Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Категория
Гео и язык канала

статистика аудитории محمّد حسين كريمي پور

.. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب! 
13 3200
~0
~0
0
Общий рейтинг Telegram
В мире
49 312место
из 78 777
В стране, Иран 
8 996место
из 13 357
В категории
223место
из 280

Пол подписчиков

Если это ваш канал, тогда можете узнать какое количество женщин и мужчин подписаны на канал.
?%
?%

Язык аудитории

Если это ваш канал, тогда можете узнать какое распределение подписчиков канала по языкам
Русский?%Английский?%Арабский?%
Количество подписчиков
ГрафикТаблица
Д
Н
М
Г
help

Идет загрузка данных

Время жизни пользователя на канале

Если это ваш канал, тогда можете узнать как надолго задерживаются подписчики на канале.
До недели?%Старожилы?%До месяца?%
Прирост подписчиков
ГрафикТаблица
Д
Н
М
Г
help

Идет загрузка данных

Почасовой прирост аудитории

    Идет загрузка данных

    Время
    Прирост
    Всего
    События
    Репосты
    Упоминания
    Посты
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    من سیاوش کسرائی را دیده ام! محمد حسین کریمی پور آقای من که شما باشی، روزگار همیشه هم آن روی سگی فابریکش را بالا نمی آورد. لابلای پاچه گیری و‌خشتک درانی ها، گاه گداری، از سر رندی، عسل بکامت می کند. میگی نه؟ تحویل بگیر: در نمایشگاه تجاری مسکو شرکت کرده بودم. جوانی آمد و بفارسی فاخر، رخصت مذاکره خواست. با مترجم ما، روسی را با لهجه سره مسکوویت صحبت می کرد. روی کارتش نوشته بود : مانلی کسرائی! معلوم بود در مسکو بزرگ شده و فارسی را در خانواده ای اهل فرهنگ و طهرانی آموخته. اما کدام طهرانی الاصل مسکونشینی ممکنست اسمی مهجور و باستانی را بر پسرش نهد؟ شاید کسی که عاشق نیما یوشیج و قصه مانلی باشد! در تمام یکی دو ثانیه ای که شرلوک هلمز وار به تحلیل ذهنی سرگرم بودم، نام فامیل او روی کارت ویزیتش، همانجا جلوی چشم های بابا قوری بی صاحابم بود: کسرائی! بالاخره دوگوله مبارکه بکار افتاد: سیاوش کسرایی! فراری های حزب توده! لامصب، اینجا مسکوست! تقریبا داد زدم : “شما پسر سیاوش هستید؟” مردجوان ، محجوب و‌طبعا آزرده پاسخ داد: “بله! ایرادی که ندارد؟” ایراد داشت. به این سوی چراغ ، سر تا پایش ایراد بود. مراوده با کس و‌کار یک عضو‌ سابق دفتر مرکزی حزب توده برای یک جوانک حزب الهی کله خراب، خود ایراد بود. اما آنکه آنجا ایستاده بود، پسر سراینده آرش بود. .. آری آری زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پا بر جاست گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست ورنه خاموشست و ‌خاموشی گناه ماست!.. من با جادوی این شعر، بزرگ شده بودم. قهرمان دنیای پسرانه نسل من، آرش بود. یعنی می شد شاعر را دید؟ و‌با او سخن گفت؟ و قیامت آرش را از زبان خود ساحر کبیر شنید؟ درست مثل شیخ پارسایی که دل و‌ دین به غمزه چشم سیاهی باخته باشد، بدون لحظه ای تردید، پاسخ دادم : “چه ایرادی؟ بفرمایید.” قصه درازست. با مانلی قرارداد بستم و‌در کمال مرد رندی، خودم را به خانه شان، دعوت کردم. مودب تر از آن بود که امتناع کند.در آن دو سه دیدار، در آن آپارتمانی که پنجره هایش رو به انبوه درختان فروزنسکایا گشوده می شد چه بر من گذشت، بماند! سیاوش و همسرش با آدم زمخت پر مدعای کم دانی مثل من، پذیرا، فروتن و‌مهربان بودند. راستش بعدها فهمیدم، انگاری آنها را یک جوری یاد طهران عزیزشان می انداخته ام. حالا یاد کدام بخش طهران؟ روم سیاه. دانشگاه، کتابخانه ملی، کافه نادری، تجریش و‌ تئاتر شهر نبوده حکما! اما بکار یادآوری سد اسمال، بیخ دیفالی، آب زرشک، معرکه گیری و‌اتوبوس دو طبقه که می آمدم. از کسرائی یاد گرفتم ایرانیانی با عقاید مختلف ، وقتی در دامن “مادر ایران” بنشینند، چیزهای خوب مشترک زیادی دارند. با آنها نشستم . فردوسی و ناصر خسرو و سعدی و‌حکمت خسروانی و قابوسنامه و نیما و صد چیز خوب ایرانی بما پیوستند. بزمی شد مصفا چنانکه افتد و دانی. خانم کسرایی، مودبانه توصیه کرد از بستنی خانگی نخورم. با نگرانی گفت: “چیزی به بستنی می زنم که کمی الکل دارد. شما احتمالا اجتناب می کنید.” یاد گرفتم به دیگران، عقاید و‌نگرانی هایشان از صمیم قلب باید احترام نهاد. شوروی و بلوک شرق فروریخته بود. سیاوش هم دست در دست تاریخ، از تجربه کمونیسم توتالیتر عبور کرده بود. صادقانه و فروتنانه از یافته ها و‌تجدید نظر هایش می گفت. هنوز عمیقا چپ بود. به شیوه خاص خودش چپ عدالتخواه و عمیقا نگران مردم. ما کمتر از سیاست گفتیم. تناسبی بین قد و دانش او و‌ کوتاهی من نبود تا دیالوگی جدی در گیرد. اما کریمانه از ایران و از شعر و ادب با من گفت. اینها حیطه هاییست که ما عوام با خدایان سخن، همزبانی داریم. خانه شان پر بود از دلتنگی برای ایران و‌طهران. هر ذره سخن در مورد ایران و تحولات فکری و ادبی میهن را می بلعید. بعضی قسمت های نقشه طهران که بدیوار نصب شده بود، پاک شده بود. از بس زن و‌شوهر، با انگشت روی مسیر کوچه و‌خیابانهای خاطرات جوانی گشته بودند. کاش می شد هر کدام از ما ۸۰ میلیون کله گنده ای که مرغمان یک پا دارد، ساعتی با سیاوش خلوت می کردیم. شاید می توانست نشانمان دهد هنوز، در “ایران” مشترکیم. این، کم میراثی نیست. هنوز می شود در دامان مهر “ننه ایران” نشست و آدم وار گفت و شنید و مهربانی کرد‌ و‌ خرمی دید و آموخت و خراب نکرد و آباد کرد. نکند دامان مادر را آتش بزنیم، ما بچه های تخس ایران!
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    6 617
    438
    🔲⭕️این زن نگاه نکرد، شروع کرد و سپس ... مجتبی لشکربلوکی این فیلم ضبط شده از یک رخداد واقعی را نگاه کنید. دقت کنید ▫️چگونه کسانی شروع کردند، ▫️چگونه کسانی پیوستند ▫️و چگونه یک موقعیت پیچیده، به سامان رسید. آینده جامعه را کسانی می سازند که ▫️امیدوارند ▫️کنشگرند (در دایره امکان دست به اقدام می زنند) ▫️خود تعمیم یافته دارند (وجودشان را در خود محدود نکرده اند) ▫️مسئولیت پذیرند (در قبال جامعه احساس مسئولیت می کنند). همانگونه که در کتاب گفته شده باید از نسل توسعه خواه به نسل توسعه آگاه و توسعه آفرین گذر کرد. دسترسی به تمام جستارها، محتواهای صوتی و تصویری و گزارش های رایگان
    Показать полностью ...

    آن زن نگاه نکرد، شروع کرد.mp4

    5 668
    418
    مجتبی لشکربلوکی, [Apr 9, 2023 at 11:22 AM] 🔲⭕️این زن نگاه نکرد، شروع کرد و سپس ... مجتبی لشکربلوکی این فیلم ضبط شده از یک رخداد واقعی را نگاه کنید. دقت کنید ▫️چگونه کسانی شروع کردند، ▫️چگونه کسانی پیوستند ▫️و چگونه یک موقعیت پیچیده، به سامان رسید. آینده جامعه را کسانی می سازند که ▫️امیدوارند ▫️کنشگرند (در دایره امکان دست به اقدام می زنند) ▫️خود تعمیم یافته دارند (وجودشان را در خود محدود نکرده اند) ▫️مسئولیت پذیرند (در قبال جامعه احساس مسئولیت می کنند). همانگونه که در کتاب استراتژی توسعه ایران گفته شده باید از نسل توسعه خواه به نسل توسعه آگاه و توسعه آفرین گذر کرد. دسترسی به تمام جستارها، محتواهای صوتی و تصویری و گزارش های رایگان
    Показать полностью ...
    1
    0
    .. فدایِ تو!

