ساعت 1 شب با دیدن کابوس از خواب پریدم، تشنم شد و بلند شدم که برم آب بخورم که پدرمو تو اتاق رو تخت نشسته و داره به در نگاه میکنه، صداش کردم، نگام کرد ولی جوابی نداد، رفتم که برم تو آشپزخونه که بهو در خونمون باز شد و پدرم از سرکار برگشت!!
از ترس خشکم زد! وقتی برگشتم دیدم
ادامه داستان