#پارت175
در اتاقم رو که باز کرد خودم رو پرت کردم داخل اتاق،
در مقابل چشمای گرد شده ی پرستاره،
در رو تو صورتش محکم بستم،
و خودم رو پرت کردم رو تخت.
دستی به چسبی که روی گردنم بود کشیدم،
موهام رو از جلوی چشمام کنار زدم.
عصبی بودم، خیلی عصبی حامد دیوونس،
اما مثل منه به کسی آسیب نمی زنه اگرم بزنه دلیل داره.
مثل کاری که با ادی کرد.
حامدخوبه.
حامدخیلی خوبه همشون دروغ می گن.
احمق می گه خوب می شی و برمی گردی پیش خانوادت کدوم خانواده؟
یک بارم نیومدن دیدنم کلاً یک بار بردنم پیش روانشناس؛
اونم تو ایران بود اولین کاری که کردن،
آوردنم توی تیمارستان اونا هیچی من نیستن.
جیغ زدم:
-اونا هیچی من نیستن.
من نمی خوام خوب شم.
Показать полностью ...