    IMG_0228.MP4

    36 915
    793

    file

    1
    0
    اِستِیشن رحیم قمیشی اِستِیشن یعنی ایستگاه، اما در حوالی اهواز و در نزدیکی کوت‌عبدالله، جایی بود بسیار زیبا که طبق معمول اسمش انگلیسی و با مسما بود، به نام استیشن. برای کارمندهای شرکت نفت. در آخر خواهم گفت چرا امروز یاد آنجا افتاده‌ام. آقای میرحسین موسوی در حصری که ۱۳ ساله شده، برادر بزرگش "میرعبدالله موسوی" را از دست داد. قبلا هم در حصر، پدر بزرگوارش را از دست داده بود، که یادم هست به او اجازه شرکت در تشییعش را ندادند. معلوم است که دل آدم می‌سوزد. جناب آقای میرحسین! ما فریادمان را زدیم، بدون ترس، که این حصر ظالمانه است، جنایت است، کینه‌توزی است، ضد بشری است… ولی فایده‌ای نکرد! آنها که با تو درافتاده‌اند اصلا عاطفه ندارند. جان برایشان مهم نیست، آنها همه هنرشان در گرفتن جان است و بستن پرونده زندگی. و امروز، هم تو و هم خانواده‌ات را، از زندگی ساقط کرده‌اند و چنان در نخوت و خودبینی غرقند که عین خیال‌شان نیست. اجازه ندادند برادر بزرگت را برای آخرین بار ببینی، صورتش را ببوسی، از او حلالیت بگیری، یک خداحافظی ساده. حتی به اندازه یک زندانی محکوم هم، برایت حرمت قائل نیستند. چه می‌گویم، برخی هنرشان همین است. حرام کردن زندگانی‌ها! اما جناب میرحسین عزیز! نخست وزیر محبوب امام عضو شورای محترم انقلاب شخصیت مهم جمهوری اسلامی خوبست در این مصیبتی که گرفتار شده‌ای، به‌یاد بیاوری، آن موقع که تو در قدرت بودی، آقای شریعتمداری (مرجع تقلید) هم به حصر رفت، و شنیدم برای درمان هم اجازه‌اش ندادند به بیمارستان برود. او را به تلویزیون آوردند تا به گناه ناکرده اعتراف و استغفار کند! و آن موقع من و شما ساکت بودیم. چون جان برای ما ارزش نداشت. وقتی خرمشهر را گرفتیم، و صدام گفت من برگشتم سر مرز و اماده‌ام جنگ را تمام کنیم، شما نخست وزیر بودی، عملیات‌های برون مرزی شروع شد، در رمضان و والفجر مقدماتی و والفجر یک و... چندین هزار شهید دادیم، موفق نبودیم، و همینطور ادامه پیدا کرد. و من و شما فریاد نزدیم، چرا این همه شهید برای اهداف بلندپروازانه‌ای که هرگز به ان نمی‌توانید برسید. مگر جان بهایی ندارد، چه عراقی چه ایرانی! و بابت این سکوت‌مان نیز، هرگز عذرخواهی نکردیم! و سپس آقای منتظری، آقای صانعی و واکسن کرونا، و هواپیما، و تظاهرات، و سپس هر که دوستش نداشتیم. "جان" چه ارزشی دارد!؟ و‌ما ساکت بودیم. اما میرحسین عزیزِ دردکشیده! موضوع اِستِیشن را تنها می‌توانم خیلی خلاصه‌ بگویم، تا دردهایمان بیش از این با خاطرات تلخ انبوه‌تر نشود. برادر! همان موقع که تو نخست‌وزیر بودی، خانواده‌ای در استیشن اهواز زندگی می‌کردند، که چهار دختر داشتند، یکی از یکی زیباتر و مهربان‌تر، که اتفاقا هم‌بازی‌های کودکی‌ام بودند. یکی‌شان نشریه مجاهد برده بود دبیرستان، که گرفتندش، و بردند به زندان. یک دختر ۱۸ ساله. و من و تو ساکت بودیم. ایکاش ماجرا همین جا تمام می‌شد. سال ۶۷ به مادرش می‌گویند برود و لوازمش را از زندان تحویل بگیرد. که او مُرده! و بعد انتهای بهشت‌آباد اهواز، تپه‌خاکی را نشانش می‌دهند، که دخترت اینجاست، او اعدام شد. و من و تو ساکت بودیم. کاش قصه آن ساکن نگون‌بخت استیشن، همین جا تمام شده بود. مادر باور نمی‌کند. نیمه شب گورکن خبر می‌کند، پول خوبی به او می‌دهد، تا مخفیانه برایش قبر را بشکافد. مگر می‌شود دختر ۱۸ ساله اعدام شده باشد، سربه‌سرش گذاشته‌اند تا او بترسد! اما گورکن که گور را می‌کَنَد دختری آنجا خوابیده بوده. در لباس زندان! دخترش... مادرش به من می‌گفت، دختر نوجوانم را بخاطر یک نشریه گرفتید؟ زندان کردید! اعدامش کردید!؟ او مسلمان بود، چرا غسلش ندادید، چرا کفنش نکردید… جناب آقای مهندس موسوی و ما همچنان داشتیم نفس می‌کشیدیم و تماشا می‌کردیم. و به مردم می‌گفتیم آن دوران طلایی… و فرصت نمی‌کردیم بگوییم؛ مردم ما را ببخشید. سکوت‌مان را، که خودش همکاری بود در جنایت! من امروز با تو در فوت برادر عزیزت همدردم، ناراحتم، عذاب می‌کشم. ولی بالاخره پیام‌های تسلیت برایت سرازیر می‌شود، می‌دانی مراسم برایش می‌گیرند، تشییع جنازه، و احترام، اما باز دل‌مان برایت می‌سوزد، از این‌همه کینه‌توزی‌ دشمنانت. میرحسین جان! آن مادر، که دق کرد و رفت پیش خدایش چه بگوید؟ همیشه می‌گویم خوش به‌حال آنهایی که در همین دنیا متوجه کارهای اشتباه‌شان می‌شوند، چه سرنوشت بدی دارند آنهایی که همین فرصت معذرت‌خواهی و طلب بخشش از مردم و بازگشت را پیدا نمی‌کنند! و‌من خوشحالم که امروز تو با تحمل این رنج‌ها، متوجه می‌شوی این عاقبت رضایت ما بوده در آن زمانی که قدرت داشتیم، صدا داشتیم، و فریاد نزدیم. خدا کند آزاد شوی، با هم برویم استیشن، خانه آنها را نشانت بدهم. همان‌جا که در کودکی با آن دختر نازنین، قایم باشک بازی می‌کردم، یا به زبان بچگی‌هایم قایم موشک. حالا او قایم شده و من هرگز نمی‌توانم پیدایش کنم...
    Показать полностью ...
    11 567
    408
    چه چیز دست دیکتاتور را می بندد؟ محمد حسین کریمی پور دوستی دانا و مجرب دارم. جز میانسالی و خوش محضری ، تمام مشخصاتش با جغد پیر عاقل قصه ها می خواند. تعریف می کرد: “سالها طول کشید که از کارشناسی در یک شرکت کوچک متعلق به یک هولدینگ بزرگ، پله پله به ریاست هولدینگ رسیدم. چندسالی به اصلاح وضع پرداختم. سوددهی بیشتر و‌مشکلات کمتر شد. مجمع راضی بود. اما من می دانستم آن ساختار کهنه در دنیای نو‌، دوام نمی آورد. مشاوری برگزیدم و طرح یک انقلاب شرکتی بنیادین را تهیه کردم. وقت موسعی نهادم و تک تک متنفذین مجمع را با این برنامه رادیکال همراه کردم. وقتی مجمع همراه و‌ طالب شد، شرط توفیق این برنامه را تغییر مدیریت عنوان کردم. همه مخالف بودند. فکر می کردند بهترست این برنامه را خودم اجرا کنم. برایشان توضیح دادم این محالست. گفتم اجرای این برنامه محتاج تغییر بسیاری از مدیران عالی و میانی است که توانایی و‌مهارت کافی برای دنیای نو‌ ندارند. منافع برخی از فعالان اقتصادی مرتبط با مجموعه را هم تحت تاثیر قرار می دهد. اینهایی که خانه خراب می شوند، رفقای ۲۰ ساله من هستند. همسر این معاون عزیز (که دوسال تا بازنشستگیش مانده و‌تا خرخره قسط دارد) را خانم‌خودم به او معرفی کرده بود. بچه های آن یک نازنین، مرا عمو صدا می زنند. همانی که به ترغیب من کارخانجاتی احداث کرد که مواد اولیه اش، ضایعات ما بود و حالا قرارست بدبخت شود. من نمی توانم برای ارتقاء منفعت هولدینگ، چشمم را بر زاری این آدمها ببندم. اگر اینکار را هم بکنم، شبکه ارتباطات و اعتبار مدیرتیم چنان مختل می شود که از کار می مانم! اجرای انقلاب کار کسی است که دست و‌پایش به تاریخچه هزار بند، بسته نباشد.“ در سیاست هم همین است. مطالعه آنچه از محمدرضا مانده، نشان می دهد او‌ با ایده ضرورت تحول عمیق در قواعد ، روابط و تیم حکمرانی نا آشنا نبود. آرزو‌داشت حکومتی بهتر و کارآتر داشته باشد. اما حتی وقتی تحولی مناسب را در برنامه داشت، آنقدر نسبت به آدمهای شاخص و شبکه تقسیم منافع ، ملاحظه داشت که غالبا رفرم، مملو از استثنا شده، از اثر می ماند. هستند موارد نادری از دیکتاتورها که علیه سیستم فاسد خود شوریدند و هزینه این شورش بنفع کشور را با از کف دادن قدرت، پرداختند. ژنرال یاروزلسکی آخرین حکمران کمونیست لهستان یکی از این مردان نادر بود. فرمانده مقتدر ارتش را رئیس حکومت کرده بودند تا نهضت را له کند. پس از کشت و‌کشتار ، او‌ اقدام مردم علیه حکومت مطلقه حزب را برسمیت شناخت و ترتیب انتخابات آزاد را داد. مخالفین کمونیسم آنقدر بالغ بودند که برای جلوگیری از جنگ داخلی، خود ژنرال را کاندیدا کردند. یاروزلسکی اولین رئیس جمهور لهستان آزاد شد. اما یکسال بعد داوطلبانه استعفا داد و انتخابات را تجدید کرد. شاید او‌ می دانست بر کشوری که در آن میلیونها کمونیست قدیمی، شخص او را مسبب لغو‌ امتیازاتشان می دانند، نمی تواند حکومت کند. این قصه ها آوردم تا یادآور شوم که دیکتاتور کارآزموده در قبال چهره ها و‌ دسته های شاخص حکومتش، اسیر ملاحظات تقسیم قدرت و‌ثروتی می شود که خودش در بنای تدریجی آن شریک بوده. شاهی که به مردم مستظهر نیست به سرداران، قاضیان، دیوانسالاران و شیوخ تکیه می کند. او دوام سلطه خود را در دوام شبکه در هم پیچیده امتیازات آنها می بیند. شاه، اسیر شبکه تیولات عمله قدرت خود می شود. در خرقه سلطنت، اقتصاد سیاسی، کار روح را می کند. الباقی پوست و‌استخوانی بیش نیست. قاعدتا معمار کهنه کار قفس که پایه قدرتش را در دوام تک تک میله ها و زنجیرها می بیند و‌جز این محاسبات نمی شناسد، میل قلع قفس نخواهد کرد. در بین دیکتاتورها، محمد رضا قاعده و یاروزلسکی استثناست.
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    4 804
    240
    رمزهای اشتباه پدرها آدم‌ها وارد فروشگاه می‌شدند و اغلب با دست پر بیرون می‌آمدند اما یک نفر مردد، دم در ایستاده بود. مردم می‌آمدند و می‌رفتند و او همچنان ایستاده بود. یکی دوبار خواست وارد شود اما پشیمان شد و بازگشت. یک بار هم تصمیم گرفت بگذرد و برود اما باز هم نتوانست. آخرش دل به دریا زد و وارد فروشگاه شد. می‌شناختمش. مردی بود زحمت‌کش و بی‌نهایت محترم. شنیده بودم دستش تنگ است و درآمدش کفاف زندگی‌اش را نمی‌دهد. کارگر بود و در کارگاهی نزدیکی‌های شهر از صبح تا غروب عرق می‌ریخت و غروب به میدان‌ تره‌بار می‌رفت و تا ساعت 10 شب بار خالی می‌کرد. قدیم‌ها کهنه ماشینی داشت که سر راهش تا خانه، چند نفر را جا به جا می‌کرد اما ماشینش به خرج افتاد و دیگر نتوانست تعمیرش کند. از ماشین پیاده شدم و داخل فروشگاه رفتم. فروشگاه شلوغ بود و پشت صندوق صف کوچکی تشکیل شده بود. حوالی قفسه مواد غذایی دیدمش. دو بسته ماکارونی، یک قوطی کنسرو، یک بسته قند و شاید یک قوطی رب گوجه فرنگی در دست داشت و در صف صندوق ایستاد. سرش پایین بود و دستانش می‌لرزید. کارتش را کشید اما موجودی کافی نداشت. جیب‌هایش را گشت و به این بهانه که کارت دیگرش را فراموش کرده، عذرخواهی ‌کرد و پلاستیک خریدهایش را روی میز گذاشت. به فروشنده اشاره کردم که حساب می‌کنم اما متوجه نشد و پیرمرد با شرمندگی از فروشگاه بیرون رفت. چه لحظه‌های دردناکی بود؛ آن تنه خوردن‌های دم در فروشگاه، حساب و کتاب کردن درباره این‌که چقدر در حسابم پول باقی مانده، آیا می‌توانم برای خانواده‌ام غذایی ببرم؟ و آن شرمندگی پایان کار. این روزها پدرهای زیادی شرمنده خود و خانوده‌شان می‌شوند و دیدن چنین صحنه‌هایی خیلی دردناک است. پدرهای مغرور و با شرفی که حاضر به پذیرش کمک هیچ‌کس نیستند و از صبح تا شام جان می‌دهند اما باز هم دست خالی به خانه می‌روند. روزهای سختی برای پدرهاست. دستشان را باید بوسید. *** موتور‌سواری که خریدهای فراموش شده پیرمرد را دستش رساند، ‌گفت هر چه اصرار کردم قبول نکرد، به شرطی پذیرفت که در اولین فرصت حساب و کتاب کند. ☑️محسن جلال‌پور
    Показать полностью ...
    6 352
    165
