The service is also available in your language. For translation, pressEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
دسته بندی
زبان جغرافیایی و کانال

all posts خانومی که شما باشی

کانال  #تعرفه  تبلیغات در ۵ کانال ❤️ 👇👇  https://telegram.me/joinchat/AAAAAET4QQv6Oe0UE_zQmQ  وقت مشاوره(تلفنی و آنلاین)👇  @donya_moshaver  جوابگویی تبلیغات  #فقط👇🏻   @donya_moshaver  مطالب فرزند پروری👇🏻  @madar_va_farzand  
نمایش توضیحات
11 996-7
~3 171
~27
23.60%
رتبه کلی تلگرام
در جهان
49 088جایی
از 78 777
در کشور, ایران 
8 953جایی
از 13 357
دسته بندی
495جایی
از 691
همه انتشارات
💟مبلمان زیر قیمت یافت آباد 🛋تنوع بینظیر در مبلمان راحتی 🪞مبل نئوکلاسیک 🛏سرویس خواب 🗳جلومبلی 🍀کنسول و میز تی وی 💜💛 اقساط ویژه 💛💜 براي مشاهده همه مدلها بزن رو لينك👇
3 411
3
  💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠               ✅ شش نکته که بسیاری از زوجین به آن توجه نمی‌کنند...! 🔖 خود را به چشم یک شی‌ مسئول ننگرید. بلكه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید. 🔖جنبه یا بخش‌هایی از شخصیت شوهرتان را كه او از سایرین می‌شود مورد توجه و تحسین قرار دهید. 🔖 همسرتان با شما روراست باشد سعی كنید او را درک كرده و برای افكار و احساساتش ارزش قایل شوید. حرف‌ها و گفته‌های او مطابق میل شما نیست از خود واكنش تند نشان ندهید؛ زیرا به این وسیله بذر بی‌اعتمادی در زندگی خود می‌كارید.  🔖وقتی همسرتان با شما درد دل می‌كند و راز دلش را با شما در میان می‌گذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید كه اسرار درونش ناخوشایند و بی‌رحمانه است‌ و خیلی بد است. 🔖 از شوهرتان انتقاد نكنید زیرا انتقاد پیاپی باعث می‌شود كه شوهرتان از شما فاصله بگیرد. 🔖او را به درک نكردن‌، عدم صمیمیت و بی‌احساس بودن متهم نكنید. او درک كردن‌، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه خودش نشان می‌دهد.. 💠 ♥️ 🔹  🔸 💠
ادامه مطلب ...
1 768
2
درمان قطعی ریزش مو طی هشت روز کشف شرکت دانش بنیان ایرانی در آنتن زنده شبکه ســـه ســیــمــا!!😳😳 ویدیو داخل لینک را حتما مشاهده کنید تا با تاثیرات عجیب این روش درمانی آشنا شوید 👨‍⚕👨🏻✨🩺 بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از این روش معجزه‌_آسا نتیجـه گرفتن 😍 روی لینک زیر کلیک کنید😃👇 https://www.20landing.com/55/1294 https://www.20landing.com/55/1294 با تخفیف ۵۰ درصد به مدت محدود 🤑

file

3 247
1
  💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠               چرا مردها شب‌ها با شما بحث نمی كنند هم پيش آمده كه حدود ۱۱ شب كه همسرتان كمی از خستگی كارش رها شده و مشغول تماشای تلويزيون است با او در مورد چيزی كه فكرتان را مشغول كرده صحبت كنيد❓ شما هم در اين شرايط شنيده‌ايد كه: «خسته‌ام! وقت گير آوردی؟» يا «بگذار فردا در موردش حرف می ‌زنيم!» 🎈تكرار چنين طفره رفتن‌هايی می ‌تواند شما را كلافه كند اما اگر واقعيت اين موضوع را بدانيد، بهتر می ‌توانيد حلش كنيد. اين است كه مردها شب‌ها هنگامی كه خسته هستند، احساس تسلط كمتری بر تفكرشان و بحثی كه با شما راه افتاده می كنند. اغلب به مكالمه، به چشم يك «نبرد قدرت» كوچك می ‌نگرند و به همين دليل دوست دارند زمانی كه لباس رزم پوشيده‌اند و در اوج آمادگی هستند، گفت‌وگو را شروع كنند 💠 ♥️ 🔹  🔸 💠
ادامه مطلب ...
1 553
2
سردی ریشه تمام بیماریهاست کسی که بلغمی بشه اول دچار مشکلات گوارشی میشه بعد شکمش بزرگ میشه و هیکلش بهم میخوره ، روز به روز بی انرژی‌تر میشه و دائما خسته است،دچار مشکلات جنسی و همچنین خلط پشت حلق میشه عزیزانی که این مشکلات رو دارن یا میخوان بدونن مزاج بدنشون چیه روی لینک زیر بزنن تست مزاج شناسی بدن و مشاوره رایگان دریافت کنید👇👇 https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSdg6FWQ9zapvIrPiS9nYtYivM0CEOWpwgoAr4AMjvaN3KlpjQ/viewform 🔰 حتما نتایج مصرف‌کنندگان(درمان کبدچرب، بلغم، لاغری،...در کانال ببینید 👇 https://t.me/all_salamatjuyan
ادامه مطلب ...
3 231
1
🍀💫 ♥️ 💠 ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻫﯿﭻ ﺭﺑﻄﯽ ﺑﻪ ﻋﻼﻗﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺭﺍ ﺗﻨﺎسب ها ﻧﮕﻪ می دارد ﻧﻪ ﻋﻼقه ها! ﻋﻼﻗﻪ ﻓﻘﻂ ﻭﺭﻭﺩﯾﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﻋﺎشق هایی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮها ﻃﻼﻕ ﮔﺮفتند. ﻋﻠﻤﯽ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺸﺎﻥ می دهد ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﺮﺷﺢ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺁﻣﻔﺘﺎمین هاست ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺬﺕ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻣﻮﻗﺘﯽ می شود ﻭ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﺎ ۲ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺗﺮﺷﺢ می شود ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺮﺷﺢ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻭ ﺣﺎﻻ ﺗﻨﺎسب های ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﻭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯼ ﻣﻐﺰﯼ ﻋﺸﻖ ﺭا به وﺟﻮﺩ می آورد ﻭ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻧﮕﻪ می دارد. 🔸🔹ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻟﯿﻠﯽ و ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻫﻢ ﺑﺎشند ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ می شوند! ۱. ﺗﻨﺎﺳب خواسته ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﻣﻐﺰ ﺯﻥ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﭼﻪ میخواهد ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﺮﺩ ﻫﺴﺖ؟ ﺍﮔﺮ ﺑﻮﺩ ﺯﻥ ﻋﺎﺷﻖ می ماند، ﺍﮔﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ می رود. ۲. ﺗﻨﺎﺳب ﺷﺨﺼیت شخصیت ها ﺑﺎ ﻫﻢ نمی خورند ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻮﻥ ﻋﺎﺷﻘﻨﺪ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯽ آﯾﻨﺪ ﺗﺎ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﻪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺗﺎ ﺯﻣﺎنی است ﮐﻪ ﻋﻼﻗﻪ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪ هم ﺣﺪ ﺍﮐﺜﺮ ۲ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ می رود ﻭ ﻓﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ "ﻣﻨﻮ ﺑﺎﺵ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻋﺬﺍﺑﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ" ﻭ ﺑﻌﺪ ﻓﺮﺩ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍت را ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭد ﻭ ﻫﻤﺎﻥ می شود ﮐﻪ ﺑﻮﺩ،ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ که ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺟﺪﺍﯾﯽ می خورد.
ادامه مطلب ...
1 661
4
جایگزین روش های دردناک و پرهزینه ی رفع چین و چروک صورت کشف شد😱 با دیدن این ویدیو یاد میگیری توی خونه چروک و افتادگی پوستت رو از بین ببری👌🏻 برای اطلاعات بیشتر و دریافت این ضدچروک گیاهی با 20% تخفیف ویژه روی لینک زیر بزنید👇🏻

88.mp4

3 483
1
☘💋 پیشنهاداتی برای ازدواج موفق دختران و پسران ✅ قرار نیست زندگی بعد از ، مدینه فاضله‌ باشد و شما را صددرصد خرسند و خوشحال کند. داشتن یک زندگی متاهلی موفق، مستلزم از خودگذشتگی، فداکاری، صبر، درک متقابل و بخشندگی است. ✅ اشکالی ندارد اگر در ماه‌های اول زندگی ناخواسته، اشتباهاتی از شما سربزند. اما سعی کنید هرچه زودتر از این شرایط بیرون بیایید و از اشتباهاتتان درس بگیرید و آنها را تکرار نکنید. ✅ عشق تنها یک حس نیست. عشق به معنای تعهد و دل‌سپردگی است. چشمانتان را باز کنید تا با چاشنی عشق و معیارهایی که برایتان اهمیت دارد، به سمت زندگی جدید بروید؛ اما وقتی رفتید، برای هر مشکلی، حتی بدترین‌ها، به‌دنبال راه‌حل باشید و از طلاق دوری کنید. ✅ اگر در گذشته با افراد دیگری روابط عاطفی داشته‌اید، برای همیشه آنها را فراموش کنید. داشتن روابط حتی در فضای مجازی هم می‌تواند براحتی عواطف و احساسات را تحریک کند و این خیانت به همسر است. ✅ ما جذب افرادی می‌شویم که از ما متفاوتند و در عین حال، با آنها احساس نزدیکی می‌کنیم. پس بعد از ازدواج، سعی نکنید تفاوت‌هایی را که همسرتان با شما دارد از بین ببرید و او را شبیه خود کنید. این کار، او را به شخصیتی تبدیل می کند که برای شما جذاب نیست. ❤️هنر زندگی مشترک در پیوند تفاوتهاست و معجزه اش در نادیده گرفتن کمبودها
ادامه مطلب ...
1 575
3

sticker.webp

3 175
1
🔴 گول قیمتهای نجومی و ریزشهای ساختگی را نخورید! ❌قبل از خرید دلار به 5 نکته دقت کن: ۱-قبل از خرید؛ حاشیه سود و زیان خود را مشخص کنید ۲-ریسک ها در نظر بگیرید ۳-به کارمزدها و مالیات عایده توجه کنید ۴-دلار آبی بخرید ۵-در محدوده های امن اقدام به خرید کنید. 🔷جهت اطلاع از محدوده خرید دلار پست آخر رو مشاهده کنید👇🏽
1 203
0
🍀♥️ 💫 💠 مسائل در دوره آشنایی پیش از ازدواج؛ 🏷 های اخلاقی و مذهبی 🏷 مهم طرفین رابطه در زندگی 🏷یادگیری مهارت های مشاجره محترمانه 🏷 درخواست موثر نیاز ها و خواسته ها 🏷برنامه ریزی مالی 🏷مشخص کردن مرزهای روابط با افرد دیگر بعد از ازدواج خصوصا خانواده های مبدا
1 609
2
اگر در ایام عید دچار اضافه وزن شدین حتما این کلیپ رو ببینید👌🏻 در این ویدیو یاد می گیرید چگونه بدون رژیم و ورزش چربی های اضافی شکم و پهلوی خود را از بین ببرید😳 برای اطلاعات بیشتر و دریافت این چربی سوز گیاهی با 50% تخفیف ویژه روی لینک زیر بزنید👇🏻

Telegrami Damnoosh Kambiz Dirbaz 6(1)-1.mp4

3 258
2
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ معنایِ زندگیِ مشترک یک مقدار قبول کردنِ این موضوع است که " من کارهایی را میکنم که دوست ندارم و درست نمیدانم ولی چون تو میخواهی انجام میدهم. " اگر قرار باشد معنایِ دوستی یا دوست داشتن. این باشد که "تو باید کارهایی را انجام دهی که من دوست دارم "این اوجِ خودخواهی است. دوست داشتن یعنی اینکه " من کارهایی را میکنم یا نمیکنم که تو دوست داری یا دوست نداری حتی اگر با آنها موافق نباشم. " یعنی اگر من مدعی شدم که کسی را دوست دارم معنایش این نیست که " تو را دوست دارم تا زمانیکه مثلِ من حس و احساس میکنی مثلِ من فکر میکنی و مثلِ من عمل میکنی. " این که اسمش دوست داشتنِ دیگری نیست این یک مقدار خودمداری و خودمحوری است. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
1 723
3

sticker.webp

3 376
1
قرار بود برهنه ديدن زن ها در غرب براى مردان عادى شود، اما نشد! 🔹موضوع اين قسمت: تهيه كننده هاليوودى كه به بازيگران زن تجاوز می‌كرد 🔹مستند كوتاه چشم و دل سيرها | قسمت اول

