Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Categoría
Ubicación del canal e idioma

audience statistics شمس لنگرودی

تنها كانال رسمی شمس لنگرودی 
13 684+6
~2 474
~44
18.01%
Calificación general de Telegram
Globalmente
48 394lugar
de 78 777
8 828lugar
de 13 357
En categoría
1 728lugar
de 2 420

Género de suscriptores

Averigua cuántos suscriptores masculinos y femeninos tienes en el canal.
?%
?%

Idioma de la audiencia

Descubre la distribución de los suscriptores de canales por idioma
Ruso?%Inglés?%Árabe?%
Crecimiento del canal
GráficoTabla
D
W
M
Y
help

La carga de datos está en curso

Duración del usuario en el canal

Descubra cuánto tiempo permanecen los suscriptores en el canal.
Hasta una semana?%Viejos?%Hasta un mes?%
Ganancia de suscriptores
GráficoTabla
D
W
M
Y
help

La carga de datos está en curso

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
🔹دیالکتیک شر اگر من این شعر را وارونه کنم باز زیباست؟ تمام شب‌ها یک شب‌اند تکه تکه میان روزی بی‌پایان نقاشان بزرگی تخیلات کتاب معروف دانته را نقاشی کرده‌اند اما کدام کتاب بیشتر مورد توجه نقاشان قرار گرفت؟ بهشت، برزخ یا دوزخ؟ چرا تخیل انسان در برابر شر، واکنش عجیبی نشان می‌دهد؟ چرا بازنمایی شر تخیل انسان را باردار معنا‌های بسیار می‌کند؟ چرا توصیف بهشت اگرچه زیباست اما هیجانی ندارد؟ بی‌دلیل نیست که این حدیث از پیامبر اسلام نقل شده است: اکثر اهل الجنة البُله آیا فیلم‌های آرمانشهری عمیق‌اند یا فیلم‌های ضداوتوپیایی؟ اگر دیالکتیک شر نبود، جهان معنایی نداشت. سینا جهاندیده
Mostrar más ...
1 065
16
📚 گنجشکی دکمه‌های جلیقه‌اش را می‌بندد صدایش را صاف می‌کند و در انتظار بیدارشدنت می‌نشیند بیدارشو! بیدارشو به جز من و تو و این گنجشک سپیده‌دمی در دنیا هیچ‌کس نیست نه این‌که گمان کنی اتفاقی افتاده است نه کنار تو من هم خواب رفته‌‌ام #شمس_لنگرودی .             "دریچه‌ای رو به نقد " از جناب شمس گفتن و از جهان شعری او نوشتن، قلمی توانا و سترگ را می‌طلبد. وقتی به خوانشی از شعرش می نشینی بایستی که سفر کنی. سفر به جهانی پر رمز و راز و نشستن در کشتی‌یی که تو را با تلاطمی ژرف و پُرحادثه روبرو می‌کند. شعر بالا در ظاهری از واژگان روزمره و معمول حرکت می‌کند اما دریایی از معانی و مفاهیم را در لایه‌های زیرین خود بدنبال دارد. شعر او آنی را در تو می‌انگیزاند که در همان آغاز درگیر آن می‌شوی. درگیرِ آن "آنی" که تو را در چالشی تامل‌برانگیز به "آن"های دیگری می‌کشاند. در ظاهری ساده و فرمی صمیمی با نگاهی انسان‌مدارانه  با تو به گفتگو می نشیند، حرف می زند، درددل می‌کند آن‌گونه که گویی از دل و زبان تو برخاسته شده باشد.  