The service is also available in your language. To switch the language, pressEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Гео и язык канала

все посты کافه هنر

ادمین، درخواست تبلیغات و فیلم :  @g_rahimimanesh   @cafe_honar_ads  : تعرفه تبلیغات آدرس فیلم های ارائه شده:  @List_Adres  🎞️ سفارش و درخواست فیلم پذیرفته می شود. اینستاگرام : instagram.com/_u/honar7modiran 
Показать больше
44 801+2 232
~3 328
~6
5.81%
Общий рейтинг Telegram
В мире
18 366место
из 78 777
В стране, Иран 
2 899место
из 13 357
В категории
1 071место
из 2 610
Архив постов
فیلم کوتاه مشاغل لارس فون تریه یکی از اپیزودی های مجموعه هر کس سینمای خودش 👈اسکار فیلم

Occupations by Lars Von Trier.mov

1
0
سکانسی کوتاه از فیلم داگویل 🎥 Dogville 2003 Join 👉

file

1
0
سکانسی کوتاه از فیلم داگویل 🎥 Dogville 2003 Join 👉

file

1
0
سکانسی کوتاه از فیلم داگویل 🎥 Dogville 2003 Join 👉

file

1
0
سکانسی کوتاه از فیلم داگویل 🎥 Dogville 2003 Join 👉

file

1
0
‍ داستان، این فیلم یک اثر مذهبی و  سیاسیت. همه ی اسم ها به صورت اتفاقی انتخاب نشده، از نام خیابان که نام خیابانیست که رئیس جمهور آمریکا را کشتند، نام سگ که موسی و گریس شخصیت اصلی داستان. هر شخصیت فیلم علاوه اسمشان که به نوعی همراه با ایهام است، هر کدام گویای تیپ های خاصی هستند، تام نماد روشنفکران، ادیسون طبقه ثروتمند، مارتا نمادی از کلیسا و … گریس اسمیست که خود به تنهایی گویای داستان است. گریس علاوه بر معنی لطف و شکوه زیبایی به معنی بخشش و عفو الهی نیز است. این کلمه در انجیل به این گونه آمده است. گریس(رحمت، عفو) توسط شهر پذیرفته نشد و شهر نابود شد. 🔘 يكي از سكانسهاي نمادين و عجيب فيلم جاييست كه شهروند كور در خانه نشسته و گريس پنجره را باز مي كند و در پشت پنجره هرچه هست نور و جنگل است (تنها جايي كه در فيلم يك منظره طبيعي مي‌بينيم). اين سكانس به طور استعاري نشان مي‌دهد كه انسانهايي كه نمي‌بينند بيشتر به طبيعت و خاستگاه خود نزديك‌ترند و آنهايي كه چشم دارند تنها نظر بر منظر پليديها انداخته‌اند. هرچند كه با بسته شدن پنجره او لامسه را جايگزين بينايي مي‌كند و به جاي ديدن زشتيها آنها را لمس مي‌نمايد. 🔘 مرد کور طی گفت‌وگوی طولانی با زن از نور-چیزی که او و شهر بدان نیاز دارند-حرف می‌زند. مجادلهٔ مردم شهر در مورد پذیرش یا راندن زن بی‌ثمر است. فون تری‌یه در سراسر این بخش برخورد دوگانهٔ مردم بر سر حفظ این غریبه و تهدید به خروج او را حفظ می‌کند. جایگاه ناپایدار زن در تکه نان (غذای جسم) و نقشهٔ شهر (لزوم شناخت از این محیط) که در جامه‌اش پنهان می‌کند، برجسته می‌شود. ✍ 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
1
0
سکانسی کوتاه از فیلم داگویل 🎥 Dogville 2003 Join 👉

file

1
0
‍ اين كه صحنه‌هاي فيلم شبيه تئاتر است و ديوار و پنجره انتزاعي هستند و ديده نمی شوند چه دليلي دارد؟ قطعاً فون تريه قصد نداشته يك تله‌تئاتر يا به عبارتي سينما‌تئاتر توليد كند. اين كار از روي عمد و به درستي انجام شده است. ديوارهاي نمي‌توانند جلوي ديدگان خداوند را بگيرند و او طبق اعتقاد همه اديان توحيدي «ناظر بر اعمال انسانهاست.» پس، ما ديوارها و حتي درختان و مناظر اطراف شهر را نمي‌بينيم. هرچه هست آدمها و روابط بين آنهاست. فون‌تريه مي‌خواهد بيننده در جاي خدا نشسته باشد و از چشم يك الهه به وقايع بنگرد و تحليل بكند. 🔘 مرد کور و پا به سن گذاشتهٔ شهر (بن گازارا، یادگار سینمای روشنفکری دههٔ 1960 و اوایل دههٔ 1970 آمریکا) با تلخی سخن می‌گوید و حرف‌های کلی به زبان می‌آورد. جملهٔ کلیدی را یکی از ساکنین داگ ویل بر زبان می‌آورد: «…این شهر گندیده». واکنش سرد و منفعلانهٔ مردم شهر برابر شور و شر گریس برای کار کردن و ایجاد ارتباط، تأییدی بر پوسیدگی عمیق پنهان شده زیر ظاهر سادهٔ این محیط است. لختی و برهنگی با خلاء ناشی از حذف دیوارها و سقف‌ها، تعارض مردم شهر با این زن را برجسته کرده و مقولهٔ «خودی» و «غیرخودی» را به رخ می‌کشد. حتی زن سیاه (کلئو کینگ) که طعم تبعیض نژادی در این‌جامعهٔ سپید را چشیده، در صف خودی‌ها می‌ایستد و این زن مو طلایی سپید را با دیدهٔ تحقیر می‌نگرد. ✍ 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
1
0
‍ اين كه صحنه‌هاي فيلم شبيه تئاتر است و ديوار و پنجره انتزاعي هستند و ديده نمی شوند چه دليلي دارد؟ قطعاً فون تريه قصد نداشته يك تله‌تئاتر يا به عبارتي سينما‌تئاتر توليد كند. اين كار از روي عمد و به درستي انجام شده است. ديوارهاي نمي‌توانند جلوي ديدگان خداوند را بگيرند و او طبق اعتقاد همه اديان توحيدي «ناظر بر اعمال انسانهاست.» پس، ما ديوارها و حتي درختان و مناظر اطراف شهر را نمي‌بينيم. هرچه هست آدمها و روابط بين آنهاست. فون‌تريه مي‌خواهد بيننده در جاي خدا نشسته باشد و از چشم يك الهه به وقايع بنگرد و تحليل بكند. 🔘 مرد کور و پا به سن گذاشتهٔ شهر (بن گازارا، یادگار سینمای روشنفکری دههٔ 1960 و اوایل دههٔ 1970 آمریکا) با تلخی سخن می‌گوید و حرف‌های کلی به زبان می‌آورد. جملهٔ کلیدی را یکی از ساکنین داگ ویل بر زبان می‌آورد: «…این شهر گندیده». واکنش سرد و منفعلانهٔ مردم شهر برابر شور و شر گریس برای کار کردن و ایجاد ارتباط، تأییدی بر پوسیدگی عمیق پنهان شده زیر ظاهر سادهٔ این محیط است. لختی و برهنگی با خلاء ناشی از حذف دیوارها و سقف‌ها، تعارض مردم شهر با این زن را برجسته کرده و مقولهٔ «خودی» و «غیرخودی» را به رخ می‌کشد. حتی زن سیاه (کلئو کینگ) که طعم تبعیض نژادی در این‌جامعهٔ سپید را چشیده، در صف خودی‌ها می‌ایستد و این زن مو طلایی سپید را با دیدهٔ تحقیر می‌نگرد. ✍ 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
1
0
‍ اين كه صحنه‌هاي فيلم شبيه تئاتر است و ديوار و پنجره انتزاعي هستند و ديده نمی شوند چه دليلي دارد؟ قطعاً فون تريه قصد نداشته يك تله‌تئاتر يا به عبارتي سينما‌تئاتر توليد كند. اين كار از روي عمد و به درستي انجام شده است. ديوارهاي نمي‌توانند جلوي ديدگان خداوند را بگيرند و او طبق اعتقاد همه اديان توحيدي «ناظر بر اعمال انسانهاست.» پس، ما ديوارها و حتي درختان و مناظر اطراف شهر را نمي‌بينيم. هرچه هست آدمها و روابط بين آنهاست. فون‌تريه مي‌خواهد بيننده در جاي خدا نشسته باشد و از چشم يك الهه به وقايع بنگرد و تحليل بكند. 🔘 مرد کور و پا به سن گذاشتهٔ شهر (بن گازارا، یادگار سینمای روشنفکری دههٔ 1960 و اوایل دههٔ 1970 آمریکا) با تلخی سخن می‌گوید و حرف‌های کلی به زبان می‌آورد. جملهٔ کلیدی را یکی از ساکنین داگ ویل بر زبان می‌آورد: «…این شهر گندیده». واکنش سرد و منفعلانهٔ مردم شهر برابر شور و شر گریس برای کار کردن و ایجاد ارتباط، تأییدی بر پوسیدگی عمیق پنهان شده زیر ظاهر سادهٔ این محیط است. لختی و برهنگی با خلاء ناشی از حذف دیوارها و سقف‌ها، تعارض مردم شهر با این زن را برجسته کرده و مقولهٔ «خودی» و «غیرخودی» را به رخ می‌کشد. حتی زن سیاه (کلئو کینگ) که طعم تبعیض نژادی در این‌جامعهٔ سپید را چشیده، در صف خودی‌ها می‌ایستد و این زن مو طلایی سپید را با دیدهٔ تحقیر می‌نگرد. ✍ 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
1
0
. برشی کوتاه از فیلم داگویل Join 👉

sample video.mkv

817
11
فون تریر : «فیلم باید مانند ریگی درون کفش باشد» Join 👉
1 442
21
داگویل یکی از ادبی ترین فیلم های سینماست یعنی زبان فیلم بسیار به زبان ادبیات نزدیک است و شما هنگام دیدن فیلم حس می کنید که در حال خواندن یک رمان هستید. داگويل، داستان یک جامعه بزرگ در مقیاس کوچک دهکده. 🎬 Dogville 2003 Join 👉
1 989
56
‍ ➖یک‌بار که داشتم با یکی از دوستانم به ماهیگیری می‌رفتم از رادیو روایت دانمارکی جنی- دزد دریا از اپرای سه پولی برشت را شنیدم. هر دو ما جذب آن انگیزه‌ی انتقامی که در ترجیع بند شعر تکرار می‌شد، شده بودیم. ناگهان به فکرم رسید که فیلمی درباره‌ی انتقام بسازم و در عرض یک هفته فیلم‌نامه‌ی آن را نوشتم. ➖فکر می‌کنم تماشاگر پس از دقایقی از شروع فیلم فراموش می‌کند که هیچ خانه و درخت سیبی وجود ندارد و از آن لحظه به بعد تمام توجه‌اش بر روی بازیگران متمرکز می‌شود. به این شکل تماشاگر آزادی بی‌حد و حصری را تجربه می‌کند، چون به یک‌باره دری به‌ تخیل شخصی‌اش باز می‌شود و می‌تواند هر طور که خواست فضا‌ها و خانه‌ها را تصور کند. ➖از خودتان بپرسید چه کسی گناهکار اولیه است؛ خدا به خاطر اینکه درخت سیب را در باغ عدن کاشته بود یا حوا که سیب را کنده بود. گریس یک روز ناگهان در داگویل ظاهر می‌شود و به همه قول می‌دهد که هر کاری از او خواستند انجام دهد. طبیعی‌ست که آن احمق‌های دهاتی دنبال حداکثر استفاده از او باشند و از هیچ چیز نگذرند. 🎬 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
2 005
9
‍ فون‌تریه در «داگویل»، به‌طرح مساله خصوصیت «نابردباری» در جامعه ایالات متحده می‌پردازد و به‌نوعی تاریخ این کشور را به‌چالش می‌کشد (همان‌طور که در فیلم دوم این سه‌گانه، «مندرلی» موضوع برده‌داری را مطرح می‌کند). فون‌تریه از دکور مینی‌مالی استفاده کرده که در آن حتی خانه‌های شهر دیوار ندارند تا اساسا چیزی برای پنهان کردن از دید مخاطب وجود نداشته باشد.  همین بی‌پروا و بی‌پرده عیب به‌رخ کشیدنِ فون‌تریه شاید باعث شده با وجود گذشت بیش از دو دهه از ساخته شدن فیلم دوم، هنوز «سه‌گانه آمریکایی» به سرانجام نرسیده باشد؛ یعنی چه‌بسا فون‌تریه از همان خصوصیتی ضربه خورده که در داگویل از آن انتقاد کرده است: نابردباری جامعه آمریکا (که البته تنها مختص آمریکا نیست).  🔘 در داگویل نشانه شناسی یک زندگی اجتماعی  نازل را  می بینیم، مردمان «از رادیو  تنها برای شنیدن موسیقی استفاده می کنند»، شاید برای اینکه احتمالاً تنها صدایی باشد که از رادیو به گوش می رسد اما بدون دروغ  و فریبکاری. وقتی فیلم را می بینی قبل از هرچیز یک موضوع توجه تو را به خود می کشد: زندگی داگویل حالت پارتیشنی دارد. خانه ها فاقد در و دیوارند. آیا این دلالتی به زوال فضای خصوصی آن هم در «فردگرا» ترین جامعۀ دنیای ماست؟ پس باز وای بر جوامع دیگر. 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
2 178
22
‍ شب. در این پلان/شهر زندان هستیم. تام فقط تا لب صحنه، لبهٔ تاریکی جلو می‌رود. راوی از کتاب‌ها، نویسنده‌ها و خلاقیت حرف می‌زند. تیرگی صحنه هشداردهنده است و زن هراسانی به نام گریس (نیکول کیدمن) متعاقب شلیک چند گلوله پا به شهر می‌گذارد و از تعقیب‌کنندگانی که سر در پی‌اش گذاشته‌اند می‌گریزد. مردان سیاهپوش با کلاه و جامه‌های خوش‌پوش (فیلم‌های گنگستری) پی او هستند. فون تری‌یه با عدم نمایش چهرهٔ رئیس آن‌ها، نیروی متخاصم سر در پی او گذاشته را غول‌آساتر می‌کند. تام به زن پناه می‌دهد. روز-آفتاب برتافته-مصنوعی-انتزاعی است. اما ترکیب رنگ‌ها عملکرد روشنی دارند. گریس رنگ‌پریده و هراسان با موهای طلایی و لبان قرمز نقطهٔ مقابل مردم عبوس و صورت سنگی مثل زن مغازه‌دار (لورن باکال: نمایندهٔ سینمای کلاسیک آمریکا) است که با رنگ‌های بی‌روح آبی و سفید برجسته شده‌اند. ورود زن به محیط سنتی شهر یادآور و ورود مهاجران ناآشنا با آمریکا است، کسانی که معمولا در مورد گذشتهٔ خود توضیح چندانی نمی‌دهند و برای بقا چاره‌ای جز تمکین به معیارهای محیط نو ندارند. ✍ 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
2 212
12
‏در داگویل نه دری وجود دارد نه دیواری. مخاطب با نگاه مذهبی به خداوند در جایگاه او قرار میگیرد و به اتفاقات مینگرد. این شهر داستان پلیدی‌ و زشتی‌های جامعه انسانیست. 🎬 Dogville 2003 Join 👉
2 699
39
داگویل لارس فون تریر جایی‌ست در میان ناکجاآباد (اتوپیا) و دگرجا (هِتِروتوپیا). در این فیلم زبانِ بازنمایی به منظرِ بی‌اندازه کمینه‌گرایِ (مینی‌مال) خود محدود است: جهان خارج هیچ است، دیوارها صرفاً خط‌هایی بر روی زمین هستند و مشخصه‌ی خانه‌ها با یک عنصر منحصربفرد نشان‌پردازی شده‌اند. این فضا دقیقاً مشابه هر فضای دیگری در سینماست، این فضا، از آنجایی که همین واقعیت موجود را بازنمایی می‌کند، خارج از این واقعیت هم به حیات خود ادامه می‌دهد. به واقع هتروتوپیا در اینجا پرسشگری در باب رابطه‌ی برقرار شده بین سوژه و بازنمایی ا‌ست، آنگونه که برای مثال در تابلوی نقاشی مشهور رنه مگریت (این یک چپق نیست) نیز مطرح شده است. بنابراین استتیک فیلم توسط این بازنمایی مینی‌مال است که خلق می‌شود و در ادامه به حسی قوی از کلاستروفوبیا (مرض ترس از فضای تنگ ومحصور) استحاله می‌یابد. 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
2 942
30
👤 : زن ها مرا تسخیر خواهند کرد. Join 👉

