Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
لغة وموقع القناة

audience statistics 👩🏻‍🍳 آشپزباشی 👨🏻‍🍳

﷽ ✢ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ✢ 
36 061-74
~7 847
~52
21.11%
تقييم تيليجرام العام
عالميًا
25 643المكان
من 78 777
4 216المكان
من 13 357
في الفئة
2 048المكان
من 5 475

جنس المشتركين

تعرف على عدد كل من المُشتركين الذّكور والإناث على القناة.
?%
?%

لغة الجمهور

معرفة توزيع المشتركين في القناة حسب اللغة
الروسية?%الإنجليزية?%العربيّة?%
نمو القناة
رسم توضيحيجدول
ي
أ
ش
س
help

جار تحميل البيانات

فترة تواجد المستخدم على القناة

اعرف كم من الوقت قضى المُشتركون على القناة.
حتى أسبوع?%المؤقتات القديمة?%حتى شهر?%
الزيادة في المُشتركين
رسم توضيحيجدول
ي
أ
ش
س
help

جار تحميل البيانات

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
🔴 رسمی : اینترنت از امروز ظهر به علت فوت رئیسی دوباره ملی میشه. اگه تلگرامتون وصل نمیشه حتما این چنل رو داشته باشین پروکسی های ملیش قطعی ندارن :
781
1
به علت فوت رئیس جمهور ممکنه نت‌ها ملی بشه، جوین بشید کانال پروکسی‌مون رو پین گوشی بزنید اتصالتون قطع نشه، جدی بگیرید 🔴⬇️
816
0

sticker.webp

786
0
به علت فوت رئیس جمهور ممکنه نت‌ها ملی بشه، جوین بشید کانال پروکسی‌مون رو پین گوشی بزنید اتصالتون قطع نشه، جدی بگیرید 🔴⬇️
415
0
🔴 رسمی : اینترنت از امروز ظهر به علت فوت رئیسی دوباره ملی میشه. اگه تلگرامتون وصل نمیشه حتما این چنل رو داشته باشین پروکسی های ملیش قطعی ندارن :
410
0
🔮طلسم دفع بیماری 🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان🦋³¹ 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔 ☎️  09213313730 ☯

