پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد
اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. شاه به یکی از وزرای خود گفت:
او چه می گوید؟ وزیر گفت:
به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید.
وزیر دیگری که در محضر شاه بود و
با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت:
ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.
پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن
وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از
راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
#گلستان_سعدی
جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت