Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Categoría
Ubicación del canal e idioma

audience statistics زندگی بنفش

 #زندگی_بنفش   #رمان  همه رمان های منو از روی اپلیکیشن  #باغ_استور  بخونید  @BaghStore_app  یا از کانال تلگرام رمان خاص تهیه کنید  @mynovelsell  🎼 برشی از زندگی واقعی ... 🎼 
Mostrar más
16 051-3
~4 859
~47
22.79%
Calificación general de Telegram
Globalmente
37 273lugar
de 78 777
6 485lugar
de 13 357
En categoría
0lugar
de 0

Género de suscriptores

Averigua cuántos suscriptores masculinos y femeninos tienes en el canal.
?%
?%

Idioma de la audiencia

Descubre la distribución de los suscriptores de canales por idioma
Ruso?%Inglés?%Árabe?%
Crecimiento del canal
GráficoTabla
D
W
M
Y
help

La carga de datos está en curso

Duración del usuario en el canal

Descubra cuánto tiempo permanecen los suscriptores en el canal.
Hasta una semana?%Viejos?%Hasta un mes?%
Ganancia de suscriptores
GráficoTabla
D
W
M
Y
help

La carga de datos está en curso

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
اگر شما هم مثل من دوست دارید برای دلبندتون کارت بانکی مستقل به اسم خودش بگیرید زیپاد این امکان فراهم کرده مربوط به بانک پاسارگاده و با اپلیکیشن راحت میتونید کارتش رو مدیریت کنید کارت هم با پست و طرح انتخابی شما و اسم فرزندتون میاد جلو در خونتون 🙊 این کد دعوت از طرف منه 42183707 اینم لینک برنامه البته برای خودتون هم میتونید حساب باز کنید ها🙊
1 233
4
اگر به آیدی پشتیبانی ادمین نیاز داشتید
2 135
0
بیو گرافی من و لیست رمان هام تو سایت باغ استور هست 👇💜👇💜
1 104
1
بچه ها رمان نامستور من تو پیج رایگان رسیده پارت ۱۶۰👇💜👇💜👇💜 نامستور به قلم بنفشه و پونه 💜👇
9 320
6
اینم بخاطر شما که پرسیدین از کجا خریدم😂👆💜
4 185
2
زیر لیوانی هری پاتر با جعبه قابل سفارش با اسم یا لوگو مد نظر شما قیمت ۲۵۰ تومن ثبت سفارش آنلاین و حضوری تک و عمده آدرس ما : ساری خ ۱۵ خردادنرسیده به پیروزی جنب درمانگاه یاس گالری سانیا آیدی ثبت سفارش: ایدی کانال:
3 926
13
پتوانداختم روی پاهام دستم رفت بین پام و فیلمی که ازش گرفتع بودم رو پلی کردم چقدر دلم میخواست لمسش کنم انقدر خیس بودم که خیلی زود به اوج رسیدم ولی بازم بجای حس راحتی داشتن حالم خراب شد گوشیو انداختم زیر تختم و سرمو روی بالشت فشار دادم به سقف خیره شدم هنوزم باورم نمیشد من تاحالا دوبار با تصور دیلا خودارضایی کرده بودم با تصور هم جنس خودم.... هیچوقت تاحالا یزدان نتونسته بود انقدر تحریکم کنه انقدر ذهنمو مشغول خودش کنه.... یی اختیار اشکم ریخت من باید چیکار کنم؟! تاآخرعمر تنها بمونم؟از همه رونده شم؟ لینک دسترسی به پارت👇 جوین توکانال یادت نره🔞
Mostrar más ...
2 639
6
رمان نامستور من تو پیج رایگانش به پارت ۱۳۰ رسیده 👇💜💜👇
6 321
5
هر جایی رمان های منو رایگان یا فروشی دیدین دزدیه جز باغ استور کانال رمان خاص و پیج های خودمون باقی همه دزدیه اگر سوالی دارید از اینجا بپرسید برای خرید فایل کامل رمان ها تنها ادمین من ایشونه💜💛
5 805
1
نحوه خرید رمان خودم براتون دیگه فیلم گرفتم 😂 گام به گام تر از من ندارید ها باغ استور از اینجا نصب کنید👇🌸

file

5 620
3
هر جایی رمان های منو رایگان یا فروشی دیدین دزدیه جز باغ استور کانال رمان خاص و پیج های خودمون باقی همه دزدیه اگر سوالی دارید از اینجا بپرسید
5 649
2
فایل کامل و رایگان👆💜
5 758
0
📚 رمان زندگی بنفش 2 ✍️به قلم بنفشه 📝خلاصه داستان واقعی دختری که فکر میکنه تو یه عشق اجباری اسیره. در حالی که خیلی زود میفهمه هیچ چیز اونطور که فکر میکرد نیست. این داستان سر گذشت واقعی زندگی، رشد و تغییرات کسی است که هرگز فکر نمیکرد از پس چنین مسائلی سر بلند بیرون بیاد. 🔘آسیب اجتماعی، اجتماعی، خانوادگی، درام، رئال، روانشناسی، طنز، عاشقانه، فرهنگی، ملودرام 🌀باید متذکر شد که اگر اثری به صورت رایگان منتشر می شود دلیل بر سبک شمردن ارزش آن نیست و هدف از این کار، دریافت نقد و نظر بوده تا نویسنده با وام گرفتن از این بازخوردها بتواند سطح توقع مخاطبان را در آثار بعدی پیاده کند. * این رمان کامل و رایگان است. نصب رایگان ios برای آیفون : نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... :
Mostrar más ...
6 264
8
داشتم دنبال تیشرتم میگشتم که گرمای دستیو روی کمرم حس کردم یه قدم اومدم عقب و صاف ایستادم نیک تاحالاانقدر واضح و تااین حد منوندیده بود از خجالت لبموکشیدم داخل و گاز گرفتم سریع چنگ زدم حولمو بردارم اما نیک کمرمو کشید سمت خودش و نگهم داشت شکممولمس کردو اومد بالاتر.... دستاش از همیشه تر بودن.... لبش روی گردنم نشست لباش رسما کوره ی بودن....آتیشی که حرارتشو آروم آروم جایگزین تن سردم کرد.... دست دیگش رفت بین پام وصدای ی من اتاقو پرکرد بین دستاش چرخیدم توتاریک و روشن اتاق نگاهمون بهم گره خورد بوسه آرومی روی چشمم زدو گفت -...دیگه هیچوقت نمیخوام چشماتو خیس ببینم حتی بخاطر منم نباید گریه کنی!!! حرفش تموم شد و مثل یه گرگ گرسنه به جون افتاد بادوقدم بلند رسیدیم به تخت.... من اقتادم روی تخت نیک تیشرتشو بیرون آورد و بلافاصله روی تنم خیمه زدو دوباره مشغول لبام شد از همیشه و بی تاب ترو متفاوت تر.... دستاش همه ی تنمو لمس کردن و بوسهاش روی کل بدنم یه رد به جا گذاشتن امشب همه چی متفاوت تر بود صدای من توکل خونه پیچیده بود و نیک دیگه برای لمس تنم مکث نمیکرد بین پام قرار گرفت و با چشمای از خواستن نگام کرد منظور نگاهشو فهمیدم دستمو دور گردنش حلقه کردم و فقط چند لحظه بعد صدای پیچید توخونه..... 👇