file

1 092
0

sticker.webp

1 174
0
-می دونی که توی خونه من دوتا پسر عذب زندگی می کنن... دخترک دلبرانه خندید: آره حاج عمو می دونم ولی خیلی بده که تا این سن عذب مونده مخصوصا ایشون...!!! حاج یوسف خنده اش گرفت. صورت امیریل از حرف دخترک سرخ شد. نمی توانست آنقدر راحت حرف بزند... تسبیحش را محکم در دست گرفت که مرد با حرص به حرف آمد... -استغفرالله ربی و اتوب الیه.... دختر دایی منظور حاج بابا اینه که شما برای موندنتون توی این خونه باید یک نسبت شرعی داشته باشین...! دخترک باز هم نفهمید و ناز و غمزه ریخت که ناخودآگاه دل مرد لرزید ... -وا آقا امیریل دوباره زدی تو کانال عربی... به خدا من عربیم خوب نبود... فارسیش رو بگو منم بفهمم...!! خب نسبت از این بالاتر که دختر داییتم...؟! درست همین ناز و زیبایی بود که آدم را جذب می کرد. این دختر آنقدر زیبا بود که فقط دوست داری نگاهش کنی...!!! حاج یوسف به حرف امد. -دخترداییشون هستی ولی بازم نامحرمی...! -حاج عمو کوتاه بیا چه نامحرمی اخه...؟! حاج یوسف محکم و جدی گفت: شما دختر داییشونی نه خواهرشون...!! باید محرم یکی از پسرام بشی دخترم...!!! رستا اهمیت نداد... -حاج عمو من بیام زن پسرت بشم، اونوقت از راه به در نمیشه...؟! تحریک نمیشه...؟! -نه بابا جان.... فوقش هم هر اتفاقی افتاد زنش بودی، حلال و شرعی...!!! حاج یوسف ضربتی حرفش را زد که دخترک جا خورد و حیرت زده نگاه حاج یوسف کرد... اما امیریل نتوانست ساکت بماند و معترض گفت: حاج بابا نیاز نیست اینقدر بی پرده حرف بزنین، شاید این خانوم میلی به محرمیت نداشته باشن...!!! حاج یوسف گیج سمت پسرش برگشت... دخترک به میان نگاه پدر و پسر آمد و گفت: ببخشید من اگه قراره تو خونه شما باشم فقط واسه خاطر اینه که نمیخوام اول زندگی مزاحم مامانم و عمو رضا بشم... ولی انگاری خودمم باید عروس شم و داخل حجله هم برم... این دیگه چه نوعشه حاج عمو...؟! حاج یوسف خندید: من حرفم رو زدم دخترم...؟! دخترک اخم کرد: حاج عمو چرا همچین پیشنهادی میدین...؟! -زیبایی دخترم... نمی خوام نگاه پسرام به گناه کشیده بشه...!تو امانتی نمی خوام نگاه بدی روت باشه...!!! -حاج عمو بد راهی داری جلوی پام میزاری... من نمی خوام سرخر زندگی مامانم باشم که تازه بعد چندسال دارن طعم خوشبختی رو می چشن... ولی اگه میخوای منصرفم کنین باید بگم من کوتاه نمیام و هر شرطی بزارین حتی این محرمیت رو قبول می کنم...!!! -محرم کدوم یکی از پسرا می خوای بشی ...!!! نازگل نگاه امیریل کرد و وقتی اخم های درهمش را دید، نیشخند زد و با بدجنسی گفت: باشه قبول می کنم اما فقط محرم امیریل خان میشم...!!! نگاه امیریل به آنی سمت دخترک چرخید که حاج یوسف با لبخند گفت: باشه پس هرچی رو که خوندم تکرار کن...!! رستا با ازدواج مجدد مادرش با عموش، می خواد یه زندگی مستقل داشته باشه که با مخالفت اعضای خانواده مواجهه میشه و به اجبار با پیشنهاد شوهر عمش حاج یوسف مجبور میشه صیغه پسر بزرگش بشه که یه مرد متعصب و جدیه...❌♨️
عرض المزيد ...
365
0
زیردل دخترک نق نقشو ماساژ داد و بعد بوسه ای که به سینه سفید و پنبه ای زنش زد، سریع فاصله گرفت. -استراحت کن میگم غذاتو بیارن اینجا. نورا سریع دستاشو به سمتش بلند کرد و تقلا کرد تا تو بغلش بشینه. داشت از بوی شدیدش دیوونه می شد... این دختر خود مرگ بود! -نرو دیگه بمون بغلم کن خیلی درد دارم... لطفا! هر لحظه کنترل خودش سخت تر میشد! سریع وایستاد و تند گفت: -نمیشه جلسه دارم باید برم. برات نوار خریدم غذاتو خوردی بذار و بخواب باشه؟ لب های نورا ورچیده شد و یکدفعه با چشمای اشکی گفت: -آتحان جونم پس حالا که میری منم باهات بیام دیگه باشه؟ مواظب خودم هستم! قول میدم! نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودشو کنترل کنه! -وقتی گفتم نه یعنی نه. تو چرا حرف حالیت نمیشه بچه؟ فقط ساز مخالف زدن بلدی! صدای بلندش لب های دخترک دل نازکشو برچیده تر کرد و باعث شد اشک تو چشماش حلقه بزنه! -منو ببین نورا گریه کردی نکردیا. خوشم نمیاد هر چی میشه با گریه می خوای کارتو پیش ببری! و همین حرف کافی بود تا گونه های دخترک تو صدم ثانیه خیس بشه. -لاالله الا الله چته آخه تو؟ چرا هر بار که پریود میشی باید باهات داستان داشته باشم؟! نورا ناراحت دستی به اشک هاش کشید و هق زد. -چون هر بار که پریود میشم باهام مثل یه موجود نجس رفتار می کنی و ه..هی می خوای ولم کنی بری! از حرص و خواستن زیاد دستاش مشت شدن و داشت می مرد که بهش حمله نکنه و خون دخترکشو نمکه! به سختی گفت: -چرت و پرت نگو خانومم باشه؟ حالا هم جای این مزخرفات استراحت کن تا... و یکدفعه نورا جیغ زد: -اگه چرت و پرت نیست خودت برام نوار بذار! وا رفت و تو صدم ثانیه حس شکار کردن دختر وجودشو پر کرد! -چ..چی؟! نورا با چشمای اشکی مصمم سر تکون داد. -یا خودت برام نوار بهداشتیمو می ذاری یا اینکه قبول می کنی موقع پریودی منو مثل یه موجود کثیف و نجس می بینی!
عرض المزيد ...
776
0
#پارت‌آینده -برای مردای غریبه خوشگل می‌کنی؟! برای چی مهمونی لباس تنگ پوشیدی رژ لب قرمز زدی؟ مگه نگفتم لازم نیس واسه من کاری بکنی؟! کژال با بغض به میراث نگاه می‌کند: _نه به خدا...من فقط تو رو دوست دارم... میراث با خشم کژال را از سر راهش کنار می‌زند: _خدا بزنه به کمرت انقدر دروغ نگو... کژال دستش را روی سر بدون مویش می‌کشد و گریه کنان می‌گوید: _دیگه به چشمت نمیام نه؟ از وقتی به خاطر این سرطان لعنتی موهامو از ته زدن دیگه حتی نگامم نمیکنی! با زنگ خوردن موبایل میراث ساکت می‌شود و او جواب می‌دهد: _بله... و همزمان بازوی کژال را گرفته و او را از اتاق بیرون می‌اندازد. کژال با بعض و حس بدی که از تماس میراث گرفته ، بدون معطلی گوشش را به در میچسباند و گوش می‌دهد: "_جونم عزیزم.....نه تو خونه ام نمیتونم زیاد حرف بزنم..." "_آره عزیزدلم...تا وقتی عروسک خوشگلی مثل تورو دارم چرا باید به اون بیریخت دست بزنم؟!" کژال مدام در سرش تکرار می‌کند که میراث خیانت می‌کند. به او... به اویی که برای آنکه میراث را شب تولدش سوپرایز کند و خبر بارداری اش را دهد ، خیانت میکند. به خاطر اینکه بیمار بود و مو نداشت؟ معشوقه اش موهایش خیلی زیباست؟ پس همه ی بد اخلاقی های میراث به خاطر این است که سرش جای دیگری گرم است. شب دیر آمدن هایش هم... کژال را تا صبح چشم به انتظار می‌گذاشت تا شب هارا کنار معشوقه اش صبح کند؟ کژال مریضی را که بیماری اش نای حرف زدن را نیز از او گرفته است! از در فاصله می‌گیرد و به طبقه ی بالا می‌رود. آنقدر پله بالا می‌رود تا به پشت بام خانه می‌رسد. لبه ی دیوار می‌ایستد و اشک از چشمهایش سرازیر می‌شود. پدرش او را به خاطر ازدواج با میراث از خانه بیرون انداخت. مادرش اسمش را نمی آورد. خواهرش از او رو می‌گیرد و حال میراثی که به خاطرش همه ی خانواده اش را از دست داده نیز به او خیانت می‌کند. از خودش متنفر است. از مریضی اش. دلش برای جنین درون شکمش می‌سوزد. دستش را روی شکمش گذاشته و زمرمه می‌کند: _میخوام بزرگترین مادری رو در حقت بکنم مامانی... نمیذارم هیچوقت به دنیا بیای! این بهترین هدیه من به توعه عزیر ترینم! صدای میراث را می‌شنود که دنبالش می‌گردد. وقتی میراث از خانه بیرون می‌آید او را از پشت بام صدا می‌زند: _میراث... سر میراث به شدت با شوک و تعجب بالا می آید و با دیدن کژال درست لبه ی دیوار نازک رنگ از رویش در جا پریده و تته پته می‌کند: _ت...ت..تو اونجا...چی...چیکار میکنی کژال؟! بیا پایین میوفتی! کژال شبیه به دیوانه ها تنها حرف خودش را می‌زند: _به من خیانت کردی...!!! به خاطرت از همه کس رونده شدم و بهم خیانت کردی! به مــــــن! میراث در موهایش چنگ می‌زند و التماس می‌کند: _اشتباه متوجه شدی عزیزم...بیا پایین حرف می‌زنیم.! _فردا تولدته...می‌خوام قبل رفتنم هدیه امو بهت بدم... داری بابا می‌شی! کژال اشک برق زنان در چشمان میراث را می‌بیند! اما خیانتش جبرانی نداشت! او مریض بود و میراث حتی یک سال هم به پایش ننشست و کژال به خاطر او از خانواده اش طرد شد. _بیا پایین کژال...بیا عزیزم! کژال بی اعتنا به میراث به لبه ی بام نزدیکتر می‌شود. میراثرجگرش را سوزانده بود و خاطره ی تلخ شب هایی که با وجود بیماری وخیمش منتظر میراث می‌ماند از سرش بیرون نمی‌رفت! کژال جلو آمدن دستپاچه‌ی میراث را می‌بیند. میراث می‌ترسید چشم از کژال بگیرد و او معلق در زمین و آسمان ببیند. اشک دید کژال را کدر می‌کند و او پر از دلشکستگی و نااُمیدی آخرین جملاتش را بر لب میراند: _دیگه تحمل ندارم...