هذه الخدمة مُتوفّرة أيضًا بلغتك. لتغيير اللغة، اضغطEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
الفئة
لغة وموقع القناة

all posts Hαмιd ѕαlιмι

facebook.com/hamid.salimi.14 instagram.com/hamid.salimi.59 
29 079+12
~8 794
~70
31.99%
تقييم تيليجرام العام
عالميًا
31 816المكان
من 78 777
5 334المكان
من 13 357
في الفئة
351المكان
من 857
أرشيف المنشورات
دیدی؟ روز بلند کریه تمام شد، و بالاخره تاریکی بغلت کرد. حالا به صداها فکر نکن، به خشم‌ها، به فحش‌ها، به یقه‌های آخوندی فکر نکن. به گربه‌ی طوسی حیاط فکر کن، به شیرخان سگ پیر توچال، به زن، به تن. ‌ به زندگی فکر کن و برای رنج فردا آماده شو. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

2_463301150171764536.mp3

1 005
51
سلام. کانال (امیدوارم موقتا) از حالت عمومی (پابلیک) دراومد... امیدوارم (راستش زیاد نیستم) روزهای بهتر (یا لااقل کمتر بد) بیاد. من خوبم (اونقدری که میشه). ارادت. حمید سلیمی
1 643
9
سلام پاییز. ما دلمون خونه، تو خوب باش. مهربون باش. خوش اومدی. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

136489731.mp3

4 341
288
دوباره باران آمده بود . دوباره صدای آن خنده دلربا را شنیده بود . دوباره برق چشمان او را به یاد آورده بود . دوباره عاشق شده بود . پاییز بود ؟ پاییز بود ... @Hamid_salimi59 @Alivaali_89

Mehdi-Yarrahi-Mosafere-Paeizi-128.mp3

5 061
285
اگر همه فراموشت کنند، آیا هرگز وجود داشته‌ای؟ @hamid_salimi59 و شب بخیر، به تو در فراموش‌شدن‌ها و فراموش‌کردن‌ها ❤️

Amir_BalafshanSilvery_Coin_Live_version_of_an_unreleased_song.mp3

5 560
180
گوسان/یکشنبه یک مهر از ساعت ۱۷:۳۰ اجرا و تحلیل داستان کوتاه اجرای موسیقی موسسه بهاران م فاطمی خ جویبار کوچه نوربخش پ ۲۱ "لطفا بدون تاخیر تشریف بیاورید." برنامه این جلسه: اجرا و تحلیل داستان کوتاه. اجرای موسیقی. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events/ به امید دیدار.
events
نشست ادبی شعر و قصه گوسان - لطفا برای تهیه بلیت وارد سایت هالین شوید.
5 729
9
روز را می‌گذرانی و طاقت می‌آوری. اما شب... شب قصه‌ی خودش را دارد عزیز من. @hamid_salimi59 و شب بخیر، و عیبی ندارد اگر هزار سال است درختی ساکتی، و دلیل برق چشم کسی نیستی. ❤️

Siavash ghomayshi - Farangis (Slowed).mp3

5 660
324
جنابِ اَبر آهنگ و اجرا: جوما (همراه با صدای شاعر) شعر: بیژن نجدی/ دهه‌ی‌۶۰ (با تغییراتی در متن) و شب بخیر ❤️ @hamid_salimi59

jenabe-abr. final1.mp3

6 468
264
روز هشتم، یا رفاقت چگونه آدم را از شر خودش نجات می‌دهد. یک/ من. احتمالا من بدترین دوستی هستم که کسی می‌تواند داشته‌باشد. بداخلاق، گوشه‌گیر، خبر نگیر، پرتوقع و خودخواه و این‌جور رذالت‌ها. برای همین است که من دوستان نزدیک کمی دارم، چون تعداد آدم‌های صبور دنیا زیاد نیست. صادقانه بگویم با آدمی شبیه خودم دوست که نمی‌شوم هیچ، تحملش هم نمی‌کنم. یادم رفت بگویم بدزبان و عصبی هم هستم، و شوخی‌های افتضاح می‌کنم. خلاصه، از من رفیق درنمی‌آید. دو/ علی. وقتی رفیق شدیم، دوست فیسبوک بودیم. علی آمد جلسات شعرخوانی ما، و بعد یک مرتبه دیدم برادر دارم. صبور و مهربان و حامی، با شوخی‌های درجه یک. علی همیشه حواسش هست، همیشه مرا می‌بیند، می‌داند کی باید غیب شود و کی باید یک کری مسخره فوتبالی را بهانه کند تا من سر درددلم باز شود. رفیق گریه‌های من وقتی مست پشت اپن نشسته‌ایم و چهرازی گوش می‌دهیم، و رفیق خنده‌های من وقتی در ساحل یا در کوه یا در کافه داریم چیز دردناکی را بدل به سوژه‌ی خنده‌دار یک موقعیت کمدی سیاه می‌کنیم. علی اصلا عجیب است. از آن‌ها که باید یک‌بار با او شمال بروید و همه آهنگ‌ها را نصفه رد کند و با نوشین کل‌کل کند و با من شتری یا سارایوو برقصد تا بفهمید انسان چقدرقلب بزرگی برای دوست‌داشتن دارد. سوم/ما. بردیا که رفت، از فرودگاه تنها برگشتم خانه. وقتی رسیدم خانه، تازه توانستم گریه کنم. بعد با تراپیستم حرف زدم. تراپیستم آخر مکالمه پرسید افکار خودکشی که نداری؟ محکم گفتم نه. گفت به پنج نفری فکر کن که به خاطرشان زنده می‌مانی. یادم هست در آن‌لحظه دقیقا صورت علی هم جلوی چشمم آمد. مثل چند نفر دیگر. بعد فکر کردم احمقانه است که بمیرم و دوباره با علی والیبال نشسته بازی نکنیم و ریسه نرویم از خنده. زنده ماندم. زنده می‌مانم. چهار/ تولد. تولد علی والی است، و من از پدر و مادرش و پزشک زایشگاه و بقیه دست‌اندرکاران تولید او ممنونم. بدون علی، من از این هیولایی که هستم هم عبوس‌تر و تلخ‌تر بودم. تولدت مبارک علی، و امیدوارم بدانی یک نور عجیب قشنگ لازم و مهمی، در آسمان زندگی من، جایی که همیشه شب سی و دوم ماه است و تاریکی مذابم می‌کند. تولدت مبارک، استکان باشد، شب بخیر. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
6 801
121
و شب بخیر، و امیدوارم فردا برات روز بهتری باشه.
7 803
44
گذشتن و رفتن و فاصله گرفتن و حرف‌نزدن و خلوت موندن پیوسته. @hamid_salimi59

Alborz Nabavian - Avar-e-Paeiz.mp3

8 284
299
در آغاز، پیش از نگاه و نفس، گریسته‌ام. چرا؟ چگونه از ادامه‌ی ایام خبر داشته‌ام؟ آیا باید فکر کنم این اولین‌باری نیست که در جهنم پرسه می‌زنم؟ آیا شیطانی که در چشم‌های آینه زندگی می‌کند، منم که از درون من به بیرون من خیره است؟ چه فکرهای سرد عجیبی.‌پیداست دلم برای او تنگ شده‌است. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Arooj Aftab - Last Night.mp3

8 937
195
ما خانه‌ای نداریم و مقیم یکدیگریم. @hamid_salimi59

01 Bi Sarzamin Tar Az Baad.mp3

8 656
285
And take a piece of my heart make it all your own So when we are apart You’ll never be alone @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

03._never_be_alone.mp3

9 319
234
یکم/ در آن چندماه، ما معترضانی زیبا بودیم. این مهمترین چیزی است که نباید از یاد ببریم. مردمی بودیم که در فشار هولناک اقتصادی، برای اعتراض به غیاب آزادی اعتراض کردیم. نان نداشتیم اما نام بلند زن را فریاد زدیم، نامی انکارشده. ما زیبا و زنده بودیم، و انکار آن زیبایی ممکن نیست. دوم/ آیا جنبش زن زندگی آزادی شکست خورد؟ جواب این سوال را در خیابان‌های تهران به سادگی می‌توان دید. زنان موتورسوار ده‌ها برابر شده‌اند، پوشش اختیاری به رغم سرکوب مستمر زنان از منظر اجتماعی بدل به امری پذیرفته‌شده و قطعی شده‌است، و بسیاری از ما مردان در دیدگاه‌های فسیلی خود بازنگری کرده‌ایم. زنان بسیاری را هم می‌شناسم که خشم و درد دارند اما تعصب و تنفر از وجودشان رفته. جنبش دانشجویی احیا شده، و مخالفت سیاسی که امری کاملا بی‌اهمیت شده‌بود، دوباره رفتار توده‌های مردم شده. نه. گفتگو دوباره مهم و‌ممکن شده. جنبشی که ادامه‌ی منطقی حرکت‌های آزادیخواهانه‌ی پیشین بود، زنده و اثرگذار در جریان است. سوم/ بله، ما سوگواریم. تا ماه‌ها، قرار است سالگردها را و اسم پرنده‌های پرپر را مرور کنیم. برای اعدامی‌ها غصه بخوریم. نگران پرونده‌های هنوز باز باشیم. مثل من که امروز عکس بچگی سارینا را دیدم و گریه کردم. مثل من که از ۸۸ تا حالا رخت غالبم سیاه است. مثل من که وقتی می‌روم سر خاک پدرم، به حمیدرضا روحی و یلدا و ندا هم سر می‌زنم. مثل من که در قلبم پدر ویران نیکا و ابوالفضلم. ما سوگواریم، و خشمگینیم، اما مأیوس نه. هر روز در کلاس‌هایم، در میان دوستانم، در جمع گوسانی‌ها، در بین همکارانم، در میان مردم کوه و هرجای دیگر، هزار نشانه از امید و احیای آزادیخواهی می‌بینم. پس ممکن است روزهای زیادی گریه کنم یا افسرده و مغموم باشم، اما نمی‌توانم به قبل از شهریور ۱۴۰۱ برگردم. آن تهران دیگر وجود ندارد، و آن من احمق که هرگز به عجیب‌بودن پوشش اجباری فکر نکرده‌بود هم دیگر زنده نیست. آخر/ به اول حرف برگردم: ما در آن ماه‌ها زیبا بودیم. بسیاری کوشیدند قیام مردم را به نفع گروه‌ها و ایسم‌ها و قوم‌ها مصادره کنند، اما هرکسی که یک‌بار در آن خیابان‌ها بوده خوب می‌داند شور و درد آن مردم وقتی با اشک‌آور می‌گریستند و باز فریاد می‌زدند زن زندگی آزادی، ربودنی نیست. پس گریه کن عزیز من. بخند. برقص. زندانی شو. کتک بخور. مست کن. مهاجرت کن. همین‌جا بمان. رای بده. رای نده. اپلای کن. کنکور بده. زندگی کن. اجازه نده زندگی را از تو بدزدند. ما هزاران شکل داریم، و در تمام شکل‌ها یک هدف داریم: ایران آباد آزاد. و اگر یک‌نفر از ما بماند تا خورشیدی علیه ارتش سیاهی باشد، هنوز نباخته‌ایم. و اگر یک‌نفر از ما بماند تا در صبح آزادی برقصد، هنوز تمام نشده‌ایم. همین. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
13 094
179
می‌بینمت. کنار پنجره ایستاده‌ای، به شب و باران نگاه می‌کنی و بوی خاک خیس مستت کرده و در خانه‌ات موسیقی ملایمی پخش می‌شود. ‏امیدوارم تنها نباشی. و امیدوارم فراموشم کرده‌باشی. ‏مثل من که تنها نیستم، و فراموشت کرده‌ام، و باران غمگینم نمی‌کند، و دروغگو نیستم. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

bi to man as nasle baranaaaaaaaaaaaaaam.MP3

9 388
480
چطور ممکن است داستان خیلی بدی که دارم می‌نویسم در بازنویسی هزارم به داستان خوبی که قرار بود بنویسم بدل شود؟ و چطور ممکن است حتی با هزار معجزه‌ی دعاهای مامان زندگی کوفتی این‌روزهایم به زندگی‌ای که احتمال می‌دادم داشته‌باشم نزدیک شود؟ دیروز دوباره کسی پرسید واقعا همینقدر که می‌نویسی غمگینی؟ نه، معلوم است که نه. فقط خسته‌ام. خسته‌تر از آن‌که بتوانم غمگین باشم، یا استراحت کنم. امشب هم که سرم پر از یاد رفیق مرده‌ام است. سالگردت باز هم گذشت آقای شاهد. بی‌خداحافظی مردی با این‌که بارها برایت گفته‌بودم از بی‌خداحافظی‌ رفتن آدم‌ها می‌ترسم. دلتنگم اما فکر نمی‌کنم چیز خاصی را در این سال‌ها از دست داده‌باشی. و امیدوارم کمتر کلافه باشی. باز چقدر مشوشم. بگذریم. باید به نوشتن داستانم برگردم، یا به خواب‌هایم، جایی که نهنگ تنهای محترمی هستم در ساحل منجمدی در انتهای دریا. فردا ممکن است بوسیده‌شوم، یا از کوه پرت شوم، یا ایده‌ای برای پایان داستانم پیدا کنم. امشب بهتر است فقط در تاریکی دراز بکشم. @hamid_salimi59 و‌ شب بخیر به تو، تو که همیشه خسته بودی و خندیدی ❤️
عرض المزيد ...

Dang-Show-Bi-Khabi-128.mp3

10 081
262
گوسان/یکشنبه ۲۵ شهریور از ساعت ۱۷:۳۰ اجرا و تحلیل داستان کوتاه و شعر موسسه بهاران م فاطمی خ جویبار کوچه نوربخش پ ۲۱ "لطفا بدون تاخیر تشریف بیاورید." برنامه این جلسه: اجرا و تحلیل داستان کوتاه و شعر. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events/ به امید دیدار.
events
نشست ادبی شعر و قصه گوسان - لطفا برای تهیه بلیت وارد سایت هالین شوید.
9 734
12
آیا عجیب است آدم دلش بخواهد از غربت خانگی به مثلا خانه‌ی مادرش مهاجرت کند؟ یا مثلا دلش بخواهد برود با عکس پدرش روی سنگ قبر حرف بزند؟ آیا عجیب است آدم تنهایی را برگزیده‌باشد، اما دندان نیش تنهایی که در گردنش فرو می‌رود، باز هم دردش بگیرد؟ آیا عجیب است که همزمان نومید و مشتاق باشی؟ نه. عجیب نیست. بعد از این همه سال فهمیده‌ام هیچ‌چیز عجیب نیست. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Safarnak.mp3

9 778
306
امروز ۲۲ شهریور است. دو سال قبل در چنین روزی، مهسا امینی که خانواده ژینا صدایش می‌کردند و همراه برادرش برای تفریح به تهران آمده‌بود، توسط نیروهای گشت ارشاد حکومتی بازداشت و به مرکز پلیس در خیابان وزرا منتقل شد. او ساعاتی بعد در وضعیت بحرانی به بیمارستان کسری منتقل شد، و دیگر هرگز به خیابان برنگشت. مرگ مهسا، منجر به اعتراضات گسترده در سراسر کشور شد، و خون بی‌گناه او جوشید و ردای سیاه ظلم را از همیشه کریه‌تر کرد. امروز به یاد مهسا هستم. و به یاد شهیدان ۱۴۰۱ و به یاد اعدام‌شده‌ها، ساچمه‌خورده‌ها، زندانیان، منع از تحصیل شده‌ها، مهاجرت‌کرده‌ها و به یاد همه‌ی کسانی که در راه آزادی آسیب دیده‌اند. تو نمرده‌ای مهسا، و من هر روز در خیابان و مترو و کلاس و تمام شهر می‌بینمت. می‌خندی، و موهایت در باد می‌رقصد، مثل پرچم عزیز آزادی. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
11 894
150
"تو ماه بودی، ماه. زیبا، دور، دست‌نیافتنی. من؟ من بره‌ای گم‌شده در کوهستان، که آن‌قدر سربه‌هوای ماه ماند تا گله را گم کرد.." @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Hezaro Yek Shab Bi Panahi.mp3

9 988
609
این داستان کوتاهی درباره‌ی عشقی است که از دست داده‌ام: سینما. روز ملی سینما احتمالا احمقانه‌ترین مناسبت فرهنگی دولتی کشور ماست، کشوری که حکومتش عملا سینما را از هستی ساقط کرده است. اما من کاری به سیاست و روزها و مناسبت‌ها ندارم، می خواهم برایتان درباره‌ی دوری و دوستی میان خودم و حرفه‌ام بنویسم؛ فیلمنامه نویسی. آخرین‌بار که نشسته‌ام پای کار و سکانس آخر فیلمنامه را نوشته‌ام، تقریبا هزارسال قبل بوده. بعد دیگر رابطه‌ام با شغل محبوبم درست پیش نرفته. یا ممنوع‌الکار بوده‌ام، یا آن‌قدر کم‌استعداد و کم‌جان که از بازار بلاخیز سینما دور مانده‌ام. نمی‌دانید چقدر دردناک است فیلم‌هایی را ببینی که ایده‌هایش را سال ها در سرت زنده نگه داشته‌ای، و حالا کس دیگری نوشته، و خوب هم ننوشته. بله، خودشیفته‌ای مثل من حتی وقتی بازنده باشد هم قادر نیست خودش را بهتر نبیند.حالا آدمی هستم که ده‌ها فیلمنامه ساخته‌شده دارد، اما بقیه او را یک کپشن‌نویس می‌شناسند. نه که بد باشد، نه. اما اگر به عشقت نرسی، بهتر نیست کلا ازدواج نکنی؟ سینما گهواره‌ام بود و گور رویاهایم شد. لذت جلسه‌ی دورخوانی را با لذت‌های دیگر تاق زدم، و حالا حتی رمقش را ندارم کارت عضویتم در خانه سینما را تمدید کنم. آدم اگر خودش را سینماگر نداند، نیازی به شماره‌ی نظام‌سینمایی دارد؟ من که با شوق فیلمنامه‌ام را به شورا بردم و حاج‌آقای یقه‌آخوندی با صراحت گفت باید پی حرفه‌ی دیگری باشم چون زبانم دراز است، چطور خودم را قانع کنم دوباره بنویسم: شب، داخلی، خانه... سینما، سینما، سینما. معشوقه‌ی نامهربانم که با همه می‌خوابی و هربار به من می‌رسی پریودی... اگر دوباره ببوسمت، و اگر دوباره فرم پروانه ساخت را امضا کنم، و اگر همان‌طور که به محسن و مامان و علی قول داده‌ام دست از سر خودم بردارم، و اگر دوباره در تاریکی سالن سینما اسمم را در تیتراژ ببینم و بغض کنم، سفت‌تر لبانت را خواهم‌بوسید. اما خوب می‌دانم تو هم برنمی‌گردی، چرا که این کرگدن عبوس هرچه را دوست دارد از دست داده‌است. سینما، عشق مشترک من و بابا، حرفه‌ی آبرومند زندگی خراب‌کن، هنوز دوستت دارم و این بلای خوشایندی است که سر خودم می‌آورم. بالاخره حاج‌آقاها از ارشاد می‌روند، و من فیلمنامه‌ای در ستایش بوسه و دست و مهره‌های کمر و درهم‌تنیدن تن‌های داغ می‌نویسم، و بعد به سالن سینما می‌روم تا فیلمم را ببینم و عشاق را تماشا کنم که همدیگر را در تاریکی می‌بوسند. دیدی؟ هنوز خیال‌بافم. و خیال‌باف‌بودن یعنی هنوز شکست را نپذیرفته‌ام. پس منتظرم باش عشق عزیز آدم‌کش من. منتظرم باش. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
11 044
70
عیبی نداره اگه آرزوهات هی کوچیک شد و یهو دیدی خیلی وقته قبل خواب دیگه به چیزای رنگی فکر نمی‌کنی و فقط امیدواری فردا روز بدتری نباشه. عیبی نداره. تقصیر تو نبود، لااقل همه‌ش تقصیر تو نبود. عیبی نداره. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Sergio Díaz De Rojas - The Day I Lost Her.mp3

