#اعتراف
سلام دخترم و شمال
دیشب جا دوستم بودم ساعتا ۱۰,۱۱مامانم زنگید گفت چرا نمیای دوستم گفت میمونی بمون صبح برو خو،منم گفتم خونه دوستم میمونم ،میشناسه اونارو وگفت باشه ،خلاصه موندم و حرف زدیم تا رسید ب فانتزی و...و توحرفام فهمید حس اسلیوی دارم و...میومدنه لزبینم ،موقع خاب ی چند دقیقه نگذشته بود یهو گفت میخای بدونی فامتزیت چطوریه هنوز حرفم تمام نشده بود ی چک زد بهم گردنمو گرفت و پاسو گذاشت رو دهنم و ازم لب گفت تف کرد تو دهنم ،انگستم کرد ،موهامو ،میکسید در گوشم فوشم میداد،اخرسم گفت اسلیو بودن اینجوریه و خابید،الانم ساعت ۵:۳۰شد از خونشون زدم بیرون ،بخدا زبونم بد میاد دوست قدیمیم بود اخه
@EterafOnlineعرض المزيد ...