#پارت_179
نفرت خاصی که بهم داشت رو نه تنها درک می کردم بلکه با تمام وجود حس می کردم، کی دونستم کلکل کردن با این مرد ممکنه جونم رو به خطر بندازه اما سخت بود... تحمل این رفتار ها و دم نزدن به شدت سخت بود.
- دنبال چی می گردی آمین؟ عصبی کردن من؟ اگه دنبال به هم ریختن اعصابم هستی بدون که بدجور موفق شدی، الان به حدی عصبی شدم که دوست دارم دندون های خوشگلت رو توی دهنت خالی کنم.
آب دهنم رو قورت دادم و با اخم گفتم:
این غلط ها از قاتلی مثل تو بعید نیست، تویی که قسم خوردی عدالت رو به جا بیاری ولی برای پدرم بی عدالتی کردی...
- خفه شو.
با نعره ای که زد نه تنها خودم بلکه تمام خونه لرزید، تکون محکمی بهم داد و عصبی گفت:
پدرت زنا کرد، با یه زن شوهر دار! می دونی مجازات این کار چیه؟ من بابات رو به خاطر جرمش اعدام کردم، تو کاری رفته بود که همه اش رو لجن گرفته بود و... اگه خلافی که کرده بود رو نادیده بگیرم هم چیزی از ماجرا عوض نمیشه، پدر تو با زن من زنا کرد و حکمشون سنگ سار بود، برو خداروشکر کن که قاضی پرونده من بودم وگرنه تو هم توی لجنی که بابات ساخت می افتادی.
من رو به عقب هول داد و با تمسخر گفت:
عدالت! من رو نخندون بچه، بی عدالتی در حق بابات اون قدر فکرت رو مشغول کرد که چشم هات کور شده و نمی خوای چیزی ببینی، برو از هرکسی که دوست داری بپرس، مجازات زنا و مخصوصا با زن متاهل سنگساره، انتظار داشتی پارتی بازی کنم؟بگم نه این بابای آمینه و... چرت و پرت زیاد میگی آمین، حالم داره از این چرت و پرت ها به هم می خوره.
از جا بلند شد و لباس هاش رو مرتب کرد که با بغض داد زدم:
این حرف ها چیزی رو عوض نمی کنن، تو یه قاتل حرومزاده ای.
عرض المزيد ...