این سرویس به زبان شما نیز موجود است. برای ترجمه ، مطبوعات را فشار دهیدفارسی
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Ubicación del canal e idioma

all posts ⛔️ مرد بد (خشن)طغیانگر

25 129-9
~4 595
~10
24.76%
Calificación general de Telegram
Globalmente
40 752lugar
de 78 777
7 251lugar
de 13 357
En categoría
2 972lugar
de 5 475
Archivo de publicaciones
• تویی کِه آرومِ این دِلِ بی تابِ مَنی... 💋❤ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍.
Mostrar más ...

file

665
10
عشقم...💕 میشه وقتی دعوا میکنیم و تقصیر منه بیای بگی ببخشید غلط کردم...؟! 😢😂🤍• .
513
10
یه بی قرارم ..

file

543
9
_ چیه؟ انگشت های من برات کافی نبود که زیر خواب داداشم شدی؟ عاجزانه مچش رو چنگ زدم. _ اون شوهرم سحر... میفهمی؟ مگه چاره دیگه ای هم دارم؟ پوزخندش پر رنگ شد و انگشتش رو بیشتر از قبل فرو برد. _ بهش گفتی بکارتت رو کی زدی؟ گفتی چرا شب زفاف ازت خون نیومد؟ اشک بی اختیارم رو پس زدم و پاهامو بهم چسبوندم که لزج انگشت هاش رو بیرون کشید. _ گ ...گ ...گفتم ارتجاعی بودم! انگشت های خیسش که مملو از مایع واژنم بود رو نزدیک لبم اورد. _ چه حسی داری، شب ها داداشم میکنتت صبح ها التماس من میکنی تا برات بخورمش غزال؟! خواهر برادر دوتایی تازه عروس عمارتشون رو جر میدن💦🔥
Mostrar más ...
𝐑𝐚𝐢𝐧𝐛𝐨𝐰 𝐒.𝐄.𝐗🔞
عاشق اون لحظه‌ام که نیپلامو می‌مالم به نیپلات و به حالت قیچی می‌شینم لای پات✂️🏳️‍🌈 رمانِ "دور ترین نزدیکِ من" ژانر: عاشقانه، درام، اروتیک(لزبین)🏳️‍🌈🔞 نویسنده‌‌: شاین✨ @shinenovels
515
0
- اسم شوهر دوست تو تتو زدی روی واژنت؟! با ترس هینی کشیدم و حوله رو دورم پیچیدم. -برای چی یهو میای تو؟! نگاهش روی بدنم پیچ و تاب میخورد. -چرا نگفته بودی انقدر خواطرخوامی سک.سی؟ عقب تر رفتم. -برو بیرون یارا میاد فکر بد میکنه! بیشتر بهم نزدیک شد، با یه حرکت بند حوله رو کشید و حولم افتاد. -اوف، تا یارا نیومده یه دور کارت‌و میسازم و اون کلوچه تو میگام! دستش رو بین پام فرستاد و چنگی به واژنم زد‌. -  بهشت تپل و کلوچه ای که میگن همینو میگن. یه انگشتش رو که وارد واژنم کرد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و ناله ام بلند شد. - چه لاپا تنگی داره دوست زنم. انگشتش رو بیرون کشید و چکی به با.سنم زد. - خم شو تا رفیق نیومده همینجا بگ.امت سک‌.سی.. چشمم از خیلی وقت قبل دنبالش بود برای همین خم شدم، آ.لتش هنوز داخل واژنم نرفته بود که در باز شد و... دختره از شوهر دوستش خوشش میاد و... 🔞💦
Mostrar más ...
رهـــوار
اروتــیک🔥 / مختص به بزرگسالان🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن به قلم: لواشک #رهوار ( آنلاین ) #قرتی ( آنلاین ) #ژیوار ( حق عضویتی / آنلاین ) #افیون ( حق عضویتی / آنلاین ) #مهیاس ( آنلاین ) #آفرت ( آنلاین )
550
0
#همخونه_اخموی_من #پارت_760 #پارت‌واقعیییییی🙈🔞🔥 - آی...آخ...وای نه خدا...الان نه... باحس درد شدیدی که زیر دلش و پشتبندش توی کمر و بهشتش حس کرد ناله اش بیشتر شد. لبش رو محکم گزید و الان موقعیت مناسبی نبود و دقیقا وسط کلاس بد اخلاق ترین استادش بود. تنها شانسی که آورده بود نشستنش توی ردیف اخر کلاس و تنها بودنش بود. هرلحظه درد بیشتر میشد و با دست جلوی دهانش را گرفته بود . دل دل میزد و خدا خدا میکرد کلاس هرچه سریعتر تمومشه و بتونه به سرویس بره ولی انگار ساعت این کلاس به کندی پیش میرفت و دردش بیشتر و بیشتر میشد. پاهاش رو محکم بهم چسبوند و دستش رو مشت کرد و روی شکمش گذاشت و مدام هامون و استاد این درس رو مورد عنایت فحش های قشنگش میداد. رنگش پریده بود و بیحالی از صورتش بیداد میشد و با احساس اینکه چیزی از درونش خارج شد نفسش قطع شد و خودش رو محکم به صندلی چسباند. - وای وای وای خدایا نههههه ابروم میره ، وای خدا لعنتت کنه هامون دیشب نذاشتی بخوابم و تا صبح بیدارم نگه داشتی و حالا پریود شدم اونم الان و توی دانشگاه.‌.. کم مانده بود گریه کنه ، مدام نفس های عمیق بیصدا میکشید و دنبال گوشی میگشت. - خانوم بهداد مشکلی هست؟ با سوال یهویی استاد رنگش پرید و با گیجی و چشمان گرد شده نگاهش کرد و هول زده گفت - ن...نه نه استاد مشکلی نیست لبخند تصنعی زد و فقط خدا خدا میکرد اسمش رو نخونه که پای تخته بره که به هیچ عنوان از جاش تکون نمیخورد و وای اگه به سمتش قدم بردارد و از شانس بدش استاد به سمتش قدم برداشت. سر به زیر شد و نگاهش رو به کتاب دوخت که استاد فکر کند تموم حواسش به درس هست و گویی موفق شد که مرد با اخمای درهم به سمت جایگاه خود برگشت. دردش هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد و دیگه طاقت نیاورد و گوشیش رو از کیف بیرون اورد و روی شماره ی هامون کلیک کرد و پیامی برایش نوشت. " هامووووووون به دادم برس پریود شدم و الانم توی کلاسم بیااااااااا پد بهداشتی هم برام بیار نمیتونم از جام تکون بخورم شلوارم کثیف شده 😭" نوشت و با اموجی گریه ارسال کرد. کمی منتظر موند و خبری از هامون نشد و اینبار طوری که استاد متوجه نشه تماس گرفت و با فکر به اینکه به محض پاسخ دادنش قطع کند و پیامش رو ببینه ولی تماسش بی پاسخ موند و آه از نهادش بلند شد. با فکر به مهسا سریع شماره اش رو گرفت که دخترک در حال مکالمه بود و این ته بدشانسی بود..... 🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯 💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞 دختره توی دانشگاه سر کلاس بداخلاق ترین استادشون پریود میشه و کاری میکنه شوهرش از سرجلسه ای که حیاتی بود با پدبهداشتی بیاد دانشگاه و...😂🤭🙈💯🔞🔥 #رمان‌کلکلی‌هات‌سکسی‌شورت‌خیس‌کن🤤👅💦
Mostrar más ...
569
0
#پارت_۹ - میگن مردا اگه ارضا نشن کمر درد میگیرن راسته حاجی؟ رنگ پریده سرشو بالا کشید که نگاهش به لباس خواب سک*سی تو تنم افتاد و خشتکش باد کرد - لا اله الاالله این لباس تیکه پاره چیه کردی تنت دختر لوند روی میز جلوش نشستم و پاهامو از هم باز کردم که  دارو ندارم افتاد بیرون و چشاش سرخ شد - آهههه حاجی سوراخم داره نبض میزنه برات دیگه طاقت ندارم عصبی از پشت میز پاشد که صندلی محکم افتاد و خواست بره که دستمو گذاشتم روی خشتکش و آروم  لمسش کردم - هومممم زن مریضت لیاقت یه هسته خرمارو هم نداره چه برسه به این کلفتی..... - میخاری نه؟ هوسی دستمو رو خشتکش بالا پایین کردم که به ممه های سفیدم چنگ زد و خشن گفت: - ناز خیست باید تنبیه بشه تا بی اجازه خیس نشه تنبیهشم جر خوردن جفت سوراخاته - جووون حاجی تو فقط توم بکوب - دختره ی ح*شری.....انقدر آب تو کمرم هست که امشب بی برو برگرد حامله ایی امیر اعطا صارمی،حاجی بازاری متاهلی که مردونگیش برای پرستار لوند زنش سیخ میشه و بعد از حامله کردن کرشمه اونو صیغه میکنه.....😱🔞 💦
Mostrar más ...
غـمـزهِ شیـطـان
به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوهِ برادرم/ گیوا/ گناهم باش‌و...
594
0
‌‌ تو كل دُنــــيا هيشكى وجود نداره كه بيشتر از تــــوبخوامش 🌸💜• ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌.
3 719
9
چشیدن طعم بوسه یار عجیب دلچسب است... ❤️💋 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
Mostrar más ...

file

3 666
8
نمیبخشمت ..

AQO70WxbCUzG8MTbGaCb422hp65RN2ntTlIs9nXjZh0neb9xTN63qh7ec7E_CQ605XlzcL.mp4

3 617
9
سکس خشن دختر پرورشگاهی با پسر فلج تویه بیمارستان🔞💦 لباسامون رو در میارم و با استرس روی تنش دراز میکشم لباشو محکم میبوسم و کی_رش رو میمالم ناله ای تویه دهنم میکنه که کی_رش رو روی سوراخ ک_ص م تنظیم میکنم دستمو روی پاهای بیجونش میزارم و بی توجه به باکره بودنم کامل روی کی_ریش میشینم با دردی که تویه ک_ص م میپیچه جیغ بلندی میکشه که سریع دستشو روی دهنم میزاره _هیش جنده با این صدات کل بیمارستان رو خبر دار میکنی قطره های اشک رو پاک میکنم که با انگشت ک.صم رو میماله🍑 رادمان پسر جذابیه که زنش ولش کرده و همه فکر می کنند فلجه اما با دیدن پرستار هات و زبون درازش که فکر می کنه .یر رادمان کار نمی کنه و جلوش با تاپ و شلوارک می گرده طاقت نمیاره و جرش میده🔥
Mostrar más ...

6554.gif.mp4

3 644
1
#شوهرخاله‌ام کلاهک ک🍆یرشو به سختی توی کو🍑نم فرو کرد... ممه هامو از پشت تو چنگش گرفت و با غرش بلندی جوری خودشو بهم کوبید که از درد چشمام سیاهی رفت لپای باسنمو تو چنگش فشرد و‌ با شهو.ت شروع کرد به تلمبه زدن، صدای ناله دردناکم میون لباش خفه شد و کم کم صدای شلوپ ضربه هاش اتاقو پر کرد... با شهو.ت غرید: تن داغ شده سنگینیشو بیشتر روم انداخت و من با لرز به خاله نگاه کردم اما اون بی توجه به خاله ام که کنارمون خواب بود با شهوت نوک ممه هامو مکید و تلمبه هاش شدت گرفت، _تا وقتی خالت بیدار نشده میزنم و ک🍓ص داغتو مال خودم میکنم، تنم با رفت و آمد ک🍆یرش توی کو🍑. نم حسابی داغ شده بود که همین لحظه با باز شدن چشمای که کنارمون خواب بود...😱😱😱❌❌❌❌🔞🔞🔞🔞🔞 اووووف دختر ریزه میزه هرشب به #شوهرخاله‌اش ک🍓ص میده و ک🍆یر داغ شوهرخاله‌اش رو با سوراخاش ار💦ضا میکنه.‌‌...🤤🙈🤫
Mostrar más ...
دلـبر هـ🔞ـات💦
یجوری واسم بخور و زبون داغتو بکش لای چو*چو*لم که چشمام از لذت سیاهی بره👅💦
3 582
0
- شورتتو دربیار بده بهم. چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم: - این جا؟ جلوی مادرت؟ نیشخندی زد و گفت: - مگه دنبال هیجان توی سک.س نبودی؟ درار ش.ورتتو، پاهاتم باز کن از هم ببینم اون ک.ص صورتی تو. لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود. دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش. - حالا بیا بشین روی ک.یرم. چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم: - مامانت میبینه. دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم . - دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟! نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم: - آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره. دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد: - یکم جا به جا شو، درست بشین روش. لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم روی ک.یرش نشستم از لذت آه بلندی کشیدم. - دارید چی کار می کنید بچه ها؟! 🔞🔥 آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان🚫
Mostrar más ...
رهـــوار
اروتــیک🔥 / مختص به بزرگسالان🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن به قلم: لواشک #رهوار ( آنلاین ) #قرتی ( آنلاین ) #ژیوار ( حق عضویتی / آنلاین ) #افیون ( حق عضویتی / آنلاین ) #مهیاس ( آنلاین ) #آفرت ( آنلاین )
3 592
0
-تو میخوای حافظه دختره رو واست پاک کنم... شرط داره صدرا! -هر شرطی داره میشنوم نیشخندی زد و گفت : دوتایی جرش بدیم... یه درست حسابی... انقد ک.صشو بکنم که سرخ بشه. آبمو که اورد داروها رو بهش تزریق میکنم 🩸💉 صدرا یقه ی سامان رو چنگ زد و فریاد کشید : -حرومزاده میفهمی چی میگی؟ من میخوام خاطره ی ۱۰ سال و تجاوزش پاک بشه... یادش بره ۷ سالش بود که اون حرومزاده بهش کرد اون هیچ کسو نداره.... -مگه نمیگی ۱۰ سال گاییدنش؟ بذار اخریش به اسم منو تو ثبت بشه ادای آدمای دلسوز رو در نیار صدرا. من میدونم چی تو سرته... اون قرارداد یک میلیون دلاری که با بستی رو دیدم پول ازت نمیخوام... شرطمو قبول کن وقتی به هوش اومدم هیچی یادم نمیومد... حافظه‌ام رو کامل از دست دادن بودم و حتی نمیتونستم درست حرف بزنم لخت تو بغل مردی بودم که میگفت من یه پورن استارم و باید از سکس با اون فیلم بگیرم... صدرا نیکزاد منو بازی داد... با نامردی حافظمو پاک کرد تا ازم سواستفاده کنه اما...❌🔞
Mostrar más ...

