Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Категорія
Гео і мова каналу

статистика аудиторії دلنوشته ها - رحیم قمیشی

32 598-3
~22 304
~39
83.22%
Загальний рейтинг Telegram
В світі
32 325місце
із 78 777
У країні, Іран 
5 446місце
із 13 357
У категорії
931місце
із 2 333

Стать підписників

Ви можете дізнатися, яка кількість чоловіків і жінок підписані на канал.
?%
?%

Мова аудиторії

Дізнайтеся який розподіл підписників каналу по мовах
Російська?%Англійська?%Арабська?%
Кількість підписників
ГрафікТаблиця
Д
Т
М
Р
help

Триває завантаження даних

Період життя підписника на каналі

Дізнайтеся на скільки затримуються користувачі на каналі.
До тижня?%Старожили?%До місяця?%
Приріст підписників
ГрафікТаблиця
Д
Т
М
Р
help

Триває завантаження даних

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine

4_5902453768254920026.mp3

3 832
91
دخترِ بابا داستان کوتاه ✍️ رحیم قمیشی گفته دو تا اسب آماده کنند، از آن اسب‌های جفت سیاه و سفید براق. می‌خواهد ببنددشان به یک کالسکه تزیین شده خیلی قشنگ. اسب‌ها باید بلند باشند و آرام قدم بردارند. می‌خواهد همه را ببیند. و همه ببینندش! دوست دارد تمام شهر را دعوت کند برای عروسی. حتی فقیرها را، حتی معتادها را، بچه‌های کار، دستفروش‌ها، کارگرهای روزمزد سرِ چهارراه‌‌ها را گفته بزرگترین تالار شهر را باید برایش بگیرند. دخترهای کوچولو انتهای لباس سفید بلند او را بگیرند، و دنبالش بیاورند. گفته دوست دارد داماد دستش را خیلی محکم بگیرد. نمی‌خواهد او هم مثل پدرش دستش را رها کند! وقتی می‌خواهد برود بالا، فقط داماد کمکش کند. وقتی می‌روند داخل کالسکه، همه به هم نشان‌شان بدهند. دخترها دامن مادرهایشان را بکشند: - "مامان! ببین عروس و داماد رو، چه قشنگن، چه به هم میان" گفته گلِ‌دست عروسی‌اش باید خیلی بزرگ باشد. دلش می‌خواهد به دختر بچه‌هایی که می‌آیند عروسی، به هر کدام یک گل بدهد، تا زود عروس شوند. دلش می‌خواهد شب عروسی‌اش حتما ماه توی آسمان، کامل باشد. آن شب مثل روز روشن باشد. گفته دوست دارد شهر تا صبح بیدار باشد. کالسکه را با اسب‌های قشنگش براند همه جای شهر، ببیند همه می‌خندند، ببیند همه آواز می‌خوانند، همه خوشحالند و می‌رقصند. دوست دارد آن شب اسب‌ها بال در بیاورند. جلوی مردم شهر یکباره بال بزنند، بروند بالا. همه تعجب کنند، همه با حیرت نگاه‌شان کنند. دوست دارد آنقدر بالا بروند، آنقدر تا کسی نبیندشان... و برسند به بهشت. یک دقیقه فقط... می‌خواهد پدرش توی لباس عروسی ببیندش! و خوب نگاهش کند. مادرش گفته خیلی شبیه پدرش است. ولی او پدرش را که ندیده! نمی‌خواهد او را بیاورد پایین نمی‌خواهد التماسش کند بیاید، نمی‌خواهد شکایتش کند، نمی‌خواهد مثل خواب بپرد گردنش را بگیرد، غرق بوسه‌اش کند. گفته فقط می‌خواهم ببیندم. توی لباس سفید عروسی ببیند چه قشنگ شده دخترش می‌خواهد به پدرش بگوید از یادمان نرفته‌ای... یعنی از یاد هیچکدام‌مان می‌خواهد از همان بالا نشان‌اش بدهد مردم همه برای عروسی دخترش آمده‌اند می‌خواهد برود توی گوش بابایش بگوید بابا جان همه دوستت دارند یعنی همه شهیدها را من و مامان که بیشتر... یک وقت فکر نکند مردم وضع این روزها را از چشم آنها می‌بینند می‌خواهد به او بگوید مردم همه چیز را می‌دانند می‌دانند شهدا چرا رفتند می‌دانند جانبازها چرا جانباز شدند می‌دانند آنها خیلی بزرگ بودند ربطی به اینها نداشتند... می‌خواهد یک بوس بگیرد از لُپ‌های ناز بابای شهیدش خجالت می‌کشد جلوی داماد بیشتر ببوسدش و برگردد. همین...
Показати повністю ...
4 085
38

4_5922612326107714891.mp3

3 767
59
باز سالگرد جنگ ۸ ساله ✍️ رحیم قمیشی سالگرد جنگ شده، خیابان‌ها را پر کنید از عکس شهدایی که زبانی برای گفتن حرف دل‌شان را ندارند! توپ و تانک‌های قدیمی را برای نمایش بیاورید. بگویید جنگ همه‌اش تانک بوده و موشک! یک وقت نگویید جنگ چقدر بدبختی داشت، امام گفته بوده جنگ نعمت است! فقط نعمتش برای ما بود، اما احمد پسرش و بستگان اکثر مقامات اراده‌ای برای استفاده از آن نعمت نداشتند. خیابان‌ها را پر کنید از عکس‌های جنگ، اما راستش را نگویید، که چقدر از شهدا می‌شد شهید نشوند. چقدر از مادران و خواهران می‌شد داغدار عزیزانشان نشوند. نگویید چقدر از آسرایی که در جبهه عراق گرفتیم فلسطینی بودند. نگویید همه کشورهای عربی جز یکی دو تا، می‌گفتند جنگ اعراب مسلمان و مجوس‌ها! سالگرد جنگ را بگیرید و نپرسید بازماندگان جنگ امروز در درمانگاه‌های و بیمارستان‌ها چه می‌کشند. یک وقت نگویید جانبازان اعصاب و روان، شیمیایی‌‌ها چه می‌کشند. نگویید داروهای‌شان را باید از بازار آزاد و به قیمت‌های نجومی تهیه کنند، و گر نه دیگر نفس‌شان بالا نمی‌آید. سالگرد بگیرید و نگویید دویست هزار شهید جوان و نوجوان یعنی چه. نگویید مادرانی هستند و خواهرانی که هنوز منتظر فرزند یا برادرشان هستند. نگویید با اسم سهمیه چه آبرویی از خانواده شهدا و جانبازان بردید. نگویید با سهمیه های استخدامی و ورودی دانشگاه چقدر از نوکران خود را پست و مقام و موقعیت دادید. چقدر از بی‌استعدادها را. این سهمیه‌ها را بردارید، ما راضی نیستیم حق با استعدادها خورده شود... اگر راست می‌گویید بخاطر رزمندگان است! سالگرد جنگ را بگیرید و به مردم بگویید جنگ که چیزی نیست، اسرائیل را که نابود کردیم، می‌رویم انگلیس و فرانسه را هم نابود می‌کنیم و بعدش هم آمریکا را، بگویید با نابودی آنها همه چیز درست می‌شود! مثل همان دروغ‌ها که در طول جنگ گفتید، فردا کربلا و پس فردا قدس، و بعد آبادی و آزادی و رفاه ایران. همه‌اش دروغ! جنگ فقط برای شما نعمت بود. معاملاتتان را انجام دهید، سازمانتان را گسترش دهید، حجاب را اجباری کنید، سؤال را قدغن کنید، استبداد را محکم‌تر کنید، به بهانۀ جنگ. سالگرد جنگ را بگیرید و بگویید، همه آنها که جنگیدند فقط طرفدار شما بودند، یک وقت راستش را نگویید امروز اکثر رزمندگان سابق خجالت زده مردمند، وقتی وضع اقتصادی آنها را می‌بینند، وقتی چفیه‌شان را به گردن قداره‌بندها و قلچماق‌هایی می‌بینند که به‌جان دختران معصوم کشور می‌افتند. وقتی می‌بینند بسیج شده مرکزی برای خوش‌خدمتی به حاکمیت و راهی برای پارتی‌بازی. باز ۳۱ شهریور شد فرصتی تا خون شهدا را مصادره کنید. جانبازی جانبازان را اسارت اسرا را سختی‌های رزمندگان را و به دروغ بگویید پا روی خون شهدا نگذارید! کدام شهید دزدی را تایید می‌کرد کدام جانباز راضی است فقر و فلاکت کشور را گرفته باشد، پول‌ها را بذل و بخشش کنید به بیگانگان. کدام اسیری اسارت کشید تا امروز روستاهای ما آب هم نداشته باشند. در مرزها امرار معاش مردم با قاچاق باشد! کشور رها شده باشد در دست بیگانگان حتی درددلمان را بخواهیم بنویسیم باید دنبال فیلترشکن باشیم... پول بدهیم تا تنها نفس بکشیم! چون همه‌تان دروغگویید همه‌تان دنبال قدرتید همه‌تان همه چیز را پلکانی کردید برای قدرت بیشتر برای چپاول کشور کاش از سالگرد جنگ دیگر می‌گذشتید می‌گذاشتید ما به مردم بگویید جنگ چیز بدی است خیلی بد... مبادا بگذارید باز جنگی راه بیندازند فردا شما باید خون بدهید دیگران کِیف‌اش را بکنند. جنگ همین است!!
Показати повністю ...
9 693
332
گیسو - مهراج