IMG_9900.MP4

1 336
0
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ زنا نیاز به توجه دارن، نیاز به محبت دارن. اگه مغز خانما باز بشه شاید همش توش توجه و محبت باشه. همینطور غافلگیرانه به خانمتون زل بزنین. بعد ناخوداگاه میبین ناز میشه و میگه: چیه؟ اون وقت بهش بگین: ۳ دقیقه اس دارم نگاهت میکنم کیف میکنم. یا گاهی که داره میره براتون چای بیاره بهش بگین صبر کن ! بعد گوشیتونو در بیارین ازش عکس بگیرین. و بگین چقدر خوب بودی تو این زاویه میخوام عکستو داشته باشم هی نگاه کنم. نمیدونین ولی خانمتون میره تو ابرا و از فردا تمام تلاششو میکنه که تو اون زاویه وایسته و از همه مهم تر ظاهر و لباسشه. حواستون به عطر، لباس نو و ارایش خانمتون باااشه. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
1 960
1
قسمت چهل و هشت انگار هیچکی صدامو نمیشنید. همه ی بدنم یخ کرده بود. دهنم از ترس خشک شده بود.... دوتاشون حمله کردن به من 😭😭😭 اون لحظه از خدا خواستم که فقط بمیرم..... اون بین دیدم مجتبی نشسته و داره این صحنه هارو نگاه میکنه.... دستمو دراز کردم به سمتشو بریده بریده گفتم :مجتبی.... نجاتم.... بده.... ولی مجتبی انگار صدامو نمیشنید.. حالم خیلی بد بود.. چشمام سیاهی میرفت..... جون نداشتم از جام بلند شم.... افتاده بودم یه گوشه و ناله میکردم که دیدم زنگ آیفن رو زدن چندبار پشت هم زنگو زدن و همزمان هم محکم به در حیاط میکوبیدن ... پسرا  چشاشون گشاد شدو زل زدن به هم مجتبی گفت :یعنی کیه؟ فرزان با ترس جواب داد:نمیدونم... یکی از پسرا از پنجره نگاه کرد و داد زد:مأموران..... بدویید.... مأمورا اومدن.... همینجور که مأمورا محکم می‌کوبیدن به در حیاط، پسرها لباساشونو نصفه نیمه پوشیدن و از پنجره ها پریدن حیاط پشتی و از دیوار پریدن بیرون حیاط و در رفتن.. در حالی که مأمورا جلوی در حیاط منتظر بودن کسی درو باز کنه پسرا از پشت اون خونه ی ویلایی در حال فرار بودن.... وقتی مأمورا دیدن کسی درو باز نمیکنه درو شکستن و اومدن تو.... انگار که یکی از همسایه ها دیده بود و زنگ زده بود پاسگاه محل.... من که هنوز بی حال افتاده بودم همه ی توانم رو جمع کردم و نشستم و تو همون حالت نشسته، لباسامو به زور تنم کردم که جلوی مأمورا لخت نباشم.... مأمورا اومدن تو خونه... همه جا پر از  بطری های مشروب و اشغال میوه و تخمه بود.... هی صدا میزدن بیاید بیرون کجایید... ولی به جز من کسی اونجا نبود.... با شنیدن صدای مأمورا انگار یه حس امنیت بهم دست داد.... گرچه میدونستم چی میشه و حتما منو میبرن کلانتری.... ولی از اینکه از دست اون آدم های کثیف و رذل نجاتم داده بودن حس امنیت کردم... با صدایی که انگار از ته چاه در میومد گفتم :کمککک... کمکم کنید من تو اتاقم.... مأمورا اومدن تو اتاق و منو دیدن که گوشه ی اتاق تو خودم مچاله شده بودم.... یکی از اونا که تقریبا میان سال بود با عجله اومد سمتم و زانو زد رو زمین،، دستشو گذاشت زیر چونه ام و سرمو رو که پایین بود گرفت بالا... گفت :چی شده دخترم.... حالت خوبه.... منم هق هق کنان و  با ناله ای که با گریه قاطی شده بود همه ی ماجرا رو براشون تعریف کردم... #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
1 987
13
قسمت چهل و نهم منم هق هق کنان و  با ناله ای که با گریه قاطی شده بود همه ی ماجرا رو براشون تعریف کردم... سری تکون دادن و گفتن :خدا لعنتشون کنه.... پدر و مادرت کین دختر...؟ شماره تلفنی چیزی نداری بهشون خبر بدیم.... بهشون گفتم که خودمون خونه تلفن نداریم... شماره همسایه مون رو دادم بهشون و گفتم به همسایه بگن تا ایشون پیغام رو به مادرم برسونه.... بعدشم دوتا خانمی که همراه مأمورا بودن زیر بغلم رو گرفتن و کمکم کردن که از جام بلند شم... خونریزی شدید داشتم... وقتی منو از جام بلند کردن زیرم خیس بود... خانما با دیدن اون صحنه گفتن... جناب سروان حال این دختر خیلی بده و باید به بیمارستان منتقل بشه... و اینجوری شد که منو بردن بيمارستان.... این بین هم به همسایه مون زنگ زدن و گفتن بره به مادرم خبر بده که بیاد فلان بیمارستان، دخترش اینجاست.... تو بیمارستان متخصص زنان و زایمان معاینه م کرد و گفت :بدنش پاره شدگی های عمیق داره و باید بخیه بخوره.... بدنمو بخیه کردن.... و بهم سرم زدم تا اون احساس ضعفی که داشتم کمتر بشه.... یکی از اون خانما کنارم بود و بقیه ی مأمورا برگشته بودن به محل کارشون.... تو بخش روی تخت راز کشیده بودم که از دور مادرمو دیدم.... سراسیمه وارد بخش شد.... همون چادر گلی گلیش سرش بود و موهاش از زیر روسری ش ریخته بودن بیرون و درهم و برهم بود.... با همون دمپایی های پلاستیکی ..... معلوم بود که وقتی بهش خبر دادن، همون چادری که به کمرش بود رو کشیده سرش و راه افتاده.... اومد سمتم در حالی که خیس عرق بود.... موهای روی پیشونیش خیس بودو چسبیده بود به صورتش.... سراسیمه اومد سمت من در حالی که صورتش از شدت استرس قرمز بود....صدام زد... ملیحه مادر.... ملیحه.... چی شده؟ چه اتفاقی برات افتاده...؟ چه بلایی سرت اومده......؟ ماشین بهت زده....؟ دِ بگو  جون به لب شدم.... دست و پاهات سالمه..... و شروع کرد به دست کشیدن روی بدن من.... کجات درد میکنه مامان جان..... بگو من که نصفه عمر شدم. متوجه شدم که وقتی به مامانم زنگ زدن فقط گفتن دخترت بیمارستانه... چراشو بهش نگفتن... خدارو شکر کردمو به مامانم دلداری دادم که خوبم و زیاد خودشو ناراحت نکنه.... همون موقع اون خانم مامور که کنارم وایستاده بود اومد جلو..... و گفت : خانم شما مادرشون هستین...؟ مامانم :بله... چیزی شده..؟ گفت اگه ممکنه تشریف بیارید اینجا بشینید صحبتی باهاتون داشتم #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
1 974
12
قسمت چهل و هفت دستمو گرفتو منو با خودش برد وسط. همه ی تنش داغ بود و تلو تلو می‌خورد. یه دستش رو قفل کرد تو دستم و دست دیگه شو حلقه کرد دور کمرم و شروع کردیم به رقص. من چشمم به بقیه بود و کارهای عجیب غریب و خل چل بازی هایی که در میاوردن... همون وسط مجتبی لبای داغشو چسبوند به لبای من و منو بوسید.... بعدشم گفت حالم خرابه ملیحه... بریم تو اتاق یه کم دراز بکشیم... منو برد تو اتاق... یه لحظه از من جدا نمیشد.... با ولع و هیجان زیادی مشغول عشقبازی شد و یه کم بعدش دوباره همون اتفاقات قبلی تکرار شد ... مجتبی که کارش تموم شد دراز کشید یه طرف... سریع بلند شدم لباسامو بپوشم که دیدم یکی زد به در... صدا زد :مجتبی... مجتبی.... چقدر لفتش میدی تو.... یه چیزی هم برا ماجا بذار..... اینو گفتو همه با هم زدن زیر خنده.... نمیفهمیدم چی میگن.... یعنی چی این حرفاشون.... مجتبی هم با اون حالش در حالی که لب و دهنش در اثر مستی زیاد، آویزون بود و حرفاشو می‌کشید گفت:چی میگی بابا کارم تموم شده.... هاج و واج نگاه میکردم... داشتم میرفتم سمت لباسام که برشون دارم و تنم کنم که در باز شد... صحنه ای که میدیدم رو باور نمیکردم.... یکی از این اون پسرها که من نه میشناختمش و نه تا اون روز دیده بودمش تو چار چوب در وایستاده بود. اومد تو... خواستم بدوام سمت لباسام که با دستاش منو محکم گرفت و گفت کجا!؟؟؟ مجتبی اصلا انگار نه انگار که چه اتفاقی داره میفته... همون جور افتاده بود یه گوشه.. بین دستای اون پسر ، دست و پا میزدم و داد میزدم :ولم کننننننننن....، بی ناموس ولم کن... مگه تو خودت خواهر و مادر نداری ولم کن برممممممم.. ولی اون زورش خیلی بیشتر از من بود و تقلای من فایده ای نداشت... پسرای دیگه که سر و صدامون رو شنیدن ریختن تو اتاق... با خودم گفتم شاید الان یکی بین اینا پیدا شه که دلش برام به رحم بیاد و منو از دست اینا نجات بده.... ولی انگار همه شون عین هم بودن و هیچکدومشون بویی از انسانیت نبرده بودن .... داد زدم کمکککککک...کمککککککک...یکی به دادم برسهههههههه..... ولی انگار هیچکی صدامو نمیشنید.... #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 038
14
🍀♥️ 💫 💠💠 ! جذب افراد زیر می شوید، مراقب باشید. 🔹🔸طرف مقابل شما به دلیل داشتن رابطه با فردی دیگر، نمی تواند رابطه متعهدانه دیرپا با شما داشته باشد.  🔸🔹 شما معتاد است. اعتیاد تنها بعد جسمی ندارد. وابستگی های روانی و عاطفی فرد معتاد، آسیب رسان است. او نمی تواند بر اساس اصول منطقی، با شما رابطه ای عاطفی و پایدار برقرار کند. 🔸🔹طرف مقابل شما تنوع طلب است. دوست دارد همزمان با بودن شما، برای دیگران دلربایی کند. از بازی روانی "بیایید سر من دعوا کنید"، لذت می برد. 🔹🔸، شکاک و بد دل است. مدام باید خودتان را به او ثابت کرده و اعتمادش را جلب کنید. اما در نهایت هرگز نمی توانید او را راضی کنید. 🔸🔹طرف مقابل، توانایی کنترل خشم ندارد و در زمان عصبانیت به شما آسیب می رساند.
ادامه مطلب ...
2 423
4
قرمه سبزی باید سیاه باشه باید بوش7 تا خونه بپیچه😜 راز خوشمزه شدن انواع #خورشت ها و #قرمه_سبزی رستورانی چی میتونه باشه؟ ♨️خورشت #قیمه_مجلسی فسنجون کرفس #بامیه #داوودپاشا و #مرغ_ترش خوشمزه😍 10راز طلایی و مهمش اینجااس👇👇 👩‍🍳#لعاب_دار کردن خورشت ها با چند ترفند ساده😉

Gifybot.mp4

4 771
3
♥️🌿 💫 💠💠اولین و مهم ترین چیزایی که در کیس ازدواج باید بررسی کرد و اطمینان حاصل کرد؛ 🏷سلامت روان، شخصیت، هویت 🏷سلامت جسم(اعتیاد) 🏷سلامت اخلاقی(دروغ، عدم تعهد و ..) 🏷میزان مسئولیت پذیری 🏷میزان توجه(صمیمیت، محبت) 🏷میزان کنترل گر بودن 🏷میزان روابط اجتماعی 🏷میزان استقلال(فکری، اقتصادی)
2 252
1
رژیـــم نگـیـریـد 😳🤨🤫 اگر چاق هستید و بیشتر اضافه وزنتون شکم و پهلوهاتون جمع شده، رژیم غذایی روش مناسبی نیست 😟 رژیم سوخت ساز بدنتون پایین میاره و باعث میشه اضافه وزن بیشتری برگرده وارد کانال زیر بشید تا راه درمان بیش از 8000نفر که به سادگی لاغر شدن رو ببینید👌👌 برای درمان چاقی و لاغری روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 خیلی زود پاک میشه یکبار برای همیشه لاغر شو. ولاغر بمان با تیم حرفه ای شوک لاغری 👆👆👆

IMG_3208.MOV

4 302
1
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ هر اندازه آدمی بهتر بتواند به وقت شادمانی بخندد. به اندوه بگرید، برای تعیین حد و مرزها ابراز خشم کند، با شور و اشتیاق به معاشقه بپردازد و محبت را با گشودگی و بی‌قید و شرط ببخشد و بپذیرد، به همان اندازه از رنج  به دور خواهد بود. و هر چه آدمی بیشتر با لذت هستی درآمیزد، نسبت به خود و دیگران بخشنده‌تر خواهد شد. به ما کمک می‌کنند تا رفتارمان را تنظیم کنیم؛ حالات درونی و وضعیت روابطمان را زیر نظر بگیریم؛ را بهتر کنیم؛ تصمیم‌گیری‌هایمان را آسان‌تر کنیم و به زندگی‌مان معنا بخشیم...! ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 056
1
. با #حذف_واسطه شیک ترین #لباس_زیرهای_دلبرو با #مناسبترین_قیمت مستقیم از بازار بزرگ تهران تهیه کن😍👇 گلچینی از بهترین طرح ها و مدلهای سوتین ، شورت مجلسی، لامبادا ، گره ای ، فانتزی، بادی، کاستوم ، لباس خواب باهاشون شباتو رویایی کن😜 خانم خانما سیاست داشته باش با آقایی بیا عمرا بزاره دس خالی برگردی😉👙👇 ارسال فوری به سراسر کشور✈️🌏 فروش حضوری برای تهرانی ها 🛍
4 417
1
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ ⛔️پیش مادر شوهر، جاری، زن داداش یا هر کسی نشستین... اگه اون درباره ریزترین مسائل شخصیش صحبت کرد، شما چیزی نگید...چون اینجور آدما فقط میخوان اطلاعات از شما بدست بیارن 🔸🔹یه نکته ای که خیلی از مردها بدشون میاد اینه که خانمشون رازهای خونه رو به بیرون از خونه ببره. ⛔️ عیب های شوهرتون یا مشکلات بینتون رو پیش خانواده همسرتون مثلا مادر شوهرتون نبرین بدتر از بردن مشکلات پیش اونها که از اونا بخواین پا درمیونی کنن و مثلا نکته ای رو به شوهرتون تذکر بدن. خیلی بستگی به شرایطتون داره ولی اصلش اینه که این چیزها رو نباید فامیل ها بخصوص فامیل های نزدیک بدونن چون روی احترام خود شما و دیدشون نسبت به شما تاثیر داره. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
1 917
2
اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام Telegram : 👇👇👇👇 Instagram : 👇👇👇👇 H⁹

file

4 154
1
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ فضولی به معنی دخالت کردن در اموریه که بهمون مربوط نمیشه پاسخ های مبهم بدین مجبور نیستید بابت هر پرسش، پاسخی واضح و روشن بدین. هیچ کس نمی تونه شما رو مجبور به پاسخ دادن کنه بگذارین همین طور سوال بپرسن، وقتی شما به هیچ یک از سوال هاشون پاسخ ندین بالاخره میفهمن که دیگر فایده ای نداره و دست از سرتون برمیدارن روراست باشین خیلی راحت و بدون رودربایستی بهش بگین دوست ندارید تو مسائل زندگیتون دخالت کنن و سوال های شخصی بپرسن 💕خودشان معتقدند فقط کمی کنجکاو هستند و البته خیرخواه دیگران دیگران اما آنها را با عنوان دیگری میشناسند. فضول...  ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
1 965
1
❌حشرات و حیوانات موذی خطرناک📣 📣اختراعی شگفت انگیز📣 ✅با کمترین هزینه از شر هر نوع حشره و حیوان موذی (سوسک،ساس،موش و...)راحت شوید ⭕️ضمانت کارایی ⭕️بدون خطرات سمپاشی✨ ⭕️بدون هیچ گونه خطر برای انسان و حیوانات خانگی🌱🍀2⁹ برای مشاوره رایگان ودریافت هدیه ویژه🎁 برای سه نفر اول  وشرکت در قرعه کشی  عدد ۷ را به سامانه ۱۰۰۰۲۰۰۵۰۰۰ ارسال نمایید.