    چطور شديم "جمهوري اسلامي" ؟ محمّد حسين كريمي پور جمهوري اسلامي، يك نظام سياسي جديد و بيسابقه است. شايد بتوان آنرا پر سر وصداترين تلاش شيعي در پاسخ به مدرنيته دانست. نظامي كه شماي اوليه اش در درسهاي دهه ٤٠ امام خميني در نجف، شكل گرفت يك "حكومت ديني" برياست فقيه بود. بروايت متن پياده شده آن دروس، هر فقيه عادلي كه حكومت تشكيل داد، اطاعت ازو واجب و ولايتش، همان ولايت انبياء عليهم السلام بود. حكومت اسلامي نه جمهوري و نه سلطنتي ، بلكه حكومت قانون الهي برمردم بود. پارلمان و قانونگزار بشري نداشت و قانون حكومت محدود به قرآن و سنت بود. گويا در مدل آن زمان مرحوم امام، تغيير صحنه حكمراني بشر از انقلاب فرانسه تا مشروطه، يكسره نفي مي شد. در فضاي آكادميك حوزه كه جهان بيروني، جايي در قرن سوم هجري متوقف شده بود، غير ازينهم انتظار نبود. اما امام، به شيوه خودش، قدرت مردم را مي شناخت . او از معدود روحانيون "آموزنده" بود كه حرف مرد را يكي نمي دانست. بگمان من در جريان مشاهدات و مراودات سياسي دوران تبعيد، دريافت كه در مدل " حكومت اسلامي" ، بايد جوري، حضور و اثر مردم را پر رنگ تر كند. خيلي طول كشيد تا امام، از نفي جمهوريت دست بكشد . در آستانه انقلاب، عبارت ناشناخته "جمهوري اسلامي" در ادبيات او، پررنگ شد. وقتي نهضت فراگير شد، سخن از اسقاط سلطنت و ايجاد حكومت مردمي رفت. بين مردم، حرفي از ولايت مطلقه فقيه و مشروعيت متكي به آسمان نبود. حتي بعدها، وقتي مردم به توصيه امام، جمهوري اسلامي را فرياد زدند، روحشان هم احتمال نمي داد كار به ولايت مطلقه و نظارت استصوابي و عصر جنتي بكشد. سلطنت زودتر از انتظار فروريخت. روحانيت براي پر كردن خلاء قدرت، سراغ پيوند عجولانه و ناشيانه دو نظام ناساز "ولايت فقيه" و "دموكراسي" رفت. خيلي از مشكلات ما ناشي ازين التقاط است. نظامي ساختند كه منشاء و تكليف قدرت در آن، ابدا معلوم و شفاف نبود. فرض شد دو سلطان (يكي فقيه متكي به لاهوت و ديگري صندوق ريشه در ناسوت) در يك سرير شاهي ، شريك و همساز خواهند شد. و اين از مبنا، نشدني، غلط و محل تنازع بود. قدرت غيورست و شريك بر نمي دارد. جرات روحانيت در سپردن سرنوشت يك ملت به يك مدل سرهم بندي شده، زاييده "ندانستن و نشناختن " بود. علماء از درجه پيچيدگي كشورداري و حكومت مدرن، اصلا تصوري نداشتند. مراجعه به آراء روحانيون شاخص در سالهاي ٥٦ و ٥٧ در مواردي مثل اقتصاد، بودجه، بانك، صنعت، ارتش، توسعه و روستا ، نشان از عمق اين ناآگاهي دارد. روحانيت ، قبل از تصرف قدرت، مشق شبش را انجام نداده بود. كشور صحنه آموختن حين حكومت شد و بهشت سعي و خطا! يك مدل حكومتي با ايرادهاي اساسي زاده شد كه عملا فاقد اسناد پشتيبان و مباني فكري قويم بود. نه ديكتاتوري بود و نه دموكراسي و از قضا ايرادات هر دو را هم داشت. اصلاحات قانوني بعدي هم كار را بدتر كرد. امروز بعد از ٤٠ سال، وارث يك ساختار حكومتي پيچيده و شلوغ و در هم و بر همي هستيم كه گيج و نا كارآمد و فاسد است و بيشتر انرژيش در اصطكاك داخلي خودش هدر مي رود. عليرغم انبوه اسناد استراتژيك مصوب، حتي تكليف مدل توسعه مان روشن نيست. داستان دلخراش مدل ايراني اسلامي پيشرفت را يادتان هست؟ شك ندارم مدل "جمهوري اسلامي"، گرفتار آدمهاي اشتباه شد . بد پياده و بد اجرا شد. اما نبايد فراموش كرد كه خود مدل، ايرادات بنيادين جدي داشت .
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    24 789
    740
    سازمان رجوی را نباید دست کم گرفت! محمد حسین کریمی پور به عنوان یک ناظر غیر متخصص در بابِ سازمان مجاهدین خلق، حس می کنم در تحولات جاری و آتی، آنها بازیگری موثرتر از توقع ما خواهند بود. بگمانم برای تصرف قدرت، بدترین و شاید از بعضی جهات، آماده ترین گزینه اند. گمان می کنم ایرانیان باید این بازیگر قدیمی پنهانکار را پایش کنند. چند نکته از دید من، شایان توجه است: ‏۱-سازمان دیگر پیر نیست! ‏نفرت انباشته ۸۸ تا ۹۸ از حکومت در کنار پروژهٔ تطهیر سابقه سازمان از طریق تبلیغ اعدامهای ۶۷ و همچنین گسترش فقر ، دروازهٔ عضو‌گیری را بر آنها گشود. گویا در اعتراضات ۹۸، در حاشیه تهران هر جا شلوغ می شد، سر و‌کلهٔ تیم های میدانی آنها سبز می شد. در کشورهای غربی هم حضور نسل ۳ و ۴ ، ملموس تر شده است. حالا فقط فسیل هایی چون ابریشمچی و جعفر زاده را نمی بینید، کلی شبنم خانم جوان و فعال دارند. ‏۲- توان میدانی دارد! ‏بگمانم عناصر میدانیش در کشور حالا گویا هزاران نفرند. تنها اپوزیسیون غیر قومیست که اولا تجربه جنگ شهری دارد. ثانیا سابقه تعامل عملیاتی گسترده با ارتش/سرویس دارد. ثالثا پول برای سرباز گیری دارد. ساختار فرقه ای دارو دستهٔ رجوی برای جنگ شهری، مناسبترست. اگر آنها در نظامیگری هم مثل حقوقی و تبلیغات و دیپلماسی سراغ مشاورین متخصص رفته باشند، ممکنست روی زمین، عملکردی بهتر از شکست مرصاد نشان دهند ! ‏۳- پول دارد! ‏سازمان یک دورهٔ طلایی حمایت مالی صدام را در کارنامه دارد. زان پس تا زمانی که با میانداری پرنس بندر به خزانه سعودی وصل شد، محدودیت منابع مالی آشکار بود. ولخرجی سالهای اخیر نشان می دهد چیزی که اصلا کم ندارد پول (انارالله برهانه) است! ‏۴- حرفه ای شده! ‏به اسامی وکلا و‌ مشاوران علنی آنها در دنیا بنگرید. حرفه ای و گرانند. فرقه، بلدم بلدم را کنار گذاشته و مثل حشاشین سراغ اهل فن رفته، پول می دهد و کارِ خوب می گیرد. کمپین دیپلماتیک و حقوقی شان به وضوح حرفه ای تر شده و در جذب چهره های سیاسیِ غربی و حذف خود از لیست تروریسم و تله گذاری برای طرف مقابل بهتر شده اند. ‏۵- توان کار با غرب و‌عرب! ‏در کریدورهای قدرت آمریکا و اروپا، لابی موثرتری از ج ا و سلطنت خواهان دارند. عناصری از نسل جدیدشان به دولت، پارلمان، شهرداری ، اتاقهای فکر و آکادمی کشورهای غربی راه یافته اند. کلی رفیق سیاستمدار و خبرنگار و‌ لابییست های گران دارند و فن دشوار لابیگری را که ج ا نیاموخته، آموخته اند. نه تنها بخش مهمی از حزب جمهوریخواه علنا با آنهاست، بلکه گویا گزینهٔ اعراب، لااقل ریاض هم هستند. ‏۶- اعجازِ پروکسی! ‏بین تودهٔ مردم‌ منفورند. لذا بطور موثر خیریه ها، سازمانها و چهره های پروکسی می سازند. آدم قابل طرح را پیدا و پر رنگ و بی سر و‌صدا اداره می کنند. همزمان از موتور تولید نفرت ج ا و پروژه های موفق تبلیغاتی مثل اعدام ۶۷ و‌گردهمایی های پر زرق و برق هم برای اصلاح تدریجی چهره سازمان بهره می برند. خیلی خوب بلدند بعد از استقرار ، وقتی کشور صحنه جنگ خیابانیست، چگونه همه را خفه کنند. ولی تا آن موقع باید چهره های مقبولِ غیر سازمانی برای بازی در صحنه داشته باشند. چهره هایی که اسم زشت سازمان رویشان نباشد. بازی پروکسی را بلدند. ‏۷- نفوذ در ساختار حکومت! ‏ج ا را می شناسند و پرونده هسته ای نشان داد توان نفوذ دارند. یادمان نرود سیا در آخرین جنگ صدام، خیلی از ژنرال ها و‌ مقامات را خریده بود. در تهران، هرچه مشروعیت حکومت کمتر شود، آنها امکان بیشتری برای دلالی چنین معاملات کثیفی دارند. ‏۸- عمل گراتر از ابلیس اند! ‏در رسیدن بقدرت ملاحظه اخلاقی یا ملّی ندارند. ولو بتوانند بر نیمی از یک ایران ویران حاکم شوند، پیش می روند. در لحظه سرنوشت و آنگاه که نایره جنگ خیابانی بر افروخته شود، خیلی از دیگر بازیگران، نگرانِ میزان تلفات غیر نظامی، تجزیه، ویرانی یا وجهه خود می شوند. اما فرقه فقط بر تصاحب قدرت متمرکز خواهد بود، هر جور و به هر بهایی! بگمانم در مسیر آینده ملت دردکشیدهٔ ایران ، سازمان یک خطر جدی است. در مورد آن نباید اغراق کرد. آنها فرقه ای زشتند و نقاط ضعف مشترک فرقه ها را دارند. اما اصلا و ابدا نباید دست کمشان گرفت. اگر دردم یکی بودی، چه بودی؟
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    47 418
    1 831
    پرفسور، قیمه، قرمه ! محمّد حسین کریمی پور خدمتکارِ جدیدِ پرفسور ازو‌ پرسید که قرمه بپزم یا قیمه؟ دو ماه طول کشید تا آقای دکتر جواب دهد. پاسخ، یک دفترچه ۵۹ صفحه ای بود با ۴ دیاگرام و‌ یک جدولِ اکسل پر حجم که نشان می داد اولا برای پاسخ باین سوال، باید ابتدا به ۱۷ سوال بنیادین دیگر جواب داد‌. ثانیا یک‌مطالعه رفتاری سه ماهه روی یک جامعه صد نفری از پرفسورهای ۵۲ الی ۶۰ ساله لازمست. پیوست اقتصادی می گفت این مطالعات ۶۵۰ میلیون تومان هزینه دارد. گزارش شرح می داد در صورت تامین بودجه، ممکن است ظرف ۱۱ ماه با روایی ۵۳٪ بین قرمه و‌ قیمه انتخاب کرد. خدمتکار زان پس یاد گرفت دیگر سوال نکند. او با اتکا به سه کلاس سوادش، در ایکی ثانیه با روایی ۱۰۰٪ باین نتیجه رسید که اشکنه هم از سر چنین آدمی زیادست. لذا از آن به بعد، همان را بار می گذاشت. مشکلی هم پیش نیامد.
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    20 514
    298
    خطراتِ خاطرات ! محمد حسین کریمی پور آقای من که شما باشی، من معتقدم بزرگترین مخاطره برای آینده بشر “خاطره” است. یک خاطره گاهی می تواند بلایی سر بنی بشر بیاورد که انفجار یک بمب اتم از آن قاصرست. من خودم ، سابقا کشته مردهٔ خاطره بودم. خودم خاطرات خوب و‌ ماندگاری تولید می کردم. برای خاطره گویی به کمی تجربهٔ حیات و البته کلی تخیل نیاز داری. بچه های من تا به مدرسه نرفتند باور داشتند من اولین ایرانی بودم که اورست را فتح و کانال مانش را با شنا طی کرد. مدرسه که رفتند و خواندن یاد گرفتند، باورهایشان سست شد. کیست که از دشمنی مدرسه و‌کتاب با ایمان و یقین ، ضربه نخورده باشد؟ ما هم یکیش! در محله ما یک پیرمرد گیلک سلمانی بود که خدای خاطره بود. مردی شریف و انساندوست که از کمک به درماندگان خسته نمی شد. او خود شخصا فارغ از ملاحظات تقویمی، در صحنهٔ بیشتر وقایع تاریخی ۲۰۰ سال اخیر ایران، شاهد عینی بود. سلمانی محبوب من در ماجرای جنگل ، کودک بود و‌ مخفیانه از بالاخانهٔ یک قهوه خانه در کیسم گیلان، نشست استالین با سران جنگل را دید زده بود. من اقلا ۲۵ بار داستان استالین را با ۲۵ روایتِ گونه گون ازو شنیده بودم. و هر بار مسحور خلجان فکر و زایندگی خیال او می شدم. در زمان ناصرالدین شاه از خدمت در قشون، خاطرات شیرین داشت. روزی یک مشتری بی احساس ازو‌ پرسید چطور می تواند در وقایع ۱۳۰ سال پیش حاضر باشد در حالیکه ۷۰ ساله است؟ پاسخ استاد سلمانی شاهکار بود : “یخورده قصه و خاطره چه ضرر دارد؟ سرمان گرم می شود و‌روز به خوشی می گذرد ! “ الغرض فدوی، خود خاطره باف و خاطره دوست قهاری بودم. تا اینکه مرحوم هاشمی با آن ذهن بازیگوش، آن خاطرهٔ کذائی را در کرد. اذعان دارید بعد از آن خاطره گویی یک دقیقه ای، ایران دیگر ایران نشد. اگر بگوییم آن خاطره، سرنوشت عراق و سوریه و لبنان را هم شخم زد، بگمانم خیلی بیراه نگفته ایم. از آن روز هر کس بخواهد خاطره تعریف کند، یک میلِ شدید به له کردنش با هزار ضربهٔ قند شکن ، وجودم را فرا می گیرد. تراپی هم رفته ام. دکتر هم در قضیه خاطره گویی هاشمی، دچار ترومایی مشابه بود . نشستیم و یکساعت با هم مصیبت خواندیم و‌گریستیم. در سایهٔ بیماری مشترک، داشتیم حسابی رفیق می شدیم که من بی هوا خاطره شنای کانال مانش را برایش تعریف کردم. چرا؟ خودم هم نمی دانم! خواباند تو‌گوشم و‌دست به یقه شدیم. از آن روز صنف روانشناس عکسم را بعنوان مراجعِ مهاجم، اعلامیه کرده از تراپی هم محروم شده ام. محرومیت از موهبت تراپی را هم از چشم مرحوم هاشمی می بینم. تراپی خوب است. می روی می بینی دکتر از خودت دیوانه ترست، آرام می گیری. من که محروم شده ام. حالا ملتفت شدی خاطره چه چیز موحش و منفوریست؟ شیر فهم شدی یا بروم قند شکن دسته صدفی را بیاورم؟
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    38 711
    925
    🔲⭕️شرح و خلاصه ۲۰ کتاب توسعه ای در یک پادکست دکتر محمد فاضلی - جامعه‌شناس ✅ پادکست دغدغه ایران از دی‌ماه ۱۳۹۹ با محوریت اندیشه توسعه شروع به کار کرد. این پادکست در ۶۴ اپیزودی که تاکنون منتشر شده ۲۰ کتاب زیر را تشریح کرده است. شاید شما هم بخواهید شنونده شرح این کتاب‌ها باشید. ۱. *ما ایرانیان* . نوشته مقصود فراستخواه. نشر نی. ۱۳۹۹. ۲. *معمای فراوانی: دولت‌های نفتی و رونق‌های نفتی* . نوشته تری لین کارل. ترجمه جعفر خیرخواهان. نشر نی. ۱۳۸۸. ۳. *نظم و زوال سیاسی* . نوشته فرانسیس فوکویاما. ترجمه رحمن قهرمان‌پور. نشر روزنه. ۱۳۹۶. ۴. *دام‌های اجتماعی و مسأله اعتماد* . نوشته بو روثستاین. ترجمه لادن رهبری و همکاران. نشر آگه. ۱۳۹۳. ۵. *تجربه توسعه آسیای شرقی: معجزه، بحران و آینده* . نوشته ها-جون چانگ. نشر ثالث. ۱۳۹۸. ۶. *تاوان نابرابری: چرا برابری به سود همگان است.* نوشته ریچارد ویلکینسون و کیت پیکت. ترجمه سارا افراز. نشر میم. ۱۳۹۳. ۷. *اقتصاد در میدان عمل: دگرگونی اقتصادی و اصلاح دولت در گرجستان ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۲.* نوشته نیکا گیلائوری. انتشارات امین‌الضرب. ۱۴۰۰. ۸. *کتاب توسعه: مرور تلفیقی بر جایگاه ایران در شاخص‌های جهانی توسعه* . نوشته محسن رنانی و همکاران. نشر فرهنگ مردم. ۱۴۰۰. ۹. *مستخدمین بلژیکی در خدمت دولت ایران* . نوشته آنت دُستره. ترجمه منصوره اتحادیه. نشر تاریخ ایران. ۱۳۶۲. ۱۰. *اختناق ایران* . نوشته مورگان شوستر. ترجمه حسن افشار. نشر ماهی. ۱۳۸۶. ۱۱. *مأموریت آمریکایی‌ها در ایران* . نوشته آرتور میلسپو. ترجمه حسن ابوترابیان. ۱۳۵۶. ۱۲. *آمریکایی‌ها در ایران* . نوشته آرتور میلسپو. ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی. نشر البرز. ۱۳. *برنامه‌ریزی و توسعه در ایران* . نوشته جورج بندیکت بالدوین. ترجمه میکائیل عظیمی. نشر علم. ۱۳۹۴. ۱۴. *تورم و اخلاق: کتابی برای همه درباره یک تجربه تاریخی.* ترجمه سیدحسن دیباج. انتشارات دنیای اقتصاد. ۱۳۹۹. ۱۵. *برنامه‌ریزی در ایران: دومین گروه مشاوران هاروارد در ایران.* نوشته تاس مک‌لئود. ترجمه علی‌اعظم محمدبیگی. ۱۳۸۰. ۱۶. *راه ابریشم نوین: اکنون و آینده جهان* . نوشته پیتر فرانکوپن. ترجمه حسن افشار. نشر مرکز. ۱۳۹۹. ۱۷. *ایران و راه ابریشم نوین: از ژئوپلتیک راه تا دیپلماسی راه.* نوشته آرش رئیسی‌نژاد. انتشارات دانشگاه تهران. ۱۴۰۰. ۱۸. *ریشه‌های اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی* . نوشته دارون عجم‌اوغلو و جیمز رابینسون. ترجمه جعفر خیرخواهان و علی سرزعیم. انتشارات کویر. ۱۳۹۰. ۱۹. *توسعه به مثابه توانمندسازی حکومت* . نوشته مت اَندروز، لنت پریچت و مایکل وولکاک. ترجمه جعفر خیرخواهان و مسعود درودی. نشر روزنه. ۱۳۹۸. ۲۰. *چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ ریشه‌های قدرت، ثروت و فقر* . نوشته دارون عجم‌اوغلو و جیمز رابینسون. ترجمه محسن میردامادی و محمدحسین نعیمی‌پور. نشر روزنه. ۱۳۹۲. این پادکست را می‌توانید در تلگرام از طریق «کانال رسمی پادکست دغدغه ایران» بشنوید. *شنیدن این پادکست از طریق کست باکس* *صفحه اینستاگرام پادکست دغدغه ایران* ☑️⭕️برای توسعه ایران یک گام کوچک آن است که این گنجینه را به اطلاع دیگران برسانید شبکه توسعه @I_D_Network