مثلن دراین شعر مورد نظر، متن در چالشی توامان با مخاطب، با بازآفرینی‌هایی روبرو می‌شود که "آن"های جهانِ کشفِ مخاطب در خوانش او از متن است. "گنجشکی/ دکمه‌های جلیقه‌اش را می‌بندد/ صدایش را صاف می‌کند/ و در انتظار بیدار شدنت می‌نشیند". رفتارهای متنی‌یی که در اوج سادگی و روانی ما را با رفتارهای زبانی تازه‌ای روبرو می‌کند که به تاویل‌های درون‌متنیِ قابل تاملی منجر می‌شود. گنجشگ چگونه نمادی است. چه نشانه و مشخصه‌ای از آن به ذهن متبادر می‌شود؟ شاعر نمی‌گوید دکمه‌های پیراهنش را می‌بندد که از جلیقه حرف می‌زند تا از منظر نشانه‌شناسی ما را به تاویل‌هایی دیگر در متن بکشاند. گنجشگ پرنده‌ای معصوم و بی‌آزار و در عین حال پرهیاهو، پر از گب‌و‌گفت و همهمه‌ای است که این شلوغی‌اش نه آزاردهنده که دلنشین است. حالا همین پرنده نجیب، نمادی می‌شود رهایی بخش. عنصری که بر خواب آلودگی بانگ سر می‌دهد. "گنجشکی/ دکمه‌های جلیقه اش را می‌بندد/صدایش را صاف می‌کند. " وقتی صدایی خودش را صاف می‌کند یعنی اتفاقی می‌خواهد بوقوع بپیوندد. اتفاقی از جنس صدا، صدایی که از جنس بیدار شدن است. "بیدارشو! بیدارشو"  جلیقه، هم ذهن را به‌سمت جلیقه نجات می‌برد و هم عملی انتحاری. گنجشک در این‌جا به عنصری رهایی بخش و بیدارکننده معرفی شده است. اما چرا شاعر چنین رفتاری که بازتاب اعتراضی اجتماعی را بر می‌تاباند در پیکره‌ی کوچک‌ترین و نحیف‌ترین موجود هستی نشان می‌دهد؟! "شاعرِ معمولی وقتی که می‌بیند، عادت چشم خودش را دنبال می‌کند اما شاعری که خرق عادت می‌کند شعر را در چیزهایی که نمی‌بیند، می‌بیند." وقتی دنیا را خواب‌زدگی فرا گرفته است شاعر خودش را از این قاعده مستثنی نکرده که به نقد خود هم نشسته است و از این‌رو به یک خواب‌زدگیِ عمومی اشاره دارد که خودش هم جزیی از آن است: "کنارِتو / من هم/ خواب رفته‌ام." و تنها گنجشک است که در انتظار بیدارشدن نشسته است آن‌هم گنجشکِ سپیده‌دمی. "به جز من و تو/ و این گنجشک سپیده‌دمی/ در دنیا هیچ‌کس نیست." #مهرداد_پیله‌ور چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ 📚📚📚📚 شاید شمس از اسطوره‌ی مار و آدم و حوا  و آغازگاه خلقت به روایت تورات به خلق روایتی دیگر برای خلقت چشم داشته است. در همین محدوده‌ای که فضاسازی می‌کند جهانی دیده می‌شود با سه شخصیت: "من- تو و گنجشک صبحگاهی". صبح آغاز جهان از سه عنصر که می‌تواند همراه با انفجار صدای بیدارشو آغاز شود و گنجشگ دکمه‌‌ی جلیقه را می‌بندد  و صدایش را هم صاف می‌کند تا مثل خطیبان خطابه صبح بیداری را بخواند.  گنجشکان آغاز‌گران گفتگوی صبحگاهی‌اند،  برای بیداری رهایی‌بخش با بستن دکمه‌ی جلیقه و رسمیت دادن به حضور خطیبانه‌اش که همراه با صاف کردن صدا نیز است فانتزی زیبایی از اتوپیای بیداری می‌سازد. روایتی از بیداری که خطیبش گنجشک کوچکی است که بقول ما گیلک‌ها: "چی‌چی‌نی جز چییه تا وز بداره". مهرداد جان همه‌ی این حرف‌ها محصول ذهن زیبای توست        #مسعود_پورهادی (آلمان/ کُلن) صفحه‌ی تخصصی گروه هنر و ادبیات معاصر https://t.me/honare_adabiyate_moaser
Mostrar más ...
🍏شعرمعاصر🍏
صفحه‌ی تخصصیِ گروه هنر و ادبیات معاصر با همکاری شورای دبیران: پیله‌ور، محمودی، صمدی و عسگریان
1 052
13

file

1 412
31
در حمایت از رساله...

file

1 779
26
چیستی شعر...

file

1 788
28
چیستی شعر...

file

1 767
33
#خوانش سوررئالیستی شعر شمس لنگرودی نگارش خودکار وجریان سیال ذهن اگر که قطار ها کوچک شوند از سوراخ کلید ها بگذرند و به سلولم بیایند زخم گلوله را زیر نیم تنه ام خواهی دید ۔ چگونه می شود از یاد برد پایی نداشتم که به دنبالت بیایم دستی نداشتم تکان بدهم وقتی که ترن دور می شد وقتی که صدای پای زندانبانم به گوش می رسد همدم من تویی تو که اکنون برابر کفاشی ایستاده یی و به پایم فکر می کنی بر ویترن ساعت های مچی خم شده ای و به بی زمانی من فکر می کنی. اینجا کلمات زنگ خورده به سختی از هم باز می شوند دهانم شکل آه گرفته بر تن تو دست می کشم و به یاد می آورم شکل های روشن زندگی را ۔ همدم من تویی دوازده نفر اینجا پیرامونم نشسته اند و بی وقفه دهان شان باز می شود و بسته می شود صدای تو را می شنوم که می گویی بیا برویم کلید را در دستم می گذاری به قفل و جای خالی تو نگاه می کنم و مثل اسکله یی در افتاب تند به خنکای شبی می اندیشم که کنارت بودم ۔ (رقص با گذرنامه ۱۴۰۲) این شعر با حرف شرط «اگر »آغازشده  که جمله ای شرطی را  پیش درآمد ورود به فضای سوررئالیستی می کند  درپایان همان بند مشخص می شود که شرط محال است .تصویر قطار کوچک شده ای که از سوراخ کلیدها بگذرد وبه سلولی که شاعر زندانی است  بیاید امر واتفاقی نیست که در واقعیت ممکن باشد از آن مهمتر محبوب شاعر چگونه می تواند با قطاری که از سوراخ کلید عبور کرده داخل زندان بیاید و زخم گلوله را زیر نیم تنه اش ببیند . دلالت های ضمنی فراوانی از این بند شعر می توان استخراج کرد :شاعر دیدن زخمش را ناممکن می داند .شاعر زخمی که در زندان خورده پنهان کرده است .مخاطب شاعر کسی است که نمی تواند فاصله خودرا با او کم کند چون او مسافرقطاراست اما شاعر دربند زندان است . تخیل آزاد شاعر به او این امکان را می دهد که عناصر دور از هم را یکجا گرد آورد .ذهن و عین را یگانه کند تا واقعیت برتری که شاعر جستجو می کند رخ نماید . شاعر دوست دارد واحد زمان را که ساعت مچی نشان می دهد  درهم بشکند و محبوبش را به بی زمانی و جاودانگی سوق دهد.درپایان شعر  دوباره کلید ظاهر می شود در دست محبوب در حالی که قطار حامل محبوب از سوراخ همان کلید گذشته است که  به دیدارش آمده .اینگونه در هم شکستن زمان و مکان ویژگی شعری است که با مولفه رویا و نگارش خودکار سوررئالیستی  سروده شده است .شاعر هیچ مرزی را برای عبور خود و رسیدن به عشق به رسمیت نمی شناسد.واقعیت برتر که یکی از مولفه های سورئالیستی است برای پرش خیال شاعر هیچ مرزی را به رسمیت نمی شناسد بلکه تابع جریان سیال آزاد معانی است . دکتر رحمان کاظمی
Mostrar más ...
2 078
19
پیش‌فروش شماره‌ی ۳۳ وزن‌دنیا شماره‌ی ۳۳ فصل‌نامه‌ی وزن‌دنیا با پرونده‌ای جامع درباره‌ی شاعر معاصر «» به زودی منتشر می‌شود. در این شماره که در ۲۲۰ صفحه منتشر می‌شود جست‌و‌جویی در کارنامه‌ی شعری و تلاش‌ها و پژوهش‌های در حوزه‌ی تاریخی-تحلیلی شعر معاصر داشته‌ایم. همچنین در دوردست‌های این شماره به پروند‌ه‌ای درباره شعر گفتار اختصاص داده شده است که حول محور آن، با شاعر و نظریه‌پرداز آمریکایی، چارلز برنستین نیز مصاحبه کرده‌ایم. تازه‌ترین اشعار ۴۰ شاعر برجسته‌ی معاصر نیز بخش شعر این شماره‌ی وزن‌دنیا را شامل می‌شود. 🔹 شما همراهان خوب وزن‌دنیا می‌توانید شماره‌ی سی‌وسوم مجله که در ۲۲۰ صفحه تدارک دیده شده را به قیمت ۲۵۰هزار تومان، با ارسال پیشتاز رایگان، از طریق لینک قرارداده شده در بایو اینستاگرام و یا وب‌سایت‌ زیر پیش خریداری کنید: ارسال مجلات از پنج‌شنبه ۲۹ شهریور شروع خواهد شد.
Mostrar más ...

