Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
دسته بندی
زبان جغرافیایی و کانال

audience statistics بگذار اندکی برایت بمیرم.... 💋

بگذار اندکی برایت بمیرم: انلاین فتنه گر: فایل فروشی یاغی: انلاین ژانر:  #عاشقانه   #مذهبی   #بزرگسال  پارت گذاری: هرشب یک پارت طولانی به جز پنجشنبه جمعه و تعطیلات رسمی... 
نمایش توضیحات
39 7160
~0
~0
0
رتبه کلی تلگرام
در جهان
24 494جایی
از 78 777
در کشور, ایران 
4 015جایی
از 13 357
دسته بندی
1 970جایی
از 5 475

جنسیت مشترکین

می توانید بفهمید که چند زن و مرد در این کانال مشترک هستند.
?%
?%

زبان مخاطب

از توزیع مشترکین کانال بر اساس زبان مطلع شوید
روسی?%انگلیسی?%عربی?%
تعداد مشترکین
چارت سازمانیجدول
D
W
M
Y
help

بارگیری داده

طول عمر کاربر در یک کانال

بدانید مشترکین چه مدت در کانال می مانند.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
رشد مشترکین
چارت سازمانیجدول
D
W
M
Y
help

بارگیری داده

Hourly Audience Growth

    بارگیری داده

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    - زنت مال خودته مادر، فرار که نمیکنه هربار میبینمش زدی یه جاشو کبود کردی! لپای رویا درجا سرخ میشه که برای بوسیدنشون وسوسه ام میکنه. - اخه مامان شما نمیدونی این توله چه دلبریه که! کمر نذاشته برام انقدر ناز و عشوه میاد. رویا داره با چشم و ابرو ایما و اشاره میکنه که ساکت شم اما نمیدونه همین کارش بیشتر تحریکم میکنه. دهن مامان از بی‌حیایی من باز مونده اما مقابل چشماش دست رویا رو میگیرم و میگم: - بیا تا قبل از شام بریم یه چرتی بزنیم تجدید قوا کنیم! ناله می‌کنه: - کارن توروخدا! مامان آروم میگه: - خدا به دادت برسه مادر، برو برو عیبی نداره من خودمو میزنم به اون راه. تا استراحتتون تموم بشه یه کم کاچی میپزم برات.
    ادامه مطلب ...
    0
    0
    من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بی‌پدر بزرگ شده و حالا با بزرگ‌ترین چالش زندگیم روبه‌رو شدم. یک‌روز از خواب بیدار شدم و دیدم جلوی در خونه‌ام بچه‌ایه که مادر ناشناسش تو یک‌نامه ادعا می‌کنه بچه‌ی منه و بعد از آزمایش DNA فهمیدم اون بچه واقعا مال منه! بچه‌ای که دوست ندارم مثل خودم بی‌پدر بزرگ بشه اما وجود اون برای شهرت من خطرناکه و باید براش یک مادر پیدا کنم...
    0
    0
    - زنت مال خودته مادر، فرار که نمیکنه هربار میبینمش زدی یه جاشو کبود کردی! لپای رویا درجا سرخ میشه که برای بوسیدنشون وسوسه ام میکنه. - اخه مامان شما نمیدونی این توله چه دلبریه که! کمر نذاشته برام انقدر ناز و عشوه میاد. رویا داره با چشم و ابرو ایما و اشاره میکنه که ساکت شم اما نمیدونه همین کارش بیشتر تحریکم میکنه. دهن مامان از بی‌حیایی من باز مونده اما مقابل چشماش دست رویا رو میگیرم و میگم: - بیا تا قبل از شام بریم یه چرتی بزنیم تجدید قوا کنیم! ناله می‌کنه: - کارن توروخدا! مامان آروم میگه: - خدا به دادت برسه مادر، برو برو عیبی نداره من خودمو میزنم به اون راه. تا استراحتتون تموم بشه یه کم کاچی میپزم برات.
    ادامه مطلب ...
    0
    0
    - زنت مال خودته مادر، فرار که نمیکنه هربار میبینمش زدی یه جاشو کبود کردی! لپای رویا درجا سرخ میشه که برای بوسیدنشون وسوسه ام میکنه. - اخه مامان شما نمیدونی این توله چه دلبریه که! کمر نذاشته برام انقدر ناز و عشوه میاد. رویا داره با چشم و ابرو ایما و اشاره میکنه که ساکت شم اما نمیدونه همین کارش بیشتر تحریکم میکنه. دهن مامان از بی‌حیایی من باز مونده اما مقابل چشماش دست رویا رو میگیرم و میگم: - بیا تا قبل از شام بریم یه چرتی بزنیم تجدید قوا کنیم! ناله می‌کنه: - کارن توروخدا! مامان آروم میگه: - خدا به دادت برسه مادر، برو برو عیبی نداره من خودمو میزنم به اون راه. تا استراحتتون تموم بشه یه کم کاچی میپزم برات.
    ادامه مطلب ...
    195
    1
    - پریودم سینه ‌هام درد میکنه نمیتونم به بچه شیر بدم. - ماساژ بدم یا بخورمش؟
    31
    0