    Показать полностью ...
    پادکست دغدغه ایران - کانال رسمی
    کانال رسمی پادکست دغدغه ایران مدیر پادکست: محمد فاضلی حمایت از پادکست Https://hamibash.com/dirancast شماره کارت 6362-1411-1942-3466 شماره حساب 0302819106008 بانک آینده
    19 818
    332
    صد رحمت به مار غاشیه! محمّد حسین کریمی پور ابن جُبَیر اندلُسی در امیرنشین شاطِبه (والنسیا) در اسپانیای اسلامی بسال ١١٤٥ میلادی متولد شد. ٤٣٠ سال از فتح اندلس و یک قرن از تقسیم خلافت مقتدر کوردوبا بین امیران مسلمان رقیب می گذشت. اسلام نه تنها در اروپا عقب می نشست بلکه مغول از شرق و صلیبی ها از غرب، بلاد مسلمان را در می نوردیدند. ابن جبیر درس دین خواند و منشیِ دیوانِ امیرِ گرانادا شد. روزی امیر محض تفریح، هفت جامِ شراب به منشی متدین می نوشاند. گرچه برای دلجویی، هفت جام پر از دینارِطلا بدو می بخشد اما این تحقیر، روح مرد دانشمند را ویران می کند. گرانادا را ترک تا با انجام سفرحج، جانش را پاک کند. در جبل الطارق بر یک کشتی ایطالی می نشیند و تمام طول مدیترانه را تا اسکندریه مصر می پیماید. صلاح الدین ایوبی، سپهسالار کُرد بر مصر حاکم است. از راه خشکی تا قاهره می رود. از دلتای نیل و از طریق دریای سرخ به جده می رسد. پس از زیارت مکه و مدینه، از طریق بیابان حجاز به بصره و بغداد و موصل می رود. تازه دهسال از مرگ نورالدین زنگی اتابَکِ فاتح تُرک گذشته است. از طریق حلب به دمشق و از جبل عامل به فلسطین می رسد. توصیف دقیق این دولتمرد دانا از احوال دوک نشین های صلیبی حاکم بر شام و لبنان و فلسطین، در تاریخ کم نظیر است. از طریق دریا عزم سیسیل می کند . کشتی اش غرق ، اما نجات می یابد. وقتی قدم به صیقلیه (سیسیل) می نهد، تقریبا صد سال ازسقوط یکی از شکوفاترین دولت های اسلامی اروپا می گذرد. هنوز سیسیل پر است از راه ها، بندرها، قصرها، مدارس، باغ ها و مظاهر میراث علمی و هنری تابناک مسلمانان. سرانجام پس از سه سال به گرانادا باز می گردد. "سفرنامه ابن جُبَیر" روزنگارِ دقیق و ظریفی از این سفر است. او دو سفر دیگر به شرق می کند که مع الاسف از آنها سفرنامه ای در دست نیست. سرانجام طی سفر سوم، بسال ١٢١٧م. در اسکندریه در سن ٧٢ سالگی می میرد. ٩ سال پس از مرگش، زادگاهش والنسیا در دومینوی سقوط امیرنشین ها از کف می رود. غرناطه آخرین امیر نشین اسلامی اسپانیا است که در ١٤٩٢ فرو‌می ریزد. قطعه ای از سفرنامه او را در قیاسِ بین حکمرانی صلیبیِ اشغالگر و حکمرانی مسلمانِ خودی، بر اساس مشاهداتش در قریه های لبنان، نقل می کنم : “صبح روز دوشنبه قریه تِبین را ترک کردیم. خدا سرنگونش کند. تمام مسیرمان از باغهای متصل به هم و آبادیهای مرتب می گذشت. ساکنان همه مسلمان و با سلطه فرنگیان در رفاه بودند. به خدا از فتنه پناه می برم. در هنگام برداشت غله، نصفش ازآن فرنگی ها بود و برای هرنفر یک دینار و اندی، جزیه می ستاندند. البته سهم اندکی از میوهای اشجارهم می بردند. غیر از اینها، مُتعرِضِ مسلمانی نمی شدند. مسلمین مالک خانه خودشان بودند و همه امورشان به خودشان واگذار شده بود. تمام شهرهای ساحلی شام که در دست فرنگیان است، همینگونه بود. روستاها و شهرها و دارایی ها در دست مسلمین باقی مانده و ضبط نشده اند. مسلمانان این نواحی به وضع بد برادرانشان در آبادیهای اسلامی با کارگزاران مسلمان می نگرند. روزگار آنها را بر عکس خودشان، تهی از رفاه و مدارا می یابند. این مقایسه، قلبهاشان را لبریز از فتنه و تردید می کند. و این از فجایعِ واردِ بر مسلمین است. مسلمان ، از ظلم طبقه حاکم مسلمان به فغان است . اما مسلمان، روشِ حکومتِ فرنگیانِ ضدِّ اسلام را می ستاید و به عدالتش اُنس می گیرد. پس، از این حالت به خدا پناه می بریم...”ً راست می گوید. اگر حکومت، رفاه و عدالت و حاکمیت قانون ببار نیاورد، مردم به مارِ غاشیه پناه می برند. حکومت بد، کاری می کند که مردمِ عاصی، عزت و اصالت وانهند و به هر کس و‌ناکسی آویزان شوند. با غریبه بسازند یا جلای وطن کنند. نور به قبرش ببارد . سخنانش از پس ٩ قرن، هنوز توصیف حال خاورمیانه است.
    Показать полностью ...
    12 856
    448
    گروههای جمعیتی موثر در تحولات آتی ایران - بخش دوّم ۳- اهل سنت آنها بخش کوچکی از جمعیت ایران اند. اما رابطه آنها با بدنه دنیای سنت و جمعیت های کشورهای همسایه و استقرارشان در مرزها بدانان نقشی بزرگتر می دهد. متاسفانه ساکن مناطق کم توسعه یافته تر و در معرض فقر و تبعیض اند. وقتی هضم حکومتِ دینیِ مرکزی برای هاضمه شیعیان قم و اصفهان ثقیل می نماید، پیش بینی موضع غالب سیاسی در میان اهل سنت دشوار نیست. جامعه اهل سنت ایران مراودات گسترده با امارات، پاکستان، سعودی و اقلیم کردستان دارد . آنها از جریانات فکری و اجتماعی جهان سنت از مدرنیسم اماراتی تا طالبانیسم تا بهار عربی تا خلافت خالده اثر می پذیرند بررسی تعداد و پیشینه کشتگان ایرانی در جنگ های عراق و شامات ( چه سلفی و چه پان کرد) می تواند محل تامل جدی باشد. ۴-غیر مسلمانان جمعیت کوچک و رو به تقلیل زرتشتیان،مسیحیان و یهودیان ایرانی نقش سیاسی متمایزی ندارند. در تحولات پیش رو شاید بازیگران خارجی و داخلی بیشتر بر بهاییان و نوکیشان متمرکز باشند. اما بزرگترین گروه ایرانیان غیر مسلمان، "دین گریزان"ند. دین گریزی از تبعات مدرنیته و همچنین از میوه های حکومت دینی است. این گروه، طیف های مختلف از خداپرستان شریعت گریز تا طیف رادیکال "ضد دین" دارد. رادیکال های ضد دین که معتقدند دین به هر صورتی، نوعی بیماری بدخیم و محتاج جراحی است به اندازه رادیکال های مذهبی، پتانسیل تمایل به خشونت و انسداد گفتمانی را فراهم می کنند. شعارهای این دسته اخیر در جامعه ای که جمعیت متدین بزرگی دارد، حرکت به جلو را دشوار می کند. ۵-اقوام در معرض جدایی طلبی جدایی آذری ها، اعراب، کردها و بلوچ ها از ایران، مورد علاقه برخی از باشندگان این مناطق و البته برخی نیروهای خارجی بوده و هست . هر قدر نارضایتی از حکومت مرکزی و نا امیدی از آینده ایران بیشتر شود ، ایده جدایی طلبی شعله ورتر می شود. امیدواری به آینده هم قومان همسایه، سیاست های ناهوشمند در قبال زبان محلی، تبعیض مذهبی، فقر، بیکاری و البته مداخله قدرت های خارجی، بر این آتش می دمد. این گوه ای است که اگر در شکاف های بدنه ایران جاگیر شود، پتانسیلی ویرانگر خواهد داشت. ۶- اردوگاه زندگی گمان می کنم، بخش اعظم مردم ایران و غالب آحاد دسته های فوق ، عضو این اردویند. مردمی که اولویت شان را با معیشت، امنیت ، رفاه، آرامش و امید به آینده تعریف می کنند. شهروندان درجه دویی که از زندگی در دیگی که بر هیزم خیالات ایدیولوژیک می جوشد خسته اند. مردمانی که از صندوق و از امکان اصلاح، دل بریده و فشار تورم دو رقمی و سقوط آزاد ارزش ریال، بارها خانه خرابشان کرده. آنها بیش از آنکه به دموکراسی بها دهند یا طالب توسعه متوازن یا نگران سرنوشت شامات باشند، تشنه کارآیی حکومت، ثبات، رونق معیشت، فرصت شغلی،رفاه و کامیابی اند. ایرانیانی که می خواهند باندازه همسایگان ترک و اماراتی از مسکن، غذا، حمل و نقل، حق سفر و امکان تزریق واکسن برخوردار باشند. مردمی که طی نیم قرن، حسرتِ ژاپن، بعد کره، بعد مالزی بعد ترکیه بعد چین را خورده اند و حالا می شنوند که باید از اقتصاد بنگلادش الگو بردارند! خبر بد اول آنست که بخش غالب این مردم به جان آمده، متوقعند همه چیز یکی دو ساله سامان یابد. معتقدند زید برود و عمرو بیاید ، مشکل حل شده است. قبول نمی کنند که بهترین حکومت هم از آسمان نازل شود باز برای سر و سامان دادن به اینهمه چالش به چند دهه کار سخت دولت-ملت نیاز است. خبر بد دوم آنست که آنها ده فرقه اند و ده ساز مختلف می زنند. جز در "لزوم تغییر" که همه بر آن متفقند ، در تعریف مساله ایران، اولویت ها و راه حل ها نظرات متباینی دارند. این دو عارضه معنی دار، ریشه های قویم فرهنگی دارد و البته حکومت هم در تشدید آنها موثر است. اگر همین امروز، قدرت به اردوگاه زندگی تسلیم شود، آنها در شکل توده ای، بی برنامه و شرحه شرحه شان آماده نیستند نظامی کارآتر برپا کنند. این مردم از خشم و از آرزوی اصلاح یکشبه و از باور به معجزه آکنده اند. اما مدل متفق علیه ای برای بهبود حکومت ندارند. این آدم های بجان آمده ، مصالح مساعد برای بازی تاج و تخت مدعیانند. تعداد آنها به باور من از اردوگاه انقلابیون بس بیشتر و رو به تزایدست. اما هنوز توان هیچ فرقه ای از آنها به تنهایی با اردوگاه مجهز حامیان حکومت قابل مقایسه نیست. بگمانم دینامیسم پیش رو، برآیند تلاش اقلیت شیعیان ولایت فقیه برای حفظ و بسط قدرتشان در مقابل اکثریت به جان آمده ای است که برای دستیابی به زندگی متعارف می کوشند. این تنازع در هر دو سو از خارج از مرزها تاثیر خواهد پذیرفت. هم حاکمیت (در خانه مانده و از دنیا رانده) به دنبال حامی خارجی بزرگتر خواهد رفت و هم گروههای جمعیتی ناراضی (بالاخص مشتاقان راهکار جدایی طلبی) شریک قَدر خواهند جست. بسط قصه این تنازع بماند برای بعد!
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    5 600
    279
    گروههای جمعیتی موثر در تحولات آتی ایران - بخش اوّل* محمد حسین کریمی پور یک فرد ایرانی ممکن است همزمان کرد تبار، شیعی الاصل و متمایل به چپ باشد. اما ضرورتا عضو یا هوادار تمام حرکت های کردی، شیعی یا چپ نخواهد بود. او بعضی از جریانات اجتماعی مرتبط با ریشه یا عقیده یا منافعش را ترجیح می دهد و در زندگی اجتماعی، کم یا زیاد از آنها حمایت می کند. مثلا تبار کردی، ممکن است در قالب پان ایرانیست یا خود مختاری خواه یا جدایی طلب ظهور کند. بدینسان هر ایرانی خود را عضو یک یا چند جمعیت موثر بر سرنوشتش می داند. این نوشتار تلاش می کند طرح اولیه ای از جمعیت هایی به تصویر کشد که به گمان من پتانسیل نقش آفرینی توده ای در آینده ایران را دارند. ۱-شیعیان ولایت فقیه این شیعیان، ولیِ فقیهِ حاکمِ ظاهری دارند که قدرتش را مقدس و حفظ و بسط حکومتش را "اولویت اصلی" می بینند. در دهه ۶۰ بخش بزرگی از ایرانیان کم و بیش، پذیرا یا همراه این عقیده بودند. گسترش ارتباطات، گذشت زمان و عملکرد حکومت از سهم این دسته کاسته. اما آنها حالا برادران هم کیش یا مشترک المنافعی در اقصی نقاط خاورمیانه دارند . امروز کم تعدادترند اما از یک شبکه نظامی-امنیتی گسترده با بازوهای خارجی بهره مندند. قدرت اقتصادی و هولدینگ های عظیم دارند و بخش بزرگی از ثروت ملی را کنترل می کنند. ساختار قانونی نوشته و قواعد نانوشته جاری کشور، اختیارات وسیع و مصونیت برایشان فراهم آورده. عملگرایی بی حصر آنها استانداردهای اخلاق ملی را ویران کرده. آنها قاعده حکومت اند و اگرفرضا روزی به ۵٪ جمعیت ایران هم تقلیل یابند، باز برای حفظ یک حکومت خاورمیانه ای کافی خواهند بود. اگر روزی ساختار حکمرانی تغییر کند ، آنها می توانند به اپوزیسیون انرژیک، مسلح و پولداری بدل شوند و با تکیه به شبکه مویرگی میلیشیای خود، همچنان در ایران و خاورمیانه نقش آفرینی کنند. بسیاری ازین جمعیت از موضع خود منتفع اند اما بخش بزرگی از آنها، بیش از انتفاع، انگیزه عقیدتی دارند. شاید هیچ چیز باندازه روشنگری بین این افراد و تقویت عقلانیت و واقع بینی در آنها، ضامن تولد یک ایران با ثبات و شکوفا نباشد. آنها مرید و تابع رهبرند اما رهبری نیز مجبورست برای حفظشان در خدمت تمایلات آنان باشد. این چرخه، مواضع آنها و شخص اول را تدریجا بسته تر کرده است. برای فهم بهتر آنها، مطالعه تاریخ سال های آغازین جنگ های صلیبی و ملاحظه رابطه پیچیده پاپ، اسقف، شهریار، شهسوار، واعظ، توده صلیبی و عوام مومنین خالی از فایده نیست. این شاخه کوچک