IMG_7723.MP4

3 086
14
#تحلیل سوررئالیستی شعر شمس لنگرودی شوربختانِ شادمانِ جامعه  من و تخت جمشید ویرانیم از راه های دور به دیدن ما می آیند عکس می گیرند می روند و فراموش می کنند عکس های من ! شادمانی شان ، کجای شور بختیِ ما پنهان است. نقطه آغازین شعر از منظر بلاغت سنتی  که کارکرد آن در کلمه و جمله است  تشبیه شاعر به آثار باستانی تخت جمشید است با وجه شبهی که ویرانی است. ویرانی برای یک سازه معنای فیزیکی دارد اما برای انسان ویرانی معنای انتزاعی تر دارد نکته مهم شعر مدرن و سوررئالیستی شمس لنگرودی همین‌جاست که ویرانی برای انسان در بن مایه خود یک استعاره مفهومی است .انسان، ساختمان است یک گزاره استعاری است. از منظر بلاغت مدرن، شعر شمس لنگرودی بربنیاد استعاره مفهومی است که انسان را به مثابه ساختمان قدیمی یا متروکه باستانی مفروض گرفته است تا به کمک  استعاره بتواند ایستایی ، انجماد و بستگی ذهن افراد جامعه را نسبت به مشاهیر یا انسانهای دیگر نشان دهد که به جای الهام بخشی از مفاخر به عکس گرفتن و ژست  یادگاری با تاریخ دلخوش هستند.چه نقدی محکم تر و تصویری تر و عاطفی تر از این می توان از مردم جامعه ای داشت که رفتار سطحی و فانتزی دارند. زیبایی پاره اول شعر، مقایسه دو تصویر دور از هم ، سازه تاریخی مشهور با انسان مشهور است .شمس لنگرودی با نگارش خودکار در قالب زبان گفتار، شعر سهل وممتنع می گوید. تاریخ و نقد اجتماعی را به زیبایی شناسی شاعرانه بدل می کند و تصویری ماندگار به جا می گذارد که وحدت تاثیر عاطفی آن نیز در ذهن مخاطب ماندگار می شود. مردمی که از راه های دور می آیند تا با مشاهیر، عکس یادگاری بگیرند. شوربختی شاعر و تمدنی که در آن زیسته در حقیقت شوربختی همان مردم است که فقط با ژست تاریخی در عکس با مشاهیر ومفاخر، شادمانی می کنند. مردمی که  شوربختی خود را  نمی شناسند و یا در فخر فروشی به مفاخر خود غرق شده اند بی آنکه بدانند اکنونشان چگونه با شوربختی  می گذرد .         رحمان  کاظمی
Mostrar más ...
2 880
16
هزار سگ ناشناس در پاهایم می غرند هزار سگ غمگین به کجا پناه ببرم که مرا سربازان نیابند موسیقی در گلوی پرندگان شبانه یخ بسته است شب لرد بسته و ستاره ها را سیاه می کند به کجا پناه ببرم که مرا نیابند سربازان بی سر. بگریزید  مرمر های سفید ، گرانيت ها سنگ ها بگریزید پیش از آن که شما را زینت گور ها کنند آرام باش قلب من آرام باش فکر کن نم نم باران است بر پنجره ام می بارد فکر کن نُک خودکار تعقیب کننده یی بر پنجره ام نیست مست کن در تلاطم میلیارد ها ستاره گلسرخ روحم ! و بخند بر سرنوشت گلی که به دست نسیمی ولگرد پرپر می شود و بر سر گور ها فرو می ریزد. . مست کن قلب صبورم درها بسته است و تو راهی جز شادی بی پایان نداری در لانه یی از خون که در تن من می تپد   محمد شمس لنگرودی از کتاب رقص با گذرنامه جعلی موسسه انتشارات نگاه
Mostrar más ...
4 036
40
ماهنامه تجربه، دوره جدید، شماره ۳۳ منتشر شد.
3 789
10