10 372
503
Let it go. @hamid_salimi59 و‌ شب بخیر❤️

Eels – I Need Some Sleep.mp3

10 946
230
صبح برای مهتاب نسخه نوشتم: دوتا صبح، دوتا شب. بعد هم نسخه‌اش را امضا کردم و دادم دستش. نسخه را گرفت جلوی صورتش و مثلا خواند. بعد گفت دست شما درد نکنه آقای دکتر. بعد دست‌هایش را باز کرد: بگل. بغلش کردم، و دوباره برای بیمار سه ساله‌ی شیرینم توضیح دادم من دکتر نیستم اما روزی چهارتا آب نبات برایش کافی است. مهتاب گفت آخه خوشمزه‌س. و من بلد نبودم توضیح بدهم اتفاقا چیزهای خوشمزه‌اند که مصرفشان محدودیت دارند. بعد بردمش در حیاط بیمارستان و با هم چرخیدیم، و برگرداندمش به اتاقش در بخش جراحی اطفال. مادرش نقاشی مهتاب را نشانم داد که چسبانده بالای تخت، و مثلا خودش را کشیده کنار دریا. به مادرش گفتم بهتر که شد ببرش شمال. چیزی نگفت. نگاهم کرد. با درد. چشم‌های مادرهایی که بچه‌ی مریض دارند، بی‌خواب و زیبا و فرسوده است. مثل چشم‌های مامان مهتاب. مثل چشم‌های مامان من. قربان چشم‌هایت بروم مامان. به خانه برگشته‌ام، به سرزمین تاریکی که امشب شاگردم درباره‌ی نوشته‌هایم درباره‌اش تکه انداخت. تلویزیون روشن است و فوتبال بازی می‌کنند، بی‌صدا. خبر بدی گرفته‌ام درباره‌ی دلی که شکسته‌ام، و خبر خوبی گرفته‌ام درباره‌ی کسی که می‌خواهم بلند بخندد. دلم پیش مهتاب است، و امیدوارم جراحی فردا برایش خوب پیش برود. دلم برای مامان تنگ شده، و فکر می‌کنم خوب است اگر بروم مدتی پیشش بمانم و بگذارم لوسم کند. برای مامان نوشته‌ام خیلی چاکریما. هنوز ندیده. پشت پنجره شب نه چندان خنک شهریور لای درختها پرسه می‌زند. توی گوشی، یک خواننده‌ی ترک دارد چیزهای غمگینی می‌خواند. درد می‌کنم، و می‌دانم بقیه‌ی شب همین شکلی است. دوتا شب، دوتا صبح مهتاب. دوتا غصه برای صبح‌ها، دوتا برای شب‌ها. من زیاده‌روی کرده‌ام و مریض شده‌ام. هیولای بیماری که فقط همه را ناراحت می‌کند، و بعد غصه می‌خورد چرا دست‌هایش را از دست داده و در قلبش کاکتوس کاشته‌اند. شب بخیر مهتاب. فرداشب حتما درد بیشتری داری، اما لااقل امیدوارم قلبت دیگر نخواهدبترکد، و بروی ساحل، و مشت‌مشت آب‌نبات بخوری، و روی شن‌های سرد پاییز بدوی، و اجازه بدهی مادرت بالاخره درست و حسابی بخوابد. شب بخیر مامان. شب بخیر مردم بی کلمه‌ی غمگین، که تا آخر این متن آمدید، در جستجوی وردی برای شفا، یا راهی برای گریه. شب بخیر. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️
عرض المزيد ...
11 487
86
ساعتی خراب بودی، و زمان را درست نشان نمی‌دادی. نه با موی سپید و نه با تن فرسوده. @hamid_salimi59

Faramarz-Aslani-Darigh-256.mp3

10 211
256
به خانه برگشتی، خسته‌تر. و خانه بغلت کرد، کهنه‌تر. و شب برایت شعر تازه‌ای نوشته‌بود: یکی نبود، یکی نیست، بفهم یکی همیشه نیست، حالا هزاربار برگرد. بعد ماهی شدی، و در گلدان خالی گیاه مرده خوابیدی. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Artificial Animals Riding On Neverland - Deluxe Edition CD 1.mp3

12 066
409
گاهی خودت را بغل کن، تو که کودک رنجوری هستی، با کفش و لباس بزرگسالان... @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Ebi-Mohtaj-320.mp3

11 859
488
کار گروه لینکین‌پارک 🔥 و بالاخره رونمایی از «امیلی آرمسترانگ» خواننده‌ی جدیدِ گروه که جایگزین «چستر بنینگتون» شده 💔 بنینگتون چند سال پیش خودکشی کرد. 🆔 و البته چستر بنینگتون جایگزینی نخواهدداشت. نه حالا و نه بعدتر. هیچ ستاره‌ی مرده‌ای جایگزین نداره. @hamid_salimi59

Linkin Park - The Emptiness Machine.mp3

2 137
142
و شب بخیر ❤️ @hamid_salimi59

Taylor Swift - my tears ricochet.mp3

12 516
166
گوسان/ ۱۸ شهریور/ از ساعت ۱۷:۳۰ موسسه بهاران م فاطمی خ جویبار کوچه نوربخش پ ۲۱ مهمان ویژه‌ی این هفته‌ی ما آقای مهدی ربی داستان‌نویس و مدرس ادبیات داستانی هستند. با ایشان درباره‌ی آثارشان-به ویژه کتاب تازه: کلیات سعدی اهوازی- گپ می‌زنیم و از تجربه‌های این نویسنده بهره می‌بریم. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events
12 973
13
اما عزیزم، خوب است بدانی گریستن همیشه با چشم‌ها رخ نمی‌دهد. گریستن گاهی کلماتی پریشان است روی کاغذ، یا حرکت بیهوده‌ی دست‌ها در یک وداع مهیب، یا یک بوسه‌ی سرد است در ترمینال پروازهای خارجی. گریستن گاهی دردکشیدن است و فکر کردن به این که چرا من؟ و فکر کردن به این که آخر تا کی؟ و فکر کردن به این‌که چرا یک‌بار هم که شده، کسی که می‌گوید دوستت دارم همانی نیست که جان ذوقش را داری. چرا همیشه کسی هستی که برای آغوش‌شدن زیادی پیر است؟ گریستن متنوع است. ممکن است به شکل یک غذای بسیار بدمزه باشد در انتهای هفته مزخرفت، و هر لقمه که می‌خوری قدمی باشد آگاهانه به تهوع و معده‌درد. یا اثر کوتاه‌مدت مسکن‌ها. یا به یادآوردن بازجو وقتی آلتش را مماس صورتت نگه می‌داشت. یا کتک‌خوردن در حیاط مدرسه‌ی نوجوانیت از آن سه‌نفر. یا خط خوردنت از تیم فوتبال. یا خوابیدن دختر محبوبت با بدترین پس محله. یا دوستی نداشتن در سراسر کودکیت که از این مدرسه به مدرسه‌ی بعدی آواره بودی. شکل‌های گریستن متنوع است عزیزم، و من شکل‌های زیادی از آن را امتحان می‌کنم. مثل بازی‌کردن با سگ پیر درکه که البته حالا دوهفته است مرده، غذادادن به کلاغ‌ها، ماهی‌شدن و کف آشپزخانه بالاپایین پریدن از بی‌نفسی، یا روزی چندبار درک ساده‌ی این حقیقت که مطلقا به هیچ جمعی تعلق ندارم. و نشستن در تاریکی خانه، و به گربستن واقعی فکر کردن. چرا امروز وقتی با سهیل و محمد درباره‌ی زندگی بابا حرف می‌زدم گریه نکردم؟ چه فرصتی را سوزاندم. گریستن همیشه با چشم‌ها اتفاق نمی‌افتد. مثل حالا، که این نوشتن گریستن امشب من است. مثل زن که نیست تا آهسته بگوید می‌گذرد. و مثل مامان که صدایش از زانودرد و تنهایی و فکر پیرپسرهایش پر است. پس متبرک باد گریستن، که بشارت زنده‌بودن است: هنوز زنده‌ای و درد می‌کشی، و این یعنی ممکن است فردا حال بهتری داشته‌باشی. آه، ساده‌لوح امیدوار گیج. بخواب، و خواب ببین برف آمده و مامان لبو پخته و وقتی از مدرسه برگردی، همه‌چیز مرتب است. خواب‌دیدن هم شکلی از گریستن است. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
12 180
347
امیدوارم کسی را داشته باشی که سعی نکند دائما تفسیرت کند، و بفهمد گاهی وقت‌ها یک نوازش ساده در سکوت همه‌ی نیاز یک آدم است. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

M.R. Shajarian - Gol Be Joosh Amad.mp3

11 661
549
پنجمین شب بی‌خوابی است. سرم هنوز درد می‌کند. بقیه‌ام هم همین‌طور. دارو مثل سگی گرسنه در رگهایم می‌دود و همه‌چیز را گاز می‌گیرد. تب،لرز،تب،لرز. صورت خندان و صورتی دکتر چاق کراواتی وسط تصویر: ممکنه خرابیای کوچیکی ایجاد بشه اما از خرابی بزرگتر جلوگیری می‌کنه. داروی جدید آلمانی است. من با آلمانی‌ها بدم، البته غیر از تونی کروس عزیزم. فینال نود را که یادم نرفته. همین‌ها بودند که مارادونای عزیزم را شکست دادند و کودکی من گریه‌ی قهرمانش را دید. حالا آلمانی‌ها آمده‌اند سراغ من. با قرص کوچک سبز بی‌مزه‌ای که مثل چنگک همه‌‌جایم را دریده. خواستم برای زن بنویسم دست‌هایی که دوستشان داشتی مرتب بی حس می‌شوند. بعد فکر کردم کدام زن بود و گدام دست‌های کدام مرد را دوست داشت؟ حالا دیگر خاطره‌های شخصی من با زندگی آدم‌های قصه‌های خودم و کتاب‌های محبوبم قاطی شده. جلال آریانم که از مرگ ثریا برمی‌گردم. آلدو بنجامینم که برای رفتن بالای صخره تقلا می‌کنم. هیچ‌چیز واقعی نیست. دکتر کراواتی می‌گوید ممکن است دارو توهم ایجاد کند. من لبخند می‌زنم. همه‌چیز تکراری است. سرفه و کلافگی و عصبیت و درد و نوشتن و پاک‌ کردن. معاشرت نکردن و دور ایستادن بیهوده. همه‌چز همان‌طوری است که در فیلم‌های کوریسماکی می‌بینی: ساده و بیهوده. چراغ خاموش است و ابی درباره‌ی برج ابلهی می‌خواند که به پرنده‌ای دل باخت. این هم از این. حالا دیگر باید صبر کنم و سرفه کنم تا صبح شود و بروم کوه. اگر صبح شود و اگر بتوانم. شب بخیر.
عرض المزيد ...
779
12
یک گاو سفید با شاهرگ بریده در برف راه می‌رود. پشت سر او، خط قرمزی روی برف مانده است. انتهای خط به خانه‌ی سلاخ می‌رسد، به خانه‌ای که گاو آن‌جا ایمن و خوشبخت زندگی می‌کرد. گاو آهسته به سمت افق می‌رود و از ما دور می‌شود، وگرنه صورتش را می‌دیدیم و او را می‌شناختیم. و قبل از این‌که خوابش ببرد، روی برف‌ها خواهد مرد. گاو، گاو زخمی تنها، گاو سفید غمگین. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