Ev6DMY5XcAMTabE.mp4

3 622
0
" وجودت " را دستِ کم نگیر یک نبودنَت ؛ انقضایِ وجودِ من است...!
3 909
11
بزن به نامم شش دانگ حواست را من از دنیا یک " تــــــــو " برایم کافیست..!! ‌
3 867
6
منو تورو واسه هم آفرید ..

7447917AE1DD4A7E14D12C25CBF47FB5_video_dashinit.mp4

3 788
8
#پارت۱۴۷ -امشب عین یه هرزه خوب لنگاتو وا می کنی و می ذاری خان کارشو کنه وگرنه خودم خلاصت می کنم! نامادری با حرص سینه شو تو مشتش فشار میده و بعد هلش میده تا به حجله ببرن و قبل از اومدن خان آماده‌اش کنن. به محض اینکه خان داخل سالن شد مادرش گفت: -پسرم محبوبه اینجاست هرموقع کارو تموم کردی میاد دستمال خونی رو می‌گیره. رسمه خان... باید دونفر شب حجله همراه عروس بیان پشت در بشینن...! -بیان بشینن که چی بشه مادر؟ صدای آه و ناله‌ی عروسمو به گوش چهارتا خاله خانباجی برسونن؟ همشون ترسیده از خشمش قدمی عقب رفتن. -پسرم تو خانی... یه ایل امشب منتظر دستمال سرخ عروستن! می‌خوان برات کِل بکشن... شادی کنن! -کسی حق نداره پشت اتاق من و عروسم گوش وایسه! غیرتش برنمی‌داشت کسیو به خلوتشون راه بده! هنوز به ورودی راهرو نرسیده بود که نادر صداش می زنه: -پسرم صبر کن...! چاقوی جیبی رو توی مشتش میذاره. -این چاقو رو تو جیبت نگه دار... اگه عروست باکره نبود خلاصش کن! از خشم سرخ می شه! عروسش باکره نباشه؟ -خان عمو! به حرمت موی سفیدت وانمود می کنم چیزی نشنیدم! می خواد بره‌که نادر بازوشو را می گیره: -اما این رسمه پسرم! زن من اینجا می مونه... جلوتر میاد تا فقط امیرمحتشم صداشو بشنوه: -می مونه اینجا و بعد دستمال سرخ رو برای سربلندی این خانواده می گیره و به بزرگای فامیل نشون می ده...! بعد مشتی که چاقوی ضامن دار را درونش با خشم می فشرد را بالا می گیرد و پچ می زند: - وگرنه... صبح علی الطلوع... داداشش می دونه چطور ناموسمونو تمیز کنه! با دست پسش میزنه: -تا وقتی اجازه ندادم کسی نزدیک اینجا نمی شه! با قدم های بلندی به اتاقی که برای حجله‌شان آماده کرده بودند، می رود... اتاقی که عروس ماه صورتش منتظرش بود...
Mostrar más ...
3 671
0
#part105 _خانم این بچه چی داره که میخوای بکارتشو چک کنی اصلا میدونه بکارت چیه..؟؟ _به این دختر اعتماد ندارم میخوام ببینم بلای سر بکارتش آورده یانه ی دختر بچه چطوری میتونست بلای سر بکارتش بیار؟؟ دکتر عصبی به زن رو به روش زل زد _اعتماد نداشتی دختر نمی نمی آوردی خانم..!!! زن دایی با حرص بازوم رو کشید _اگر دختر خودم بود که پاش ب اینجا کشیده نمیشد..!! دکتر با دیدن نیلا دلش به حالش سوخت _خانم کوچولو، برو اونجا شلوار و لباس زیر تو دربیار بخواب..!! دکتر دستکش پوشیده به سمت نیلا حرکت کرد _پاهاتو بزار اینجا اره افرین نیلا ترسیده زل زد به دکتر اونم میخواست کاری که محسن کرد رو باهاش بکنه.؟؟ تنم لرزید اگر جلوی زن دایی باهام اون کارارو میکرد چی.. ؟؟ باترس به دکتر زل زدم _آروم باش ی چکاپ کوچولو..!! چکاپ چرا از اونجاش..؟؟ با برخورد دست دکتر با تنش تکونی خورد _دختر، تو... تو چرا بکارتت زده شده..؟؟؟ با شنیدن صدای پر از استرس دکتر نگران ترسیده به دکتر زل زد _ب بکارت چیه چطوری زده میشه..؟؟؟ با نگرانی به زن روی صندلی نگاه کرد _یعنی یکی ی چیزی فرو کنه اینجات خب... کسی بات اینکارو کرده...؟؟ تن نیلا تو خودش جمع شد _به من بگو قول میدم به کسی نگم .. بغض نیلا تازه شد _پسرداییم... یکیش نه ها دوتاشون هی دست میزنن به اینجام ولی یکیش ک بزرگ تره تازه از سربازی اومده مارشو فرو کرد اینجام گفت بازی کنیم ولی خیلی درد داشت..!!
Mostrar más ...
3 590
0
♡♡♡♡♡ ♡♡♡ ♡♡ ♡ ❤️‍🔥 _دیوونه شدی نازیلا؟ دختر تو 20سال بیشتر نداری باید با همه سن و سال های خودت بری تو رابطه. موهای بلندم رو محکم بالای سرم بستم و بی توجه به سمیرا، روی تخت نشستم و جوراب هام رو پام کردم و گفتم: _سمیر من از پسرای سن پایین خوشم نمیاد درسته با هیچکدوم سکس نداشتم اما حتی فکر اینکه با یه پسر20ساله بخوابم اوقم میگیره. سمیرا با پوزخند نگاه ازم گرفت و زیرلب دیوونه ای نثارم کرد. سمیرا منو درک نمیکرد نمیدونست من عاشق اینم که با مردای پخته و باتجربه برم تو رابطه. دوست دارم کل رابطه تو دستای پارتنرم باشه و منو به اوج برسونه اما پسرای بچه سال نمیتونن منو به خواسته ام برسونن. _امیدوارم یه مردی پیدا بشه جوری تورو بکنه که دیگه هوس اینجور مردایی نکنی. لبمو گزیدم و خیره به سمیرا که بی توجه به حالت صورتم، کوله اش رو چنگ زد و از اتاقم بیرون رفت. کاش حرف سمیرا درست در می اومد. از ۱۵سالگی وقتی همکلاسی هام با دوست پسراشون بیرون میرفتن من تو کف بودم. بالاخره من هم به اون چیزی که میخوام میرسم. وقتی از رفتن سمیرا مطمئن شدم روی تخت خوابیدم و موبایلم رو برداشتم. تو فضای مجازی غلت خوردم و طبق معمول سرچ های گوگلم مردای با سن حدود 40سال بود و پورن های همین سبکی. کلافه چنگی لای موهام زدم و اومدم از گروهی که یکی از دوستای مجازی اددم کرده بود بیرون بیام با خوندن یه پیام دستم از حرکت ایستاد. "اگه دنبال مردای سن بالا هستید پیوی پیام بدید" نازیلا دختر20ساله ای که هیچ رابطه ای نداشته و همیشه منتظر اینه با یه مرد پخته سکس کنه. ناخواسته تو گروهی یه پیامی می بینه که یه خونه جنسی رو معرفی میکنه و نازیلا با یه مرد 42ساله جذاب و خشنی آشنا میشه که برای رابطه درخواست های عجیب و غریبی داره...🙈💦🫦
Mostrar más ...
𝙎𝙚𝙭 𝙝𝙤𝙪𝙨𝙚🔞
بندازمت رو تخت خیمه بزنم روت، بیوفتم به جون لباتو کبودشون کنم🫦💦 این رمان مناسب همه سنین نیست🔞
3 724
1
#پیام_ناشناس📫 سلام ببخشید یه رمان بود که پسره اختلال دو قطبی داشت و وقتی اون خوی شر و شیطونش فعال می شد می رفت پارتی با دخترا سکس گروهی می کرد رو دارید؟ به خاطر صحنه های باز و خشنی که داشت ترسیدم مامانم بفهمه لفت دادم الان در به در دنبالشم 😭💔 #پاسخ سلام عزیزم بله این رمان به شدت هاته و صحنه های به شدت بازی داره برای آخرین بار لینکه رو می ذارم دلی به خاطر فی*لترینگ سریع پاک می کنم پس تا لینک باطل نشده سریع عضو شو 👇🔞❌ https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 #پارت18 یک لیوان #شراب برای خودم ریختم که سه تا دختر با نیم تنه باز و شو.*رت کوتاه بهم نزدیک شدند شراب رو خوردم و شروع به #بوسیدن لب هاشون کردم اوففف چه #جیگرایی بودن! اسپنکی به باس*.ن یکیشون زدم که منو بلند کردند و توی یه اتاق خالی بردند و دوتاشون شروع به در اوردن لباس هام کردند و یکیشون شروع به #بوسیدن لب هام کرد ازش جدا شدم و لب یکی دیگشون که موهای مشکی و چشم های #آبی داشت رو شروع به بوسیدن کردم. اون دوتای دیگه اون پایین ...😈💦🔞 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 پارت واقعی ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌🔞
Mostrar más ...

IMG_9986.mp4

3 629
0
🧿 افر ویژه 12 ساعته 🧿 ⭐️قیمت ها جهت خرید 👇 ⚔️20 گیگ تک کاربره : 45 تومان😳✅ 💣30 گیگ تک کاربره : 70 تومان 😳✅ 🚨50 گیگ تک کاربره : 110 تومان 😳✅ 🔵100 گیگ دو کاربره: 210 تومان 😳✅ 🥊 نامحدود تک کاربر : 250 تومان 😳✅ 🔗 متصل بر روی تمامی نت ها 🪩 ♨️ سرعت🚀 🚀 📱 پشتیبانی 24 🕰 🟢اول تست کن ☑️ برای گرفتن اکانت تست خرید و مشاوره🛡🪫 🧑‍💻🔥 عضویت در کانال های اموزشی 👇🏻👇🏻 📣 📣 📣 📣 ✅ این تخفیف فقط تا 12 شب امشب هست ✅
3 936
8
‌‌ تو كل دُنــــيا هيشكى وجود نداره كه بيشتر از تــــوبخوامش 🌸💜• ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌.
4 074
10
‌ ‌
ابد و 
یک
 روز چیه
‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ تو بی نهایت منی... 🔖• .
4 174
9
بی تو سردرد و جنون ..

E64717E3595216EDF66BC885ACA69AA8_video_dashinit.mp4

4 063
10
#پارت_284 _ تو که دکتری چرا نمیتونی ناز منو خوب کنی؟ اخمش توی هم رفت و دستم رو از روی بهشتم پس زد _ ببینم چیکار کردی با خودت!؟ لبم رو گزیدم و تپل صورتیم مقابلش قرار گرفت. _ چهار دونه پرز داری، کی بهت گفت شیوش کنی که اینجوری خودتو زخم کردی؟ اشک بی اختیار توی چشم هام حلقه زد. _ بابایی چرا دعوام میکنی؟ خب به خاطر تو اینجوری مثل هلو تمیزش کردم ...قشنگ بتونی برام لیس بزنی بخوریش! پماد رو باز کرد و با انگشت روی نازم کشید که بی اختیار نالیدم: _ آههههه ... سرش رو بی اعصاب بالا اورد. _ میسوزه؟ لبم رو آروم دندون گرفتم و پاهامو بیشتر باز کردم. _ اوف ...نه ...هورنی شدم بابایی ...یکم بیشتر بمال ... نیشگونی از رون سفید و تپلم گرفت. _ با این وضعیتت تا یه هفته خبری از هیچی نیست، بفهمم خودتو دستمالی کردی، حسابت با کرام الکاتبینه! نق زدم و عاجزانه نالیدم: _ این که خیلی نامردیه؛ اصلا من هیچی ...خودت اذیت نمیشی یک هفته باهام کاری نکنی؟ سعی کرد غرور و لجبازیش حفظ کنه و عقب کشید و به میل تکیه داد. _ نه! بابایی نامرد ... بهش ثابت میکردم نباید دختر کوچولوش رو محروم کنه. از جا بلند شدم و بی توجه به تپل پمادی، روی پاهاش نشستم. _ چیکار میکنی توله؟ بلند شو برو بخواب دیر وقته! اغوا گر بهش خیره شدم و خودمو بهش مالیدم و سینه‌م رو توی دستم گرفتم. _ نمیخوای بهم آمپول بزنی؟ آخه شومبولت تازه بیدار شده ...زشته من بخوابم. آروم شلوارش رو پایین کشیدم که آب‌نباتش شق شده بیرون افتاد و ... ⚠️❌دکتر سیاوش شاهی مرد خشن و جدی بیمارستان واسه دختر کوچولوی مریضش توی خونه مجبوره خم شه و لیسش بزنه😂😂😂😂💦💦💦
Mostrar más ...
attach 📎
4 558
0
-با وا.ژن بشین روی دهنم میخوام شیره وجودتو بکشم محیا... -من... ر روم نمیشه دایی.. چنگ به باس.ن ژله‌ای دخترک زد و روی تنش کشید. -حرف نزن وسط س.کس فقط باید چهارتا کلمه بشنوم، بگو بخور... بکن، بمال، محکم‌تر... همینکه وا.ژن خیس دخترک روی دهان مرد نشست، ته‌ریشش تن دخترک را به قلقلک انداخت و با خجالت پایش را بست. -پاتو نبند توله سگ... میخوام قشنگ زبون بکشم لای پاهات. با اولین لیسی که غلام رضا بین پای محیا زد... #رابطه_دایی‌ناتنی_با_خواهرزاده🔞
Mostrar más ...

animation.gif.mp4

3 767
0
#گناهم‌باش یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
Mostrar más ...
گنــاهــم بــاش
به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...
3 886
0
#ربات_سـکـس 🔞 انگشتای زبرش که به واژنم میخورد حالم دگرگون میشد. این بهترین چیزی بود که تو عمرم صاحبش شده بودم. چشمام خمار بود و انگشتای ربات کلفتم رو واژنم میرقصید . حس کردم سرش بهم نزدیک شده و به آنی لباشو رو لبام گذاشت. هیچ چیزش مثل یه ربات نبود! کاملا اناتومی یه انسان کامل رو داشت. لبای سردش لبامو عمیق بوسید و بند اول انگشت اشارش تو واژن خیسم فرو رفت. تو گلو آهی کشیدم که سرشو عقب کشید و بند دوم انگشتش رو تو سوراخم فشرد. انگار خوب بهش آموزش داده بودن چجوری حال بده! گوشه لبمو گاز گرفتم و نالیدم: -دوتا انگشتش کن..آههه لعنتی! پیراهنش رو با یه دست از تنش درآورد و با دیدن شکم تخت و شیش تیکش هوشم از سرم پرید. حتی از سپهر هم سک..سی تر بود! بی طاقت میخواستم زودتر اونو تو خودم حسش کنم. از وان بیرون اومدم و دستمو دور گردنش حلقه کردم. -بکن منو ربات جونم ؛ تورو میخوام! با حرفم منو به پشت چرخوند و با فشار دستای زمختش داگیم کرد. انگشتاشو چند بار روی واژنم کشید و ... سارینا یه زن متاهل 23 سالست که شوهر میلیارش بهش یه ربات انسان نما هدیه میده تا تو کارای خونه کمکش کنه و غافل از این این ربات قابلیت سک..س داره! اناتومی این ربات خیلی شبیه به انسانه و سارینا هر روز تو خونه خالی با رباتش حال میکنه و خودشو بهش میماله...🙈🔞💦
Mostrar más ...
ربــات سـکـ🔞ــس
عشق ینی حتی فکر میکنی که قراره فردا زیرش جر بخوری از الان براش خیس کنی💧👅🍒 -رمان آنلاین ممنوعه و صحنه دار🔞 -نویسنده:مـهدخت
3 915
1
چشیدن طعم بوسه یار عجیب دلچسب است... ❤️💋 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
Mostrar más ...

file

3 795
9
‌‌ تو كل دُنــــيا هيشكى وجود نداره كه بيشتر از تــــوبخوامش 🌸💜• ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌.
3 845
10
اما یکی دیگه تورو داره ..