    sticker.webp

    1
    0
    _ خانومتون مورد تجاوز گروهی قرار گرفته؟ شما اطلاع دارید؟ اخمی به چهره نشاند و در جواب دکتر غرید: _ نه. دکتر عینکش را بالا فرستاد و با تعجب به یلدا که از شدت خونریزی روی تخت بی‌حال بود، نگاه کرد. به سمت امیر کیا چرخید و گفت: _ چیزی وارد خودش کرده؟ مثلا لوله یا شلنگ یا همچین چیزی؟ در حالی که از خشم نفس نفس می‌زد، باز هم کوتاه جواب داد: _ خیر! ابروهایش بالا پرید: _ پس چرا در این حد پارگی دارن؟ رسما بخیه لازمه طفل معصوم! نکنه توی ورزش ژیمناستیک یا همچین چیزی ضربه خوردن؛ درسته؟ نگاهی به یلدا و خونریزی شدید بین پاهایش انداخت و خونسرد جواب داد: _ نه...ازدواج با مردی که گرایش‌های خاص داره آسون نیست! با چشم‌هایی گرد شده نگاهش کرد. _ رابطه خشن داشته این طغل معصوم؟ خیره به دکتر فضول نگاه کرد و جواب داد: _ من میگم رابطه خاص! اخمی کرد و از پشت میزش برخاست. _ جناب این دختر شونزده هفده سالشه! رابطه جنسی ملایم هم بدنشو اذیت میکنه! چه بلایی سرش اوردی که مجبورم بخیه‌اش بزنم؟ کسی که زایمان طبیعی کرده در این حد بخیه نیاز نداره که این طفلک نیاز داره! حوصله جفنگیات دکتر را نداشت. از روی صندلی برخاست و به سمت یلدا رفت. از اول هم نباید به سوسول بازی‌هایش توجه می‌کرد. نگاهی به رنگ پریده یلدا انداخت و بی‌حوصله غرید: _ پد بذار تو شورتت، پاشو بریم. با گریه نالید: _ دارم میسوزم میگی پد بذار؟ دکتر به سمتشان آمد و با عصبانیت گفت: _ شما نمیتونی مریض منو همینجوری برداری ببری جناب! به سمت دکتر چرخید و فریاد زد: _ کدوم پفیوزی میخواد جلومو بگیره که زنمو نبرم خونه؟ به سمت یلدای ترسیده چرخید. _ پاشو یلدا! پاشو تا اون روی سگم بالا نیومده! دکتر جلوی یلدا ایستاد و این بار آرام تر مخالفت کرد. _ از خون‌ریزی میمیره! باید بخیه‌اش بزنم. بعد ببر زنتو! نگاهی به چشم‌های مظلوم یلدا انداخت و غرید: _ درست کوک بزن که دفعه دیگه پاره نشه! سپس خشمگین از مطب خارج شد. بعد رفتن امیر کیا، دکتر به سمت یلدا چرخید. _ واقعا شوهرته؟ بغض کرده لب زد: _ آره. _ خیلی ازت بزرگتره که! دو برابر توعه دخترجون! چرا قبل ازدواج به رابطه جنسی با همچین آدمی فکر نکردی؟ بدن تو آمادگی پذیرش اونو نداره! لبش را روی هم فشرد و بغضش را پنهان کرد. دکتر که از بدبختی های او باخبر نبود‌. _ یکم میسوزه عزیزم. اما باید تحمل کنی! هرجور شده باید جلوی خونریزیتو بگیرم. لب‌هایش را از درد گاز گرفت و سرش را بالا پایین کرد. همین که سوزش را به بین پاهایش زد فریادش به هوا خواست. _ آییییی مامان!!!!! طولی نکشید که در اتاق باز شد و امیر کیا داخل آمد. _ چیکارش کردی ؟ دکتر هراسان نگاهی به امیر کیا انداخت. _ هیچی جناب دارم بخیه میزنم! نگاهی به سوزن توی دستش انداخت و فریاد زد: _ این رسما سوزن لحاف دوزیه! چه غلطی داری می‌کنی ؟ یلدا که فاصله‌ای تا بیهوشی نداشت، دست امیر کیا را گرفت و لب زد: _ از شر من خلاص شدی امیر کیا...حالا با وجدان راحت برو دخترعموم و عقد کن....
    ادامه مطلب ...
    ✨° | مُـ‍ـــخَـدِر |°✨
    هاله نژادصاحبی📝 📚روزهای مسموم 📚وامق 📚نجیب بی آبرو 📚دلفریب 📚باغ آلبالو 📚زخمی سنت 📚آبان 📚مخدر
    1
    0
    #پارت_1 زیر شکمم تیری می کشد، از درد ناله ای سر می دهم! - جان دلم حورا! ببخشید عزیزم امشب یکم خشن شدم. با نفس نفس به صورت خیس از عرقش خیره می شوم... - چیزی نیست عزیزم، با این حجم از خشونت این درد عادیه... نیش خندی میزند که چانه و گونه ی چپش چال می شود! در دل قربان صدقه اش می روم! دست به ته ریش خیس از عرقش می کشم. سرش را پایین آورده و روی بر امدگی سینه‌ام میگذارد، همزمان که تکانی به کمرش می‌دهد، با صدایی بم زمزمه میکند: - کاشکی امشب بشه! لبخندی کوچک کنج لبم نشاندم و بوسه‌ای پر تب و تاب روی شقیقه‌اش کوبیدم که کنار گوشم پر از حرص غرید: - یه راند دیگه بریم، امشب حتما بابا میشم! خنده‌ی دلبرانه‌ام را که دید با خماری دستی روی سینه‌هام کشید، خجالت زده کمی در خودم جمع شدم که گفت: - توله سگ همین الان زیزم داشتی آه و ناله میکردی! بعد سه سال هنوزم ازم خجالت میکشی؟ اوهومِ آرامی که از ته گلویم بیرون پرید وحشی ترش کرد‌ سنگینی اندامش را از روی تنم برداشت و جز به جز تنم را با نگاهی خمار بر انداز کرد. نگاهش را میان پایم کشاند و نیشخندی از خنده روی لبش شکل گرفت و گفت: - خیس کردی توله سگ من! حرفش را زد و خودش را به میان پایم فشار داد که صدای ناله‌ام بلند شد. لاله‌ی گوشم را به دندان گرفت و با خشونت گفت: - جان؟ یه بار دیگه منه خشنو تحمل کنی تموم میشه! حرفش را زد و رابطه‌ای پر تب و تاب دیگر برایم به ارمغان اورد. پارت یک رمانشه از دستش ندید🔞❌ .
    ادامه مطلب ...
    170
    3