file

5 050
75
من و تخت جمشید ویرانیم از راه های دور به دیدن ما می آیند عکس می گیرند می روند و فراموش می کنند عکس های من ! شادمانی شان ، کجای شور بختیِ ما پنهان است   محمد شمس لنگرودی   مجموعه اشعار دفتر دوم
6 621
68
#زیبایی شناسی استعاره در شعر شمس لنگرودی اشعاری را دوست دارم که همایون خرم در سطرهایش قدم بزند و قطرات نت از فواصل انگشتش بریزد . ( ما که هر سپیده با پرندهء مرده یی در ملافه مان بیدار می شویم . ) اشعار متلاطمی دوست دارم با دریایی که تمام نمی شود تا ملاح بی خبر تا درِ  خانه اش بر خشکی براند ( اینجا که آب تشنه در پی لیوانی تهی له له می زند . ) اشعاری دوست دارم نرم و سبک مثل بازی بچه ها حالا که مرگ اصرار دارد در خانهء ما بماند حال آن که خندهء مهمانان در راهرو همسایه ام پیچیده است یعنی که هنوز زندگی ادامه دارد . رقص با گذرنامه جعلی شمس لنگرودی برای فهم جهان شاعرانه اش و شاعرانگی جهان وجانش با زبان گفتار حرف می زند آن هم به شیوه نگارش خودکار که جریان سیال ذهن ،شعر را به تداعی آزاد معانی و مفاهیم از پیش تعیین نشده رهنمون می کند . شمس در این شعر به شیوه نگارش خودکار ،پنج استعاره برای شعر برساخته است که واکاوی هرکدام ، به زیبایی شناسی شعر او جلوه وجمالی تازه می خشد .نخستین استعاره برای شعر در بند اول موسیقی  است که همایون خرم در سطرهایش قدم می زند یعنی شعر استعاره از موسیقی است که در نهایت ایجاز وگوشوازی  از موسیقی حروف و کلمات برخوردار می شود .دومین استعاره برای شعر باران است که درنهایت لطافت ، قطرات نت آن از فاصله های انگشتانش فرو می ریزد .پس از آفرینش دو  استعاره ای که در دو بند اول و دوم برای شعر آورده در داخل یک جمله معترضه استعاره ای از پرواز را می آورد . حس آزادی شاعر که در ملالت روزمرگی ها  مرده است اما هنوز نتوانسته ، فقدان آزادی وپرواز ، امید آزادی را در درون او بکشد . هر سپیده با  امید زندگی  و آزدای بیدار می شود  با پرنده ای مرده در ملافه اش .در نیمه دوم ، شعر را استعاره از امواج خروشان می کند با دریایی که تمام شدنی نیست یعنی امید به آزادی در شاعر نمی میرد تا زمانی که شعر زنده است زیرا سرودن ، بال پرواز اوست .کشتی بان بی خبر تا درِ خانه ی شاعر می راند که خشکی است ولی توهم آب برای ملاح در باره زیست شاعر حس می شود که شاعر در یک جمله معترضه ی دیگر به زبان طنز وتسخر به ملاح می گوید که اینجا آب ،له له زنان دنبال لیوان خالی می گردد که استعاره از پوچی وبی معنایی زندگی ملاح  است .در بندپایانی ، شعر به استعاره بازی کودکانه بدل می گردد که نرم وسبک است زیرا بازگشت به کودکی انسان است به خاطر گریختن از همه قراردادهای رسمی و دست و پا گیر هنر و اجتماع .شاعر همچنان مرگ را در همسایگی خود می بیند در عین اینکه لبخند همسایه هم  ادامه ی  زندگی تلقی می شود پس امید می ورزد  که زندگی ادامه دارد .فضاهای سوررئالیستی در فرم ذهنی شعر  ازآغاز تا پایان به عنصر انسجام بخش عاطفی بدل شده است و علارغم پراکندگی ظاهر در فرم بیرونی ، درفرم ارگانیک شعر ،تشکل ذهنی وجود دارد که زندگی را با همه تناقض ها و پوچی و بیهودگی وسراب گونگی اش مثل رودخروشان جاری می داند.پس گزاره شعر را دوست می دارم بیان دیگری است از اینکه زندگی وآزادی را دوست می دارم رحمان کاظمی
Mostrar más ...
6 289
19