404F842BF5EEE30360936F1CB8D35CBA_video_dashinit.mp4

3 739
10
ســــــــــــامع... مکانیک کار حرفه ای و شرو شیطونِ 30ساله و جذابِ تخصـــی که با دیدن لایِ پایِ قلمبه ی مشتریش از روی ساپورتش با دستای روغنی بهش چنگ میزنه و توی همون تعمیرگاهش ترتیبش رو میده و.... خشتک دختره رو جــ💦ــر میده و با فشار روی رونای توپُرش کاری میکنه  دختره با همون خشتک پاره ای که بهشتش رو به زیبایی نمایش داده بود، رو روی دهنش بذاره و....❌❌💯🔞🔞🔞 🔥🔥💦💦💦 🔞💯 ❌❌❌❌🔥🔥🔥
Mostrar más ...

giphy.mp4

2 610
0
_ عروس دیشب با دهنت چیکار کردی که لثه‌هات خونیه؟ با خنده ادامه داد _ داداشمم ماشالا مثل بابام غوله مامانم همیشه با لنگای باز راه می‌رفت یادته آیدا؟ آیدا قهقهه زد _ گشاد شده بود خدابیامرز! خجالت زده سرمو پایین انداختم چقدر بی شرم بودن! آروم توضیح دادم _ دندونم عفونت کرده آرزو خانوم _ اه چرا نمیری دکتر؟ پس دهنت بو گند گرفته. طفلکی داداشم آیدا طعنه زد _ اصلا دندون‌پزشک میدونی چیه دهاتی؟ مظلومانه تایید کردم _ بله می‌دونم ، اروند قول داد بعد از مسابقه بیاد بیرم آرزو با تمسخر خندید _ اروند بیکاره؟ داداشم ستاره‌ی تیم ملیه! وسط مسابقات بیاد تو رو ببره دکتر؟ _ خودش قول داد. من میدونم ... میاد میدونه خیلی درد دارم جاوید از پذیرایی فریاد زد _ فوتبال شروع شد ، بیاید دخترا آیدا و آرزو دویدن و من با درد سرمو روی میز گذاشتم صدای گزارشگر رو می‌شنیدم هر چند وقت از اروند ارم یا همون مونتیگوی معروف حرفی می‌زد بغض کرده زمزمه کردم _  یادته پات تو زمین فوتبال شکسته بود؟ عروسی خواهرم بود اما نرفتم روستا دوماه از کنارت تکون نخوردم آه کشیدم. چقدر تنها بودم _ تو چطور دلت اومد صبح با اون حال ولم کنی بری؟ بوی خون دوباره تو بینی‌ام پیچید با درد پا شدم و آب دهنمو تو روشویی سرویس بهداشتی تف کردم . پر خون بود هم زمان صدای جیغ دخترا بلند شد _ گلللل .... گللللل با غم خندیدم _ مبارکه عشقم دوباره تو آشپزخونه برگشتم حس میکردم درد دندونم عصب های کل مغزمو درگیر کرده آروم ناله کردم _ وای خدایا ... مردم گزارشگر فریاد زد _ چه می‌کنه مونتیگوعه محبوب گل دوم برای ایران اروند ارم داره با هر بازی بیشتر بهمون میفهمونه چه آینده‌ی درخشانی در انتظارشه با درد پوزخند زدم زنِ کم سن و ساده‌اش تو این آینده جایی داشت؟ منی که به قول خودش نه لباس پوشیدنم و نه صحبت کردنم شبیه به همسر  تیمی هاش نبود... کل ۹۰ دقیقه به خودم دلداری دادم که یادشه از درد تموم شب رو به خودم می‌پیچیدم . که یادشه قول داده بیاد که یادشه من از متروسوار شدن می‌ترسم ، یاد ندارم اسنپ بگیرم و آدرسای تهران رو هنوز پیدا نمی‌کنم با تموم شدن بازی و نتیجه‌ی ۳ _ ۱ به نفع ایران دخترا دوباره شادی کردن ۳ گل که ۲ تاش هنرِ اروند بود هنرِ مونتیگو  ،  شوهر من! یک ساعت بعد جاوید برای قهوه آماده کردن اومد و بهم طعنه زد _ تو هنوز کار با قهوه‌ساز یاد نگرفتی عروس خانوم؟ سرمو پایین انداختم آیدا خندید _ ولش کن جاوید سر به سرش میذاری خبرچینی میکنه داداشم یقه‌اتو میگیره بغض کرده بلند شدم که آرزو پرسید _ کجا؟ باز بهت بر خورد کوچولو؟ رو جنبه‌ات کار کن! اینجا روستای خودتون نیست ، داداشم سلبریتیه با هزارنفر برو بیا داره هزارجور حرف قراره بشنوی آروم زمزمه کردم _ میرم لباس بپوشم اروند میاد بریم دکتر پوزخند زد _ اروند امشب با دوستاش جشن میگیره محکم سر تکون دادم _ نه میاد ، قول داده _ میگم رفتن کرج جشن بگیرن! آیدا وارد پیچی شد که اسمش "افشاسازی سلبریتی" بود و صفحه رو سمتم گرفت _ ببین! همه با زن و دوست دختراشونن. تو هم اگر مثل آدم میچرخیدی داداشم خجالت نمی‌کشید و می‌بردت بهت زده به صفحه نگاه کردم ویلایی استخردار و نیمه تاریک صدای آهنگ گوش رو اذیت می‌کرد پسری سوت کشید و لیوانش رو بالا برد _ اولی رو بزنیم به سلامتی داداشمون ‌که امشب قرارداد پروازش رو امضا زد و بزودی میره فضا همه هو کشیدن و اروند خندید. یک صدا جیغ زدن _ سلامتیِ مونتیگو ناخواسته عقب عقب رفتم جاوید رو به آیدا پچ زد _ گناه داره با گریه سمت اتاق دویدم. باورم نمیشد آرزو صداشو بالا برد _ اه لوس بازیا چیه؟ داریم بهت میگیم که زودتر خودتو عوض کنی تا اروند رو از دستت نگرفتن . پیج اینستاگرامشو دیدی؟ ۷ میلیونه! مدلای روس براش نود میفرستن! نمیدونستم نود چیه هق هق کنان ساک مشکیمو برداشتم و سمت در برگشتم _ من ... من میرم روستا آیدا غرید _ خری مگه؟ صبح اخبارو ندیدی؟ جاوید ادامه داد _ برف و بوران شده مسیرا بسته‌ست راهبندونه _ ۱۶ تا ماشین خورده بودن بهم .میگفتن ۴ تا کشته داده خیلی خطریه بی توجه به اونا سمت در دویدم صدای هق هقم قطع نمی‌شد _ تصادف می‌کنی میمیری بدبخت جاوید به آیدا گفت _ زنگ بزن اروند ، اونجا ییلاقیه دما تا منفی ۲۰م میره . یخ میزنه دختره خونش میفته گردنمون بی توجه به اونا درو بستم... دختره تصادف سختی می‌کنه و ۹ ماه میره تو کما ، وقتی بهوش میاد دکترا میفهمن عوارضِ بیهوشی.......😭💔
Mostrar más ...
مونتیگو ⚽️
°• ○●°• ○● ﷽ ●○•° ●○•° سباسالار #اکالیپتوس #جگوار #مونتیگو #گرگاس #آرتِمیس #پارادایس ✨پایان‌خوش✨ کپی پیگرد قانونی دارد
2 676
0
‌_ آقا؟ وقتی خانم رو انداختید بیرون بدنشون خیس بود میگم نکنه.... آلپ‌ارسلان غصبناک سمت خدمتکار میان‌سال برگشت این زن تنها کسی بود که بابت اشتباهش بیچارش نمی‌کرد فتانه نالید _ پسرحاجی روم به دیوار که روی حرفتون حرف میارم ولی اخبار گفت هوا زیر صفره گناه داره طفل معصوم سنی نداره ، خیلی بچه‌ست دووم نمیاره آلپ‌ارسلان سرد و بم غرید _ امشب همراه بقیه خدمتکارا برو خونه مگه دخترت زایمان کرده بود؟ بچه‌ست تجربه نداره برو کمکش فتانه اشک ریخت _ گلرخِ من چهارسال از اون دختری که کتک خورده پرتش کردی تو حیاط بزرگ‌تره پسرم خدارو خوش نمياد آلپ‌ارسلان دندان روی هم سایید دخترک سرتق چندسال داشت؟ هفده؟ نباید به او فکر می‌کرد _ تا صبح اونجا بمونه آدم میشه فردا ردش کنید بره فتانه بهت زده نالید _ زنته _ طلاقش میدم زنگ بزن به وکیلم شروع کنه فتانه دو دل نالید _ هنوز دو ماه نشده که شب حجله‌ات دستمال همین دخترو از اتاق دادی بیرون تو شونزده سالگی مطلقه بشه؟ مگه دختره که به همین راحتی بیرونش میکنی؟ آلپ‌ارسلان عصبی صدایش را بالا برد _ خستم از بچه بازیاش بابای دیوثش کم تر زد تو زندگیم که حالا نوبت توله سگشه؟ دختره‌ی سرتق آشغال فتانه ترسیده لب گزید. خشم وحشتناک ارسلان به پدرش رفته بود این مرد تن مخاطب را می‌لرزاند _ انتقام بابا رو از دختر گرفتی چه انتظاری داری؟ بخاطر پول درمان مادر مریضش نشوندیش سر سفره عقد شب اول صورتشو با سیلی سرخ کردی خدا میدونه تو اتاق خواب چه بلایی سرش اوردی که تا سه شب تو تب می‌سوخت اینه رسم مردونگی پسرحاجی؟ هربار میبینت از وحشت زرد میشه تمام تنش میلرزه آلپ‌ارسلان عصبی خندید _ غذای امشبم واسه همون خراب کرد؟ فتانه آه کشید _ واسه شور شدن غذا لختش کردی؟ برای چهارتا قاشق  غذا با کمربند افتادی به جون ناموست؟ واسه همین با بدن خیس انداختیش تو حیاط؟ ارسلان صدایش را بالا برد طوری که همه خدمتکارها بشنوند _ همه مرخصن. تا ده دقیقه دیگه اینجا باشید من میدونم و شما همه به سرعت از گوشه کنار عمارت برای رفتن آماده شدند آلپ‌ارسلان رو به فتانه تشر زد _ شمام برو ، بعدا حرف می‌زنیم با قدم هایی محکم سمت اتاق خوابشان رفت اتاقی که شب ها شاهد سلاخی جسم دخترک و روزها شاهد سلاخی روح ارسلان از شنیدن صدای گریه های مظلومانه‌اش بود نمیدانست چندساعت گذاشته بود _ آقا؟ با صدای آزاده ، دختر خدمتکاری که جدید آمده بود ابرو درهم کشید _ چی میخوای اینجا؟ نگفتم مرخصید؟ آزاده با ترس از جا پرید و آلپ‌ارسلان صدایش را بالا برد _ هنوز که زل زدی به من برو بیرون از فردام لازم نیست .... آزاده با ترس میان جمله اش پرید _ من دیدم! نازنین تو غذای خانم نمک چپه کرد ارسلان ماتش برد چه می‌شنید؟! _ چی داری زر‌ میزنی تو؟ میدونی مزخرف بگی چه بلایی سرت میارم؟ آزاده ناله کرد _ خودم دیدم دلارای خانم رفته بود میزو بچینه نازنین نمک رو چپه کرد تو غذا ارسلان با خشم جلو آمد _ نازنین سگ کیه؟ _ دختر زهرا خانم ارسلان عربده زد _ مثل آدم آدرس بده کم مانده بود آزاده خودش را خیس کند _ زهرا ، خواهر فتانه خانم . دخترش همیشه ... ارسلان غرید _ بنال آزاده خجالت زده زمزمه کرد _ عاشق شماست ارسلان عصبی کنارش زد دخترک را چقدر به جرم نکرده کتک زده بود؟ صدای فتانه در سرش تکرار شد ( برای چهارتا قاشق  غذا با کمربند افتادی به جون ناموست؟) کلافه پله ها را پایین دوید و هم زمان فریاد زد _مثل مجسمه اونجا خشک نشو دخترجون پتو بیار آزاده اطاعت کرد با باز شدن در سوز سرد در صورت ارسلان سیلی زد عذاب وجدان گلویش را فشرد سمت جشم مچاله شده‌ی دلارای قدم برداشت و بدون مکث روی دست هایش بلندش کرد بدن لخت و بی جانش یخ زده بود سعی کرد بغضش را کنترل کند سمت عمارت برگشت و هم زمان آزاده پتو را سمتش گرفت صدای عصبی و لرزانش بالا رفت _ حمومو داغ کن آزاده به سرعت سمت حمام دوید که ارسلان دوباره فریاد زد _ صبر کن آزاده میخکوب شد _ چرا دهن باز کردی؟ قبلش چطور خفه خون گرفته بودید همتون؟ آزاده خشک شد قبل تر از فتانه شنیده بود این مرد دروغ را بو می‌کشد مضطرب نالید _ من ... من عذاب وجدان... آلپ‌ارسلان جمله اش را قطع کرد _ من صدبار بدتر کتکش زده بودم همین یک بار وجدانت درد گرفت؟ آزاده ترسیده چشم دزدید _ چیو پنهان میکنی؟ _ من ... هیچی آقا _ بنال دخترجون تا تمام خشم امشبو سر تو خالی نکردم نفس آزاده حبس شد نگاهی به دلارای در آغوش آلپ‌ارسلان انداخت ارسلان مسیر‌ نگاهش را دنبال کرد ناخواسته سر دخترک را به سینه ی خودش چسبانده و به خود میفشاردش _ آخه.... دلارای خانم حامله‌ست آقا پارت این بنر گذاشته شده کپی ممنوع❤️
Mostrar más ...
2 790
1
-عروسک و بده مال بچمه -بچت دختره ...عروسک واسه چیشه حتی نتونستی یه پسر واسه ایزد بیاری باید بچه تو بندازی ما نون خور اضافه مثل خودت نمیخوایم ایزد دست رو شکم الناز کشید و گفت: -بچه من...وارث من تو شکم زنمه تو حتی عرضه نداشتی واسم یه پسر بیاری حالا وظیفته کلفتی زنم و کنی لباسای کثیف الناز رو که توی صورتم انداخت از بوی بدشون حالت تهوع گرفتم و عق زدم الناز دستاش رو دور گردن شوهرم انداخت و گفت: -اون واست دختر میاره من پسر نمیتونم تحملش کنم عشقم الانم ببین چجوری عق میزنه انگار من کثیفم ایزد شورت کثیف الناز و برداشت و توی صورتم پرت کرد: -میری توی حیاط با آب سرد دونه دونه لباسای عشقم و با دست میشوری والا امشب تو حیاط میخوابی -اما...اما بیرون برف میاد...بخدا میمیرم -بهتر...اگه میتونی زودتر بمیر ،بلکه از دستت راحت شم -نامرد این بچه خودتم هست لباسم رو گرفت و پرتم کرد توی حیاط: -من بچه دختر نمیخوام خودت و توله ت و توی قبرم ببینم ککم نمی‌گزه ایزد مجبورم کرده بود توی اون هوای برفی یخ حوض و بشکنم و لباسای زن دومش رو بشورم. با اون لباسای تابستونی داشتم یخ میزدم زیر دلم که تیر کشید اشکام و تند تند پاک کردم: -آروم باش عشق مامان بابا دروغ میگه...اون اون دوست داره فقط فقط...از دست مامانت عصبانیه ولی تو رو... نگاهم که به خون روی برفا افتاد پاهام شل شد و همونجا افتادم. چشمام کم کم داشت تار میشد و دیگه جونی نداشتم که صدای فریادش رو شنیدم: -هوران ...چت شده؟ این ...این خون چیه؟ لبخند تلخی زدم: -با عشقت و پسرت خوش باش منو دخترم دیگه مزاحمت نمیشیم... من ایزدم! کاپیتان هواپیمایی که عاشق مهماندار ش شدم و باهاش ازدواج کردم در حالیکه زن اولم دختر حامله بود. میخواستم ازش انتقام بگیره بابت ازدواج اجباری اما وقتی خودش و دخترم ترکم کردن تازه فهمیدم چقدر عاشقشم اما وقتی فهمیدم که از اون شهر رفته بود و ...
Mostrar más ...
2 657
0
#toghiangar⚘✨🌸 #149 سرم رو با آرامش روی قفسه ی سینش گذاشتم ..... شروع به نوازش موهام کرد. هر چند دقیقه یک بار هم خم می شد و پیشونیم رو می بوسید. چقدر دلم براش تنگ شده بود ، برای بوی عطرش ، صداش ، چشماش ، آخ چشماش... عطر تنش چشمام رو خمار کرد انقدر خسته بودم که کم کم پلکام روی هم افتادن. کاشکی می تونستم زمان رو متوقف کنم . تا همیشه توی آغوشش بمونم ! _ترانه ی من ....، جوجه بیدار شو خانومم.... آروم لای چشمام رو باز کردم . از آغوشش بیرون اومدم و روی صندلی نشستم . خمیازه ی کشیدم و به بدنم کش و قوسی دادم . لبخند کم رنگی روی صورتش نقش بست و با دست موهای مزاحم جلوی چشمام رو کنار زد . _پیاده شو عزیز دلم ، پیاده شو که رسیدیم . تازه متوجه ی اطرافم شدم . _چه جای قشنگی اینجا کجاست ؟ دستی لابه لای موهاش کشید؛ _خونه ی پدر و مادر تیام... با تعجب نگاهش کردم ! _چی ؟ چرا اومدیم اینجا؟! الان می خوای چی بگی بهشون بگی‌... وسط حرفم پرید ؛ _ترانه خود تیام پیشنهاد داد بیارمت اینجا؟ پدر و مادرشم از قبل می دونن تو می خوای بیای ، نیازی هم نیست بدونن تیام کجاست .... تو اصلا در باره ی این مسائل نمی خواد صحبتی کنی فهمیدی ؟ من تیام و هر چه سریع تر از اونجا آزاد می کنم ..... پس دیگه نمی خوام نگران این موضوع باشی ! در حال حاضر اینجا امن ترین جایه برای ما ..... سری به آرومی تکون دادم، گفت ما نه تو ، پس قرار بود کنارم بمونه ؛ _توهم کنارم می مونی ؟ کشیدم سمت خودش ، سرش رو توی گردنم فرو کردو عمیق نفس کشید؛ _دوست داری بمونم ؟ لحن صداش اغوا کننده بود و دل آدم رو زیرو رو می کرد. _آره ... بوسه ی روی گردنم گذاشت که تمام تنم لرزید . _پس می مونم ! لبخند پررنگی روی صورتم نقش بست ..... ... 🌸👇🏽👇🏽
Mostrar más ...
3 904
4
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی●28👇 🆔 ☎️  09213313730 ☯