179483467_160735915969095_1055916493399813548_n.mp4

3 234
39
‍ 📝یادداشت اسلاوی ژیژک بر فیلم داگویل به کارگردانی لارس فون تریه شروع فیلم معرفی این مکان در دکوری خط کشی شده است که مثل نقشه هوایی یک منطقه به نظر می رسد. صدای راوی: ((داگویل در کوه های راکی ایالات متحده آمریکا بود؛ این بالا، جایی که جاده ها به پایان حتمی خود می رسیدند، نزدیک ورودی معدن رها شده نقره. ساکنین داگویل که مردم روراستی بودند شهرشان را دوست داشتند.)) با فون تریه، نه فقط مساله باور مطرح می شود بلکه به شکلی ژرف اندیشانه یا تمثیلی باور به خود سینما مطرح می‌شود. اینکه چگونه امروزه هنوز مردم به جادوی سینما باور دارند. در داگویل، تمام یک شهر روی یک صحنه چیده شده است. البته اکثر موارد سینما همین گونه است اما اینجا صحنه به عنوان صحنه دیده می شود. وقایع در مکانی به عنوان داگویل اتفاق می افتند، شهر کوچکی که در آن خانه ای نیست. تنها خطوطی روی کف وجود دارد که مشخص می کند این خانه است، این خیابان. مرموز است که چرا این مانع باور ما برای همذات پنداری نمی شود؟ که هر چیزی، بیشتر مارا به داخل تنش های زندگی درونی می کشد. منظور این نیست که باور ساده اندیشانه به کار صدمه زده و از طریق وارونه کاری ساختار شکنی شده است. فون تریه می خواهد با جادو جدی باشد. وارونه کاری به خدمت گرفته شده که مارا مجبور به باور کند. رمز کار در این است که حتی اگر بدانیم چه همه چیز روی صحنه چیده شده، و همه چیز ساختگی است، باز هم مارا افسون می کند. این جادوی بنیادی این فیلم است. شما شاهد نوعی صحنه اغواگرید، بعد می فهمید که این صحنه ساختگی است. ماشین های گرداننده صحنه از پشت دیده می شوند اما هنوز مفتون آن هستید. توهم همچنان پافشاری می کند. چیزی واقعی در توهم هست، واقعی تر از واقعیتی که در پشت آن است. 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 477
45
داگويل از اون فیلم هایی هست که ذات خیلی از ما آدم هارو که خیلی وقت ها پنهانش میکنیم رو برملا میکنه. توی فیلم ما با همچین فضایی سر و کار داریم. البته مهم فضا نیست، مهم نُه بخش فیلم هست که قراره اینجا اتفاق بیفته که ممکنه خوشایند هرکسی نباشه ولی مطمئنم لذت میبرید. 🎥 Dogville 2003 Join 👉
3 367
45
https://youtu.be/cYLYF3f8WWA?si=QRW37wmTYYRVCeYt
تحلیل مفهومی فیلم انواع مهربانی / kinds of kindness
تحلیل و بررسی فیلم انواع مهربانی جدیدترین ساخته یورگوس لانتیموس #الهه-شاه-حسینی #Elaheh-shahhoseiny در این کانال هرآنچه نیاز شما برای فیلمسازی و فیلمنامه نویسی هست را با مثال نمونه های ساخته شده در سینمای جهان آموزش میدهم
3 050
6
👤 : ـــ زن‌ها مرا تسخیر خواهند کرد. قبل از شروع فیلم «داگویل»، بیورک به نیکول کیدمن نوشته بود که این نقش را قبول نکند چون من «روحش را می‌خورم». وقتی داستانی را می‌نویسم همیشه درباره خودم است و اطرافم شخصیت‌های زن هستند. اما درست قبل از شروع فیلم، نقش‌ها را برعکس می‌کنم و یک زن نقش اول می‌شود. این کارم به این خاطر است که هیچ مردی بعد گلایه نمی‌کند که چرا نقش مردها کم اهمیت است ولی تماشاگران زن از من انتقاد خواهند کرد که چرا تصویری کاریکاتوری از زن‌ها نشان داده‌ام. لذت مالیخولیا؛ گفتگوی استفان دلرم با لارس فون‌تریه/ ترجمۀ مسعود منصوری/ فصلنامۀ فیلمخانه/ شمارۀ ۱ 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
3 289
43
داگ‌ویل به وضوح در تضاد با ‎ ساخته شده؛ مانیفستی که سال ۹۵ توسط فون‌تریه و ‎ نوشته شد. ‏۳-طبق دگما۹۵ باید از هرگونه تغییری در محیط فیلم‌برداری خودداری کرد. هدف رهایی سینما از تکنولوژی و ابزار تا حد امکان بود. ابزارهایی که بیشتر در جهت اغواگری کار می‌کردن تا هنر! فیلم‌ها باید طوری ساخته می‌شدند که تماشاگر هر اتفاقی را همان‌طور که واقعاً رخ داده و بدون بزک ببینه. داگ‌ویل اما در یک استودیو ساخته شده. خانه‌ها دیوار ندارن، خیابانها فقط با خط‌کشی‌های روی زمین مشخص شدن. زمان‌ها از طریق نورپردازی تداعی می‌شن و برخلاف ایده‌آلِ دگما۹۵ ابزارها فقط نقش انتقالی ندارن و ازشان در خلق درام استفاده شده. در چنین فضای غریب ِ رادیکالی حفظ تمرکز تماشاگر چالش اصلی کارگردانه، آن‌هم در مکانی عامدانه دو بعدی و بدون دیوار که آگاهی تماشاگر از رویدادها همواره از بازیگران بیشتره.غلبه‌‌ی فون‌تریه بر این چالش با استفاده از فیلمنامه و بازی بازیگرانه که داگ‌ویل رو فیلم مهمی در تاریخ سینما کرده. 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
3 472
32
نکته های طلایی فیلمسازی با بررسی فیلم های شاخص تاریخ سینما برای علاقمندان به فیلمسازی و فیلمنامه نویسی در کنار تحلیل فیلم های مطرح روز برای دسترسی به آموزش های رایگان فقط کافیه نام الهه شاه حسینی رو در یوتوب سرچ کنید
2 952
4
https://youtu.be/cYLYF3f8WWA?si=QRW37wmTYYRVCeYt
تحلیل مفهومی فیلم انواع مهربانی / kinds of kindness
تحلیل و بررسی فیلم انواع مهربانی جدیدترین ساخته یورگوس لانتیموس #الهه-شاه-حسینی #Elaheh-shahhoseiny در این کانال هرآنچه نیاز شما برای فیلمسازی و فیلمنامه نویسی هست را با مثال نمونه های ساخته شده در سینمای جهان آموزش میدهم
3 020
9
شهر روی صحنه فیلم از همان نمای آغازین، نمایش پلان یک شهر که دوربین عمود بر آن پایین آمده و در وضعیت افقی قرار می گیرد، تماشاگر را غافلگیر می کند. در طراحی صحنه داگ ویل دیواری وجود ندارد. خانه ها، کلیسا، فروشگاه، معدن متروکه و هر ساختمان دیگری در این شهر دورافتاده، تنها با خطی ترسیم شده روی زمین مشخص شده است. به خاطر نمایش گونگی صحنه ها و میزان سن های تئاتری، حذف ساختمان ها و اشیا و طراحی صحنه مینیمال، کاگردان به شیوه ای خاص سعی در ایجاد فضایی متکی بر کنش های انسانی و درونیات آدم ها دارد. تمام حریم ها در فیلم با استفاده از خطوط ترسیمی روی زمین نشان داده شده اند. حتی شهر یک سگ به اسم موسی دارد که روی زمین کشیده شده است و کنارش نوشته شده است Dog. به این ترتیب همه چیز در داگویل فرضی است به جز آدم های شهر. نبودن دیوارها موجب می شود که ما درآن واحد بتوانیم تمام مردم شهر را ببینیم. اگر کسی قصد ورود به خانه ای را داشته باشد، به در می کوبد، به دری که وجود ندارد، در حالی که صدای ضربه زدن به در را می شنویم. در چنین فضایی که حجاب از شهر برکنده شده، و جزئیاتی در کار نیست، همه چیز به گونه ای است که تماشاگر را فقط بر افکار و خواسته ها و امیال انسان های درون فیلم متمرکز می کند. کارگردان با فضاسازی مینیمال سعی در رخنه نمودن بر اعماق پنهان آدم ها و آشکار نمودن جوهر و ذات آنها دارد. داگ ویل" فیلمی است که بدون استفاده از عناصر آشنا در فضاسازی، به خلق فضا نایل آمده، فضایی که تماشاگر را وادار می کند خانه ها، کلیسا، فروشگاه، معدن و بقیه ساختمان ها موجود در شهر را در ذهن خود ترسیم نماید و باز و بسته شدن در ها را از طریق صدای آن تصویر کند. البته باید توجه داشت که عمده ترین کارکرد حذف عناصر معماری و اسباب زاید صحنه در این فیلم خاص، ارتباط پیوسته و مداومی است که تماشاگر با شخصیت های درون قصه برقرار می نماید. درمقدمه‌ی فیلم هم فون تریه دو نشانه را برای تماشاچی گذاسته است تا ذهن او را به این موضوع نزدیک کند که دارد اوضاع وخیم مردم آمریکا را نشان می‌دهد. هنگامی که رادیو اعلام می‌کند که حالا رییس جمهور می‌خواهد صحبت کند، پدر تام رادیو را خاموش میکند. و همچنین کتاب تام سایر که در دست پدر تام است. در جای دیگری وقتی راوی خانم جینر و خواهرش را معرفی می‌کند می‌گوید: اونها تنها کسانی‌ بودند که درتمام رأی‌گیری‌ها و انتخابات شرکت می‌کردند. اما از وقتی ثبت نام در انتخابات پولی شد خیر دموکراسی را هم زدند. همه‌ی اینها نشان می دهد مردم تاچه حد احساس نارضایتی می‌کرده‌اند. داگویل فیلمی است جامعه شناختی و حتی روان شناختی. فیلمی که در این خشکستان فیلم خوب ارزش چند بار دیدن را دید. 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
2 987
18
نکته های طلایی فیلمسازی با بررسی فیلم های شاخص تاریخ سینما برای علاقمندان به فیلمسازی و فیلمنامه نویسی در کنار تحلیل فیلم های مطرح روز برای دسترسی به آموزش های رایگان فقط کافیه نام الهه شاه حسینی رو در یوتوب سرچ کنید
665
3
https://youtu.be/cYLYF3f8WWA?si=QRW37wmTYYRVCeYt
تحلیل مفهومی فیلم انواع مهربانی / kinds of kindness
تحلیل و بررسی فیلم انواع مهربانی جدیدترین ساخته یورگوس لانتیموس #الهه-شاه-حسینی #Elaheh-shahhoseiny در این کانال هرآنچه نیاز شما برای فیلمسازی و فیلمنامه نویسی هست را با مثال نمونه های ساخته شده در سینمای جهان آموزش میدهم
986
9
https://youtu.be/cYLYF3f8WWA?si=QRW37wmTYYRVCeYt
تحلیل مفهومی فیلم انواع مهربانی / kinds of kindness
تحلیل و بررسی فیلم انواع مهربانی جدیدترین ساخته یورگوس لانتیموس #الهه-شاه-حسینی #Elaheh-shahhoseiny در این کانال هرآنچه نیاز شما برای فیلمسازی و فیلمنامه نویسی هست را با مثال نمونه های ساخته شده در سینمای جهان آموزش میدهم
1
0
معرفی شهر این قصهٔ غم‌انگیز داگ ویل است. شهر به صحنهٔ نه چندان بزرگی محدود شده و خطوط گچی روی زمین، دیوارها و خیابان‌ها را تعیین کرده‌اند(همهٔ صحنه‌ها در یک استودیو فیلم‌برداری شده‌اند)، از سقف و دیوارها نشانی نیست و خطوط سادهٔ هندسی، حریم‌ها را نشان می دهد. فون تری‌یه تلاش می‌کند با حد اکثر استفاده از نمای عمومی، حرکت و واکنش آدم‌ها را به معنی ذاتی‌شان برگرداند. بنابراین با اثری روبه‌رو هستیم که از تمهیدات تئاتری مدد می‌جوید و ما عمدتا جز نماهای عمودی هر آن‌چه را در این حیطهٔ تعریف شده می‌گذرد می‌بینیم. تفکیک شب و روز را زمینه روشن می‌کند. زمینهٔ سیاه مترادف با شب، و زمینهٔ سپید مترادف با روز است. فون تری‌یه این محیط بدون افق و بسته را با مضمون «همهٔ آدم‌های زندانی قواعد بسته و تعریف‌شده‌ای هستند» نمادی از آمریکای حصار کشیده دور خود در مقایسه با سایر کشورها-مثلا اروپایی‌ها-می‌داند. دوربینی که برای اولین‌بار نمای پلان شهر را نشان می‌دهد، نام خیابان اصلی «الم» جلب‌نظر می‌کند. جایی که نشانه‌های مجموعه فیلم‌های معروف سینمای وحشت ساختهٔ وس کریون، الم استریت‌ها، تداعی می‌شوند! فون تری‌یه برخلاف قضاوت برخی ژورنالیست‌های آمریکایی نسبت به مؤلفه‌های آمریکایی شناخت بسیاری دارد. چنان‌که در این مقدمه فضای اولیهٔ شهر را مشابه توصیف بسیاری از قصه‌ها و فیلم‌های آمریکایی می‌یابیم. صدای رئیس جمهور آمریکا از رادیو به گوش می‌رسد و دوربین ما را با یکی از شخصیت‌های اصلی، تام ادیسن جونیور (پل بتانی) آشنا می‌کند. نام او طعنه‌آمیزانه مستقیما یادآور مخترع نام‌آور آمریکایی-در زمینهٔ برق، تلفن و سینما یعنی همهٔ آن عوامل ارتباطی و آگاهی‌دهنده‌است. بتانی با کلام متقاعدکننده‌اش نماینده و سخنگوی تلویحی این‌جامعهٔ بدون با تفکر روستایی به شمار می‌رود. سادگی و صفای ظاهری‌اش یادآور گری کوپر و جیمز استوارت-قهرمانان کلیدی سینمای کلاسیک آمریکا-است. پدرش کتاب تام سایر نوشتهٔ مارک تواین را در دست دارد، نمونه‌ای‌ترین قهرمان کودک صفت آمریکایی دورمانده از معیارهای شهرهای بزرگ و کثیف: ماجراجو، دریادل و حقیقت‌جو، و قاعدتا «داگ ویل» پرت افتاده در دل کوه‌های راکی باید پرورش‌دهندهٔ فرزندان از تیرهٔ تام سایر باشد. فون تری‌یه به ارزیابی دوبارهٔ این انگاره‌های آمریکایی می‌پردازد. داگ ویل حاوی یک مقدمه و ٩ بخش است. جمله‌های یک راوی(جان هارت) فصل‌ها را پیوند داده و به آن‌ها وحدت می‌بخشد. همه‌چیز با ترکیب «یکی بود یکی نبود» شروع می‌شود، مثل بسیاری از فیلم‌های کلاسیک هالیوودی. ✍ 🎬 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
2 944
17
زن در سینمای ـــ زنی با یک باور قوی در قلب‌ش، زنی‌که جرأت می‌کند برخلاف عرف معمول عمل کند. ▫️امیلی واتسن_شکستن امواج ▫️بیورک_رقصنده در تاریکی ▫️نیکول کیدمن_داگویل ▫️شارلوت گایزنبورگ_ضدمسیح Join 👉
3 192
39
آغاز پیش‌فروش دور پایانی‌ نمایش «در انتظار گودو» اثر پر‌فروش و مورد تحسین هنرمندان و مخاطبین نویسنده: ساموئل بکت مترجم: نجف دریابندری کارگردان: امیرحسین جوانی مشاور پروژه: سیامک صفری تهیه کننده: سجاد افشاریان 1️⃣ پنجشنبه ۲۹ شهریور ساعت ۱۸:۳۰ 2️⃣ پنجشنبه ۲۹ شهریور ساعت ۲۱ 3️⃣ جمعه ۳۰ شهریور ساعت ۱۸:۳۰ 4️⃣ جمعه ۳۰ شهریور ساعت ۲۱ /اجرای محدود/ خرید بلیط:

IMG_6355.MP4

1 879
15
سکانسی از فیلم داگویل 🎥 Dogville 2003 Join 👉

file

3 127
30
نقد انسانی بسیاری از منتقدان داگویل را فیلمی ضد امریکایی می دانند که به سختی از امریکا و ارزشهای آن انتقاد میکند ولی من داگویل را به این سادگی نمی دانم. درست است که داگویل بر ارزش ها و عقاید امریکا انتقاد می کند ولی علاوه بر آن به موضوع  ایده ی به وجود آمدن امریکا نیز اشاره دارد(َAmerican Dream). داگویل باز هم به این سادگی نیست و منتقد مسایل کلی تری نیز هست که با ظرافت تمام به آنها اشاره می کند. داگویل فیلمی است که واقعیت های انسانی را نشان میدهد شاید این جنبه ای از انسان  که او در فیلم نشان می دهد (حرص-خودخواهی-سو استفاده-منفعت طلبی و……..)باب میل بسیاری از افراد نسیت و آنها به انسانی سراسر خوب و خیر خواه و……..اعتقاد دارند که در زندگی روزمره ما ردی از آنها را نمی بینیم و بیشتر یه قصه های پریان می ماند تا زندگی واقعی. داگویل جنبه های منفی وجود آدمی, برخورد های اجتماعی افراد,منفعت طلبی, حرص و طمع وجود آدمی را نشان می دهد که زیاد هم ما با آنها نا آشنا نیستیم. علاوه بر این به باورها و اعتقادات مردم که در جامعه وجود دارد نیز می پردازد و نسبت به آنها بدبین است. داگویل فیلمی است که ذات طماع انسان را می شناسد (هرچه به او بدهی بیشتر میخواهد) و به خودپسندی جوامع و عدم توجه به کشورهای دیگر رانیز(بیشتر آمریکا)نشان می دهد. داگویل شهری است که هرچه گریس را نیازمند تر می بیند سعی می کند بیشتر از آن کار بکشد و آن را زیر چرخ های خود له کند. در داگویل هیچ خونه ای, هیچ منظره ای, هیچ ماده ای جز انسان وجود ندارد داگویل فیلمی است انسانی. فونتریر سعی کرده است تمام عناصر غیر انسانی را از فیلم حذف کند تا مخاطب فقط به انسان توجه کند و  خود را دریابد. حرف آخر داگویل فیلمی است که برای یادآوری بعضی صفات انسانی ارزش یکبار دیدن را دارد. داگویل اولین سری از سه گانه ی "آمریکا، سرزمین فرصت های طلایی" ست که توسط راجر ایبرت، فیلمی ضد آمریکایی نامیده شد.فیلمبرداری عجیب و بدیع این فیلم که تماما در استودیو انجام شد نیز در نوع خود سبک جدیدی از میزانسن را معرفی کرد. سینمای مینیمالیستی فون تریه با رگه های فلسفی  و کنایه های تند سیاسی روزنه ای ست رو به جهانی تازه در اخلاق و سیاست که زبانی بدیع در سینما می آفریند. فیلم داگویل نشان میدهد که فون تریه همانقدر که هنرمند است فیلسوف و سیاستمدار نیز هست بی شک آیندگان او را استاد بی بدیل هنر هفتم خواهند نامید. فیلم در یک مقدمه و نه بخش ساخته شده است. به علت فقر تصاویر متنوع، بیشتر از دیالوگ استفاده شده و راوی نیز به‌کمک روایت داستان می آید و همه‌ی اینها باعث شده که فیلم هرچه بیشتر جنبه‌ی تئاتری پیدا کند. فیلم، آمریکای اوایل قرن بیستم زمانی که رکود بزرگ اقتصادی به وجود آمده را نشان می دهد. و وضع مهاجرانی که آمریکا را سرزمین فرصت های طلایی می دانستند. 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 695
29
‍ ⁉️ چرا باید این فیلم رو دید لارس فون تریر خود گفته است که میزانسن فیلمش "داگویل" را که یک تئاترِ تصویربرداری شده است از ترانه "جنی و دزدان دریایی" در اپرای سه پولی برتولت برشت گرفته است. او مجموعه ای از درخشانترین ستارگان سینمای جهان را به انگیزه استفاده از تیپ/شخصیت آنها کنار یکدیگر قرار داده: نیکول کیدمن، لورن باکال (کشف "هاوکز" در "داشتن و نداشتن")، جیمز کان (بازیگر هر دو قسمت "پدرخوانده" کاپولا)، هریت اندرسن (کشف اینگمار برگمان برای "فریادها و نجواها")، و...داگویل اولین قسمت از سه گانه ی "آمریکا، سرزمین فرصت های طلایی" است که قسمت دوم آن مندرلی در سال 2005 اکران شد و قسمت سوم آن "واشنگتن" هنوز ساخته نشده است. 🔘 نیچه در تبارشناسی اخلاق می‌گوید: اگر می‌خواهیم هشیار و آگاه باشیم، باید یاد بگیریم که به پارس کردن سگ‌های وحشی در زیرزمین خانه‌ گوش فرا دهیم. سخن نیچه معطوف به مواجه با تعارضات درونی است، تا هنگامی که با زوزه‌‌ی گرگ‌های درون‌مان که زیر اخلاق شفقت و نیکخواهی پنهان شده‌اند آگاهانه روبرو نشویم، نخواهیم توانست که با مسائل بنیادین در عمل و در موقعیت واقعی  مواجه‌ای انسانی داشته باشیم. در این رابطه فیلم (داگویل) ساخته‌ی لارنس فون‌تریه سال ۲۰۰۳ ، متضمن همین نظر نیچه است. روایت مردمان ساده‌، خوب و زحمتکش یک دهکده که پارس سگ‌های اعماق وجود خود را زیر اخلاق مهربانی و خیرخواهی پنهان کرده‌اند. اما از قضا در موقعیتی قرار می‌گیرند که می‌توانند سگ‌های زیرزمین ِپنهان ِ خود را به سهولت آزاد کنند. آنگاه هست که شاهد فجیع‌ترین و شنیع‌ترین اقدامات آنان بر وجود یک زن با بازی (نیکول کیدمن) هستیم که شرح آن هم آسان نیست. شرّی که تنها در میدان جنگ و مبارزه سیاسی و یا تنها با آدم‌های خبیث نمود ندارد.   فیلم داگویل با اقتباس از آراء نیچه نشان می‌دهد که شر همه جا حاضر است و شر در وجود همه خانه کرده و می‌تواند در شرایط خاص خودش را  آشکار کند. شر و خباثت بخشی از وجود ماست. ✍ 🎥 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 397
53
🎥 تریلر فیلم : داگویل 🎬 Dogville 2003 Join 👉