file

4 171
1
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ خانومهایی که دوست دارن احترامشون به جا باشه. عزیزم خودت به عنوان یک بانو چقدر ارزش برای خودت قائلی؟ از خود رو در این میبینی که بهترین غذا رو سر سفره برای دیگران بریزی و خودت ته قابلمه رو بتراشی؟ فکر میکنی اگه لباس کهنه ها رو دور نندازی و بارها تو خونه استفاده کنی خیلی صرفه جویی کردی؟ آیا هر وقت ازت میپرسن شما چی میخوری میگی هر چی بقیه سفارش میدن همونو میخورم؟ و هزاران مثال اینجوری!!! بیا از امروز از همین لحظه متفاوت باش. اعتماد بنفستو بالا ببر، نمیخواد بریز و بپاش راه بندازی و اسکناس خرج کنی فقط یک باش از خودت شروع کن. همیشه تمیز و مرتب لباس بپوش جلو بقیه افراد خانوادت برای خودت وقت بذار بهتر از من میدونی کارایی که باعث پایین اومدن ارزشت میشه ⛔️ممنوع ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 012
0

sticker.webp

4 561
1
. 👇👌توجه 👇👇 توجه 👌👇 🔹 ❤️❤️ 🔹 ❤️ #بزرگترین_حراجی_سال ⭕️ 😀#جشنواره_استثنایی_بهاری فقط و فقط تا اخر هفته #فروش_استثنایی با 50% #تخفیف_ویژه💯 🔹خرید لوازم خانگی با کمتر از 9 ملیون 🔹تخفیفات باورنکردنی و #اشانتیون های ارزنده ارسال فوری و رایگان+ پرداخت و تسویه درب منزل + گارانتی معتبر شرکتی💡 #کولرگازی #انواع_یخچال #لباسشویی #ظرفشویی #جاروبرقی و #جهیزیه_کامل... 📲 +989171969663 📲 +989172212147 👍اطلاع از قیمت ها و دیدن محصولات موجود👇👇 ❤️https://t.me/+AqO-zhCyWGw1MDA8 [بدون واسطه با ارزانترین قیمت خرید کنید]
ادامه مطلب ...

animation.gif.mp4

1 586
0
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ در مقابله با مسائل زندگي آرام و صبور باشيد به شكايت نكنيد نگران آينده نباشيد به خدا كنيد و همه چيز را به بزرگي و عشق او بسپاريد خداوند از همه مسائل ما بزرگ تر است خدا راه حل مسائل ما را بهتر ميداند خدا از درون ما باخبر است. مشكلات را از تخت پادشاهي پايين بكشيد و به خود بگوييد "خدا از همه چيز بزرگتر است" " خدا بر همه چيز تواناست" " خدا از همه چيز آگاه است" پس رها كنيد و رها شويد ، با همه عظمت و شكوهش با همه بخشش و مهرباني اش با همه بزرگي و عشق خدايي اش همراه و يار و ياور ماست خود گفته است " فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ" او به ما بسيار نزديك است و ما را اجابت مي كند ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 237
1
قسمت چهل و شش رسیدیم به خونه ای که مهمونی توش بود.... صدای آهنگ و سر و صداشون میومد.... مجتبی دستمو گرفت رفتیم تو.... فقط شش تا پسر بودن که آهنگ گذاشته بودن و شلوغ کاری میکردن.... این با اون شوخی می‌کرد.... اون اینو اذیت می‌کرد و آخرشم همه باهم میزدن زیر خنده... منو مجتبی رو که دیدن همه اومدن به سمتمون و گفتن : به به آقا مجتبی ملیحه خانم خوش اومدین...بیاید که خوب موقع رسیدین الان میخواییم بزن و برقص راه بندازیم.. اون وسط چشمم افتاد به فرزان.. با آرنجم زدم به مجتبی گفتم تو که گفته بودی این نیست....؟! مجتبی گفت :نمیدونم چرا اومده.. قرار نبود بیاد..... یه نگاهی به دور و بر انداختم توقع داشتم حداقل‌ یکی دوتا دختر به جز من اونجا باشه... اولش گفتم شاید توی آشپزخونه یا اتاقای دیگه ان.... ولی یه کم بعد ترش فهمیدم نه من تنها دختر اون مهمونی هستم.... من و مجتبی و شش تا پسر دیگه که فقط فرزان رو قبلا دیده بودم و بقیه شون رو نمی‌شناختم.... ترس همه ی وجودمو گرفته بود... با خودم گفتم چه غلطی کردم اومدم اینجا... من نشستم یه گوشه و مجتبی رفت قاطی پسرا... هی تو سر و کله ی هم میزدن و می‌خندیدن.... کم کم دیدم بطری های مشروب رو با چندتا بشقاب مزه آوردن چیدن.... میوه و تخمه و تنقلاتشون هم به راه بود.... مشروب خوری هاشون رو پر از مشروب کردن و شروع کردن به خوردن... مجتبی هم یدونه گرفت دستش و اومد سمت من... گفت:بفرمایید عشقم... با دستم دستشو زدم کنار گفتم :نه بابا من مشروب نمیخورم که... تو همه ی عمرم لب نزدم بهش.... گفت :خب الان یه کم بخور، خوبه، داغ میشی..... بعدشم گرفت نزدیک دهنم، منم برای اینکه جلو بقیه ضایع نشم یه قُلُپ خوردم.... گلومو سوزوند و رفت پایین... حالم داشت به هم می‌خورد... گفتم :اَه اَه این زهر ماری چیه که شما میخورین...گفت : داغ میشی، مزه بخور طعم دهنت درست میشه.... بعدشم رفت سمت دوستاش... صدای آهنگو تا آخر زیاد کرده بودن... همه اون وسط بودن و مشروب میخوردن... یه کم که گذشت دیگه کارهای عجیب غریب میکردن... مست شده بودن و هیچکی تو حال خودش نبود.... مجتبی هم چشماش خمار بود و اون وسط می‌رقصید ... دیدم تو همون حالت خمار داره میاد سمت من... دستمو گرفت و گفت :پاشو عشقم چرا نشستی. پاشو تو هم با ما برقص.. همه‌ی بدنش داغ بود و تلو تلو می‌خورد #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 237
14
قسمت چهل و پنج منم متعجب نگاش میکردم.... اونکه دید من تو جوابش چیزی نگفتم :خودش دوتا نوشابه مشکی خرید و دوتا کیک... یه پارک اون نزدیکی بود... گفت بریم تو اون پارک بشینیم و بخوریم.... منم که خورده بود تو ذوقم، هیچی نمیگفتم.... رفتیم تو پارک روی یه نیمکت نشستیم.... مجتبی کیک و نوشابه ی منو داد بهم و گفت :بخور عشقم نوش جونت.... بعد خودش با یه اشتهای زیادی کیک و نوشابه ش رو تو یه چشم بهم زدن تموم کرد... من هنوز کیکمو وا نکرده بودم.... گفت :عع تو که هنوز شروع نکردی... بده من برات وا کنم... کیکمو وا کرد، منم یه تیکه ازش گاز زدم و با بی میلی شروع کردم به خوردن .... مجتبی گفت :راستی ملیحه اون پارتی رو یادته فرزان گفته بود...؟ امروزه ها.... یه ساعت دیگه شروع میشه.... من و تو هم دعوتیم.... میخوای ماهم بریم....؟ گفتم :نه بابا، اصلا از این پارتیا خوشم نمیاد، بعدشم مگه قرار نبود دیگه حرفی از فرزان نزنی...؟ مجتبی گفت :فرزان خودش که نمیاد.... اصلا مگه تو تا حالا از این مهمونیا رفتی که میگی خوشت نمیاد...؟ گفتم: نه... ولی خب مهمونی که چندتا دختر و پسر توش جمع باشن خب معلومه دیگه چجوریه.... مجتبی گفت: نه بابا... یه عالمه خوراکی های خوشمزه میدن... آهنگ میذارن و کلی میرقصن....خییییلی خوش میگذره.... مطمئنم پشیمون نمیشی... منکه پیشنهاد میدم برا یه بارم که شده امتحان کنی.... ممکنه دیگه همچین موقعیتی پیش نیاد برامون.... اصلا بگو ببینم تا کی میتونی بیرون باشی...؟! گفتم منکه اجازمو تا عصر از مامانم گرفتم.... اینو که گفتم مجتبی پاشدو گفت :پاشو... پاشو تا زمان رو از دست ندادیم بریم... یه دو ساعتی اونجا باشیم و بعدشم سریع ببرم بذارمت خونتون که مامانت هم نگران نشه.... ته دلمو یه چیزی قلقلک میداد... میخواستم برم ببینم پارتی چیه.... ولی از طرفی یه کم میترسیدم... یه جورایی به مجتبی بی اعتماد شده بودم... میترسیدم برم اونجا و دوباره یه اتفاق بدی بیفته.... نشسته بودم فکر میکردم که مجتبی دستمو گرفتو گفت : پاشو دیگه عشقم، معطل چی هستی.... منو بلند کردو گفت :بریم.... گفتم: مجتبی... اونجا چجوریه من یه کم میترسم.... مجتبی گفت :نترس بابا یه مهمونی و چهارتا آهنگ و رقص که ترس نداره.... بهت قول میدم انقدر بهت خوش بگذره که تا آخر عمرت خوشی امروز رو یادت نره..... با این حرفاش دلمو قرص کرد... دستمو گرفت تو دستش و رفتیم سرکوچه... یه کرس تاکسی نشستیم تا رسیدیم به اون خونه ای که مهمونی توش بود.... #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 242
13
داستان زندگی "ملیحه" قسمت چهل و چهارم من دیگه با تو آشتی بکن نیستم.... گفت :چرا آخه..... اگه ناراحتیت بخاطر اتفاق اون روزه که خونه فرزان اینا افتاد....؟! باید بهت بگم برای من ذره ای اهمیت نداره و ذره ای از علاقه ام به تو کم نشده.... هنوزم بهت میگم:تو مال منی.... تو قراره مامان بچه های من باشی عشقم.... اینقدر بد اخلاق نباش دیگه.... ولی من گوشم از این حرفا پر بود.... تا اون روز هزاربار این جمله هارو بهم گفته بود... دیگه برام تکراری شده بود.... تا اون لحظه هنوز تو چشاش نگاه نکرده بودمو با اخم نگامو به زمین دوخته بودم.... دیدم مجتبی دستشو کرد تو جیبش و یه جعبه ی کوچولو از جیبش  آورد بیرون .... گرفت سمت منو گفت :اینو برای آشتی گرفتم.... با دیدن جعبه ی تو دستش اخمام وا شد.... آخه قبلا قول داده بود برام یه تیکه طلا بخره.... با خودم گفتم : چه عجب آقا یکبار رو حرفی که زد موند... هنوز جعبه تو دستش بود و گرفته بود سمت من... دوباره گفت :مال شماست عشقم... برای اینکه بهت ثابت کنم چقدر عاشقتم.... دستمو دراز کردمو جعبه رو ازش گرفتم... بازش کردم، دیدم توش دوتا انگشتر ساده ست.... دوتا رینگ معمولی از جنس نقره.... خیلی خورد تو ذوقم.... به روی خودم نیاوردم... با خودم گفتم اگه الان بهش بگم من طلا میخواستم تو چرا نقره خریدی؟ با خودش فکر میکنه من ندید پدیدم، مونده ی طلای این هستم.... لبخندی زدمو گفتم :دستت درد نکنه... بعد خودش دوتا انگشترا رو از تو جعبه درآورد... دستمو گرفت تو دستش و یکی از اونارو کرد تو انگشت حلقه ی من... بعدشم اون یکی انگشتر رو داد دست من و ازم خواست دستش کنم، انگشترو کردم دستش... دستمو بین دوتا دستاش فشرد و لبخند زدیم بهم و مجتبی گفت مبارک باشه عشقم.... از این لحظه به بعد هیچکی نمیتونه ما دوتا رو از هم جدا کنه.... مجتبی اون روز با اون کارا و حرفاش دوباره تونست دل منو به دست بیاره.... بعدشم گفت : غذا که نخوردی.... گفتم: نه کجا میخواستم غذا بخورم آخه....؟ گفت بریم یه چیزی بخوریم که خیلی گشنمه... اولین باری بود که مجتبی میخواست منو برای غذا ببره بیرون... با خودم گفتم یعنی کجا میخواد ببره منو.... منتظر بودم حداقل یه رستوران سطح متوسط بریم که دیدم جلوی یه بقالی واستاد و گفت :الان کیک و نوشابه میخرم بخوریم.... زرد بگیرم برات یا مشکی؟ همینطور که اینارو میگفت رفت تو بقالی.... منم متعجب نگاش میکردم.... #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 241
13
♥️🌱💫🍀 . همه اونایی که حرفاشون،کنایه و تیکه و زخم زبون و دخالت هاشون، مشاوره هاشون، میتونه تو و روحیت و زیر و رو کنه. . نه گفتن رو یاد بگیر... خودت، همسرت و زندگیت رو در نظر بگیر. مردم یه حرفی میزنن و میرن پی خوشی و زندگی خودشون ولی تو میمونی و زندگیت و یه مغز شسته شده و عواقب اهمیت دادن به حرفاشون و دهن بینی هات. باشه که ساعات زندگیت رو به افق آدم های ارزون قیمت کوک نکنی؛ یا خواب میمونی یا از زندگی عقب. ♥️ 🍀 💫 🌱
2 257
2
🔴خبر ویژه و مهم ریزش شدید قیمت دلار و خودرو هم اکنون سایت دلار تهران داره لحظه ای قیمت میزنه 👇👇 ¹
4 272
2
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ این قواعد را به مدت سه روز به طور جدی تمرین کنید: 1⃣انتقاد نکنید 2⃣داوری نکنید 3⃣گله و شکایت نکنید 4⃣غر نزنید 5⃣ منفی فکر نکنید به همین سادگی میتوانید به آرامشی عمیق دست پیدا کنید. امتحان کنید نتایج فوق العاده ای بدست خواهید اورد ... به دنبال راه های پیچیده برای آرامش نباش دوست من. خیلی ساده میتوانی ارامش پیدا کنی ... قضاوت نکنیم و بیشتر عشق بورزیم و گذشت کنیم و دریا دل باشیم با رعایت همین موارد ذکر شده به آرامش میرسیم. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
2 657
9
محلول جادویی ِ رفع موهای زائد که ترکونده😍 فقط کافیه ۵ الی ۶ بار ازش استفاده کنی تا موهای صورت و بدنت رو کامل ریشه کن کنه🤩 ❌قــوی تر و ارزان تـر از لـــیــزر ❌ ❞ مناسب آقایون و خانومها بدون محدویت سنی ❞ مناسب تمام بدن و صورت دارای ویتامین E ❞ دارای تائیدیه سازمان غذا و دارو ❞ پرداخت درب منزل و ارسال رایگان برای سفارش و مشاوره ، عدد 4 به 10003024 بفرست یا بیا تو سـایتش😍👇 ∞  http://mateitaland.ir/a ∞  🪒⚡️🪔

