⭕️داستان واقعی❗️
من آرمین هستم تو سردخانه بیمارستان امام رضا تبریز کار میکنم کارم اینه که متوفیان تحویل از بخش میگیرم و بعد تحویل خانواده هاشون میدم یه روز دم اذان غروب جنازه پسر جوانی آوردن .
کسی هم نبود فقط من بودم و جنازه پسر جون تو دلم افسوس میخوردم که یکدفعه....
ادامه ماجرا..👉 (سردخانه سرچ کنید کانالش)