file

3 721
0
عشق ستودنی...😍💋 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌.

7ulakc6t5a-288647689_443740700452337_4715174190439995446_n.mp4

4 383
10
𝒀𝒐𝒖 𝑩𝒆𝒄𝒂𝒖𝒔𝒆 𝒚𝒐𝒖 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒏𝒂𝒎𝒆
ِ❲تُرا چون جانِ خود میدانمت🫀🤍🔐• .
4 379
10
هرشب تو رویای‌ خودم آغوشتو تن میکنم ..

AB4F81AD3CEF6C1A4E3CAABC71438196_video_dashinit.mp4

4 355
12
👤85692 سلام نویسنده جون من قبلا تو یه چنلی جوین بودم پسره یه ماساژور هورنی بود که تو دیوار آگهی ماساژ میداد مشتری زنم داشت و ماساژ های خاص سینه و بیکینی هم انجام میداد بعد یکی از مشتری هاش استخدامش کرد تا لیتلش بشه........ بخاطر مامانم مجبور شدم پاک کنم ولی الان هورنی شدم دلم میخواد بخونمش خیلی رمان سکسی و خفنی بود میشه لینکشو بدید🥹😭😭🙏 سلام عزیزم اسم رمان آقای ماساژور لینکشو میدم اما سریع پاک میکنم چون رمانش فیلترکننده اس..اینم لینکش🔞👅👇 اینم قسمتی از رمان آقای ماساژور واسه بقیه کسایی که دوست دارن ایم رمان اروتیک و جنجالی رو بخونن🔞👇💦 +18_دیوار😱❌ - خانما رو هم ماساژ میدی پسر جون؟ هیز نگاهی به سرتاپام کرد و نگاهش با مکث از روی سینه ها و باسن درشتم گذشت و هوسی گفت: - با اینکه خلاف قوانینه ولی شما فرق میکنی با عشوه لبخندی بهش زدمو لباسامو از تنم کندم که آب دهنشو قورت داد و روغن رو روی دستاش ریخت رو تخت خوابیدم و پاهامو از هم باز کردم که نگاهش به تپل صورتیم افتاد و نفس سختی کشید. مردونگی سیخشو چنگ زدم که از جا پرید و شوکه نگاهم کرد - من ماساژ معمولی نمیخوام مردونگی کلفتتو چرب کن میخوام تپلی بین پامو ماساژ بدی..... ماساژ تضمینی سینه و بهشت خانم های مشتری توسط ماساژور مرد هورنی....!!!
Mostrar más ...
4 077
0
-خرابم آیدا از دیشب نتونستم از فکر سکسمون بیرون بیام! پیامشو با لبخند خوندم و تند تند براش نوشتم -راضی بودی ازم؟ چند دقیقه ای گذشت و جوابمو نداد با ناراحتی خواستم گوشی رو بذارم کنار که دیدم درخواست تماس تصویری دارم ازش هول شده سریع تماسو وصل کردم و اصلا حواسم نبود که با شورت و سوتین توی تخت نشستم -اوف میدونستی زنگ زدم اون سینه های نازتو ببینم که برام ریختیش بیرون؟ با ناز و خجالت صداش زدم -حساااام خجالتم نده -جوون جوجوی من خجالتم بلده؟ تا دیشب که داشتی زیرم آه و ناله می کردی و لنگات... با داد صداش زدم که بلند خندید و بعد گفت -اون دوربین بی صاحابو یکم ببر پایین دیگه بچه حتما باید بگم که می خوام کجاهاتو ببینم؟ -زشته خجالت می کشم حسام در اتاقم قفل نیست ممکنه مامانم بیاد زده بود بالا و حالیش نبود هر چی می گفتم -زر نزن ایدا زنگ نزدم صورت تخمیتو ببینم که، بیار پایین یکم اون گوشتالو رو ببینم حالم خوب شه از لحنش ناراحت شدم و برای اینکه عصبیش نکنم دوربینو پایین اورد و شورتمو زدم کنار -شت تو هم داغ کردی برام که توله سگ ناخوداگاه ناله ی ریزی کردم که عصبانی شد -تف تو روت بیاد آیدا تخته گاز دارم میام سمتت درو باز بذار فقط خدا به دادت برسه با این سالاری که گنده کردی 🔞 ❗️🔥
Mostrar más ...
3 971
0
صدای بچه از اتاق هووم میومد و ایزد به خاطر زن و بچه ش دیگه منو نمیخواست فکر میکرد نازام بوی قرمه سبزی عمارت رو برداشته بود و طفلم برای یه قاشق از اون خورشت جا افتاده به شکمم لگد میکوبید. آب دهنم رو قورت دادم. آخه ویار داشتم. به اطراف نگاهی انداختم و یواشکی وارد آشپزخونه شدم. پاهام میلرزید از ترس. در قابلمه رو برداشتم و با عجله یه تیکه گوشت توی دهنم گذاشتم و داغ داغ قورت دارم. چقدر خوشمزه بود. بوی لیمو عمانی های تازه هوش از سرم می‌برد. قاشق خورشت و هنوز نخورده بودم که صدای جیغ هووم گوشم و کر کرد: -ایزد...مامان...بیاید دزد گرفتم به موهام چنگ زد و تا به خودم بیام تن ضعیفم رو روی زمین انداخت و گفت: -الان شوهرم میاد گدا گشنه اون میدونه با جنده هایی مثل تو چکار کنه دلم پیش اون قاشق قرمه سبزی بود و طفلم لگد میکوبید.بچم گشنه بود. ولی اونا نمیدونستن من ۵ ماهه باردارم چند روزی میشد غذای درست و حسابی نخورده بودم و حالا از شوهرم داشتم دزدی میکردم. هیبت مردونه ایزد رو که بالای سرم دیدم بغضم مظلومانه ترکید و لب زدم: -ببخشید...غلط کردم لگدی زیر شکمم کوبید و غرید: -غذا دزدی میکنی دختر رضا پاپتی ؟ خونه بابات نون خشک سق میزدی اومدی گوشت دزدی؟ لگد دوم رو که کوبید طفلم دیگه دست و پا نمیزد. گرمی خون رو که حس کردم چشمام سیاهی رفت. ایزد مات به خون لای پاهام نگاه کرد: -این خون چیه؟ -ب...بچم...دلش...قرمه‌سبزی می‌خواست آخه! ایزد توتونچی! خلبان هات و خشنی که به اجبار با یه دختر فقیر ازدواج میکنه اما به خاطر نازا بودن زن دوم میگیره بعد از مرگ‌پدر بزرگش دخترک رو اونقدر شکنجه میکنه تا فرار کنه اما بعد از رفتنش تازه میفهمه که عاشق هوران شده و تمام شهر و دنبالش میگرده تا ...
Mostrar más ...
4 004
0
‍ سوگلی شیخ _ باز کن... دخترک تو خودش جمع شده بود و می‌ترسید اما بابا منتظر بود خونی رو بهش تحویل بدم. دست به سفیدش کشیدم و دامنش رو زدم بالا و بین پاهاش قرار گرفتم. (بابا) پشت سرم با اخم ایستاده بود و منتظر بود تازه عروس جوونش رو بگیرم... _ بابا من نمیتونم... این دختر فقط 15 سالشه... اصلا خودت انجامش بده... عصبانی عصاش و کوبید به زمین: _ زیر تو طاقت میاره یا من؟ من اینو خریدم به عنوان جدیدم اما میخوام و پیشکش تو کنم که وارثمی... زود باش پسرم بکش پایین... نگار اشک میریخت و من دو دل بودم. از طرفی خیلی دلم میخواست اینکار رو انجام بدم چون این دختر خیلی زیبا بود... به ناچار و باز کردم و جلوی چشمای بابا شدم... بابا با لبخند و چشمای نگام میکرد. لباسای نگار رو از تنش در آوردم و روش زدم... ای روی پیشونیش نشوندم و بدنم و بهش چسبوندم که زد زیر گریه... اشکاش گلوله گلوله میریخت.. دیگه به حضور بابا توی اتاق اهمیت ندادم و شروع کردم بوسیدن های نگار و دست کشیدم به همه جای ... این دختر از روز اول دیوونم کرده بود حیف که زنِ بابا بود و بابا اجازه نمیده کسی به نزدیک شه البته هیچکس جز من... بعد ضربه محکمی که زدم صدای نگار بلند شد... دستمال رو به خونش آغشته کردم و دادم به بابا. _ آفرین پسرم کارتو خوب انجام دادی حالا بیا کنار نوبت منه...
Mostrar más ...
سوگلـیِ شیــخ
° ای بسا شبها که لیلی در خفا خفته در آغوش مجنون بی صدا ° ژانر: عاشقانه، جنایی معمایی، بزرگسال🔞 نویسنده: شاین✨ پایان خوش💞 بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq
3 916
2
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی●28👇 🆔 ☎️  09213313730
3 600
0
دیدن لبخندی که رو لبای توعه از خنده های ته دل خودمم قشنگتره...
(
:🫀🤍🔖• .
4 397
13
وقتی میخنده بهش بگو: دلم میخواد همیشه خوشحال ببینمت ‏اول به این خاطر که لایقش هستی ‏و بعد به این دلیل که لبخند تو ‏قشنگ ترین چیزیه که در این دنیا دیدم ‏و تو رو اینجوری توی ذهن و قلب‍‍م‌ دارم ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍.
4 342
9
هرچی میریم جلوتر تو داری خوشگلتر میشی ♥️

