نمیدانی چقدر دلم میخواهد ابری باشم در آسمان روزهای بهار. مازندران باشی، ببارم بر دریای دستان گرمت و بخار شوم، تهران باشی، ببارم بر گونههای نرمت و به رود اشکت دچار شوم، شیراز باشی، ببارم بر خاک پایت، نرگسی خمار شوم و دیدارت هشیارم کند. اگر ابر بودم، اگر قطره قطره وجودم را عشق تو ساخته بود، آنگاه میدانستی که به وسعت آسمان تمام شهرها دوست دارمت. به عمق تمام دریاها، به بلندی تمام کوهها و به تعداد قطرات باران بر خاک، دوست میدارم و میبارمت.