Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
دسته بندی
زبان جغرافیایی و کانال

audience statistics اسیرسرنوشت..(دیوانه ها)

📺در تماشاخانه با خیال راحت تماشا کنید☕ انتقاد پیشنهاد بدید  @admiiiiiiiin7  لطفا با فوروارد پست های کانال ما را حمایت کنید🌹🙏 
9 1860
~0
~0
0
رتبه کلی تلگرام
در جهان
59 430جایی
از 78 777
در کشور, ایران 
10 836جایی
از 13 357
دسته بندی
749جایی
از 857

جنسیت مشترکین

می توانید بفهمید که چند زن و مرد در این کانال مشترک هستند.
?%
?%

زبان مخاطب

از توزیع مشترکین کانال بر اساس زبان مطلع شوید
روسی?%انگلیسی?%عربی?%
تعداد مشترکین
چارت سازمانیجدول
D
W
M
Y
help

بارگیری داده

طول عمر کاربر در یک کانال

بدانید مشترکین چه مدت در کانال می مانند.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
رشد مشترکین
چارت سازمانیجدول
D
W
M
Y
help

بارگیری داده

Hourly Audience Growth

بارگیری داده

Time
Growth
Total
Events
Reposts
Mentions
Posts
Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
.
1
0
❌❌توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل دیوانه ها رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده👇👇👇 👈👈👈
777
0
❌❌توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل دیوانه ها رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده👇👇👇 👈👈👈
545
0
#پارت174 اومد سمتم و دستای لرزونم رو دوباره گرفت. برای دفاع از من بود شما خودتون روانی اید. -بار قبل چی؟ پرونده تیمارستان سابقش رو دارم. دوسال پیش یک پرستار و خفه کرده اما با دکترا با هزار بدبختی پرستار رو برگردوندن. به چشمای ناباور و گردم زل زد و گفت: -دو ماه قبل از رفتن تو به تیمارستان شیشه های سالن رو با سر یکی از نگهبانا خورد کرده. دستام رو وحشت زده از دستش کشیدم و جیغ زدم و به در کوبیدم و داد زدم: -پرستار در و باز کن این خل و چل رو بیاید بستری کنید،دیوونس! تا در باز می شد صدای بلند دکتر پرده های گوشم رو می لرزوند و حرفاش بدنم رو یخ تر می کرد. -ازش دور باش صباحداقل تا موقعی که بفهمم اشتباه کردم ازش دور باش. در باز شد و خودم رو پرت کردم بیرون، و پرستار بازوم رو گرفت و دکتر علامت داد ببرتم. و تند تند به سمت پله ها رفتم جوری که پرستاره میدویید تا بهم برسه. نه امکان نداره! دکتره دیوونس روان پریش احمق!
ادامه مطلب ...
1 017
3
#پارت175 در اتاقم رو که باز کرد خودم رو پرت کردم داخل اتاق، در مقابل چشمای گرد شده ی پرستاره، در رو تو صورتش محکم بستم، و خودم رو پرت کردم رو تخت. دستی به چسبی که روی گردنم بود کشیدم، موهام رو از جلوی چشمام کنار زدم. عصبی بودم، خیلی عصبی حامد دیوونس، اما مثل منه به کسی آسیب نمی زنه اگرم بزنه دلیل داره. مثل کاری که با ادی کرد. حامدخوبه. حامدخیلی خوبه همشون دروغ می گن. احمق می گه خوب می شی و برمی گردی پیش خانوادت کدوم خانواده؟ یک بارم نیومدن دیدنم کلاً یک بار بردنم پیش روانشناس؛ اونم تو ایران بود اولین کاری که کردن، آوردنم توی تیمارستان اونا هیچی من نیستن. جیغ زدم: -اونا هیچی من نیستن. من نمی خوام خوب شم.