file

4 348
12
- کدومش به سوراخت میخوره؟ + حق انتخاب دارم ارباب؟ - آره + پلاگ بزرگتر - چرا بزرگتر؟ + موقع فرو رفتنش درد بیشتری میکشم تا شما لذت بیشتری ببرین مثل کسی که سالها تجربه این کار رو داره صحبت میکرد شاید اون دختر پتانسیل تبدیل به بردگی رو داشت و فقط منتظر بود عاشق یک نفر بشه - بیارش پلاگ رو به دستم داد و منم جلوی لب هاش گرفتم دهنشو باز کرد و تمام آب دهنشو به پلاگ چسبوند بطوری که قطره های غلیظ آب از پلاگ چکید. پشتش رو به من و سرش رو پایین برد باسنش به بالا اومد با دو دستش با.سن خودش رو باز کرد. پلاگ رو به سوراخش مالیدم سوراخی که از آب واژنش کاملا خیس بود با ورود نوک پلاگ کمی خودش رو جمع کرد. سعی داشت صدایی ازش بیرون نیاد اما وقتی پلاگ به قسمت اوج برآمدگیش رسید ناله کرد و پلاگ در باس.نش قرار گرفت. باز و بست شدن سوراخش جالب و دیدنی بود و باعث تکون خوردن پلاگ شد دستمو به لای واژنش کشیدم - هنوزم زبون بازی میکنی؟ - من غلط بکنم ارباب قلاده ش رو کشیدم رو به من شد و روی زانو نشست - میخوایم یه بازی بکنیم سرشو کج کرد و گوش به حرف شد - یک تاس میندازیم اگه عدد زوج اومد باهات س.ک.س و دوباره ارضات میکنم اما اگه عدد فرد اومد با پلاگ توی باس.نت باید کل خونه رو تمیز کنی چشماش گرد شد و آب دهنش رو قورت داد... ادامه پارت👇 🔞 هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌ 🔞
Mostrar más ...
3 866
0
#پارت۱🔞 - لاپای تو تپل تر و سفید تر از مال خاله‌اته! میگن لاپای زنای ایرانی صورتی نیس، پس چرا مال تو ایقدر نرم و صورتیه توله سگ؟! نگاهی به 🍆 ورم کرده اش انداختم - منم شنیدم توی مردای ایرانی ۲۵ سانتی نیست اما مال تو انگار ۲۵ سانته! دستمو گرفت و گذاشت لای پاش، حشری غرید: - میخوای سانتش کنی سلیطه؟! با دیدن حجمش لرز به تنم افتاد، ترسیده جستی زدم و خواستم ازش فرار کنم که کمرمو چنگ زد و منو به خودش چسبوند ترس کل وجودمو گرفته بود، کنار خاله‌ام خوابیده بودیم و هرلحظه ممکن بود بیدار بشه... یه گولاخ که هیکلش ۳ برابر هیکل من بود و قیافش حسابی مردونه و جا افتاده بود، سعی کردم از توی بغلش بیرون بیام که خیلی خشن انگشتای کلفت و مردونه‌اش رو فرو کرد توی و با یه حرکت ...😱🫣 با پنهونی رابطه داره و شبی که خالش تو اتاق خوابه با غیاث‌....🔥🔞💦💦❌
Mostrar más ...

animation.gif.mp4

3 914
0
#هفت_کوتوله🔞 _روی شکم بخواب و باسنت رو بده بالا تا سوراخ هات باز تر بشن. یکی شون دست های سیاهش رو روی کمرم گذاشت و من رو به شکم خوابوند و اونی که دستور داده بود پشتم ایستاد و انگشتای زبرش رو به لای پام کشید. کل اتاق بوی شه.وت گرفته بود و من باورم نمی‌شد که بین هفت کوتوله دراز کشیده بودم و نوبتی می‌خواستن به قول خودشون منو "به فاک" بدن. رئیس شون روی صندلی نشسته بود و با اون قد کوتاهش پا روی پا انداخته بود و دود پیپش رو بیرون داد و با صدای بمی دستور داد: _آلتاتون کوچیکه پس خیلی اذیت نمیشه کارتون رو شروع کنید! لبخندی بهم زد و خیره تو چشمای خمارم، ادامه داد: _میخوام تخت رو از ارگاسم سفید برفی خیس کنید! بوی ارضاش تا 3روز باید تو اتاق بمونه. قد کوتاهِ سیاه پوست چونه مو تو دستش گرفت و لب کلفتش رو روی لبم نشوند و 6تاشون همزمان لای پاهام و باس.ن و سینه هام ور رفتن و من از لذت صدای ناله هام بلند شد و به خودم پی‌چیدم و چشمای خمارم رو به رئیس‌شون دوختم که شلوار و باکسرش رو از پاش در اورد و تا چشمم به آلتش افتاد لحظه ای شوک شدم! این قد و هیکل چطوری می‌تونست همچین چیزی داشته باشه؟! رَستا تو بیمارستان روانی کار میکنه و اون هرشب خواب می‌بینه با هفت کوتوله سکس های هات و خشک میکه و تو خواب پرده بکارتش رو رئیس کوتوله ها زده. یه روز وقتی میره تیمارستان یه بیمار روانی رو میارن که همه ازش وحشت دارن و رَستا با دیدن اون بیمار روانی که شباهت عجیبی با رئیس کوتوله ها تو خوابش داره شوکه میشه و اون بیمار روانی هم با دیدن اندام رَستا...🔞🙈💦
Mostrar más ...

file

3 939
0
جیغ بلند کشید که انگشتامو با شدت بیشتری داخلش تکون دادم -اقا... آقا تو رو خدا... غلط کردم... آقا رحم کنین دارم پاره میشم -مونده تا هنوز پارگی رو تجربه کنی هرزه. از دست من فرار می‌کنی؟ بفرستمت اتاق نگهبانی که صبح جنازتو تحویل بدن؟ -من... نمی‌خواستم فرار کنم... اون گفت... میترا گفت برم... گفت از در پشتی انگشتامو بیشتر فشار دادم و گفتم : تو گوه خوردی با میترا. آدم حسابت کردم دور برداشتی؟ یادت رفته فقط یه توله سگی که باید منو ارضا کنی؟ -من.... غلط کردم... من سگ شمام... هرچی شما بگین... آقا خواهش میکنم.... عصبی داد زدم : حشمت پشت دری؟ میترا رو ببر ادبش کن. باید بفهمن تاوان خیانت و پیچوندن من چیه حشمت قهقهه ای سر داد و چشم بلندی گفت. صدای جیغ و التماسای میترا دورتر و ضعیف تر میشد سرمو به گوشش چسبوندم و گفتم : حالا میایم سراغ طلا کوچولو... چشماش وحشت زده و ترسیده، پر از اشک شد. دیلدو رو از کنار تخت برداشتم و بدون انعطاف فرو کردم توی کونش که نالید دستمو بیرون کشیدم و کمربند رو باز کردم که گفت : تو رو خدا نه... منم... طلا... طلای ارباب.... میترا گولم زد... راست میگم آقا... کمربند رو بالا بردم و گفتم : دیگه واسم مهم نیستی هرزه رمان فول سکسی از دل یه عمارت شهوت. دختری که شوهرش واسه انتقام اونو به یه فاحشه خونه میفروشه و با یه اتفاق ساده میشه سوگلی ارباب اما خب، تحملش واسه بقیه قدیمیا سخته و بیکار نمیشینن. تلاش میکنن واسه بیرون کردن طلا درست وقتی که حامله بوده و اما با سر رسیدن شیخ‌زاده‌ی عرب و نجات طلا همه چیز به ظاهر تغییر میکنه اما......🔞🔞♨️
Mostrar más ...
3 997
0
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی●27👇 🆔 ☎️  09213313730 ☯

file

3 309
0
تمام مفهوم زندگی ، همان یک لحظه بود که تو را دیدم ... . .

file

4 153
10
وقتی میخنده بهش بگو: دلم میخواد همیشه خوشحال ببینمت ‏اول به این خاطر که لایقش هستی ‏و بعد به این دلیل که لبخند تو ‏قشنگ ترین چیزیه که در این دنیا دیدم ‏و تو رو اینجوری توی ذهن و قلب‍‍م‌ دارم ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍.
3 905
10
جوانیم به مو رسیده ..

6442BC20BDC861FD6326FD2674296F81_video_dashinit.mp4

4 124
12
اومدم وارد مغازه شم یه پسره اومد ایستاد جلوم - ببخشید آقا شما می‌دونید صاحب این کله پزی کیه؟ حرصم گرفت درسته هیکلم یکم صاف و صوفه! درسته تیپم یکم مردونه‌ست؛ ولی آخه کجای صورتم شبیهه یه مرده؟ - شما؟ به یه سمت اشاره کرد رد دستش رو دنبال کردم یه پسر تقریبا دومتری متری به ماشین لوکسش تکیه داده بود و چهرش در هم بود - ایشون صاحب باشگاه روبرویی هستن! با صاحب اینجا حرف دارن! شما می‌شناسینشون؟ پس اونی که گیر داده حتماً در مغازم و تخته کنه اینه؟ اصلاً دلم نمی‌خواست جلوی مغازه بحثی بشه! پس وانمود کردم نمی‌شناسم! نخیری گفتم و برای اینکه سوال دیگه‌ای نپرسه فوراً رفتم توی مغازه و یه راست رفتم‌ توی آشپزخونه حافظ داشت کله‌ها رو می‌ریخت تو قابلمه سلام کردم و رفتم روپوشم و برداشتم و پوشیدم و کلاه و ماسکم رو گذاشتم و رفتم سراغ پیارها حافظ پرسید: در همی؟ - من کجام شبیهه یه پسره؟ خندید - برو آرایشگاه یکم به خودت برس! پشمات و برن! از بس بلند شده دیگه منم تشخیص نمی‌دم زنی! اومدم حرصی یه چیزی بهش بگم سامر سراسیمه وارد آشپزخانه شد - دارن میان! دارن میان اینجا! - کی و می‌گی؟ چرا هول کردی؟ - سردار و دار و دسته‌اش! دیشب با چند تا از بچه‌های عضله‌ای باشگاه اومدن مغازه رو بهم ریختن واولتیماتوم دادن تا امروز مغازه رو خالی کنیم! - چی؟ چرا به من حرفی نزدی؟ - سعی کردم خودم قانعش کنم؛ ولی طرف هیچی حالیش نیست و به طرز عجیبی ضد کله پاچه‌ست! حتی از بوشم تمام مدت صورتش جمع بود! آه از نهادم بلند شد این و دیگه کجای دلم بذارم؟ - اون غول بیابونی دو متری طاقت بوی کله پاچه رو نداره برای من شاخ شونه می‌کشه؟ - صاحب اینجا کیه؟ با دیدن هیبتش دم آشپزخونه و شنیدن صدای جدی و کلفتش؛ اونم با سه چهار نفر همراهش یه لحظه کرخیدم اما سعی کردم خودم و نبازم رفتم سمتش و برای اینکه باابهت‌تر به نظر بیام دست به کمر شدم - بفرما! به معنای واقعی کلمه تعجب کرد - تو نیم وجبی صاحب اینجایی؟ انگار باور نکرده باشه‌ نگاهی به اطراف انداخت - بگو خودش بیاد! کجا قاییم شده؟ آدم‌هاش خندیدن؛ ولی خودش همچنان جدی بود و به نظر اصلاً شوخی نداشت  - خودمم! بله؟ حرف حسابتون‌ چیه؟ ابرویی بالا انداخت و سر تا پام و برانداز کرد - زنی؟ من یه دختر کله پزم.... خیلی‌ها اعتقاد دارن این‌کار مختص مردهاس ولی من خوب از پسش بر میام اما درست از روزی که باشگاه کنار کله پزی و یکی خرید همچی تغییر کرد اون یه مرد گنده و عظیم و الجثه و شیک و پیک ضد کله پاچه‌ست که می‌خواد هر طور شده در مغازه‌ی من و تخته کنه؛ اما...🔥💦
Mostrar más ...
3 589
0
#پیام_ناشناس📬 سلام نویسنده جونی یه رمان لزبین بود دوتا دختر دانش آموز به اسم شفق و کیانا تو بازی جرات حقیقت از لب همدیگه رو میبوسن و بعدش کم کم عاشق هم میشن باهمدیگه میریزن رو هم و تو دسشویی مدرسه مخفیانه باهم س‌.ک.س میکنن تا اینکه مدیر مدرسه میفهمه و... لینک رمانشو داری؟ بهترین رمان لزبینی بود که تو زندگیم خوندم با اینکه من لزبین نیستم ولی پارتای سکسیش خیسم میکرد🫢 داری لینکشو؟؟ دستم خورد اشتباهی لفت دادم🥲😭 جواب: سلام عزیزم رمان گناه بوسه رو میگی؟ خودمم عاشقشم ولی چون لزبین و سکسیه مجبورم سریع لینکشو پاک کنم زود جوین شو👇🔞 برشی کوتاه از رمان گناه بوسه اگه شما هم راجبش کنجکاو شدید👇 _ هیشش شفق ...یکم آروم تر ناله کن مامانم نمیدونه جنابعالی دوست دخترمی، نه همکلاسیم! ناله هام بی اختیار برد. دستم رو لای مو های کوتاهش بردم و چنگ زدم. _ نمی‌تونم؛ آه ... دستش رو جلوی دهنم گرفت و انگشت وسطش رو خیس زد. - میکنم توش جیغ نزنی! سرمو تند تند به نشونه نفی تکون دادم که دستش رو از توی دهنم برداشت. با نفس نفس لب زدم. _ نههه ...کل تختت خیس میشه! اون وقت مامانت فکر میکنه جای درست خوندن اینجا آب بازی میکردیم. خندید و انگشتش رو از لبه‌ی شورتم به سمت داخل عبور داد... 🔞💦
Mostrar más ...
گُـناهـِ بوسـه
ژانر رمان: عاشقانه‌ی لزبین🏳️‍🌈، اروتیک🔞، تابوشکنی هر بار توبه‌ای کنم؛ تجدید بوسه‌ای کنم؛ گناه بوسه از لبت از عرش هَبوطم می‌کند! نویسنده: شاین✨ پایان خوش🔞 بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq
3 559
0
-عروسک و بده مال بچمه -بچت دختره ...عروسک واسه چیشه حتی نتونستی یه پسر واسه ایزد بیاری باید بچه تو بندازی ما نون خور اضافه مثل خودت نمیخوایم ایزد دست رو شکم الناز کشید و گفت: -بچه من...وارث من تو شکم زنمه تو حتی عرضه نداشتی واسم یه پسر بیاری حالا وظیفته کلفتی زنم و کنی لباسای کثیف الناز رو که توی صورتم انداخت از بوی بدشون حالت تهوع گرفتم و عق زدم الناز دستاش رو دور گردن شوهرم انداخت و گفت: -اون واست دختر میاره من پسر نمیتونم تحملش کنم عشقم الانم ببین چجوری عق میزنه انگار من کثیفم ایزد شورت کثیف الناز و برداشت و توی صورتم پرت کرد: -میری توی حیاط با آب سرد دونه دونه لباسای عشقم و با دست میشوری والا امشب تو حیاط میخوابی -اما...اما بیرون برف میاد...بخدا میمیرم -بهتر...اگه میتونی زودتر بمیر ،بلکه از دستت راحت شم -نامرد این بچه خودتم هست لباسم رو گرفت و پرتم کرد توی حیاط: -من بچه دختر نمیخوام خودت و توله ت و توی قبرم ببینم ککم نمی‌گزه ایزد مجبورم کرده بود توی اون هوای برفی یخ حوض و بشکنم و لباسای زن دومش رو بشورم. با اون لباسای تابستونی داشتم یخ میزدم زیر دلم که تیر کشید اشکام و تند تند پاک کردم: -آروم باش عشق مامان بابا دروغ میگه...اون اون دوست داره فقط فقط...از دست مامانت عصبانیه ولی تو رو... نگاهم که به خون روی برفا افتاد پاهام شل شد و همونجا افتادم. چشمام کم کم داشت تار میشد و دیگه جونی نداشتم که صدای فریادش رو شنیدم: -هوران ...چت شده؟ این ...این خون چیه؟ لبخند تلخی زدم: -با عشقت و پسرت خوش باش منو دخترم دیگه مزاحمت نمیشیم... من ایزدم! کاپیتان هواپیمایی که عاشق مهماندار ش شدم و باهاش ازدواج کردم در حالیکه زن اولم دختر حامله بود. میخواستم ازش انتقام بگیره بابت ازدواج اجباری اما وقتی خودش و دخترم ترکم کردن تازه فهمیدم چقدر عاشقشم اما وقتی فهمیدم که از اون شهر رفته بود و ...
Mostrar más ...
3 461
0
#ربات_سـکـس 🔞 انگشتای زبرش که به واژنم میخورد حالم دگرگون میشد. این بهترین چیزی بود که تو عمرم صاحبش شده بودم. چشمام خمار بود و انگشتای ربات کلفتم رو واژنم میرقصید . حس کردم سرش بهم نزدیک شده و به آنی لباشو رو لبام گذاشت. هیچ چیزش مثل یه ربات نبود! کاملا اناتومی یه انسان کامل رو داشت. لبای سردش لبامو عمیق بوسید و بند اول انگشت اشارش تو واژن خیسم فرو رفت. تو گلو آهی کشیدم که سرشو عقب کشید و بند دوم انگشتش رو تو سوراخم فشرد. انگار خوب بهش آموزش داده بودن چجوری حال بده! گوشه لبمو گاز گرفتم و نالیدم: -دوتا انگشتش کن..آههه لعنتی! پیراهنش رو با یه دست از تنش درآورد و با دیدن شکم تخت و شیش تیکش هوشم از سرم پرید. حتی از سپهر هم سک..سی تر بود! بی طاقت میخواستم زودتر اونو تو خودم حسش کنم. از وان بیرون اومدم و دستمو دور گردنش حلقه کردم. -بکن منو ربات جونم ؛ تورو میخوام! با حرفم منو به پشت چرخوند و با فشار دستای زمختش داگیم کرد. انگشتاشو چند بار روی واژنم کشید و ... سارینا یه زن متاهل 23 سالست که شوهر میلیارش بهش یه ربات انسان نما هدیه میده تا تو کارای خونه کمکش کنه و غافل از این این ربات قابلیت سک..س داره! اناتومی این ربات خیلی شبیه به انسانه و سارینا هر روز تو خونه خالی با رباتش حال میکنه و خودشو بهش میماله...🙈🔞💦
Mostrar más ...
ربــات سـکـ🔞ــس
عشق ینی حتی فکر میکنی که قراره فردا زیرش جر بخوری از الان براش خیس کنی💧👅🍒 -رمان آنلاین ممنوعه و صحنه دار🔞 -نویسنده:مـهدخت
3 649
0
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی●27👇 🆔 ☎️  09213313730
3 537
0
نفس نفس بمون برام... ❤💋 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌♥️🎈ℒℴνℯ♥️🎈

cym1zyqy8p-288327624_151934347386480_4348616158028214807_n.mp4

4 265
10
تمام مفهوم زندگی ، همان یک لحظه بود که تو را دیدم ... . .

file

4 292
8
یادته ..

E245824CCDCC942D4AFDB52D27E2B880_video_dashinit.mp4

4 212
9
واژنم رو به مردونگیش کشیدم و لب زدم: - چرا منو نمی کنی؟ مگه واژنم سیاهه یا بو میده؟ دستش دو طرف کمرم نشست و سعی کرد بلندم کنه: - نکن دختر، من از خدامه خودم پرده تو بزنم اما تو دختر منی! با اخم دستم رو بند کمر شلوارش کردم: - دختر زنتم، دختر خودت که نیستم. من خودم میخوام، پشتم درد میکنه از درد نمیتونم بشینم... دستم رو پس زد. - نکن، من همینجوریش جلوت کم میارم وای به روزی که پرده تو بزنم! تا به خودش بیاد، شلوارش رو پایین کشیدم و روی آلت سفت شدش نشستم. - آخ... شاهرخ... ناپدری هات و سک.سی که عاشقِ دختر خوندش میشه و با دیدنِ لاپای صورتی و تپلش، ح*شری میشه و تو اتاقش خفتش میکنه و سوراخاش و جر میده..
Mostrar más ...

animation.gif.mp4

3 787
0
- 𝚂.𝙴𝚇𝚈 𝙾𝙵𝙵𝙴𝚁🔞 با چندش لای پاهامو باز کرد _این همه مو رو برای چی گذاشتی؟می خوای خرگوشی ببندی؟ صورتم از حرفش سرخ شد و سریع رنگ عوض کردم با چندش گوشه ی لبش رو جمع کرد _الان من چجوری سوراختو پیدا کنم؟ انقد مو داره این وامونده ات که انگشت بکنم توش،انگشتم گم میشه توش! از خجالت داشتم آب میشدم کاشکی مامان و بابام اجازه میدادن بین پام رو شیو کنم که الان اینجوری خجالت زده نشم با چندش بهم زل زده بود ذره ذره داشتم آب میشدم با دست اشاره ایی به سوتین توری مشکیم کرد سریع منظورش رو فهمیدم اما حتی روم نمیشد درش بیارم چون میدونم بازم می خواست تمسخر و تحقیرم کنه وقتی دید حرکتی نمیکنم خودش دست به کار شد بند سوتینم رو از دو طرف گرفت که سینه های کوچیکم توی معرض دیدش قرار گرفتن با اخم بهم زل زد _اینا چرا اینقدر کوچیکن؟خ.ایه های من از سینه های تو بزرگتره! مرضیه دختری مذهبی ۲۵ ساله که تا توی این سن نه دوست پسری داشته نه یه خاستگار درست حسابی یه خانواده خیلی مذهبی هم داره که به شدت عقاید عجیب غریبی دارن،یه شب داداشش توسط یه آدم مست زیر گرفته میشه و برای همیشه فلج میشه حالا اون آدم مجبور میشه بخاطر این که خانواده مرضیه راضی بشن و رضایت برن که توی زندان نره و برای رهایی از زندان مجبوره با شرط عجیب غریب خانواده مرضیه کنار بیاد ازدواج با مرضیه ایی که پر از فرازو نشیبه و یه شرط سک.سیه🔞💦
Mostrar más ...
𝚂𝙴𝚂.𝚈 𝙾𝙵𝙵𝙴𝚁🔞
Just69💋
3 752
0
- میخوام وقتی زن تو از س.وراخ پشت می کنم ج.ق بزنی. چشم های مجید برق زد و گفت: - اول پولو رد کن بیاد. ارباب اردلان نیشخندی زد. - پولو میذارم لا پای زنت. گفتی پرده داره؟ مطمئن باشم توی مفنگی از همچین هلو آبداری گذشتی؟ مجید که حسابی خمار مواد بود ، جواب داد: - نگهش داشتم برای همچین روزی. فقط پلمپ س.وراخ پشتش باز شده ولی هنوزم تنگ تنگه. ارباب یه بسته تراول صدهزارتومنی پرت کرد سمت مجید. - لختش کن و داگی بخوابونش. می خواستم فرار کنم اما دست و پام بسته بود. مجید داگی خوابوندم و وقتی ارباب با مردانگی باد کردش بالای سرم ایستاد اونم مشغول ج.ق زد شد. شوهرش به خاطر پول می‌فروشتش به ارباب روستا و...🔞💦
Mostrar más ...

IMG_6676.mp4

3 839
0
رابطه دوتا دختر؟ 🔞 اووووم چه خوبهه دستش پایین برد تو شلوارم و لاله گوشم میکی زد + هیش بذار انگشتام حرکت بدم ، صدات درنیاد توله سگ . ناله هام خفه کردم که لبخند خبیثی زد و چندتا انگشتش کرد بهم فشار داد و بلند خندید +ددی لطفااا .. بیشتر باهم بازی کن پنج انگشتش محکم بهم فشار داد و داخلش چرخوندشون + دوست داری دوباره بیشتر باهات بازی کنم کوچولو سفید ؟ و پشت سرهم چندبار محکم زد روم که صداهام بلند شد ... _ اگه کسی دیدتمون چی ؟ + هیش کسی چیزی نمیفهمه آروم باش انگشتاش از پشت آروم کشید روی بدنم و بعد بهم فشارشون داد که بلند جیغ کشیدم ، موهام کشید + خفه شو کوچولو صدام میشنون! لبام از درد گاز گرفتم که پنج فشار میداد و حرکاتش سریع و تند انجام میداد و تا ته میبرد .. شلوارش گازش گرفتم و چشمام با درد بستم + هیش از این درد بخش خوشت میاد کوچولو خراب ؟ _ خیلی .. + کی دوست داره هرشب درد بکشه؟ کی هرشب تو تخت حاضر میشه؟ _ من من من من اووم رمان معروف لزبین ها 🔞🔥
Mostrar más ...
- تَش🔥
درحال تایپ رمان جدید تَش♨️ ( رپتایل) نویسنده: آرگ آیدی چنلام : @gogolaim رمانای تکمیل شده : @Argnashens -روند پارت گذاری : هر روز یه پارت .
3 787
1
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی●26👇 🆔 ☎️  09213313730 ☯

file

3 872
0
چشمای تو نقاشیه انقد آرومی که قلبم میره دور از حاشیه... ❤💋 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌♥️🎈ℒℴνℯ♥️🎈

file

4 657
10
اگه میتونستم تو رو میچیدم جلو چشام میذاشتنتُ میدیدم... ❤️💋 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌♥️🎈ℒℴνℯ♥️🎈

file

4 532
11
زندگی چیست؟ خون دل خوردن زیر دیوار آرزو مردن ..
4 602
10
#اتاق_خواب پشت سرش وارد حموم شدم و در و قفل کردم.حرفایی که زده بود بد جوری روی اعصابم بود.با خودش چی فکر کرده بود؟ منو چی میدید؟ لخت بی حرکت گوشه ی حمام ایستاده بود و سرش پایین بود و همچنان اشکاش پایین میریخت. این اشکاش هم باعث میشد الان کاری کنم که از ریختن اشک پشیمون بشه. شیر اب و باز کردم و بازوشو کشیدم و زیر دوش نگهش داشتم. اب سرد از سر و روش پایین می اومد و اون تقلا میکرد _ولم کن روانی یخ بستم داری چیکار میکنی؟ به دیوار کوبیدمش و درست توی یک سانایه صورتش گفتم ابغوره نگیر که دیونه میشم ... دستم به بین پاش رسوندم و محکم توی مشتم گرفتمش.. چرا کاری میکنی که بخوام اذیتت کنم؟دوس داری عصبیم کنی؟ دستش روی دستم نشست و خواست دستم و پس بزنه که پوست گردنش و بین دندونم اسیر کردم و گفتم تقلا نکن که بد میبینی همین الان به اندازه کافی اعصابم سگی هست تو بدترش نکن... سه انگشتم و همزمان.... که صدای جیغش حمام و پر کرد..
Mostrar más ...
4 159
0
به جای مشاوره روانشناسش رو جر می ده 💦😈 _ تا چشممو می بندم تصویر بدن #لختت جلوی چشم هام میاد! یک تای ابروم رو بالا دادم. _ الان وقت شوخی نیست! الان من تو هستم نه دوست دخترت! سرش رو آورد و جلوی گوشم آروم گفت: _ نمیتونم! لب پایینیش رو به دندون گرفت و کرد. سریع خواستم ازش جدا بشم که از پشت منو گرفت و به چسبوند ...💦🔞 پارت واقعی❗️💯 ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌💦
🔞خـانـومـ روانـشـنـاسـ🔞
انقدر گردنشو بخوری که دستت به بهشت کوچولوش رسید انگشتات خیسیشو حس کنه🫦💦 رمان: #خانوم_روانشناس🔞🔥 #عاشقانه #بزرگسال #روانشناسی😈💦 نویسنده: #بانوی_طلایی_F رمان های کاملم @novel_bano P1 https://t.me/c/1788962313/12
4 153
0
گرشامعتمد... مالک بزرگترین پرورشگاه کشور، پسر جذاب ومغرورِ هیکلی و بشدت هاتی که با سیاست خودش تونست مالکیت پرورشگاه رو از چنگ پدربزرگش بشرط ازدواج بدست بیاره ولی این بین پدربزرگش براش شرط دیگه ای گذاشته اونم اینکه به یکسال نکشیده باید وارثش رو بدنیا بیاره ولی...🔞❌ یه روز توی راهروی پرورشگاه از لای در با دیدن تن لخت دختری ناخواسته به سمتش میره و...💯🔞🔥 🔞💦🔥💯