4_5992071898723257493.mp3

6 596
142
قُلی هم فکر می‌کرد همه ایرانی‌اند اما نبودند! ✍️رحیم قمیشی می‌گویند پروانه‌ها عمرشان، تنها چند روز است.‌ نمی‌دانم چند روز، و نمی‌خواهم بدانم، چون بعد از آن چند روز حتما به هم می‌ریزم! پرسیده بودم چرا از قدیم به شهید می‌گفته‌اند گل لاله، گفتند گل قرمز رنگ لاله، با آن‌همه زیبایی‌شان، چند روز بیشتر زنده نیستند. نمی‌دانم چند روز، شاید بدانم، پس از آن چند روز دیوانه شوم. چرا فقط چند روز... مثل قُلی، که خیلی زود رفت! با قُلی در جبهه آشنا شدم، آنقدر نوجوان بود و لاغر اندام، که فرجوانی، او را نگذاشت برود جلو و گذاشتش پیک گردان، با موتوری که دو برابر خودش بود، پیغام‌ها را جابه‌جا می‌کرد. به نظرم عرب بود. من حتی نفهمیدم اسم کوچکش قلی است یا فامیلش. از بس عمرش کوتاه بود. مثل پروانه‌ها، مثل گل‌های لاله! انتظار دارم شما هم او را بشناسید!! او حتی قبری هم ندارد. نمی‌توانید روزی بروید به مزارش، اهواز هم بروید، حتی به بهشت‌آبادش! قلی از بچه‌های حاشیه جنوب اهواز بود. همان‌هایی که اصلا نمی‌دانند سفره انقلاب کجا پهن می‌شود. فقط موقع گرفتاری‌ها و سختی‌ها صدایشان می‌کنند و بعدها دیگر پیدایشان نمی‌شود! صورتی کشیده و موهایی مجعد و سیاه داشت. یک دقیقه هم آرام و قرار نداشت. قول گرفته بود در عملیات بعد، باید برود با بچه‌های خط‌شکن. و رفت! شانس او، عملیات بعد شد کربلای چهار. از سخت‌ترین عملیات‌ها. نمی‌دانست با وجود همه موفقیت‌های اولیه، صبح عملیات می‌افتد به محاصره. از همه‌طرف عراقی بود و تیر و خمپاره و توپ. هر لحظه بیسیم می‌زدیم نیروی کمکی چه شد؟ می‌گفتند می‌فرستیم. اما نمی‌فرستادند، نمی‌خواستند بفرستند. فقط ما نمی‌دانستیم! کمی بعد با تعجب دیدیم از سمت چپ، کلی نیرو، خمیده خمیده به‌طرف ما می‌آیند. اگر ایرانی بودند چه خوب می‌شد. اگر عراقی بودند، تنها روزنه امیدمان بسته شده بود... چون شلیک نمی‌کردند نمی‌توانستیم تشخیص بدهیم دوست هستند یا دشمن. گذاشتیم نزدیک‌تر شوند. با دوربین که نگاه کردیم، صورت‌هایشان سیاه چرده بود. دلم می‌گفت عراقی‌اند، اما نمی خواستم باور کنم. گفتم شاید ایرانی‌هایی سیاه چرده باشند. که یک ‌باره شلیک‌شان به‌طرف ما شروع شد. ایرانی نبودند! اگر ایرانی بودند به آن‌طرف باید شلیک می‌کردند. ناخواسته کشیدیم عقب‌تر، شاید فرجی شود. بیست متر نیامده بودیم عقب، که قلی را دیدم. صورتش قرمز بود و با همان صدای معصومانه و کودکانه‌اش داد می‌زد "نزنید، نزنید! ممکن است ایرانی باشند". می‌پرید بالا و می‌آمد پایین که بچه‌ها نزنند. فکر می کرد نیروهای کمکی اشتباهی به خودمان شلیک می کنند! ولی آنها نیروی کمکی نبودند. یک دقیقه بعد یکی از تیرهایی که می‌آمد به قلی نازنین خورد. حتماً همان موقع هم فکر می‌کرد نیروهای کمکی اشتباهی او را زده‌اند! قلی امیدش تا دم آخر زنده بود. حتی وقتی نفس آخرش را می‌کشید... نیروی کمکی رسیده و ما پیروز می‌شویم! من خیلی دلم می‌خواهد مثل قلی زندگی کنم. و مثل قلی بمیرم. می‌خواهم تا آخر امیدوار باشم. می‌بینم آن ها اصلا مثل خودمان نیستند! می‌بینم همه‌اش به فکر جیب خودشانند. به فکر منافع‌شان، به فکر دو روز دنیایشان. می‌بینم سفره انقلاب را پهن کرده می‌خورند! می‌بینم همۀ دلسوزها را می‌زنند می‌بینم به جوان‌ها هم رحم نمی‌کنند می‌بینم همیشه خشمگین‌اند می‌گویم حتما اشتباهی شده! حتما نیروی خودمان هستند نمی‌دانند ما دشمن نیستیم! کارگرها که دشمن نیستند معلم ها، استادها، دانشجوها، مردم... دختران و پسران مگر دشمنند؟ چرا می‌زنندشان!؟ دلم می خواهد تیر هم  که بخورم با امید بمیرم... حتما یک روز می‌فهمند! ما ایران را دوست داشتیم. ایران سرزمین ما بود. قلی نمی‌خواست باور کند به‌جای نیروی کمکی دشمن آمده من و قلی هم، نتوانیم باور کنیم تاریخ که حتما خواهد نوشت کدام دشمن بود، کدام ایرانی... *قلی در عملیات کربلای چهار شهید و مفقود شد اسماعیل فرجوانی در عملیات کربلای چهار شهید شد
Показати повністю ...
10 073
171

4_6023792349623094284.mp3

7 745
180
دلی که تنگ می‌شود ✍ رحیم قمیشی صبح عملیات کربلای چهار داخل سنگر مجروح‌ها که شدم، خیلی از بچه‌ها را می‌شناختم، اما کسی که حالش خیلی بد بود محمدرضا بود. محمدرضا آقایی قبلا برادرش عبدالحسین، که خیلی دوستش داشتم، شهید شده بود، حالا خودش زخم سختی برداشته و انتهای سنگر مجروح‌ها، در تاریک و روشنش دراز کشیده بود. محمدرضا حتی نمی‌توانست بنشیند، گردنش را هم به زحمت تکان می‌داد. نشستم بالای سرش، چشم‌هایش را باز کرد، حس کردم محمدرضا رفتنی است. پیشانی‌اش را بوسیدم. دلم نمی‌آمد چیزی بگویم، اما همینطور که نگاهم را از او دزدیده بودم گفتم: - سلام مرا هم برسان به بچه‌ها! رسم نبود مجروح‌ها را بگوییم شاید زنده نمانند، اما من امیدی به ماندن او نداشتم. بغض راه گلویم را بسته بود. دو ساعت نگذشته بود که خودم در محاصره اسیر شدم. خیلی از مجروح‌های سرپایی نتوانستند از آب اروند بگذرند، بیشترشان بین آب شهید شدند. تمام چهار سال مفقودی، یک ذره هم احتمال نمی‌دادم محمدرضا زنده مانده باشد. پس از آزادی به فکرم بود آرامگاهش را پیدا کنم، اگر پیکرش رسیده باشد ایران... اما خودش را دیدم، باورم نمی‌شد! سرحال می‌خندید. با همان قامت بلندش، با همان نگاه معصومانه‌اش، با همان شباهتش به برادر شهیدش. خدایا شکرت. چه لذتی داشت. نمی‌توانم بگویم چطور به آغوشش کشیدم. او هم فکر کرده بود من شهید شده‌ام. حالا هر دو در آغوش هم بودیم. کریم برادر کوچکم به هزار زحمت و پارتی، با اینکه سنش کم بود خودش را رسانده بود جبهه، شنیده بود عملیات مهمی در منطقه هور انجام می‌شود، همان که بعدها اسمش شد عملیات بدر. او در گردانی بود، من در گردان مجاورشان، گردان کوثر. در آن عملیات من معاون گردان بودم و همه‌اش در تردد، هر بار از نزدیک سنگر کریم رد می‌شدم، وسط بمباران‌ها دعوایش می‌کردم؛ - کریم کلاهت؟ کریم چرا داخل سنگر نیستی؟ کریم نمی‌بینی آتش عراق سنگین است! برادر کوچکم بود دیگر. آن عملیات گردان‌ها همه گیر کرده بودند پشت سیلبندی بلند، و عراق همه طرفه ما را می‌زد و پشت سر هم تلفات می‌دادیم. بار آخری که از آن سنگری که هر بار کریم را می‌دیدم رد شدم نبودش. داخل سنگر نگاه کردم نبود! بیرون سنگر کلی خون دیدم ریخته، دلم ریخت. علیرضا شاطریان را دیدم، با سکوت نگاهش کردم. گفت خمپاره‌ای آمد، کریم مجروح شد! گفتم علیرضا راستش را بگو، من می‌توانم تحمل کنم. بغض کرده بودم. قسم خورد او را داخل قایق گذاشته و برده‌اند به عقب. جنازه کریم کوچولو را تصور کردم بیحرکت داخل قایق افتاده، اگر قایقش به عقب رسیده باشد. خیلی از قایق‌های مجروح‌ها و شهدا باز خمپاره می‌خوردند و تکه تکه می‌شدند. یک هفته بعد که عقب‌نشینی کردیم، همه مرخصی می‌رفتند من نرفتم. چه باید به مادرم می‌گفتم، اگر شهید شده باشد. چند روز بعد، دل به دریا زده و رفتم. کسی خانه نبود. مادرم مشهد بود، برادرم مشهد بود. کریم زنده مانده بود، آنها رفته بودند بالای سرش به بیمارستانی در مشهد! خدایا شکرت، چه حسی داشتم وقتی کریم با عصا برگشت و با دستی کم‌حرکت. وقتی برادر کوچکم را در بغل می‌گرفتم اشک می‌ریختم و می‌خندیدم؛ - مگر نگفتم از سنگر نیا بیرون... محمد بشیری آمده بود جبهه، با همان جثه کوچکش. آقا اسماعیل فرمانده تیپ اجازه نداد برود خط. اما محمد مگر کوتاه می‌آمد. - من جثه‌ام ریز است، خودم که بزرگم، بچه‌های کم‌سن‌تر از من در خط هستند! اسماعیل فرجوانی (شهید) قبول نمی‌کرد. حق داشت، جثه‌ محمد خیلی کوچک بود، ولو ۱۶ سالش هم باشد. محمد ناگهان با صدایی بریده بریده که معلوم بود بعدش می‌زند زیر گریه، داد کشید: - مگر تو خدایی؟! خدا گفته باید بروم جبهه، تو اصلا چکاره‌ای. نمی‌دانم چه شد که اسماعیل تسلیم شد. محمد رفت خط. چند شب نگذشته بود، آخر شب در محوطه تیپ قدم می‌زدم، از خط تماس گرفتند، نوجوانی مجروح شده. چرا دلم به من گفت او‌ محمد بشیری است، نمی‌دانم! آمبولانس فرستادم. باید او را می‌آورد تیپ، و با رسیدگی جزئی می‌فرستادیمش عقب. نرفتم داخل سنگر، ماندم تا آمبولانس برگردد. گفتم اگر خود محمد بشیری بود به او می‌گویم: - محمد، عزیزم، اسماعیل نگفت نرو؟ گفتم به او می‌گویم؛ حالا هم نترس، چیزی نیست، زود خوب می‌شوی. آمبولانس رسید! یادم هست راننده‌اش از مجاهدین عراقی بود که فارسی‌اش خوب نبود و بعدها خودش هم شهید شد. گفتم درِ عقب آمبولانس را باز کند. راننده عصبانی بود. آنقدر که به لکنت زبان افتاده بود؛ - این بچه‌ها را چرا اجازه می‌دهید بروند جلو! گفتم در را باز کن ببینمش. محمد بشیری! خودش بود. اما خوابیده بود، خوابی آرام! خوابی که نمی‌خواست چشم‌هایش را باز کند. با همان موهای ژولیده‌اش با همان لب‌های خندانش این روزها جای محمد و محمدها خیلی خالیست دلم تنگشان می‌شود، خیلی * بازنشر
Показати повністю ...
13 293
171
ترکیدن بادکنک‌ها! ✍️ رحیم قمیشی از دیروز تا امروز صحنه‌هایی آخرالزمانی در لبنان به نمایش درآمده. روز گذشته هزاران پیجر ارتباطی حزب‌الله منفجر گردیدند و امروز بعدازظهر انفجارهای جدیدی شروع شده، از لپ‌تاپ‌ها و تلفن‌های همراه تا سایر وسایل الکترونیکی، که ظاهراً همه در خدمت حزب‌الله لبنان بوده‌اند و بدیهی است متهم اصلی اسرائیل باشد، اگر چه این کشور خود را بی‌اطلاع نشان می‌دهد. هزاران نفر ناقص شده و بیمارستان‌های لبنان تختی برای بستری مجروح جدید ندارند. این موضوع تراژیک یقینا سوژه‌ای برای بسیاری فیلمسازان خواهد شد. اتفاقی که در هیچ جنگی قبلا نیفتاده و از این پس باید منتظر ادامه آن بود. نمایشی از جنگ در عصر جدید. فردا ممکن است در تلفن همراهت بگویی لعنت بر حاکمیت، و ناگهان موبایل در صورتت منفجر شده و هیچکس هم مسیولیت آن را نپذیرد! صحنه‌ای وحشتناک از وقتی که تکنولوژی به‌دست آدمکشان و قدرتمندان بیفتد. اما موضوع نوشته من ترس از جنگ‌های جدید نیست، که چند برابر انسان‌های خرابکار بر روی کره زمین، انسان‌های فداکار، درستکار و دانشمندان انسان‌دوست داریم، و حتما تکنولوژی به خدمت بشر در خواهد آمد. موضوع این نوشته آنست که چرا سفیر ایران در لبنان باید از این پیجر های ناامن استفاده بکند؟ موضوع مهمی است. همه می‌دانیم به غیر از آنکه وزیر خارجه و همینطور وزیر اطلاعات با نظر رهبری تعیین می‌شوند، سفرای ایران در کشورهای متشنج منطقه، همگی از طریق یکی از نهادهای نظامی سیاسی اقتصادی امنیتی به وزارت خارجه تحمیل می‌گردند و سفارت ایران در لبنان عملا شعبه‌ای از نیرویی نظامی است که ماموریتش خارج از کشور است. آیا آن نهاد نظامی امنیتی که خود را در هر زمینه‌ای صاحب صلاحیت می‌داند، امروز متوجه شده، در اکثر زمینه‌ها ناکام مانده و رشدش در کشور بادکنکی بوده است!! انفجار در ساختمان تحت پوشش سفارات ایران در دمشق و کشته شدن فرماندهان مهم نظامی، ترور اسماعیل هنیه در تهران، انفجار در سفارت ایران در بیروت و زخمی شدن سفیر ایران، دخالت‌ در دستگیری‌های داخلی، دخالت در سیستم اقتصادی، دخالت در سیستم درمان، دخالت در وزارت خارجه، بدون کمترین صلاحیت‌ها... آیا وقتش نشده این بادکنک رشد برخی نهادهای نظامی ترکانده شود؟ چه اتفاق دیگری باید بیفتد تا سپاه متوجه شود نمی‌تواند بدون صلاحیت لازم و پاسخگویی وارد تمام سطوح مدیریتی کشور شود. در سال‌های گذشته رشد بادکنکی بسیاری نهادها در کشور اتفاق افتاده، با نام‌های انقلابی و تحت فرمان رهبری و غیرپاسخگو به دولت و مردم. این بادکنک‌ها فقط باد شده‌اند. بزرگ به نظر می‌رسند. اما از درون همچنان عقب مانده‌اند همچنان به شیوه سی چهل سال پیش فکر می‌کنند و مستعد ترکیدن! آنها نمی‌دانند در عصر جدید یک پیجر ناتوانی آنها را افشا می‌کند آیا سفیر تمام مکالمات قبلی‌اش شنود نمی‌شده؟ تمام قرار ملاقات‌هایش تمام پیام‌های سری‌اس از از تهران آیا این سفیر ناتوان ما این نهادهای مداخله‌گر و بی‌صلاحیت ما باید همچنان نمایش قهرمانی بدهند؟ این بادکنک‌ها آیا بزودی منفجر نخواهند شد صدای ترکیدن خود را خواهند شنید؟ با یک پیجر!
Показати повністю ...
21 946
621

4_5942891757225121420.mp3

10 492
268
اردوگاه ۱۸ بعقوبه و درسی برای امروز ✍️ رحیم قمیشی هنوز پس از ۳۵ سال، برایم خاطره‌ای مهم و درس آموز است، از زندان در اردوگاه مفقودین عراق. درک شرایط آنجا، امروز واقعاً دیگر ممکن نیست، حتی برای خودم، چه رسد به آن‌که تنها بشنود یا بخواند. ترس روزانه از کتک‌های وحشیانه نگهبان‌ها، بی‌خبری از دنیا، تشنگی و گرسنگی دائمی، مبارزۀ دقیقه‌ای با شپش و گال، لباس‌های کم و وصله پینه شده، تراشیدن مداوم سر و صورت با تیغ‌های ده بار مصرف شده و کُند، نوبت‌های طولانی دستشویی رفتن و حمام. و نبودن وسایل نظافت، نه که شامپو و خمیر دندان، حتی صابون و پودر رختشویی. نگهبان من و نادر دشتی‌پور، که آن روزها ارشد داخلی اردوگاه شده بودیم را صدا کرد. - برای نظافت کل اردوگاه، به‌خصوص دستشویی‌ها، چقدر پودر نیاز دارید؟ با تعجب نگاهش کردیم. یعنی چه خبر شده؟! قبل از اینکه سؤال کنیم خودش توضیح داد؛ هیأتی از بغداد این هفته برای بازدید می‌آید. اردوگاه باید تمیز باشد. بالاخره هیأتی پس از سال‌ها به اردوگاه ما مفقودین می‌آید، ای خدا! صلیب باشد. من همان موقع هم آدمی ساده بودم، زود گفتم حداقل چهار پاکت پودر لازم داریم! نادر ولی با زرنگی گفت چهار پاکت برای دستشویی‌ها هم کافی نیست! - سیدی! حداقل ۲۴ جعبه پودر رختشویی لازم است. برای ما تصورش هم سخت بود. نگهبان یک کارتن پودر شوینده آورد. نمی‌دانستیم آنقدر برایش مهم است، موقع بازدید هیأت، اردوگاه تمیز باشد. انگار دنیا را به ما داده باشند! تصور توالت‌های تمیز شده، شستن کف آسایشگاه با پودر، شستن لباس‌ها ولو با آب سرد در زمستان و هزار کار دیگر... ولی امان از جو بستۀ زندان! ما با خوشحالی کارتن را آوردیم که چه مژده و هدیه‌ای از این بالاتر! اما هیأت‌هایی مشغول مذاکره شدند. - چرا کارتن شوینده را گرفتید، آنها دشمن خونین ما هستند! - اردوگاه را نظافت کنیم تا هیأت تصور کند ما سال‌ها در ناز و نعمت بوده‌ایم؟ - چرا شما (من و نادر) ذره‌ای شرافت و دین ندارید، همکاری با دشمن در روز روشن... و فتوایی که هنوز هوا تاریک نشده صادر شد؛ "امروز هر گونه نظافت، و استفاده در پودر رختشویی برای تمیز کردن آسایشگاه‌ها و سرویس‌های بهداشتی، حکمش محاربه با خداست! مرتکب آن کافر است و خون او نیز مباح"!! باورش امروز دشوار است، اما به همین سادگی ما شدیم عامل نفوذی دشمن و ضد فرامین خدا و رسولش! زندان بود و فضای خاص خودش. اعلام کرده بودند همکاری در نظافت اردوگاه، به اَیٌِ نحو، حکمش جهنم است. استدلال مخالفان نظافت واقعا بیراه نبود.‌ می‌گفتند ما که ۳ سال و نیم است رنگ تمیزی را ندیده‌ایم، در کثافت غرق بوده‌ایم، چرا برای بازدید هیأت عالی از بغداد، همه چیزمان تمیز و مرتب بشود؟ استدلال ما هم واضح بود؛ به هر دلیلی فرصتی پیدا شده، در مصیبت بمیریم تا همه بفهمند ما بدبختیم!؟ یک کارتن پودر هم، یک کارتن پودر است. یک هفته تمیزی هم، یک هفته خوشی است. آنها درست می‌گفتند، ما هم درست! نظافت کردن درست بود. نظافت نکردن هم درست. اما مشکل از آنجا بود که عده‌ای تصور می‌کردند، حکم آنها حکم نهایی است. مشکل آنجا بود که عده‌ای فکر می‌کردند حکم آنها حکم خداست! و مخالفت با آنها محاربه است!! نادر آدمی محکم بود و صاحب‌نظر. به‌راحتی کوتاه نمی‌آمد، مثل من هم، از جهنم خیالی آنها نمی‌ترسید!! با قاطعیت گفت ما فردا اردوگاه را تمیز می‌کنیم، شما کثیف کنید... و فردا ما کافران منحرف شروع کردیم به تمیزکاری، سرویس‌ها را برق انداختیم، کف آسایشگاه را با شوینده شستیم. بغض هم داشتیم. نگاه‌های چپ‌چپ را هم تحمل می‌کردیم. عرق می‌ریختیم، فحش می‌خوردیم و لعنت هم می‌شدیم... از طرف انقلابیون! اما کاری که به نظرمان درست‌تر بود را انجام دادیم. مریض شدن یک نفر کمتر نمردن یک نفر کاستن یک شپش برای ما اهمیت داشت. اما برخی همچنان در حال مبارزه بودند! با گذاشتن دست‌هایشان در جیب‌هایشان!! و آرزوی آنکه؛ شاید دنیا ببیند ما چقدر بدبختیم! یک خاطره بود و چندین درس شاید ما اشتباه کرده بودیم شاید هم مخالفان ما! اما هیچکدام حق نداشتیم بگوییم ما حق مطلقیم و مخالف ما کفر مطلق!
Показати повністю ...
18 225
293
🔴دکتر رحیم قمیشی: ما در توهم هستیم!