file

3 572
41
‍ 🎥Dogville 2003 داگويل بازیگران: نيکول کيدمن، هریت آندرسون، پائول بتانی، جیمز کان، لوران باکال و... ژانر:درام.مرموز محصول: دانمارک کارگردان و فیلمنامه نویس: لارس فون تریر فیلمبردار : آنتونی داد منتل 🏆 جوایز: 21 برد و 33 نامزدی. فون تریه برای ساخت این فیلم نامزد نخل طلای بهترین کارگردانی در جشنواره فیلم کن شد. یک بازیگر در این فیلم برنده جایزه اسکار است که نیکول کیدمن می باشد؛ همچنین پنج نامزد جایزه اسکار در بین بازیگران دیده می شود که شامل: جیمز کان، لورن باکال، پاتریشا کلارکسون، سر جان هرت و کلویی سونی می باشند. 📝خلاصه داستان: داگویل شهر کوهستانی در ایالات متحده می باشد که جمعیت آن بسیار کم است و مردم شهر انسان هایی ساده اند که به کار خودشان مشغول هستند، تا اینکه در یک شب دختری به نام گریس که از دست تعدادی گانگستر در حال فرار است به این شهر پناه می برد. روز بعد ساکنان داگویل در یک نشست همگانی به ماندن گریس رای می دهند به این شرط که او بتواند در طی دو هفته ... 🎬 Dogville 2003 Join 👉
Показать полностью ...
image
4 121
32
ارائه بعدی:  داگویل ۲۰۰۳   کارگردان: لارس فون تریر 🎥 Dogville 2003 Join 👉
3 640
35
🎞 در پایان ارائه ۱۳۹ ام " چشم اندازی در مه"، ضمن تشکر از همراهی و توجه شما گرانمایگان،ازهمکاری آقایان امین بذرافکن، حمید بهرامی و مهران زارعیان  کمال تشکر را دارم. قدردانی ازمطالب عزیزان بزرگوار: شهرام زعفرانلو، علیرضا توانا، عباس نصرالهی، محمد علیزاده دهنوی، حامد یوسفی، کیهان صفایی، محمد حسینی،سعید کاشانی، محمد علی رضی، مهران بهروز فغانی، بهنام شریفی و احسان جعفری سپهر 🌐 وبسایت کافه نقد_مجله سینما_مجله فارابی_منظوم_سینما فارس_گیمفا 🙏🙏🙏
Показать полностью ...
3 441
19
🎞 اثر بی‌نظیر آنجلوپولوس، روایت دردناک خواهر و برادری که به دنبال پدرشون سفر عجیبی رو آغاز می‌کنن. موسیقی متن فیلم ورای تصوره...تلخ، تلخ و تلخ. ◾️آن پیرمرد ویولن‌زن، آهنگ سفر را می‌نواخت. تئاتر نمادی از واقعیت تلخ‌ موجود‌ است و سینما نشانه‌ای از حقیقت‌ را‌ درخـور‌ ‌ ‌دارد... هنر‌ وسیله‌ای است که می‌توان‌ با‌ آن به حقیقت‌ دست یافت. 🎬 Landscape in the Mist (1988) Join 👉
3 532
33
‍ فیلمهای جاده ای فیلم هایی دوست داشتنی هستند که اکثرأ با رشد و تغییر شخصیت ها در طول سفر شکل جذابی به خود می گیرند، مثل فیلم هایی از قبیل جاده، تلما و لوییز، نبراسکا، پاریس تگزاس، توت فرنگی های وحشی، سرزمین آواره ها، مترسک، بانی و کلاید، مرد بارانی و تعدادی دیگر فیلم دوست داشتنی. ویژگی بارز این فیلم ها رشد فردی و تحولات شخصیتی در قبال سفر و تغییرات مکانیست. در واقع فیلم های جاده ای منطبق بر زندگی ما هستند که زندگی سفری از تولد تا مرگ با تحولات بسیار است. فیلم چشم اندازی در مه از این لحاظ یکی از فیلمهای جذاب جاده ایست که دو مسافر ما در این سفر به تحولات بزرگی دست پیدا می کنند و از کودکی به بلوغ و رشد ذهنی- شناختی نائل می شوند. چیزی که این فیلم را با دیگر آثار جاده ای متمایز میکند جستجو برای یافتن پدری است که از همان ابتدای فیلم معلوم می شود که مفهومی استعاری دارد. این جستجوی پدر نمادین، معنای فیلم را و دروازه های تخیل ما را تا ابدیت و بی کرانگی می گشاید. سکانسهای شاعرانه فیلم و موسیقی اعجاب انگیزاش که خود به شخصیتی روایت گر در طول فیلم بدل می شود افق های نامحدودی را در مقابل ما روشن می کند که کمتر فیلمی در تاریخ سینما توانسته به این مهم دست یابد. این دو کودک جزئی از وجود ما می شوند و ما به همراه آنان از تاریکی سفری را شروع می کنیم که پایان چشم انداز ما در مه درختی خواهد بود که هر کداممان می توانیم برداشتی از آن داشته باشیم و به اینگونه این فیلم دروازه ای می شود به سمت بینهایت که به نظرم هدف متعالی هنر همین است. سینمای شعرگونه آنجلوپلوس همچون شعری ناب ما را به دوردست های ساحات وجودیمان می برد و گرد و غبار فراموشی را از آن میل درونی ما در جستجوی حقیقت می زداید. سفر در این فیلم از قید زمان و مکان خارج شده و ما را ازل به ابدیتی می رساند که چشم اندازمان روشن و شفاف در مقابل آیینه وجودمان نمایان می شود. ✍ 🎬 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 609
23
▪️تئو آنجلوپولوس ــ فیلم‌های من همیشه بر یک وسعت زمانی تکیه دارند، برای وارد شدن به فیلم، چشم باید فرصت پیمودن فاصله بین فضا، بازیگر و چشم‌انداز را داشته باشد… «چشم‌اندازی در مه» فقط راجع به دو کودک که در جست‌وجوی پدرشان راهی سفر می‌شوند نیست. بلکه سفری‌ست برای ورود به آغاز زندگی.آنها در مسیرشان همه‌چیز می‌آموزند: از عشق و مرگ و دروغ و حقیقت تا زیبایی و تباهی… 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
2 942
23
درباره فیلم چشم‌اندازی در مه به کارگردانی تئو آنجلوپولوس. 🎙 Join 👉

Landscape In The Mist1.mp3

3 300
38
چشم اندازی در مه، شاهکاری از جنس سفر. باز هم آنجلوپولوس، باز هم سینمایی صامت و کرکننده، لطیف و برنده! افسوس که “سفر” همانگونه که چنین سکانس‌زیبایی را می‌آفریند همواره با رنج و درد توام میشود و تو اگر اهل زندگی بودی، اگر خواستی روشنایی را از دل داستان‌های نیمه‌کاره بیرون بکشی، خواسته‌ یا ناخواسته میپردازی هزینه‌هارا، خانه و وطن را به مقصدی نامعلوم ترک میگویی، از مرغان‌دریایی ترسیده از باران جدا میشوی‌، موتور عزیزت را به حراج میگذاری و میفروشی خودت را در ایستگاه آخر. حالا دیگر نخواهی ترسید، در گذشتن از زمینه‌ای خاکستری و سرد، به حقیقت رسیده‌ای و اما یک‌سوال جاماند، حقیقت چه بود؟ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...

IMG_1732.MP4

3 873
36
۲۱ شهریور/ 📽️روز ملی سینمای ایران 📽️روز ملی سینما (در بی‌عبارت‌ترین روز تقویم ما جای گرفته! اما اشکالی ندارد، چون فرهنگ و سینما هر روزه و همه مکانی‌است و در این دوران ضد سینما، خودش یک امکان دیگر برای مطرح کردن آن) این روز را روز سینماگران و منتقدان سینمایی می‌دانم و همین بی‌عبارتی و بی‌ربط بودن و خارج از همه مناسبت‌ بودن‌ها، تبدیل شده است به یک منطقه معلوم، به یک نقطه عزیمت... شکرخدا هیچ‌کدام از مزخرفات این چند سال در این کارتون نیست.
Показать полностью ...

file

3 142
39
داستان سفر این دو کودک را می‌توان استعاره ای از مسیر زندگی هر انسانی در طول زندگی اش بخوانیم. آن ها انسان هایی هستند که معلوم نیست از چه مبدأ و نقطه ی آغازی پا به این جهان می گذارند، سفری پر از سختی و مراحل مختلف را طی می کنند و در انتها نیز، با مرگ احتمالی شان، دوباره پا به جهانی ناشناخته می گذارند که همچون مبدأ و نقطه ی آغازشان، گنگ و مبهم است. پلان آخر فیلم، که می توان آن را استعاره ی حکیمانه ی آنجلو پولوس از جهان پس از مرگ دانست. همان چشم اندازی است در مه، که تنها قطعیتی است که در زندگی مان می توانیم از آن سخن بگوییم. این که مسیر پیش رویمان را هیچ گاه نمی توانیم واضح ببینیم و ابهام و عدم قطعیت، تنها چیزهایی هستند که می توان با قطعیت از آن ها سخن گفت... 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
3 133
19
در مورد نمای پایانی چشم اندازی در مه: اولین پایانی که برای چشم اندازی در مه نوشتم، دو کودک را نشان میداد که در مه گم میشوند. اما پس از خواندن فیلمنامه برای دخترم، نتوانستم اندوه موجود در چشمانش را تحمل کنم. این موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و او حق را به دخترم داد. دخترم دائم از من میپرسید: خانه کجاست؟ پدر کجاست؟ نمیتوانستم جوابی به او بدهم، اما سعی کردم با قرار دادن درخت در پایان فیلم، به شیوه ی خودم پاسخش را بدهم.. 👤 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
2 883
12
‍ وولا و الکساندروس در مسیر سفری که برای شناخت گذشته خود در آن گام نهاده اند، بزرگ میشوند و به درک حقیقت تلخ آفرینش نائل میشوند. در کودکی به بلوغ میرسند و درد را با تمام وجود لمس میکنند. چشم اندازی در مه مسیری است برای بلوغ، اما تلخ و سینه سوز است. نه تصویری از مادر می بینیم و نه امیدی به رسیدن به پدر داریم. الکساندروس در خوابهایش پدر رویایی شان را تجسم می کند و وولا از رویاهای برادر کوچکش محافظت میکند. دو کودک به سوی درخت می‌دوند، آن را در آغوش می‌گیرند و از فاصله‌ی دور به نظر می‌رسد که با درخت یکی شده‌اند. آن‌ها عروج کرده‌اند. تلاش آن‌ها برای پیدا کردن پدرشان احتمالاً به مرگشان ختم شد. از نمای پایانی فیلم می‌توان برداشت‌های مختلفی کرد، ولی دقیقاً به خاطر همین است که یکی از بهترین نماهای پایانی در تاریخ سینماست. 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 278
13
#قابهای_ماندگار 🖼 "معصومیت" نمایی از شاهکار تئو آنجلوپولوس 💢 فیلم: چشم اندازی در مه ۱۹۸۸ Join 👉
3 061
29
​این فیلم، در طرح خود از استعاره سود می‌جوید، در همان اولین پلان فیلم، از استعاره سود می‌جوید. صفحه تاریک است، دو کودک از قعر تاریکی به جلوی دوربین می‌آیند و آن‌ها را می‌بینیم، سپس سعی می کنند سوار بر قطاری بشوند تا سفرشان آغاز بشود. این که دو کودک از دل تاریکی وارد فیلم می‌شوند، همان استعاره‌ای است که از آن گفتیم. دو کودک داستان ما، معلوم نیست چگونه، از کجا و با چه گذشته‌ای پا به این مکان می‌گذارند، تنها چیزی که درباره‌شان می‌دانیم، این است که سفری در پیش دارند و هدفشان، جستجوی پدر است. این استعاره زمانی به معنای خود دست پیدا می‌کند که دو کودک، در انتهای فیلم و با رد شدن از مرز آلمان، دوباره به قعر همان تاریکی‌ای فرو می‌روند که گویی در ابتدای فیلم از همان‌جا آمده بودند. در انتهای فیلم، تکلیف اینکه آیا دو کودک توانسته‌اند جان سالم به در ببرند یا نه معلوم نیست و هیچ پاسخی به این سوال که آیا پدرشان پیدا شده نیز داده نمی‌شود. در واقع، انگیزه‌ی اصلی قهرمانان داستان در انتهای فیلم فراموش شده و پاسخی به یکی از سوالات اصلی فیلم داده نمی‌شود و سرنوشت پیرنگ فیلم در هاله‌ای از ابهام باقی می‌ماند؛ و همین نکته نشان‌گر عدول سازمان‌یافته‌ی آنجلوپولوس از قواعد فیلم‌سازی است. زیرا که آنجلوپولوس با این عمل، نه هدف سفر و نتیجه‌اش، بلکه خود نفس سفر و طی کردن مسیر را بدل به مهم‌ترین عنصر درون‌مایگانی فیلمش می‌کند. داستان سفر این دو کودک را اگر استعاره‌ای از مسیر زندگی هر انسانی در طول زندگی‌اش بخوانیم، پر بی‌راه نگفته‌ایم. آن‌ها انسان‌هایی هستند که معلوم نیست از چه مبدأ و نقطه‌ی آغازی پا به این جهان می‌گذارند، سفری پر از سختی و مراحل مختلف را طی می‌کنند و در انتها نیز، با مرگ احتمالی‌شان (زیرا که در انتهای فیلم کودکان در تاریکی گم می‌شوند و صدای شلیک تیر می‌آید)، دوباره پا به جهانی ناشناخته می‌گذارند که همچون مبدأ و نقطه‌ی آغازشان، گنگ است. ما انسان‌ها نیز در طول مسیر زندگی خود با چنین کلیتی مواجه‌ایم. هم‌چون آن کودکان، از اینکه چگونه زندگی‌مان شروع شد و چگونه پا به این جهان گذاشتیم نا آگاه‌ایم و در انتها نیز هیچ دید روشنی از پایان زندگی و جهان پس از مرگ‌مان نداریم. تنها چیزی که می‌توانیم از آن مطمئن باشیم و با ژرف‌نگری به دید  روشنی نسبت به آن دست یابیم، مسیر زندگی‌مان و مراحلی است که در آن طی می‌کنیم. و آنجلوپولوس نیز با استفاده‌ای هوشمندانه از ژانر جاده‌ای و عنصر سفر، به خوبی توانسته این عناصر را در فیلمی شاعرانه که به دنبال بازنمایی وضعیت زندگی است بگنجاند. فیلم آنجلوپولوس، با اینکه به طور کلی مسیر زندگی انسان را تصویر می‌کند، اما به دنبال دادن پند و اندرز اخلاقی برای بهتر طی کردن مسیر زندگی نیست. این فیلم هیچ پیام و پند و اندرزی را در خود جای نداده و به شکلی حکیمانه، همراه با بیننده و قهرمانان داستان خود، به دنبال جستجو است. آنجلوپولوس به شکلی شاعرانه به دنبال بازنمایی وضعیت زندگی انسان، مراحلی که در طول زندگی طی می‌کند و احساستی که در این مسیر شکل می‌گیرند است. بی‌دلیل نیست که قهرمانان داستان فیلم در «جستجوی» چیزی هستند و به دنبال آن حرکت می‌کنندو ما نیز رد این جستجو را دنبال می‌کنیم. «پدر»، که هدف این کودکان است، هر چقدر که در فیلم به جلوتر پیش می‌رویم، بیشتر و بیشتر به مفهومی استعاری و بنیادین بدل می‌شود. این که آیا این دو کودک پدری مشخص دارند یا نه در فیلم، در هاله‌ای از ابهام است. تا به انتهای فیلم پدر بیشتر از اینکه موجودی واقعی از جنس پوست و استخوان باقی بماند، بدل به مفهومی انتزاعی می‌شود که ایمان داشتن به وجود او و راز و نیاز کردن با او، قدرت ادامه دادن مسیر را به کودکان می‌دهد. کودکان بعد از مرحله از زندگی، خطاب به پدر چیزی می‌گویند و از سختی‌های راه، چیزهایی که یاد گرفته‌اند و شوق بسیاری که برای دیدار او دارند صحبت می‌کنند. پدر، مفهومی انتزاعی است که ایمان داستن به آن قهرمانان داستان را به حرکت در می‌آورد و به آن‌ها دلیلی برای ادامه دادن می‌دهد و اینکه آیا اصلا وجود دارد یا نه، در هاله‌ای از ابهام است. با توجه به اینکه کلیت داستان فیلم استعاره‌ای از زندگی انسان است، پدر نیز می‌تواند استعاره‌ای از باوری باشد که انسان را در این مسیر همراهی می‌کند. با توجه به اینکه در تورات و انجیل، خدا را «پدر» خطاب می‌کنند، می‌توان گفت که مفهوم پدر در این فیلم، می‌تواند استعاره‌ای از خداوند باشد. دو قهرمان، در جستجوی خداوند سفری را طی می‌کنند و در این سفر به رشدی درونی می‌رسند. رابطه‌ای که قهرمانان داستان با خداوند برقرار می‌کنند بی شباهت به رابطه‌ای که انسان‌های مومن با خدای خود برقرار می‌کنند نیست و از همین جهت است که این موضوع قابل بررسی است. ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
­
3 498
13
فیلم، شروعی از میان تاریکی دارد و با دیالوگ (تو ترسیدی؟ ) آغاز می شود. در ادامه نیز تاریکی و نور و سایه ابزارها برای نشان دادن مفهوم فیلم هستند... 🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨ Join 👉