Edited_20200917_132440.mp4

4 138
0
سینه های تازه جوانه زده اش از پشت تیشرت سفیدش مشخص بود با اخم و غیرت جلو رفت و دست تپل مریم را گرفت -برو خونتون دیگه بسه چقدر با پسرا بازی می کنی. او پسر منزوی کوچه بود به خاطر اخلاقش با کسی جوش نمی خورد و فقط با مریم خوب بود ان هم به خاطر سیریش بودن و بامزه بازی هایش! مریم زبانش را بیرون اورد: -به تو چه اصن چون با تو بازی نمیکنم حسودی می کنی؟ از غفلت شهاب استفاده کرد و به سمت پسرها رفت شهاب روی سنگ بلوک کنار دیوار نشست و با دیدن بدن به بلوغ رسیده اش که به چشم می امد حرص خورد -ایول گل زدم گل گل گل لعنتی بالا و پایین که می پرید آن توپک های کوچک هم تکان می خوردند -دیدی شهاب عجب گلی زدم و همان لحظه که داشت به سمت او می دوید پاهایش پیچ خوردند و روی زمین افتاد شهاب سریع به سمتش دوید -چیشد جوجه پاشو ببینمت شهاب همیشه نازش را می خرید و او خوب بلد بود خودش را برای او لوس کند با وجود شهاب هیچکس در محل نگاه چپ به او نمی انداخت خاک لباسش را تکاند و حین ضربه زدن به لباسش دستش به جاهای ممنوعه ی دخترک می خورد -هزار بار نگفتم فوتبال مخصوص دخترا نیست؟ الان خوبت شد افتادی گند خورد به هیکلت؟ مریم با ناز لب برچید: -شهاب جونی دعوام نکن غصم می شه شهاب با خنده ی کجی نگاهش کرد و دستش را گرفت -پیشی لوس او را به سمت خانه شان برد -برو خونه خودتو تمیز کن مریم اما بی خبر از همه جا لباسش را بالا داد و رو به شهاب گفت -شهاب جونی می می هام درد گرفتن وقتی خوردم زمین مثل زانوم که اون دفعه بوسش کردی خوب شه میشه اینا رو هم بوس کنی؟ شهاب آب دهانش را قورت داد و با دیدن نوک کوچک سینه اش.... *** -آرزو بیا زیپ لباسمو باز کن نوشیدنی ریخت روش باید عوضش کنم! دست بزرگ و گرمی پشتش نشست و بعد صدایی مردانه بیخ گوشش -هنوزم به سوتین اعتقادی نداری خانم دکتر؟ هینی کشید و به عقب برگشت با دیدن مردی اشنا و جذاب دهانش باز ماند -تو... تو اینجا چکار می کنی کی بهت اجازه داد وارد اتاق یه خانم نامحرم بشی؟ شهاب لبخند کجی زد و زیپ پیراهنش را با یک حرکت پایین کشید -نامحرم؟ تو از همون روزی که لباستو دادی بالا گفتی نوک سینه هاتو بوس کنم محرمم شدی خانم دکتر! خدای بزرگ او همان شهاب بچگی هایش بود؟
Mostrar más ...
4 265
0
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی●26👇 🆔 ☎️  09213313730
3 790
0
𝑫𝒐𝒓𝒅𝒐𝒏𝒆 𝑸𝒂𝒍𝒃𝒂𝒎𝒊 𝑫𝒆𝒍𝒃𝒂𝒓 𝑱𝒂𝒏
دور دونه ی قلبمی دلبرجان..🌸🤍🔖• .
4 464
10
I ᴡɪʟʟ sᴛᴀʏ ᴡɪᴛʜ ʏᴏᴜ ᴜɴᴛɪʟ ᴛʜᴇ ᴇɴᴅ

تا آخرش با تو میمونم... 💌🔗🔐•

 ‌.
4 640
10
تاحالا شده یکبارم تو بهم بگی دوست دارم ..

file

4 537
11
_ چیه؟ انگشت های من برات کافی نبود که زیر خواب داداشم شدی؟ عاجزانه مچش رو چنگ زدم. _ اون شوهرم سحر... میفهمی؟ مگه چاره دیگه ای هم دارم؟ پوزخندش پر رنگ شد و انگشتش رو بیشتر از قبل فرو برد. _ بهش گفتی بکارتت رو کی زدی؟ گفتی چرا شب زفاف ازت خون نیومد؟ اشک بی اختیارم رو پس زدم و پاهامو بهم چسبوندم که لزج انگشت هاش رو بیرون کشید. _ گ ...گ ...گفتم ارتجاعی بودم! انگشت های خیسش که مملو از مایع واژنم بود رو نزدیک لبم اورد. _ چه حسی داری، شب ها داداشم میکنتت صبح ها التماس من میکنی تا برات بخورمش غزال؟! خواهر برادر دوتایی تازه عروس عمارتشون رو جر میدن💦🔥
Mostrar más ...
𝐑𝐚𝐢𝐧𝐛𝐨𝐰 𝐒.𝐄.𝐗🔞
عاشق اون لحظه‌ام که نیپلامو می‌مالم به نیپلات و به حالت قیچی می‌شینم لای پات✂️🏳️‍🌈 رمانِ "دور ترین نزدیکِ من" ژانر: عاشقانه، درام، اروتیک(لزبین)🏳️‍🌈🔞 نویسنده‌‌: شاین✨ @shinenovels
3 889
1
#دلــ🔞ــبـر_اغــواگــ💦ـر #part1 - ولمممم کنین آشغالاااا...کثافتای حرومزاده...دستت رو بکش عوضی .... کمککککک ... تورو خدا یکی کمک کنههه.... صدای گرفته ی جیغ و داد دختری که داشت التماس میکرد که رهایش کنند مدام در سرش میچرخید و هرچقدر که به آن خرابه نزدیکتر میشد صدا ها واضح و واضح تر میشدن. در چند قدمی درب زوار در رفته ی ان ساختمان خرابه ایستاد و حال دخترک داشت انها را به خدا و پیغمبر قسم میداد که رهایش کنند. - تورو خدا اقا ولم کنین بخدا هرچقد پول بخواین بهتون میده داداشم... ولم کنین بهم دست نزنین ....نه..تورو خدا... - ببند صداتو زنکیه خیابونی اقا تورو داد به ما فیضمون ببریم تو میگی نکن ، دکی! گفت و دست زمختش را روی تنش کشید تا به سینه اش رسید - کریم جلوش واسه منه از الان گفته باشم - بیا سالار ، آکبند آکبنده نمیدونم چرا اقا گفت نمیخاد بدش شیخ و داد ما فیضشو ببریم - مهم نیست همین که امشبمون با یه عروسک صبح میکنیم کفاف میده - ولم کن عوضی دست کثیفتو رو به من نزن.... خجالت بکشین خودتون خواهر ندارین؟؟دختر چی؟؟؟ اصن میفهمین ناموس چیه بی ناموسااااا هق میزد و صدایش هر لحظه گرفته تر میشد که همان کریم نام پشتش قرار گرفت و با یک حرکت تمام پیرهن نازک تنش را جر داد و صدای وحشت زده ی دخترک با جیغش یکی شد - نه...نهههه...نههههههههههههههههههه ولی کریم بی اهمیت و سرخوش دست کثیفش را بند تن ماک و سفید دخترک کرد و چنگی به سینه اش زد - اووووف جووووووون چه ممه ی سفت و تو دهنی داری لنتی، با اینکه کوچولوعه اما تو دهنم جامیشه عب نداره عروسک جون نایی نداشت و از تمام دنیا نامید شده بود تنش بی جان شده بود و مرگش را دیده بود. دستان کثیفشات تن برهنه اش را رصد میکردند و هر بار جای جای تن عریانش را چنگ میزدند و دخترک بیشتر در خود فرو میریخت و نفسش تنگ تر میشد. صدای جیغ دلخراشش با صدای نه گفتنش یکی شده بود و گویی که صدایش را از بطن خفه کرده باشند. با پا محکم به درب زنگ زده ی اهنی کوبید و داخل شد . قدم های محکمش را روی سنگ ریزه ها میکوبید و به سمت ته خرابه و تنها اتاقک درب و داغانی میرفت که منشاء صدا بود. همین که به چهارچوب بدون در رسید مردک کریم نامی را دید که لخت و عریان پشت سر دخترک ریزه میزه ی بدون پوششی با چشم هایی بسته که از این فاصله خیسی مژه هایش معلوم بود ایستاده بود و دست زمخت و بزرگش جلوی دهانش بود و داشت خود را از پشت درونش میکوبید و سالاری که همانند کریم جلویش را احاطه کرده بود سینه های کوچک دخترک را به دهان گرفته و با لذت میمکید و رحیمی که با لذت نگاهشان میکرد. با دیدن پسرک غریبه ای نگاه از ان دو گرفت و قلدری لب زد - تو چه ننه قمری هستی ؟چطور اومدی اینجا؟هری تا تورو هم مثل این عروسک نکردمت قلبش تیر میکشید و نمیدانست دلیل این اشوب و حال خرابش از صبح چه بود . دخترک بی جان که بین تن دو مردک شیاد و به زور بدن های فربه ی ان دو بی رمق ایستاده بود با شنیدن حرفای ان شیادان چشمانش را گشود . با دیدن ان چشم های قرمز شده .... آن دو گوی سبزجنگلی که تمام جانش را برایش میداد.... تکان سختی خورد و...... آوش خان... 🔥 مردی خونسرد و متعصب که مربی بدنسازی و ورزش های رزمیه....♨️💯 یه پسر معمولی که تو راه باشگاه کیف یک دختر رو از یه دزد پس گرفتم. ولی اون دختر شد بلای جون من! روزها میومد دم باشگاه و من بهش محل نمیدادم. از زن ها بدم میومد ولی اون یک روز که تو حموم باشگاه بودم اومد و چسبید بهم. منم که بعد ورزش حشری شده بودم باهاش...🍆💧🔥 🔥🙈♨️🔞
Mostrar más ...
4 047
0
👤85692 سلام نویسنده جون من قبلا تو یه چنلی جوین بودم پسره یه ماساژور هورنی بود که تو دیوار آگهی ماساژ میداد مشتری زنم داشت و ماساژ های خاص سینه و بیکینی هم انجام میداد بعد یکی از مشتری هاش استخدامش کرد تا لیتلش بشه........ بخاطر مامانم مجبور شدم پاک کنم ولی الان هورنی شدم دلم میخواد بخونمش خیلی رمان سکسی و خفنی بود میشه لینکشو بدید🥹😭😭🙏 سلام عزیزم اسم رمان آقای ماساژور لینکشو میدم اما سریع پاک میکنم چون رمانش فیلترکننده اس..اینم لینکش🔞👅👇 اینم قسمتی از رمان آقای ماساژور واسه بقیه کسایی که دوست دارن ایم رمان اروتیک و جنجالی رو بخونن🔞👇💦 +18_دیوار😱❌ - خانما رو هم ماساژ میدی پسر جون؟ هیز نگاهی به سرتاپام کرد و نگاهش با مکث از روی سینه ها و باسن درشتم گذشت و هوسی گفت: - با اینکه خلاف قوانینه ولی شما فرق میکنی با عشوه لبخندی بهش زدمو لباسامو از تنم کندم که آب دهنشو قورت داد و روغن رو روی دستاش ریخت رو تخت خوابیدم و پاهامو از هم باز کردم که نگاهش به تپل صورتیم افتاد و نفس سختی کشید. مردونگی سیخشو چنگ زدم که از جا پرید و شوکه نگاهم کرد - من ماساژ معمولی نمیخوام مردونگی کلفتتو چرب کن میخوام تپلی بین پامو ماساژ بدی..... ماساژ تضمینی سینه و بهشت خانم های مشتری توسط ماساژور مرد هورنی....!!!
Mostrar más ...
3 975
0
#پارت60 با عشوه چشمکی به شوهرخالم زدم که با چشم های گردشده و شوکه سرشو تکون داد اولین بار بود که بهش چراغ سبز نشون میدادم .. روی میز ناهار خوری جفتم نشسته بود و خاله هم کنارش نشسته بود. لبم رو خیلی س‌کسی به دندون گرفتم و دستمو اروم روی خشتکش گذاشتم و آل.تش رو لمس کردم که سه متر پرید هوا خاله با تعجب سرشو تکون داد _چیشده؟ شوهر خاله که مشخص بود حسابی ترسیده خواست چیزی بگه که سریع پریدم وسط حرفش _هیچی فکر کنم چنگالش افتاده زیر میز من براش میارم! زیرمیز خم شدم و با دیدن خشتک باد کردش از خود بیخود شدم و آ.لتش رو از توی شورت و شلوارش بیرون کشیدم و وارد دهنم کردم که صدای ناله ی شوهرخالم دراومد _اه.. اهههه..اخ عطرین، دختر شیطونی که بر خلاف خانواده مذهبیش یه دختر آزاد و حشریه که چشمش شوهرخاله ی هات و سک*سیش رو گرفته و برای جر خوردن زیرش دست به هر کاری میزنه تا اینکه........💦🍒🔞 🔞
Mostrar más ...

file

3 921
1
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی●25👇 🆔 ☎️  09213313730 ☯

file

3 510
0
تو بهترین و قشنگ ترین اتفاق عمرمی!... 💋🥰 . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

file

4 592
6
Aɴᴅ ʏᴏᴜ ᴡᴇʀᴇ ᴛʜᴇ ᴄᴏᴍғᴏʀᴛ
 ᴏғ ᴍʏ ʜᴇᴀʀᴛ... (:

