Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
الفئة
لغة وموقع القناة

audience statistics کانال رسمی فاطمه ناصری

❤❤به گمونم دل من رفته❤❤ 💙بعد از آن روز 💙 دلباخته چون مجنون در حال تایپ. پیج اینستاگرام: Fatemeh_naseri_ns پارت گذاری از شنبه تا چهارشنبه😎😎 
8 6670
~0
~0
0
تقييم تيليجرام العام
عالميًا
60 787المكان
من 78 777
11 073المكان
من 13 357
في الفئة
763المكان
من 857

جنس المشتركين

تعرف على عدد كل من المُشتركين الذّكور والإناث على القناة.
?%
?%

لغة الجمهور

معرفة توزيع المشتركين في القناة حسب اللغة
الروسية?%الإنجليزية?%العربيّة?%
نمو القناة
رسم توضيحيجدول
ي
أ
ش
س
help

جار تحميل البيانات

فترة تواجد المستخدم على القناة

اعرف كم من الوقت قضى المُشتركون على القناة.
حتى أسبوع?%المؤقتات القديمة?%حتى شهر?%
الزيادة في المُشتركين
رسم توضيحيجدول
ي
أ
ش
س
help

جار تحميل البيانات

Hourly Audience Growth

    جار تحميل البيانات

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    سلام عزیزای دلم. بچه ها من خیلی اطلاع رسانی کردم برای عضویت. بخدا من ناراحت میشم شما که انقدر محبت دارین به من و قلمم جا موندین و من شرمنده روی ماهتون میشم. برای همین از امشب تا فردا شب میتونید برای عضویت اقدام کنید. شرمنده ی محبت های شما عزیزانم فاطمه ناصری.
    4 002
    1
    دوستان عزیز این آخرین اطلاع رسانی کانال در خصوص کانال vip هست. فقط تا تاریخ ۲۷ ام کانال عضوگیری میکنه و بعد از آن دیگه عضوگیری جدید نداریم.
    3 185
    0
    سلام دوستان عزیزم وقت شما بخیر و شادی. عزیزانم عضوگیری فقط تا هفته آینده یعنی تا عید غدیر ۲۷ تیر ادامه داره پس اگر میخواید در رمان عضو بشین زودتر اقدام کنید که من شرمنده روی ماهتون نشم. چون معلوم نیست بعد از اون دوباره عضوگیری داشته باشیم یا خیر.
    3 664
    5
    سلام عزیزای دلم. به مناسبت عید قربان از امشب تا فردا شب میتونید با مبلغ ۲۰ تومن در کانال vip عضو بشین. عید بر شما مبارک❤❤
    1 491
    3
    سلام عزیزای دلم...دوستان عزیزم عضوگیری کانال خیلی محدوده، و احتمالا بعد از یک تایم کوتاه دیگه عضو جدیدی قبول نمیکنم پس اگر میخواین همراه ما باشین زودتر اقدام کنید که من بعدا شرمنده روی ماهتون نشم. 💙💙❤❤🙏🙏🙏
    5 690
    0
    سلام دوستان عزیزم. وقت و روز شما به نیکی و خوشی و عشق. عزیزانم میدونم که چند وقتی نبودم و پارتی از رمان گذاشته نشد و دلیل این بوده که نمیخواستم به دلایلی رمان رو ادامه بدم که یکی از اون موارد کپی شدن رمان در کانال های دیگه و به اسم خودشون بوده که بالاخره با پیگیری های زیاد تونستم این ماجرا رو ختم به خیر کنم. همین مسائل باعث دلسردی من شده بود و میخواستم ادامه ندم ولی مهر بیشمار شما عزیزانم باعث شد که به عشق شما بخوام دوباره بنویسم ولی این دفعه یکم متفاوت تر. تصمیم گرفتم رمان دلباخته رو در vip قرار بدم و برای تعداد محدودی از دوستان. روزی چهار پارت در کانال قرار خواهد گرفت بدون هیچ تبلیغاتی. 💢💢💢برای خوندن رمان کافیه مبلغ : ۲۵ هزار تومان را به شماره کارت زیر واریز کنید . 💳شماره کارت : ۶۰۳۷۹۹۷۵۸۲۲۲۵۴۴۸ 🏦بانک ملی 👩🏻به نام : فاطمه ناصری فیش واریزی رو به ای دی تلگرام جهت دریافت لینک عضویت بفرستید.