ولی اثرگذار جمعیتی، زیر شاخه های موثر و قابل مطالعه ای در سپاه، بسیج، سرویس اطلاعاتی، سازمان روحانیت حکومتی و شبکه مساجد تا جبهه پایداری دارد و بطور سنتی بخش های مهمی از حکمرانی چون مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجمع تشخیص و قوه قضاییه حیاط خلوت آنهاست. خبر بد آن است که قوه عاقله این جریان، امروز مشکل را در راهبرد چهل ساله اش نمی بیند بلکه گمان می کند به اندازه کافی سفت نگرفته و چاره در تسخیر کامل تمام صندلی های حکومت است. مجلس انقلابی و دولت جوان به گمان من کاریکاتوری از بازگشت به فضای دهه ۶۰ است، آنهم در جامعه بدحالی که هاضمه ملتهبش اصلا طاقت شوخی ندارد! ۲-سایر شیعیان غیر از مدل ولایت فقیه، سازمان سیاسی-اجتماعی بارزی در میان شیعیان ایرانی، شاخص نیست. هرچه هست به بحث های نظری محدودست. گروهی از شیعیان سنتی با حرکت سیاسی میانه ای ندارند و حضور اجتماعی شان به سازمانهای آیینی، خیریه و آموزشی محدودست. گروه رو به تزاید دیگری در گریز از دیدگاه ولایت مطلقه فقیه و در تماس با اندیشه های روحانیونی چون علی سیستانی و موسی صدر از مفاهیمی چون امتناع حکومت دینی بدون معصوم، حاکمیت صندوق ، حکومت در خدمت ملت، حکومت سکولار و سیاست ملی فرا طایفه ای حمایت می کنند. اینها فاقد سازمان منسجم اند. لذا بُروز سیاسی این شیعیان، در زاویه شان با ولایت مطلقه فقیه رخ می نماید. بگمان من این شیعیان می توانند دو کار بزرگ برای آینده ایران بکنند. اول تلاش برای اصلاح مواضع شیعیانِ ولایت فقیه است که بعلت قرابت گفتمانی برای آنها شدنی ترست. من برای حرکت فکری اندیشمندانی چون علی سیستانی، محقق داماد، مرحوم فیرحی و مهدی نصیری ، ارزش ملی قائلم. نزدیکی فقهای بزرگی چون سیستانی، مرحوم منتظری، مرحوم صانعی و شبیری با این جریان، نشانگر ریشه های عریق شیعی این نحله است. دوم تلاش برای تعریف جایگاه تشیع در ایران فرداست . تشیع در کنار ایرانیت و مدرنیته یکی از سه مقومه تمدن ایران امروزست. رویکرد تهاجمی تشیعِ قدرت، تعادل تمدنی این سه مقوله را مختل کرده و این تعادل، محتاج باز تعریفی منطبق با نیاز زمانه است. اگر آنها درین دو کار موفق شوند، لزومی ندارد حرکت بسوی ایرانی بهتر از دالان خونین و طولانی جنگ های مقدس بگذرد! ...ادامه دارد * منتشره در اسفند۹۹.
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    12 430
    425
    گروههای جمعیتی موثر در تحولات آتی ایران - بخش اوّل* محمد حسین کریمی پور یک فرد ایرانی ممکن است همزمان کرد تبار، شیعی الاصل و متمایل به چپ باشد. اما ضرورتا عضو یا هوادار تمام حرکت های کردی، شیعی یا چپ نخواهد بود. او بعضی از جریانات اجتماعی مرتبط با ریشه یا عقیده یا منافعش را ترجیح می دهد و در زندگی اجتماعی، کم یا زیاد از آنها حمایت می کند. مثلا تبار کردی، ممکن است در قالب پان ایرانیست یا خود مختاری خواه یا جدایی طلب ظهور کند. بدینسان هر ایرانی خود را عضو یک یا چند جمعیت موثر بر سرنوشتش می داند. این نوشتار تلاش می کند طرح اولیه ای از جمعیت هایی به تصویر کشد که به گمان من پتانسیل نقش آفرینی توده ای در آینده ایران را دارند. ۱-شیعیان ولایت فقیه این شیعیان، ولیِ فقیهِ حاکمِ ظاهری دارند که قدرتش را مقدس و حفظ و بسط حکومتش را "اولویت اصلی" می بینند. در دهه ۶۰ بخش بزرگی از ایرانیان کم و بیش، پذیرا یا همراه این عقیده بودند. گسترش ارتباطات، گذشت زمان و عملکرد حکومت از سهم این دسته کاسته. اما آنها حالا برادران هم کیش یا مشترک المنافعی در اقصی نقاط خاورمیانه دارند . امروز کم تعدادترند اما از یک شبکه نظامی-امنیتی گسترده با بازوهای خارجی بهره مندند. قدرت اقتصادی و هولدینگ های عظیم دارند و بخش بزرگی از ثروت ملی را کنترل می کنند. ساختار قانونی نوشته و قواعد نانوشته جاری کشور، اختیارات وسیع و مصونیت برایشان فراهم آورده. عملگرایی بی حصر آنها استانداردهای اخلاق ملی را ویران کرده. آنها قاعده حکومت اند و اگرفرضا روزی به ۵٪ جمعیت ایران هم تقلیل یابند، باز برای حفظ یک حکومت خاورمیانه ای کافی خواهند بود. اگر روزی ساختار حکمرانی تغییر کند ، آنها می توانند به اپوزیسیون انرژیک، مسلح و پولداری بدل شوند و با تکیه به شبکه مویرگی میلیشیای خود، همچنان در ایران و خاورمیانه نقش آفرینی کنند. بسیاری ازین جمعیت از موضع خود منتفع اند اما بخش بزرگی از آنها، بیش از انتفاع، انگیزه عقیدتی دارند. شاید هیچ چیز باندازه روشنگری بین این افراد و تقویت عقلانیت و واقع بینی در آنها، ضامن تولد یک ایران با ثبات و شکوفا نباشد. آنها مرید و تابع رهبرند اما رهبری نیز مجبورست برای حفظشان در خدمت تمایلات آنان باشد. این چرخه، مواضع آنها و شخص اول را تدریجا بسته تر کرده است. برای فهم بهتر آنها، مطالعه تاریخ سال های آغازین جنگ های صلیبی و ملاحظه رابطه پیچیده پاپ، اسقف، شهریار، شهسوار، واعظ، توده صلیبی و عوام مومنین خالی از فایده نیست. این شاخه کوچک ولی اثرگذار جمعیتی، زیر شاخه های موثر و قابل مطالعه ای در سپاه، بسیج، سرویس اطلاعاتی، سازمان روحانیت حکومتی و شبکه مساجد تا جبهه پایداری دارد و بطور سنتی بخش های مهمی از حکمرانی چون مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجمع تشخیص و قوه قضاییه حیاط خلوت آنهاست. خبر بد آن است که قوه عاقله این جریان، امروز مشکل را در راهبرد چهل ساله اش نمی بیند بلکه گمان می کند به اندازه کافی سفت نگرفته و چاره در تسخیر کامل تمام صندلی های حکومت است. مجلس انقلابی و دولت جوان به گمان من کاریکاتوری از بازگشت به فضای دهه ۶۰ است، آنهم در جامعه بدحالی که هاضمه ملتهبش اصلا طاقت شوخی ندارد! ۲-سایر شیعیان غیر از مدل ولایت فقیه، سازمان سیاسی-اجتماعی بارزی در میان شیعیان ایرانی، شاخص نیست. هرچه هست به بحث های نظری محدودست. گروهی از شیعیان سنتی با حرکت سیاسی میانه ای ندارند و حضور اجتماعی شان به سازمانهای آیینی، خیریه و آموزشی محدودست. گروه رو به تزاید دیگری در گریز از دیدگاه ولایت مطلقه فقیه و در تماس با اندیشه های روحانیونی چون علی سیستانی و موسی صدر از مفاهیمی چون امتناع حکومت دینی بدون معصوم، حاکمیت صندوق ، حکومت در خدمت ملت، حکومت سکولار و سیاست ملی فرا طایفه ای حمایت می کنند. اینها فاقد سازمان منسجم اند. لذا بُروز سیاسی این شیعیان، در زاویه شان با ولایت مطلقه فقیه رخ می نماید. بگمان من این شیعیان می توانند دو کار بزرگ برای آینده ایران بکنند. اول تلاش برای اصلاح مواضع شیعیانِ ولایت فقیه است که بعلت قرابت گفتمانی برای آنها شدنی ترست. من برای حرکت فکری اندیشمندانی چون علی سیستانی، محقق داماد، مرحوم فیرحی و مهدی نصیری ، ارزش ملی قائلم. نزدیکی فقهای بزرگی چون سیستانی، مرحوم منتظری، مرحوم صانعی و شبیری با این جریان، نشانگر ریشه های عریق شیعی این نحله است. دوم تلاش برای تعریف جایگاه تشیع در ایران فرداست . تشیع در کنار ایرانیت و مدرنیته یکی از سه مقومه تمدن ایران امروزست. رویکرد تهاجمی تشیعِ قدرت، تعادل تمدنی این سه مقوله را مختل کرده و این تعادل، محتاج باز تعریفی منطبق با نیاز زمانه است. اگر آنها درین دو کار موفق شوند، لزومی ندارد حرکت بسوی ایرانی بهتر از دالان خونین و طولانی جنگ های مقدس بگذرد! ...ادامه دارد *این یادداشت اولین بار در اسفند ۹۹ منتشر شده.
    Показать полностью ...
    1
    0
    https://t.me/M_H_Karimipour
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    1
    0
    جدایی طلبی کُردی محمد حسین کریمی پور یکی دو روز بعد از بمباران شیمیایی حلبچه ، در قالب یک تیم مهندسی رزمی از خوزستان حرکت کردیم تا به کردستان عراق برویم. این سفر چند روزه برای جوانکی مثل من، یک اکتشاف شگرف بود. سرزمین و مردمی را دیدم که شبیه هیچ چیزدیگر نبودند. صورتی از جنگ در مناطق دارای سکنه را تجربه کردم که برایم تازه و عمیقا موحش بود. در تمام مسیر، سیل آوارگان بی رمقی که پیاده بسوی ایران می آمدند، به چشم می خورد. پیران و درماندگانی که از سر ناچاری رها شده بودند... کودکان وحشت زده و صورتهای تهی از امید... و کمپ های هلال احمر که در دریای آوارگان غرق بود. فاجعه چنان عظیم بود که یگانهای رزمی هم درگیر امداد بودند. اما اوج کابوس در خاک عراق منتظرمان بود. جنازه کشتگان حلبچه جمع نشده بود. گاز سیانور همه را در آخرین حالتشان ثابت کرده بود. سیانور را که فرو دهی، نفست دیگر بر نمی گردد. آخرین فریم فیلم متحرک زندگیت، در قاب ثابت مرگ، فیکس می شود. توي بازار حلبچه، پیرمرد پشت دخل دکان به خیابان، خیره بود. انگاری داشت سوالی می پرسید. بیرون شهر، در سه راهی عنب ، وانتی کنار جاده متوقف بود. مسافرانش در آخرین لحظات بیرون ریخته و گریخته بودند. مادر جوانی که طفلک نوزادی به بغل داشت و چنگ در خاک تپه کنار جاده زده بود را از یاد نخواهم برد. و جنازه سیاه شده سربازان عراقی در دجیل که آفتاب بی جان آخر اسفند، روغنشان را در آورده بود. مرگ، تباهی، سیاهی و نیستی .. واین جهنم تمام عیار، روی زمینه زیباترین طبیعتی که تا آنروز دیده بودم، جریان داشت. بهار سحر آمیز و با شکوه کردستان ... دشت های سبز و تپه های رنگ به رنگ از گلهای وحشی... تپه ماهورهای بازیگوش و دریاچه فیروزه ای دربندیخان، پرنده های مست و هوایی چنان لطیف و عطر آگین که مگو و مپرس. در اطراف دریاچه با چند پیشمرگه همسفر شدیم. یکی شان علاوه بر تفنگ، کیف پزشکیاری حمل می کرد. دانشجوی چپ جالبی بود که تحصیل پزشکی را در اروپا رها کرده بود و آمده بود با صدام بجنگد. خیلی زود سر صحبتمان باز شد. او و بسیاری دیگر از کردهایی که دیدم، هیچ حسی نسبت به عراق، جز تنفر و دشمنی نداشتند. خود را نه عراقی می دانستند و نه می خواستند عراقی باشند. پشت در پشت، سهم آنها از عراق، چه سلطنتی و چه بعثی، جز تحقیر و سرکوب و ناامنی و فقر نبود. ما را دشمن ارتش بعث می دیدند. این بود که با ما مهربان بودند. او بمن گفت : " در عراق و سوریه همیشه همین بوده است. جنگ هم که نبود بعثی ها ما را قصابی می کردند. کردها قوم مطرودی اند که تنها سهمشان از بودجه ملی ، مخارج یگانهای نظامی مستقر در کردستان است. این وضعی است که جز با استقلال عوض نمی شود. می خواهم در کشوری زندگی کنم که مرا شهروند اصلی، قلمداد کند." جوان بودم، مغرور و پرشور! برایش از نقشه های استعمار برای تجزیه کشورهای مسلمان خاورمیانه گفتم . گفتم کردها نباید هیزم این آتش باشند. دیگر نشانی از رفاقت در صدایش نبود. پاسخ داد : " آنقدر هیزم آتش این و آن بوده ایم که ذغال شده ایم. ما سهمی از خاورمیانه شما ، بجز عذاب نداشته ایم. چرا دلمان باید برای قدرت دیگران بسوزد؟ باید دست و پا بزنیم شاید خودمان سهم خودمان را از دنیا بگیریم." رویش را برگرداند و تا پیاده شد، دیگر چیزی بین مان رد و بدل نشد. حداقل در مورد کردستان عراق، کاملا حق داشت. جز سد دربندیخان، تاسیسات نظامی و جاده های سوق الجیشی ، اثری از تمدن نوین در آن منطقه غنی به عنوان بخشی از یک کشور نفتی ثروتمند، ندیدم. امکانات شهریشان، بدتر از روستاهای ما بود. من تردید ندارم که "غائله کردستان" منشاء مصایب زیادی برای منطقه ما خواهد بود. بعید می دانم استقلالی که دیکتاتور فاسدی چون کاک مسعود برای تداوم قدرتش کلید زده، برای کردها هم میوه های شیرین ببار آورد. دولت بارزانی ، به بهانه حفظ استقلال، هر صدایی را در شمال عراق خفه کرده و قبل از هرچیز، سر کانتونیسمِ کردِ سوری را به سنگ خواهد کوبید. شک ندارم آمریکا و اسراییل ازین شرایط بهره ها خواهند برد. درک می کنم چرا عقلا در تهران، آنکارا، بغداد و دمشق بلکه در ریاض و اسلام آباد چنین نگرانند. می دانم اشتعال نائره قوم گرایی در کنار جنگ های مذهبی موجود، به کردها ختم نمی شود و منطقه را به سوی سلسله جدیدی از کشمکش های مذهبی- نژادی سوق می دهد. جدایی طلبی قومی، تنها از فقر، تبعیض و فساد حاکمیت، تغذیه نمی کند. گاهی ریشه هایی بس پیچیده تر در تاریخ و فرهنگ اقوام دارد. جدایی طلبی در فِلاندِربلژیک، کاتالونیای اسپانی و کِبِک کانادا شاهد این مدعاست. اما بی تردید محرومیت، تبعیض و فساد ، عامل اصلی گسترش اغلب نهضت های جدایی طلبی است. کشوری که اقلیت های قومی و مذهبی در آن خود را شهروندان درجه دو نیابند، کمترین صدمه را ازچنین مصائبی خواهد دید.
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    9 197
    105
    ⚫️ باز این چه شورش است ... 👤شعر : محتشم کاشانی 🎤صدای: حامد شجاعی 🎧موسیقی :حسین علیزاده 🔻متن اشعار خوانده شده در این فایل 👇