    _واسه زن داداشت خواستگار اومده! مرد نیم نگاهی به صبور انداخت و مادرش با حرص ادامه داد. _آره دیگه... وقتی دخترِ بیوه ی خوشگل و ترگل ورگل تو خونه باشه واسه‌اش خواستگار میاد. با حرص به پسرِ بزرگش نگاه کرد و غر زد. _این دختر بعد از مرگ داداشت نرفت خونه‌شون... گفت من عروس این خونم پیش خودتون میمونم... گفت تا اخر عمر کنیزی این خونه رو میکنم... حقش اینه که نظرِ نا محرم و غریبه روش باشه؟ حاشا به غیرتت اعلی. اعلی عصبی از جا بلند شد. _چی میگی مادر من؟ باز شروع کردی؟ مگه چه دوره ای هستیم که من بیوه ی داداشمو عقد کنم که نگاه غریبه روش نباشه؟ مادرش که مشغول گردگیری بود دستمال رو روی زمین پرت کرد و داد کشید. _میگم واسش خواستگار اومده! غیرتت اجازه میده این دختر همخواب مرد دیگه ای بشه؟ صبور که از این بحث خجالت میکشید سرشو پایین انداخت و به زمین خیره شد. اعلی از رک بودن مادرش کلافه شده بود، به موهای خودش چنگی زد و لب زد. _اجازه بده تنهایی با خودش صحبت کنم مادر! مادرش بیرون رفت، اعلی به سمت صبور که از شدت خجالت و حقارت داشت می لرزید رفت و کنارش نشست... دخترک تو خودش جمع شد و اعلی پوزخند زد. _وقتی من کنارت میشینم تو خودت جمع میشی... ما چطور میتونیم یه رابطه ی زناشویی سالم داشته باشیم؟ سر صبور بالا اومد و به مرد نگاه کرد، گریه نمیکرد اما چشماش قرمز بود. _من چطور باهات سکس کنم وقتی میدونم زن داداشم بودی؟ چطور تو چشمات نگاه کنم و سکس تو و داداشمو تصور نکنم صبور! دخترک آب دهنش رو قورت داد، با لب های خشک شده اش زمزمه کرد. _همه ی مشکلت همینه؟ _این مشکل کمیه؟ _این اصلا مشکل نیست... ما سکس نداشتیم... رابطه نداشتیم... ازدواج ما صوری بود. یک تای ابروی اعلی بالا رفت _چی میگی تو؟ _داداشت عاشق یکی دیگه بود... منم همینطور! به اجبار خانواده ها صوری ازدواج کردیم... حتی میتونم برم پزشکی قانونی که بکارتم رو تایید کنن! اعلی با حیرت بهش خیره شده بود، صبور جلو تر اومد و لب زد. _میدونی من عاشق کی بودم؟ تو! میدونی به خاطر کی تو این خونه موندم؟ تو!
    ادامه مطلب ...
    1
    0
    _دارم از درد میمیرم ترو خدا کلاس و زودتر تمومش کن .. مطمئن بود محال است پیامش را در کلاس ببیند و اگر هم میدید محال بود کلاسش را به خاطر او کنسل کند درد در دلش میپیچد که باعث میشود بی طاقت سرش را به میز تکیه دهد.. ستاره خود را روی صندلی جلو میکشد.. _اگه حالت خوب نیست میخوای از استاد اجازه بگیرم ببرمت بيرون.. _اجازه نمیده .. _اگه حالتو ببینه شاید اجازه بده.. پوزخندی به خیالات خام رفیقش میزند.. او حتی حاضر نمیشد به خاطرش کلاس را چند دقیقه زودتر به اتمام برساند.. با درد نگاهی به قامت بلند و عضلانی اش در آن کت و شلوار رسمی می اندازد.. با جدیت و اخمی غلیظ سخت مشغول درس دادن بود.. هیچکس خبر نداشت که او همسر صیغه ای استادی است که کل دخترهای دانشگاه برایش بال بال میزنند.. دختر درسخوان و شاگرد اول دانشگاه که مجبور بود برای گرفتن بورسیه؛ معشوقه ی استاد آریا با تمایلات و فانتزی های عجیب و رفتارهای خشونت آمیزش در سکس شود انگار جانش کم کم به لب میرسید .. هنوز دوساعت تا پایان کلاسش مانده بود.. ستاره نگران شانه اش را تکان میدهد.. _ماهک خوبی..؟ حتی نای جواب دادن هم نداشتم.. _چه خبره اونجا..؟ صدای سام رعشه به تنش مینشاند.. _استاد خانوم سعادت حالش خوب نیست انگار.. یکی از دانشجو ها بلند این حرف را میزند و سام است که با اخم به سمتشان می آید.. _چیشده..؟ نگاهش روی ماهک ثابت میشود و با دیدن صورت رنگ پریده اش به طرفش پا تند میکند.. دخترک از درد زیاد از حال رفته و پخش زمین میشود.. سام به طرفش خیز برمیدارد و با کشیدن او در آغوش مانع برخورد سرش با زمین میشود.. _ماهک..ماهک..چشمات و باز کن دانشجوها شوکه به استاد خشن و سردشان که چگونه یکی از شاگردانش را در آغوش گرفته نگاه میکنند.. سام فریاد میزند.. _چرا وایستادین بر و بر زل زدین به من اورژانس خبر کنید.. یکی از دخترها که شیفته ی سام بود با دیدن ماهک در آغوش سام از شدت حسادت فوراً از کلاس بیرون میزند و با مأموران حراست برمیگردد.. _اوناهاش همون دختره است .. خودش و تو بغل استاد زده به موش مردگی آخه این کار درسته..؟ اینجا دانشگاست مثلاً.. _جناب آریا این کارتون غیراخلاقیه و دور از قوانین دانشگاه.. اون دانشجو رو ول کنید چندتا از خانومای حراست و خبر کردیم بهشون رسیدگی میکنن.. _این ..این خون چیه..این بلا رو من سرت آوردم..؟ به خاطر دردایی که هر شب بهت دادم..؟ به خاطر تمایلات وحشیانم تو رابطه است آره..؟ صدای مامور حراست مثل مته در گوشش سوت میزند.. _آقای آریا شما استاد این دانشگاه و الگوی بقیه اید درست نیست که جلوی چشم بچه ها دانشجوتون رو بغل گرفتید .. با فریاد بلندش مردک لال میشود و کل کلاس در بهت فرو میرود.. _خفه شو بیشرف کدوم دانشجو ..زنمه کثافت .. زنمه آشغال..تو و این دانشگاه کوفتیت باهم برید به درک.. جسم بی جان دخترک را روی دست بلند میکند و در حالیکه به سمت در میرود مقابل چشمان حیرانشان فریاد میزند.. _ یکی به نگهبان بگه ماشینم و بیاره دم در .. زن و بچم دارن از دستم میرن.. به خدا اگه یه تارمو از سر زنم کم شه اینجارو آتیش میزنم.. یه عاشقانه ی غلیظ و ممنوعه..🔞❌ نگم از پسرش که با همون پارتای اول کلی کشته داده..😎🤫 یه کراشیه که نگوو..🤤
    ادامه مطلب ...
    1
    0
    - پریودم سینه ‌هام درد میکنه نمیتونم به بچه شیر بدم. - ماساژ بدم یا بخورمش؟
    356
    0
    - دورت بگردم خانومم، شل کن راحت بره تو سر و صورتش را غرق بوسه می‌کنم. ناله می‌کند و من فشار بیشتری می‌آورم: - الان تموم میشه، اروم باش. انگشتم را روی نقطه‌ی حساس خیس و داغش می‌گذارم. فشاری می‌دهم و ناله‌اش را با لب‌هایم خفه می‌کنم. - بالاخره خانومم شدی. نمی‌توانم خودم را کنترل کنم، ضربه‌هایم سفت و محکم در رحمش جیغش را در می‌آورد: - همین امشب تخممو تو رحمت می‌کارم بیبی، بسه از بس خیره‌سری کردی. دیگه سندت شش دنگ خورد به نامم!
    ادامه مطلب ...