    عرض المزيد ...
    2 613
    19
    ۰
    6 507
    4
    ۰
    6 486
    0
    ۰
    6 488
    1
    ۰
    6 478
    9
    ۰
    7 119
    2
    ۰
    7 117
    27
    ۰
    5 578
    15
    ۰
    3 808
    10
    ۰
    1 034
    0
    ۰
    6 180
    0
    ۰
    6 100
    14
    ۰
    4 920
    15
    ❌‌- لباساتو در میاری یه لایو هات ازت ببینم خوشگله❌ با شنیدن درخواست بی‌شرمانه‌ی مرد پشت خط خون با فشار به صورتم هجوم میاره. - چرا ساکتی؟...یه چیزی بگو. جون میدم تا از شرم دهن باز کنم. - این چه حرفیه می زنید آقا احسان... آدم خجالت میکشه. هنوز حرفم تموم نشده که مرد شاکی این روزهام کم طاقت وسط حرفم میپره. - آره بایدم خجالت بکشی بعد عقد مگه اون قوم الظالمین گذاشتن یبار درست و درمون تو خلوت ببینمت. لبمو گاز میگیرم و گوشی رو محکمتر به گوشم فشار میدم تا بهتر بشنوم اما مگه صدای دوش حموم می ذاشت. - خونمون که نمیذارن بیای...خونه‌تونم اومدم باید مثل یه مهمون وقت شناس نه نشده بزنم به چاک... دو ساعتم که نمیتونم بزنیم بیرون به عشق و حال... پس من کی باید زنمو جفت به جفت بغل کنم... دست میبرم و فشار آب رو کم می کنم و تن برهنه‌ام رو که در حال گرم شدن هست نه از آب گرم... نه، از کلامی که از بین لب های خواستنی مردم خارج میشه. - گوشِت با منه وارش... میگم دلم میخوادت... صدای قدم هایی که به در حموم نزدیک میشه قدر تکلم رو ازم میگیره. - با توام دختر... الو... 🙊💯♨️💦🔥 نفس نفس میزنم و شیر آب رو بیشتر باز می کنم و وای از لحظه‌ای که خانجون بفهمه یواشکی اونم توی حموم گوشی بدست ایستادم.. چند ضربه به در میخوره که فاتحه‌ام رو میخونم و آه از نهادم بلند میشه. - نکن لامروت...دیگه طاقت ندارم...آخ که اگه دم دستم بودی یه کاری می کردم به جای آه و ناله جیغ بکشی. دستم رو جلوی دهنم میذارم و نمیدونم داغ حرف احسان بشم یا داغی که قراره خانجون به دلم بزاره. - وارش... وارش... داری چه غلطی می کنی با کی حرف میزنی نصف شبی؟!...گیس بریده مگه تو شوهر نداری.... نمیدونم چی میشه که زبونم بی اختیار لوم میده و با خودم فکر می کنم که خانجون بفهمه با محرمم حرف می‌زنم کمی از عمق فاجعه کم شه. - غریبه نیست خانجون... آقا احسان. هیین بلند خانجون با جمله‌ی احسان در گوشم یکی میشه. - دارم میام بالا. نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت اما این درِ که با ضرب باز میشه و من تنها میتونم دستم رو روی برهنگی تن بزارم. - آدم ‌ات می کنم بچه...گوشی بدست توی حموم چه غلطی میکردی بی حیا... 