file

5 388
3
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ به هیچ یک از اعضای خانواده اجازه ندهید به همسرتان بی احترامی کند. در مقابل کسی که به همسرتان بی احترامی می کند بایستید. از تلاشی که برای زندگی تان می کند قدردانی کنید. در کارهای تان با هم مشورت کنید. برای رسیدن به اهدافتان با هم برنامه ریزی کنید. بیش از اندازه کار نکنید، برای باهم بودن نیز وقت بگذارید. اگر مرتکب اشتباهی شدید، همدیگر را ببخشید. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
2 459
2
ربات جدید تلگرام که میگه کیا پروفایلتو چک یا سیو میکنن😍😜 با استفاده از این ربات فهمیدم اونی که دوسش دارم هر روز پروفایلمو چک میکنه یا نه مچشو گرفتم😎❤️ اینم لینک رباتش👇
4 745
1
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ ­‍ یکی از راه هایی که خیلی کمک میکنه همسرتون بیشتر به نظر شما اهمیت بده اینه که هر از گاهی در تصمیم گیری‌ها و یا موقعیت‌های مختلف بهش بگین: 👈 هرچی شما بگی 👈 شما آقای خونه ای 👈 هرچی خودت صلاح میدونی 👈 بالاخره مردی گفتن، زنی گفتن ✅ اگر به موقع و نه دائمی و با لحن مناسب این حرفها رو بزنید مطمئن باشین که اثر خواهد داشت. یه وقت هایی بد نیست گفتن این حرفها. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
2 192
0
❗️نفرین ۵ هزار ساله شاه باستانی ایران ❗️چهره واقعی کوروش بزرگ ❗️پایان اعراب با دخالت یک ایرانی زیرک ❗️پیشگویی زرتشت از آینده ایران ❗️ماجرای کتک خوردن افسر عرب از خلبان ایرانی ❗️از کتاب مردگان مصر چه میدانید ؟ 🚷اگر بدانید چه چیزهایی از شما مخفی شده، در اعتقادات و افکارتان تجدید نظر خواهید کرد!! 🚫‌ممنوعه های تاریخ ایران و جهان🚫‌

file

4 730
3
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ زن باهوش میداند چه چیزهایی برایشان اهمیت دارد و از چه چیزهایی متنفرند! این ها ربطی به رنگ مو و شکل بینی و بدنی ندارد.. کاملا رفتاری و درونیه. 🔹🔸 زنان فکر می کنند مردان به دنبال آن هستند. 💎قیافه خوب 💎هیکل خوب 💎شخصیت 🔸🔹آنچه مردان واقعاً دنبالش هستند. 💎شخصیت 💎قیافه ی خوب 💎هوش و ذکاوت 💎شوخ طبعی 💎هیکل متناسب ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
2 282
0

sticker.webp

4 772
1
📌 خبری خوش برای بیماران دیسک کمر و گردن ✔️ درمان بدون بیهوشی با تزریق گاز اوزون و لیزر درمانی                                                      💠 آرتروز زانو و مفاصل ( شانه، مچ دست و پا، و ... )  💠بیماریهای اسکلتی عضلانی 💠 آسیبهای ورزشکاران 🔵بدون هیچ عارضه ای و بدون عواقب تخریبی جراحی                                ✔️جهت مشاوره همین الان به این آیدی پیام بدید                                                 📲📲9127370271       📲📲2126701272 📣به کانال سینوهه بپیوندید👇👇 🆔وبسایت
ادامه مطلب ...
1 620
1
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ تو دیگران را فقط از بیرون می‌توانی ببینی. تو ظاهر دیگران را می‌شناسی و آنان بیرون خودشان را بسیار زیبا جلوه می‌دهند. ظاهر انسان‌ها ویترین نمایشگاه است و بسیار فریبنده. و سپس بیرون دیگران را با درون خودت مقایسه میکنی. در درون می‌دانی که خوشحال نیستی. در درون فکر می‌کنی که چیزی نیستی و بی‌ارزش هستی. پس تو هم به سبب حسادت شروع میکنی به ساختگی بودن، شروع می‌کنی به تظاهر کردن. به چیزهایی تظاهر میکنی که نداری. بیشتر و بیشتر مصنوعی می‌شوی، از دیگران تقلید می‌کنی. میخندی اما قلبت ابداً نمی‌خندد، شاید مشغول گریه و زاری باشد! حسود در جهنم زندگی می‌کند. مقایسه کردن را دور بینداز و حسادت از بین خواهد رفت، و ساختگی بودن از بین خواهد رفت. ولی وقتی می‌توانی آن را بیندازی که شروع کنی به رشد دادن گنجینه‌ی درون خودت. راه دیگری وجود ندارد. رشد کن، فردی هرچه اصیل‌تر شو. خودت را دوست بدار و به خودت، همانگونه که خداوند خلق کرده، احترام بگذار و آنگاه درهای بهشت برایت گشوده خواهند شد. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 429
2
قسمت چهل و سوم اونشب با هزارتا فکر و خیال خوابیدم... با خودم گفتم :فردا که رفتم دیدن مجتبی باهاش سرسنگین برخورد میکنمو اصلا باهاش گرم نمیگیرم.... اصلا میرم که بهش بگم دور منو خط بکش، تو فقط منو واسه یه چیز میخوای.... من نیستم آقا جون... مگه زوره.... هی اینارو با خودم مرور میکردمو دندونامو روی هم میفشردم.... بالاخره اون شب کذائی صبح شد... از خواب بیدار شدم در حالی که اصلا انگار نخوابیده بودم، با کوله باری از خستگی از جام بلند شدم... کاملا مشخص بود که شب قبلش اصلا نتونسته بودم درست بخوابم....بعد از صبونه، یه کم نشستم پای صحبت مامان و مریم تا زمان بگذره و ساعت رفتنم سر قرار برسه... مامان رفته بود از سر کوچه سبزی خوردن گرفته بود و نشسته بود پاک می‌کرد.... مریم داشت از نقشه هاش برای عروسی، واسه مامانم میگفت که دلش میخواد فلان لباس عروس رو بپوشه و فلان آرایشگاه بره.... مامانمم سرش پایین بودو سبزی پاک می‌کرد و هرازگاهی یکی دو کلمه در جواب مریم میگفت... مریم هم هر یک ساعتی که حرف می‌زد دو تا شاخه ریحون هم پاک می‌کرد، من ولی دستم تند بود، فرز بودم، پا به پای مامانم سبزی پاک میکردم... سبزی ها که تموم شد منم کم کم شروع کردم به آماده شدن..... همون لباسای همیشگی رو پوشیدم.... و به مامانم گفتم:خب دیگه مامان من کم کم میرم.... مامانم پرسید : تا کی پیش راحله میمونی...؟ گفتم :تا عصر... مامانم گفت : از خونه راحله اینا که خداحافظی کردی راتو بگیر سریع بیا خونه، تو خیابون زیاد نمونی خوب نیست دختر تو خیابون پرسه بزنه.... چشمی گفتمو خداحافظی کردم.... رفتم سمت کوچه ی مدرسه.... بله، مجتبی ته کوچه منتظر بود، از دیدنم خیلی خوشحال شد و دوید سمتم، در حالی که من اخمام تو هم بودو اصلا نگاش نمیکردم.... رسیدیم به هم... خواست مثل همیشه بغلم کنه که دستشو زدم کنار و گفتم دست به من نزن.... اینهمه اصرار برا چی بود که میخواستی منو ببینی؟ کارت چی بود؟ بگو.... مجتبی گفت :خانمم.... خانم خوشگلم... تو که بداخلاق نبودی.... اینهمه اخمو و ناراحتی واسه چیه آخه؟ مگه آشتی نکردی.... گفتم:آشتی...؟ آشتی رو باید تو خواب ببینی.... من دیگه با تو آشتی بکن نیستم.... گفت: #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 477
18
قسمت چهل و دوم اومده بود ببینه توپشون تو حیاط ما افتاده یا نه... منم بهش گفتم تو حیاط ما نیست...اونم رفت.... مامانمم شروع کرد  به غر غر کردن که این بچه ها هم برا ما آرامش نذاشتن...، یا باید از صدای جیغ و دادشون دائم بپریم هوا، یا توپ میزنن به در و پنجره، یا هم که دارن زنگ اینو و اونو میزنن دنبال توپشون می‌گردن.... مامانم همینطور غر غر کنان برگشت تو خونه و منم سریع رفتم تو دستشویی... نامه رو درآوردم و بازش کردم.... یه نامه ی بلند بالا بود از طرف مجتبی که نوشته بود دلش برام خیلی تنگه.... و بابت اون اتفاق هزار بار معذرت خواهی کرده بود.... آخرشم نوشته بود که ببخشمش و گذشته رو فراموش کنم و دوباره مثل قبل باهاش باشم.... دودلی همه ی وجودمو گرفته بود... از طرفی اتفاق اون روز باعث شده بود خیلی از مجتبی دلسرد بشم.... از طرف دیگه هم دختر نبودنم خیلی فکرمو درگیر خودش کرده بود و همش میگفتم اگه در آینده بخوام ازدواج کنم چه خاکی تو سرم بریزم.... هر چی با خودم فکر کردم نتونستم تصمیم بگیرم.... مجتبی تو نامه ازم خواسته بود که یک هفته بعدش یعنی روز جمعه ساعت یازده برم تو کوچه ی مدرسه و دوباره مثل قبل همو ببینیم..... بعدشم ناهار باهم باشیم.... نامه رو دوباره تا کردم و گذاشتم زیر لباسام، الکی یه آفتابه آب خالی کردم که حالا مامانم با خودش نگه این داره اون تو چکار میکنه چرا صدای آب نمیاد.... بعدشم دستامو شستمو اومدم بیرون.... شب و روزم شد فکر کردن به پیشنهاد مجتبی و چیزهایی که توی نامه نوشته بود.... چند روزی فکر کردم.... پنج شنبه بود و تا جمعه فقط یک روز مونده بود.... آخرش به این نتیجه رسیدم که حالا که من دیگه دخترونگیم رو از دست دادم.... و از این بدتر قرار نیست بشه، پس برمو ببینم مجتبی چکارم داره.... غافل از اینکه چی در انتظارمه و چه بلایی قراره به سرم بیاد.... اونشب دوباره مجبور شدم یه دروغی از خودم در بیارم... و بازم از راحله مایه گذاشتم از مامانم خواهش کردم که فردا که جمعه ست برم خونه ی راحله اینا و از تا عصر باهم باشیم..... چون از شنبه دیگه باید میرفتیم مدرسه و تعطیلات عید تموم میشد. مامانمم مثل همیشه گفت، باشه برو ولی زود برگرد.... ولی اینبار از اینکه مامانم اجازه داده بود برم خیلی هم خوشحال نشدم.... کاش اصلا مامانم هیچ وقت اون اجازه ی لعنتی رو بهم نداده بود و من هیچ وقت به قرارم با مجتبی نمی‌رسیدم #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 541
17
قسمت چهل و یک اینکه بهش اعتماد کرده بودم و چه آینده ای رو باهاش تو ذهنم ساخته بودم ولی اون چجوری به من ضربه زده بود... هم روحی... هم جسمی.... فکر اینکه دیگه دختر نبودم و آینده ام چجوری میشد داشت دیوونه ام می‌کرد.... هزارتا فکر اینجوری از ذهنم رد میشد که دیدم در میزنن... سریع رفتم سمت در و بازش کردم... بچه ی همسایه ی دیوار به دیوار مون پشت در بود بچه ی همسایه :خاله ملیحه... من :جانم... بچه ی همسایه :خاله اینو اون آقاهه داد، گفت ببر بده به ملیحه و همزمان یه کاغذ که تو دستش محکم گرفته بود رو گرفت سمتم.... گفتم :کدوم آقاهه خاله جون.... با انگشت اشاره ش یه مقدار اونور تر رو نشون داد... سرم رو از چارچوب در آوردم بیرونو، نگاه کردم... بله، مجتبی با چند متر فاصله از در حیاطمون واستاده بود... یه پاشو زده بود به دیوار و داشت نگامون می‌کرد... سریع با اشاره ی دست بهش گفتم: برو اینجا واینستا الان یکی رد میشه میبینتت... سریع کاغذ رو از دست بچه گرفتمو گفتم دستت درد نکنه عزیزم برو دیگه، اینجا نمون خاله جون مامانت نگرانت میشه.... نامه رو همونجا گذاشتم زیر لباسام و اومدم تو.... صدای دویدن بچه به سمت مجتبی رو داشتم از پشت دیوار میشنیدم که به مجتبی میگفت :عمو جایزه ای که بهم قولش رو داده بودی رو بده... و انگار که مجتبی از جیبش چیزی در آورد و داد دست بچه... چون بعدش شنیدم که خوشحال و شاد گفت: واااای عمو دستت درد نکنه.... من خیلی از اینا دوست دارممممم..... اگه بازم خواستی خونه ی خاله ملیحه اینا برات کاغذ ببرم بهم بگو عمو... ولی دوباره از این جایزه خوشمزه ها بهم بدیااااااا... مجتبی هم رو به بچه گفت :باشه عمو جون میدم تو ببری، بعدشم صدای پاشو شنیدم که از اونجا دور شد.... قلبم تالاپ و تولوپ می‌کرد، مامانم از تو خونه اومد حیاط و گفت: کی بود ملیحه... من :هیچی، بچه ی همسایه بغلی بود، اومده بود ببینه توپشون تو حیاط ما افتاده یا نه... منم بهش گفتم تو حیاط ما نیست...اونم رفت. #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 542
18
#پاسخ خانم دکتر ارسال سوالات و مشاوره خصوصی 👇👇