How Can I Do.mp3

12 124
228
اینستاگرام تقریبا هر روز برام دایرکت میفرسته و میگه پیجت داره از دست میره و بیشتر فعالیت کن. بعد من فکر می‌کنم باید یه چیزی بنویسم. اما درباره‌ی چی؟ هیچ. کلمه‌ها رفتن. پس بذار پیج هم بره. چیزی برای گفتن نمونده. در زمانه‌ی رقص و لودگی و هوش مصنوعی و خوش‌اندامی، ما ساکنان کلمه دلقکای سیرک‌های تعطیل شده‌ایم. توی کانال همیشه راحت می‌نوشتم. از وقتی دکتر گفت روزمرگی رو بنویس، گفتم اینجا بنویسم چون کامنت نداره. عقلم نمی‌رسید آدم‌ها می‌تونن اینجا رو بخونن و جاهای دیگه درباره‌ش حرف بزنن. حالا دیگه اینجا هم دستم به نوشتن نمیره. هر کلمه‌ای که می‌نویسم، ضربانیه در پیشونی ملتهب میگرنی. چرا باید درد رو زیادتر کنم، وقتی ایمانی به درمان ندارم؟ به مامان گفتم دوستت دارم. گفت چیزی شده؟ گفتم این چه حرفیه زن؟ گفت خواب باباتو دیدی؟ خواب دیدی منم مردم؟ گفتم مامان فقط گفتم دوستت دارم. گفت باشه. بعد گفت منم دوستت دارم. بعد گفت مادر ببخش که کاری ازم برنمیاد. بعد بغض کرد. بعد گفت برات حمد شفا میخونم. گفتم من خرتم. گفت شب بخیر. قطع کرد. فکر کردم حالا باید گریه کنم اما چشمام میسوزه. ولش کن. می‌دونی این‌ها رو داری می‌نویسی که فردا پاک کنی؟ می‌دونم. میخوام بنویسم الان که خونه تاریکه و اسپاتیفای واسه‌م میکس راک دهه نود رو پخش کرده، نه غرق شدم نه ترس غرق‌شدن دارم. همون تکه چوب کهنه‌ی ته کارخونه‌ی کشتی‌سازیم که هزار سال پیش اضافه اومد و هیچ‌وقت دریا رو ندید. همون‌جا موند و شد خونه‌ی عنکبوتا و جلبک‌ها. آروم و یکنواخت. شب به هر حال میگذره، و او به هرحال زیباست. کتاب می‌خونم، موزیک گوش میدم و لبخند می‌زنم. مث مهماندار پروازی که همه می‌دونن قراره سقوط کنه. و این قصه‌ای نیست که به درد اینستاگرام و کانال تلگرام بخوره. رها کن، و به سیرک خودت برگرد دلقک پاره‌وقت. به غار خودت. به قلب ابلهت. بخند، برقص، بنوش، زندگی کن، و ادامه بده. این نفرین توئه که عاشق زندگی باشی، گرچه زندگی این‌همه خالیه... @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️
عرض المزيد ...
13 301
160
من حدس میزنم که جنون داریم. @hamid_salimi59

Mohsen Chavoshi - Ghahveye Ghajari.mp3

12 053
324
شاخ گوزن در برف جا مانده‌است. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

I Get Overwhelmed.mp3

12 689
181
دیشب به طرز بامزه‌ای با صدای هذیان گفتن خودم از خواب پریدم. تب و لرز داشتم که نمی‌دانم عوارض داروهای جدید است یا ویروس تازه. از خواب پریدم و فکر کردم کسی دارد در خانه حرف می‌زند. ترسیدم. بعد فهمیدم خودمم. خنده‌ام گرفت. وقتی خندیدم تقریبا تمام بدنم درد گرفت، انگار برق از عضلاتم رد شود. بعدش هم دیگر خوابم نبرد. شب غریبی بود. راه می‌رفتم و همه چیز را در خانه‌ام دوتا یا چندتا می‌دیدم. مسکن می‌خوردم و منگ‌تر می‌شدم. بعد فکر کردم کاش یک نفر بود و پاشویه‌ام می‌کرد. یا پتو رویم می‌انداخت. یا نگرانم می‌شد. بعد یادم آمد سال‌ها سعی کردم به جایی برسم کسی نگرانم باشد. به شب ادامه دادم و وقتی از درمانگاه برمی‌گشتم، صبح شده‌بود. حالا دوباره شب است. خسته‌ام، خیلی خسته. تب دارم. یا فکر می‌کنم که تب دارم. سرم درد می‌کند و اگر می‌شد می‌بریدمش و خلاص می‌شدم. از دیشب کمتر بدم و لابد از فرداشب هم. در خانه‌ی همسایه یک خواننده‌ی ترک آهنگ شادی می‌خواند. در خانه‌ی من رئال بدون تونی کروس بد بازی می‌کند. تیشرت سیاهم وسط هال افتاده و یادم نمی‌آید کی از تنم درآورده‌ام. یاد دیشب می‌افتم و صدای خودم در خانه. بعد یاد صدای زن می‌افتم. کاش اینجا بودی و حرف می‌زدیم. یا سرم را می‌گذاشتی روی پایت و با موچین کرم‌های توی سرم را یکی‌یکی بیرون می‌کشیدی. یا مرا می‌بوسیدی. یا تیشرت سیاهم را می‌پوشیدی و می‌رقصیدی. حس می‌کنم هیولای زیرتخت افسرده است. گریه می‌کند و نگران است آلزایمر گرفته‌باشد. باید بروم برایش کتاب بخوانم. مادیان درد در پیشانیم می‌دود، و برای مردن بسیار خسته‌ام. کاش میشد بروم کوه. با سگ‌های توچال حرف بزنم. با گربه‌های درکه املت بخورم. قاطرهای دربند را نوازش کنم. حرف حرف حرف. فکر می‌کنم تب داری پیرمرد. قرص بعدی را بخور و به شب برگرد. این‌جا هرچقدر هذیان بگویی، کسی بیدار نخواهدشد. بخواب. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
3 718
67
چندان که گفتم غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان @hamid_salimi59

bdf5f1a9-ba13-4db0-89e9-d0bafba88af9.mp3

12 570
225
"تو ابر رو سرمی". @hamid_salimi59 و شب بخیر به ما، گرمازده‌های بی‌ابر❤️

Roozbeh Bemani - Hegh Hegh.mp3

12 943
476
مهلت مشارکت تمام شد. دست و قلبتان را می‌بوسم. قدردانم❤️
12 360
5
چیزی مرا نجات نخواهدداد. @hamid_salimi59

Maria - Capsized Boat.mp3

12 612
191
روزها ادامه‌‌ی همدیگرند. کمابیش با اتفاقات یکسان. با خوشی‌های تکراری و بدبختی‌های بدیع. با بوسه‌های موقت و دردهای دائم. شب‌ها هم معمولا در جزیره‌ی اندوه یا سرزمین درد سرگردانم. در شیب کوه یا اتاق خنک خانه یا اتاق گرم درمانگاه. همه‌چیز را انگار بار چندم است تجربه می‌کنم. امروز مثلا زنی را دیدم که دیدنش همیشه بهترم می‌کند. بعد حساب‌کتاب خیریه را بستم، املت خوردم، قرص‌هایم را خوردم، از خریت خودم در اعتماد به آدم‌ها حرص خوردم، با دیمین رایس آواز خواندم و با چندلر بینگ دوباره خندیدم. عصر هم کارگاه دارم، و شب دوباره خرگوش خیس جنگل متروکم که دلتنگ همه گرگ‌های دنیاست.این هم مصیبتی است که هرچه شبت سنگین‌تر است، خوابت کمتر است. چه یاوه‌هایی نوشتی سلیمی. فکر نمی‌کردم روزی برسد که نوشتن برایم اینقدر سخت شود. فکر نمی‌کردم وقتی حساب می‌کنم با هفده میلیون و سیصد و هشتاد هزار تومنی که جمع کردم توانسته‌ایم چند بچه را موقتا خوشحال کنیم، به جای رضایت گریه‌ام بگیرد. فکر نمی‌کردم تنها به درمانگاه رفتن و به خانه برگشتن هرگز برایم عادی نشود. فکر نمی‌کردم اینقدر دلم بخواهد او را بغل کنم و صبر کنم تا گرمای بدنش یخ قلبم را آب کند. تمام کلمات بیهوده‌اند. داستان تازه‌ام را با صحنه‌ی هم‌آغوشی شروع کردم، و بعد که زن سیگارش را در تختخواب روشن کرد و خاکسترش را تکاند روی کمر مرد و خندیدند، دلم خواست بقیه‌ی داستان را ننویسم. دلم خواست لااقل یک‌نفر همان‌جا بماند و سیراب شود. به جای همه‌ی ما عطش‌ناک‌ها. خانم همسایه همیشه به من می‌گوید ریش سفید. بعد می‌خندد. چشم‌های زیبایی دارد و موهایی نرم و بلند. شوهر خانم همسایه از من متنفر است، لابد فکر می‌کند با زنش لاس می‌زنم. مرد آرام عجیبی است و شلوار جین را هنوز با پیراهن آبی و کالج براق ست می‌کند. من صرفا با گربه‌های حیاط لاس می‌زنم. یا با سگ‌های درکه و دربند. یا با کلاغ‌های توچال. کارم با آدم‌ها خیلی وقت است تمام شده. دیشب نخوابیده‌ام و از صبح هم مجبور بوده‌ام قوی باشم. برای همین است که چرت می‌گویم. امیدوارم شما اگر آدم خسته‌ای هستید، یار خوشرنگ خوش‌صدایی با لبانی به طعم کارامل داشته‌باشید و فرصت کنید وسط روز برایش بمیرید. من هم که می‌روم فرندز ببینم. من همیشه می‌روم فرندز ببینم. همین. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
12 501
160
و شب بخیر ❤️ @hamid_salimi59