ادامه مطلب ...
1 097
6
سلام عزیزان بریم برای ادامه رمان بسیااار هیجانی و کاملااا واقعی
990
0
#پارت173 صبا ما هیچ سابقه ای از این پسر نداریم، فقط یه اسمه! مثل یک روح اسمش هیچ جا ثبت نشده، اثر انگشت نداره! فقط سه ساله که اون جاست! و حرف نزده کمی مکث کرد، و دستای مشت شده و سردم رو توی دستاش گرفت، گرم نشدم برعکس بیشتر یخ کردم. چند بار پلک زد و گفت: -نمی خوام دیدت رو بهش عوض کنم، اما حامد شاید یک پسر با چهره ی خوب و اخلاق جالب باشه، شاید گاهی بامزه و گاهی جذاب باشه اما اونی نیست که فکر می کنی. لبم رو به دندون گرفتم و استرس زده از جا بلند شدم و گفتم: -دروغ میگی!چون با هم خوش حالیم دروغ میگی سر تکون داد و اومد روبه روم ایستاد و گفت: -این پسر همونیه که با مداد کوبیده تو دست یکی ازنگهبانا، صبا تو ممکنه چند ماه مرخص بشی برگردی به خونت پیش خانوادت، نزار این پسر بیشتر از این بهت وابسته شه با حرص جیغ زدم:
ادامه مطلب ...
1 063
3
#پارت174 اومد سمتم و دستای لرزونم رو دوباره گرفت. برای دفاع از من بود شما خودتون روانی اید. -بار قبل چی؟ پرونده تیمارستان سابقش رو دارم. دوسال پیش یک پرستار و خفه کرده اما با دکترا با هزار بدبختی پرستار رو برگردوندن. به چشمای ناباور و گردم زل زد و گفت: -دو ماه قبل از رفتن تو به تیمارستان شیشه های سالن رو با سر یکی از نگهبانا خورد کرده. دستام رو وحشت زده از دستش کشیدم و جیغ زدم و به در کوبیدم و داد زدم: -پرستار در و باز کن این خل و چل رو بیاید بستری کنید،دیوونس! تا در باز می شد صدای بلند دکتر پرده های گوشم رو می لرزوند و حرفاش بدنم رو یخ تر می کرد. -ازش دور باش صباحداقل تا موقعی که بفهمم اشتباه کردم ازش دور باش. در باز شد و خودم رو پرت کردم بیرون، و پرستار بازوم رو گرفت و دکتر علامت داد ببرتم. و تند تند به سمت پله ها رفتم جوری که پرستاره میدویید تا بهم برسه. نه امکان نداره! دکتره دیوونس روان پریش احمق!
ادامه مطلب ...
1 147
6
سلام عزیزان بریم برای ادامه رمان بسیااار هیجانی و کاملااا واقعی
1 031
0
#پارت172 حرف اخرش باعث شد جدی بشم، اخمام بیشتر از قبل توی هم رفت چند بار پلک زدم که ادامه داد: -می دونم که اگر اسم های عجیب و غریب پزشکی بگم و از بیماریش برات بگم چیز زیادی نمی فهمی. دستت درد نکنه دیگه یهو بگو نفهمی! با حرص نگاهش کردم که ادامه می داد، -حامد بیماری چند شخصیتی یا حاد...یاهرچیز دیگه ای رونداره. حتی نمیشه بهش گفت سادیسم، اما اون بعد از دست دادن یکی از عزیزاش بیمار شده، اول که با سکوت و خاموشی سر و کار داشته و الان...الان به طرز باورنکردنی داره خوب میشه. سرش رو تکون داد و خود کارش رو تو دستاش جابه جا کردـ و با خودکار آبی رنگش بازی بازی می کرد. باتردیدگفتم: -این خوبه!؟ -خوبه، اما مشکوکه ممکنه به وابستگی غیر طبیعی رو آورده باشه، ممکنه از تو برای خوب شدن استفاده ابزاری کنه، ممکنه اون قدر براش مهم بشی که کار هایی رو بکنه که نباید... این پسر که توی پرونده اش اسمش به خاطر خالکوبیش حامد وارد شده ممکنه اون کسی نباشه که تو فکر می کنی. گیج نگاهش کردم که سر تکون داد و کلافه گفت: توی بیمارستان پیداش کردن و اوردنش تیمارستان
ادامه مطلب ...
1 196
4
#پارت171 شنیدم که با بیمار اتاق ۹۹۰ خیلی دیده می شی، یعنی یه رابطه جالبی دارید! درسته؟ اخم کردم و خیره نگاهش کردم، بلند شد و اومد و روبه روم روی صندلی نشست. گفت: -من چند ماه ایران بودم کشورت رو دوست دارم؛ و برای همین اسمت رو به خاطر دارم ، صبا کمی تو جاش جابه جا شد و شبیه ژله بود! این اواخر مامانم چاغ شده بود شبیه خانوم پاف توی باب اسفنجی. -صبا می دونم که مشکلت حاد نیست، در حدیه که شاید تا چند ماه دیگه مرخص بشی. پس برای همین دارم باهات حرف می زنم. این صباای که داری به همه نشون می دی رو الان قایم کن و خودت باش. باید یه چیز مهم درباره ی اون پسری که یه مدته باهاش رابطه داری بگم.
ادامه مطلب ...
1 072
4
سلام عزیزان بریم برای ادامه رمان بسیااار هیجانی و کاملااا واقعی
1 057
0
#پارت170 رو به دختره گفتم: -می خوای؟ برگشت و با اخم و سوالی نگاهم کرد که با نیش شل گفتم: -ارث باباتو دندون رو هم سابید و با حرص در رو باز کرد، بازوم رو محکم تر گرفت و بردم داخل و علامت داد بشینم رو صندلی. دکتر با اون هیکل گوشتالوش بلند شد و لبخند محوی زد، و پرستار سری تکون داد و از اتاق رفت، منم کامل لم دادم اتاقش گرم و نرم بود. دیگه سردم نبود فقط موهای تنم سیخ سیخی شده و پوستم مثل پوست مرغ شده بود. معمولاًبعد حموم این طوری می شدم. دکتر پشت میزش نشست، به روپوش سفیدش و بعد چشمای ریز و تیره اش زل زدم. آروم چشم ریز کرد و گفت:
ادامه مطلب ...
1 258
3
#پارت169 وقتی پرستارا دیدن نمی تونن آروممون کنن، خودشون دست به کار شدن، یک پرستار مرد رفت سمت راه روی سمت حامد، پرستار خال خالی و مو کوتاهی اومد سمت من. خودش لباسام رو دراورد و آب داغ رو که باز کرد آروم شدم. ردی از لبخند روی لبام اومد. حامدام آروم شده بود حوله پیچ اومدم بیرون. پرستار با اخمای در هم لباسام رو تنم کرد. با موهای خیس خودم رو بغل زدم و تند تند از سرما خودم رو تکون می دادم. تو راه رو حامدرو دیدم نسبت به اوایل برنزه تر شده بود. زیاد توی حیاط می رفت و معلوم بود، پوستش سریع رنگ می گیره و موهای خیسش رو پیشونیش ریخته بودن. چشمکی زد و پرستار بردش سمت پله ها. لبخندی زدم و پرستار برخلاف مسیر همیشگی، من رو برد سمت اتاق دکترا. با تعجب نگاهش می کردم، که با همون اخمای در هم که انگار باهام پدر کشتگی داشت، بردم سمت در اتاق این روان شناس جدیده.
ادامه مطلب ...
1 135
3
سلام عزیزان بریم برای ادامه رمان بسیااار هیجانی و کاملااا واقعی