647adf7abaade3e5350383eb_-3488429614495944751.mp4

2 473
3
     💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠                                         سلام خانم دکتر مهرا. مرسی از اینکه وقتتون رو در اختیار ما میزارید. شوهرم مصرفش شیشه هست هروقت ترک میکنه چندروزی آسایش مارونی بده دوباره شروع میکنه.. دارم از دستش دیوانه میشم. 💠 ♥️ 🔹  🔸 💠   #آیدی ارسال سوالات و مشاوره خصوصی @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
2 514
2
♥️🍀 💫 به گوشی همسرت سرک نکش! باید اینو قبول کنی که تو زندگی مشترک لازمه به حریم خصوصی همسرت احترام بزاری تلفن همراه، رايانه و تبلت همسرت محدوده‌های شخصی اونه.. تصور نكن ممنوع بودن وارد شدن به اين محدوده‌ها، به معنی اينه كه اتفاقات ممنوعه وحشتناكی توی اونها داره. حق نداری به تلفن همسرت سرك بكشی نه به اين دليل كه ممكنه تو پيامك‌ها و تماس‌هاش رد پای رابطه ممنوعه‌ای رو ببینی اين حق همسرته كه درد دل‌های پيامكیش با خواهرش رو دور از چشمت نگه داره يا اينكه تو دفترچه يادداشت گوشیش حرف‌های دلش رو بنویسه.
ادامه مطلب ...
2 636
7
حراج مانتو مجلسی شومیز و شلوار سایز بالا جذاب که پارتنرت با دیدنت روت کراش میزنه😍 خودم خریدم عالی بود 😍❤️👇👇 مشاهده تخفیف 50 درصد از دست نده👆 #ارســــال سریع تا درب منزل و رایگان👌📬

318720748_1039684530485567_2365713840332576655_n.mp4

5 177
2
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ 💠با پنهان کاری آقایون چه کنیم؟  سخت گیری نکنین که ازتون پنهون کاری کنن! یه با سیاست، یه جوری برخورد میکنه که همسرش خیال پنهون کاری یا دروغ رو از سرش بیرون کنه! چون میدونه با گفتن اتفاقات و تصمیماتش نه سرزنش میشنوه و نه غُر و نه مقایسه میشه!! هم اینه که زیادی سخت گیری نکنین، با سخت گیری زیاد مردها حس زیر دست شدن و مورد کنترل بودن میکنن که ازش متنفر هستن... ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
2 454
2
افرادی که مشکلات #زودانزالی بی #میلی جنسی و #عدم نعوذ دارند نباید به دنبال قرص های شیمیایی بروند چون این قرص ها باعث افزایش فشارخون و عوارض جبران‌ناپذیری میشه وارد کانال زیر بشید تا راه درمان ۵۰۰۰نفر که با گیاهان دارویی تونستن مشکلات جنسی شون رو برطرف کنند ببینید برای درمان مشکلات جنسی وارد لینک زیر بشید👇 http://telegram.me/joinchat/AAAAAEahOR1Lc8DAqgfSgA 📛مشاوره محرمانه💥
4 906
2
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ توی زندگی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست! اینو در نگاهی که به گذشته خودم انداختم فهمیدم. یه روزایی داشتم که خیلی سخت بود برام، اصلا فکر نمیکردم اون روزها تموم بشه، اما تموم شد. فهمیدم یه روزایی داشتم پُر از شادی که فکر میکردم دیگه تکرار نمیشه، اما بهترش تکرار شد. یه روز یه آدمی اومد توی زندگیم، که فکر نمیکردم بهتر از اون وجود داشته باشه، اما با رفتنش ثابت کرد وجود داره، اونم نه یکی، نه دو تا، بلکه به تعداد موهای سرم، آدم بهتر از اون وجود داشت. فهمیدم واسه یه چیزایی گریه کردم، که حتی ارزش اخم کردن هم نداشت، و واسه یه چیزایی خندیدم، که اصلا خنده‌دار نبود. یه وقتایی گذشت کردم و یه وقتایی گذر. یه روزایی رو زندگی کردم، و یه روزایی رو سپری. بالا و پایین زیاد داره این زندگی، اما من فقط این رو فهمیدم، که هیچ چیز در این دنیا قابل پیشبینی نیست. پس وقتی شادی، از شادیت لذت ببر، و وقتی غمگینی، بدون که روزای پر از خنده در راهه، پس فقط شاد باش … ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 207
5
جدیدترین روش لاغری به سبک دکترحسینیان 👇👇 ♻️15کیلو لاغری در هــر ماه تضمینی💯😮             ⭕️ نابودی افتادگی و درکمتر از یـک هفته😲 از روز ســـوم مصـرف شاهد تغییرات دراندام خود باشید💥👇 (ظرفیت 50 نفر)  👇💥 پست موقت ‼️ همین حالا کلیک کنید 👆f⁸

file

4 605
2
‌♥️🍀 💫 ما مدام از کارهایی که در گذشته انجام نداده‌ایم یا آنها را بد انجام داده‌ایم گلایه می‌کنیم، طوری که انگار این کار فایده‌ای دارد. خودمان را نمی‌بخشیم، و به خودمان یادآوری نمی‌کنیم که همیشه بیشترین تلاشمان را کرده‌ایم؟ انسان‌ها این حق را دارند که به تدریج کامل شوند. لازم است گذر عمر، چیزی بجز موی سفید برای ما به ارمغان بیاورد
2 239
3
❌حشرات و حیوانات موذی خطرناک📣 📣اختراعی شگفت انگیز📣 ✅با کمترین هزینه از شر هر نوع حشره و حیوان موذی (سوسک،ساس،موش و...)راحت شوید ⭕️ضمانت کارایی ⭕️بدون خطرات سمپاشی✨ ⭕️بدون هیچ گونه خطر برای انسان و حیوانات خانگی🌱🍀2⁸ برای مشاوره رایگان ودریافت هدیه ویژه🎁 برای سه نفر اول  وشرکت در قرعه کشی  عدد ۷ را به سامانه ۱۰۰۰۲۰۰۵۰۰۰ ارسال نمایید.

file

4 706
2
♥️🌱🌿                         هیچ وقت چیزی رو بر تو نازل نمیکنه که توان مدیریتش رو نداشته باشی؛ پس استرس ! ، هر روز از نو شامل حالت می شود. برخیز و درآئینه ها لبخند را آغاز کن🌱 🌿 ♥️
2 303
4
💥هرچی زيورالات مشابه طلا بخواي این پیج داره👇🏻 💥با کیفیت و  قیمت عالی😱 ارسال با پست رايگان به تمام نقاط ايران بياين بگيرين لينكشو انقدر نپرسين زيورالات شیک رو از كجا بخریم😍 😎بي رقيب در قيمت😊💪 مناسب براي خريد عروس خانم ها🛍

file

4 815
4
🍀❤ 💫 بسیاری از زوج ها، بحث و دعوا را نقطه پایانی خوشبختی شان می دانند. خیلی از آنها به دلیل چنین تفکری اختلاف نظر شان را در دل شان نگه می دارند و می خواهند با سکوت شان جلوی بحث را بگیرند!! نباید فراموش کنید که: 🏷 ترس از دعوا، نشانه خوشبختی شما نیست. ➖ یک زوج خوشبخت می توانند اختلافات شان را به راحتی با هم در میان بگذارند و حتی برای موضوعاتی که ارزش حیاتی برایشان دارد، صحبت کنند و به نتیجه برسند. یک زوج ایده آل روی یک خط صاف پرلبخند زندگی نمی کنند. ➖آنها به اختلاف نظر هم برمی خورند و گاهی از هم دلخور می شوند، اما تفاوت شان با دیگران این است که با هوشمندی از پس چنین مسائلی برمی آیند و به جای دلخوری های بی مورد، از این بحث ها درس می گیرند.
ادامه مطلب ...
2 385
0
واسه جای خالی دندونت ایمپلنت نکن! ❌واسه نامرتبی دندونات ارتودنسی نکن! ❌واسه زردی دندونات کامپوزیت نکن! واسه حل کردن تموم مشکلاتت بیا واست اسنپ اسمایل بسازیم! فقط با پوله نصفِ ایمپلنت کل دندوناتو درست کن!!!✅😍 برای اطلاع از قیمت...👇🏽