4_323737334644212311.mp3

4 188
184
گوسان/ یکشنبه ۱۱ شهریور از ۱۷:۳۰/ موسسه بهاران م فاطمی خ جویبار خ نوربخش پ ۲۱ نشست این هفته شامل شعرخوانی علی سلیمی، گیتا شمسی، امیرحسین دارائی و بهرام پارسا و نیز گفتگویی مفصل با آقای حسین صفا شاعر گرانقدر و نیز شعرخوانی ایشان خواهدبود. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events/ @hamid_salimi59
2 311
14
غم پیراهنی‌ بود که در آن راحت بودی. مثل لباسی که سراسر مهمانی منتظری به خانه برگردی و بپوشی. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Tapesh.mp3 X-Amz-Content-Sh

10 403
481
"که می با دیگران خورده‌ست و با ما سر گران دارد..." @hamid_salimi59

Homayoun-Shajarian-Shole-Var-(Ft-Nosrat-Fateh-Alikhan)-320.mp3

11 820
420
رفقای جان... به رسم هر سال درصدد جمع‌آوری کمک هزینه برای تهیه لوازم التحریر، پوشاک و سایر هزینه‌های جاری تحصیل کودکان نیازمند در تهران و مناطق محروم مرزی هستیم. برای کمک مالی می‌توانید کمک خود را به میزان موردنظر فقط به کارت زیر 👇🏻واریز فرمایید: 6037697528963132 (صادرات/ حمیدرضا سلیمی‌بنی) (این کارت همیشه فقط به امور خیریه اختصاص دارد و نیازی به ارسال رسید نیست.) شیوه دریافت کمکهای غیرنقدی نیز در مراحل بعدی عرض خواهد شد. آخرین فرصت مشارکت شما عزیزان، دهم شهریورماه خواهد بود 💚 با سپاس بی کران از مهر همیشگی شما رفقا. حمید سلیمی. از همراهی شما ممنون و از تکرار این پست عذرخواهم. آخرین اعلام بود❤️
عرض المزيد ...
11 981
17
برف می‌بارید. ایستادی کنار خیابان و رفتنش را نگاه کردی. رفت و در پیچ تند خیابان ناپدید شد. برف می‌بارید. و تو غمگین و تنها بودی. همیشه برف می‌بارد. و تو همیشه همان‌جا ایستاده‌ای. و او همیشه در پیچ تند خیابان ناپدید می‌شود. @hamid_salimi59 و شب بخیر به تو، و آن سوار که رفت و با خود تو را نبرده، کولی غمگین❤️

Anita-Lester-Sun-and-Moon-and-Stars-320.mp3

10 450
150
زیاد امید ندارم که از تپیدن قلبم گلی دوباره بروید مگر بهار که سر شد کنار سنگ مزارم دلی دوباره بکارید @hamid_salimi59

file

2 059
68
انگار داری از طبقه چهل و چهارم سقوط می‌کنی. و هر زیبایی تازه‌ای که می‌بینی، انگار خوابی است که در سقوط قبلی دیده‌ای. آشنا، دلربا، قابل پیش‌بینی و بیهوده. @hamid_salimi59 و شب بخیر، و کاش فردا لااقل یک‌بار بلند و سرمست بخندی.❤️

[@xyTune] Leonard Cohen - A Thousand Kisses Deep.mp3

12 596
391
مرد پیر، یعنی از من هم پیرتر با سگش آمده‌بود دربند. سگ از ما هم پیرتر بود، یک ژرمن‌شپرد فرسوده به نام پدرو. خیلی زود، شدیم یک اکیپ کوهنوردی سه‌تایی برای فتح بدترین قله‌های ممکن. تا پایگاه داوودی رفتیم و حرف زدیم. چه حرف‌هایی، زهرمار. آقای آرام که قرار شد اسم کوچکش را ننویسم برایم تعریف کرد همسرش رفته کانادا، همان‌جا طلاق گرفته و حالا زن یکی دیگر است. پسرش هم در دریای شمال غرق شده. بعد هم ودکا نوشید و آواز خواند و گفت پدرو دارد می‌میرد و می‌خواهد حیوان تا حد ممکن در خانه نماند. بعد من و پدرو رفتیم شیرپلا، و آقای آرام منتظرمان ماند. بعد هم خداحافظی کردیم. موقع خداحافظی پدرو روی پاهایش ایستاد و صورتم را لیسید. آقای آرام گفت یعنی دوستم دارد. من هم صورت پدرو را بوسیدم و گفتم که خیلی قشنگ است. رفتند. شماره‌ی هم را نگرفتیم، و قرار هم نشد باز همدیگر را ببینیم. مدتهاست از هر رابطه‌ی ادامه‌داری فرار می‌کنم. حالا در تاریکی خانه نشسته‌ام، توی تلویزیون خانواده عجیب گلکار در سریال وضعیت سفید توی سر هم می‌زنند، و دارم به آقای آرام و پدرو فکر می‌کنم. بیشتر به این‌که اگر آدم همان اول بفهمد چقدر صبور است، لابد کمتر می‌ترسد. اما باید بلاهای زیاد سرت بیاید تا بفهمی قلبت برای تحمل سنگینی چه حوصله‌ای دارد. لابد باید یک‌بار بروم دربند و مست کنم و برای پدروی مظلوم با چشمان غمگین و سرطان کبد حسابی گریه کنم. امشب نه، امشب جان گریه ندارم. به جایش دارم روزهای بهتر را تصور می‌کنم. مثلا وقتی را که پدرو توله بود و در سایه‌ی مادرش می‌خوابیده. وقتی را که آقای آرام زنش را بوسیده و گفته دوستت دارم. وقتی را که جانی برای دوست پیداکردن داشتم. شب آدم تنها را مهربان می‌کند. اما عاقبت می‌فهمی شب ادامه‌ی روز است، و تو ادامه‌ی خودت هستی، و هرچقدر دلتنگ باشی بهتر است حرف‌هایت را به آدم توی آینه‌ی حمام بزنی. پس متبرک یاد نامت پدرو، فرشته‌ی یال‌دار سیاه-قهوه‌ای دربند. تو ستاره‌ی امشبی، و اگر فردا بمیری می‌توانی مطمئن باشی که یک‌نفر واقعا دوستت داشته. یک‌نفر که مدتهاست سعی می‌کند کسی واقعا دوستش نداشته‌باشد. همین. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
18 390
198
همه با هم می‌رقصیم بالاخره. به امید آزادی حسین شنبه‌زاده رفیق عزیز و دیوانه‌ی من... @hamid_salimi59

Saeid-Naghib-Shanbehzadeh-Ma-Mastim-128.mp3

6 263
155
و‌ شب بخیر ❤️
11 722
1
بذا باشه، زیادش کن. @hamid_salimi59

Sam Goharbin - Schizo.mp3

13 019
308
در این مکان نوشته شده: زندگی ادامه دارد. @hamid_salimi59

Songar-Pa-Peti.mp3

13 332
285
نیمه‌های دیشب دوباره تقریبا مردم. دوباره نفسم رفت، چشم‌هایم سیاهی رفت، سرگیجه گرفتم و نشستم کف آشپزخانه. بعد دراز کشیدم. خنده‌ام گرفت، چند دقیقه قبل به مامان گفته‌بودم می‌روم پیشش، اما حالا داشتم می‌رفتم پیش بابا. یک‌لحظه فکر کردم عیبی ندارد، همیشه مامان را بیشتر دوست داشته‌ای، این یک‌بار بابایی باش. اما همیشه عاشق جفتشان بوده‌ام، این زوج معیوب که قشنگ‌ترین ازدواج ناموفق تاریخند. بعد چشمم افتاد به نقاشی خواهرزاده‌ام که چسبانده‌ام روی یخچال. فهمیدم فعلا قرار نیست بمیرم. ببخش بابا، فعلا باید بروم دکتر. دکتر دوباره تاکید کرد تنفسم وقفه دارد، وضع قلبم خوب نیست و همان حرفهای همیشه درباره‌ی فشار عصبی و سلامت روان و بدن فرسوده. گفت باید نگران نزدیک‌شدن حمله‌های عصبی باشم. از آن دکترهاست که عشق روپوش و حرف‌های سنگین دارتد. من هم دوباره لودگی کردم. خندیدیم و لیچارهای مردانه‌ی مزخرف گفتیم. با ماسک اکسیژن درمانگاه که نفس می‌کشم، حس می‌کنم غواص ابلهی هستم که راه خانه را گم کرده. باید با دکتر درباره‌ی ترس از حمله‌ی ناگهانی ماهی‌های گوشتخوار حرف بزنم. حالا شب عجیب گذشته، از مرگ برگشته‌ام و باز هم از زندگی لبریزم. نشستم یک‌قسمت وضعیت سفید ببینم که صاف همان‌قسمت قهر مادربزرگ بود و گریه کردم. فکر کردم به بهزاد بگویم بلیت جنوب برایم بگیرد، یا با علی و فرزاد برای شمال رفتن هماهنگ کنم. حوصله ندارم. دیروز شاهین گفت همیشه نگران من است. دیشب مامان هم همین را گفت. امروز لابد باید خودم همین را بگویم. اما نگران نیستم. این دقیقا همان شکلی از میانسالی‌ای است که چندسال منتظرش بودم. بالاخره کیف‌های مدرسه هم رسید. دادم پیک ببرد تحویل مرکز بدهد. آقای حسین‌زادی که این‌جا را می‌خوانی، دمت گرم که خوش‌قولی. به یک روز پاییزی فکر کردم که بچه‌ها با کیف نو می‌روند سمت خانه. مادرشان برایشان کوکو سیب‌زمینی یا ماکارونی پخته. کیف را می‌اندازند گوشه خانه. یک لقمه غذا می‌خورند. مشق می‌نویسند. کنار بخاری چرت می‌زنند. توی کوچه بازی می‌کنند. و به میانسالی فکر نمی‌کنند. دختر گفت داستانی درباره‌ی یک زن و یک اسب بنویس. زن گفت شعری بنویس که غمگینم نکند. بابا گفت فیلمنامه بنویس. من منتظرم کلماتم پیدا شوند، و به هیچکس نمی‌گویم دوست‌نداشتن به اندازه‌ی دوست‌داشتن سخت است، و تنهایی نام کوچک انقراض است، و از مرگ به خانه برگشتن سفری از بیهودگی به بیهودگی است. ساعت ده شد. چیز زیادی تا شب نمانده. شب که بگذرد، می‌توانی یک خط دیگر روی دیوار اتاقت بکشی، و باز به مادیانی فکر کنی که در ساحل می‌دود، با یال سرخ و پاهایی از آتش. طاقت بیاور. چیزی تا شب نمانده. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
2 112
55
کاش پیراهنت بداند چقدر خوشبخت است. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Gharibeh.mp3

12 750
550
توی نت گوشی یک‌جا نوشته‌ام لوبو. زیرش نوشته‌ام گرگ به اسپانیولی. زیرش نوشته‌ام اسم داستان بعدی. یادم نیست چرا نوشته‌ام. یادم نیست لوبو قرار بوده داستان باشد یا فقط یک اسم. یادم نیست دیگر. این‌طوری شده‌ام. چیزها را می‌نویسم که یادم نروند، بعد یادم می‌رود چرا نوشته بوده‌ام. یک‌جای دیگر توی نت گوشی نوشته‌ام: بستنی، پانادول، لیموترش، نون سنگک. یادم هست لیست خریدهای چه روزی بود. کاش یادم نبود. اینطوری شده‌ام. چیزهایی را که نمی‌خواهم فراموش کنم، از یاد می‌برم. باقی حرفها می‌مانند تا شکنجه‌ام کنند. این هم از روز ابری شهریور. حالا پرنده شو و در ارتفاعی بلند پرواز کن، طوری که کسی تو را نبیند. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...