Mostrar más ...
4 703
5
بچه ها تو پیج پارتگذاری رایگان رمان رمان ۱ ماه دیگه تموم میشه اگر دنبال خوندن رایگان رمانی لطفا بیا اونجا باز نگی من نمیدونستم و خبر نداشتم ها😕💜👇👇
5 174
5
📚 رمان افرای ابلق ✍️ به قلم مشترک بنفشه و آرام 📝 خلاصه اون مرد، یک وکیل سرشناس بود، یک مرد موفق که تو زندگی شخصیش پارافیلیای عجیبی داشت... پارافیلی که بخاطرش منزوی شده بود، تا روزی که منو دید... منی که از کودکی بخاطر مشکل مادرزادی که داشتم طرد شده بودم و حالا با حضور اون با آدم های جدیدی آشنا میشدم، گروهی از آدم های متفاوت، درد های متفاوت و تجربه عشقی متفاوت... افرای ابلق داستان زندگی منه... داستانی از سقوط، عشق و اوج... 🔘 عاشقانه، روانشناسی، رئال، مافیایی، آسیب اجتماعی 🌀 ادامه این رمان بصورت فروشی ست، پس از مطالعه 121 صفحه دمو (عیارسنج) اگر علاقمند بودین به سبد خرید مراجعه کنین و حق اشتراک خوندن بقیه صفحات رو پرداخت کنین تا توی کتابخونۀ اپلیکیشن بتونین بمرور زمان، رمان رو تا آخر مطالعه کنین. نصب رایگان ios برای آیفون : نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... :
Mostrar más ...
4 370
3
رمان نامستور تو پیج رایگانش به پارت ۹۶ رسیده 👇💜💜👇
3 172
3
رمان نامستور تو پیج رایگانش به پارت ۹۶ رسیده 👇💜💜👇
1
0
سلاااااااام خب خب خب اینم رمان جدید ما ( بنفشه و آرام ) به اسم که میتونید تو اپلیکیشن باغ استور بخونید و از فرصت استفاده کنید تا تخفیف هست بخرید😍 بچه ها ما تمام تلاشمون رو کردیم که رمان جدید به تخفیفات برسه و این قیمت شروع رمانه خودتون میدونید رمان که حجمش بیشتر میشه قیمتش هم افزایش پیدا میکنه این توضیحات رو دادم بعد ناراحت نشید از تخفیف جا موندیم خلاصه رمان تو تصویر هست ۱۲۰ صفحه هم ازش رایگان تو باغ استور گذاشتیم میتونید اول اونو بخونید دوست داشتید بعد بخرید راستی... اگر خوندین امتیاز و نظر یادتون نره ماچ ماچ ماچ 😍🥰😘 برای نصب اپلیکیشن از اینجا اقدام کنید👇👇 نسخه بروز شده پین شده 👇👇💜
Mostrar más ...