file

5 015
3
قسمت سی و نهم مامانم در جواب گفت :بهمن آقا، شما که تا اینجاش رو خودتون باهم بریدید و دوختید... دیگه واسه عقد و جشن عقد هم خودتون یه تاریخی مشخص کنید دیگه..... بهمن گفت :حاج خانم اختیار دارید.... شما بزرگ مایید... هر تاریخی شما دستور بفرمایید برا همون تاریخ، محضر وقت بگیریم و یه خطبه ی عقد محضری بخونیم.... ان شاء الله جشن عقد رو هم بذاریم با جشن عروسی و مفصل بگیریم.... مامانم نگاه مریم کرد.... مریم هم انگار از این پیشنهاد بهمن بدش نیومده بود و راضی بود... وقتی مامانم رضایت رو نگاه مریم دید گفت :چی بگم والا....  بعدشم یه مکث کوتاهی کردو گفت :مبارکه.... مامانم که گفت مبارکه انگار قند تو دل مریم و بهمن آب شد... چون مریم سریع از جاش بلند شد و شیرینی رو به همه تعارف کرد و بهمن هم با ولع زیاد شیرینی گذاشت دهنش در حالی که خوشحالی تو چهره ش موج میزد... دخترش آلاله، همه ی این مدت نشسته بود کنار باباش و آرنجش رو تکیه داده بود به پای باباش و لام تا کام هیچی نمی‌گفت.... معلوم بود دختر مظلوم و خجالتی هست.... چون مریم که شیرینی تعارفش کرد خجالت می‌کشید و برنمی‌داشت... حتی وقتی باباش بهش گفت یدونه بردار بابا جان.... بازم روش نشد و آخرشم مریم خودش براش شیرینی گذاشت و بعد به هم لبخند زدن.... همه  لبشون خندون بود به جز مامان.... منم که بی تفاوت بودمو برام زیاد اهمیت نداشت چکار میکنن...  همه ی فکرم پیش مجتبي بود و اتفاقاتی که برای خودم افتاده بود.... و اینکه چرا مجتبی اون کارو با من کرده بود.... اینجوری شد که مراسم خواستگاری مریم بدون اینکه چیزی مهرش کنن تموم شد و تاریخ عقد محضری افتاد یک ماه بعد..... بعد اون یه کم دیگه نشستن به صحبت و مامانم چند کلمه ای با آلاله حرف زد تا بچه یه کم یخش وا شه و انقدر پیش ما معذب نباشه.... انقدر آلاله مظلوم بود که همه مون دلمون براش سوخته بود.... مامانمم وقتی مظلومیت آلاله رو دید سرشو انداخت پایین و زیر لب گفت : هییییی روزگار ... چمیدونم والا.... شاید هم خدا خواسته مریم بره تو زندگی بهمن، که این طفل معصوم از آلاخون والاخونی در بیاد.... #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 471
16
قسمت چهل اون روز بهمن و دخترش تقریبا دو ساعتی خونمون نشستن، همه ی گفتنی ها گفته شد و همه ی قرار ها هم گذاشته شد.... قرار شد تو فاصله ی اون یک ماه تا عقد ،بهمن و مریم ، آزمایش گروه خون برن و یه مقدار هم خرید عقد کنن... بعد اینکه همه ی حرفها زده شد.. بهمن رو به مامانم گفت :خب حاج خانم.... خیلی زحمتتون دادیم...به امید خدا یک هفته ی دیگه میام دنبال مریم جان که بریم برای آزمایش و همینطور که اینارو میگفت از جاش بلند شد، دخترش هم کنارش ایستادو دست باباشو گرفت .... بهمن رو به مریم گفت :دست شما هم درد نکنه مریم بانو جان .... از پذیرایی شما خیلی ممنونم، مریم سرش رو انداخت پایین و  با لبخند آروم جواب داد: کاری نکردم چیز قابل داری نبود... بهمن از من هم خداحافظی کرد... دست آلاله رو گرفت و به سمت در حیاط رفت... ماهم به رسم ادب تا دم در همراهیشون کردیم. با یه پیکان وانت سفید که ازش برای جابجا کردن میوه و تره بار استفاده می‌کردن اومده بود...خداحافظی کردن و سوار پیکان وانت شدن و رفتن.... اون روز فکرم خیلی درگیر بود: شخصیت بهمن برام یه شخصیت زبون باز به نظر اومده بود که با زبون ریختن به دنبال کسب منافع خودش هست... جدای از بقیه ی خصوصیات بدش، که نه ظاهر آراسته ای داشت، نه دست به خرجش خوب بود، نه شغل خوبی داشت و نه هیچی ... اعتیادش هم که دیگه از همه ی اینها بدتر بود.... مریم در جواب مامانم که بهش گفته بود بهمن اعتیاد داره و اینو همه ی همکاراش به داییت  گفتن، گفته بود که:خودم ترکش میدم و شما نگران این قضیه نباشید.. بهمن و دخترش که رفتن، مامان و مریم برگشتن تو خونه.... منم روی سکویی که گوشه ی حیاط بود نشستم... یه چوب گرفته بودم دستم و رو زمین باهاش قلب میکشیدم.... یاد مجتبی و کاراش یه لحظه از ذهنم نمی‌رفت.... اینکه بهش اعتماد کرده بودم و چه آینده ای رو باهاش تو ذهنم ساخته بودم ولی اون چجوری به من ضربه زده بود... هم روحی... هم جسمی. #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 450
16
#تجربه‌های_زندگی داستان زندگی "ملیحه" قسمت سی و هشت مریم که رفت تو اشپزخونه چایی آماده کنه، مامانم هم پشت سرش رفت... گفت :مریم...! دیدی نبات آورد....! ؟ مریم این بهمن چرا اینجوریه...! ؟ اصلا از کارش خوشم نیومد....؟ مریم هم در حالی که استکان هارو پر از چای می‌کرد گفت:حالا شمام سخت نگیر مامان جان ....! هدف اینه که کاممون رو شیرین کنیم، حالا یا با شیرینی یا با نبات  .... دیگه این سخت گیریا واسه چیه مامان ...؟ مریم انگار در برابر بهمن کور و کر شده بود، نه بدی هاش رو میدید... نه حرفهای مارو میشنید....! مامانم پفی کرد و به نشانه ی تاسف سرشو تکون داد و دیگه هیچی نگفت و دوباره رفت تو اتاق کنار بهمن و دخترش نشست.... و پشت سرش هم مریم چایی رو آورد و اول از همه گرفت جلوی بهمن... بهمن در حالی که چایی رو برمی‌داشت با مریم چش تو چش شدن و به هم لبخند زدن... و مریم چادرشو کشید جلوتر که مثلا خجالت کشیده... شاید داشتن با لبخند به هم میگفتن که بالاخره موفق شدیم به هم برسیم.... چایی رو که به همه تعارف کرد، نشست کنار مامانم... مامانم گفت : خب بهمن آقا.... انگار گفتنی ها گفته شده و شما دوتا هماهنگی هاتون رو باهم انجام دادید.... و الان این مراسم خواستگاری بیشتر جنبه ی نمایشی داره.... برای مهریه، چی میخوایید مهر مریم کنید؟ بهمن گفت :حاج خانم مهریه رو که کی داده و کی گرفته....؟ نظر مریم خانم چیه؟ مریم هم گفت :برای مهریه یه جلد کلام الله مجید و یه شاخه گل مریم برای من کافیه.... مامانم چشماش گشاد شدو روشو کرد به مریم.... مریم هم که انگار از این نگاه مامانم همه چی رو خونده بود پیش دستی کردو و قبل اینکه مامانم بخواد حرفی بزنه گفت :اشکالش چیه مامان؟ زندگی که بخواد به اختلاف و جدایی برسه مهریه این وسط دیگه چه ارزشی داره....؟ آدم اون مهریه رو نگیره بهتره.... مامانم مات و مبهوت نگاه مریم می‌کرد. احساس کردم این حرفا، حرفای مریم نیست و قبلا بهمن اینها رو بهش دیکته کرده..... مامانم هم با توجه به شناختی که از مریم داشت و میدونست که چقدر لجبازه و گوش به حرف کسی نمیده سکوت کرد، حتما با خودش فکر کرد منکه چه حرف بزنم چه نزنم اینا کار خودشون رو میکنن پس چه بهتر که خودمو دیگه از این بیشتر سبک نکنم.... بهمن هم وقتی سکوت مامانم رو دید گفت :حاج خانم، حرف مریم خانم بسیار متین و عاقلانه ست، اگر شما هم با نظر ایشون موافق باشید تاریخ عقد رو مشخص کنیم.... مامانم در جواب گفت : #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 535
16
♥️🌱💫🍀 سراغ کسانى می‌رود که بلدند بخندند. این نیست که زیباست. این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مى بینیم. دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. اگر آن ها را کنار هم بگذارید، مى توانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید. ♥️ 🍀 💫 🌱
2 537
4
رباتی که بهت میگه پروفایلتو کی چک میکنه؟؟🙈
4 643
5

sticker.webp

2 076
0
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ ی خوشبختی_زن_وشوهر در زندگی مشترک ؛ ۱ – و خدا ترسی زن و شوهر ۲ – صبر و استقامت ۳ – مهر ورزی و ۴ – اعتماد به یکدیگر ۵ – احترام متقابل ۶ – درک نمودن یکدیگر ۷ – دوری از توقعات بی جا وبی مورد ۸ – مراعات نمودن حقوق همدیگر ۹ – همکاری نمودن در بهبود وضع زندگی و تشکیل  ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
2 688
0
🔴اطلاعیه فوری طب اسلامی 📣ما درمان همه‌ بیماری هایی چون : سرطان ،سنگ کلیه، دیابت، کمر درد، ریزش مو، اثرات منفی بارداری، کبد چرب، زخم معده، پیری پوست، ضعف جنسی، ضعف بینایی، بیماری های قلبی ،عروقی ، عفونتی ،پوستی، مغز و اعصاب و... . 🔻لذا برای کم کردن هزینه‌های درمان و خاتمه‌ دادن به مصرف‌ مداوم‌ داروها از همه‌ی‌ هموطنان عزیز دعوت میکنم‌ تا‌ در‌ کانال 《راه تندرستی》عضو شوند. این کانال موردتایید ماست . 🔴🔴چرا وزارت بهداشت از این کانال هراس دارد⁉️ خودتون ببینید☝️🏻☝️🏻
ادامه مطلب ...
5 245
2
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ 💠 ۵ راه برای خروج سریع از حال بد به حال خوب. خلق پایین یا حال بد زمانی اتفاق می افتد که شما با یک اتفاق ناخوشایند مواجه می شود؛ مکالمه ی بدی با یک دوست، اتفاق ناخوشایندی در محل کار و یا بحث با افراد نزدیک خانواده، گیر کردن در ترافیک و امثال اینها 🌿حال بیایید ۵ راه برای خروج از حال بد یا موود پایین در این لحظات را یادبگیریم: ۱. پذیرش خود را در مورد اینکه دیگران هم گاهی اشتباه میکنند افزایش دهیم؛ گاهی همین که قبول کنیم همه ی ما ممکن است اشتباه کنیم حالمان را کمی بهتر میکند. ۲.سعی کنید کاری بر خلاف حال بدتان انجام دهید؛ به کسی کمک کنید، به دیگران لبخند بزنید، از کسی تعریف کنید و هر کاری که در آن لحظه متفاوت با حالتان است انجام دهید. ۳. به یک فرصت بدهید: کاری که دوست دارید انجام دهید، کاری که مدتهاست انجام نداده اید و میدانید خوشحالتان میکند، یک کار هرچند کوچک که برای شما خوشایند است. ۴. بررسی کنید که آیا با افکار و خودگویی منفی باعث فشار بیشتر به خودتان هستید؟ باشید از جملاتی مثل: من همیشه بدشانسم، هیچ کس مراعات من را نمیکند، این بدترین اتفاق عمرم بود و... در آن لحظه استفاده نکنید. مچ افکار منفی تان را در این لحظات بگیرید و آنها را تعدیل کنید مثلا؛ اتفاق بدی بود ولی من روزهای بدتر هم داشته ام، میتوانم بازهم آرام باشم. ۵. یکی از کارهایی که مدتها بود به تعویق انداخته اید انجام دهید. این یکی از سریع ترین راهها برای بهبود حالتان و احساس خود کارآمدی است. به چیزهایی که چند وقت است فرصت نکردید به آنها بپردازید فکر کنید و یکی را انجام دهید؛ خرید، نوشتن یک ایمیل، تمیز کردن کابینت، رفتن به کارواش و... ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 436
4
خاهرم با اینکه مجرده اما لباس خواب هاش از من خوشگلتره کمدشو که باز میکنم عاشق لباس خواب و لباس زیراش میشم همشون فانتزی و پینترستی ، 😍 دیروز ازش پرسیدم بی تربیت اینارا از کجا میخری انقدر قشنگه🥺 گفت از یه کانال تو تلگرام میخرم اینم ایدیش👇👇
4 944
1
               💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠 . بعد از عشق به خدا هیچ عشقی تاثیرگذارتر از عشق یک انسان به خویش نیست، بسیار مهم است که در طول روز چه گفتگوهای درونی با خود دارید، اگر مدام خودتان را بابت اشتباهات گذشته شماتت می کنید. 🌱 از دیدن چهره خود جلوی آینه نهایت لذت را نمی برید یعنی شما عاشق خودتان نیستید، به محض اینکه یک خطا انجام میدهید خودتان را با کلماتی نامناسب تحقیر می کنید یعنی شما در حال سرکوب کردن عزت نفس خود هستید. رفتار شما با خودتان بسیار مهمتر از رفتار دیگران با شماست. سعی کنید همواره خودتان را فردی ارزشمند، محترم و شایسته بهترینها بدانید، سعی کنید همیشه بدنبال نکاتی در خود بگردید که باعث تحسین و افتخار شما نسبت به خویش باشد. درون شما نیاز شدیدی به تایید و تشویش شما دارد و همین تاییدهای درونی است که انگیزه، شادی و امید به حرکت را در شما بیدار می کند. 💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠                       
ادامه مطلب ...
2 409
2
🔹 کبد چرب، قاتل خاموش را جدی بگیرید! ❤️ تیزر بالا در مورد کبد چرب، علائم آن و موثرترین محصول کاملاً گیاهی پاکسازی آن را ببینید ❤️ جهت سفارش محصول، عدد 1 را به 3000515  پیامک بزنید 👇 فرطب، سایت خرید محصولات فران👇 😍 farteb.com 👇 نتایج مصرف کنندگان در کانال فرطب👇 😍

file

4 756
2
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ خیانت در زندگی، مساوی طلاق نیست! از باورهای غیرمنطقی در خیانت زناشویی این است که زندگی زناشویی بعد از پیمان شکنی دیگر درست نمی شود و بایستی به سمت طلاق رفت. ضربه روحی این پدیده بسیار بزرگ است اما نه به این وسعت. تصمیم به بازسازی، با علم به سهیم بودن هر دو طرف در شکل گیری چنین اتفاقی در زندگی زناشویی، نشان دهنده درک منطقی و متعالی زوج دارد. ✅ پذیرش سهم و نقش خود و مسئولیت پذیری مهم ترین گام در بازسازی است. افراد رشد یافته و منطقی می کوشند تا مساله را شناخته، عوامل زمینه ساز را از بین برده و راه حل مدارانه به دنبال تجدید ساختار رابطه باشند. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 312
0
💠‌‌‌‌‌‌‌بعد از مرگ یوسف چرا مردم مصر دوباره بت پرست شدند؟! 💠‌‌‌‌‌‌چرا بنیامین جانشین یوسف نشد؟ 💠‌‌‌‌‌‌‌قبر یوسف پیامبر کجاست؟ 💠‌‌‌‌‌‌‌برای جسد حضرت یوسف چه اتفاقی افتاد؟ 💠‌‌‌‌‌‌‌علت مرگ عجیب زلیخا چه بود؟ 💠‌‌‌‌‌‌‌آیا زلیخا به یوسف خیانت کرد⁉️ 🔞اونایی که کنجکاو حقایق تاریخی هستن روی لینک زیر کلیک کنن👇👇 https://t.me/joinchat/TbcUHGKKmNbWWIux

file

4 745
1
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ ﻧﻤﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﮏ ﭘﺎﺵ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ!!! ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﻣﻮﺧﺘﯿﻢ! 🌿ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﮊﻥ ﻣﺎﻥ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺻﻼً ﺷﺨﺼﯿﺘﻤﺎﻥ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﮑﺎﻫﯿﻢ ﺑﺮ ﺩﺭﺩ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺍﻓﺰﺍﯾﯿﻢ!!! 🌿ﮔﺎﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻓﻘﻂ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﻭ ﻫﻤﺪﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ ! ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ! ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ. ﺍﺯ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﻧﺴﺎﺯ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﮑﺎﺭﻫﺎﯼ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻧﮕﻮ. ﮔﺮﻩ ﮐﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮐﻮﺭﺗﺮ ﻧﮑﻦ. ﺳﻮﺍﻻﺕ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻧﭙﺮﺱ ﻭ ﺑﺮ ﺍﻓﺴﻮﺳﻬﺎ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﯿﻔﺰﺍ ... ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﻮﺩ ... ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ! ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺠﺎﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ . ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﯾﯽ، ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘند. ﺗﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻣﺮﺍﻗﺒﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 325
2
اطلاعیه فوری دکتر حسین خیر اندیش نسخه و  درمان‌همه بیماریها ازجمله درمان انواع سرطان و کمخونی، سنگ کلیه ،زخم معده، کبد چرب، ایدز،MS، چاقی ،لاغری ، خستگی ، دیسک کمر، افسردگی نازکی، پوست ودرمان کروناوآنفولانزا… دیگر با هزینه های سرسام آور دارو و عمل جراحی خداحافظی کنید. ما از همه اعضای عزیز دعوت میکنیم به عضویت در (کانال سنتی ایرانی)عضو شوید و نسخه خودبردارید 👇👇 به شدت توصیه میشود 👆👆👆