    H.Shojaee - Radio.mp3

    12 182
    112
    دجله و فرات -٣ روایتِ اهلِ عراق محمّد حسین کریمی پور ١- کشاورزی ٥٪‏درآمد و٢٠٪‏ اشتغال عراق را تامین می کند. حزب بعث برای ٩٠٪‏ ظرفیت آبی ٨٥ میلیارد متر مکعبی کشور در فکر توسعه اراضی کشاورزی مدرن بود. در میانه دهه ٧٠ میلادی، عراق ٥/٦ میلیون هکتار اراضی آبی داشت که ٧٠٪‏ آن در حوضه دجله بود. افزایش مصرف آب بالادست، کاهش کیفیت آب و از همه مهم تر جنگ و ناآرامی سبب شد که سطح کشت، تقریبا نصف شود. ٢- ٤٥٪‏اراضی عراق تحت تاثیر بیایان زایی است. افزایش درجه حرارت، کاهش بارش ، کاهش حجم روان آبها و کاهش کیفیت آب به این روند دامن می زند. مانند سایر مناطق خاورمیانه، پتانسیل تولید آب طبیعت، در حال کاهش است. ٣-سیاست صدام در محو نیزارها سبب شد تا در سال ٢٠٠٣ تنها ١٤٪‏ از پهنه ده هزار کیلومتر مربعی نیزارهای جنوب باقی مانده باشد. نیزارهای خشک، منشاء اصلی ریزگردهای منطقه است. عراق با کمک بین المللی در حال احیاء نیزارهاست که محتاج تخصیص ١٣م م م آب است. ٤-در اوج رونق کشاورزی، در١٩٩٠ معادل ٤٣ میلیارد مترمکعب آب ( ٩٠٪‏کشاورزی، ٦٪‏صنعت و ٤٪‏ انسانی ) مصرف شد. حدود ١٠ م م م آب از سهم نیزارها قطع شده بود. با ملاحظه حقابه طبیعت، رکورد مصرف معقول عراق ٥٣ م م م بوده است. امروز منابع عراقی با فرض احیای سطح زیر کشت قدیم و تکمیل طرحهای توسعه، از نیاز آبی ٦٦ الي ٧٧م م م سخن می گویند. ٥-به گزارش فائو، تمام آب ورودی فرات و ٨٧٪‏ آب دجله، منشاء غیر عراقی دارند. بخش بزرگی از انشعابات دجله که در داخل عراق بدان می پیوندد نیز ریشه ترک (زاب بزرگ) یا ایرانی ( زاب کوچک، دیالی، وند، ..) دارد. الانصاری محقق عراقی الاصل، ورودی مرزی دجله و فرات و انشعاباتشان به عراق را ٤٦م م م تخمین زده و ٧م م م آورده ایرانی به هور هویزه را هم بدان می افزاید. بدین ترتیب او آب خارجی وارده به عراق را سالانه ٥٣ م م م تخمین می زند. خواهیم دید که عراق در میان مدت روی تداوم ورود تنها نیمی از این آب می تواند حساب کند. ٦-بانک جهانی، روان آب سالیانه متکی به منابع داخلی عراق را ٣٥م م م و پتانسیل آب زیر زمینی عراق را ١/٢ م م م تخمین می زند. ٧-از اوایل قرن بیستم تا دهه ٦٠ میلادی، عراق تنها دارنده تاسیسات مهندسی بر روی فرات بود . در دهه ٦٠عراق ١٦م م م آب فرات را برای آبیاری ١/٢میلیون هکتار کشاورزی مصرف می کرد که ٥ برابر سوریه و ١٠برابر ترکیه بود.٨٩٪‏آب فرات از ترکیه و ١١٪‏از سوریه نشات می گیرد. عراق هیچ آبی به فرات نمی دهد اما مصرف ٢٣ م م م از آن را در برنامه دارد. حالا پروژه گاپ قرارست نیمی از آب فرات را مصرف کند. سازمان ملل می گوید ورودی فرات به عراق در حسیبه که در دوره ٩٨-٨٨ حدود ٢٣م م م بود در دوره ١٠-٩٠ به ١٧ م م م کاهش یافته است. ترکیه تعهد کرده حجم سالانه ورودی فرات به سوریه حداقل ١٦ م م م باشد و سوریها تعهد کرده اند ٥٨٪‏این میزان به عراق برود. روی کاغذ، سهم عراق از فرات ٩ م م م است. اما الانصاری در سال ٢٠١٣ می نویسد نه ترکیه و نه سوریه این حدود را رعایت نمی کنند و آب ورودی تقلیل مستمر دارد. در بالادست، آبِ فراتِ محصور در دشت هایِ حاصلخیز، مشتری بیشتری از آب دجله کوهستانی دارد. مخازن سدهای ترکیه و سوریه از نظر فنی قادرند تمام آب فرات را ضبط کنند. امنیت آبی عراق در فرات شکننده است. ٨-طبق گزارش فائو، ٦٥٪‏آب دجله از ترکیه، ٢٢٪‏ از ایران و ١٣٪‏ از عراق نشات می گیرد. با تکمیل ایلیسو، ترکها از نظر فنی قادرخواهند بود غالب جریان دجله را ضبط کنند. اما استفاده از آب دجله و زاب بزرگ –بعلت محیط کوهستانی- برای ترک ها سخت و گران است. گاپ ترکیه مصرف حدود٧ م م م و سوریه ٢/٦م م م را در برنامه دارند. زاب بزرگ که از ترکیه می آید، در پایین دست موصل نزدیک ١٣ م م م آب را به دجله می ریزد. زاب کوچک و تعداد دیگری از رودهای ایرانی-عراقی، بیش از ١٤ م م م به دجله می ریزند. حدود نیمی از این حجم در داخل ایران مصرف خواهد شد. در دجله و انشعاباتش، عراق می تواند در میان مدت روی ٢٠ م م م آب خارجی حساب کند. ٩-پس در میان مدت عراق باید با نصف شدن آب ورودی از خارج هماهنگ شود. تنش در حاشیه فرات شدید خواهد بود. اگر ده درصد کاهش پتانسیل آبی ناشی از تغییر اقلیم را در کنار محاسبات فوق قرار دهیم، عراق بجای ٨٥م م م آب شیرین سالانه ، باید با ٥٥م م م سر کند. البته همچنان سرانه آب عراق از ایران بیشتر خواهد بود. اگر کردستانِ پُر آب از عراق جدا و کشور سومی در بالادست شکل گیرد ، اوضاع برای عراق عرب دشوارتر خواهد شد. برای ما ایرانیان، سوال بزرگ این است که مدیریت مصرف عراق از طریق تعدیل بلندپروازی کشاورزی رخ خواهد داد یا از طریق قطع سهم آب نیزارها؟
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    4 376
    104
    دجله و فُرات -٢ روایتِ تُرک ها محمّدحسین کریمی‌پور ١-ترکیه می گوید ٨٩٪‏آب فرات و ٥٢٪‏ آب دجله از قلمرويش نشات گرفته و این دو رود و انشعاباتشان هر سال بطور متوسط ٥٣میلیارد متر مکعب (م م م ) آبِ ترك را به عراق و سوریه می برند. این ، معادل ٢٨٪‏ روان آبهای ترکیه است. ٢-حوضه دو رود در آناتولی جنوبشرقی، شامل ٩ ایالت غالبا کُرد نشین با ١٠٪‏مساحت و ١٠٪‏ جمعیت ترکیه است. چهار دهه پیش درآمد سرانه مردم این منطقه توسعه نيافته، کمتر از نصف سرانه کشور بود. ٣-هِنديّه، اولین طرح آبي عراق در ١٩١٤افتتاح شد. ٦٠سال طول کشید تا کِبان- اولین سدِّ ترکی حوضه- در ١٩٧٤افتتاح شود. ٤-تورگوت اوزال در دهه ٨٠ تصمیم گرفت ایالات فقیر و ناراضی آناتولی جنوبشرقی را توسعه دهد. سرمایه اوزال "آب" بود و "عقل" ! طرح توسعهGAP بر محور مهار آب برای کشاورزی و برق ، جان گرفت. ٥- در دهه بعدی، GAP به "پروژه یکپارچه توسعه پایدار اجتماعی-اقتصادی آناتولی جنوب شرقی" ارتقاء یافت. زنجیره های سرمایه گذاری و کسب و کار، تعریف شدند تا توسعه فرصت های صنعتی- صادراتی- حمل و نقل- گردشگری-آموزشی و اجتماعی تضمین شود. افزایش درآمد محلی و رشد انسانی از طریق "توسعه صادرات کشاورزی محور"، هدفِ اصلی شد. حالا پایداری و محیط زیست –لااقل در داخل مرزها ی ترکیه- هم مطرح بود. ٦- ٥برابر کردن تولید و ٣ برابر کردن درآمد سرانه محلی و ایجاد ٢ میلیون شغل، با ٣٢ میلیارد دلار سرمایه گذاری عمومی به ساخت ٢٢ سد، ١٩ نیروگاه برقابی و شبکه های آبیاری ختم مي شد.٧٥٠٠ مگاوات برق ارزان توليد و ١/٨ میلیون هکتار اراضي آبياري مي شد تا توليد انرژی برقابی ومساحت کشت آبی تركيه، دو برابر شود. ٧- جنگ عراق، بحران اقتصادی و تشدید عملیات كردها، اجازه نداد طرح تا ٢٠٠٥ تکمیل شود. تا سال ٢٠١٤، ١٦ سد تکمیل شد. سدِ آتاتورکِ فرات با مخزن ٤٨ م م م در سال ٩٠ بهره برداری شد که نیمی از كل ظرفیت GAP و بزرگتر از مجموع مخازن سدهای ایران بود. اگر سدایلیسو (١٠ م م م ) تا ٢٠١٨تمام شود، عملا مخزن سازی،تمام شده است. ٧٤٪‏ ظرفیت برقابی و ٢٤٪‏شبکه های آبیاری نیز به بهره برداری رسید. ٨- سهم GAP در "سبد سرمایه گذاری عمومی ترکیه"، تا ٢٠٠٧ حدود ٧٪‏ بود که بعدا تا ١٤٪‏ هم رسید. این نسبت اکنون حدود ١١٪‏ است. این یعنی "اولوّیت ملی" ! ٩-دستاوردهای اولیه طرح ، دلگرم کننده بود. نسبت درآمد منطقه به درآمد ترکیه از ٤٪‏ به ٥/٥٪‏ رسید. صادرات منطقه ١٧ برابر و سهمش در سبد صادرات ملی ٣ برابر شد. تا سال ٢٠١٣ معادل ٢٣/٥ میلیارد دلار برق آبی فروخته شد. اتوبانها ٣ برابر شد. ٦ فرودگاه، ١٦ منطقه صنعتی و ٣٥شهرک SME پديد آمد. ١٠- اما هنوز نرخ بیکاری محلی بالاست و مطالبه محلی برای تکمیلGAP ، قوی است. توسعه اقتصادی، مهم ترین سپرِ دولت در مقابل جاذبه PKK و دموکراسیِ کانتوُنیِ کردستان سوریه است. مجاورت با جنگ عراق و سوریه و تلاطمات سیاست داخلی نیز بر حساسیت منطقه افزوده است. ١١-دپارتمان آبِ وزارتِ خارجه ترکیه در دهه ٩٠ می گوید كه ترکیه ٨٩٪‏ آب فرات را تامین می کند اما فقط ٥٢٪‏ آب یعنی ١٨ م م م را مي خواهد. سوریها با ١١٪‏ آورده، ٣٢٪‏ آب و عراقیها با آورده صفر، ٦٥٪‏ آب فرات را مي خواهند. در مورد دجله می گوید ترکیه ٥٢٪‏ آب دجله را میدهد و فقط برای ٧ م م م آن یعنی ١٤٪‏ ، برنامه دارد. در حالیکه عراق ٤٨٪‏ آب را می دهد ولی٩٢٪‏ آب دجله را مي خواهد! ترک ها، خود را در مقابل طمع عراق، مظلوم می بینند. ١٢- سدهای موجود ترکها روی فرات بیش از ٩٠ م م م قابلیت ذخیره دارند که ٥ برابر هدفِ سالانه آنهاست. ترک ها توانِ فنیِ قطعِ کُلِّ جریانِ فرات را دارند . با تکمیل ایلیسو، در دجله هم چنين قدرتي خواهند يافت. ١٣- متاسفانه دولت ایران و پرونده ریزگردهایش تا ٢٠١٥ برای ترک ها وجود خارجی نداشت . در مطالعه مفصل ٢٠١٣ سازمان ملل در مورد آبهای مشترک جنوب غرب آسیا که از همه جور مُعارِض نام برده شده، ما غایبیم. ١٤- هيچ قراردادِ تقسیمِ آبی که مزاحمِ اهدافِ ترکیه باشد، وجود ندارد. قواعد بین المللی، در مورد حقِّ تاریخیِ پایین دست، قابل تفسیر و فاقد ضمانت اجرایی اند. از لحاظ سیاسی، فنی و نظامی نیز ترک ها در مقابل عراق و سوریه، دست بالا را دارند . ١٥- بنا بر گزارش بانک جهانی، ظرفیتِ "آبِ شیرینِ مُتکّی به داخلِ" ترکیه ٢٢٧ م م م در سال و برابر تمامِ دیگر کشورهای خاورمیانه است. ترکیه، در حال تحکیمِ قدرتِ آبیِ خود بعنوانِ یک مولفه قدرتِ ملی است. از ابزار آب در روابط با کردستان ، عراق و سوریه استفاده سیاسی و امنیتی بُرده، شاید به طرف های ثالثی مثل اسراییل هم آب بفروشد. اما مساله توسعه جنوبشرق، همچنان در سیاست دولت و ملت ترکیه در قبال دجله و فرات، جایگاه اول را خواهد داشت.
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    3 614
    86
    دجله و فُرات، خفه مان مي كنند! محمّدحسین کریمی‌پور دجله و فرات چه ربطی به ما دارد؟ بیشترین حجم ریزگردِ مهاجم به ایران در عراق و سوریه زاده می شود. انسان ، سهمِ آبِ تالابهایِ وسیعِ حاشیه دجله و فرات را مهار و مصرف می کند. در نتیجه هورها و تالابهای وسیع بین النهرین خشک می شوند. بستر این تالابهایِ کُهن، انباشته از میلیاردها تن رسوباتِ ریزدانه است. اگر صدها عدد از این ذرات رسوب را کنار هم بچینی، باز به ضخامت یک تار مو یا به وزن یک ذره آرد نخواهند رسید. آنها بسیار ریز و فوق العاده سبک اند. وقتی تالاب خشک شود ، ذرات رسوب هم خشک شده، چسبندگی به همدیگر را از دست می دهند. باد آنها را دهها کیلومترها بالا می بَرَد تا سوار بر جریانات غربی-شرقی در سطوح ِبالایِ جو، صدها و هزاران کیلومتر به طرف ایران سفر کنند. از روزی که انگلیسی ها اولین بند را در ١٩١٤ در هندیه عراق احداث کردند تا پایان دهه ٦٠ میلادی برداشت محدودِ آب، طبیعت را آزار نمی داد. اما رقابت لجام گسیخته برای توسعه سطح کشت طی چهل سال اخیر، وضع را دگرگون کرد. سدسازی شتابان عراق و سوریه، بعلت جنگ خلیج فارس و ناآرامی متوقف شد. اما طرحGAP ترکها، همچنان سَد پُشتِ سَد می سازد. ظرفیت سدهای موجود حوضه فرات به بیش از ٤ برابر حجم آب متوسط سالیانه کل رودخانه رسیده و سد آتاتورک می تواند به تنهایی آب دو سال فرات را ذخیره کند. به گزارش سازمان ملل، ٨٦ درصد نیزارهای دجله خشک شده اند. هر سال، آب بیشتری مهار و تالابهای بیشتری خشک می شوند. سونامی ریزگردها در ابتدای راه خود است و بتدریج تعداد روزهای آلوده- غلظت آلودگی و پوشش جغرافیاییش گسترده تر می شود. در رُبعِ قرنِ پیشِ رو، ریزگردها، بزرگترین عاملِ کاهشِ استانداردِ زندگیِ بشر، حیوان و گیاه در پهنه ایران است. شیوع بیماری و از کار افتادگی- کاهش طول عمر - افزایش مرگ ومیر اطفال و سالمندان- مرگ مراتع و جنگل ها و کاهش پتانسیل تولید دامی و گیاهی، خیلی شبیه آثار یک جنگ اتمی گسترده خواهد بود. این صحنه ای است که در آن حقِ تنفسِ ایران با منافع اقتصادی سه کشورِ بهره بردارِآب در تعارض جدی است. امنیت سوریه و عراق هم به این آب وابسته و با ترکیه در مقام تنازع اند. پس ایرانیان باید این صحنه را شناخته و از خواب چهل ساله برخیزند. پذیرشِ روندِ فعلی، یعنی قبولِ محرومیتِ ابدی از تنفسِ سالم ! بتدريج در سه یادداشت جداگانه، داستان دجله و فرات را به روایت سه قوم ذینفع برایتان تعریف خواهم كرد : ترک ها ، عرب ها و ایرانیان. آنکه آب را می بَرَد ، آنکه آب از کَف می دهد و آنکه قرارست خفه شود. .. ادامه دارد!
    Показать полностью ...
    3 840
    105