    d9b7ac1d06f241069a018e7d2e74e0b8.mp4

    337
    3
    - اقا کارن من ازتون میترسم اخه همه میگن شما با این قد و هیکل تو سکس حتما خیلی وحشی‌اید. دختره‌ی ریزه‌ میزه‌ی پررو! دستشو می‌گیرم و روی پام می‌شونمش. بینیمو به گردنش می‌کشم و میگم: - همه فکر می‌کنن من خیلی سگ و هارم! کی باورش می‌شه که اینجوری رامِ یه الف بچه‌ی ۱۵۵ سانتی باشم؟! داره تحریک میشه و توی خودش جمع شده. نیپل برجسته شدشو از روی تاپ نوازش میکنم و صدای آهش بالا میره. سینه‌هاشو غرق بوسه میکنم و میگم: - طوری مراد و مریدت شدم که خودتم نمیتونی تصورشو کنی. وحشی‌گری کجا‌ بوده خانومم؟ ترسیده نگاهم میکنه و به آرومی خودمو واردش میکنم. - دیدی درد نداشت عمرِ کارن؟
    ادامه مطلب ...
    338
    1
    سوتینم رو باز می‌کنم و سینه‌های دردناک پر شیرم رو توی دستم میگیرم و ماساژ میدم. شیردوش رو می‌ذارم رو نوکش و همین که یکم می‌دوشم صدای کارن رو می‌شنوم: - چرا بچه رو ول کردی وسط خونه؟ وحشت زده از جا می‌پرم و با کف دستم فقط میتونم نوک سینه‌هامو بپوشونم که داره ازش شیر می‌چکه. - د…داشتم شیر… میدوشیدم. فاصله رو به صفر می‌رسونه و دستم‌رو از روی سینه‌ام برمیداره: - بیا برات بدوشمش… به قلم مشترک مهدیه افشار و مریم عباسقلی
    240
    1