file

4 733
2
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ ۱. یک شعر عاشقانه برای همسرتان بنویسید و برایش بخوانید. ۲. در روزنامه متنی زیبا و عاشقانه چاپ کنید و به همسرتان تقدیم کنید و به او بگویید که با اینکار چقدر به یادش هستید. ۳. آینه اتاقی که همسرتان خودش را داخل آن نگاه می کند پیامی زیبا بنویسید و هیجان زده اش کنید. ۴. روی یک تکه کاغذ صورتی و یا قرمز جمله "دوستت دارم" رو بنویسین و داخل کیف، جیب لباس و یا ظرف غذایش بگذارید. ۵.‌ برای صبحانه نان را به قطعات کوچک قلبی شکل دربیارین و با شکلات صبحانه روی اون رو تزئین کنید. ۶. شب که همسرتون به خونه بر می گردن تمام چراغ ها رو خاموش کنید و میز شامی بسیار متفاوت بچینید و با شمع دور تا دور اتاق یا میز شام را روشن کنید. ۷. در روز های خاص به خصوص برای ناهار یا شام سه مدل غذای متفاوت بپزید. ۸. در این روز سعی کنید مطابق میل همسرتان رفتار کنید. چه خوب است که برای هر چه بیشتر سرحال شدنش ماساژ ملایمی به بدنش بدهید تا خستگی از تنش بیرون رود. ۹. ملایمی را در محیط خانه پخش کنین و آرامش واقعی را در کنار یکدیگر حس کنید. ۱۰. برای همسرتان پیام تبریک روز عشاق ارسال کنین. می توانید ایمیل کنین و یا به موبایلشون بفرستین. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 355
1
شوهرم داشت طلاقم میداد میگفت گناهکارنشدم که گفتم بچه میخوام ! به زندگیم رفته😭🧨 اصلا وقت نمیکردم به زندگیم برسم😭 خواهرم این کانالو بهم داد گفت برنامه های نظافت و گردگیریش واسه خانماییکه وقت کم میارن واسه خونه داری عالیه😍 زندگیم برق افتاده دوباره🌷👇
5 069
2
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ سرنوشت يک ازدواج دست خود انسان است. ً‌ اين جملات ناکارآمد را شنيده‌ايد كه "ازدواج هندوانه‌ايست، سربسته" يا "در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست". اين‌ها از آن حرف‌هاي مضري است كه خودمان ساخته‌ايم و به جان خودمان انداخته‌ايم. چه كسي گفته همه ازدواج‌ها خير هستند؟ متأسفانه يكي از دلايلي كه امروز باعث مي‌شود خيلي از ما بدون تفكر عمل كنيم همين ضرب‌المثل‌هاي ساده هستند. ما به جاي تفكر و تحليل، به جاي شناخت قوانين و اصول زندگي، به جاي شناخت خود و ديگري، از روي ماه تولد، همسر انتخاب میکنیم : "سخت نبايد گرفت، بايد دل قوي داشت و اطمينان كرد". اطمينان يعني چه؟ اگر كسي بخواهد دكمه پيراهن مرا بدوزد به او اطمينان مي‌كنم چون مسأله مهمي نيست، اما اگر كسي بخواهد قلب مرا عمل كند كه به اين راحتي‌ها به او اطمينان نمي‌كنم. باور كنيد كه ازدواج از عمل باز قلب هم حساس‌تر است چون در عمل ناموفق قلب، حداكثر يك نفر مي‌ميرد اما در ازدواج ناموفق، حداقل دو نفر هر روز مي‌ميرند شايد هم بيشتر. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 486
3
قسمت سی و هفت این بود که خودمو آبکشیدمو حوله م رو دور خودم گرفتمو اومدم بیرون.. آب موهامو با حوله گرفتم و لباس گرم پوشیدم... زیر دلم درد داشتم... دلمو با یه روسری محکم بستم و لباسهایی که شسته بودمو پهن کردم رو بند رخت... آخرین لباسمو رو بند مینداختم که صدای در حیاط اومد... مامانم و مریم اومدن تو... در حالی که دستاشون پر از خرید بود... از رب و روغن گرفته تا پیاز و سیب زمینی... یه بلوز و دامن هم برا مریم خریده بودن.... بلوز کرم که روی سرشونه های اِپُل داشت، با یه دامن کلوش قهوه ای رنگ.... مامانم با دیدن من گفت :ملیحه جان، چکار میکنی مادر؟ بیا کمک کن اینارو ببریم تو که از کت و کول افتادم... چشمی گفتمو سریع رفتم سمتشون، سلام دادم و خریدهارو از دست مامانم گرفتم، مریم با یه لب خندان که تا بنا گوش باز بود گفت:وااااااااای ملیحه... یه لباس خریدم فقط باید ببینیش... خیلی قشنگه خودم که عاشقش شدم.... اولین بار بود مریم اینقدر مهربون باهام حرف می‌زد... انگار که از وقتی مامانم با ازدواجش موافقت کرده بود رام شده بود.... تو خونه اخلاقش بهتر از قبل شده بود و کمتر پرخاشگری می‌کرد.... چند روزی به همین منوال گذشت.... کم کم به آخر هفته نزدیک می‌شدیم.... مامانم از اینکه از داداشاش هیچ خبری نداشت کلافه و ناراحت بود... شاید علت اینهمه سخت گیری دایی هام این بود که بالاخره به هر نحوی شده جلوی این ازدواج رو بگیرن... ولی خب اصرارهای بی وقفه و یکریزه مریم، باعث شده بود مادرم برخلاف میلش کوتاه بیاد و اجازه بده که بهمن بیاد برای خواستگاری.... بالاخره روز خواستگاری رسید... و دوباره بهمن با دخترش دوتایی اومدن خونمون ..... بهمن اینبار یه کت شلوار قهوه ای تنش بود که پر از چروک بود.. یه شاخه گل دست‌ش بود و یک کیلو نبات.... بله نبات... آقا نکرده بود یه جعبه شیرینی بگیره، یک کیلو نبات گرفته بود دستش به عنوان شیرینی و اومده بود خواستگاری... دخترش هم همون لباس‌های قبلی تنش بود... مامانم تعارفشون کرد که تشریف بیارن تو خونه.... اینبار دیگه مثل قبل خونه شلوغ نبود و کلا سه چهار نفری نشستیم دور هم دیگه روی صحبت بهمن با مامانم بود... بهمنی که هر لحظه بیشتر خودش رو نشون میداد... آدمی که به جای دسته گل، یک شاخه گل و به جای شیرینی نبات بیاره برا خواستگاری، معلومه که یا اصلا پولی برا خرید اینا نداشته، یا به قدری خسیس بوده که اصلا نخواسته بود پول خرج کنه... مریم که رفت تو اشپزخونه چایی آماده کنه، مامانم هم پشت سرش رفت تو آشپزخونه. #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 517
17
قسمت سی و شش مچ دستمو گرفتو گفت :صبر کن دیگه.... صدات میزنم نمیشنوی؟ صبر کن کارت دارم.... دستمو محکم کشیدم که مچمو ول کنه... ولی خیلی محکم گرفته بود زورم بهش نرسید... داد زدم :ولم کن... ولی مجتبی همچنان اصرار داشت که به حرفاش گوش کنم... وایستادم روبه روش.. گفتم چته؟ هان؟ حرفتو بزن میخوام برم... گفت :ملیحه چرا اینجوری میکنی..؟ بخدا فرزان پسر بدی نیست.... اصلا تو به من بگو ببینم، بد بود مگه امروز...؟ اشکالش چیه؟ حالا فرزان هم باشه... یک ساعت سه تایی باهمیم بعدشم دوباره تو میشی مال خودم... وقتی من دارم بهت میگم از نظر من اشکالی نداره... تو چرا دیگه مخالفت میکنی؟ بابا جان من با این قضیه مشکلی ندارم... بذار خوش باشیم دیگه چرا کوفتمون می‌کنی؟ وایستاده بودم نگاش میکردم، حالم داشت ازش بهم می‌خورد... همه ی وجودم شده بود نفرت... تف محکمی تو صورتش کردمو راه افتادم سمت خونه.... من تند تند قدم برمی‌داشتم مجتبی هم پشت سرم میومد.... داشتیم به خونه نزدیک می‌شدیم.... برگشتمو بهش گفتم :راتو بکش برو.... پشت سر من نیا... من دیگه کاری با تو ندارم... مجتبی ولی بازم حرف خودشو میزد... آخرشم وفتی دید من کوتاه نمیام گفت :اصلا غلط کردم..... گوه خوردم.... ملیحه تورو جان من کوتاه بیا.... بهت قول میدم دیگه این اتفاق تکرار نشه.... تورو جون من ملیحه.... من عاشقتم... من بدون تو نمیتونم ملیحه.... ازت خواهش میکنم... اینقدر پشت سرم راه رفتو و اینارو هی گفت‌و و گفت که آخرش یه کم از عصبانیتم کم شد.... گفتم خیله خب... ولی تا اطلاع ثانوی اصلا نمیخوام ببینمت.... باید زمان بگذره تا بلکه یه کم اتفاق امشب تو ذهنم کمرنگ بشه... الانم راتو بکش برو تا من حالم بهتر نشده نیا سمتم.... سر جاش واستاد :گفت قرار بعدیمون کی باشه ملیحه...؟ من بدون تو نمیتونم.... گفتم حالا خبرت میکنم... فعلا اصلا نمیخوام به قرار بعدی فکر کنم..... گفت ملیحه پس بی خبرم نذار خب...؟ به جوری منو از خودت باخبر کن... بدون اینکه هیچ جوابی بهش بدم به رفتنم ادامه دادم..... و رسیدم خونه... خدارو شکر هیچکی خونه نبود... سریع پریدم تو حموم و خودمو همه ی لباسامو شستم..... هنوز از سوزشم کم نشده بود... احساس می‌کردم رو زخمم نمک پاشیدن... یه کم زیر دوش آب موندم و سرمو گرفتم بالا، آب می‌ریخت رو صورتمو موهام و انگار یه کم آرومتر میشدم... با خودم گفتم حتما الان دیگه کم کم سر و کله ی مریم و مامانم پیدا میشه... این بود که خودمو آبکشیدمو حوله م رو دور خودم گرفتمو اومدم بیرون. #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 560
16
قسمت سی و پنج از ترس داشتم میلرزیدم. مجتبی که متوجه تعجب من شده بود انگشت اشاره ش رو گرفت رو لبش و گفت :هیسسسس..آروم باش عزیزم... آروم باش... چیزی نیست فرزان از خودمونه.... گفتم یعنی چی که از خودمونه.... برو کنار ببینم... پاشو از رو من میخوام لباسامو بپوشم... مجتبی گفت :عشقم... یعنی چی این حرفا...؟ مگه من مرد زندگی تو نیستم...؟ من ساکت بودم... دوباره گفت :با توام... جواب بده... مگه من مرد زندگیت نیستم... آروم گفتم : آره... گفت :خب، قربون آدم چیز فهم... منکه مرد زندگی تو هستم دارم میگم فرزان از خودمونه و مشکلی نیست... راحت باش عشقم... راحت باش..اصلا سخت نیست..... اتفاقا اگه تجربه کنی میبینی چقدر حالش بیشتره.... تو فقط سخت نگیر و راه بیا... تا ببرمت فضا.... عشقم.. منکه هنوز گیجو مبهوت بودم، زل زده بودم به مجتبی، و به حرفاش گوش میدادم.... دهنم قفل شده بود... فرزان هنوز دم در بود و منتظر اوکی از طرف ما بود... مجتبی که دید من ساکتم بیشتر دور ورداشتو به فرزان اشاره داد بیاد تو.. فرزان هم اومد تو و شروع کردن!!! و من فقط آرزوی مرگ میکردم. حالم بد بود.. خورد شدن قلبم از طرف دیگه....احساس می‌کردم بهم توهین شده. فقط دلم میخواست بمیرم.... من به مجتبی اعتماد کرده بودم... ولی اون از اعتماد من سو استفاده کرده بود... سریع لباسامو پوشیدم.... دوییدم سمت در که برم خونه.... راه رفتن برام سخت بود...، تو کوچه می‌دویدم که پشت سرم صدای دویدن شنیدم، همزمان دیدم مجتبی صدام میزنه.... ملیحه... ملیحه صبر کن... صبر کن خودم میرسونمت.... لباساشو پوشیده بودو خودشو بهم رسونده بود.... دوباره داد زد: صبر کن دیگه... مگه با تو نیستم...؟ گفتم: خفه شو بابا.... واسه همین منو آوردی اینجا....؟ این چه کاری بود....؟ مگه نگفتی هوامو داری؟ مگه نگفتی همه جا پشتمی....؟ چی شد پس...؟ اینارو میگفتمو هق هق گریه میکردمو میدویدم.... سرعتشو زیاد کردو رسید بهم... مچ دستمو گرفتو گفت :صبر کن دیگه.... صدات میزنم نمیشنوی؟ صبر کن کارت دارم.... دستمو محکم کشیدم که مچمو ول کنه #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 498
16
داستان زندگی "ملیحه" قسمت سی و چهارم مجتبی لبخندی زدو گفت :به بچه ها بگو منم با  ملیحه میام....اینو که گفت انگار برق گرفته باشه منو.... چشمام گشاد شد از تعجب... نگاش کردمو و گفتم: مجتبی....! من بیام کجا آخه....؟ شما همه پسرین من بیام اونجا بین شما چکار کنم.....؟ مجتبی گفت :نترس... تو با من باش.... چکار به اونا داری..... تا من باهاتم نترس..... مجتبی که اینارو به من می‌گفت، فرزان رفت تو آشپزخونه و مشغول دم کردن چایی شد.... مجتبی هم زد رو پامو و گفت :عشقم بریم تو اتاق لباس راحت بپوش... میدونستم اگه برم تو اتاق چه اتفاقی میفته.... ولی من با فکر اینکه مجتبی قراره شوهرم باشه دیگه با این قضیه کنار اومده بودم..... باهم پاشدیم و رفتیم تو اتاق، مجتبی به فرزان گفت:فرزان جان ما تو اتاقیم... اینو گفتو درو بست... من وسط اتاق وایستاده بودم و با خودم فکر میکردم که حالا حتما فرزان میفهمه ما برای چی توی اتاقیم، با خودم از این فکرا میکردم که مجتبی اومد سمتم.... همون اول لبش رو چسبوند به لبای من و بوسید... خمار بودو و هیچی جلودارش نبود. همزمان که منو می‌بوسد  لباسامم دونه دونه در می آورد. آروم آروم هولم داد رو تختی که گوشه ی اتاق بود. مشغول عشقبازی بودیمو و هر دومون تو یه فضای دیگه ... یهو دیدم مجتبی مکث کرد... از جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون ....با تعجب نگاش کردمو گفتم کجا؟ چرا لخت میری بیرون فرزان میبینتت.... در جوابم هیچی نگفت و رفت... انگار که من دارم با دیوار حرف میزنم ...چند دقیقه ای بیرون موند.... صداشو که با فرزان حرف میزد می‌شنیدم ولی گنگ و نامفهوم بود... دقیق نمیتونستم متوجه بشم چی میگن..... دو سه دقیقه بعد اومد تو و بدون هیچ حرفی به کارش ادامه داد.... منکه کلا همه ی فکرم رفته بود سمت اینکه،اون چه کار مهمی بود که مجتبی، اینجوری بدون لباس و تو اون حال و هوا ول کردو رفت تا به فرزان بگه.... ولی مجتبی بازم حس گرفته بودو با من مشغول بود، حین کار بودیمو تو بدترین حالت که یهوووو....صدای باز شدن در اتاق رو شنیدم.... همه ی تنم عین یه گوله یخ شد و سریع ملحفه ای که کنارمون بود رو کشیدم رو خودمون و به در نگاه کردم... فرزان تو چار چوب در واستاده بود و نگامون می‌کرد ... مجتبی انگار براش عادی بود چون اصلا عکس العملی نشون نداد و با حرکت دستش به فرزان گفت بیا تو..... من مات و مبهوت داشتم نگاه میکردم... اصلا نمیتونستم بفهمم چه خبره.... دهنم خشک شد... از ترس  داشتم میلرزیدم. #آیدی ارسال تجربه ها و نظرات 👇👇 @donya_moshaver @khanomike_shomabashi
ادامه مطلب ...
2 538
15
♥️🌱💫🍀 ❤️🍃با بيان کردن و به کارگيری چند عبارت ساده می توانيد زندگی را لذت بخش تر و کانون خانواده را صميمی تر نمایيد. 🌱: " دوست دارم تا آخر عمر در کنارم باشی تا زندگيم را با تو سپری کنم " که شما این عبارت را بر زبان می رانيد، در واقع به او نشان می دھيد که تا آخرعمر روی عشق و وفاداری اش حساب خواھيد کرد ؛ اوست که موجبات خوشبختی شما را فراھم آورده و می تواند روزھای عمرتان را به طرز بی نظير و فوق العاده ای رقم زده و زندگی شما را تکميل تر کند. 🌱به او بگویيد:" من ً علت مخالفت تو را درک می کنم و دوست دارم با ھم به توافق نظر برسيم وبا یکدیگر تفاھم پيدا کنيم". ھنگام این عبارت را به زبان بياورید تا مشاھده کنيد که چگونه اختلاف نظر شما حل خواھد شد. در نتيجه خواھيد دید که چگونه علاقه و سازش شما ، صلح و آرامش را برایتان به ارمغان خواھد آورد. 🌱: " من تو را ھميشه دوست داشته ام ولی در حال حاضر احساس می کنم بيش از روزھای اول ازدواجمان به تو توجه دارم." حتی اگر ھمسرتان حالا دیگر چند کيلویی نسبت به اول ازدواجتان اضافه وزن پيدا کرده است و یا این که موھای سرش ریخته و کم پشت شده باز بگذارید که بداند ھنوز ھمان کسی است که شما او را دوست می داشتيد و می دارید و به او افتخار می کنيد واگر ازدواج موفقی دارید این عبارت عين حقيقتی است که به او می گویيد. ♥️ 🍀 💫 🌱
ادامه مطلب ...
2 711
4
🔖 #حراج_انواع_روتختی🔖 🔘بهترین کیفیت بیشترین تنوع ارسال فوری 📌قیمتاش تا اخر هفته به قیمت پارسال محاسبه میشه https://telegram.me/joinchat/AAAAADyCWFiUzy_Rho86gA فروش تکی به قیمت عمده🔽🔽L⁶ 📲📱09122244818 👩‍💻✅ @artimah