😔☹️😲🤕😰 گوشی همچنان زیر گوشم هست که ابلهانه دست بلند می کنم. - داشتم حرف میزدم بخدا. خانجون عصبی وارد حموم میشه. - دروغ نگو بمن بچه فکر کردی چون ۷۰ سالمه نمیدونم با اون ماسماسک چه غلطی می کردی؟... حتما لایو و از این کثافت کاریا آره؟... دستم که میون پنجه های بزرگش فشرده میشه آخی از بین لبهام خارج میشه. - بخدا راست میگم کاری نمی کردم فقط حرف میزدیم. - دختره‌ی بی حیا درسته که پیر شدم اما دیگه بالا خونمو که اجاره ندارم... نه جانم فقط می خوام بدونم خجالت نکشیدی توی خونه‌ای که من دو تا اتاق اونطرف‌تر خوابیدم نباید از این غلطا کنی. دستم درد میگیره و ندیده هم می دونم تا یک ساعت دیگه جایی انگشتاش روی پوست حساسم کبود میشه. - نبینم دست رو زن من بلند کنید... صدای مردونه اش رو که میشنوم باورم نمیشه تا الان پشت در بوده باشه و اشک جمع شده توی چشمام پایین میریزه. - دیگه وقتشه دست زنم رو بگیرم و از این خونه ببرمش تا بخاطر یه تماس تلفنی اینهمه تحقیرش نکنید.م. 😱💦🔥🔞🔞🔞🔞 مخصوص بزرگسال
    عرض المزيد ...
    image
    1 312
    0
    - میشه بچمو نشونم بدید؟! من مادرشم! به پرستار که با ترحم نگاهم میکرد خیره شدم و نالیدم: - اون بچه شیر میخواد توروخدا اینجوری نکنید با من بهدااااااااد خودمو به تخت میکوبیدم تا بچمو بیارن پیشم، ولی انگار همه ی پرستار ها کر شده بودن... - خانم شوهرتون شمارو از دیدنه بچه منع کردن! در اتاق با ضرب باز شد و صورته بر افروخته ی بهداد پدیدار شد که با اعصبانیت به سمتم اومد... - سلیطه بازیت گرفته؟! تو گوه میخوری بخوای به بچه ی من شیر بدی مگه قرار نزاشتیم بچه به دنیا اومد گورتو گم کنی؟ گمشو دیگه اشکام جاری شدن که پوزخندی زد و چونمو با خشم توی دستش گرفت: - چیه نکنه فکر کردی بعد از به دنیا اومدم وارثم نگهت میدارم؟! با ضرب کوبوندم به تخت و پرستار هارو انداخت بیرون... - شرط داره بزارم شیر بدی به اون توله سگ! - هر چی باشه قبول میکنم فقط بزار ببینمش! خبیث نگاهم کرد و فندکش رو توی دستش چرخوند به سمتم اومد... ترسیده بودم... اما باید بچمو میدیدم... جونم به جونش وصل بود... - نوک سینه هات صورتی بود آره؟! یک قدم دیگه نزدیکم شد و لباسمو داد بالا که دستمو روی دستش گذاشتم و نالیدم: - چیکار میخوای بکنی بهداد؟! - میخوان قهوه ایشون کنم عزیزم ولی اگه جیکت در بیاد تا آخر عمرت نمیزارم حتی اون صورت بچه رو ببینی! اشکام جاری شدن و فقط سرمو تکون دادم که با سوختن نوک سینم جیغمو خفه کردم... توی گلوم فریاد میکشیدم... داشت با فندکش نوک سینه هام رو میسوزند... - اومم قهوه ایی شدن! خون از نوک سینه هام جاری شده بود که پرستار بچه رو اورد... با بغض به بچه ی گشنم خیره شدم... - حالا بهش شیر بده مادر نمونه! خونی که روی نوک سینم بود رو با درد پاک کردم و گذاشتمش داخله دهنه بچه که با مکیدنش جیغی کشیدم و....
    عرض المزيد ...
    -
    1 500
    1