file

2 820
22
قبل از اینکه بخواهیم چشم اندازی در مه را نقد کنیم، قبل از اینکه بخواهیم از تکنیک سینمایی و قاب بندی و چیدمان صحنه فیلم بگوییم....... باید به این نکته توجه کرد که آنجلوپولوس قبل از اقدام به فیلمسازی، یک دغدغه داشته. دغدغه انسان امروزی که گاها خودش را فراموش کرده.دغدغه مندی انجلوپولوس در عصری که بسیاری از فیلمسازان دغدغه ای ندارند و صرفا برای سرگرمی و گیشه فیلم میسازند، قبل از هر نقدی، باید مورد توجه قرار گیرد. اول انسانیت در وجود انجلوپولوس جوانه زده و رشد کرده و سپس چشم اندازی در مه ساخته شده و نتیجه اش آن شده که درونیات کارگردان در فیلمش انعکاس یافته. به نظر میرسد جهان ما برای اصلاح شدن نیازمند فیلمسازانی از جنس انجلوپولوس و برگمان و تا حدودی جان فورد است و نه فیلمسازانی از جنس هیچکاک، هر چند تکنیک عالی هیچکاک بر هیچکس پوشیده نیست. ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
3 386
17
سفر اودیسه وار انسان در پی درخت معرفت بعضی فیلم‌هارو باید شنید... سکانس پایانی فیلم چشم اندازی در مه؛ موسیقی عالی رو با این سکانس چشم نواز بشنوید و ببینید... از بهترین سکانس های تاریخ سینما سکانس آخر شاهکار سینمای یونان ترکیبی زیبا از موسیقی و تصویر در فیلم "چشم اندازی در مه" ساخته تئو آنجلو پلوس. از دیدن این سکانس لذت ببرید . 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉

file

3 637
75
قبل از اینکه بخواهیم چشم اندازی در مه را نقد کنیم، قبل از اینکه بخواهیم از تکنیک سینمایی و قاب بندی و چیدمان صحنه فیلم بگوییم....... باید به این نکته توجه کرد که آنجلوپولوس قبل از اقدام به فیلمسازی، یک دغدغه داشته. دغدغه انسان امروزی که گاها خودش را فراموش کرده.دغدغه مندی انجلوپولوس در عصری که بسیاری از فیلمسازان دغدغه ای ندارند و صرفا برای سرگرمی و گیشه فیلم میسازند، قبل از هر نقدی، باید مورد توجه قرار گیرد. اول انسانیت در وجود انجلوپولوس جوانه زده و رشد کرده و سپس چشم اندازی در مه ساخته شده و نتیجه اش آن شده که درونیات کارگردان در فیلمش انعکاس یافته. به نظر میرسد جهان ما برای اصلاح شدن نیازمند فیلمسازانی از جنس انجلوپولوس و برگمان و تا حدودی جان فورد است و نه فیلمسازانی از جنس هیچکاک، هر چند تکنیک عالی هیچکاک بر هیچکس پوشیده نیست. ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
1
0
‍ سفر ادیسه‌وار بچه‌ها از میان جهان ترسناکی که آنها را به حیرت‌‌ می‌اندازد‌ و می‌ترساند‌، فقط با این فکر دنـبال‌ مـی‌شود که پدر دست‌ یافتنی است. اما بچه‌ها‌ چگونه‌ پدر‌ خود را خواهند شناخت، آنها چه‌ تصوری از او دارند!، چه عکس از او‌ دارند‌!، او‌ در کجاست! اشتیاق بچه‌ها به دیدن پدر چنان‌ فضای فیلم را پر می‌سازد که‌ کمتر‌ تماشاگری‌ اصـلا بـه این فکر می‌افتد که در جستجوی آنها شک کند. حال‌، بد‌ نیست‌ که کمی هم به ایثار تارکوفسکی توجه کنیم، به یاد داریم که در ایثار‌ تـارکوفسکی، آلکـساندر پسرکی داشت به نام‌ کـوچک مرد, و ایـن کـوچک مرد‌ در‌ پایان‌ فیلم از خود می‌پرسید که«منظورت چه بود، پدر، که‌ می‌گفتی در ابتدا کلمه بود‌». تارکوفسکی‌ فیلم‌ را به پسر کوچکش تقدیم کرده بـود. آیـا مـیان این‌ اشاره‌ به‌ انجیل‌ یوحنا و اشارهء الکساندر کـوچک بـه‌ قصهء کهن سفر پیدایش ارتباطی است؟ آیا میان‌ درختی که تارکوفسکی در‌ ایثار‌ خود‌ در خاک‌ نشانده بود و درختی که اورستس در فیلم سـیاه‌ شـده در‌ پشـت‌ مه می‌بیند و الکساندر کوچک به‌ رؤیت آن تحقق می‌بخشد ارتباطی است؟ حـتی میان نامهای آلکساندر؟ به گمان چنین‌ است‌. اشارهء انجیل یوحنا به کلمه نور و تاریکی در اینجا با روایت قدیمتر‌ تـورات‌، سـفر پیـدایش، درآمیخته می‌شود و قصهء قدیمی خلقت‌ با‌ تصویری‌ که بر دل‌ می‌نشیند و عـقل را مـتحیر‌ می‌کند‌، به گویاترین‌ نحو بازگو می‌شود. بی‌شک، ایمان‌ تارکوفسکی در پایان عصر جدید همان‌قدر‌ گرامی‌ است کـه بـی‌خدایی نـیچه در‌ پایان‌ قرن‌ گذاشته‌. اما‌ زمان‌ گذشت از بی‌خدایی، در فرهنگ غربی‌، نزدیک‌ شده اسـت. آثـاری هـنری‌ از این دست، بی‌شک، زبان گویای این‌ گذشت‌اند‌. 🔘 چشم‌اندازی در مه‌ غم‌ ناداشته‌هاست‌. آنجلوپولوس همچون‌ تـارکوفسکی مـعتقد است که:«زندگی جز یک‌ آغاز نیست...و ما نامیرا هستیم!» تارکوفسکی‌ فیلمهایش را ابزاری برای یافتن پاسـخی درسـت بـه‌ این پرسش می‌داند: «خواهم مرد یا‌ نه؟»  ویژگیهای‌ مشترکی که بین آنجلوپولوس و تارکوفسکی‌ وجود دارد.(مانند نماد درخت به عنوان حقیقت) چـشم‌اندازی در‌ مـه‌، نـیز تبدیل به یک بیانیهء‌ فلسفی‌ می‌شود، در پاسخ به عطش‌ سیری ناپذیر انسان برای یـافتن عـلت و مفهوم‌ زندگی. بهترین طریق برای نشان دادن این‌ معنی، شعر است. فیلمسازانی مانند‌ آنـجلوپولوس‌ فـیلمهایشان را بـا شعر‌ و شعور‌ می‌سازند. نگاهی به صحنه‌های شعرگونه، نوستالگیا، صحرای سرخ و...سفر به‌ سیترا، نـشان مـی‌دهد که همگی در جهت یافتن‌ زبانی است، که بتوان درد زیستن و راز جاودانگی‌ را به بهترین شـکل‌ مـمکن‌ انـتقال داد. نمونه برای اثبات در چشم‌اندازی در مه‌ فراوان است. از همان ابتدای فیلم، حرکت‌ قطار در ایستگاه تا پدیـدار شـدن درخت در انتهای‌ آن، و تمام صحنه‌هایی که دختر‌ و پسر‌ از پدرشان‌‌ و برای پدرشان می‌گویند، و یـا آن صـحنهء درخـشان جدایی اروستس از وولا و الکساندر. آنجلوپولوس از ابزار سینمایی نیز‌ به بهترین‌ شکل برای القای اندیشهء شعرگونه‌اش اسـتفاده‌ کـرده اسـت. سود‌ جستن‌ از‌ پلان سکانسهای‌ زیبا، تدوین نرم و احساسی،و موسیقی تأثیرگذار از آن جمله‌اند. فراموش نـکنیم صـحنهء زیبایی را که ‌‌دختر‌ در کنار دریا اشک می‌ریزد یا صحنه‌ای‌ که با حرکت آهسته فیلمبرداری شده‌ اسـت‌ و در‌ آن وولا و الکـساندر از میان جمعیتی که بهت زده‌ به ریزش برف چشم دوخته‌اند می‌گریزند‌. ایـن صـحنه‌ها، به همراه دیالوگهای حساب‌ شده، در کلیت فـیلم ریـتم شـعر گونه‌ای‌ را به وجود آورده‌اند‌، که‌ با فـیلمبرداری زیـبا، مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند، که ساختار زیبایی شناسی‌ فیلم را می‌سازد. ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 844
16
👤 هربار فیلمی می سازم با خود می گویم این فیلم آخرین کار من است اما بعد... گویی دو پیرمرد در کافه یی نشسته اند. بهار است و آنها جهان پیرامون خود و به ویژه زنان زیبا را تماشا می کنند. زنی زیبا از در خارج می شود. یکی از پیرمردها می گوید:"تا کی این کار را ادامه دهیم؟" و دوست سالخورده اش پاسخ می دهد:"تا آخر کار". برای من سینما به حکایت آن دو پیرمرد چشم چران شباهت دارد. Join 👉
3 930
37
‍ ...باید امـشب بـروم. بـاید امـشب چـمدانی را کـه به اندازهء پیراهن تنهایی من جا دارد‌،بردارم و به سمتی بروم، که درختان حماسی‌ پیداست... الکساندر: نترس، آن داستان را برایت تعریف‌ می‌کنم...اول خلقت تاریکی بود، اول‌ سیاهی بود، بعد روشـنایی آمد... در صحنه‌ای، در‌ تاریکی‌ مطلق، دو مسافر کوچک فیلم به مرز رسیده‌اند، بر قایقی‌‌ می‌نشینند. وولا بار دیگر سؤال ابتدای فیلم را از الکساندر تکرار می‌کند: -«می‌ترسی؟» -«نه،نمی‌ترسم...» در حالی کـه صـدای‌ گلوله‌ای‌ سکوت‌ فضا را می‌شکند، دو کودک از مرز می‌گذرند. سیاهی‌ و تاریکی مطلق‌ به‌ نور خیره‌کننده‌ای تبدیل‌ می‌شود. دو کودک از جمع جدا شده‌اند، از کثرت گذشته‌اند و پس از گذشتن‌ از‌ مرز‌ تاریکی‌ به نوری رسیده‌اند که جلوه‌ای از بـهشت مـوعود است. جـلوه‌ای از‌ وحدت‌ و یگانگی‌ است. این‌ بار وولا می‌گوید: «می‌ترسم!» الکساندر که‌ در چهره‌اش یقین موج می‌زند، او‌ را‌ به‌ آرامش‌ ابدی و بـه روشنایی ممتد تا بی‌نهایت نوید می‌دهد. او داستان خلقت را برای‌ وولا‌ می‌گوید. کـه بـدون شـک خود آنها خلقتی دوباره‌ یافته‌اند. الکساندر در مونولوگی می‌گوید‌، چیزهای‌‌ زیادی‌ هست که بین راه آنها را می‌ترساند،  «ولی آنها خـوشحال ‌ ‌هـستند چون راه افتادند‌». نفس‌ حرکت، ارزش این اعتقاد که آنها راهشان‌ را انتخاب کرده‌اند و برای رسـیدن بـه‌ هـدفشان‌‌ تلاش‌ می‌کنند، آنها را در برابر ترس از خطرات‌ مقاوم می‌کند. جالب توجه است، تنها جایی‌‌ که‌ وولا دچـار تردید، می‌شود. همسفرش‌ آلکساندر بر او شوریده است. طوری که‌ وولا‌ را‌ به تحسین و تماشاگران را بـه شگفتی وا می‌دارد. وولا می‌گوید: «الکـساندر خـیلی‌ بزرگ شده، امروز‌ مثل‌ آدمهای‌ بزرگ عصبانی‌ شد...» ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 861
12
سوت قطار عطر پدر بود کمی تلخ تر، گریزی نامتناهی، دختر و پسر بچه ای با درونی آغشته به انتظار ژانری درام اما جنایی و جنایتکار اصلی این داستان امید بود! امیدواری بود که از طعم شور درد و خستگی می کاست. امیدواری بود؛ نه هراس از پلیس را داشت، نه از خوابیدن در راهرو قطار، نه از سردی هوا، نه از زانو زدن در برف و نه از پرسه در مه. 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
3 993
13
نمی خواستم آخرش اینطور باشه! قول داده بودم ببرمتون ایستگاه قطار. 🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨ Join 👉
4 075
18
👤 هربار فیلمی می سازم با خود می گویم این فیلم آخرین کار من است اما بعد... گویی دو پیرمرد در کافه یی نشسته اند. بهار است و آنها جهان پیرامون خود و به ویژه زنان زیبا را تماشا می کنند. زنی زیبا از در خارج می شود. یکی از پیرمردها می گوید:"تا کی این کار را ادامه دهیم؟" و دوست سالخورده اش پاسخ می دهد:"تا آخر کار". برای من سینما به حکایت آن دو پیرمرد چشم چران شباهت دارد. Join 👉
1
0
👤 هربار فیلمی می سازم با خود می گویم این فیلم آخرین کار من است اما بعد... گویی دو پیرمرد در کافه یی نشسته اند. بهار است و آنها جهان پیرامون خود و به ویژه زنان زیبا را تماشا می کنند. زنی زیبا از در خارج می شود. یکی از پیرمردها می گوید:"تا کی این کار را ادامه دهیم؟" و دوست سالخورده اش پاسخ می دهد:"تا آخر کار". برای من سینما به حکایت آن دو پیرمرد چشم چران شباهت دارد. Join 👉
1
0
نمی خواستم آخرش اینطور باشه! قول داده بودم ببرمتون ایستگاه قطار. 🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨ Join 👉
1
0
سوت قطار عطر پدر بود کمی تلخ تر، گریزی نامتناهی، دختر و پسر بچه ای با درونی آغشته به انتظار ژانری درام اما جنایی و جنایتکار اصلی این داستان امید بود! امیدواری بود که از طعم شور درد و خستگی می کاست. امیدواری بود؛ نه هراس از پلیس را داشت، نه از خوابیدن در راهرو قطار، نه از سردی هوا، نه از زانو زدن در برف و نه از پرسه در مه. 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
1
0
سوت قطار عطر پدر بود کمی تلخ تر، گریزی نامتناهی، دختر و پسر بچه ای با درونی آغشته به انتظار ژانری درام اما جنایی و جنایتکار اصلی این داستان امید بود! امیدواری بود که از طعم شور درد و خستگی می کاست. امیدواری بود؛ نه هراس از پلیس را داشت، نه از خوابیدن در راهرو قطار، نه از سردی هوا، نه از زانو زدن در برف و نه از پرسه در مه. 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
1
0
تحلیلی بر فیلم شمال از شمال غربی ✍ Join 👉
در آغاز بی‌نظمی بود
وولا و الکساندرا خواهر و برادر کم‌ سن‌وسالی هستند که برای پیدا کردن پدر خود از یونان به آلمان رهسپار می‌شوند. اما در مرز دچار مشکل می‌شوند و حوادث برای آن‌ها به‌خوبی پیش نمی‌رود. در میانه راه بخاطر نداشتن بلیط آن‌ها را از قطار پیاده می‌کنند. اداره پلیس خواهر و برادر را نزد دایی آن‌ها که در یک کارخانه کار می‌کند می‌برد و متوجه می‌شویم که آن‌ها اصلن پدری ندارند و محصول یک رابطه نامشروع بوده‌اند. وولا و الکساندرا بیش‌از آن‌که به‌دنبال پدر بیولوژیکی خود باشند به‌دنبال پر کردن جایگاه "نام پدر" هستند. در سامان بین‌الاذهانی…
4 104
11
آنجا که گویی جهان به انتهای خویش رسیده در میزانسنی خلوت که در آن دوربین غربت و تنهایی کارکتر هایش را طواف می کند. دیالوگ هایی به زبان می آید؛ پس این اولین باره کوچولوی تک و تنهای من کوچولوی تک و تنهای من پس این اولین باره قلبت خیلی تند می زنه این اولین باره پاهات می لرزن احساست جوریه که انگار داری می میری این سکانس و صحنه تجاوز خاموش و کر کننده ی این اثر یکی از غم انگیز ترین سکانس های خلق شده در سینما هستند. گذر از کودکی به زنانگی و تجربه ی حسی غریب که به فروپاشي درونی منجر می شود. ورود به صحنه ی تراژدیک زندگی و دنیای  تاریک بزرگ ترها بدون هیچ تکیه گاه. معراج بی بازگشت و شاعرانه پولوس با گره خوردن به نت های عاصی کاریندرو یکی از بهترین تجربه های سینمایی من را رقم زده. سفری برای رسیدن به آغوش پدری نداشته و در نهایت وصال به آغوش پدری حقیقی در ملکوت. تک تک سکانس ها و قاب های این اثر و ذره ذره اتم های جهان غم آلود آنجلو پولوس در راستای خلق یک تجربه وصف ناشدنی حرکت می کنند. ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
4 301
33
‍ وولا به تنها کسی که یاریشان کرد، دلبسته‌ می‌شود. ولی این دلشدگی نیز نمی‌تواند او‌ را‌ از رفتن باز دارد‌. در‌ لحظهء جدایی، اروستس به‌ وولا که در آغوشش سخت می‌گرید، می‌گوید: «گریه کـن، شـاید کـسی صدات را بشنود، کسی که دنبالش می‌گردی...» سرانجام کسی که‌ اروستس‌، نمی‌شناخت، صدای گریهء وولا را شنید و او را به سوی خود فراخواند. در ایستگاه آخر،وولا تـن پاکـش را فـدای‌ رسیدن به فضایی پاکتر می‌کند.همانند الکساندر قـهرمان فـیلم ایثار‌ تارکوفسکی‌ از همه‌‌ چیزش می‌گذردتا به حقیقت برسد؛و در انتها می‌رسد. نظر آنجلوپولوس دربارهء نظامیان، در فیلم بسیار‌ روشن‌ است‌. نحوهء گرفتن پول بـلیت از یـک سرباز هم، اینچنین است. وولا می‌داند، که یک‌‌ سرباز‌ فقط در برابر جسم او حاضر اسـت پولی، هـرچند اندک، به او بدهد‌. با‌ زاویـهء‌ دیـدی کـه آنجلوپولوس نسبت بـه‌ نـظامیان دارد، پایان ماجرای اروستس کـه‌ مـی‌خواهد به ارتش‌ برود‌، بسیار تلخ است. آنجلوپولوس اعتقاد دارد، جامعهء صنعتی‌ کنونی، همانند آن سنگ‌شکن فـیلم‌ اسـت‌ که‌‌ می‌گوید: «از سر راه برید کنار. از ایـن‌جا دور شـید، ...شما را نـمی‌بینم.» اروسـتس نـشانه‌ای‌ از‌ انسان سرگشتهء این قـرن‌ است، که تک افتاده و غریب در غربت زمین‌‌ گرفتارند‌. با‌ ترک گروه تئاتر، فروش موتور و جـدایی از وولا و الکـساندر، دلبستگی دیگری‌ برای او باقی نمی‌ماند‌. در‌ آخـرین‌ نـمایی کـه از اروسـتس در فـیلم داریم، در حالی کـه او تـنها‌ و غریبانه‌ دور شدن بچه‌ها را می‌نگرد و در قاب تصویر کوچک و کوچکتر می‌شود... -«کاری که من‌ کردم‌ تـو تـئاتر بـهش می‌گویند پردهء آخر...» این جمله از اروستس اسـت. او‌ فـروش‌‌ مـوتورش را پرده آخـر زنـدگیش می‌داند، و هنگامی‌ که‌ با‌ موتور به دنبال وولا و الکساندر است، در‌ اتوبان‌، به آنها می‌گوید: «موتور را نفروختم که شما را برسونم...» وولا می‌گرید و دوربین‌ با‌ حرکت چرخشی کامل به دور‌ وولا‌ که‌ در‌ آغـوش‌ اروستس‌ قرار گرفته است، می‌گردد، و این چرخش‌ و این‌ مدار بستهء حزن تا ابدیت جاری می‌گردد. براستی نمی‌دانم در طول یک‌ عمر‌، شاهد چند صحنه به این زیبایی‌‌ می‌توان بود. نمی‌دانم آن صـحنه‌ای‌ که وولا، الکساندر و اروستس ایستاده‌اند‌ و دستی‌ قطع شده‌ از عمق دریا بالا می‌آید و در آسمانها اوج‌ می‌گیرد، در سینما‌ تکرار‌ شدنی است؟ تنها نکته‌ای که به یقین‌ می‌دانم‌ این‌ است که، بعضی‌ صحنه‌ها‌ فقط یـک‌بار و بـه وسیلهء‌ یک‌‌ فیلمساز به صورت شاهکار و بی‌نظیر ساخته‌ می‌شوند. و صحنهء پایانی چشم اندازی در مه‌ از‌ آن‌ جمله است. هنگامی که تکدرخت (نشانهء‌ حقیقت‌) از مه‌ جدا می‌گردد، وولا و الکساندر ابتدا‌ آرام‌ به‌ طرف آن می‌روند و سپس به‌ طرفش‌ می‌دوند‌. در‌ آغوشش‌ می‌گیرند. با آن‌ یکی‌ مـی‌شوند و آرامـش می‌یابند. یان درخت نـشانی از پدر حـقیقتشان دارد. همان‌طور که وولا گفته بود: «نور‌،تاریکی‌ و تو‌...» آنها از تاریکی‌ گذشتند، به نور رسیدند‌ و به‌ آن‌ «تو‌» که‌ درختی‌‌ پاک و مقدس است، پیوستند. درختی که نشانهء تلاش جاودانهء بشر برای رسیدن بـه جـاودانگی‌ است. رسیدن انسان از خاک به افلاک... ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 315
20
🎨 کانال هنرواژه🎨         اگر علاقه‌مند به 🎭 هنرهای تجسمی ♟️ادبیات، فلسفه و 🎼 موسیقی       هستید، به هنرواژه بپیوندید                       👇👇👇👇👇
1 889
4
. سکانس پایانی چشم اندازی درمه 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉

7.mp4

3 568
25
👤 ـــ فاکنر می‌گوید دنیا به وجود آمده تا به رمان تبدیل شود و من می‌گویم دنیا به وجود آمده تا به فیلم تبدیل شود. آنجلو پولوس در کنار بازیگران دوست داشتنی. تانیا پالایولوگو به نقش" وولا " میچیلیس زیک به نقش " الکساندروس" 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
3 506
28
📚 با مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می‌کند: 🎊🎉 فرصت استثنایی فراخوان چاپ آثار شما 👍مشاوره رایگان با کارشناسان✔️🔻 09104785926
1 289
13
النی کاریندرو آهنگساز بزرگ فیلم چشم اندازی در مه مانند سایر کارهای مشترکش با آنجلوپولوس به یادماندنی است. join👉
3 519
20
موسیقی زیبای فیلم چشم اندازی در مه مانند خود فیلم شاعرانه و یادآور داستان های اساطیری است. 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉

file

3 460
38
شاه بیت فیلم چشم اندازی در مه کارگردان:تئو آنجلوپولوس موسیقی:النی کاریندرو Join 👉

file

4 096
49
به نظرم فیلمی که برات تموم نشه و ادامه ش رو تخیل کنی فیلم خوبیه. چشم اندازی در مه (۱۹۸۸) از یادگارهای تاریخ سینما Join 👉
4 324
27
📚 با مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می‌کند: 🎊🎉 فرصت استثنایی فراخوان چاپ آثار شما 👍مشاوره رایگان با کارشناسان✔️🔻 09104785926
1
0
‍ این راه دشوار و اتفاقات دردناکی که وولا تجربه میکند، او را به درک سرابی که برای رسیدن به آن تقلا میکنند می رساند. وولا باکرگی اش را از دست میدهد. همراهی خواهر و برادر با اورستیس جوان، پس از تجربه های گریز و وحشت، تباهی و مرگ که در طول سفر با آن مواجه شده اند، یک پناه امن برای سرگشتگی شان می سازد. اورستیس یک پرسه گرد است که با مینی بوس و موتوری که دارد شهر به شهر میرود تا با گروه تئاترش نمایش اجرا کند؛ مردان و نی که آخرین قطره های شراب عمرشان را هنوز در حسرت یک اجرای نمایش می نوشند. الکساندروس پدر رویاهایش را در وجود اورستیس می یابد و وولا عشق را با او تجربه میکند. آنجلوپلوس با نمایش لحظاتی خیره کننده و عمیقا سینمایی بدون استفاده از هر کلام اضافی ما را با احساس عمیق عشق که در وجود وولا جوانه زده همراه میکند. لحظه رقص وولا و اورستیس لب ساحل، یا حضور شبانه وولا در اتاق خالی اورستیس موقعیت های تکان دهنده ای از بلوغ و عشق و حسرت است. بازی تانیا پالایولوگو در نقش وولا بی تردید زیباترین نقش آفرینی یک کودک در سینماست. دختری که با نگاه تمام امید و عشق و حسرتش را نمایش میدهد. در اشک هایش شکست و سرخوردگی اش را فریاد میکند. و همه این احساسات در یک لحظه تمام چشم اندازهای روشنی که انتظارش را می کشید نابود میکند. به یاد بیاورید لحظه درخشان مواجهه وولا با اورستیس در کافه را، زمانی که اورستیس با یک مرد دیگر به کنج خلوتی میروند تا برای فروش موتورش صحبت کنند. در نما و سکانس های بعد وولا و الکساندروس تنها در جاده قدم میزنند و اورستیس که خودش را به وولا می رساند و در آغوش می گیردش. وولا گریه میکند و اورستیس می گوید نمی خواستم اینجوری تموم بشه». و این لحظه آغوش و جدایی آخرین امید وولا را نابود می سازد. و تمام پارادوکس های احساسی و جنسی دو کاراکتر چقدر دقیق و صریح نشان داده میشود. آنجلوپلوس آرام و غریب شخصیتهای این شاهکار سینمایی را خلق میکند و به آنها بعد میدهد. و موسیقی شاهکار کارایندرو همنوا با تجلیات احساسات شخصیتها، این مسیر دردناک بزرگ شدن و فروپاشی چشم انداز در مه را چقدر زیبا می سراید. حالا دیگر وولا مثل اول فیلم در ذهن خود با پدرش سخن نمی گوید. اما باید این سفر را به پایان برسانند. و در پایان شگفت انگیز فیلم، این بار الکساندروس است که قصه آفرینش را برای خواهرش روایت میکند. الکساندروس هم بزرگ شده. در مسیری که شاهد مرگ، تنهایی، اندوه و نومیدی بوده؛ در لحظه های غریبی مثل مواجهه با مرد ویولنیست در کافه خالی، جان دادن اسب، و سرخوردگی مردان و ن گروه نمایش و به حراج گذاشتن لباس های نمایش که مثل شخصیتهای آواره فیلم، در باد تکان می خورند و سرگردانند. 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 960
11
گاهی صحنه ها و تصاویر، از برخی آثار سینما چنان در روح و روان مخاطب رسوخ می کند که گذشت زمان نیز تاثیری در کمرنگ شدن آن ندارد. از منظر فیلمبرداری و کارگردانی دکوپاژ و قطع نماها و قالب بندی و کادرهای دوربین در آثار تئو آنجلوپولوس جدای از داشتن تمام ویژگی های زیبا شناسانه چنان با موسیقی غنی و تاثیر گذار النی کاریندرو در هم آمیخته که تصویر و موسیقی انگار گزاره واحدی است که قابل تفکیک نیست. آثار پولوس همچنین دارای مفاهیم عمیق انسانی چون تنهایی، غربت، عواطف انسانی و... است و دنیای بی روح و مسخ شده معاصر را به تصویر می کشد. ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
3 785
12
بیشتر از پنج ساله که دارم توی کانالم کالیگولا، فعالیت می‌کنم؛ به مستقل‌ترین شکل ممکن. هفته‌ای دو بار فیلم پیشنهاد می‌کنم؛ با توضیحاتی که جای دیگه‌ای نخوندین - چون کپی نیستن. بقیه روزها هم دیالوگ، بریده کتاب و موسیقی میزارم روی کانال؛ هر روز معمولاً فقط یه پست - مطمئن باشید الکی وقتتون رو نمیگیرم.
3 588
14
#Gif خیالات مثل برگهایی هستند که با باد برده می‌شوند. 🎬 Landscape in the Mist 1988 Join 👉

animation.gif.mp4

3 394
22
#تحلیل_نمایی برگمن به ظرافتی تمام عیار ، حس و عاطفه انسانیِ عشق را در ساراباند با یک نما به ما تفهیم می‌نماید . می‌دانیم که رابطه یوهان و ماریان آنقدر ها خوب نبوده و نیست که کار به اینجا رسیده است ؛ به غربتی غمناک و طولانی . حال ، برگمن این رجعت را با هارمونی رنگ لباس های ماریان و یوهان زینت می‌دهد . اگر بخواهیم نگاهی سمبلیک و استعاری به این قضیه داشته باشیم ، چنین می‌توان گفت :  مجموعه البسه ای که به تن ماریان هست ، غیر از پیراهنش ، همه به رنگ زرشکی هستند ؛ و از لباس هایی که بر تن یوهان هست ، تنها پیراهنش است که زرشکی‌رنگ است . فی‌الواقع این ترکیب لباس ها هستند که نقص یکدیگر را می‌پوشانند و یک کل واحد می‌آفرینند . شاید بگویید که خب لابد اتفاقی بوده است ! اما خیر ؛ مگر می‌شود مولفی چون اینگمار برگمن  ، غافلانه چنین میزانسنی و بازی با رنگی پدید آورد ؟! حجت عشق در همین آغاز کار ، بر ما تمام می‌شود ! عشق - در کلام برگمن - کامل‌ترینِ ناقص هاست و در اینجا به بهترین نحو ممکن تجلی می‌یابد ... ✍🏻 Join👉
Показать полностью ...
3 637
24
بیشتر از پنج ساله که دارم توی کانالم کالیگولا، فعالیت می‌کنم؛ به مستقل‌ترین شکل ممکن. هفته‌ای دو بار فیلم پیشنهاد می‌کنم؛ با توضیحاتی که جای دیگه‌ای نخوندین - چون کپی نیستن. بقیه روزها هم دیالوگ، بریده کتاب و موسیقی میزارم روی کانال؛ هر روز معمولاً فقط یه پست - مطمئن باشید الکی وقتتون رو نمیگیرم.
1 442
3
‍ 📽 یادداشتی از چشم اندازی در مه 📽 فیلم چشم اندازی در مه نماد بارز سینمای اندیشه است. سینمایی از جنش شعر شعری نه از جنس «کلمه» که از جنس «تصویر». سینمایی فراتر از کلیشه های رایج هالیوود و سینمای تجاری بازار فیلمی که با ذهن کلیشه ای و عادت یافته به بازار هنر نمیتوان آن را فهمید و تحمل کرد . سینمایی که ساختار رایج و سطحی سینمای هالیوود و بازار عامه پسند را با زیبایی ابتکاری خودش میشکند. اگر سینمای کلیشه ای در روایت دراماتیک تیپ را به شخصیت تبدیل میکند تا درام را شکل دهد در سینمای اندیشه آنجلوپولوس هم تیپ و هم شخصیت محو میشوند تا هر دو به «موقعیت» تبدیل شوند. در چشم اندازی در مه ما با موقعیت ها مواجهیم . موقعیتهایی که هرکدام یک جهان مستقل اند و از سازوکار درونی همان جهان و همان موقعیت تبعیت میکنند نه از قواعد کلیشه ای و متعارف بیرونی . درست مثل جهان شعر . برف میآید اما همه ایستاده آن را تماشا میکنند زیرا در این جهان شاعرانه طبیعت با برف سخن میگوید و آدمیان دیگر نه موجودی در کنار سایر موجودات دیگر که به مثابه پاره ای از هستی به پاره ای دیگر از هستی گوش میدهند تا در «سکوت» با هم نجوا کنند مثل نجوای برف با زمین ، مثل نجوای دوربین با برف ، مثل نجوای آدمیان با فضای پیرامون ، مثل دویدن کودکان در برف ولی از تند به کند . از دویدن معمولی به اسلوموشن مثل نجوای نماها با مخاطب و همه در «سکوت». سکوتى شاعرانه سكوتى سرشار از گفتنیها گفتنیهای نگفتنی در قاب آنچه باید حرکت کند ایستاده است (انسانها) و آنچه باید گذارا باشد ماندگار است .(برف) دوبین به جای آنکه فقط چشم چران باشد (مثل سینمای هالیوود و سینمای عامه پسند قصه گو) خودش یک شخصیت است درون موقعیتی که خلق کرده دو کودکی که از پاسگاه بیرون می آیند انگار بیرون نمی آیند بلکه وارد می شوند وارد جهانی که امنیتش با ساختار نظامی درون پاسگاه متفاوت است امنیتی از جنس رهایی در دل طبیعت و نهایتا رها شدن در فضای هستی و یکی شدن با هستی مثل یکی شدن کودکان با دوربین مثل یکی شدن موسیقی زیبای فیلم با سکوت و غزل . قابهای آنجلوپولوس غزل است ، مثل غزل حافظ . ✍️ 🎬 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 591
18
آنجا که گویی جهان به انتهای خویش رسیده در میزانسنی خلوت که در آن دوربین غربت و تنهایی کارکتر هایش را طواف می کند. دیالوگ هایی به زبان می آید؛ پس این اولین باره کوچولوی تک و تنهای من کوچولوی تک و تنهای من پس این اولین باره قلبت خیلی تند می زنه این اولین باره پاهات می لرزن احساست جوریه که انگار داری می میری این سکانس و صحنه تجاوز خاموش و کر کننده ی این اثر یکی از غم انگیز ترین سکانس های خلق شده در سینما هستند. گذر از کودکی به زنانگی و تجربه ی حسی غریب که به فروپاشي درونی منجر می شود. ورود به صحنه ی تراژدیک زندگی و دنیای  تاریک بزرگ ترها بدون هیچ تکیه گاه. معراج بی بازگشت و شاعرانه پولوس با گره خوردن به نت های عاصی کاریندرو یکی از بهترین تجربه های سینمایی من را رقم زده. سفری برای رسیدن به آغوش پدری نداشته و در نهایت وصال به آغوش پدری حقیقی در ملکوت. تک تک سکانس ها و قاب های این اثر و ذره ذره اتم های جهان غم آلود آنجلو پولوس در راستای خلق یک تجربه وصف ناشدنی حرکت می کنند. ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
1
0
بیشتر از پنج ساله که دارم توی کانالم کالیگولا، فعالیت می‌کنم؛ به مستقل‌ترین شکل ممکن. هفته‌ای دو بار فیلم پیشنهاد می‌کنم؛ با توضیحاتی که جای دیگه‌ای نخوندین - چون کپی نیستن. بقیه روزها هم دیالوگ، بریده کتاب و موسیقی میزارم روی کانال؛ هر روز معمولاً فقط یه پست - مطمئن باشید الکی وقتتون رو نمیگیرم.
1
0
بیشتر از پنج ساله که دارم توی کانالم کالیگولا، فعالیت می‌کنم؛ به مستقل‌ترین شکل ممکن. هفته‌ای دو بار فیلم پیشنهاد می‌کنم؛ با توضیحاتی که جای دیگه‌ای نخوندین - چون کپی نیستن. بقیه روزها هم دیالوگ، بریده کتاب و موسیقی میزارم روی کانال؛ هر روز معمولاً فقط یه پست - مطمئن باشید الکی وقتتون رو نمیگیرم.
1 367
9
وولا در صحنه‌ای که دست جـدا شـده‌ای را از دریا بیرون می‌کشند به‌ اروستس‌ می‌گوید:«چرا سر دوستات داد زدی؟» اروستس پاسخی‌ می‌دهد که سوگنامه‌ای است بر‌ هنر‌ پاک‌ و واقعی. او می‌گوید: «مجبور بودم، غیر از فـرشته‌ها، کـی صدام را می‌شنید، آنها بـدون‌ تـئاتر‌ همشون‌ می‌میرند‌.» ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
3 645
10
#تحلیل_نمایی برگمن به ظرافتی تمام عیار ، حس و عاطفه انسانیِ عشق را در ساراباند با یک نما به ما تفهیم می‌نماید . می‌دانیم که رابطه یوهان و ماریان آنقدر ها خوب نبوده و نیست که کار به اینجا رسیده است ؛ به غربتی غمناک و طولانی . حال ، برگمن این رجعت را با هارمونی رنگ لباس های ماریان و یوهان زینت می‌دهد . اگر بخواهیم نگاهی سمبلیک و استعاری به این قضیه داشته باشیم ، چنین می‌توان گفت :  مجموعه البسه ای که به تن ماریان هست ، غیر از پیراهنش ، همه به رنگ زرشکی هستند ؛ و از لباس هایی که بر تن یوهان هست ، تنها پیراهنش است که زرشکی‌رنگ است . فی‌الواقع این ترکیب لباس ها هستند که نقص یکدیگر را می‌پوشانند و یک کل واحد می‌آفرینند . شاید بگویید که خب لابد اتفاقی بوده است ! اما خیر ؛ مگر می‌شود مولفی چون اینگمار برگمن  ، غافلانه چنین میزانسنی و بازی با رنگی پدید آورد ؟! حجت عشق در همین آغاز کار ، بر ما تمام می‌شود ! عشق - در کلام برگمن - کامل‌ترینِ ناقص هاست و در اینجا به بهترین نحو ممکن تجلی می‌یابد ... ✍🏻 Join👉
Показать полностью ...
1
0
‍ داستانی آشنا که روایت‌گر دو کودک است که در جستجوی پدر خود، ترک وطن می‌گویند و در این مسیر با ماجراهای بسیاری مواجه می‌شوند که گذر کردن از آن‌ها، باعث می‌شود به یک تغییر و تحول و رشدی درونی برسند. با توجه به اینکه فیلم زمان زیادی را در ایستگاه قطار، جاده و کلا، در سفر می‌گذراند، می‌توان آن را در دسته‌ی فیلم‌های ژانر جاده‌ای قرار داد. فیلم‌های ژانر جاده‌ای همگی از کهن‌الگوی پیرنگ رشد بهره می‌برند. کهن الگوی پیرنگ رشد، یک پیرنگ درونی است که ذهنیت شخصیت اصلی داستان و همراهش را اصلی‌ترین موضوع فیلم قلمداد می‌کند و تمامی نقاط عطف فیلم، نشانگر رشد یا فروپاشی اخلاقی یا درونی شخصیت‌های اصلی است. در این فیلم هم، با دو شخصیت اصلی که خواهر و برادر یکدیگر هستند مواجه‌ایم که در هر مرحله از سفر خود، به درک بیشتری از جهان خود می‌رسند. 🔘 آنجلوپولوس همیشه در فیلمهایش رگه‌هایی از سیاست، مسائل اجتماعی و جنگ را دنبال میکرد و با استفاده از اسطوره و تاریخ، جهان معاصر را نقد میکرد. او به دنبال نقد جهان سیاسی امروز با اشاره به جامعه یونانی بود. فیلم «چشم اندازی در مه» را سیاسی‌ترین فیلم او دانسته‌اند. در انتهای فیلم «سه‌گانه: دشت گریان» گروهی از هنرمندان را نشان میدهد که با کشتی قصد مهاجرت به آمریکا را دارند. آوارگی و پناهندگی یونانی‌ها را میتوان از عناصر تکرارشونده سینمای او دانست. آنجلوپولوس در مصاحبه ای میگوید: «در فیلم چشــم‌ اندازی در مه، مجسمه‌ای شکســته وجود دارد که در فیلم‌های دیگرم هم دیده میشود. تلاش میکنم که بفهمم این چه معنایی دارد و برای خودم چه معنی‌ای میدهد. اینها از ریشــه و اصالتمان می‌آیــد. نمیدانم که دقیقا یک یونانی اصیل هستم یا نــه. آزمایش «دی‌ان‌ای» نداده‌ام. یک یونانی کسی است که یونانی حرف میزند. همانطور که مارتین هایدگر میگوید: «تنها هویت ما زبان مادری ماست. خب، مادرم یونانی حرف میزد.» 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
3 734
13
۶/۷ سکانس فراموش نشدنی چشم اندازی در مه 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉

6.mp4

3 833
32
چهارصد ضربه ١٩۵٩ کودکی ایوان ١٩۶٢ چشم اندازی در مه ١٩٨٨ Join 👉
3 959
26
✅ سرخوردگی از ازدواج در دوران مدرن برگرفته از کتاب نوشته‌ی آلن دوباتن، ترجمه‌ی ♻️ آنچه ازدواج مدرن را از ازدواج در دوره‌های پیشین تاریخ متمایز می‌سازد این اعتقاد است که پاسخ همه‌ی نیازهایمان (نیاز به عشق، تن‌آمیزی، و خانواده) را باید در یک نفر و فقط همان یک نفر جست‌وجو کنیم. هیچ جامعه‌ی دیگری تا این حد سختگیر نبوده و تا این حد به نهاد ازدواج امید نبسته است و، درنتیجه، هیچ جامعه‌ی دیگری تا این حد از آن سرخورده نشده است. 🔰 برای تهیه‌ی نسخه‌ی پی‌دی‌اف و صوتی بدون سانسور این کتاب به آیدی مترجم کتاب پیام بدهید: 🌐 کانال پارادوکس: 🆔
Показать полностью ...
1 921
62
👤 : قصه چشم اندازی در مه فقط در مورد دو کودکی که به دنبال پدرشان باشند نیست. این سفری است برای آغاز زندگی. در این راه همه چیز را یاد می گیرند; عشق و مرگ، دروغ و حقیقت، زشتی و زیبایی.سفر راهی است برای یافتن آنچه زندگی به همه ما خواهد داد. 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
4 241
29
🎬 سکانس تاثیر گذار "چشم اندازی در مه" یه شاهکاره که زیاد دیده نشده و لیاقتش بیشتر از ایناس. این فیلم یه شعر دوست داشتنی در قالب هنر سینماست که به خوبی می‌تونه مخاطب رو تحت تاثیر قرار بده... 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉

file

4 005
36
🎵 اجرای موزیک متن ماندگار فیلم «چشم اندازی در مه» (۱۹۸۸) ساخته شده توسط آهنگساز یونانی خانم «اِلِنی کاراندِرو» ➖نوازندهٔ ساز «اُبوا» : وَنجِلیس کِریستوپولوس ➖رهبر ارکستر: الکساندروس میرات ➖زمان اجرا: سال ۲۰۰۵ در آتن یونان 🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨ Join 👉

file

4 194
114
‍ آنجلوپولوس از ابزار سینمایی نیز‌ به بهترین‌ شکل برای القای اندیشهء شعرگونه‌اش اسـتفاده‌ کـرده اسـت. سود‌ جستن‌ از‌ پلان سکانسهای‌ زیبا، تدوین نرم و احساسی، و موسیقی تأثیرگذار از آن جمله‌اند. فراموش نـکنیم صـحنهء زیبایی را که ‌‌دختر‌ در کنار دریا اشک می‌ریزد یا صحنه‌ای‌ که با حرکت آهسته فیلمبرداری شده‌ اسـت‌ و در‌ آن وولا و الکـساندر از میان جمعیتی که بهت زده‌ به ریزش برف چشم دوخته‌اند می‌گریزند‌. ایـن صـحنه‌ها، به همراه دیالوگهای حساب‌ شده، در کلیت فـیلم ریـتم شـعر گونه‌ای‌ را به وجود آورده‌اند‌، که‌ با فـیلمبرداری زیـبا، مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند، که ساختار زیبایی شناسی‌ فیلم را می‌سازد. 🔘 در جایی دیگر،وولا و الکساندر از دست پلیس می‌گریزند،اروستس‌ (بازیگر جوان نمایش)را می‌بینید.او‌ آنها‌ را‌ با موتورش فـراری مـی‌دهد.در‌ عبور‌ از‌ حاشیهء کنار دریا(کـه نـمادی از پاکی و آرامش در آثار آنجلوپولوس است)اروستس از وولا می‌پرسد:«می‌ترسی؟»ووولا می‌گوید: «نه،نمی‌خواهم هیچ‌وقت‌ تمام‌ بشه‌!»موتور تنها تکیه‌گاه و دلبستگی اروستس و تنها وسیله‌ای‌ است‌ که‌ دو کودک بـا آن احـساس امنیت‌ می‌کنند،بنابراین وقـتی اروسـتس می‌پرسد: «چی؟»وولا معصومانه پاسخ می‌دهد: «موتورسواری...» ✍ 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
4 127
19
وولا: " پدر عزیزم، ما برات نامه نوشتیم چون میخواستیم بیایم و ببینیمت، هیچوقت ندیدیمت و بهت نیاز داریم، همیشه از تو صحبت میکنیم، مامان از اینکه ما اومدیم ناراحت میشه. ولی فکر نکنی این باعث میشه ما نیایم، و اینکه اون هیچ چیز رو درک نمیکنه. ما نمیدونیم تو چه شکلی هستی، آلکساندرا کلی حرف در این مورد میزنه، اون تورو تو رویاهاش دیده، ما خیلی خیلی بهت نیاز داریم، بعصی وقتا تو راه مدرسه فکر میکنم تو پشتم داری راه میری و صدای قدم هاتو میشنوم اما وقتی برمیگردم میبینم هیچکس نیست و برای همین خیلی احساس تنهایی میکنم. ما نمیخوایم یه بار اضافه باشیم برات. فقط ببینیمت و بعدش میریم." 🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨ Join 👉
Показать полностью ...
4 196
33
‍ «تئو آنجلوپولوس» را بسیاری نقاش سینما می‌خوانند. فیلم‌سازی یونانی که نقاش سینما، لقب شایسته‌ای است برای او، هر فیلم آنجلوپولوس لذت بصری بی‌بدیلی را به مخاطب می‌دهد که منتقل کردن چنین لذتی تنها از پس فیلم‌سازی چون او بر می‌آید. او هنرمندی است که اعتبار تمدن چندهزارساله‌ی یونان را به دوش می‌کشد و با توجه به موقعیت جغرافیایی کشورش، هم با مشکلات بلوک شرق و هم با مشکلات بلوک غرب آشنا است و بازتاب این معضل‌ها را به خوبی می‌توان در آثارش مشاهده کرد. مفاهیمی همچون زمان، نوستالژی، مهاجرت، مرگ و … از موتیف‌های درون‌مایگانی تکرار شونده‌ی سینمای او هستند که در حین بیان آن‌ها، هم از فرهنگ شرق و هم از فرهنگ غرب وام می‌گیرد. اما قبل از اینکه بخواهیم به آنجلوپولوس لقب نقاش سینما را بدهیم، بایستی بدانیم که او در زمره‌ی یکی از شاعران بزرگ سینما قرار می‌گیرد. سینمای ژرف‌نگر و تا حدود بسیاری متافیزیکی او، وام‌دار بزرگانی همچون برسون و تارکوفسکی است، کسانی که با کارنامه‌ی درخشان خود به سینمای شاعرانه و شاعرانه فیلم ساختن ارج نهادند و میراثی ارزشمند را برای دوست‌داران سینما به جا گذاشتند. فیلم «چشم اندازی در مه» از آنجلوپولوس که دهمین فیلم بلند او است نیز، در زمره‌ی فیلم‌های شاعرانه‌ی تاریخ سینما قرار می‌گیرد. آنجلوپولوس که در کارنامه‌ی فیلم‌سازی خود شاهد چند تغییر و تحول کلی در سبک و محتوای خود بوده، چشم‌اندازی در مه را در دوره‌ای از فیلم‌سازی خود ساخت که تمایلات سیاسی اجتماعی او در فیلم‌هایش کمرنگ‌تر و میلش به شاعرانگی و سرودن اشعار بصری بیشتر می‌شد. فیلم‌های اولیه‌ی آنجلوپولوس با اینکه از همان ابتدا رنگ و بویی شاعرانه به خود داشتند، اما اصالتشان با دغدغه‌های سیاسی-اجتماعیِ مختص به ملیت او بود. اما به مرور رنگ و بوی شاعرانگیِ آثارش، کارنامه‌ی او را در بر گرفتند تا اینکه این شاعرانگی در فیلم ابدیت و یک روز به اوج خود رسید و آنجلوپولوس را در تاریخ سینما بدل به یکی از بالانشین‌ها کرد. البته که بایستی ذکر شود که حتی با اینکه از جایی به بعد اصالت آثار آنجلوپولوس با سینمای شاعرانه بود، اما هم‌چنان تمایلات و کنایه‌های سیاسی-اجتماعی او به خوبی مشهود بودند. 🎥 Landscape in the Mist 1988 Join 👉
Показать полностью ...
image
4 639
49
. پدر عزیز، شما خیلی دور هستید! آلکساندر میگه توی رویاهاش شما خیلی نزدیک بودید... می تونسته با دراز کردن دستش شما رو لمس کنه... 🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨ Join 👉
4 075
20
Последнее обновление: 11.07.23
Политика конфиденциальности Telemetrio