    sticker.webp

    1
    0
    _دارم از درد میمیرم ترو خدا کلاس و زودتر تمومش کن .. مطمئن بود محال است پیامش را در کلاس ببیند و اگر هم میدید محال بود کلاسش را به خاطر او کنسل کند درد در دلش میپیچد که باعث میشود بی طاقت سرش را به میز تکیه دهد.. ستاره خود را روی صندلی جلو میکشد.. _اگه حالت خوب نیست میخوای از استاد اجازه بگیرم ببرمت بيرون.. _اجازه نمیده .. _اگه حالتو ببینه شاید اجازه بده.. پوزخندی به خیالات خام رفیقش میزند.. او حتی حاضر نمیشد به خاطرش کلاس را چند دقیقه زودتر به اتمام برساند.. با درد نگاهی به قامت بلند و عضلانی اش در آن کت و شلوار رسمی می اندازد.. با جدیت و اخمی غلیظ سخت مشغول درس دادن بود.. هیچکس خبر نداشت که او همسر صیغه ای استادی است که کل دخترهای دانشگاه برایش بال بال میزنند.. دختر درسخوان و شاگرد اول دانشگاه که مجبور بود برای گرفتن بورسیه؛ معشوقه ی استاد آریا با تمایلات و فانتزی های عجیب و رفتارهای خشونت آمیزش در سکس شود انگار جانش کم کم به لب میرسید .. هنوز دوساعت تا پایان کلاسش مانده بود.. ستاره نگران شانه اش را تکان میدهد.. _ماهک خوبی..؟ حتی نای جواب دادن هم نداشتم.. _چه خبره اونجا..؟ صدای سام رعشه به تنش مینشاند.. _استاد خانوم سعادت حالش خوب نیست انگار.. یکی از دانشجو ها بلند این حرف را میزند و سام است که با اخم به سمتشان می آید.. _چیشده..؟ نگاهش روی ماهک ثابت میشود و با دیدن صورت رنگ پریده اش به طرفش پا تند میکند.. دخترک از درد زیاد از حال رفته و پخش زمین میشود.. سام به طرفش خیز برمیدارد و با کشیدن او در آغوش مانع برخورد سرش با زمین میشود.. _ماهک..ماهک..چشمات و باز کن دانشجوها شوکه به استاد خشن و سردشان که چگونه یکی از شاگردانش را در آغوش گرفته نگاه میکنند.. سام فریاد میزند.. _چرا وایستادین بر و بر زل زدین به من اورژانس خبر کنید.. یکی از دخترها که شیفته ی سام بود با دیدن ماهک در آغوش سام از شدت حسادت فوراً از کلاس بیرون میزند و با مأموران حراست برمیگردد.. _اوناهاش همون دختره است .. خودش و تو بغل استاد زده به موش مردگی آخه این کار درسته..؟ اینجا دانشگاست مثلاً.. _جناب آریا این کارتون غیراخلاقیه و دور از قوانین دانشگاه.. اون دانشجو رو ول کنید چندتا از خانومای حراست و خبر کردیم بهشون رسیدگی میکنن.. _این ..این خون چیه..این بلا رو من سرت آوردم..؟ به خاطر دردایی که هر شب بهت دادم..؟ به خاطر تمایلات وحشیانم تو رابطه است آره..؟ صدای مامور حراست مثل مته در گوشش سوت میزند.. _آقای آریا شما استاد این دانشگاه و الگوی بقیه اید درست نیست که جلوی چشم بچه ها دانشجوتون رو بغل گرفتید .. با فریاد بلندش مردک لال میشود و کل کلاس در بهت فرو میرود.. _خفه شو بیشرف کدوم دانشجو ..زنمه کثافت .. زنمه آشغال..تو و این دانشگاه کوفتیت باهم برید به درک.. جسم بی جان دخترک را روی دست بلند میکند و در حالیکه به سمت در میرود مقابل چشمان حیرانشان فریاد میزند.. _ یکی به نگهبان بگه ماشینم و بیاره دم در .. زن و بچم دارن از دستم میرن.. به خدا اگه یه تارمو از سر زنم کم شه اینجارو آتیش میزنم.. یه عاشقانه ی غلیظ و ممنوعه..🔞❌ نگم از پسرش که با همون پارتای اول کلی کشته داده..😎🤫 یه کراشیه که نگوو..🤤
    ادامه مطلب ...
    1 066
    4
    ⁠ - یکیو پیدا کنید اخر هفته بریم خواستگاریش. خودم رو به کابینت تکیه می‌دم تا سقوط نکنم. شوهرم داره اینو میگو! - خیر باشه مادر برای کی؟ - خودم! لیوان از دستم کف آشپزخونه رها میشه ولی بی توجه به هزاران تیکه شدنش قدم برمی‌دارم تا برم نزدیک بهتر بشنوم. - می‌خوای سر زنت هوو بیاری عماد؟ می‌فهمی چی میگی؟ بس نبود این همه کتکش زدی؟ حالا می‌خوای هوو بیاری سرش؟ - بچه می‌خوام مادر من بچه!!!! اینو دماغشو بگیری میمیره دکتر گفته بچه‌اش نمیشه یکیو بگیر برام بچه بیاره. نمی‌تونم ساکت بمونم… نمی‌تونم بشینم و شاهد بدبختیام باشم. پاهای خونیم رو که از روی خرده لیوانای شکسته رد شدم و دارن می‌سوزن رو سرامیکا می‌ذارم و دردشو حس نمی‌کنم. من عاشق عماد شدم… عاشقش بودم که زنش شدم. زیر مشت و لگداش خورد شدم و دم نزدم… - می‌خوای سرم هوو بیاری؟ اشکم رو صورتم سُر می‌خوره. بی تفاوت میگه: - توی کاری که به تو ربط نداره دخالت نکن. مشتم رو می‌زنم به سینه‌ام: - شوهرم میخواد زن بگیره به من ربط نداره؟ بچه می‌خوای؟ آره بچه‌ام نمیشه… چرا؟ یادت میاد چرا؟ - غزل دهنتو ببند تا گل نگرفتمش! - عماد مادر… با تشر به مادرش میگه: - گفتم دخالت نکن. یه قدم به سکتم برمیداره و میگه: - دیگه داری حالم رو به هم می‌زنی. یه نگاه به ریخت و قیافه‌ی خودت کردی؟ آدم رغبت نمی‌کنه تو صورتت نگاه کنه بدبخت. گریون کبودیای روی دستامو نشون میدم و میگم: - کی این شکلیم کرده؟ کی؟ همین دیروز با کمربند نیوفتاده بودی به جونم؟ همه‌ی تنم درد می‌کنه بی انصاف! انقدر کتکم زدی که دیگه نمی‌تونم مادر شم. من عاشقت بودم عماد! می‌فهمی چقدر دوست داشتم؟ - لیاقت کادر شدن رو نداشتی! خم میشم و از زیر پاهای خونیم یه تیکه شیشه‌ی شکسته برمیدارم و روی رگ دست چپم میکشم و میگم: - هیچ‌وقت نمی‌بخشمت عماد… هیچ‌وقت. تازه متوجه خون‌های کف خونه و رگ دستم که پاره شده میشه. - چی‌کار کردی غزل؟ چه خاکی به سرم ریختی؟؟؟؟؟ صدای فریادش قبل از بسته شدن چشمام آخرین چیزیه که می‌شنوم: - غلط کردم غزل من…. غلط کردم!!!!
    ادامه مطلب ...
    -
    540
    8
    _ خانومتون مورد تجاوز گروهی قرار گرفته؟ شما اطلاع دارید؟ اخمی به چهره نشاند و در جواب دکتر غرید: _ نه. دکتر عینکش را بالا فرستاد و با تعجب به یلدا که از شدت خونریزی روی تخت بی‌حال بود، نگاه کرد. به سمت امیر کیا چرخید و گفت: _ چیزی وارد خودش کرده؟ مثلا لوله یا شلنگ یا همچین چیزی؟ در حالی که از خشم نفس نفس می‌زد، باز هم کوتاه جواب داد: _ خیر! ابروهایش بالا پرید: _ پس چرا در این حد پارگی دارن؟ رسما بخیه لازمه طفل معصوم! نکنه توی ورزش ژیمناستیک یا همچین چیزی ضربه خوردن؛ درسته؟ نگاهی به یلدا و خونریزی شدید بین پاهایش انداخت و خونسرد جواب داد: _ نه...ازدواج با مردی که گرایش‌های خاص داره آسون نیست! با چشم‌هایی گرد شده نگاهش کرد. _ رابطه خشن داشته این طغل معصوم؟ خیره به دکتر فضول نگاه کرد و جواب داد: _ من میگم رابطه خاص! اخمی کرد و از پشت میزش برخاست. _ جناب این دختر شونزده هفده سالشه! رابطه جنسی ملایم هم بدنشو اذیت میکنه! چه بلایی سرش اوردی که مجبورم بخیه‌اش بزنم؟ کسی که زایمان طبیعی کرده در این حد بخیه نیاز نداره که این طفلک نیاز داره! حوصله جفنگیات دکتر را نداشت. از روی صندلی برخاست و به سمت یلدا رفت. از اول هم نباید به سوسول بازی‌هایش توجه می‌کرد. نگاهی به رنگ پریده یلدا انداخت و بی‌حوصله غرید: _ پد بذار تو شورتت، پاشو بریم. با گریه نالید: _ دارم میسوزم میگی پد بذار؟ دکتر به سمتشان آمد و با عصبانیت گفت: _ شما نمیتونی مریض منو همینجوری برداری ببری جناب! به سمت دکتر چرخید و فریاد زد: _ کدوم پفیوزی میخواد جلومو بگیره که زنمو نبرم خونه؟ به سمت یلدای ترسیده چرخید. _ پاشو یلدا! پاشو تا اون روی سگم بالا نیومده! دکتر جلوی یلدا ایستاد و این بار آرام تر مخالفت کرد. _ از خون‌ریزی میمیره! باید بخیه‌اش بزنم. بعد ببر زنتو! نگاهی به چشم‌های مظلوم یلدا انداخت و غرید: _ درست کوک بزن که دفعه دیگه پاره نشه! سپس خشمگین از مطب خارج شد. بعد رفتن امیر کیا، دکتر به سمت یلدا چرخید. _ واقعا شوهرته؟ بغض کرده لب زد: _ آره. _ خیلی ازت بزرگتره که! دو برابر توعه دخترجون! چرا قبل ازدواج به رابطه جنسی با همچین آدمی فکر نکردی؟ بدن تو آمادگی پذیرش اونو نداره! لبش را روی هم فشرد و بغضش را پنهان کرد. دکتر که از بدبختی های او باخبر نبود‌. _ یکم میسوزه عزیزم. اما باید تحمل کنی! هرجور شده باید جلوی خونریزیتو بگیرم. لب‌هایش را از درد گاز گرفت و سرش را بالا پایین کرد. همین که سوزش را به بین پاهایش زد فریادش به هوا خواست. _ آییییی مامان!!!!! طولی نکشید که در اتاق باز شد و امیر کیا داخل آمد. _ چیکارش کردی ؟ دکتر هراسان نگاهی به امیر کیا انداخت. _ هیچی جناب دارم بخیه میزنم! نگاهی به سوزن توی دستش انداخت و فریاد زد: _ این رسما سوزن لحاف دوزیه! چه غلطی داری می‌کنی ؟ یلدا که فاصله‌ای تا بیهوشی نداشت، دست امیر کیا را گرفت و لب زد: _ از شر من خلاص شدی امیر کیا...حالا با وجدان راحت برو دخترعموم و عقد کن....
    ادامه مطلب ...
    ✨° | مُـ‍ـــخَـدِر |°✨
    هاله نژادصاحبی📝 📚روزهای مسموم 📚وامق 📚نجیب بی آبرو 📚دلفریب 📚باغ آلبالو 📚زخمی سنت 📚آبان 📚مخدر
    83
    0