    ⁠ - برای من خودت رو خوشگل کردی؟ اینقدر هات و سکسی؟ لب گزیدم و همزمان که صورت گلگونم رو ازش مخفی می کردم اوهوم آرومی گفتم‌ که گرمای دستش رو حس کردم: - بیا اینجا ببینم نیم وجبی! تا بخوام متوجه بشم من رو بین آغوش بزرگش جا داد و گفت: - در حالی که به نفس نفس افتاده بودم و عضله های پیچ در پیچ بدنش من رو مجذوب خودش کرده بود، با صورتی سرخ شده سعی کردم خجالت رو کنار بذارم برای همین خفه زمزمه کردم: - م...مگه بده آدم بخواد از شوهرش استقبال کنه؟ ابروی احسان بالا پرید: - .. بغض کردم و دست هام از استرس مشت شد: - پس...پس چرا وقتی تمام این ها رو میدونستی اومدی خواستگاریم و باهام ازدواج کردی؟ موهای مواجم رو با نهایت جدیت پشت گوش فرستاد و گفت: - چون نمی خواستم توی اون بیمارستان کوفتی بقیه برات دندون تیز کنند و تو رو طعمه‌ب هوسشون کنن...توی هجده ساله زیادی پاک و معصوم بودی جدا از این...دوست داشتم و به خودم قول دادم تا زمانی که کنار خودم بزرگ و عاقل نشی...لمست نکنم. ناخودآگاه بغضم بزرگ تر شد اما توی یک حرکت کاملا غیر ارادی زیر چونه‌اش رو بوسیدم، با آروم ترین لحن ممکن پچ زدم: - اگر همین الان بهت ثابت کنم چقدر عاقل و بزرگ شدم چی؟ با چشم هایی که سعی میکرد خماریش و نیازش رو مخفی کنه نگاهم کرد. شصتش رو جلو آورد و همزمان که خیره به لب هام بود لب زد: - لبخند خجلی زدم که همون لحظه جدی ادامه داد: - اما اگر از امتحان رد شدی...خیلی سخت تنبیه‌ات میکنم وارش! باشه‌ی آرومی گفتم و تا اون لحظه خواست چیز دیگه‌ای بگه، لبام رو پر قدرت روی لباش گذاشتم که دستش پشت گردنم چنگ شد و...🔞🔥 من احسانم سوپروایزر بزرگترین بیمارستان شهر. همه ازم حساب میبرن و پرستارها برای بودن بامن باهم رقابت میکنن. اما با ورود وارش به بیمارستان همه چیز عوض میشه. این دختر ساده و کم سن و سال اونقدری به دلم میشینه که میرم خواستگاریش. و حالا اون زن قانونی و شرعی منه و من سعی دارم اونقدری به پاش وایستم تا بزرگ و عاقل بشه اما... 🔥
    عرض المزيد ...
    کانال رسمی شیرین عمرانی 🌹لحظه‌ها با تو🌹
    ﴾﷽﴿ لحظه‌ها با تو📚در‌حال‌تایپ پاییز هزاررنگ📚درحال‌تایپ جادوگرمحل📚آفلاین هرگونه‌کپی‌حرام‌پیگردقانونی‌‌دارد پارتگذاری‌روزانه‌جزجمعه‌ها توهمانی‌که‌باید https://t.me/+T14AVNdlfYM3M2E0 پاییزهزاررنگ https://t.me/+ICN2p8EBO91jN2M0
    1 506
    3
    .
    4 776
    0
    .
    4 686
    12
    .
    4 169
    12
    .
    3 830
    15
    ⁠ خوابیدن روی تشک وقتی تن ظریف روی تختو میبینم ممکن نیست!عقد صوری رو برای اینکه کنارش بمونم قبول کردم، سر قولم موندم، مرد بودم اما الان فقط تمنای لمسشو دارم پشتش دراز کشیدم تنمو بهش چسبوندم دستم تشنه دورش حلقه شد صورت به موهاش فرو بردم! درمونده بخاطر اعتمادی که بهم داره عقب رفتم تا با دوش آب سرد شرافتمو نگه دارم بخاطر سن زیاد و هیکل درشتم، و اینکه ناخواسته برهنه دیدمش از من خوشش نمیاد، حتی میترسه که ردم کرده! چقدر سخته ببینیش، مرد بمونی و نخوایش () حس حضوری از خواب پروندم صدای آب میومد و تشک سامان خالی..! مضطرب از تخت پایین پریده به در حموم چسبیدم لباس پوشیده و مرتب بیرون اومد شوکه از دیدن حالم گفت: خوبی ملیح خانوم؟! - میترسم.. یکی تو اتاقـــه! پلک بست سر به زیر و محجوب گفت - من بودم.. بیخواب شدم تو اتاق چرخیدم، ببخشید بیدارت کردم شرمگین از اینکه این مردو با این هیبت به اجبار انداختم و مردونه هوامو داره بازوشو چسبیدم! ترسیده گفتم: - نه. الانم هست! حس میکنم داره نگام میکنه... میشه امشب منم پایین بخوابم؟ با چشمهای گرد شده وقتی میدونه مجبورم کنارش باشم گفت: کنار من..؟؟ روی تشک..!! قلبم تند میزد، جدا بخوابم سکته میکنم - بخدا تکون نمیخورم باز بدخواب بشین! بخاطر خواسگاری کردنش همیشه معذبه! زمزمه کرد: میخوای من... بیام روی تخت؟؟ خجالت زده وقتی حسشو میدونم گفتم: - میخوام گوشه‌ی دیوار بخوابم شما جلوم باشین اتاقو نبینم با تردید دست روی کمرم گذاشت هیچ وقت توقعات عجیب و رفتارمو به روم نیاورده! - ببخشید.. بیا هر طور تو راحتی میخوابیم چسبیده به دیوار خوابیدم روبروم که با اون هیکل چهار برابر من دراز کشید لرزیدم! ترس بود یا هیجان؟؟ عذاب وجدان دارم هر بار بودنم آزارش میده نگاه محجوب مردونه‌اش لرزمو دید: - خیلی ترسیدی! میخوای بغلت کنم؟ با بغض بیچاره گفتم: ببخشید.. میشــه؟ صورت نگرانش باز شد دستشو روی کمرم فشرد، آروم نوازش میکرد و جلو میومد - نترس بغضم نکن، بیا نزدیک اذیتم نمیکنی معذب اما آروم شده لباسشو چسبیدم، سرمو به سینه‌‌ی پرتپش گذاشتم قفلم کرده ملتمس گفت - خیلی وقته دلم میخواد بغلت کنم و بگم دوباره فکر کن بگم محرمی نذار صوری بمونه! دارم زیر بار درخواستت له میشم ملیح جمع شده از شوک لباسشو مشت کردم! اون حالش بده یا من؟ تقصیر منه که بهش چسبیدم؟ از روز اولم من با برهنه بودنم همه چی رو بهم ریخته به اینجا رسوندمش! لبهاشو به سرم چسبونده بوسید قفل کردم از اونکه لمسمم نمیکرد! نفس زنون تنمو فشرد - دیگه نمیتونم سر قولم بمونم... تو بمـون مستاصل از حال امشبم چشم بستم دستهاش مشتاق روی موها و صورتم حرکت کرده دلیل لرزمو عوض کرد! لبهاش حرکت انگشتاشو دنبال کرده عاشقانه مهر میکرد قبل از حس رطوبتش روی گردنم نرم لب به لبهام چسبونده قلبمو از جا کند! پچ زد: - راضی باش ملیح.. دیگه نمیتونم.. حلالمی! نامرد نیستم فقط آروم بشم.. فقط حست کنم 🍊🍊
    عرض المزيد ...
    1 166
    2
    من … ده ساله بودم که با خواهرم فروخته شدم مجبور شدم توی کودکی هشـت سال توی یه عمارت نحس برای یه هر کاری بکنم تا خواهرم پاک و سالم بمونه حتی از شرافتم گذشتم❌ ولی توی ۱۸ سالگی روزی که وسط عمارت کیایی بخاطر هیزی پسرش کتک میخوردم ارجمند از راه رسید! مرد که میگفت من اونم! مرد ثروتمندی که من براش بودم😎 با اون گذشته‌ی تلخ که حتی اجازه‌ نداشتم شدم آقای عمارتی که هزارتا چشم دنبالش بود! دنبال ثروتش! دنبال وارثش! دنبال ...!!😎 هشت سال به زور هر سازی زد رقصیدم تا راضی باشه و دست از سرم برداره تا روزی که اون دخترو آورد عمارت! … دختر آشنایی که با وجود ترسـم از زنها و اون گذشته‌ی با یه هرزه نتونستم ازش بگذرم و بارها به زور...😱🙈دختر بچه‌ای ظریف که گوشه‌ای از گذشته‌ی من بود وقتی یادم اومد که شده بودم و حاجی بهم نگفته بود کیه! نگفت تا روزی که اون رو.....😲🤭🤫 🧚‍♀ 😍 😳اثر جدید 💚❤️💚
    عرض المزيد ...
    1 246
    1