goFKQrpx11nQX4hE.mp4

12 442
270

4_5983136034580336166.mp3

14 063
304
- مهسا امینی - حاضر ✍️ رحیم قمیشی نام مهسا یک کلمه رمز بود و هنوز هم هست! سال گذشته رفته بودم سقز، از دستفروشی آرام پرسیدم، آرامستان سقز کجاست؟ در حالیکه چندین مشتری، اطراف او ایستاده بودند، بلند پاسخ داد: - می‌خواهی به دیدار مهسا بروی؟ ما چند قبرستان داریم، اما برای مهسا باید بروی آرامستان آیچی. نزدیک است و سایر مشتریان کمک کردند. - از اینطرف، زودتر برو، فردا تعطیل است آنجا شلوغ می‌شود... من ترسیده بودم، مردم نه! ما ترسیده بودیم. جوان‌ها نه! در همین سال‌های نزدیک گذشته آیت‌الله العظماهای زیادی درگذشته‌اند، آیت‌الله‌هایی که خود را در قامت رهبر بلامنازع آینده کشور می‌دیدند! آیت‌الله مصباح یزدی، آیت‌الله مهدوی‌کنی، آیت‌الله خزعلی، آیت‌الله یزدی، آیت‌الله هاشمی شاهرودی، آیت‌الله رئیسی و بسیار دیگران. کسی می‌داند سالگرد فوت آنها کِی است؟ کجا مدفون شدند! اصلا چرا ناگاه مُردند! مثل آیت‌الله هاشمی. اما همه می‌دانیم ۲۵ شهریور سالگرد درگذشت مظلومانه مهساست، و راه‌های رسیدن به سقز با آنکه کنترل می‌شوند، شلوغ است، و آرامستان آیچی پر می‌شود از دوربین‌های امنیتی، و اطراف مقبره زیبای مهسا پر می‌شود از لباس شخصی‌های چاقوکش، همان‌ها که چند روز پیش شکم اجلال قوامی خبرنگار مستقل و آزاده سقزی را دریدند و هیچ ردی از خود باقی نگذاشتند. اما مردم باز راهی می‌شوند. و مردم باز یاد مهسا را گرامی می‌دارند. و مردم فراموش نمی‌کنند که او یک دختر تنها نبود. او یک اسم رمز بود، و هست. مهسا یعنی مرگ، پایان زندگی نیست. مهسا یعنی نسل جدید زنده است. مهسا یعنی ظالمان بزودی به گور می‌روند. مهسا یعنی؛ ترسِ آنها که ظلم می‌کنند. مهسا یعنی همه قوای نظامی را به خیابان‌ها بیاورید، باز هم اقلیتید. مهسا یعنی دختران و زنان مهمترین نیروی اجتماعی هستند. مهسا یعنی قرن‌ها تلاش شما برای ندیدن مردم، تمام شد! مهسا یعنی سکوت مردم تمام شده. مهسا یعنی خواب‌های حاکمان تمام شد قرار نیست پول کشور را بدزدید آرامش کشور را بدزدید توسعه کشور را بدزدید حق مردمان را زیر پا بگذارید چپاول کنید و مردم تماشا کنند! راستی امروز گشت ارشاد کجاست؟ کارمندان گشت ارشاد حاضرند خود را معرفی کنند؟ طرفدارانِ چماق بدستتان کجایند؟ مأمورانی که از ترس صورت می‌پوشاندند. خودتان بدون چند لایه محافظ جرأت دارید بیرون بیایید؟! اما مهسا زنده است. و ما پدران و مادران مهسا زنده‌ایم و دوستان مهسا زنده‌اند و آن دستفروش به ما رهگذران می‌گوید - در سقز هر کس وارد می‌شود همان روز اول، با دسته گلی به مزار مهسا می‌رود نترس! مهسا هنوز زنده است او در دل ما تا ابد زنده است حتی پس از آنکه ظالمان را به زیر کشیدیم که چرا دختران ما را کشتید؟ فردا که دانشگاه‌ها باز می‌شوند و دبیرستان‌ها و اموزشگاه‌ها خواهید دید هر استادی در کلاس بپرسد - مهسا امینی جوان‌های دختر و پسر یک صدا پاسخ خواهند داد - حاضر
Показати повністю ...
24 776
505
سفری چند هزار ساله ✍️ رحیم قمیشی چند روزی رفته بودم دامغان به اندازۀ چند هزار سال تجربه گرفتم ناباورانه جاهایی را دیدم که هزاران سال پیشینۀ تمدن داشت. آتشکده‌هایی را دیدم که هنوز جای آتش داشتند و تبدیل شده بودند به مسجد. چشمه‌هایی را دیدم که نزدیک به هزار سال بود از زمین می‌جوشیدند، و تمام شهر را سیراب می‌کردند و باز می‌جوشید،ند و باز می‌جوشیدند، چقدر صاف و زلال. رفتیم چشمه‌ای نامی و معرف، پدر و پسری رفته بودند کنار دریچه‌های سرچشمه‌ای هزاران ساله، پاهای نشسته‌شان را به آب می‌زدند. همه فریاد زدیم نکنید این کار را... بی توجه به کارشان ادامه دادند. چشمه پاهایشان را شست، آنقدر که از سخاوت آن چشمه و با فریاد مردمی که بی‌تفاوت نبودند، با خجالت بیرون شدند. نمی‌دانستم شهر دامغان و باغ‌های بزرگ پسته و انگورش آن‌همه قدمت و زیبایی دارد، و آن‌همه درد هم! معلوم است دیگر، یک انسان چند هزار ساله دردهایش عمیق‌اند و البته امیدهایش واقعی. او دیده هزار حاکم آمده و خواسته‌اند غارت کنند و نابود سازند، خودشان نابود شده‌اند و تمدن دوباره ایستاده. در طول سفر با خاطرات ۱۵۰ سال پیش حاج سیاح مأنوس بودم. انگار هیچ چیز عوض نشده. حاج سیاح از اتحاد آخوندها و حاکمان ظالم می‌گفت که چطور مردم را به بدبختی کشانده بودند و من همان را امروز با چشم خود می‌دیدم. ناصرالدین شاه می‌کشته و آخوندها تایید می‌کرد‌ه‌اند، شاید صله‌ای بگیرند. و امروز که آنها یکی شده‌اند! مردمان کویر مردمانی خاص هستند، هم سختی کشیده هم صبور، هم واقع‌بین هستند و هم به غایت امیدوار. راستش مهم‌تر از جغرافیای دامغان و استان سمنان، مردمش مرا به وجد آورد. نه آنکه استثنایی باشند و متفاوت از دیگر اقوام و ملل ایران و جهان، عجیب که "همان بودند که بودند" یک رنگ و یک‌رو و این سرمایه بزرگی بود. در یک شهر کوچک صدها استاد فرهیخته دانشگاهی بود و بیشتر از آنها، معلمانی بزرگ و دلسوز، و انسان‌هایی خودساخته، گویی از صفویه و قاجار تا امروز حاکمان نالایق را زنگ تفریحی یا زنگ وحشتی می‌دیدند، که مثل پاهای نشستۀ آن پدر و پسر، آمده بودند آب چشمه بزرگی را گِل کنند. مگر توانستند!! زنهارها به من دادند ایران تاب تحمل فشار بیشتر از این را ندارد. فرونشست زمین و آلودگی و خشکاندن زمین، و توسعه ریا و دروغ، خطرش بسیار جدی شده. آنقدر که من هم ترسیدم. از اینکه ده‌ها سال است صنایع وامانده‌ و ورشکسته شده‌اند، جوانان بیکار و مهاجر شده، دانش‌آموزان و دانشجویان بی‌انگیزه گشته و هر روز شنیدن خبر بدی جدید لرزه بر دل‌هایشان می‌اندازد. اینکه وقتی شهردار و فرماندار به فکر تاریخ و تمدن شهر و استان نباشند، زحمات هزاران انسان دلسوز به باد می‌رود. اینکه صنایع استان نفس‌شان گرفته، از گرمسار و سرخه تاسمنان و شاهرود... و من همه‌اش به آن چشمه هزار ساله فکر می‌کردم. دو پای گِل‌آلود آمده بودند کل چشمه را آلوده کنند، مگر می‌توانستند. و من همه‌اش به فکر خاطرات حاج سیاح بودم، مگر عده‌ای مفت‌خور و بی‌لیاقت توانستند ایران را به ثمن بخس بفروشند. شب آخر سفرم جوانی آمد و گفت؛ من و دوستانم هر چه فکر می‌کنیم ریشه مشکلات ما آنست که دین را به سیاست و کشورداری راه داده‌ایم، چه‌کار کنیم از این مصیبت رها شویم! چشمان من برق زد. دلم گرم شد. امید درون قلب و روحم جوانه زد، چه اتحاد نحسی بین شاهان مستبد و دین فروشان مقدس، کشور ما را صدها سال از جهان متمدن عقب انداخت. و چه جوان‌ها و مردمان بزرگ‌مان، آسان راه را شناخته‌اند. تمدن چند هزار ساله را، مگر ذهن‌های چند حاکم و ملای بیمار می‌تواند محو کند. مگر چشمه‌های هزار ساله با دو پای آلوده از بین می‌روند. حتما از این سفر در آینده باز خواهم نوشت. اما من دلم روشن شد. ایران با آگاهی امروزش روزهای خوبی را در پیش خواهد داشت این را من نمی‌گویم هزاران سال تجربه می‌گوید که در دامغان زیبا با چشمان خویش دیدم.
Показати повністю ...
18 092
223
در مصاحبه با دیدار نیوز چه گفتم ✍️ رحیم قمیشی می‌دانم بسیاری نمی‌توانند دو ساعت مصاحبه را با دقت گوش کنند. تا آنجا که حافظه ام یاری کند چکیده گفتگو را می‌نویسم برای دوستانی که به چکیده خوانی علاقه دارند. پرسیدند رفتارت در رای دادن، ظاهراً با نوعی تناقض همراه بود. توضیح دادم دقیقا تناقض بود. اولا احساس کردم ایران در خطر است، ثانیا نظام هم رفتارش با آنچه قبلا انجام داده بود متناقض بود. یک فعال سیاسی در لحظه تصمیم می‌گیرد. ما نمی‌توانستیم ریسک کنیم و آینده و احتمالات را بکلی رها کنیم. توضیح دادم برخی مخالفان معتقدند مسیر تحول از هر راهی ولو انهدام ایران باشد خوب است، ولی من چنین اعتقادی نداشتم. اول باید ایران حفظ می‌شد تا بتوانیم به تغییر و تحول در آن فکر کنیم. توضیح مفصلی دادم مبنی بر اینکه هدف ما صرفا تغییر در حاکمیت نیست، نظام تغییر بکند اما مردم پراکنده و مخالف هم باشند خطرش کم نیست. هیأت حاکمه می‌تواند یک تسهیل‌گر باشد یا یک مسدود کننده. اگر ما احساس کردیم به هر دلیلی سیستم قصد عقب نشینی در برابر حجم خواست مردم را دارد، نمی‌توانیم پیش‌گویی کنیم این یک عقب‌نشینی تاکتیکی و صرفا تظاهر است، باید از این عقب نشینی استفاده کنیم. باز شدن فضای مجازی، ارتباط با جهان، بهبود نسبی وضعیت اقتصادی و آزادی‌های نسبی اجتماعی تماماً به نفع تحولات ساختاری مورد