    انقلاب اسلامی و مهدویت محمد حسین کریمی پور مخاطب این یادداشت، شیعیان معتقد هستند. جستارهاییست متکی بر مبانی شیعی در تقریر بعض اعتقادات این داعی. نه ادعای شمول معنا دارد نه داعیه انسجام و ترتیب. عصمت و مهدویت دو‌شاخصه مهم در منظومه فکری امامیه است. شیعه امامی ، پیامبران و ائمه را ملحق به مفهوم قرآنی “ما ینطق عن الهوی” و معصوم از خطا می داند. از منظر امامیه، زمانه از معصوم حجت خدا که باراده الهی، سبب المتصل بین الارض و السماء است ، خالی نمی ماند. منجی آخرالزمان، مفهومی فرا اسلامی و ابراهیمی است. اما مهدی امامیان، فردی زنده ومعین و موجود است. پنهان اما موثر در تکوین است . و برنامه ظهوری با مراحل جغرافیایی مشخص دارد. از منظر شیعه ، اصلاح کامل حال جهان در ظهور و حکومت اوست. انتظاری که شیعه افضل الاعمال می داند، پرورش جان هایی قابل دوران اوست . چنین دیدگاهی به مهدویت، موضعی رفیع در اندیشه شیعه امامیه داده. در دوران طولانی غیبت، نظر غالب امامیان آن بوده که پیاده کردن حکومت خدا بر زمین ، بدون ریاست معصوم ع ممکن نیست. این بدان‌معنا نیست که ضرورت وجود حکومت برای اداره جماعات انسانی رانفهمیده یا حاکم بهتر با بدتر نزدشان یکی بوده. تاریخ گواهست هر جا میسور بوده آنها در بهبود کیفیت حکمرانی زمینی و ‌محکمه و دیوان کوشیده اند. اما غالبا حکومت را بر خلاف سنیان و‌اسمعیلیان ، من باب اضطرار و امری عرفی و زمینی و‌غیر قدسی می دیدند. گرچه بسیاری از شاهان شیعه صفوی و قجری، ادعای ظل اللهی و‌نصب من عندالله داشتند ولی این دعوی، نزد عقول امامیه،جز من باب تقیه، مقبول نمی افتاد. حتی آنچه مرحوم امام خمینی در ادعای تساوی ولایة فقیه و‌نبی و همچنین لزوم حاکمیت ولایة مطلقه فقیه آورد و‌قبل از او‌هم اقلیتی بدان قائل بوده اند، یقینا جریان اصلی مدرسه امامی نبوده و نیست. بگمان من ، انقلاب اسلامی، قدمی بلند در تکوین فکر شیعه امامی در راستای تهیاء ظهور بود. ایمان شیعه بدانکه هیچ کس با معصوم قابل قیاس نیست، محکم تر شد. دریافت که رایة معصوم را باذن الله، قوت و‌ نور و‌هدایتیست که دیگران فاقد آنند. دریافت رابطه معصوم با حکومت الهی، ربط روح با بدن است. شیعه دید چون فقیه ادعای ولایت مساوی معصوم کرد، حکومتی پدید آمد که باء بسم الله عدالتش را خلخالی فقیه و تاء تمت کرامت انسانیش را جنتی فقیه چنان نگاشتند که افتد و دانی! نعوذ بالله منهم و مما یدعوننا الیه. شک ندارم که بسیار مردمان در ایران و‌جهان، انقلاب مرحوم امام خمینی را بروز بیرونی مکتب اهل البیت ع می دانند و‌ قضاوتی را که لایق اولیست، به دومی، تعمیم می دهند. این زمینه اقبال مردمان به مدرسه اهل البیت ع را در میان مدت خواهد کاست. اما گمان دارم عمق و طول این دوره فترت، بستگی به رویکرد اجتماعی و سیاسی آتی شیعیان امامی دارد. شیعه محتاج رویکردی سنجیده است که می تواند متاثر از مبانی ذیل باشد: ۱- شیعه باید شهروند وفادار کشورش و‌ حامی دموکراسی باشد. حکومت را خادم‌ منافع کشور و‌حافظ همه شهروندان ، غیر فرقه ای و غیر قومی بطلبد. این اصول، میراث سیاسی مشترک فقیهان؛ موسی الصدر و سیستانی است. ۲- شیعه باید در آموزش و‌ ارتقاء شاخص های توسعه انسانی خود بکوشد. قبلا رویکرد آدمسازی فقهائی چون علامه کرباسچیان را مرور کرده ایم. ۳- شیعه بس محتاج ‌احیاء مکارم اخلاقست . باید بپذیرد شاکله مدرسه اهل البیت ع بر پایه کرامت انسان و‌ناساز با قواعد غلامی و اکراه عقیدتی است. ۴- شیعه باید از مذهب قدرت که اصل را تسلط دانسته و همه اصول مذهب و اخلاق را فدای حفظ قدرت می کند، علنا و دائما تبری جوید. باید اعلام کند تسلط بر مردم، بدون رضایتشان مشروع نیست. شیعه باید در اصلاح عقیده شیعیان گرونده بمذهب قدرت، سخت بکوشد. شیعیان باید بدانند در دوران غیبت، جهان مطلوبشان فراهم نمی آید. لذا باید با تکیه بر عقل، بکمک دیگر مردمان در ساماندهی عرفی به مسائل جامعه شان در حد وسع بکوشند. این نباید مانع تلاش آنها برای ایفای نقششان در تعجیل ظهور بالاخص از طریق تربیت نفوس عالیه و نشر دعوت آل رسول ع باشد. سهم ما در تعجیل ظهور مهدی ع، می تواند پرورش انسان های قابل برای دولت مهدوی- بالا بردن سطح فهم و مطالبات بشر‌ و جلب قلوب و‌افکار به مدرسه اهل البیت ع باشد. در روایات ظهور ، از جهانی شدن دعوت در پی گرویدن افواج عیسویان به منطق برادر مسیح ع می شنوید و البته از صف آرائی برخی فقیهان شیعه بر ضد امام ع. دوران حکومت او‌دوران توازن، فوران دانش ، تکمیل عقل ها و وفور برکتست. نبرد بزرگ مهدی ع در ساحت وسیع عقول و قلوب خواهد بود نه در تنگنای دشت ها و‌جبال. مبارک باد نام مقدس موعود انبیاء . آمین!
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    5 314
    172
    ایران، نه این است! محمّد حسین کریمی پور برای من ایران روزی یک جغرافیا بود و ایرانیان را به سجل احوالشان تمیز می دادم. زندگی بمن آموخت آن اهورایی وجود -که ایرانش می خوانیم- نه چنین تنگ است. ایران، حالا به ظن من چیزیست از جنس ابر و شبنم و‌ مه . هست و نیست. سیالست و جاریست و خنک است و فریباست و بازیگوش. زنده است و زندگی بخشست و در کار زایشست. جوینده است و مرزشکن و بسط یابنده و ‌ترمیم‌گر. از خمیره شعر و موسیقا و بانگ و نوا و خرد و صنعت و اعمار و آدمیت و مهربانی و حکایتست. تاریخست. حکمت خسروانی و مشاء است. پیرست چون زال و برناست چون سهراب. رودابه است و تهمینه. به روز پیروزی کوروش و‌ نوشروانست و به گاه شکست به شکوه آریو برزن و جلال الدین خوارزمشاه. حرف دارد گاه به زبان بزرگمهر و شیخ بهاء و‌ملا صدرا،گاه به ترنم حافظ و سعدی و مولانا . میرزا تقی و مصدق است. چغازنبیل و تخت جمشید و ارگ بم و‌ مسجد شیخ لطف الله و مشهدالرضاست. قالی تبریز و‌منبت اصفهان و باقلوای یزدست. سنت وقفست. بست شاه عبدالعظیمست. مشروطه و بهارستانست و‌جای گلوله هایی که هنوز خون تازه از آن می چکد. پروین و‌ غلامرضا تختی و مریم میرزا خانی است. بنان است و شجریان. حسین بروجردی و موسی صدر و‌ محمود طالقانی و ‌مهدی بازرگان و علی سیستانی است. همت است و‌باکری و آبشناسان. شاهنامه و‌ قابوسنامه و‌گلستان و‌کلیله و دمنه است. ایران آن داستانکی است که ننه جان در شب مخملین بامیان -وقتی ستاره ها نزدیکترینند به زمین- به لفظ دری برای دخترک چشم بادامی نقل می کند. آن سُکرِ حافظست که به لهجه عسلین تاجیک در جان محبوبه می ریزی. آن نامهای آریاییست که مادران جبال کردستان بر عزیزکان می نهند. زبان فارسیست مسلط بر تاریخ غنی دیوان و‌ادب ترکیه و هند و خانات. نغمه اشعار کهن ماست از حنجره مردم سغد و کاشغر و کشمیر. بنادر متروک‌شیرازیها در زنگبارست. دهها میلیون نسخه رومی است که به صد زبان، مرهمِ زخم مردمانست. چگونه می توان اقبال لاهوری و آنه ماری شیمل و‌باسکرویل شهید را از اشراف ایران نخواند؟ گر صد مکان برای تجسد ایران بر شمرند، می شود سمرقند و‌ خجند و مزار و بامیان و قونیه و سلیمانیه ومدائن و دربند را وانهاد؟ در جای جای اتازونی، در آکادمی علوم شرقی مسکو، در مک گیل مونترال، در لیدن، در آکسفورد، در ورشو، در ریگا، در برلین و آمستردام در قاهره و دهلی و‌توکیو‌، در کتابخانه کنگره، در آرمیتاژ و لوور و متروپلیتن، در صدها آکادمی و مرکز فرهنگی پر آوازه جهان، مجموعه ها، گنجینه ها، کنج ها، اتاقها و آدمهایی سراغ می کنی که تا مغز استخوان ایرانی اند. ایران به جلگه های زرخیز خوزستان، به کارون، به فارس، به زاگرس، به آذربایجان، به کویر ، به اصفهان و تبریز و‌ کرمان به ساحل افسونگر خزر به دریای مکران به سیستان و به البرز و به این مرزهای روی نقشه ختم نمی شود . و نه به ما اقوام باشنده درین مرزها که روزگار به اسیری و‌ ناشادی می گذرانیم. ایران، دلبری نیم خفته است. باشد روزی فرزندانی به از ما داشته باشد. کسانی که قدرش را بدانند و گوهرهای فریدش را باز رواج بازار جهان کنند. زنان و‌مردانی که زندگی کنند و مردمی. خرم باشند و شادی بپراکنند و‌میراث ایزدی پاس دارند به شایستگی . آمین!
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    8 858
    161
    چه چیز دست دیکتاتور را می بندد؟ محمد حسین کریمی پور دوستی دانا و مجرب دارم. جز میانسالی و خوش محضری ، تمام مشخصاتش با جغد پیر عاقل قصه ها می خواند. تعریف می کرد: “سالها طول کشید که از کارشناسی در یک شرکت کوچک متعلق به یک هولدینگ بزرگ، پله پله به ریاست هولدینگ رسیدم. چندسالی به اصلاح وضع پرداختم. سوددهی بیشتر و‌مشکلات کمتر شد. مجمع راضی بود. اما من می دانستم آن ساختار کهنه در دنیای نو‌، دوام نمی آورد. مشاوری برگزیدم و طرح یک انقلاب شرکتی بنیادین را تهیه کردم. وقت موسعی نهادم و تک تک متنفذین مجمع را با این برنامه رادیکال همراه کردم. وقتی مجمع همراه و‌ طالب شد، شرط توفیق این برنامه را تغییر مدیریت عنوان کردم. همه مخالف بودند. فکر می کردند بهترست این برنامه را خودم اجرا کنم. برایشان توضیح دادم این محالست. گفتم اجرای این برنامه محتاج تغییر بسیاری از مدیران عالی و میانی است که توانایی و‌مهارت کافی برای دنیای نو‌ ندارند. منافع برخی از فعالان اقتصادی مرتبط با مجموعه را هم تحت تاثیر قرار می دهد. اینهایی که خانه خراب می شوند، رفقای ۲۰ ساله من هستند. همسر این معاون عزیز (که دوسال تا بازنشستگیش مانده و‌تا خرخره قسط دارد) را خانم‌خودم به او معرفی کرده بود. بچه های آن یک نازنین، مرا عمو صدا می زنند. همانی که به ترغیب من کارخانجاتی احداث کرد که مواد اولیه اش، ضایعات ما بود و حالا قرارست بدبخت شود. من نمی توانم برای ارتقاء منفعت هولدینگ، چشمم را بر زاری این آدمها ببندم. اگر اینکار را هم بکنم، شبکه ارتباطات و اعتبار مدیرتیم چنان مختل می شود که از کار می مانم! اجرای انقلاب کار کسی است که دست و‌پایش به تاریخچه هزار بند، بسته نباشد.“ در سیاست هم همین است. مطالعه آنچه از محمدرضا مانده، نشان می دهد او‌ با ایده ضرورت تحول عمیق در قواعد ، روابط و تیم حکمرانی نا آشنا نبود. آرزو‌داشت حکومتی بهتر و کارآتر داشته باشد. اما حتی وقتی تحولی مناسب را در برنامه داشت، آنقدر نسبت به آدمهای شاخص و شبکه تقسیم منافع ، ملاحظه داشت که غالبا رفرم، مملو از استثنا شده، از اثر می ماند. هستند موارد نادری از دیکتاتورها که علیه سیستم فاسد خود شوریدند و هزینه این شورش بنفع کشور را با از کف دادن قدرت، پرداختند. ژنرال یاروزلسکی آخرین حکمران کمونیست لهستان یکی از این مردان نادر بود. فرمانده مقتدر ارتش را رئیس حکومت کرده بودند تا نهضت را له کند. پس از کشت و‌کشتار ، او‌ اقدام مردم علیه حکومت مطلقه حزب را برسمیت شناخت و ترتیب انتخابات آزاد را داد. مخالفین کمونیسم آنقدر بالغ بودند که برای جلوگیری از جنگ داخلی، خود ژنرال را کاندیدا کردند. یاروزلسکی اولین رئیس جمهور لهستان آزاد شد. اما یکسال بعد داوطلبانه استعفا داد و انتخابات را تجدید کرد. شاید او‌ می دانست بر کشوری که در آن میلیونها کمونیست قدیمی، شخص او را مسبب لغو‌ امتیازاتشان می دانند، نمی تواند حکومت کند. این قصه ها آوردم تا یادآور شوم که دیکتاتور کارآزموده در قبال چهره ها و‌ دسته های شاخص حکومتش، اسیر ملاحظات تقسیم قدرت و‌ثروتی می شود که خودش در بنای تدریجی آن شریک بوده. شاهی که به مردم مستظهر نیست به سرداران، قاضیان، دیوانسالاران و شیوخ تکیه می کند. او دوام سلطه خود را در دوام شبکه در هم پیچیده امتیازات آنها می بیند. شاه، اسیر شبکه تیولات عمله قدرت خود می شود. در خرقه سلطنت، اقتصاد سیاسی، کار روح را می کند. الباقی پوست و‌استخوانی بیش نیست. قاعدتا معمار کهنه کار قفس که پایه قدرتش را در دوام تک تک میله ها و زنجیرها می بیند و‌جز این محاسبات نمی شناسد، میل قلع قفس نخواهد کرد. در بین دیکتاتورها، محمد رضا قاعده و یاروزلسکی استثناست.
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    8 385
    198
    عمرِ سوخته ! محمد حسین کریمی پور سال ها و دهه ها، برای یک نفر به کَل کَل همایونی و‌ بازی بازی شاهانه می گذرد. برای میلیون ها آدمیزاد به سوختن و ساختن! سوختنِ تنها عمری که سهم شان ازین دنیا بود. او‌ بازی می کند و رعیت می شوند سربازان پیادهٔ شطرنجِ جنون! مهره هایی که برای هیچ و پوچ میلیون میلیون در هُرمِ فقر و حرمان و خرافه و تبعیض و ظلم، آب می شوند. دود می شوند و می روند هوا. انیمیشن ساده و قوی خانم طراوت نیکی را ببینید. خجالت نکشید. بگذارید اشک هایتان بریزد. اینقدر که حق دارید، هنوز. آدمهایِ طفلکیِ حیوونکی ! عُمرهایِ سوختهٔ ناکام! قربانیان اوهام و خرافات! هموطنان عزیز! جانم به قربانتان!
    Показать полностью ...

