#بانوی_رنگی
🌈
https://t.me/+hNM5bEpogLA2NzE0
-نمیتونم و نمیشه، من با آدم بی گناه بازی نمیکنم.
خنده مسخره ای کرد
-دخترِ احمق،
#کثافتی که من و تو توش دست و پا میزنیم، این
#وجدان به کارش نمیاد. خودت و جمع کن و برگرد سر کارت. دو ماه دیگه، تاریخ
#تحویل محموله بعدیشونه.
دستاش بند چونه ام شد و با
#فشار مجبورم کرد که
#نگاهش کنم
-اون
#محموله از مرز رد شه
#بدبختی شایلی،
#فاتحه خودت و بخون.
پرحرص و عصبی
#ضربه محکمی به
#دستش زدم و چونه ام و آزاد کردم
-اون
#محموله چیه؟ چند تا
#دختر؟ من چیم؟ منم یه
#دخترم. کی تا حالا انقدر سازمان بی ناموس شده؟
مشت محکمی روی مبل کوبید و
#عصبی داد زد
-توی
#احمق همه مارو بی ناموس کردی، چند بار گفتم جمع کن خودتو؟ چندبار
#مستقیم و
#غیرمستقیم عموت گفت حواست باشه؟!
پوزخندی زد و نگاه متاسفی بهم انداخت
-فکر کردی
#خودفروشی راحته؟ خودت شروع کردی. بالا دستیا هم دیدن و خوششون اومد. فکر کری همه جا
#عموت هست رو گندات
#سرپوش بزاره؟
چرخید و رفت سمت در
-برای ما هم راحت نیست، اما
#دستور از بالاست، پس زودتر جمعش کن.
بی جون پرسیدم
-اگه نخوام چی؟ هیچ کس نمیتونه
#مجبورم کنه.
دستش رو
#دستگیره موند
-نه، ولی شنیدی که میگن
#دیگی که برای من
#نجوشه، میخوام سر
#سگ توش بجوشه؟ یا بعنوان
#مامور خودت و ثابت میکنی و یا دیگه به درد کسی نمیخوری و میشی مصداق بارز این مَثَل برای
#سازمان.
https://t.me/+hNM5bEpogLA2NzE0
https://t.me/+hNM5bEpogLA2NzE0
🔞🔞
ادامه مطلب ...