اصرار ماست. توضیح دادم چه بسا من اشتباه بکنم، اتفاقاً مردم متوجه می‌شوند دیگر زمانۀ اتکا به اشخاص سپری شده. من ترجیح می‌دهم اشتباه بکنم تا نخواهم با توجه به جو نظرم را مخفی کنم. این از اصول دمکراسی است که نظرات مختلف امکان طرح داشته باشند. در مصاحبه توضیح دادم ما باید بپذیریم آنکه مخالف ماست خائن نیست، تحلیل ما را ندارد و انتخاب دیگری داشته است. آنجا گفتم در سال‌های اخیر بدلایلی که مهمترینش توسعه تکنولوژی ارتباطی است در ساختار اجتماعی ما هم تحولاتی رخ داده است، و امروز دیگر اصولگرایان و اصلاح‌طلبان نمی‌توانند وزنه مهمی را در سیاست‌های کشور نمایندگی کنند. امروز شبکه‌های اجتماعی حرف اول و آخر را می‌زنند، و گفتمان تحول‌خواهی و گذار طلبی و سازگاری با جهان، گفتمان غالب کشور است. اگر اصلاح طلبان مانند اکثریت بدنه‌شان نخواهند با این واقعیت کنار بیایند، از نظر مردم در همان ردیف حافظان وضع موجود و اصولگرایان قضاوت خواهند شد. در مورد اصلاح‌طلبان گفتم بدنه آنها دو شاخه شده‌اند و تشکیلات آنها ناگزیر از تفکیک هستند، اگر قصد فعالیت اجتماعی متکی به مردم را دارند. نکته مهم دیگر آنکه گفتم هیچ چک سفید امضایی به آقای پزشکیان تقدیم نشده، ایشان طی چند ماه باید نشانه‌های وفاداری‌اش را به حقوق مردم نشان بدهد. ما امیدواریم این اتفاق بیفتد، اما اگر بخواهد وعده پایان چهار سال را بدهد، مردم ایران تحمل آن را نخواهند داشت و با کمال تأسف تنش‌ها و ناملایمات اجتماعی بروز خواهد یافت، که قابل پیش‌بینی نیستند. آرزوی ما موفقیت ایشان است، چون می‌خواهیم تا جایی که ممکن است خشونت و تنش و خونریزی با تحول همراه نشود. ما در زمان شاه و انقلاب اشتباهاتی داشتیم، که نمی‌خواهیم دوباره تکرار شوند. در مورد انقلاب ۵۷ سؤال کردند. پاسخ دادم با همه اشکالات پس از انقلاب نباید منکر شویم جامعه ایران بدلایلی خواهان تغییر بود. فضای آن جامعه امروز قابل درک نیست. گفتن اینکه آن نسل همه دیوانه بوده‌اند و برای برق و آب مجانی یک نظام کارآمد و پیشرو را سرنگون کرده‌اند، ظلم به آنهاست. چه بسا امروز انقلابیونی نظام موجود را سرنگون کنند و نتوانند نظام بهتری بسازند. و بسیاری از نگرانی‌های ما، تکرار همان اتفاق است. البته در مصاحبه مفصل تر توضیحات ارائه گردید که در این متن کوتاه امکان بیان همه آنها ممکن نیست. مجددا تأکید می‌کنم، جامعه ایران از اتکا به اشخاص عبور کرده و ما باید بپذیریم امروز برنامه‌ها و راهکارها هستند که مورد ارزیابی مردم قرار می‌گیرند. لذا پرداختن به اینکه قمیشی درست می‌گوید یا نمی‌گوید اهمیتی ندارد، مضمون ایده‌ها باید مورد ارزیابی و نقد قرار بگیرند. بدون ابراز دشمنی با اشخاص. ما جز گفتگو و تبادل اندیشه، تلاش برای بهبود شرایط اجتماعی و ساختن حاکمیتی فراگیر، استفاده از کوچکترین فرصت‌ها و حفظ وحدت و انسجام راهی نداریم. اگر به ایران علاقه‌مندیم.
Показати повністю ...
22 686
151
خیلی وقت است می‌خواهم بخش نظرات را باز بکنم اگر بدانم واقعا در آن نقد پست‌ها انجام می‌شود و هیچکس در صدد اثبات خود نیست می‌خواهم بخش نظرات را باز بکنم تا بگویم چقدر همه اعضای دلنوشته‌ها را دوست دارم تا بگویم باور دارم همه چیز را همگان می‌دانند تا بگویم من هم مثل شما دلتنگ می‌شوم، گاهی... بخش نظرات باز شده فعلا در گروه نظرات (بازخوانی) عضو نشوید تا تدبیری برای آن بکنم فقط در زیر پست‌های جدید نظر بدهید ممنونم رحیم ۲۰ شهریور ۱۴۰۳
16 118
31
آیا ما ما، دیکتاتور زاده هستیم! چرا در ایران دیکتاتوری طرفداران زیادی دارد؟ ✍️ رحیم قمیشی هر کس فکر می‌کند این یک پرسش ساده است، یا پاسخش را پیشاپیش می‌داند، ادامه این نوشته را نخواند، چون وقتش را تلف می‌کند. ما از کودکی دیکتاتوری را آموزش می‌ببنیم و دوری از این خصلت منفی، نیاز به آموزش یک نسل جدید دارد. اینکه چرا استبداد، دیکتاتوری، خودرأیی و به موازات آن تبعیت محض از بالا، پذیرش ذهن برتر میان انسان‌ها، امید به گره‌گشایی از ماوراء، گویی در رگ و خون بسیاری از ما ایرانی‌ها و یا شرقی‌ها (حداقل خاورمیانه‌ای‌ها) تنیده شده، پرسش ساده‌ای نیست. اجازه می‌خواهم نمونه روزش را مثال بزنم. با انتخاب رئیس جمهور کمیته‌هایی علمی، سیاسی، اجرایی، مرکب از افرادی ظاهراً خوشفکر و با تجربه، برای پیشنهاد وزرا تشکیل شدند. صرفنظر از آنکه تنها سه نفر از گزینه‌های اول آن کمیته‌ها به عنوان وزیر معرفی شدند و ۱۶ نفر رد شدند. پرسش مهم انست؛ الان آن کمیته‌ها کجا هستند!؟ به دیار باقی شتافتند! چون وزرای ما اصلا تحمل دریافت مشاوره را ندارند. چرا فقط سه نفرشان پذیرفته شدند؟ چون رئیس جمهور ما هم حوصله دریافت مشورت ندارد. وزیرها با رایزنی‌های خارج از قاعده تعیین شدند، به قول برخی اینجا ایران است و سییتم ولایت فقیه و باید انتظارت "واقع بینانه" داشت! بسیار خوب، ما هم واقع بین یا به عبارتی ذلت پذیر. کدامیک از وزرای تعیین شده پنج گزینه دیگرِ شایسته‌اش را به عنوان معاون یا مشاور واقعی به کار گرفت. مگر نه آنکه آن کمیته‌ها با توجه به برنامه‌ها، شایستگی‌ها و توانایی‌های افراد، پنج تا ده گزینه برتر را تعیین کردند. مثلا آقای دکتر توفیقی و دکتر نیلی منفرد گزینه‌های اصلی وزارت علوم بودند، آیا وزیر علوم تعیین شده، آنها را به عنوان مشاوران ارشد خود به کار گرفت؟ آیا رئیس جمهور از آقای ظریف خواست کمیته‌ها را نگه دارد و بطور ماهیانه گزارش‌هایی از پیشرفت کار وزرا مطابق برنامه‌ها به او بدهند. خیر! دلیلش واضح است. چون ما با دیکتاتوری حال می‌کنیم. یعنی امور کشور، با دیکتاتوری خیلی بهتر پیش می‌رود! اما آیا واقعاً ما ژنتیک دیکتاتوری داریم؟ در خاورمیانه به جز اسرائیل (آنهم در حد رقابت بین صهیونیست‌ها برای خدمت به همان‌ها) کدام کشور با دمکراسی اداره می‌شود!؟ و آیا ما تاب تحمل دمکراسی را داریم؟ موضوع روز و مهم ما دقیقاً همین است. آیا بی‌اعتمادی به زمامداران، در ایران قابل رفع است؟ آیا قشر فرهیخته ما مبانی دمکراسی را قبول دارد؟ آیا سیستم پادشاهی با دمکراسی قابل جمع است؟ ولایت فقیه چطور؟ آیا دمکراسی در کشورهای شرقی، الزاما به هرج و مرج می‌انجامد؟ و آیا ما واقعاً دیکتاتور "زاده" می‌شویم؟ سعی خواهم کرد بیشتر در این رابطه بنویسم. نیاز به مطالعه و بررسی و مشورت و برخورد آرا دارد. اما اگر ما زمینه‌هایی دمکراسی را نداشته باشیم، چرا کلی تلاش کنیم به یک دیکتاتوری جدید منتقل شویم! مگر دیکتاتور مصلح وجود خارجی دارد؟ حتما در این زمینه بیشتر خواهم نوشت.
Показати повністю ...
21 984
192
سالگردی که خبلی نزدیک است ✍ رحیم قمیشی مهسا متولد سی‌ام شهریور بود. هنوز تولد بیست و یک سالگی‌اش را جشن نگرفته بود. توقفش در تهران کوتاه بود. یعنی دستگیر هم نشده بود قرار بود فردایش برود کردستان. برود سقز. رفت، اما در تابوتی که دیگر هیچ جا را نمی‌دید. دختران من از یک ماه مانده به تولدشان صد بار برای آن روز برنامه‌ریزی می‌کنند و باز تغییرش می‌دهند. یک بار با دوستان‌شان، یک بار با فامیل، یک‌بار اصلأ تنهایی. بارها می‌پرسند با کدام لباس آن روز را سر کنند! زیباترین لباس‌شان کدام است؟ مهسا امینی هم لابد پیش خودش می‌گفته اصلا سوغات سفرش را بگذارد همان روز بدهد به دوستانش وای که چه هدیه‌هایی برایش می‌گیرند نگیرند هم مهم نیست، خودش بارها به آنها گفته بود، بچه‌ها، مهم دور هم بودن‌مان است. چهار روز مانده به تولدش دوستانش دور هم جمع شدند سرود می‌خواندند برای او چه سرودی از عمق جان مثل یک‌گروه کُر مثل یک سمفونی انگار جشن تولد مهسا بود فقط چند روز زودتر! بچه‌ها! چند روز دیگر سالگرد مهساست دلم نمی‌خواهد بگویم مرگ مظلومانه‌اش در غربت چند روز دیگر سالگرد تولد مهساست تولد زن زندگی آزادی تولد نترسیدن از ظلم تولد حق‌خواهی تولد ایستادگی تولد باور زندگی در هر شرایطی تولد آزادی در وقتی که هیچکس منتظرش نیست مهسا جان ژینا جان تولدت مبارک پدرت، امجد، هر روز به تو سر می‌زند آنقدر مردم برایت گل می‌آورند که نمی‌رسد به آنها اب بدهد می‌برد برای مهساهای دیگر... برای مادرت که باور کند ژینایش هنوز زنده است با آنکه کمرش دیگر نای ایستادن ندارد از وقتی شنید، دیگر نمی‌روی پیشش... مهسا جان تو تا همیشه زنده‌ای عزیزم وقتی که قاتلانت می‌روند به دیار عدم تو هنوز زنده ای و هنوز خندان قلب ما همیشه جای توست دختر گلم!
Показати повністю ...
24 903
365