اشعاری را دوست دارم که همایون خرم در سطرهایش قدم بزند و قطرات نت از فواصل انگشتش بریزد . ( ما که هر سپیده با پرندهء مرده یی در ملافه مان بیدار می شویم . ) اشعار متلاطمی دوست دارم با دریایی که تمام نمی شود تا ملاح بی خبر تا درِ  خانه اش بر خشکی براند ( اینجا که آب تشنه در پی لیوانی تهی له له می زند . ) اشعاری دوست دارم نرم و سبک مثل بازی بچه ها حالا که مرگ اصرار دارد در خانهء ما بماند حال آن که خندهء مهمانان در راهرو همسایه ام پیچیده است یعنی که هنوز زندگی ادامه دارد   محمد شمس لنگرودی از کتاب رقص با گذرنامه جعلی
Mostrar más ...
4 681
30
#شعرفلسفی‌ شمس لنگرودی با طعم سوررئالیسم پنج ورزای سفید اند پنج قاره ی سرگردان درپشه باران تابستان درشعر،واژگان  به نشانه هایی بدل می شوند که رابطه دال ومدلول را ایجاد می کنند .لایه های ضمنی آفریده شده از القای صوتی کلمات را در این شعر کوتاه شمس با تامل بنگرید تا ایجاز را در شعر مدرن ایران با غایت زیبایی شناسانه دریابید : سرگردانی ، درماندگی ، درجازدن ، کلافگی ، انجماد هوای تابستان ، حس خفگی ناشی از ایستایی ، زخمی شدن ، خون گرفتگی ،تضاد وتقابل سفیدی به عنوان نمادصلح وحمله پشه ها درشب به گاوهای سفید نر یا ورزا که درمانده کنار مرداب یا علفزارند،تصویری است که شمس لنگرودی در این شعر از پنج قاره ی دنیا داده است .این تصویر نمونه ی بسیار بکر از بازتاب عناصر اقلیمی گیلان است به ویژه در شب های تابستان که هوا راکد است وپشه ها تجمع بیشتری دارند برای نوشیدن خون انسان یا حیوان که درحقیقت ، خون همه موجودات زنده را می مکند .طنز هستی شناسانه ی شمس لنگرودی با فضای سوررئالیستی ،مواجهه ی عاطفی فلسفه با جهان است .علاوه بر مفهوم زیبای این شعر کوتاه ،موسیقی درونی کلمات نیز به خاطر تکرار جایگاه نحوی بیشتر شده وبر زیبایی آن افزوده است . تناسب وتضادی که از رهگذر پیوند کلمات همین شعر کوتاه ایجاد شده  که به عنوان مشت ،نمونه ی خرواراست ،شمس لنگرودی را تاثیر گذارترین  شاعر دهه هفتاد به بعد کرده است . رحمان کاظمی
Mostrar más ...
4 606
18
#شعرفلسفی‌ شمس لنگرودی با طعم سوررئالیسم پنج ورزای سفید اند پنج قاره ی سرگردان درپشه باران تابستان درشعر،واژگان  به نشانه هایی بدل می شوند که رابطه دال ومدلول را ایجاد می کنند .لایه های ضمنی آفریده شده از القای صوتی کلمات را در این شعر کوتاه شمس با تامل بنگرید تا ایجاز را در شعر مدرن ایران با غایت زیبایی شناسانه دریابید : سرگردانی ، درماندگی ، درجازدن ، کلافگی ، انجماد هوای تابستان ، حس خفگی ناشی از ایستایی ، زخمی شدن ، خون گرفتگی ،تضاد وتقابل سفیدی به عنوان نمادصلح وحمله پشه ها درشب به گاوهای سفید نر یا ورزا که درمانده کنار مرداب یا علفزارند،تصویری است که شمس لنگرودی در این شعر از پنج قاره ی دنیا داده است .این تصویر نمونه ی بسیار بکر از بازتاب عناصر اقلیمی گیلان است به ویژه در شب های تابستان که هوا راکد است وپشه ها تجمع بیشتری دارند برای نوشیدن خون انسان یا حیوان که درحقیقت ، خون همه موجودات زنده را می مکند .طنز هستی شناسانه ی شمس لنگرودی با فضای سوررئالیستی ،مواجهه ی عاطفی فلسفه با جهان است .علاوه بر مفهوم زیبای این شعر کوتاه ،موسیقی درونی کلمات نیز به خاطر تکرار جایگاه نحوی بیشتر شده وبر زیبایی آن افزوده است . تناسب وتضادی که از رهگذر پیوند کلمات همین شعر کوتاه ایجاد شده  که به عنوان مشت ،نمونه ی خرواراست ،شمس لنگرودی را تاثیر گذارترین  شاعر دهه هفتاد به بعد کرده است .
Mostrar más ...
1
0
🔴 درود بر اهالی عبدی مدیا و همراهان عزیز 💢 به هفدهمین روز از مرداد ۱۴۰۳ خوش آمدید 📍نجات من شبیه شدن به کسانیست که قبولشان ندارم. 🔸بریده‌ای از کتاب «آن‌ها که به خانه من آمدند» نوشته شمس لنگرودی 📍Content Credit: shamselangeroodi #عبدی_مدیا 🆔 @AbdiMedia