1 074
0
#پارت167 با نیش باز با سر شیرجه رفتم تو ظرف، بین خنده هامون تند تند می خوردیم، و سرم رو بلند کردم و با دهن پر نگاهش کردم؛ و اونم سر بلند کرد و با دیدن هم یکم به هم خیره شدیم که یهو دوتامون ترکیدیم. افتادیم زمین و هرهر می خندیدیم کلاً سرتاپامون رو کثیف کرده بودیم. پرستارا اومدن سمتمون و بازوهامون رو گرفتن و بلندمون کردن و ما همچنان می خندیدیم. بردنمون سمت پله ها و هرچی می گفتن ما بلند تر می خندیدیم. بزار تیمارستانم صدای خنده ها رو بشنوه؛ مگه تیمارستان فقط جای جیغ و عذابه!؟ بردنمون زیر پله ها و در و باز کردن و از راه رو گذشتیم؛ پرستار حامدرو هل داد تو حمام مردانه، بازوی منم گرفتن و بردن راه روی بعدی؛ و در و باز کردن و انداختنم داخل دیواره های فلزی، یه دوش و یه صابون کوچیک!
ادامه مطلب ...
1 183
3
#پارت168 پرستارا دم در ایستاده بودن شیر آب رو باز کردم، و زیر آب سرد ایستادم و شروع کردم به جیغ زدن و خندیدن. صدای داد حامد رو از راه روی کنار شنیدم؛ صداش توی فضای حموم منعکس میشد. -چرا می خندی؟ جیغ زدم: -آب یخ خیلی خوبه،امتحان کن. و باز جیغ زدم حتی لباسامم در نیاورده بودم. بعد چند لحظه صدای داد رو پشت سرش خنده های حامد رو از راه روی کنار می شنیدم. دوتامون با خنده و جیغ جیغ دوش می گرفتیم. نمی دونم اینم جزو دیوونگی هامه یا نه... ولی دیوونگیم رو دوست دارم حداقل می خندم! حداقل اون آدمای ترسناک رو که بهشون خانواده میگن رو نمیبینم! من دیوونگی رو دوست دارم. دنیای دیوونه ها جالب تره!
ادامه مطلب ...
1 292
4
سلام عزیزان بریم برای ادامه رمان بسیااار هیجانی و کاملااا واقعی
1 144
0
#پارت165 دو لپی داشتم می خوردم که صدای حامد نزدیک نیم متر از جا پروندم. -صبا چرا گاو بازی درمیاری!؟ با بهت و دهن پر با لپای آویزون نگاهش می کردم. کمی با چشمای گرد شده نگاهم کرد و سرش رو کج کرد و گفت: -دارم نگرانت میشم. بغ کرده به زور هرچی تو دهنم بود و قورت دادم، لب برچیدم و با پشت دست دهنم رو پاک کردم. به پشتی صندلی تکیه دادم و سرم رو پایین انداختم همش بلده ضد حال بزنه! سرش رو کمی خم کرد و گفت: -لوس نشو سرم رو بلند نکردم و بغ کرده به ظرفم خیره شدم. کم کم داشتم بغض می کردم که صداش رو شنیدم.
ادامه مطلب ...
1 224
3
#پارت166 چه گیری کردیما! بعد چند لحظه گفت: -ببین... سرم رو بلند کردم و در کمال حیرت یهو با سر رفت تو ظرف! چشمام اندازه توپ تنیس شده بود! جلل خالق! یا چهارده معصوم! یا کل ادیان دینی! مگه میشه!؟ مگه داریم؟ همون طور که با سر تو ظرف بود، تند تند غذا می خورد در مقابل چشمای مبهوتم سرش رو آورد بالا؛ و با دهن پر و صورت کثیف بهم زل زد، و درحالی که دو لپی می خورد با چشمای گرد شده با دهن پر، نا مفهوم گفت: -خیلیم ...بد نی! و دوباره شیرجه رفت تو ظرف، به خودم اومدم و با ذوق خندیدم؛ و گفتم: -صبر کن منم بیام سگ خور
ادامه مطلب ...
1 348
4