Chah Chah -محسن نامجو - چه چه.mp3

12 766
220
با سپاس از مهر و همراهی شما، عرض می‌کنم بخش اول کمک‌ها امروز به صورت چهار میلیون تومان کمک نقدی و دویست عدد دفتر، پانصد عدد خودکار، پانصد عدد پاک‌کن، پانصد عدد تراش و یک‌صد بسته مداد رنگی برای توزیع در مناطق محروم تهران و نقاط مرزی تحویل داده‌شد. جمع‌آوری کمک نقدی تا دهم شهریور ادامه دارد❤️ قدر محبت و اعتماد شما را می‌دانم. ارادت. حمید سلیمی.
11 578
9
عزیزم، ما پریشان‌تریم از آن که خواب خوبی ببینیم. چشم‌هایت را ببند و به کابوس‌هایت سلام کن. و به من فکر کن، به من، که پناهنده‌ی غمت هستم. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Mohsen-Chavoshi-Bebor-Be-Name-Khodavandat-320.mp3

10 919
416
اسم سرخپوستیش رو گذاشتم "ابر رقصان". رقصید و رفت. @hamid_salimi59 و شب بخیر به تن تو، سرزمین قصه‌هایی که ننوشته‌ام. ❤️

07-Mohammadreza_Shajarian_Parviz_Meshkatian_Yaghin_Derom.mp3

11 780
326
گوسان/یکشنبه ۴ شهریور از ساعت ۱۷:۳۰ اجرا و تحلیل داستان کوتاه و شعر موسسه بهاران م فاطمی خ جویبار کوچه نوربخش پ ۲۱ یا خ ولیعصر بالاتر از زرتشت کوچه نوربخش پ ۲۱ "لطفا بدون تاخیر تشریف بیاورید." آثار این جلسه: داستانی از سمیه سلطانی با اجرای آیدا صنعت‌کار، داستانی از امیر محمدی، و شعری از علی‌اکبر نجفی. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events/ به امید دیدار.
events
نشست ادبی شعر و قصه گوسان - لطفا برای تهیه بلیت وارد سایت هالین شوید.
12 145
11
و شب بخیر ❤️ @hamid_salimi59

Vesal Alavi Story 128.mp3

10 784
220
و اگر دنیا به آخر برسد، من به مهربان‌بودن با تو ادامه خواهم‌داد... @hamid_salimi59

1|1 - Die With A Smile - Lady Gaga Bruno Mars (FLAC).flac

12 056
438
رفقای جان... به رسم هر سال درصدد جمع‌آوری کمک هزینه برای تهیه لوازم التحریر، پوشاک و سایر هزینه‌های جاری تحصیل کودکان نیازمند در تهران و مناطق محروم مرزی هستیم. برای کمک مالی می‌توانید کمک خود را به میزان موردنظر فقط به کارت زیر 👇🏻واریز فرمایید: 6037697528963132 (صادرات/ حمیدرضا سلیمی‌بنی) (این کارت همیشه فقط به امور خیریه اختصاص دارد و نیازی به ارسال رسید نیست.) شیوه دریافت کمکهای غیرنقدی نیز در مراحل بعدی عرض خواهد شد. آخرین فرصت مشارکت شما عزیزان، هفتم شهریورماه خواهد بود 💚 با سپاس بی کران از مهر همیشگی شما رفقا. حمید سلیمی.
عرض المزيد ...
13 146
28
مثل کسی بودم که غرق شده‌باشد، و غصه بخورد چرا کسی در ساحل نگران پیداشدنش نیست. مثل کسی بودی که در ساحل به ماهیگیران التماس کند پیدایم کنند. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Stellamara - Prituri se Planinata.mp3

10 825
280
. خواب می‌بینم دارم با زنی که نمی‌شناسم تو جزیره می‌رقصم. به زن میگم من تو رو یادم نمیاد ولی دوستت دارم. می‌خنده. موهاش تو باد. دستاش تو باد. پاهاش تو باد. لب‌هاش تو باد. میگم ببخشین، شما من رو یادته؟ میگه مهمه؟ میگم نه. میگه دستاتو بذار دور کمرم و دم گوشم یه شعر بخون. رعدوبرق می‌زنه. می‌پرم از خواب. وایمیسم وسط کوچه و به ماه نگاه می‌کنم. یه بچه می‌دوئه تو کوچه. میخنده. پشت من قایم میشه. یه مرد که شکل منه می‌دوئه تو کوچه. بچه می‌خنده. مرد می‌خنده. ماه خیلی دوره اما خیلی قشنگه. میخوام به مرد بگم بچه‌ت اینجاس اما بچه آروم میگه هیس. میخوام به بچه بگم اگه پیدا نشی بابات دیگه نمی‌خنده اما مرد میگه هیس. بچه می‌دوئه میره. مرد وایمیسه کنارم. میگه من دیگه مردم باباجون، باید باورت بشه. میگم من درختم، نمی‌بینی؟ من دیگه بچه‌ت نیستم که. میگه تو واسه درخت‌بودن زیادی ضعیفی. میخوام بگم حالا یه دقیقه نرو‌ نگاهت کنم، بچه یهو جیغ می‌زنه و میدوئه طرف مرد. شکل منه. می‌پرم از خواب. تو روی مبل طوسی خوابی. تو روی تخت خوابی. تو جلوی تلویزیون خوابت برده. تو موقع کناب خوندن خوابت برده. تو روی صخره‌های توچال خوابت برده. تو روی شن‌های هنگام خوابت برده. تو روی بازوی یکی دیگه خوابت برده. تو تو بغل یکی دیگه خوابت برده. تو توی اتوبوس خوابت برده. تو توی اسنپ خوابت برده. من بیدارم. منتظرم خوابم رو ببینی. نمی‌بینی. تو خوابی و دست میذاری روی چشمات. من بیدارم و فکر می‌کنم که چقدر چشمات رو دوست... می‌پرم از خواب. وسط خونه وایسادم و میدونم یه‌چیزی یادم رفته. زن همسایه در می‌زنه. بلند میگیم ما نیستیم، ما خیلی وقته رفتیم. صدای موزیک رو زیاد می‌کنم. صدای مامان میاد از اسپیکر که داره هایده می‌خونه. صدای بابا میاد که بهش میگه این‌بچه باز دیوونه‌س امشب. صدای من میاد که میگم من بچه نیستم، من درختم. صدای تو میاد که میگی باید برم چون نزدیک تو غمگینم. صدای زن میاد. صدای مرد. صدای ساچمه. صدای گلوله. صدای خون. صدای زندان. صدای برف. صدای قبر. صدای درد. صدای گاز اشک‌آور. صدای فرودگاه امام. صدای بستن چمدون. صدای دوری. صدای دوری. صدای دوری. یه‌نفر اسمم رو صدا می‌زنه اما صداش دوره. میگم بلندتر بگو. یه اسب تو تختم شیهه می‌کشه. موهاش سرخه. آتیش گرفته. بغلش می‌کنم. آتیش می‌گیرم. می‌‌پرم از خواب. می‌پرم از خواب. می‌پرم از خواب. برای بابا، مامان، و ما. ما، درخت‌های بیهوده @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
12 047
166
ظرفیت دوره مقدماتی تکمیل و ثبت‌نام متوقف شد. به امید دیدار ❤️ @hamid_salimi59
4 820
0
فهمیدی می‌توانی همه را بخندانی، و بعد برای گریستن به تاریکی برگردی. به عمیق‌ترین تاریکی. به قلب غمگینت. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Martik-Ghalb-128.mp3

10 955
502
مرغ وحشی که می‌رمید از قید با همه زیرکی به دام افتاد همه از دست غیر ناله کنند سعدی از دست خویشتن فریاد @hamid_salimi59

Nirvana-The-Man-Who-Sold-the-World-320.mp3

12 105
245
🎧📻 امسال در مجموعه‌ی فرهنگان سلسله‌نشست‌هایی با عنوان عصر پادکست‌ها برگزار می‌شود. در نشست سوم، پادکست دیالوگ‌باکس میهمان ما در مجموعه‌ی فرهنگان است. در این نشست که به میزبانی ‏شیرین رستگارپور برگزار می‌شود مهدی ستوده، حمید سلیمی، سامان مظلومی و محمود سرمدی به‌عنوان تیم اجرایی نمایش صوتی که از تولیدات است حضور دارند. 🗓 زمان: چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶ 📌 مکان: فرشته، خیابان فیاضی (بعد از چناران)، شماره ۵۰، فرهنگان ◽️‏خواهشمند است برای حضور در نشست تنها به شماره‌ی واتس‌اپ زیر پیام دهید: ۰۹۳۶۷۸۱۳۲۷۷ @hamid_salimi59
عرض المزيد ...

