-
همه کارگرا حین سکس چت دیدنت که داشتی خودتو میمالیدی.🔞
سرو مانند جن زده ها نگاهش کرد.
-من کاری نکردم.
گوشه لب سهند با تمسخر بالا رفت.
-اره واقعا فقط پسر نیاوردی توی کارگاه من باهاش بخوابی. اون روزی که به التماس اومدی و اینجا بهت کار و جا دادم، نگفته بودی شب کاری همکار میکنی کوچولو.
لرزی به جان سرو افتاده بود که لب هایش می وقفه می لرزید.
-سهند خان به خدا من خراب نیستم.
سهند پوزخندی عصبی زد.
-من حرفای مسعودو از چشام بیشتر قبول دارم. خودش گفت دیدتت. زود جال و پلاستو جمع کن از کارگاه من برو. من گفتم سر به راهی که جاخواب و کار دادم بهت الان کهانگار یه کار دیگه ام داری… برو سر همون شغل…
چانه سرو لرزید و صدای شکستن قلبش را شنید. به زحمت لب زد:
-سهند خان. به خدا منکاری نکردم… من حتی دستمم به یه نامحرم تو زندگیمنخورده… منو از اینجا بندازین بیرون باید تو جوب بخوابم… تورو خدا… آقا…
سهند عصبی دو قدم بلند به سمتش برداشت:
-اون روزی اومدی اینجا برای کار، گفتی حاضری هر کاری کنی که استخدامت کنم یادته؟
سرو ترسیده سر تکان داد.
-بله…
سهند به سمتش خمشد.
-
مسعود که امار تورو به من داده از برادر عزیزتره برای من… حاضرم روی اسمش قسم بخورم که تا حالا دروغ نگفته بهم. نه به خاطر اثبات حرف اون،
فقط برای ثابت کردن به خودت و قائم شدن ذات کثیفت پشت این چهره مظلوم، حاضرم باهات بخوابم و باکره نبودنتو ثابت کنم… توهم که میگفتی حاضری هر کاری برای استخدامت بکنی هوم؟؟؟
سرو با وحشت به سهند خیره شد. این مرد از چه حرف میزد؟ سکس با سهند؟! به چه قیمتی؟! کار و جای خواب؟!
-
اگر میگی خراب نیستی و مسعود اشتباه گفته قاعدتا باید قبول کنی… اگر تو باکره باشی، من به عقدم درت میارم و مسعودی که ۲۵ سال رفیقمه رو اخراج میکنم
نگاهش کردم… ازدواج با سهندخان سهرابیان؟!
قبل آنکه عقلم به کار بیوفتد، قلبم زبانمرا چرخاند:
-باشه…
https://t.me/+bWe3Pu3sBO01OTk8
https://t.me/+bWe3Pu3sBO01OTk8
https://t.me/+bWe3Pu3sBO01OTk8
همزمان با درد وحشتناکی که زیر دلش را در برگرفت، صدای سهند در گوشش پیچید:
-الان معلوم میشه دروغت دخترجون…
سرو از شدت درد چشم بست و چشمانش را محکم روی هم فشرد. آنقدر درد داشت که دیگر شرط سهند نیز برایش محکم نبود.
با احساس داغی میان پاهایش آه بلندی کشید و بر روی تخت ولو شد.
زمزمه وحشت زده و متحیر سهند سکوت سنگین اتاق را شکست.
-
سرو…تو…تو واقعا باکره بودی؟؟!!🔞
https://t.me/+bWe3Pu3sBO01OTk8
https://t.me/+bWe3Pu3sBO01OTk8
https://t.me/+bWe3Pu3sBO01OTk8
سهند سهرابیان، تاجر و کارخونه دار چوبه که با التماس و خواهش به دختر ۱۸ ساله ای توی کارخونه اش جا وکار میده اما با شنیدن خبر سکس چت دختره با دوست پسرش با دختر شرط میبنده که اگر باکره باشهاونو به عقد خودش درمیاره و در اخر با باختن شرط بندی مجبور میشه تا….🔞❌
https://t.me/+bWe3Pu3sBO01OTk8
https://t.me/+bWe3Pu3sBO01OTk8
https://t.me/+bWe3Pu3sBO01OTk8Mostrar más ...