    IMG_4184.MP4

    27 583
    941
    ايران، سرزمين آرزوها محمّد حسين كريمي پور هر كس در ايران به جايي نرسيده يا تنبل بوده يا خيلي خيلي خيلي تنبل بوده. ايران، بي برو برگرد سرزمين آرزوهاست. ميگي نه همين باقر خان قاليباف خودمان را سير كن. آقا باقر نظامي بود تا اينكه يك روزي در سن ٢٩ سالگي آرزو كرد ليسانسه شود. دنگ! فرشته آرزوها از راه رسيد و در حاليكه باقر فرمانده لشكر مازندران بود، از دانشگاه تهران ليسانس جغرافي گرفت. چطوري؟ فضولي؟! ٣٣ سالگي بخودش گفت: باقر تو از بچگي آرزو داشتي آق مهندس شي! چي شد پس؟ دنگ! فرشته آرزوها نه گذاشت و نه برداشت و باقر را كرد رييس بزرگترين هولدينگ مهندسي كشور كه از تونل تا بندر و از سد تا اتوبان مي ساخت! تحصيلات مهندسي؟ اين سوسول بازي ها در سرزمين آرزوها معنا ندارد. ضمنا تا چشم باز كرد ديد در كنار اداره صدها پروژه مهندسي، يك فوق ليسانس جغرافياي سياسي هم از دانشگاه تهران گرفته. چطوري؟ آدمي با اين همه مشغله، جزييات چطور يادش بماند؟ سه سال گذشت. لامصب مهندسي، دل نازك باقر را زد. اصلا كه گفته او بايد مهندس شود؟ از اولش آرزو داشت خلبان شود.دنگ! در ٣٦ سالگي يهويي شد فرمانده نيروي هوايي. سابقه پرواز؟ زياد! قبل از آن، بارها سوار هواپيماي مشهد شده بود! تا بيايد خودش را جمع كند حين فرماندهي نيرو، خلباني آموخته، رفته بود فرانسه و خلبان ايرباس غير نظامي ايران اير هم شده بود. محدوديت سن پذيرش خلبان؟ انگار به فرشته مرشته اعتقاد نداري ها! تازه از بخت خوش، وسط اين هير و وير ،صدقه سر دل پاكش يك دكترا هم گرفته بود. لامصب درد دارد آدم همزمان در ايران فرمانده نيروي هوايي، در فرانسه دانشجوي ايرباس و در تهران دانشجوي دكترا باشد. همه اين كارها با هم، آنهم در سه چهار سال! چه رنجي برده، باقر جان! حالا در آستانه ٤٠ سالگي داشت فكر مي كرد كه خلباني به چه درد مي خورد؟ راستش را بخواهي باقر از بچگي چشمش دنبال پاگون پاسبان ها بود. دنگ! اين فرشته لامصب معتقدست سلسله مراتب هر كاري را از تهش بايد شروع كرد. باقر جان يهو شد رييس پليس يك مملكت به چه بزرگي. آفرين! اينكه از سابقه باقر جان در امور پليسي نپرسيدي، نشان مي دهد نرم نرمك داري آدم مي شوي. ٤٤ سالگي از راه رسيد. حالا ژنرال زميني-ژنرال هوايي-كاپتان-دكتر- ژنرال پليسي بود براي خودش. يك فرم خزنده نامحسوسي استاد دانشگاه تهران هم كرده بودندش طفلي بچه ام را . ولي آرزوي بچگي اش چه؟ از اولش او بدجوري تو نخ اين ماشين هاي بزرگ زباله بود. دنگ! بله! معرفي مي كنم. سركار عليه مخدره فرشته خانم هستند با حكم شهرداري باقر جان! آنهم سه دوره! بدهي افسانه اي؟ املاك ؟ آقا من از اول گفتم تو مارمولك، تنت ناجور مي خارد! نگفتم؟ شما هالو هف شنبه هاي تنبل مفتخور بايد خجالت بكشيد كه هي نق مي زنيد و آيه ياس مي خوانيد. بجاي آن برويد دلتان را صاف كنيد كه فرشته جماعت اطرافتان پلاس باشند. آنوقت مثل باقر جان هي آرزوي گنده گنده، دشت خواهيد كرد. با شنيدن اين داستان، آدم شديد يا قصه ابوالمشاغل مولانا علي اكبر خان ولايتي را هم تعريف كنم برايتان؟ نسناس هاي نمك بحرام!
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    9 999
    412
    چرا خلق الله، بهانه می گیرند؟ محمد حسین کریمی پور مرحوم پدرم ، حین اشغال شمال ایران در جنگ دوم، شاهد ماجرای جالبی بود. پیرمرد نحیف متشرعی با محاسن و عرقچین ، کاسه بزرگی از ماست بر سر داشت و لنگان سوی بازار روز می رفت. سرباز روسی، انگشتی به کاسه برد و بدهان کشید. پیرمرد با اعلا صوت ممکن به لهجه محلی، اظهار تنفر و بی تابی می کرد: “ ایشش! ایشششیه ! “ طبعا مرد روس گیلکی نمی دانست اما شدت اعتراض را در می یافت. کاسه پیرمردرا بزمین زد و او را بباد کتک گرفت. آن دو‌ نه زبان همدیگر را می فهمیدند و نه منطق فکری هم را. پیرمرد شاکی بود که چرا سرباز بخاطر یک مثقال دلگی، تغار ماستی را نجس و بی مصرف کرده. مرد روس هم لابد معترض بود که مگرانگشتی ماست چه قیمت دارد که بد دهاتی خسیس، بی آبروئی راه انداخته؟ گاهی به رفتار یک ملت خسته و‌ یک حکمران خجسته نگاه کنی، همین را می بینی. حکمران هر کار کند، خوب یا بد، خلق الله با نهایت قدرت به قشقرق و مخالفت می پردازند. نه بابت یک انگشت ماستی که لمبانده، بابت نجاستی که به تغار زندگی ملت زده است! کار باینجا که رسید، خر مراد، در گل می ماند و سلطنت امر بیمزه ای می شود. باقی، بقایت!
    Показать полностью ...
    محمّد حسين كريمي پور
    .. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!
    8 586
    236
    علی ع و مدّعی! علی ع، بیت و گارد و‌ تیم پزشکی نداشت. در بیت المال شفاف و در نبرد جلودار بود. ممتاز ننشست. بر دوست سخت و بر مخالف سهل گرفت. نان از کارِ زرع خورد. فقیرانه زیست. یهودیش به محکمه برد و محکوم کرد. خود را مسئول کاستی ها می دید. زندانی سیاسی و شکنجه ودروغ نداشت. ‏⁧ علی ع⁩ کجا و‌ مدعی کجا؟
    21 673
    438
    Последнее обновление: 11.07.23
    Политика конфиденциальности Telemetrio