IMG_9425.MP4

4 798
18
در ظهر کوهستان روی صخره‌ها ایستادم و به ابری نگاه کردم که به سمت قله می‌رفت. تنها و کوچک و دور بود. بله، یاد تو افتادم. و دلم تنگ‌تر شد. @hamid_salimi59 و شب بخیر به تو و تنهای کوچک دوری که یادش افتادی❤️

Charles Aznavour - Avec un brin de nostalgie.mp3

11 457
287
ثبت‌نام ادامه دارد: گروه فرهنگی گوسان برگزار می‌کند: "كارگاه آداب نوشتن هدفمند_ دوره مقدماتی" تابستان/ تهران مدرس: حضوری و غیرحضوری در اين دوره با هم مرور مي‌كنيم: ايده يابي: بدل كردن هر موقعيت به دستمايه‌اي براي نوشتن. شناخت درام: آگاهي از قواعد درام، و آشنايي با انواع و كشف و خلق درام. طراحي شخصيت: شناخت انواع شخصيت . طرح‌نویسی: اصول نگارش طرح داستانی. و.... اين دوره برای همه علاقمندان فرصتي براي آموختن اصول "نگاه كردن به دنيا به عنوان يك نويسنده" خواهد بود. از دوشنبه پنج شهریور/ ۱۸ تا ۲۰ چهار جلسه کارگاه حضوری دو ساعته دوشنبه‌‌ها و همزمان چهار هفته تمرین روزانه مجازی( در گروه تلگرام) نهصدهزار تومان. "امکان همراهی غیرحضوری با دوره ( از طریق شنیدن همزمان صدای ضبط‌شده‌ جلسات حضوری، مطالعه جزوه و انجام تمرینات در گروه تلگرامی) فراهم است." براي ثبت نام با شماره ۰۹۱۲۱۴۳۸۷۰۵ تماس بگیرید. یا به آیدی پیام بدهید. "این دوره پیش‌‌نیاز ندارد" "آموزه‌های این دوره برای نوشتن دلنوشته و کپشن کارآیی ندارد." به اميد ديدار. (لطفا برای دوستان خود بفرستید.)
عرض المزيد ...
11 487
29
با اسب‌ها در دشت‌ها دویدم با ابرها گریه‌کردم با ماه در آسمان دشت‌های دور به قبرهای دسته‌جمعی نگریستم به آرامش مردگان به زجر سربازان برای کندن حفره‌ی به قدر کافی عمیق اما کدام قبر به قدر کافی عمیق است کدام شب به قدر کافی بلند است؟ با گرسنگان پی ماشین سازمان ملل دویدم با معترضان در خیابان به همه فحش دادم با جنگجوی قبیله‌ی ناواچو بوفالویی را با دو تبر و یک نیزه کشتم شاخش را به گردن آویختم و برای باقی عمرم گاو را پرستیدم اما کدام عمر برای پرستش یک مرگ باشکوه کافی است؟ با شرپای تبتی روی قله‌های ممنوع ایستادم با بودا درخت را لمس کردم با موسی رود را بریدم با عیسی مصلوب شدم با محمد در بیابان یثرب گریستم و خدا را صدا زدم خدای ناشنوای بی‌دست در تمام شب مستی برای تنهایی زمین گریستم اما کدام شب مستی برای باور مرگ خدا بس است؟ برای فهم بیهودگی این‌همه درد چند هزار شب بیداری کافی خواهدبود؟ من در روزهای بلند در شب سرد دی‌ماه وقتی تولد خواهرم و مرگ رفیقم همزمان بود وقتی بره‌ی خونی زهدان زمان بودم وقتی که دستم به هیچ آرزویی نرسید وقتی عاشق شدم و زن تو را بوسید وقتی عاشق بودی و زن مرا بوسید تنها بودم عزیزم تو که همه‌ی کتاب‌های راهنما را در قلبت داری بگو کدام تنهایی برای به خانه برگشتن کافی است؟ بادم سرگردان و بی خانه و به موی هر زنی که می‌رسم گریه می‌کنم موی مادرم گم شده‌است و هرچقدر بزرگ می‌شوم نمی‌میرم بادها در دشت‌ها در شهرها در گورها همیشه غریبه‌اند و کسی برای نوازش یک توفان گرمسیری صبح زود به ساحل مقام نمی‌آید گریه می‌کنم می‌رقصم و به مردنم ادامه می‌دهم. (بخشی از شعر بلند باد خانه‌ای ندارد) @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
11 190
205
و شب بخیر ❤️
10 405
6
آقای آلن دلون هم مرد، ولی اینا نمی‌میرن. این آهنگ رو هم گذاشتم اینجا که دیگه برام نفرستین. به قشنگی و فالشی بقیه‌ی آهنگای شروین عزیز. و "زندگی برای ماهی نامرئی همیشه یکسان است، دیده نمی‌شود و شنیده نمی‌شود." @hamid_salimi59

Nalepale - Shervin Hajipour - Shabooneh.mp3

12 312
414
و شب بخیر ❤️ @hamid_salimi59

Sasha-Sloan-Too-Sad-To-Cry-320.mp3

12 021
185
ایستاده ام در جایی دور از اینجا دور از حالا  و خودم را تماشا میکنم . چه راحت و بی‌ غل‌وغش می‌خندیدم. راستی مادر ، تو که دست خیلی در رساندن داری بگو ؛ کودکی‌ام ، روزهای خوش زندگی‌ام ، معشوقه جوانی‌ام کجا رفت ؟

Ey Darigha.mp3

1 599
111
خودآموز مردن در ظهر شنبه یا چگونه در خانه‌ گم شدم. یک/ خوابم نبرد و روز شروع شد. در تماشای یک زن زیبا غرق بودم که زن دیگری از آخر دنیا و از خاطرات هزاران سال قبل پیام کوتاهی داد: سین مرد. قرار گذاشتیم برویم خانه‌ی رفیق بیست و سه سال پیش، تا به خانواده‌اش تسلیت بگوییم. بعد، زنگ زدم و گفتم من نمی‌آیم. دیگر جانش را ندارم. سین عزیزم، تو همان‌وقت‌ها که با هم از سالن سگی شیمی‌درمانی بیمارستان می‌رفتیم پارک لاله تا سیگار بکشی و با آن پسر دیلاق والیبالیست لاس بزنی که همیشه لاغری صورتت را مسخره می‌کرد هم زیاد زنده نبودی دختر. خلاص شدی. حالا دیگر بخواب. من برایت سیگار و آب‌یخ خیرات می‌دهم دختر. امیدوارم دیگر تشنه نباشی. دو/ خانم همسایه بسیار زیباست، از زیباترین زنانی که در زندگیم دیده‌ام. هربار می‌بینمش می‌دانم روز بدی نخواهدبود. عطرش در آسانسور و لبخند مهربانش و چشم‌های درشت رنگی، مرا یاد آدم‌های توی فیلم‌ها می‌اندازد. امروز که دیدمت غریبه. امروز چرا سلام‌کردن به تو و چشم‌دزدیدن از تماشای تو نجاتم نداد؟ کاش صبح نگاهت کرده‌بودم. کاش برای تحمل ظهرِ آغشته به حساب خالی خیریه و مرگ رفیق و دوری از همه‌ی دنیا آماده‌ام کرده‌بودی. سه/ جلوی یخچال ایستاده‌بودم که دکتر زنگ زد. گفت عمل نکنم بهتر است. گفت بهتر است منصرف شوم. گفتم یعنی تا آخرش با این کلستومی؟ گفت خیلی‌ها مثل تو... نشنیدم بقیه‌اش را. نفسم دوباره رفت. چهارده‌سال طول کشید تا امیدوار شوم این کابوس تمام می‌شود، اما دو دقیقه و چهارده ثانیه طول کشید ناامید شوم. چرا همیشه چترهای نجات من در فرودگاه جا می‌ماند مامان؟ چرا همیشه سنگی که در میانه‌ی راه جا مانده زیر پای من می‌رود؟ چرا نبستی تا بتوانم بغلت کنم و بگویم خوبم بابا؟ لما سبقتنی ای تمام چیزهایی که دوستشان دارم؟ چهار/ جلوی یخچال نشسته‌ام و این‌ها را می‌نویسم. بستنی بردیا را خوردم. مثل فیلم گوست استوری و کیک‌خوردن زن پس از فاجعه. با یک قطار عجیب تصادف کرده‌ام که استخوان‌هایم را نشکسته، فقط تمامشان را جابجا کرده. مثلا زانویم آمده توی گردنم و نمی‌توانم نفس بکشم. حالا لابد باید گریه‌ام بگیرد اما حالش را ندارم. آسنترا بخور مرد حسابی. پروپرانولول. پوکساید. پام‌های مختلف. فیلم ببین. بازی لیورپول را نگاه کن. چنگ بزن به دنیا. با بردیا درباره رئال و پرسپولیس حرف بزن. شعری برای زنی بنویس که ترکش کردی بدون این‌که بدانی اخرین بندر تو بود. گریه کن کشتی سرگردان. بخند. کراکف رنده کن و بریز لای نان تست و با شراب تخمی سیب بخور. مست و برهنه کنار پنجره برو و به گربه‌های حیاط همسایه نگاه کن. شک کن. این‌جا خانه‌ی توست؟ خانه؟ تو؟ پنج/ بابا به افسردگی می‌گفت آزردگی. بابا برای همه‌چیز اسم بهتری پیدا می‌کرد. بابا مرده، و من با اسم‌های معمولی بیهوده تنها مانده‌ام. کاش نمرده‌بودی خانم سین. کاش پولدار بودم و برای همه‌ی بچه‌ها لوازم‌التحریر خارجی خوشبو می‌خریدم. کاش دوباره ببینمت خانم همسایه. کاش هرگز به تو سلام نکرده‌بودم ای اندوه باشکوه اخیر من. چه شنبه‌ی دلخواهی... همین. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
1 911
24
به خاطر لب‌هایت، و به خاطر وقتی اسمم را صدا کنی، و به یاد بیاورم هزار سال منتظر بودم تا پیدایم کنی. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Babak-Khangholi-Anaar-128.mp3

13 220
465
جمعه روز بدی بود روز دیوونه‌ شدن روز از تو رد شدن روز ویرونه شدن... @hamid_salimi59

Tom-Odell-Black-Friday-320.mp3

13 374
297
گوسان/یکشنبه ۲۸ مرداد از ساعت ۱۷:۳۰ اجرا و تحلیل داستان کوتاه و شعر موسسه بهاران م فاطمی خ جویبار کوچه نوربخش پ ۲۱ یا خ ولیعصر بالاتر از زرتشت کوچه نوربخش پ ۲۱ "لطفا بدون تاخیر تشریف بیاورید." آثار این جلسه: داستانی از مصطفی سلیمانی و داستانی از میا کوتو با ترجمه‌ی سپیده فخارزاده، و شعری از هیوا قندی. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events/ به امید دیدار.
events
نشست ادبی شعر و قصه گوسان - لطفا برای تهیه بلیت وارد سایت هالین شوید.
5 833
7
و در پایان روز نوچ زشت، لااقل شب بخیر به شما، که هنوز می‌توانم فکر کنم جانداران بهتری هستید... @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️
13 481
45
کلا این موقعای روز هرچی خانوم هایده بگن، همون درسته. @hamid_salimi59