-۰۳۹۹۳.mp4

5 250
31
غصه نخور پرنده چوبی تو دوباره به باغ بر خواهی گشت و تلألو آب را در آسمان غروب خواهی دید اما بالت چوبی است به پرواز پشه ها نگاه می کنی حسرت می خوری و بال و پرت در سینه تکان خواهد خورد . غصه نخور جویبارک گریان تو تکه یی از ابر هایی و به آسمان طلایی باز خواهی گشت ابرهای عظیم را سر در پی هم می بینی که تو را نمی شناسند حسرت مخور هیچکس ژنده پوش خُرد غریبه را نخواهد شناخت ای آهوی خرامان که به رؤیا ها فخر می فروشی زندگی خرامیدن در باغی لطیف است هنگامی که دو گرگ گرسنه پشت صخرهء آرام منتظرت ایستاده اند !   محمد شمس لنگرودی از کتاب رقص با گذرنامه جعلی
Mostrar más ...
5 773
72
راوی: حسین سجادی

file

6 666
63
اگر که قطار ها کوچک شوند از سوراخ کلید ها بگذرند و به سلولم بیایند زخم گلوله را زیر نیم تنه ام خواهی دید ۔ چگونه می شود از یاد برد پایی نداشتم که به دنبالت بیایم دستی نداشتم تکان بدهم وقتی که ترن دور می شد وقتی که صدای پای زندانبانم به گوش می رسد همدم من تویی تو که اکنون برابر کفاشی ایستاده یی و به پایم فکر می کنی بر ویترن ساعت های مچی خم شده ای و به بی زمانی من فکر می کنی. اینجا کلمات زنگ خورده به سختی از هم باز می شوند دهانم شکل آه گرفته بر تن تو دست می کشم و به یاد می آورم شکل های روشن زندگی را ۔ همدم من تویی دوازده نفر اینجا پیرامونم نشسته اند و بی وقفه دهان شان باز می شود و بسته می شود صدای تو را می شنوم که می گویی بیا برویم کلید را در دستم می گذاری به قفل و جای خالی تو نگاه می کنم و مثل اسکله یی در افتاب تند به خنکای شبی می اندیشم که کنارت بودم ۔   محمد شمس لنگرودی ۶۱ رقص با گذرنامه جعلی
Mostrar más ...
6 050
42
وقتی که به خوابی بی پایان  فرو رفته ام بیدارم مکن سر بازگشتن ندارم صبح سماور ها را روشن کنید بگذارید سپیده روی ملافه ام بماند صدای پرندگان را دوست داشتم صدای تفنگ ها حسادت کردند .‌ وقتی که به خوابی بی پایان فرو رفته ام بدانید که بر می گردم به خواب های شما ، زمزمه های شبانه تان ، و پرسشی که جوابی ندارد: آیا زندگی دویدن در قطاری است که به مقصد موعدش روان است  ! محمد شمس لنگرودی رقص با گذرنامه جعلی. ۵۹
5 695
66
🗽 می‌گویی چرا غمگینی من آینه توأم ای وطن! ✍#شمس_لنگرودی You tell Why are you sad I am your mirror O homeland! مترجم #ماریا_عسگریان_چایجان https://t.me/darvazei_roo_be_jahan
دروازه‌ای رو به جهان
کانال ترجمه‌ی خاندش با همکاریِ شورای دبیران راه ارتباطی و ارسال آثار : @Mehrdadpilehvar
6 605
50
تو تبعید گاه منی با من مهربان باش چرا خانه هایت خیابان هایت به خانهء من پشت کرده اند چرا میوه هایت و رهگذرانت از من دوری می کنند و تو نان شب مانده  به من می بخشی . با من مهربان باش همچون تبعید گاه زمین که تو را در خود جای داده و دریا ها و آسمان و نسيم را به تو رایگان می بخشد . محمد شمس لنگرودی رقص با گذرنامه جعلی.  ۲۸
6 196
96
7 447
39
بی سر خواب تو را می بینم بی پر به بام تو می پرم انگور سیاهم به بوی دهان تو شراب می شوم سمندر تشنه ی که زیر شعله ، چشمه ی آب جُسته منم نوروز منی تو با جان تو خریده به دیدارت می دوم شکوفه های توام من به شور میوه شدن در هوای تو پر می کشم تو ، طلسم آب شده در هوا ، شش های مرا ،تسخیر کرده ای . پرنده های تو ام دام و رام توام باروت توام در دهان تفنگم بگذار و پرنده های پر ستارت را صید کن ساق نازک تاک به شوق بوسه های تو بر زانو راست می شود آفتاب به جست و جوی تو در بادها سرگردان مانده است صدف ها کورند تو شناور آب هایی ، به حسرت صیدی در باران پلک می زنند باد ها کورند تو این جایی  و آشیان عقابان را می جویند ساعت برای لحظه شماری دیدار توست عقربه ها کاردهای تکه تکه کننده ی انتظارند ای لرزه ی دقیقه ی موعود انتظار شادمانه ی پایان تن ! شیرازه ی دیوانِ شمس ! شعر های من اینک که مثل ریشه پراکنده است دیوانِ من اینک که پر کنده پراکنده است انگشت سلیمان! دیوان مرا هم ببند محمد شمس لنگرودی ملاح خیابان ها
Mostrar más ...
7 287
86