    ⁠ سکس پارتی!؟ 🔞♨️ بوی گس شهوت که زیر بینیم پیچید و صداهایی که از اتاق ها می‌اومد حالم و بد کرد. آه و ناله هایی که نشون میداد هنوز رو کارن.. خواستم سریع عقب بکشم و برم طبقه پایین که یک باره کسی از کشیدم تو آغوش بزرگ و مردونه ای! جیغی زدم که صدای گرمی بغل گوشم پچ زد بوی الکل زیر بینیم پیچید ترسیدم! و دست و پا زنان خواستم خودمو آزاد کنم که دست هاش دور تنم گره خورد و جیغم تو گلو خفه شد و پرتم کرد تو اتاقی و...❌🔞 هق می‌زدم که صدای جر خوردن لباسم به گوشم رسید و حجم بین پاهاش و حس کردم، این بار دست از التماس کشیدم و چنگ انداختم به صورتش و هر چی لایقش بود و بارش کردم.. دست هام و روی بالشت قفل کرد. با دهنی که بوی می‌داد کنار لبم چندش وار لب زد.. با گریه جیغی کشیدم که تو یه حرکت تنها لباس زیرمم تو تنم جر داد و من فقط خدارو صدا میزدم! کم کم هوشیاریم و از دست میدادم و اون دست به بدنم می‌کشید و فحشای کنار گوشم میداد که یک دفعه بدن سنگین و مردونش از روم کشیده شد و صدای هوار مرد آشنایی که طبقه پایین شنیده بودم و صاحب مهمونی عمارت بود توی گوشم پیچید.. . با گریه به تاج تخت تکیه دادم.. از ترس چشمام تار می‌دید ولی دیدم مردی هیکلی، اونی که می‌خواست بهم کنه زیر چک و لگد گرفته.. در آخر مرد ناشناس از روی تن مردی که صورتش داغون و خونین شده بود پاشد و به سمتم اومد بی‌توجه به بدن کتش و دراورد و پرت کرد تو صورتم و غرید بپوش! بدون حرف خودم و پوشوندم، بدنم میلرزید و هق هق صدام اتاق و گرفته بود که ادامه داد فقط اشک ریختم.. وضعیتم خیلی بد بود. کتش کل بدنم نمی‌پوشوند که ادامه داد چشمام گرد شد! چی میگفت!؟ 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 رمز آلود و صحنه🔞❌😉 از روزی که برای کارآموزی وارد بیمارستان شدم چشم رئیس بیمارستان دنبالم بود و هر جا و مکان خواسته نامشروعش و میگفت.. چشمش دنبالم بود. چون بهش پا ندادم با #رسوایی#رسوایی از بیمارستان اخراجم کرد.به پیشنهاد کسی که بعدا فهمیدم همش نقشه ست دنبال کار رفتم داخل عمارتی که شخص #قدرتمندی#قدرتمندی صاحبش بود و اون مرد ناشناس ملقب به #آس#آس همونیه که قبلا !!
    عرض المزيد ...
    -
    1 285
    2
    اگر از خوندن رمان های خسته شدید❤️ اگر دنبال کتاب های خوب می گردید❤️ بهترین کانال برای دانلود رمانهاے ایرانی و خارجی با ❤️ یه آرشیو ڪامل از تمامے رمانهاے فایل شده و صوتے بزرگترین مرجع رمان‌های و آرشیو رمان‌های و آرشیو بهترین رمان های سال از نظر مخاطبان با ما انتخاب بهتر داشته باشین😍
    1 304
    1
    😍مژده 🗣 😍مژده 🗣 یه #پیشنهاد_عالی برای کسانی که از رمان خوندن خسته شدن 😁😱 بهترین کانالی که فایل همه ی با نویسنده هاشون رو داره😍 رمان های مجازی هم به محض اینکه تایپشون تموم بشه فایلشون اینجا قرار میگیره😇 _دوس‌داری رمان‌های آنلاین رو بخونی؟ 👀 _دوس‌داری رمان‌های #عاشقانه #رمانتیک بخونی؟👫 _طرفدار رمان‌های #پلیسی هستی؟ 👮‍♂ _عاشق رمان‌های #طنز و #کلکلی؟🤪 _رمان‌های #ممنوعه 😉 این یک پیشنهاد و 📛 👫 💑 ⛔️ 👨‍✈️ 👨‍🎤 💒 🕺 🤪 🤞😌👆 <) )> _//_✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿ ⃪⃚⃘⃛
    عرض المزيد ...
    1 466
    0
    آخر تحديث بتاريخ: ١١.٠٧.٢٣
    سياسة الخصوصية Telemetrio