سلام عزیزان بریم برای ادامه رمان بسیااار هیجانی و کاملااا واقعی
1 193
0
🔴کاهش و افزایش وزن 💯 درصد تضمینی #کارشناسان_مجرب_تغذیه ( با شماره نظام پزشكي ) وپشتیبان های پیگیر و مهربون 👩‍⚕️👩‍🚀 ♨️ تابستونه و عروسی ها نزدیکه💃 🔴میخای پهلوها و شکمت آب بشه⁉️ ✅ میخای سایز و وزن کم کنی وبه اندام ایدآلت برسی ⁉️💃 ✅️ بدون و ❌️❌️ ✅ فرصت رو از دست نده همین الان روی لینگ زیر بزن 👇🏻👇🏻
396
0
❌❌👆👆تاکید میکنم روشی بسیار جدید و تضمینی👇👇 💥💥 جدیدترین روش لاغری رژیم درمانی نیودایت زیر نظر کارشناسان مجرب بدون قرص و دارو 😍😍. https://t.me/+gmHVgtfps1RmNGU0 https://t.me/+gmHVgtfps1RmNGU0
754
0
❌❌توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل دیوانه ها رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده👇👇👇 👈👈👈
1 208
0
#پارت164 گرسنم بود و قابلیت خوردن کرمم داشتم! پشت میز نشستم و یکم با چهره ی در هم به غذا نگاه کردم، و چشمام رو بستم و انگشتم رو فرو کردم داخلش، دهنم رو جمع کردم و نوک زبونم رو زدم بهش و چشمام رو باز کردم. چشمام گرد شد...کم مونده بود بیفته جلو پام، خوش مزه بود! تند و خوش مزه! نیشم به گشایش گوشام گشاد شد، و با ذوق مرگی به غذا نگاه کردم. چشمام رو بستم و با دهن شیرجه رفتم تو ظرف. رسما مثل گاو داشتم می خوردم! صدای قیژ صندلی رو شنیدم ولی بی اهمیت بازم می خوردم؛ بینش کمی صورتم رو میاوردم بالا تا برای نمردن نفس بکشم.
ادامه مطلب ...
1 259
4
#پارت163 چند روزی بود که وقت نمی کردیم هم و ببینیم. یا اونبود...یا من. یه روان شناس اومده بود تیمارستان و تک تک مریض هارو معاینه می کرد. وضعیتشون رو برسی می کرد یه زن چهل پنجاه ساله با موهای فندقی و لپای آویزون، که خیلی وسوسم می کرد بکَنمشون. همچنین از طرف یه برنامه اومده بودن، می خواستن با بخش aکه ما باشیم، یه برنامه درست کنن چون ما آروم تر و بهتر از بخش قرمز بودیم. هنوزم نمی دونم دقیقا جریان چیه، اما بالاخره می فهمم. بردنم سالن غذا خوری و غذا دقیقا همون چیزی بود که نمی دونستم چیه! یه چیز داغون! یه توده ی قهوه ای رنگ که کوفته مانند بود؛ البته لابه لاش یه چیزایی مثل کرم دیده میشد. قیافم از دیدنش رفت توی هم دوست نداشتم بخورم واقعا چندش بود. اما مبجور بودم.
ادامه مطلب ...
1 202
3
سلام عزیزان بریم برای ادامه رمان بسیااار هیجانی و کاملااا واقعی
1 183
0
👆👆کاملااا معتبرهه عضو بشید ۲۰ روز وزن قابل توجهی کم کنی جالبه که روش ایشون جوریه که خیلی خوش هیکل میشی😍😍😍
301
0
🔞خانمهایی که از خودشون (سینه، باسن،واژن )رضایت ندارند زود بِرَن یه جای خلوت به دور از چشم بزنن رو لینک👇👇 به خودت بها بده خانومی 👆 بیا تا بگم چکار کنی 👏👏👏

animation.gif.mp4

294
0
❌❌توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل دیوانه ها رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده👇👇👇 👈👈👈
1 258
1
Last updated: ۱۱.۰۷.۲۳
Privacy Policy Telemetrio