از امروز آزادی! برو دنبال خوشبختبت...من کنار کشیدم میراث! زمانی که کژال یک پایش را معلق در هوا گذاشته و پای دیگرش را از روی زمینِ بام بر می‌دارد صدای دادَش که اسم کژال را صدا می‌زند آخرین چیزیست که در گوش‌های کژال می‌پیچد و... هیجان ، ترس و مرگ را در آن فاصله‌ تجربه می‌کند و... و در نهایت درد جانسور و سیاهی مطلقی که هرگز به سفیدی روز مبدل نشد! _پارت‌واقعی ادامه👇🏽🥲🖤
عرض المزيد ...
کـــژال | "سودا ولی‌نسب"
°| ﷽ |° نویسنده: سودا ولی نسب | ✨️𝐒𝐄𝐕𝐃𝐀 کـــــــژال ●آنلاین ● ~کژال‌ومیراث~ ژیــــــان ●به زودی... ● طــــوق ●حق عضویتی ●
901
2
-دیگه نه من کمر دارم نه تو رَحِم، انقدر که من تقه‌ی تو رو زدم، باید جای بچه، نفت درمیومد. کلافه عرض اتاق رو راه میره. هر کاری کرده بود تا این بار حامله‌ش کرده باشه ولی... عصبی سمت حورا خیز برمی‌داره و میگه: -ف فقط یه‌بار دیگه... اینبار حامله میشم. قول میدم. -نمیتونی حورا... نمیتونی. حتی انقدر هم زن نیستی یه توله تو اون رحم صاب‌مرده‌ت نگه داری. از بازوش می‌گیره و تو صورتش تشر می‌زنه: -هرشب دارم شیش راند اون لامصب صدگرمی بین پاتو صفا میدم. گریه‌های حورا گوشم رو پر می‌کرد و می‌خواستم اهمیت ندهم. جز سکس، هزارتا دکتر و روش‌های مختلف رو انجام داده بودند ولی باز هم حامله نشده بود. -به همین راحتی میخوای یه زن دیگه بگیری؟! به‌خاطر بچه؟! بازم انجامش بدیم... نمیخوام از دستت بدم. -صدمدل قرص و دوا و دارو و دکتر حواله‌ی لاپای جنابعالی کردم ولی نمیشه. حورا به گریه می‌افتد و دلش نرم نمیشود. سرش را با تاسف تکان می‌دهد و او را روی تخت پرت می‌کند: -تو زن نیستی حورا... هرزنی میتونه واسه شوهرش یه توله بزاد ولی تو فقط پارتنر سکسی خوبی هستی. پارتنر سکسی؟ در همین حد به چشمش می‌آمد؟ تمام تنش کبود و خون مرده شده بود. هر شب زیر هیکل قباد، جون می‌داد و چیزی نمی‌گفت. موهاش رو از صورتش کنار زد و عصبی گفت: -تو لذتشو میبری، منم که هربار زیر سکس وحشیانه‌ت میمیرم ولی بازم حاضرم تا واست بچه بیارم قباد برخلاف خواسته‌ش باید دختر دیگه‌ای رو به عقدش در می‌آورد. زنی که می‌تونست وارث واسش به دنیا بیاره... دو سه دکمه اول لباسش رو باز کرد و بی‌رحمانه تو صورتش گفت: -ولی دیگه بریدم، به اینجام رسیده. تو رو به خیر منو به سلامت. با جنازه سکس کنم بهتر از توئه، درخت بی ثمر... از ساق پای حورا گرفت و روی تخت سمت خودش کشید. لخت شد و روش خیمه زد. بین پاش جا گرفت و خودش رو یک باره وارد دخترک کرد. -این آخرین سکسمونه، آخرین باره که لاپای منو می بینی و تو خودت حسش میکنی. دارم ازدواج میکنم با یکی که برام توله پس بندازه... صدای جیغش رو با لب‌هاش خفه کرد و تا وقتی که به اوج برسه، همه جوره به تن حورا تازید. صدای زنی که جایگزین حورا شده بود تا براش وارث بیاره، باعث شد سر جاش خشکش بزنه. درست شنیده بود؟ سمتش برگشت و بهت زده گفت: -چی؟! حامله‌ست؟! خودش کجاست؟! دخترک با ترس سر تکان داد و نامه‌ای که حورا بهش داده بود رو سمت قباد گرفت. -این نامه رو داد و گفت اون آخرین سکستون بود و آخرین باریه لای پاشو میبینی قباد خان! اشکش رو از صورتش پاک کرد و غمگین لب زد: -حورا با بچه‌ی تو توی شکمش، از ایران رفت یه جا که منم نمیدونم. نامه را باز کرد ولی با خواندن متنش...
عرض المزيد ...
461
0
🥰 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 😘 بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 😇جادو سیاه 🤩 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم ❤️‍🔥 آموزش چشم سوم 💖 رزق و روزی و ثروت ابدی 💘 راهگشایی و مشگل کشایی ❣️ آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما  😉 انگشترهای  موکل دار تضمینی 🤗 تسخیر قلب و زبان بند قوی 🥹 احضار هر فردی که مدنظر باشد 😜قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی ظرفیت کارها محدوده30sh https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog

file

4 744
0
✅ هر آهنگی رو بخوای همون لحظه پیداش می‌کنی با ویس، یه تیکه شعر یا هر چیزی که ازش توی ذهنت هست: 👇👇
3 883
0
🛑 اینجا همه چی نصف قیمته 🛑 جشنواره تابستانی مخصوصا بانوان شروع شد 👇👇

file

2 803
0
📢 میدونستی هنوزم با زیر ۲۰۰ تومن میشه کلی لباس خوشگل خرید؟ ✨ با ارسال رایگان فقط به مدت 3 روز لینک کانال مهفام 👇👇 قیمت و کیفیت رو مقایسه کنید و بعد انتخاب کنید 📍 حضوری و آنلاین

file

2 760
1

sticker.webp

2 663
0
🧨فوری فوری افزایش شدید و لحظه‌ای قیمت طلا و دلار به خاطر مفقودی ریس جمهور ایران خبرهای دلار از کانال فوق
1
0
⭕️فوری فوری با اتفاقات حادثه برای ریس جمهور دلار به کجا میرسه افزایش قیمت لحظه ای دلار همینک
1
0
😮😧 مشاهده تصاویر ⛔️
1
0
⭕️ تصاویر واضح از هلیکوپتر پخش شد (اگر دلشو نداری نیا)
1
0
😮😧 فورررریییییی : اولین تصاویر از سقوط رییسی ⛔️
1
0
خواندن خبرهای جدید از آقای دکتر رئیسی
1
0
بیشتر از چهار ساعت و نیم از حادثه میگذرد - هیچ نشانه ای از جان رئیس جمهور و وزیر امور خارجه ایران وجود ندارد خبراازاینجا دنبال کنید @Khabar
1
0
😮😧 مشاهده تصاویر ⛔️
329
0
⭕️ تصاویر واضح از هلیکوپتر پخش شد (اگر دلشو نداری نیا)
322
0
😮😧 فورررریییییی : اولین تصاویر از سقوط رییسی ⛔️
273
0
⭕️⭕️رئیس جمهور پیدا شد : مشاهده تصویر🔹
1
0
🚨رکنا/ سه روز عزای عمومی تصویب شد
1
0
😮😧 فورررریییییی : اولین تصاویر از سقوط رییسی ⛔️
813
0
⭕️ تصاویر واضح از هلیکوپتر پخش شد (اگر دلشو نداری نیا)
813
0
آخر تحديث بتاريخ: ١١.٠٧.٢٣
سياسة الخصوصية Telemetrio