Hayedeh gheseye man remix.mp3

14 290
523
شب بخیر به آنان که منتظر بازگشت ما ماندند، وقتی مطمئن بودیم همه غیاب ما را از یاد برده‌اند. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

05 Bargard.mp3

13 876
570
تو می‌روی و می‌روی و می‌روی، من مانده‌ام. و آفتاب پشت تو غروب می‌کند. ‏شب یک، شب دو/ بهمن فرسی @hamid_salimi59

Mary Jane - Tovbe (Akustik Cover).mp3

13 484
248
امیدوارم بالاخره کسی را پیدا کنی که کودکی مزخرفش را برایت تعریف کند، و بفهمی برایش امن بوده‌ای... @hamid_salimi59 و شب بخیر به تو، و بچگی‌هایی که از یاد بردی... ❤️

Aurora-Half-The-World-Away-128.mp3

12 883
399
توبه ➖با صدای من ➖تنظيم : مووآن ➖اثری از مجله هنری اغما

TOBEH.mp3

2 793
121
رفقای جان... به رسم هر سال درصدد جمع‌آوری کمک هزینه برای تهیه لوازم التحریر، پوشاک و سایر هزینه‌های جاری تحصیل کودکان نیازمند در تهران و مناطق محروم مرزی هستیم. برای کمک مالی می‌توانید کمک خود را به میزان موردنظر فقط به کارت زیر 👇🏻واریز فرمایید: 6037697528963132 (صادرات/ حمیدرضا سلیمی‌بنی) (این کارت همیشه فقط به امور خیریه اختصاص دارد و نیازی به ارسال رسید نیست.) شیوه دریافت کمکهای غیرنقدی نیز در مراحل بعدی عرض خواهد شد. آخرین فرصت مشارکت شما عزیزان، هفتم شهریورماه خواهد بود 💚 با سپاس بی کران از مهر همیشگی شما رفقا. حمید سلیمی.
عرض المزيد ...
11 070
26
‏گفتم من زودرنج و بی‌تفاوت نیستم عزیزم، فقط دیگه جا واسه زخم و جون واسه مراقبت از کسی غیر خودم ندارم... @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Armin-Ebrahimi-Parandeha-Ghatan-Pero-Mimirand-128.mp3

12 399
365
@jeddipodcasts مامان، سلام، پاک‌کن من امروز دوباره گم شد تو کلاس. اون پاک‌کن قشنگه، اونی که از آقامعراج خریدی برام. اونی‌که روش خرس داشت. میشه برام یه کتلت کوچولو درست کنی؟ بگی بفرما، این قد خودته، مال تو، غصه نخور. بعد یه پاک‌کن عین همون بدی و بگی دوتا خریدی چون می‌دونستی بچه‌ت هرچی دوست داره رو گم می‌کنه. اما دیگه تو هم معجزه‌هات ته کشیده مامان. ضرر کردم که بزرگ شدم. ضرر کردم. @hamid_salimi59

Maman.mp3

13 198
400
"تو یه برگی توی این باد." @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

04-Faseleh.mp3

11 854
471
داستانم را شروع کرده‌ام با صحنه‌ی خاک‌سپاری: اسمع افهم. بعد دیگر از پای لپ‌تاپ بلند شده‌ام، چون یاد بابا افتادم و آن کفن سفید و آن خاک عجیب قهوه‌ای و آن سنگ‌های سیمانی که بین او و آسمان چیده می‌شد. دایی بالای سر بابا بلند گفت حاجی نترسی‌ها. و بعد بلند گریه کرد. حالا گریه‌ام گرفته‌است وسط نوشتن این جملات. امروز وسط بحثی بیهوده با یک غریبه، لحظه‌ای از ذهنم گذشت که اگر بابا بود، بحث را دو دقیقه‌ای تمام می‌کرد. بعد یک‌مرتبه نفسم بند آمد، و غریبه را بی‌خداحافظی وسط خیابان رها کردم تا به خانه بیایم، بنویسم، داروهایم را بخورم و خودم را جمع کنم. دیشب نشد بخوابم و نیمه‌های شب رفتم کوه. صبح، در کوهستان بیدار شدم. با سگ‌ها و گربه‌ها صبحانه خوردم و با سنجاقک‌ها و سنجاب کله‌پوک هفت‌چشمه آب‌تنی کردم. درکه مرا یاد بردیا و یاد همه‌ی کسانی می‌اندازد که از دست داده‌ام. آدم نباید عزیزانش را به جاهایی ببرد که زیاد می‌رود. خاطرات پفیوز و بی‌رحمند و چنگ می‌اندازند بیخ گلویت و پاره‌ات می‌کنند. در راه برگشت، سگ قهوه‌ای و بزرگی تا پایین کوه همراهم آمد. برایش جوجه‌کباب خریدم و نوازشش کردم. نجیب گفت آقاسلیمی این سگ مردنیه خیلی مریضه. چیزی نگفتم. نگفتم خودم می‌دانم. نگفتم مردنی‌ها هم حق دارند نوازش شوند و جوجه‌کباب کوفتی درکه را به نیش بکشند. سگ قهوه‌ای عزیز من، امیدوارم اگر قرار است بمیری، زودتر خلاص شوی. از من قبول کن دردکشیدن و‌ تمام‌نشدن خیلی وضع مزخرفی است. کنار پنجره ایستاده‌ام و به هیچ‌چیز نگاه نمی‌کنم. شایع دارد در خانه‌ام رپ می‌خواند درباره‌‌ی عصبانی‌بودن. قبلش صدای زنی زیبا در خانه بود که سعدی می‌خواند. بعدش صدای زنی زیبا در خانه خواهدبود که وویسی فرستاده تا خبر بدهد بعد از ده‌سال هنوز دلتنگ است. بعدش کاش وویس من باشد که از زن می‌پرسد در این ده‌سال چندبار ناخن‌هایش را وسط سکس از لذت در کمر آن مرد فرو کرده و اسم او را نالیده، و آیا آن‌موقع هم دلتنگ بوده؟ بله، خسته‌‌ام و دیگر نمی‌توانم خر مهربان قبل باشم. بابا اما راحت مرد. بی‌دردسر و بی‌درد. از پنجره‌ی خانه‌ام فقط بالای توچال معلوم است، و یک‌لحظه از سرم می‌گذرد آن‌جا جای مناسبی است برای کله‌پا شدن و مردن. بعد می‌بینم دایی جانش را ندارد تا آن‌جا بیاید و به جنازه‌ام بگوید نترس. و اگر قرار باشد بعد از مردن هم بترسم، بهتر است لااقل زنده‌باشم و بتوانم به آدم‌های زیبای کوه یادآوری کنم دیدنی و خواستنی و روشنند. برگرد به نوشتن داستانت آدم ساده. شروعت را عوض کن و داستان را ببر به خانه‌ی راوی. کمک کن کودکیش را به یاد بیاورد، وقتی که درد نداشت و مادرش زیبا و جوان همان‌طور که کتلت می‌پخت پای گاز می‌رقصید و با مهستی هم‌خوانی می‌کرد. این شروع بهتری است. قبول کن. یا بنشین همین‌جا و به کوه نگاه کن و‌ باز وانمود کن حلزونی هستی که در خانه‌ی خودش گم شده‌است. هرجور راحتی. فقط نترس. اوضاع از این بدتر نخواهدشد. نترس. @hamid_salimi59
عرض المزيد ...
12 962
172
گوش کن ببین سوزان روشن خارج چی میگه. @hamid_salimi59

11. Rihanna - Love On The Brain (Explicit).mp3

10 351
214
عزیزم، همه‌چیز مثل قبل است. همچنان در خانه‌ام برف می‌بارد، و من هنوز منتظرم برای تماشا بیایی. @hamid_salimi59 و شب بخیر به تو، در شبی که فهمیدی تنهاترین آدم اطراف خودت هستی❤️

Fereydoon_Poor_Reza-Siya_Abran-(WWW.IRMP3.IR).mp3

11 856
323
گروه فرهنگی گوسان برگزار می‌کند: "كارگاه آداب نوشتن هدفمند_ دوره مقدماتی" تابستان/ تهران مدرس: حضوری و غیرحضوری در اين دوره با هم مرور مي‌كنيم: ايده يابي: بدل كردن هر موقعيت به دستمايه‌اي براي نوشتن. شناخت درام: آگاهي از قواعد درام، و آشنايي با انواع و كشف و خلق درام. طراحي شخصيت: شناخت انواع شخصيت . طرح‌نویسی: اصول نگارش طرح داستانی. و.... اين دوره برای همه علاقمندان فرصتي براي آموختن اصول "نگاه كردن به دنيا به عنوان يك نويسنده" خواهد بود. از دوشنبه پنج شهریور/ ۱۸ تا ۲۰ چهار جلسه کارگاه حضوری دو ساعته دوشنبه‌‌ها و همزمان چهار هفته تمرین روزانه مجازی( در گروه تلگرام) نهصدهزار تومان. "امکان همراهی غیرحضوری با دوره ( از طریق شنیدن همزمان صدای ضبط‌شده‌ جلسات حضوری، مطالعه جزوه و انجام تمرینات در گروه تلگرامی) فراهم است." براي ثبت نام با شماره ۰۹۱۲۱۴۳۸۷۰۵ تماس بگیرید. یا به آیدی پیام بدهید. "این دوره پیش‌‌نیاز ندارد" "آموزه‌های این دوره برای نوشتن دلنوشته و کپشن کارآیی ندارد." به اميد ديدار. (لطفا برای دوستان خود بفرستید.)
عرض المزيد ...
12 537
31
از دور اندوه او را تماشا می‌کنم، اندوهی که در تنهایی بزرگش زیباترش کرده. کاش میشد نوازشش کنم، و وقتی وسط جاده باران می‌بارد، با او بلند آواز بخوانم، بدون این‌که بدانم فقط دارم خواب می‌بینم. @hamid_salimi59 و شب بخیر، و امیدوارم خواب خوبی ببینی ❤️

O CD 1 TRACK 3 (320).mp3

11 539
323
جلسه گوسان یکشنبه ۲۱ مرداد تشکیل نمی‌شود. درباره جلسات بعدی، متعاقبا اطلاع‌رسانی می‌کنیم. از مهر و همراهی شما عزیزان ممنونیم. ارادت. حمید سلیمی @gusann
6 734
6
آخر تحديث بتاريخ: ١١.٠٧.٢٣
سياسة الخصوصية Telemetrio