    #پارت_1 زیر شکمم تیری می کشد، از درد ناله ای سر می دهم! - جان دلم حورا! ببخشید عزیزم امشب یکم خشن شدم. با نفس نفس به صورت خیس از عرقش خیره می شوم... - چیزی نیست عزیزم، با این حجم از خشونت این درد عادیه... نیش خندی میزند که چانه و گونه ی چپش چال می شود! در دل قربان صدقه اش می روم! دست به ته ریش خیس از عرقش می کشم. سرش را پایین آورده و روی بر امدگی سینه‌ام میگذارد، همزمان که تکانی به کمرش می‌دهد، با صدایی بم زمزمه میکند: - کاشکی امشب بشه! لبخندی کوچک کنج لبم نشاندم و بوسه‌ای پر تب و تاب روی شقیقه‌اش کوبیدم که کنار گوشم پر از حرص غرید: - یه راند دیگه بریم، امشب حتما بابا میشم! خنده‌ی دلبرانه‌ام را که دید با خماری دستی روی سینه‌هام کشید، خجالت زده کمی در خودم جمع شدم که گفت: - توله سگ همین الان زیزم داشتی آه و ناله میکردی! بعد سه سال هنوزم ازم خجالت میکشی؟ اوهومِ آرامی که از ته گلویم بیرون پرید وحشی ترش کرد‌ سنگینی اندامش را از روی تنم برداشت و جز به جز تنم را با نگاهی خمار بر انداز کرد. نگاهش را میان پایم کشاند و نیشخندی از خنده روی لبش شکل گرفت و گفت: - خیس کردی توله سگ من! حرفش را زد و خودش را به میان پایم فشار داد که صدای ناله‌ام بلند شد. لاله‌ی گوشم را به دندان گرفت و با خشونت گفت: - جان؟ یه بار دیگه منه خشنو تحمل کنی تموم میشه! حرفش را زد و رابطه‌ای پر تب و تاب دیگر برایم به ارمغان اورد. پارت یک رمانشه از دستش ندید🔞❌ .
    ادامه مطلب ...
    643
    3
    سوتینم رو باز می‌کنم و سینه‌های دردناک پر شیرم رو توی دستم میگیرم و ماساژ میدم. شیردوش رو می‌ذارم رو نوکش و همین که یکم می‌دوشم صدای کارن رو می‌شنوم: - چرا بچه رو ول کردی وسط خونه؟ وحشت زده از جا می‌پرم و با کف دستم فقط میتونم نوک سینه‌هامو بپوشونم که داره ازش شیر می‌چکه. - د…داشتم شیر… میدوشیدم. فاصله رو به صفر می‌رسونه و دستم‌رو از روی سینه‌ام برمیداره: - بیا برات بدوشمش… به قلم مشترک مهدیه افشار و مریم عباسقلی
    419
    2
    - زنت مال خودته مادر، فرار که نمیکنه هربار میبینمش زدی یه جاشو کبود کردی! لپای رویا درجا سرخ میشه که برای بوسیدنشون وسوسه ام میکنه. - اخه مامان شما نمیدونی این توله چه دلبریه که! کمر نذاشته برام انقدر ناز و عشوه میاد. رویا داره با چشم و ابرو ایما و اشاره میکنه که ساکت شم اما نمیدونه همین کارش بیشتر تحریکم میکنه. دهن مامان از بی‌حیایی من باز مونده اما مقابل چشماش دست رویا رو میگیرم و میگم: - بیا تا قبل از شام بریم یه چرتی بزنیم تجدید قوا کنیم! ناله می‌کنه: - کارن توروخدا! مامان آروم میگه: - خدا به دادت برسه مادر، برو برو عیبی نداره من خودمو میزنم به اون راه. تا استراحتتون تموم بشه یه کم کاچی میپزم برات.
    ادامه مطلب ...
    347
    1
    - غسل جنابت میکنید اقا کارن؟ سینه‌های بزرگش باعث میشه باز تحریک شم. - وقتی زنم ازم می‌ترسه و هربار میکشم پایین جیغ می‌کشه وای بزرگه معلومه که تو خواب جُنُب میشم! بندیه‌های لباسش رو می‌کشه و اون سینه‌های سفید سکسی رو بیرون می‌اندازه: - من آماده‌ام آقا کارن، می‌خوام براتون زن باشم و خودم ارضاتون کنم!
    527
    5
    ضربه‌هایش توی رحم دختر محکم و سریع‌تر شدند و دم گوش رویا غرید: - کجا بریزم عروسک؟ رویا توی یک عالم دیگر بود و حتی جواب نداد، فقط آه و ناله میکرد! پاهایش را بالا برد و زاویه‌ی ضربه‌ها را تغییر داد. باسن سفیدش قلقلکش داد اسپنکش کند: - اوف رد قرمزی دستم رو تنت تحریکم میکنه یه راند دیگه بکنمت. یک ضربه‌ی محکم دیگه کوبید و با تمام توان، شیره‌ی وجودش را درون رحمش خالی کرد: - تخممو تو رحمت می‌کارم تا تو باشی دیگه برام زبون درازی نکنی.
    364
    0
    - زنت مال خودته مادر، فرار که نمیکنه هربار میبینمش زدی یه جاشو کبود کردی! لپای رویا درجا سرخ میشه که برای بوسیدنشون وسوسه ام میکنه. - اخه مامان شما نمیدونی این توله چه دلبریه که! کمر نذاشته برام انقدر ناز و عشوه میاد. رویا داره با چشم و ابرو ایما و اشاره میکنه که ساکت شم اما نمیدونه همین کارش بیشتر تحریکم میکنه. دهن مامان از بی‌حیایی من باز مونده اما مقابل چشماش دست رویا رو میگیرم و میگم: - بیا تا قبل از شام بریم یه چرتی بزنیم تجدید قوا کنیم! ناله می‌کنه: - کارن توروخدا! مامان آروم میگه: - خدا به دادت برسه مادر، برو برو عیبی نداره من خودمو میزنم به اون راه. تا استراحتتون تموم بشه یه کم کاچی میپزم برات.
    ادامه مطلب ...
    487
    1
    - تو دینتون نگفتن زنی که به شوهرش نده و به خودارضایی بکشونتش گناهش چیه؟
    1
    0
    - رویا می‌دونی هرشب که جلوی من به بچه شیر میدی باید برم حموم؟! - هین! خاک بر سرم! - خلاصه گناه ج.ق زدنم گردن تو!
    322
    0
    - بابا بزرگ 85 سالم زن گرفته، فکر اینکه با دندون مصنوعیاش بخواد ممه بخوره و زن خسیس من بهم ممه نمی‌ده دیوونم کرده!
    رویای گمشده 🌒
    رویا مال قصه‌هاس؟ به قلم مشترک: مریم عباسقلی مهدیه افشار پارت‌گذاری روزانه و منظم 🌒 رمان تا انتها رایگان 🌔
    8
    0