file

file

5 225
2
♥️🌱🌸🌿 🌿 🌸 🌱 ♥️ یه وقتی همسرتون درباره موضوعی شفافیت به خرج داد و عیب و که دارید رو بهتون گفت؛ به جای اینکه موضع بگیرید یا با طعنه و‌ جوابش رو بدید یا بزنید تو ذوقش؛ بهتره ازش کنید و با تأیید، همسرتون را به انجام دوباره این کار تشویق کنید... استفاده از جملاتی مثل: 🔸واقعا اینجوریه؟! 🔹من نمی‌دونستم، ممنونم که گفتی! 🔹خیلی جالبه! مرسی عزیزم 🔸ممنونم که روشنم کردی! و... می‌تونه مفید باشه... 🌿 🌸 🌱 ♥️🌸🌿♥️🌱
ادامه مطلب ...
2 608
1
رو به دوربین اعتراف کرد که کجای بدنش ترک داره 😍😱am ترک بارداری✅ ترک های بدنسازی✅ ترک های بازو✅ ترک های دست و پا✅ جهت کسب اطلاعات بیشتر لینک زیر را لمس کنید👇 https://1ta100.ir/qu-ads/1175

۱۰۷ ترک.mp4

5 013
1
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ 💠می خواهی همسرت عاشقت باشد ؟ 🏷 را تشویق کنید. مرد عاشق تشویق است. کف زدن‌ها را فراموش نمی‌کند … مرد، آفرین شما را تا عمر دارد به خاطر می‌سپارد. من نیز لبخند شما را بعد از اجرای این قوانین طلایی برای همیشه به خاطر دارم. تشکر به مرد قدرت پرواز می‌دهد. از هر کار کوچکی که برای شما انجام می‌دهد تشکر و قدردانی کنید. تا او نیز بی حساب به شما عشق بورزد زندگی؛ که در بالا ذکر شد شاید در نگاه اول بسیار ساده و سطحی و بی اهمیت جلوه کند ولی باور کنید که با رعایت همین نکات ساده (و البته بی هزینه) بسیاری از مشکلات مربوط به نبود صمیمیت بین همسران حل می‌شود. موارد بالا برای خانم‌ها است. به همین صورت نکاتی هم وجود دارد که آقایان باید رعایت کنند که با رعایت آن‌ها از سوی آقایان و رعایت نکات بالا از سوی خانم‌ها قطعاً” صمیمیت در پر رنگ‌تر خواهد شد. آری صمیمیتی که اگر در خانه حاکم باشد همه مشکلات کم رنگ می‌شوند و حاضر نخواهید بود که آن را با دنیا عوض کنید. 💠 ما از زندگی چیزی جز صمیمیت و یکدلی و فضایی با عشق و محبت می‌خواهیم؟ مگر نه اینست که حتی آن کسی که به دنبال کسب ثروت است هدفش رسیدن به آرامش است. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 542
1
❇️هر واحد کامپوزیت تا ۷۰ درصد تخفیف❇️            ❇️مواد نانو سرامیک❇️ ☑️ ۱۰ سال پالیش رایگان ☑️ ژاپنی و آلمانی و سوئیسی ☑️ بدون تراش ☑️ اقساط بدون سود 🅾ویزیت و مشاوره رایگان : 👇👇 📲 tel: 09925002035 👨‍⚕ نمونه کار ها 👇🏼⁷ H

file

4 939
1
🌱❤️ 💫 #شش_نکته حیاتی که بسیاری از #زوجین به آن توجه نمی‌کنند...! 1⃣ همسر خود را به چشم یک شی‌ مسئول ننگرید. بلكه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید. 2⃣ جنبه یا بخش‌هایی از شخصیت شوهرتان را كه باعث تمایز او از سایرین می‌شود مورد توجه و تحسین قرار دهید. 3⃣ برای اینكه همسرتان با شما روراست باشد سعی كنید او را درک كرده و برای افكار و احساساتش ارزش قایل شوید. اگر حرف‌ها و گفته‌های او مطابق میل شما نیست از خود واكنش تند نشان ندهید؛ زیرا به این وسیله بذر بی‌اعتمادی در زندگی خود می‌كارید.  4⃣ وقتی همسرتان با شما درد دل می‌كند و راز دلش را با شما در میان می‌گذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید كه اسرار درونش ناخوشایند و بی‌رحمانه است‌ و خیلی بد است. 5⃣ به طور مداوم از شوهرتان انتقاد نكنید زیرا انتقاد پیاپی باعث می‌شود كه شوهرتان از شما فاصله بگیرد. 6⃣ او را به درک نكردن‌، عدم صمیمیت و بی‌احساس بودن متهم نكنید. زیرا او درک كردن‌، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه خودش نشان می‌دهد.. ❤️ 🌿💫
ادامه مطلب ...
2 499
2
🔴کسب درآمد دلاری با راه اندازی کسب و کار تولیدی پرسود در صنعت ساختمان  ✔️ تامین ۱۰۰٪ مواد اولیه  ✔️ تضمین خرید ۱۰۰٪ کالاهای تولید شده  ✔️ آموزش تولید و بهره‌برداری  ........................................................... جهت اطلاع از نحوه سرمایه گذاری و اخذ نمایندگی همین حالا تماس بگیرید 👇👇 📞09912079978 📞09912079980 📞09936801104 📞09936801109 ‌ لینک ثبت نام برای مشاوره رایگان👇 ‌ گروه صنعتی فیبو عمان(دفتر ایران) H⁷

file

4 912
1
♥️🌱🌸🌿 🌿 🌸 🌱 ♥️ ✅ مقابله با همسر بهانه‌گیر: 🏷 همچون مُسَکِّن آرام‌بخش باشید. بهانه ‌جویی‌های همسرتان علتی دارد، بی‌تردید او دچار مشکلی شده است. مشکلی که شاید به دلایلی چون خجالت کشیدن، صلاح ندانستن، سرزنش و... حاضر نیست به شما بگوید. 🔖 در چنین مواقعی پایگاه امنیت همسرتان باشید و او را به آرامش دعوت کنید. به حریم شخصی همسرتان احترام بگذارید و هرگز کنکاش و تجسس نکنید بپذیرید همسرتان اکنون نیازمند انرژی مثبت و نیروبخش است. 👈🏻 پس نقش آرام بخش بودن خود را به خوبی ایفا کنید و با ایجاد محیطی آرام و سکوت‌های نشان از رضایت، فضایی را برای تفکر و کنار آمدن همسرتان با خودش فراهم آورید. 🌿 🌸 🌱 ♥️🌸🌿♥️🌱
ادامه مطلب ...
2 491
2
❌حشرات و حیوانات موذی خطرناک📣 📣اختراعی شگفت انگیز📣 ✅با کمترین هزینه از شر هر نوع حشره و حیوان موذی (سوسک،ساس،موش و...)راحت شوید ⭕️ضمانت کارایی ⭕️بدون خطرات سمپاشی✨ ⭕️بدون هیچ گونه خطر برای انسان و حیوانات خانگی🌱🍀2⁷ برای مشاوره رایگان ودریافت هدیه ویژه🎁 برای سه نفر اول  وشرکت در قرعه کشی  عدد ۷ را به سامانه ۱۰۰۰۲۰۰۵۰۰۰ ارسال نمایید.

file

4 925
1
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ تنها ۱۲ درصد از مردان خیانتکار معتقدند که معشوقه شان اندام و چهره ای جذاب تر از همسرشان دارد. به عبارت دیگر برخلاف تصور عموم، مردان به خاطر داشتن یک رابطه ی جنسی گرم تر با زنی زیباتر به سوی خیانت نمی روند بلکه دلیل اصلی آن ها برای خیانت، عاطفی است. ابتدا یک رابطه ی عاطفی بین مرد و معشوقه شکل می گیرد و رابطه ی جنسی به دنبال آن آغاز خواهد شد. از خیانت همسر خود می ترسید به دنبال ایجاد رابطه ی عاطفی محکم تر و عاشقانه تری با همسرتان باشید نه این که خود را لاغرتر کنید و یا سعی در زیباتر کردن چهره ی خود داشته باشید. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
ادامه مطلب ...
2 591
3
موهای سفیدت رو در کمتر از یک ماه مشکی کن ✅Ha پیشنهاد مجری شگفت زدمون کرد👇

۱۰۸ سفیدی.mp4

5 068
1
Last updated: ۱۱.۰۷.۲۳
Privacy Policy Telemetrio