file

7 012
79
آبون ملودی، شعر و خواننده: شمس لنگرودی تنظیم: پیام سوری ویلن: کوشا صرافی گهر تصویرگر: الیانا شمس لنگرودی .shamselangeroodi
1
0
#تحلیل  سورریالیستی ونشانه شناسی شعر شمس لنگرودی با استعاره مفهومی سنگم آرام آرام می نویسم و خود را می تراشم تا به شکل مجسمه ای درآیم که تو بودایش کرده ای. از دهان من اگر حرفی نیست کوتاهی از من است نمی دانم چگونه از تو سخن بگویم با دهانی از سنگ      استعاره مفهومی« سرودن شعر ،پیکر تراشی است» یک مفهوم ذهنی است که شاعر در سرودن این شعر با آن درگیر بوده است .سنگ که نه حرکت می کند و نه رشد و تکامل پیدا می کند مبنای مشابهتی قرار گرفته که نوعی آشنایی زدایی در شبکه تصویری شعر معاصر ویا شعر کلاسیک است . در بلاغت سنتی استعاره جانشینی یک کلمه جای کلمه دیگر است به قرینه شباهتی که  شاعر میان آن دو کشف می کند .در شعر سوررئالیستی ،کلمات از جای مألوف و آشنای خود کنده می شوند ودر جایی قرار می گیرند که غریب گردانی می شوند .حاصل این غریب گردانی ،شگفتی وحیرت مخاطب است .تراشیده شدنِ سنگ یعنی از وجود سنگ کاستن تا به شکل مجسمه ی هنری و زیبا دربیاید وآنقدر ارزشمند و متعالی شود که به اسطوره بدل گردد.در حقیقت شاعر ،شکوه و زیبایی شعرش را که از شیره جان او برخاسته وتا حد مجسمه بودا مقدس و جاودانه شده می ستاید بدون آنکه مخاطب متوجه تفاخر او به شعرش شود در شبکه پیچیده و ظریف بیان تصویری او گرفتار می شود .نکته قابل تامل شاعر در حرکت عاطفی شعر ،بیان پارادوکسی در نیمه دوم شعر است که می گوید در دهان من اگر حرفی نیست کوتاهی ازمن  است که بسیار زیرکانه می گوید من با تصویری که مجسمه وار تراشیده ام آنچه را می خواستم با کلمات بگویم با تصویر پیش چشم شما آوردم ودر پایان نیز غریب گردانی وآشنایی زدایی کلامی می کند وبا استفهام انکاری یا همان تجاهل العارف قدمایی می گوید :چگونه از تو سخن بگویم در حالی که دهانم از سنگ است ؟درحقیقت به مخاطب یادآوری می کند سنگی که در ابتدا از آن سخن گفتم شعری است که مثل مجسمه بودا تقدس یافته و جاودانه شده است . بیان پارادوکسی شاعر با زمینه طنز ملایم او که ابتدا از می نویسم می گوید  همان شعر سرودن است. سپس از کوتاهی خود حرف می زند که در دهانش حرفی برای گفتن نمانده است چون دهان او از سنگ است و همه نشانه های آشکار در شعر نشان می دهد که سنگ معمولی ازجایش کنده شده یعنی کلمات معمولی دچار رستاخیز  شده اند تا آخرین شکل ممکن وقابل تصور خودرا نمایش دهند.  شمس لنگرودی ،شعری در نهایت زیبایی با فرم ارگانیک نوشته است. حرکت‌ِ عاطفی سنگ راکه سیر تدریجی کلمات است به سمت وحدت تاثیر عاطفی می کشاند. تجسم همان استعاره مفهومی که ابتدا  در ذهن شاعر نقش بسته بود.آن استعاره مفهومی  این بود که سرودن شعر ،پیکر تراشی است .با این تحلیل نشانه شناسانه اکنون به شعر  نادر نادرپوربا مضمونی شبیه همین شعر شمس لنگرودی توجه کنید تا تفاوت شعر شمس را از منظر زیبایی شناسی سوررئالیستی  که درگسست با زیبایی شناسی شعر نیمایی وکلاسیک است دریابید   : پیکر تراش پیرم وبا تیشه ی خیال یک شب تورا زمرمر شعر آفریده ام نادرپور با نشانه های آشکار ودر قالب وزن شعر نیمایی یا بن مایه های وزن عروض سنتی به یک استعاره رسیده است ولی شمس لنگرودی با تامل فلسفی وتسلط بر بیان تصویری وتاثیر روانشناختی وعاطفی استعاره از سرودن شعرش به گونه ای اگزیستانسیالیستی (وجودگرایی )پرده برداشته است . به همین دلیل ، شعر شمس لنگرودی سهل و ممتنع است یعنی فهم آن قابل دسترس است اما سرودن به شیوه او ناممکن می نماید مگر اینکه ذهن شاعر از فرهمندی و فرهیختگی وپالایش استعلایی برخوردار باشد . رحمان کاظمی
Mostrar más ...
6 298
33
#به شمس لنگرودی شاعر و پژوهشگر ادبیات تو کبوتر صلحی خروس های جنگی بالهای تو را کندند طعمه ی بادها کردند وخشنود به خانه برگشتند با یک وزش نسیم  بالهای تو روییدند در شیهه طوفان قدکشیدند اکنون بالهای تو  سایه بان سر افکندگان ِآفتاب سوخته است جهان دل می بندد به لبخند تو کبوتر من!! جای مضایقه نیست دلتنگ هم نباش رحمان کاظمی
4 289
30
Última actualización: 11.07.23
Política de privacidad Telemetrio