و بودنت شد آرامشِ دلِ من... 🫀🦋🤍•


.
4 684
11
هوا گرمه! من دلم تورو میخواد هوا سرده! من دلم تورو میخواد چایی دَمه! من دلم تورو میخواد یه شات قهوه؟ من دلم تورو میخواد میخوام بخوابم! من دلم تورو میخواد صبح که بیدار بشم؟ من دلم تورو میخواد امروز شنبه س! من دلم تورو میخواد فردا و پس فرداش‌؟ باز دلم تورو میخواد من دلم همیشه تورو میخواد:) ✍🏼 رضا زینالی
4 653
11
_سنت کم بود رام تر بودی دخترعمه..!! _گمشو بیرون..!! دستاشو تو جیبش فرو برد با تفریح زل زد بهم ..! _ی کارای باهم داریم بعد انجامش میرم بیرون..!! +داد میزنم بریزن تو اتاق ببینن کی ب کی چسبیده.. برو بیرون..!! خنده ای کرد شروع کرد باز کردن دکمه شلوارش..!! _بازم بیان چیزی که خودشون بخوان رو میبینن مثلا میبینن تو چسبیدی ب من داری ازم سوءاستفاده میکنی دندونامو به هم فشار دادم حقیقت بود دیگه..! هیچکس منو باور نداشت همه فکر میکردن ی روزی قراره پسرا این خونه رو از راه به در کنم با هرزگی...! _دیگه نبینم حسام میاد اینجا درو ببندین ها در باز باشه... مشخص باشه چیکار میکنید..!! نگاهی به او که وسط اتاق ایستاده بود و در بسته کردم +پس درو باز کن!! مشخص بشه با من چیکار میکنی..!! نیشخندی زد _دختر جون..!! پرو بازی درنیار.. اینی که میبینی اینجا وایساده..!! +منو با بی رحمی تو اوج بچگی زن خودت کردی به سمتش رفتم _نزدیک نشو..!! +چیه دوست داری همیشه با زور هرکاری دوست داری بکنی..؟؟ دستمو رو تنم کشیدم زل زدم تو چشماش +اینجوری که خودم آماده باشم دوست نداری نه..؟؟ عصبی نگاهم کرد _محسسسننن..!! با بلند شدن صدای زن دایی سرش به سمت در چرخید قدمی به عقب برداشت _بعد برات دارم... ادمت میکنم..!! +آماده بودم تا آدمم کنی خودت تیکه گوشت آماده دوست نداشتی..!! رمان جدیدمون انتقام شهوت از پسرعمو های هوس بازش که در سن کم به او تعرض کردن انتقامشو میگیره
Mostrar más ...
3 996
0
صدای بچه از اتاق هووم میومد و ایزد به خاطر زن و بچه ش دیگه منو نمیخواست فکر میکرد نازام بوی قرمه سبزی عمارت رو برداشته بود و طفلم برای یه قاشق از اون خورشت جا افتاده به شکمم لگد میکوبید. آب دهنم رو قورت دادم. آخه ویار داشتم. به اطراف نگاهی انداختم و یواشکی وارد آشپزخونه شدم. پاهام میلرزید از ترس. در قابلمه رو برداشتم و با عجله یه تیکه گوشت توی دهنم گذاشتم و داغ داغ قورت دارم. چقدر خوشمزه بود. بوی لیمو عمانی های تازه هوش از سرم می‌برد. قاشق خورشت و هنوز نخورده بودم که صدای جیغ هووم گوشم و کر کرد: -ایزد...مامان...بیاید دزد گرفتم به موهام چنگ زد و تا به خودم بیام تن ضعیفم رو روی زمین انداخت و گفت: -الان شوهرم میاد گدا گشنه اون میدونه با جنده هایی مثل تو چکار کنه دلم پیش اون قاشق قرمه سبزی بود و طفلم لگد میکوبید.بچم گشنه بود. ولی اونا نمیدونستن من ۵ ماهه باردارم چند روزی میشد غذای درست و حسابی نخورده بودم و حالا از شوهرم داشتم دزدی میکردم. هیبت مردونه ایزد رو که بالای سرم دیدم بغضم مظلومانه ترکید و لب زدم: -ببخشید...غلط کردم لگدی زیر شکمم کوبید و غرید: -غذا دزدی میکنی دختر رضا پاپتی ؟ خونه بابات نون خشک سق میزدی اومدی گوشت دزدی؟ لگد دوم رو که کوبید طفلم دیگه دست و پا نمیزد. گرمی خون رو که حس کردم چشمام سیاهی رفت. ایزد مات به خون لای پاهام نگاه کرد: -این خون چیه؟ -ب...بچم...دلش...قرمه‌سبزی می‌خواست آخه! ایزد توتونچی! خلبان هات و خشنی که به اجبار با یه دختر فقیر ازدواج میکنه اما به خاطر نازا بودن زن دوم میگیره بعد از مرگ‌پدر بزرگش دخترک رو اونقدر شکنجه میکنه تا فرار کنه اما بعد از رفتنش تازه میفهمه که عاشق هوران شده و تمام شهر و دنبالش میگرده تا ...
Mostrar más ...
3 891
1
‌#پارت1 پارت اول رمان نبود لفت بده🤤👇🏼 با خستگی در خونه رو باز کردم و دستم و روی کلید گذاشتم تا برق روشن کنم که یکی از پشت محکم بهم چسبید و دستام بهم قفل کرد.. با وحشت خواستم جیغی بکشم که دستش و روی دهانم گذاشت و بدنم رو محکم به خودش فشرد. تقلا کردم تا خودم از بغلش در بیام ولی حتی نمیتونستم تکون بخورم. با دیدن مردی که سمتم میومد با چشمای درشت شده بهش نگاه کردم وصداهای نامفهومی در اوردم.. نقاب روی صورتش مانع میشد تو تاریکی بتونم چیزی ببینم همین وحشتمو بیشتر میکرد. جلوم قرار گرفت و دستش زیر چشمای خیسم کشید که به خودم لرزیدم.. کم کم دستش پایین اورد و محکم یقه مانتوم تو چنگش گرفت و تو یه حرکت از وسط پارش کرد.. از شدت ترس جیغ خفه ی کشیدم و تن بدنم تکون داد که سیلی محکمی از روی تاپ نازکم به بدنم زد و با صدای گفت: -ببرش تو اتاق.. تا خواست منو سمت جلو ببره با هر زوری که بود بدنم از تنش جدا کردم و سمت در دویدم که به چهارچوب در نرسیده تنم از پشت کشید و دستش روی سی‌نه هام گذاشت: -کجا فرار میکنی توله سگ؟ امشب قراره جر بخوری.. از ترس تمام تنم میلرزید و بلند اسم شوهرم رو صدا زدم که دوباره جلوی دهنم گرفتن: -ببند دهنتو هرزه..! به زور منو سمت اتاق خواب بردن و روی تخت پرتم کردن که جیغ بلندی کشیدم. صدای فریاد مرده باعث شد مثل جوجه تو خودم جمع شم: -دِ روشن کن اون برقو تا کل همسایه هارو به اینجا نکشونده با روشن شدن برق چشمام محکم روی هم فشار دادم چند بار پلک زدم تا چشمم به نور عادت کنه.. با ترس سمت اون دوتا برگشتم که با دیدن شوهرم و مردی که کنارش ایستاده بود وحشت زده تو جام نیم خیز شدم ک....⛔️🔞💦 آیه دختر هات و لوندی که فانتزی های عجیبی تو رابطه هاش داره و شوهرش با دوستش بهش تجاوز میکنه و مجبورش میکنه ک...🙈👅🔞 💦
Mostrar más ...
ߊ‌ࡄܝ࡙ߺر⛓ܤࡐࡅࡑ
اسیر هَوسی مَردانه شده ام!👅 پارت گذاری روزانه♥ بـہ قـلـم مها💫 کپـی ممنوع حتی با ذکر نام نویسنده🚫 ایدی جهت سفارش تبلیغات: ⛔ورود افراد زیر 18 سال اصلااا توصیه نمیشه⛔
3 999
0
#پرسینگ_نیپل 🔞 نوک سینه های نرم و گردمو لای انگشتاش گرفت و با چشمای نافذش تو چشمام زل زد. درحالی که آروم با نوکشون ور میرفت زمزمه کرد: -جون ، نوک سینت خوراک پرسینگه. با حرفی که زد حس کردم لای پاهام خیس شده. خیلی با خودم کلنجار رفتم تا راضی شم پرسینگ نیپلمو یه پسر انجام بده. اگه شوهرم میفهمید مرگم حتمی بود. اما الان پشیمون نبودم از انتخابم. هم پرسینگ میزد هم من لذت میبردم. لبخند پر شهوتی زدم و گفتم: -میخوای تستشون کنی؟ کمی به نیپلام فشار وارد کرد و گفت: -به موقعش میچشم. مراجعه کننده های دیگه پشت در بودن و منتظر تا کار من تموم شه. اما کار ما خیلی طول میکشید! گوشه‌ی لبمو گاز گرفتم و بهش خیره شدم. از اون سوزن دراز توی دستش میترسیدم فقط.. اما به دردش می ارزید. الکل رو روی نیپلام مالید. -اومم.. با ناله ای که کردم شروع کرد به ماساژ سینم. -دوست داری بمالمش؟ +اوممم ، خیلی. نوک یکی از سینه هامو تو دهنش فرو کرد و لیسی بهش زد. داغ کردم از داغی دهنش. شورتم خیس خیس بود. دستمو تو موهای لخت و مردونش فرو کردم و گفتم: -بخور ، شیرشو بخور خیلی خوشمزست. اوممم... ناگهان در با شدت باز شد و با دیدن شوهرم تو چهار چوب با صورتی بر آشفته و خشمگین...😱😱🙈🙈🔞💦 مریم یه زن هورنیه که با اصرار پدرش زن یکی از پولدار ترین آدمای شهر میشه اما دور از چشم شوهرش بهش خیانت میکنه. یه روز که که هوس میکنه نوک سینه هاشو پرسینگ کنه اون کارو به امیر پسری که ازش دو سال کوچیک تره میسپره و به کلینیکش میره و با امیر وارد رابطه میشه تا این که..  🔞💦
Mostrar más ...
پــرسـینـگ نیـپــل🫦🔞
با لیس زدن تپل صورتیت از خواب بیدارت کنم...🍓👅💦
4 028
0
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی●25👇 🆔 ☎️  09213313730
3 393
0
بفرست براش... 🥰💋 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍.

ttridxzgst-288314081_390335076491657_2600447544136317772_n.mp4

4 553
11
شکستی آدمی که زود بهت دل بست ..

1B4A1DDC5CA77B9432C70E2B070463A8_video_dashinit.mp4

4 433
11
مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما... ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الهه‌ی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا می‌شه... رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞

IMG_8009.MOV

3 807
0
#پیام_ناشناس📬 سلام نویسنده جونی یه رمان لزبین بود دوتا دختر دانش آموز به اسم شفق و کیانا تو بازی جرات حقیقت از لب همدیگه رو میبوسن و بعدش کم کم عاشق هم میشن باهمدیگه میریزن رو هم و تو دسشویی مدرسه مخفیانه باهم س‌.ک.س میکنن تا اینکه مدیر مدرسه میفهمه و... لینک رمانشو داری؟ بهترین رمان لزبینی بود که تو زندگیم خوندم با اینکه من لزبین نیستم ولی پارتای سکسیش خیسم میکرد🫢 داری لینکشو؟؟ دستم خورد اشتباهی لفت دادم🥲😭 جواب: سلام عزیزم رمان گناه بوسه رو میگی؟ خودمم عاشقشم ولی چون لزبین و سکسیه مجبورم سریع لینکشو پاک کنم زود جوین شو👇🔞 برشی کوتاه از رمان گناه بوسه اگه شما هم راجبش کنجکاو شدید👇 _ هیشش شفق ...یکم آروم تر ناله کن مامانم نمیدونه جنابعالی دوست دخترمی، نه همکلاسیم! ناله هام بی اختیار برد. دستم رو لای مو های کوتاهش بردم و چنگ زدم. _ نمی‌تونم؛ آه ... دستش رو جلوی دهنم گرفت و انگشت وسطش رو خیس زد. - میکنم توش جیغ نزنی! سرمو تند تند به نشونه نفی تکون دادم که دستش رو از توی دهنم برداشت. با نفس نفس لب زدم. _ نههه ...کل تختت خیس میشه! اون وقت مامانت فکر میکنه جای درست خوندن اینجا آب بازی میکردیم. خندید و انگشتش رو از لبه‌ی شورتم به سمت داخل عبور داد... 🔞💦
Mostrar más ...
3 829
0
چک آرومی به باس.نم زد و زیر گوشم زمزمه کرد: - الان اگه یارا بیاد چه جوابی براش داری که زیر شوهرشی؟ لبم رو به دندون گرفتم و نالیدم: - میگم تقصیر شوهرته که زیادی کل.فته. قهقه ای زد و گفت: - خیلی تنگی اما خودم گشادت می کنم. کمرم رو سفت چسبید و خودش رو محکمتر از قبل فرو کرد داخلم و... مختص به بزرگسالان، به هیچ وجه زیر 18 سال جوین نشه❌ خیانت، شهوت، ! رابطه پنهانی با شوهر دوستش🔞🔥😈
Mostrar más ...

file

3 762
0
شوگرددی میلیاردرشو تحریک میکنه و تو خیابون خودشو بهش میماله..🙈 باسن گندمو به حافظ چسبوندم و شیطون لبخند زدم با حرص گفت: -برو کنار آیه ، تو خیابونیم.. +منم تو خیابون میخوامت.. ، بمال منو دیگه.. دستش که لای پاهام رفت بیشتر بهش چسبیدم و شروع کرد به مالیدن تپل لای پاهام بی طاقت وول میخوردم و خیس کرده بودم که بازومو گرفت و کشون کشون سمت پاساژ کشید -حالا که کرم ریختی تقاصشم همین جا میدی! وارد دستشویی شدیم و گوشه ای خفتم کرد لبامو به دهن گرفت و مک محکمی بهش زد کاراش باعث میشد بیشتر تشنه سکس کردن باهاش بشم لای پاهامو باز کرد و شلوارمو پایین کشید دستشو از شورتم رد کرد و به تپلم رسوند -چقدر داغی توله سگ ؛ وسط خیابون اینجوری شدی؟! خودمو رو دستش بالا پایین کردم و نالیدم: -آه ، بمال منو حافظ.. دیگه نمیتونم.. کم کم حرکات دستش تند تر شد که ناگهان در دستشویی باز شد و...🙈🔞 سکس تو مکان عمومی..🔞
Mostrar más ...
بابا لنــگ‌ دراز🔞
سرتو ببری لای پاهاش کوچولو کوچولو ببوسی خیسیشو🍓💧 -رمان ممنوعه آنلاین🔞📚 -نویسنده:مهدخت
3 925
1
Última actualización: 11.07.23
Política de privacidad Telemetrio