_دارم از درد میمیرم ترو خدا کلاس و زودتر تمومش کن ..
مطمئن بود محال است پیامش را در کلاس ببیند و اگر هم میدید محال بود کلاسش را به خاطر او کنسل کند
درد در دلش میپیچد که باعث میشود بی طاقت سرش را به میز تکیه دهد..
ستاره خود را روی صندلی جلو میکشد..
_اگه حالت خوب نیست میخوای از استاد اجازه بگیرم ببرمت بيرون..
_اجازه نمیده ..
_اگه حالتو ببینه شاید اجازه بده..
پوزخندی به خیالات خام رفیقش میزند..
او حتی حاضر نمیشد به خاطرش کلاس را چند دقیقه زودتر به اتمام برساند..
با درد نگاهی به قامت بلند و عضلانی اش در آن کت و شلوار رسمی می اندازد..
با جدیت و اخمی غلیظ سخت مشغول درس دادن بود..
هیچکس خبر نداشت که او همسر صیغه ای استادی است که کل دخترهای دانشگاه برایش بال بال میزنند..
دختر درسخوان و شاگرد اول دانشگاه که مجبور بود برای گرفتن بورسیه؛ معشوقه ی استاد آریا با تمایلات و فانتزی های عجیب و رفتارهای خشونت آمیزش در سکس شود
درد وحشتناکی هم که امروز داشت حاصل رابطه ی طولانی مدت دیشبش با او بود..
انگار جانش کم کم به لب میرسید ..
هنوز دوساعت تا پایان کلاسش مانده بود..
ستاره نگران شانه اش را تکان میدهد..
_ماهک خوبی..؟
حتی نای جواب دادن هم نداشتم..
_چه خبره اونجا..؟
صدای سام رعشه به تنش مینشاند..
_استاد خانوم سعادت حالش خوب نیست انگار..
یکی از دانشجو ها بلند این حرف را میزند و سام است که با اخم به سمتشان می آید..
_چیشده..؟
نگاهش روی ماهک ثابت میشود و با دیدن صورت رنگ پریده اش به طرفش پا تند میکند..
دخترک از درد زیاد از حال رفته و پخش زمین میشود..
سام به طرفش خیز برمیدارد و با کشیدن او در آغوش مانع برخورد سرش با زمین میشود..
_ماهک..ماهک..چشمات و باز کن
دانشجوها شوکه به استاد خشن و سردشان که چگونه یکی از شاگردانش را در آغوش گرفته نگاه میکنند..
سام فریاد میزند..
_چرا وایستادین بر و بر زل زدین به من اورژانس خبر کنید..
یکی از دخترها که شیفته ی سام بود با دیدن ماهک در آغوش سام از شدت حسادت فوراً از کلاس بیرون میزند و با مأموران حراست برمیگردد..
_اوناهاش همون دختره است ..
خودش و تو بغل استاد زده به موش مردگی
آخه این کار درسته..؟ اینجا دانشگاست مثلاً..
دختر از درد وحشتناک زیر دلش ناله ی خفیفی میکند و از بین پاهایش خون جاری میشود..
_جناب آریا این کارتون غیراخلاقیه و دور از قوانین دانشگاه.. اون دانشجو رو ول کنید چندتا از خانومای حراست و خبر کردیم بهشون رسیدگی میکنن..
سام بی توجه به همهه ی دانشجوها و سروصدای حراست خیسی خون را حس میکند..
وحشت زده از خونریزی زیادی که دارد صورتش را به سینه میفشارد و زیر گوشش با درد مینالد..
_این ..این خون چیه..این بلا رو من سرت آوردم..؟ به خاطر دردایی که هر شب بهت دادم..؟
به خاطر تمایلات وحشیانم تو رابطه است آره..؟
صدای مامور حراست مثل مته در گوشش سوت میزند..
_آقای آریا شما استاد این دانشگاه و الگوی بقیه اید درست نیست که جلوی چشم بچه ها دانشجوتون رو بغل گرفتید ..
با فریاد بلندش مردک لال میشود و کل کلاس در بهت فرو میرود..
_خفه شو بیشرف کدوم دانشجو ..زنمه کثافت .. زنمه آشغال..تو و این دانشگاه کوفتیت باهم برید به درک..
جسم بی جان دخترک را روی دست بلند میکند و در حالیکه به سمت در میرود مقابل چشمان حیرانشان فریاد میزند..
_ یکی به نگهبان بگه ماشینم و بیاره دم در ..
زن و بچم دارن از دستم میرن..
به خدا اگه یه تارمو از سر زنم کم شه اینجارو آتیش میزنم..
https://t.me/+8yWzjM0WGJEzYmE0
https://t.me/+8yWzjM0WGJEzYmE0
https://t.me/+8yWzjM0WGJEzYmE0
https://t.me/+8yWzjM0WGJEzYmE0
یه عاشقانه ی غلیظ و ممنوعه..🔞❌
نگم از پسرش که با همون پارتای اول کلی کشته داده..😎🤫
یه کراشیه که نگوو..🤤
ادامه مطلب ...