file

1 925
1
سلاااااااام خب خب خب اینم رمان جدید ما ( بنفشه و آرام ) به اسم که میتونید تو اپلیکیشن باغ استور بخونید و از فرصت استفاده کنید تا تخفیف هست بخرید😍 بچه ها ما تمام تلاشمون رو کردیم که رمان جدید به تخفیفات برسه و این قیمت شروع رمانه خودتون میدونید رمان که حجمش بیشتر میشه قیمتش هم افزایش پیدا میکنه این توضیحات رو دادم بعد ناراحت نشید از تخفیف جا موندیم خلاصه رمان تو تصویر هست ۱۲۰ صفحه هم ازش رایگان تو باغ استور گذاشتیم میتونید اول اونو بخونید دوست داشتید بعد بخرید راستی... اگر خوندین امتیاز و نظر یادتون نره ماچ ماچ ماچ 😍🥰😘 برای نصب اپلیکیشن از اینجا اقدام کنید👇👇 نسخه بروز شده پین شده 👇👇💜
Mostrar más ...

file

23 055
15
بچه ها تو پیج پارتگذاری رایگان رمان رمان ۱ ماه دیگه تموم میشه اگر دنبال خوندن رایگان رمانی لطفا بیا اونجا باز نگی من نمیدونستم و خبر نداشتم ها😕💜👇👇
4 200
6
بچه ها فایل کامل همین الان میتونید با ۲۵ درصد تخفیف بخرید فقط کافیه وارد اپلیکیشن باغ استور بشید و با ۴۰ تومن فایل کامل تهیه کنید اینم لینک نصب برنامه👇💜
5 868
3
دستمو روی شکمو بین پام کشیدم واقعا با اینهمه فکر تحریک شده بودم آروم انگشتمو بین پام کشیدم همی گفتمو کمی پامو باز کردم که در حمام با شتاب باز شد با شوک برگشتم سمت در سیاوش عصبانی نگاهم کردو گفت - قرارمون چی بود آرام در حمامو بستو اومو سمت من خودمو آروم کردمو گفتم - ما قرار های زیادی داریم سیاوش ! منظورت کدومه ؟ پیراهنشو از تنش بیرون آوردو کمر شلوارشو باز کرد چشم هاش فوق العاده عصبانی بودو گفت - تو خیلی بچه ای آرام... من ازت انتظار رفتار های پخته تری دارم خودمو  کمی تو وان بالا کشیدم بخشی از سینه هام بیرون از آب قرار گرفتو رد نگاه سیاوش رو تنم افتاد لبخند زدمو گفتم - من بچه ام سیاوش... چیزی که میخوامو نمیتونم مثل تو رد کنم ... با این حرفم انگشت های پامو از آب بیرون آوردم دستمو رو پام کشیدمو گفتم - وقتی به رابطمون فکر میکنم تحریک میشمو دلم سکس میخواد ... به اندامش نگاه کردم سیاوش کاملا لخت شده بود و کاملا هم تحریک شده بود پامو گرفتو سمت دیگه وان رو به رو من نشست با همون عصبانیت گفت - دلت هر چیزی بخواد حق نداری بدون من با خودت ور بری دستمو زیر دلم کشیدمو گفتم - بدون تو نبود... منتظر تو بودم ... اخم و خشم سیاوش کمتر نشد نگاهش رو صورتم چرخید میدونستم داره کبودی های تنمو چک میکنه با حرص گفت - اینجوری میبینمت عصبی میشم به سمتش رفتمو روی تنش نشستم خودمو بهش کشیدمو درد و سوزش بدی تو ناحیه واژنم حس کردم اما به روی خودم نیاوردمو گفتم - من دوستشون دارم ... با اخم پرسید - چیو؟ - کبودیارو ... با این حرف کنار گردنشو بوسیدم سیاوش کتفمو بوسیدو گفت - میدونی اومدم تنبیهت کنم ؟ یهو شوکه صاف نشستمو نگاهش کردم.هنوز اون خشم و عصبانیت تو چشم هاش بود خیلی جدی منو برگردوند تو بغلش تا به پشت بشم دستشو رو باسنم کشیدو گفت - پس سکس میخوای آرام... اونم وقتی که من میگم نه ... دستمو گذاشت رو لبه وان تا به جلو خم شم و زیر آب باسنمو دست کشید خواستم صاف شم که یهو گردنمو گرفتو ثابتم کرد عصبانی گفت - آروم بگیر آرام... این یه تنبیه واقعیه یهو ترسیده بودم عصبی گفتم - من که کاری نکردم... سیاوش مجبورم کرد رو زانوهام نیم خیز بشم و باسنم خارج از آب قرار بگیره پاهام دو طرفش بودو باسنم جلو صورتش بود سیاوش در حالی که کبودی های تنمو چک میکرد گفت - تحریکم کردی تا منو بکشی خونه! با خودت بدون من ور رفتی ! بازم بگم ؟ خواستم برگردم سمتش اما همین لحظه انگشتشو پشتم فشار داد فایل کامل👇👇👇
Mostrar más ...
1 263
1
فایل نمونه رایگان رمان سرگذشت تارا و کیارش به قلم و بعد مطالعه این فایل در صورت تمایل به مطالعه فایل کامل رمان میتونید به مبلغ ۵۰ هزار تومن فایل کامل ۲۱۸۸ صفحه ای را از ادمین فروش خریداری کنید لطفا برای خرید اسم رمان را به ادمین فروش بفرستید ¤○¤••••••••••••📚📚📚••••••••••••¤○¤ لینک کانال