    sticker.webp

    288
    1
    — نوزاد می‌خرین آقا؟ مرد دلال دسته‌ی پول ده هزار تومنی رو بین انگشتاش می‌ذاره و می‌شمره. ⁃ فروشی داری؟ دستش رو میذاره روی شکم بزرگش. چند روز بیشتر تا به دنیا اومدنش نمونده. ⁃ بینم ممد، یه نوزاد پسر تو دست و بالت نداری؟ مهندس خوب پول میده‌ها. دلال رو به دخترک میکنه و با بیخیالی به رفیقش میگه: ⁃ بهت خبر میدم. نگرد ببینم تو دست و بالم هست. بعد دخترک‌ رو مخاطب قرار میده: ⁃ بچت چیه؟ ⁃ پ…پسر. چشمای مرد دلال برق می‌زنه. ⁃ راه بیوفت بریم. همراه دو‌مرد غریبه سوار ماشین قراضه‌ای میشه و یک ساعتی تا رسیدن به مقصد طول می‌کشه. جلوی یه عمارت سفید و بزرگ از ماشین پیاده میشه. دست و پاش می‌لرزه. اگر مجبور نبود بچه رو نمی‌فروخت. پول لازمه و باید خرج عمل کلیه‌ی مامانش رو بده. ⁃ شوهر موهر نداری که؟ پس فردا نیاد بگه بچه‌مو پس بدیدا. مهندس الکی پول نمیده. خوب پول میده ولی بعدش نباید دبه کنین. ⁃ نه ندارم. ممد سری تکون میده و زیر لب خوبه‌ای میگه. زن خوش پوشی جلوی ساختمون به استقبالشون میاد. با دیدن سر و وضع ژنده‌ی دخترک یه نگاه تحقیر آمیز بهش میندازه. ⁃ این مادر بچه‌اس؟ این که خودش ۱۵ سالشم نمیشه. سرش رو پایین می‌اندازه رو چادرش رو محکم نگه می‌داره: ⁃ ۲۳ سالمه خانم. زن دستشو زیر چونه‌اش می‌زنه و با دقت صورتش رو زیر نظر میگیره. ⁃ بهت نمیاد. مطمئنی حامله‌ای؟ ⁃ بله خانم. ⁃ چادرت رو بزن کنار ببینم. لبش رو می‌گزه و زیر چشمی به دوتا مرد غریبه که اونجا هستن نگاه می‌کنه، زن متوجه میشه و به سمت پله‌ها اشاره می‌زنه: ⁃ بریم بالا پسرمم بیاد ببینتت. رو به مردا می‌کنه و میگه: ⁃ شما همین‌جا باشین تا بیام. حین بالا رفتن نفس نفس می‌زنه. روزای آخر بارداریه و یه سختی خودشو جابجا می‌کنه. تو اتاق وایمیستن و زن چادرش رو از سرش برمی‌داره. با دیدن هیکل نحیف دختر که شکمش نشون میده روزای آخر بارداریشه با بهت میگه: ⁃ پسره؟ سر تکون میده و بله میگه. ⁃ عروسم توانایی بارداری نداره. پسرم هم حاضر نیست دوباره زن بگیره و بچه‌دار بشه. چند تقه به در می‌خوره. ⁃ بیام تو مادر جان؟ ⁃ بیا پسرم. بقیه‌ی حرفش رو می‌خوره. در باز می‌شه و قامت آشنایی توی چهارچوب به چشم دخترک می‌خوره. چند لحظه میخکوب همدیگه میشن. ⁃ سلام. مرد خوش پول زودتر خودش رو پیدا می‌کنه. ⁃ سلام به روی ماهت. ببین می‌پسندیش عزیزم؟ به زودی دنیا میاد چند قدم به سمت جلو برمیداره و نگاهش رو از رو دخترک مات جدا نمی‌کنه. ⁃ خودت هم با بچه می‌مونی؟ ترسیده به مرد زل می‌زنه. مگه مادرش نگفت که زن داره؟ ⁃ بمون بچه‌ات رو بزرگ کن. ⁃ چ…طور پسرم؟ بدون اینکه به مامانش نگاه کنه میگه: ⁃ عقدت می‌کنم. خودت بالای سر بچه باش. بعد از نه ماه پیداش کرده. دختری که شب و روز دنبالش گشته و اون ازش فراری بوده. ⁃ دو برابر بهت پول میدم، بمون همین‌جا… به عمل مادرش فکر می‌کنه. راه دیگه‌ای نداره. ⁃ باشه…
    ادامه مطلب ...
    -
    872
    4
    -ویار زنت بوی تنته مادر! چرا اینقدر این بچه رو اذیت میکنی؟ خیره ی بی بی می شود. - خودِ توله سگش نمیتونه بیاد بگه!؟ بی‌بی دست بر صورتش میکوبد و می گوید: - آروم بی‌بی فدات شه! گناه داره خجالت می کشه پسرم! چرا با دلش راه نمیای تو پسر! با حرص مشهودی سر خم می کند و لب می زند: - بی‌بی اون تخم سگ و همسایه نکاشته تو اون شکم لامصبش! من کاشتم! از من آبستن شده! خجالت می‌کشه؟ - بچس! حالیش نمیشه این چیزارو! دلبری کردن بلد نیست! مگه وند سالشه مادر؟ همش هفده سالشه، خوب و بد روزگار و نمیشناسه.... صب تا شب میری شهر ! این دختر میره سر باغ منتظر میمونه تا بیای ببینت! با حرص می غرد: - پس چرا وقتی میام همش میچپه تو اون آشپزخونه!؟ چرا نمیگه.... بلند تر فریاد می زند: - حورا.... بیا ببینم - خاک به سرم پسر چی می‌خوای بهش بگی!؟ - هیچی بی بی دستت درد نکنه گفتی! الان میخوام با زنم دو کلوم اختلاط کنم می خوام ویارش بدم چش و چال بچم چپ در نیاد! بی بی سکوت می کند و از خانه خارج میشود... قباد با عجله به سمتِ اتاق حورا قدم بر می دارد ... صدای فین فین دخترک می آید... - بیا ابنجا ببینمت! تو ویار داستی چرا بهم نمیگی توله سگ! دخترک سرش را بلند میکند و با چشمان سرخ خیره ی قباد میشود که یک لحظه دلِ قباد میلرزد... با استرش بلند میشود و دستانش را به هم می پیچد... - اومدی اقا قباد! دکمه های لباسش را یکی یکی باز می کند و به سمتش می رود! با بدنِ لختش رو به روی دخترک می ایستد... -چرا نگفتی ویارت منم توله!؟ هر وقت میام میری میچپی تو این اشپزخونه کوفتی!؟ دخترک آب دهانش را می‌بلعد! رایحه ی خوشی به مشامش می رسد و عمیق بو می کشد و با من من لب می زند.: - شما ...شما گفتین سمتتون نیام ! از من خوشتون نمیاد! منم ...منم ازتون میترسم... به سرعت دخترک را بین بازوانش می گیرد و می غرد: - اگر ازت خوشم نمیومد این توله سگ و تو شکمت میکاشتم که رِ به رِ ویار بوی تنم و کنی؟ دخترک لب بر می چاند و لب می زند: - نیاز نیست اینقدر واسه من زخمت بکشین بیاید روستا! یدونه از لباساتون برای من باشه برای ویارم کافیه.... قباد سر خم می کند و گردنِ سفید دخترک را می بوسد و همانجا خمار لب می زند: - تا شوهرت هست چرا لباساش و بو بکشی!؟ دخترک دم عمیقی از میان سینه او می کشد و ارام لب می زند: - نامزدتون ناراحت میشه! - گور باباش! تا وقتی که تو اینطوری له له می زنی واسم برم پیش اون چیکار توله!؟ دخترک را به خودش می چسباند و گردنش را می بوسد... - الان دلم داره واست میره توله سگ! یه عشق بازی کوچولو توله سگ بابارو که اذیت نمیکنه!؟
    ادامه مطلب ...
    49
    0
    Last updated: ۱۱.۰۷.۲۳
    Privacy Policy Telemetrio