یا نور
نیلوفر پورحسین مینویسه براتون…
اگر از اتفاقات این دوران بگذرم، از درس های سنگینی که روزگار برام درنظر گرفت و به خیال خودش میتونست منو به زانو در بیاره، باید عرض کنم که ایام گذشت، طوفان ها رد شدن و من از قلم دور، اما این دوری نه به منظور ترک قلم، بلکه به نیت سبز کردنش بود.
و چه دگردیسی ها که این دوری نداشت…!
یک نبودنِ طولانی که ماحصلش به عمری بیشتر از ۲۴ سالِ من احتیاج داشت…!
این دوری به من ثابت کرد که اینجا چقدر دل ها بهم نزدیکن، بهم ارزش نگاه مخاطبم رو یادآوری کرد…!
بارها از شدت دلتنگی اومدم براتون قلم بزنم، منتها میدونستم ادامه نخواهد داشت!
اینکه هر جا بودم پیدام کردید، اینکه مدام جویای احوالم بودید، از دوست نزدیک تر از خواهر نگران تر…! این یعنی رفاقت ما پایان نداره، یعنی زمان و مکان کم اهمیت ترین عنصر این رفاقتن!
عذرخواهم از اون دسته که از انتظار بیزار بودن و به خاطر من به این جبر تن دادن!
آدونیس هست…!
به زودی قصهی ونوس و آقای وکیل که این مدت ذهن من رو متلاشی کردن، ادامه پیدا میکنه!
میدونم برای ایجاد حوصله در این روزها، باید شاخ غول بشکنم، اما چیزی نیست که بهش عادت نداشته باشم🤍🙋🏻♀️
فقط برای ادای دین به انتظار نگاه شما…🤍🕊🪐
عرض المزيد ...