تمشک.pdf

6 083
10
فایل کامل ( ) و کیارش بر اساس واقعیت به قلم و ژانر : خلاصه داستان زندگی تارا ، دختری که به شدت درونگرا و خجالتیه ، اما با ورود پسر عموش به زندگیش ، دنیای آرومش زیر و رو میشه ، کیارش یه راز بزرگ تو زندگیش داره ، بعد از سالها که هیچ زنی تحریکش نمیکرد ، بعد طلاق از همسرش ، با یه دختر سه ساله ، تارا رو میبینه ، دختری ریز نقش، خجالتی و با مشکل شدید لکنت و استرس! کسی که بدنش رو بد روشن میکنه ! طوری که کیارش نمیتونی ازش بگذره ... فایل کامل این رمان رو میتونید به مبلغ ۵۰ هزارتومن خریداری کنید. فایل رایگان ابتدای رمان در پست بعد موجوده 👇 ¤○¤••••••••••••📚📚📚••••••••••••¤○¤ لینک کانال
Mostrar más ...
4 908
0
رمان نامستور تو پیج رایگانش به پارت ۶۵ رسیده 👇💜💜👇
3 932
3
پارت های رمان جدیدم به اسم نامستو که کار مشترک من و پونه است رو اینجا بخونید👇💜
11 542
9
نامستور ۱ این داستان بر اساس یک ماجرای واقعی با پایان خوش نوشته شده، تمام تصویر سازی شخصیت ها ، نام ها ، مکان ها و تاریخ ها به انتخاب نویسندگان میباشد و مستعار است. هسته اصلی داستان بر اساس روایت یک زندگی واقعی بوده که توسط نویسندگان بصورت رمان نوشته شده تا علاوه بر جذابیت مطالعاتی جوانب ادبی نگارش هم بیشتر رعایت شود‌. به امید استفاده از تجربه در کنار لذت از مطالعه... به قلم بنفشه و پونه نامستور به معنی عریان و برهنه است شروع: انگشت هاش دور گردنم محکم تر شد و کنار گوشم گفت - مجبورم وسمه... چرا نمیفهمی؟ چرا دیگه با من راه نمیای؟ دست دیگه اش در حال جمع کردن پایین پیراهنم بود. زور من هیچوقت به شروین نمی‌رسید و اینبار از حس خفگی که بهم میداد بد تر از قبل دست هام بی حس شده بود. سعی کرد لبم رو ببوسه که ناخون هام رو پشت گردنش فشار دادم. پیراهنم دیگه به بالای رونم رسیده بود. خودش رو بهم فشرد و با خشم لبم رو گاز گرفت. هوا واقعا کم بود و نفسم دیگه بالا نمی اومد. دستش رفت زیر لباسم و از خدا خواستم اگر کمکم نمیکنه حداقل منو بکشه تا دردم تموم شه... با دست های بی توانم تو موهاش چنگ زدم تا از من جدا شه و با پام تقلا کردم بهش ضربه بزنم. سرش رفت سمت گوشم و با التماس گفتم - ولم کن...‌ تو رو خدا ولم کن... نمیدونم خدا صدام رو شنید یا کسی صدای این تقلا های منو شنید، چون تو تاریکی یک نفر کوبید به شونه های شروین و باعث شد پرت شه رو زمین... نفس گرفتم و از این هوایی که یهو بهم رسید به سرفه افتادم. نزدیک بود رو زمین سقوط کنم. تو اون تاریکی نمیدیدم کیه، فقط یه هاله ای دیدم که به سمت جایی که فکر میکردم شروین افتاده رفت. صبر نکردم ببینم چی میشه! کی اومده! شروین چی میگه‌... فقط دوییدم و از پا گرد به سمت بالا رفتم. از طبقه دوم گذشتم و وارد طبقه سوم شدم. چراغ نشیمن این طبقه روشن بود و نورش راهرو روشن میکرد. خودمو پرت کردم تو اتاقم و در قفل کردم. پشت در رو زمین سقوط کردم... نفسم به سختی بالا می اومد و گردنم انگار هنوز تو دست شروین بود. یعنی کی بود؟ حتما دایی بود! اومده بود دنبال شروین! یعنی در مورد من چی فکر میکنه؟ شروین رو هول داد حتما میفهمه منو خفت کرده بود و من کاری نداشتم... بغض داشتم. یه بغض بزرگ... بغضی که یک هفته بود راه نفسم رو بسته بود... اما نمیشکست... لعنتی نمیشکست تا قلبم سبک شه... صدای شروین تو سرم تکرار شد، چرا با من راه نمیای! نامستور ۲ دلم پیچید و حس کردم الانه بالا بیارم. در اتاق باز کردم و رفتم تو سرویس این طبقه، تمام محتویات معده ام رو بالا آوردم... این جمله رو چقدر من شنیده بودم و چقدر باهاش راه اومده بودم... خدای من... باورم نمیشد... سرم رو بلند کردم و تو آینه به چهره داغون شده خودم نگاه کردم. آرایش بی حوصله صورتم کاملا بهم ریخته بود. دور گردنم سرخ بود و جای انگشت های شروین رو داشت. چشم هام سرخ بود و لبم رنگ گچ. دست و روم رو کامل شستم و آرایشم رو پاک کردم. از سرویس اومدم بیرون تازه متوجه شدم گوشیم نیست... دستم بود که شروین بهم حمله کرد. حتما تو راه پله افتاده. ترسیده از بالا به پایین نگاه کردم. طبقه پایین دیگه تاریک و ظلمات نبود. تمام نور راه پله و بقیه فضای داخلی روشن بود. لبم از حجم بغضم لرزید اما باز هم خبری از اشک نبود... آروم پایین رفتم، نگاهم دنبال گوشیم گشت. اما جایی نبود... از طبقه اول صدای زندایی اومد که بلند گفت - وسمه.... وسمه جان.... اگر جواب نمی‌دادم میومد بالا... با صدای گرفته گفتم - بله زندایی!؟ - بیا دخترم میخوان خطبه بخونن، بعدش چای دو رنگ با توئه ها... سعی کردم بلند بگم باشه . اما صدام در نیومد... این بغض لعنتی.‌.. این بغض لعنتی... از خودم متنفرم... از خودم این خونه، این زندگی، این روز ها... برگشتم اتاقم، نگاهم تو اتاقی که ۳ سال بود خونه ام شده بود چرخید. من حتی از این اتاق هم متنفرم... چشم هام میسوخت... جلوی آینه ایستادم و بی حوصله مجدد کمی آرایش کردم. بافت موهام باز کردم دورم ریختم تا گردنم رو بپوشونم و پایین رفتم... نگاهم باز هم دنبال موبایلم گشت اما خبری نبود... یعنی شروین برداشته؟ از نشیمن طبقه دوم سریع گذشتم. به طبقه اول که نزدیک شدم صدای کل کشیدن و دست بلند شد. نفسم رو با درد بیرون دادم‌. انگار هر لحظه این بغض بیشتر راه نفسم رو می‌گرفت...از نشیمن آروم گذشتم و به سمت پذیرایی بزرگ این طبقه چرخیدم. نگاهم به رو به رو نشست... به شروین، کنار بهارک، به تور سفید رو سر هر دو که قند بالای سرشون می‌سابیدن و به لبخند بزرگ رو لب هر دوتا... برای خوندن ادامه رمان وارد اپلیکیشن کتابخوانی بشید و اسم کتاب رو سرچ کنید تا بقیه رو بخونید 👇💜🌸
Mostrar más ...
6 000
3
https://www.instagram.com/reel/C81E6VfIpoq/?igsh=enV1ZGlhbmF6c3M2
4 395
3
#حریر_و_حرارت به قلم و رمان بعد از مطالعه این فایل که شامل فصل اول رمان میباشد درصورت تمایل به رمان کامل صفحه ای از دو طریق زیر اقدام کنید : 💜 روش اول خرید فایل کامل از طریق نصب اپلیکیشن باغ استور👇 💜💜 روش دوم خرید از طریق ادمین فروش بصورت فایل pdf در تلگرام به مبلغ 50 هزار تومن 👇👇 ¤○¤••••••••••••📚📚📚••••••••••••¤○¤ لینک کانال

نمونه حریر و حرارت.pdf

6 100
11
Última actualización: 11.07.23
Política de privacidad Telemetrio