جدید __ رحیم قمیشی_1 (2).mp3

17 851
350
پست موقت با سلام تلاش خواهم کرد فایل صوتی گفتگو،، همچنین گزیده چند دقیقه‌ای گفتگو را بزودی جهت استفاده اعضای محترم، در کانال بارگذاری نمایم. از صبر شما سپاسگزارم رحیم قمیشی
8 209
8
در ویژه برنامه گفتگو با دکتر رحیم قمیشی، تحلیلگر سیاسی با دیدار نیوز مطرح شد وفاقی که مطالبات مردم را اجابت نکند، تسلیم است/ نه حمایت مطلق و نه یاس مطلق، حمایت منتقدانه/ کار تمام نشده، بلکه تازه شروع شده است! با دکتر رحیم قمیشی تحلیلگر سیاسی درباره "انتخابات اخیر ریاست جمهوری، پیروزی دکتر پزشکیان و بهترین نحوه تعامل با دولت چهاردهم" گفتگو کردیم. دیدارنیوز ـ حسین‌ جعفری: با دکتر رحیم قمیشی تحلیلگر سیاسی درباره "انتخابات اخیر ریاست جمهوری، پیروزی دکتر پزشکیان و بهترین نحوه تعامل با دولت چهاردهم" گفتگو کردیم. سوالاتی صریح منبعث از متن جامعه و پاسخ‌هایی شفاف و برخواسته از باور قلبی قمیشی، پاسخ‌هایی مملو از خیرخواهی برای مردم و نظام ایران و رعایت جانب انصاف، مانند دلنوشته‌های صمیمی قمیشی! پرسیدیم چه می‌خواستید و چه شد؟ پرسیدیم چرا در دور دوم رای دادید؟ می‌توانستید سکوت کنید، چرا اعلام رسمی حمایت کردید؟ آیا حمایت از ایشان انتخاب میان بد و بدتر بود یا...؟ موفقیت پزشکیان مرهون چه کسانی است؟ آیا منتقدان معترض ناامید، (همان ۱۰ درصدی که در دور دوم به سبد آراء اضافه شد) نقشی دارند؟ از وفاقی که پزشکیان می‌گوید؛ چه می‌فهمید؟ آیا موافقید؟ آیا در وفاق پزشکیان جایی برای رای نه دهندگان وجود دارد؟ چگونه؟ در برابر دولت پزشکیان چه رویکردی را مناسب و عقلایی می‌دانید؛ مخالفت مطلق، موافقت مطلق، ناامیدی و سکوت، حمایت مطالبه گرانه و.. پزشکیان‌ چه کار‌هایی باید انجام دهد و چه کار‌هایی نباید انجام دهد تا به این اعتقاد برسیم که حمایت از او کار درستی بود؟ آیا بعد از انتخاب برای اینکه ناامید نشوید توقع تان را چنان پایین می‌آورید که رقیب پزشکیان نیز برای شما کف می‌زند و می‌گوید تا حالا کجا بودید؟ انتظار داریم در چه بازه زمانی معقول وعده هایش را عملی کند؛ ۶ ماه، یکسال، دو سال، ۴ سال و یا ۸ سال؟ پاسخ‌های قمیشی البته جالب و قابل تامل است؛ او می‌گوید با خوش بینی مفرط انقلاب کردیم و تصور داشتیم اگر آدم‌هایی خوب حاکم شوند همه چیز درست می‌شود و به جامعه بی طبقه توحیدی می‌رسیم. نیازی به کنترل و مراقبت از قدرت احساس نکردیم و شد آنچه که نباید می‌شد! قمیشی گرچه ریشه‌های انقلاب را قابل دفاع می‌داند، اما هم اکنون با دیدن نتایج عینی آن، قابل دفاع نمی‌داند. جناب قمیشی باور دارد به دلیل رفتار و واکنش متفاوت نظام در انتخابات اخیر، می‌باید رفتار و کنش متفاوتی داشت و گرچه هنوز هیچ شواهد مستقلی وجود ندارد که نظام به پذیرش اشتباه رسیده، اما نقطه‌ای که در آن قرار داریم حاصل تعامل رفتار مردم با نظام در دهه اخیر است. آقا رحیم از جلسه‌ی شان با ظریف قبل از رای گیری دور دوم گفت؛ اینکه به صراحت گفته از انتخاب میان بد و بدتر خسته شده و اینکه با چه شروطی حاضر شده در دقایق آخر از رای به پزشکیان حمایت علنی کند. دکتر قمیشی، پزشکیان را آخرین نقطه امید می‌داند که اگر اتفاق مثبتی نیفتد همه بر می‌گردند و تاکید دارد که با رای آوردن پزشکیان کار تمام نشده، بلکه کار تازه شروع شده است. ایشان معتقد است که گذر از نظام را به هر قیمتی قبول ندارد، زیرا می‌داند بالاتر از سیاهی رنگی هم هست. آقا رحیم به صراحت می‌گوید که پیروزی پزشکیان یعنی تایید صلاحیت و رای آوردن او حاصل جنبش بزرگ اجتماعی‌ای است که در سال ۱۴۰۱ بوجود آمده و مرهون رفتار نسلی است که در آن اتفاقات به خودباوری رسید. به نظر قمیشی تا کنون وفاق در سطح قدرت و حاکمیت بوده، اما وفاق واقعی یعنی مشارکت تمامی اقشار مردم در قدرت محقق نشده است؛ و وفاقی که جامعه را به صحنه نیاورد و مطالبات مردم اجابت نشود، تسلیم است. قمیشی نه ناامیدی مطلق و نه حمایت مطلق از پزشکیان را درست نمی‌داند بلکه اعتقاد دارد در برابر اقدامات درست و تسهیلگرایانه دولت تشویق صورت گرفته و اگر هم کار به درستی انجام نمی‌پذیرد باید نقد کرد و به نوعی به حمایت منتقدانه اعتقاد دارد؛ و به این جهت هم اعلام می‌کند ضمن اینکه از رای دادن به پزشکیان دفاع می‌کند، اما منتقد کار‌های او خواهد بود. زیرا جامعه‌ای زنده است که در برابر کار‌های خوب و بد بی تفاوت نباشد. در خاتمه از قمیشی آزاده که بیش از ۴ سال سابقه اسارت در ایام جنگ دارد از تلخ‌ترین خاطره‌اش در دوران زمان اسارت پرسیدیم و اینکه آیا آن تلخی را پس از آزادی مجددا تجربه کرده؟ و پاسخ خاص قمیشی بسیار تکان دهنده بود. 🔵 🎥
Показати повністю ...
رحیم قمیشی: وفاقی که مطالبات مردم را اجابت نکند، تسلیم است
در ویژه برنامه گفتگو با دکتر رحیم قمیشی، تحلیلگر سیاسی با دیدار نیوز مطرح شد وفاقی که مطالبات مردم را اجابت نکند، تسلیم است/ نه حمایت مطلق و نه یاس مطلق، حمایت منتقدانه/ کار تمام نشده، بلکه تازه شروع شده است! با دکتر رحیم قمیشی تحلیلگر سیاسی درباره "انتخابات اخیر ریاست جمهوری، پیروزی دکتر پزشکیان و بهترین نحوه تعامل با دولت چهاردهم" گفتگو کردیم. دیدارنیوز ـ حسین‌ جعفری: با دکتر رحیم قمیشی تحلیلگر سیاسی درباره "انتخابات اخیر ریاست جمهوری، پیروزی دکتر پزشکیان و بهترین نحوه تعامل با دولت چهاردهم" گفتگو کردیم. سوالاتی صریح منبعث از متن جامعه و پاسخ‌هایی شفاف و برخواسته از باور قلبی قمیشی، پاسخ‌هایی مملو از خیرخواهی برای مردم و نظام ایران و رعایت جانب انصاف، مانند دلنوشته‌های صمیمی قمیشی! پرسیدیم چه می‌خواستید و چه شد؟ پرسیدیم چرا در دور دوم رای دادید؟ می‌توانستید سکوت کنید، چرا اعلام رسمی حمایت کردید؟ آیا حمایت از ایشان انتخاب میان بد و بدتر بود یا...؟ موفقیت پزشکیان مرهون چه کسانی است؟ آیا منتقدان معترض ناامید، (همان ۱۰ درصدی که در دور دوم به سبد آراء اضافه شد) نقشی دارند؟ از وفاقی که پزشکیان می‌گوید؛ چه می‌فهمید؟ آیا موافقید؟ آیا در وفاق پزشکیان جایی برای رای نه دهندگان وجود دارد؟ چگونه؟ در برابر دولت پزشکیان چه رویکردی را مناسب و عقلایی می‌دانید؛ مخالفت مطلق، موافقت مطلق، ناامیدی و سکوت، حمایت مطالبه گرانه و.. پزشکیان‌ چه کار‌هایی باید انجام دهد و چه کار‌هایی نباید انجام دهد تا به این اعتقاد برسیم که حمایت از او کار درستی بود؟ آیا بعد از انتخاب برای اینکه ناامید نشوید توقع تان را چنان پایین می‌آورید که رقیب پزشکیان نیز برای شما کف می‌زند و می‌گوید تا حالا کجا بودید؟ انتظار داریم در چه بازه زمانی معقول وعده هایش را عملی کند؛ ۶ ماه، یکسال، دو سال، ۴ سال و یا ۸ سال؟ پاسخ‌های قمیشی البته جالب و قابل تامل است؛ او می‌گوید با خوش بینی مفرط انقلاب کردیم و تصور داشتیم اگر آدم‌هایی خوب حاکم شوند همه چیز درست می‌شود و به جامعه بی طبقه توحیدی می‌رسیم. نیازی به کنترل و مراقبت از قدرت احساس نکردیم و شد آنچه که نباید می‌شد! قمیشی گرچه ریشه‌های انقلاب را قابل دفاع می‌داند، اما هم اکنون با دیدن نتایج عینی آن، قابل دفاع نمی‌داند. جناب قمیشی باور دارد به دلیل رفتار و واکنش متفاوت نظام در انتخابات اخیر، می‌باید رفتار و کنش متفاوتی داشت و گرچه هنوز هیچ شواهد مستقلی وجود ندارد که نظام به پذیرش اشتباه رسیده، اما نقطه‌ای که در آن قرار داریم حاصل تعامل رفتار مردم با نظام در دهه اخیر است. آقا رحیم از جلسه‌ی شان با ظریف قبل از رای گیری دور دوم گفت؛ اینکه به صراحت گفته از انتخاب میان بد و بدتر خسته شده و اینکه با چه شروطی حاضر شده در دقایق آخر از رای به پزشکیان حمایت علنی کند. دکتر قمیشی، پزشکیان را آخرین نقطه امید می‌داند که اگر اتفاق مثبتی نیفتد همه بر می‌گردند و تاکید دارد که با رای آوردن پزشکیان کار تمام نشده، بلکه کار تازه شروع شده است. ایشان معتقد است که گذر از نظام را به هر قیمتی قبول ندارد، زیرا می‌داند بالاتر از سیاهی رنگی هم هست. آقا رحیم به صراحت می‌گوید که پیروزی پزشکیان یعنی تایید صلاحیت و رای آوردن او حاصل جنبش بزرگ اجتماعی‌ای است که در سال ۱۴۰۱ بوجود آمده و مرهون رفتار نسلی است که در آن اتفاقات به خودباوری رسید. به نظر قمیشی تا کنون وفاق در سطح قدرت و حاکمیت بوده، اما وفاق واقعی یعنی مشارکت تمامی اقشار مردم در قدرت محقق نشده است؛ و وفاقی که جامعه را به صحنه نیاورد و مطالبات مردم اجابت نشود، تسلیم است. قمیشی نه ناامیدی مطلق و نه حمایت مطلق از پزشکیان را درست نمی‌داند بلکه اعتقاد دارد در برابر اقدامات درست و تسهیلگرایانه دولت تشویق صورت گرفته و اگر هم کار به درستی انجام نمی‌پذیرد باید نقد کرد و به نوعی به حمایت منتقدانه اعتقاد دارد؛ و به این جهت هم اعلام می‌کند ضمن اینکه از رای دادن به پزشکیان دفاع می‌کند، اما منتقد کار‌های او خواهد بود. زیرا جامعه‌ای زنده است که در برابر کار‌های خوب و بد بی تفاوت نباشد. در خاتمه از قمیشی آزاده که بیش از ۴ سال سابقه اسارت در ایام جنگ دارد از تلخ‌ترین خاطره‌اش در دوران زمان اسارت پرسیدیم و اینکه آیا آن تلخی را پس از آزادی مجددا تجربه کرده؟ و پاسخ خاص قمیشی بسیار تکان دهنده بود. از خوانندگان فرزانه دعوت می‌کنم برای دیدن سایر پاسخ‌های شفاف و صریح جناب قمیشی این گفتگوی جذاب و خواندنی را مشاهده و مورد توجه قرار دهند.
21 779
198
چرا برای آزادی تاج‌زاده دعا نمی‌کنم!؟ ✍️ رحیم قمیشی نه اینکه آدم مستجاب‌الدعوه‌ای باشم، و دعا نکنم، که اتفاقا اکثر اوقات دعاهایم به عکس برآورده شده‌اند! نه اینکه آقای تاج‌زاده را مثل برخی شریک در ظلم حاکمیت بدانم، در حالیکه شجاع‌ترین فرد در نقد حاکمیت ایشان بوده است و می‌دانم در آینده هم نقش مهمی در نجات کشور از تلاطم‌ها ایفا خواهند کرد. و نه اینکه مثل بسیاری از نارفیقانی هستم که اگر امروز تاج‌زاده کاره‌ای بود، قربان صدقه‌اش می‌رفتند و خود را صمیمی‌ترین یار او نشان می‌دادند، و الان که زندان است، یک بار هم سراغ او و خانواده‌اش را نمی‌گیرند و حاضر نیستند بیانیه‌ای بنویسند که "چرا". مبادا خط تلفن‌شان شناسایی شود و باعث دردسری برای‌شان شود. هیچکدام از اینها نیست! مثلاً دعا کنم و فردا سورپرایز شوم و خبر بباید "تاج‌زاده آزاد شد"، اما سعید مدنی همچنان در زندان است. می‌دانم مصطفی آن وقت، آزادی زهرمارش خواهد شد. هر دو آزاد شوند، بشنوند دکتر بهشتی شیرازی عزیز باید ادامه حبسش را بکشد که چرا دو دقیقه در همایش‌نجات ایران، صحبت کرده. مدیر انتشارات روزنه را می‌گویم که بیصدا زندان برده شد. هر سه آزاد شوند یادشان بیاید دکتر بهزادیان‌نژاد بیگناه و محقق ارزنده کشورمان، مانده در زندان. آن چهار تا آزاد شوند، یعنی ماشاالله کرمی هم رها خواهند کرد، پدر پویا بختیاری چطور؟ نرگس محمدی چه؟ فاطمه سپهری چطور؟ آن دو دانشجوی جوان و نخبه شریف بمانند در زندان؟! ده‌ها زندانی عقیدتی دیگر از زن و مرد، که معروفیت آن دیگران را ندارند! اهالی فرهنگ و هنر که در صف زندانند. دوستان بسیار عزیز دیگرم که پرونده‌های گشوده‌شان، آمادۀ به جریان افتادن است و حکم تعلیقی‌شان با یک اشاره می‌شود زندان! می‌گویند بیشتر از هزار نفر در صف اعدامند، نه که آدم کشته باشند، به‌خاطر سیستم ناکارآمدی که همه را به خلاف ترغیب می‌کند، به‌خاطر فقر، به‌خاطر آموزش‌های غلط، به‌خاطر فضای آلودۀ زندان‌ها، که تخم‌مرغ دزد داخل شده، شتر دزد به جامعه تحویل می‌شود. به قول دوستم آقا امید فراغت، از آقای پزشکیان بخواهیم، حالا که از دست او کاری برنمی‌آید، حالا که واقعاً نمی‌تواند قانون اساسی را اجرا کند، و تصمیم گرفته برای شهادت امام رضا به زیارت او برود، و سپس به زیارت امام علی در نجف، لااقل از آنها بخواهد کاری کنند!! بگوید همه آنها خانواده دارند. هیچ گناهی ندارند، جز مخالفت با فساد حاکمیت، آخر فرزندان‌شان، پدران و مادران‌شان، همسران‌شان، آنها چه گناهی کرده‌اند! به آنها بگوید ما که هر چه گفتیم نشد، به امام علی و امام رضا بگوید اینها همه به اسم شما و به اسم خدا، این ظلم‌ها را می‌بینند! پزشکیان که نمی‌تواند کاری بکند، او اصلا یک رئیس‌جمهور ناچیز است! حتی تقاضای عفو عمومی هم نمی‌تواند بکند! به آنها بگوید خودتان می‌دانید و آبرویی که از شما دارد می‌رود. همه را با هم آزاد کنید! حوصلۀ ما هم پنج سال و ده سال نیست. یا خودشان کاری کنند همه آزاد شوند، یا بعدا که خودمان آزادشان کردیم، نگویند زندانیان را خدا آزاد کرد، مثل خرمشهر! آقای پزشکیان دل صافی دارد. شاید او مستجاب‌الدعوه باشد. دو ماه پیش کسی تصور می‌کرد او امروز رئیس جمهور باشد! شاید رفت و دعا کرد و به‌خاطر دعای او ریشه ظلم ناگهان کنده شد! و همه زندانیان سیاسی و افراد در حصر و زندانیانی که به‌خاطر فقر و نداری در زندانند، همه با هم آزاد شدند. ما هم از بی‌دینی دست برداریم!! باور کنیم دعا هنوز کار می‌کند! و باور کنیم خدایی هست!
Показати повністю ...
30 364
413
چقدر هزینه برای حفظ یک نفر!؟ ✍️ رحیم قمیشی حوادث شهریور سال ۱۴۰۱ با یک اشتباه نیروی انتظامی شروع شد. اشتباهی که به جای عذرخواهی و دستور تنبیه نیروهای متخلف، متکبرانه گفتند هیچ اشتباهی نشده و این اتفاق دسیسه و نقشه بیگانگان بوده است. و در ادامه‌اش کشته و نابینا شدن و مجروحیت صدها شهروند بیگناه. حادثه کشتار در زاهدان نیز دو ماه بعد از آن، همین حکایت بود. ظاهراً نظام هیچ اشتباهی نداشته، نمازگزاران زیاده‌روی کرده و به مقر نیروی انتظامی سنگ پرتاب کرده بودند و بستن رگبار مردم وظیفه نیروی انتظامی بوده! آنهم وقتی شایعه تجاوز در نیرو مطرح شده بود. در اوج جنبش مهسا فرمانده نیروی انتظامی تغییر کرد و فردی به ریاست آن رسید که شهرتش به خشونت و قاطعیت بیش از حدش بود. فردی که افتخارش توان سرکوبش بود. نیروی انتظامی در شب باخت تیم ملی فوتبال ایران از آمریکا، یک راننده را کشت، که چرا بوق می‌زده. پافشاری بر طرح گشت‌های ارشاد و سپس نور زمینه‌ ناهنجاری‌ها و هزینه‌های فراوانی را به‌وجود آورد. خانمی در شهرهای شمالی هدف گلوله قرار گرفت و قطع نخاع شد. آقایی پس از دستگیری زیر شکنجه کشته شد. نیروی انتظامی در جلوگیری از موج مهاجران غیرقانونی از شرق کشور عملا شکست خورد و یا نخواست اقدام مهمی داشته باشد. مهاجران غیرقانونی در شهرهای بزرگ احساس امنیت داشته و دارند، کسی از آنها مجوز اقامت نمی‌خواهد. مردم از وضعیت جاری به‌شدت وحشتزده و به‌حق نگرانند. کدام نیرو مقصر است؟ جز نیروی انتظامی! سرقت در شهرها و روستاهای کشور به شکل سرسام‌اوری بالا رفته، مشکلات اقتصادی زمینه آن بوده، اما ضعف فرماندهی نیروهای انتظامی در اولویت‌بندی واضح است. وقتی همچنان خود را ملزم به دخالت در امور خصوصی مردم دانسته و امنیت خیابان‌ها و شهرها از اراذل و متجاوزین و مهاجران غیرقانونی، در درجه چندم کارشان تعریف شده است. اگر تعریف شده باشد! نه نیروی انتظامی خود را مسئول افزایش ناهنجاری‌ها دانسته و نه هرگز برابر افکار عمومی و خبرنگاران حاضر شده‌اند تا توضیح دهند چرا نیرویی که باید نقطه اتکای مردم باشد و محور امنیت آنان، خودش به عامل تشنج تبدیل شده و یکی از عوامل مهم ناامنی و هراس مردمان. چرا وقتی حکمی برای فردی از سوی حاکمیت صادر می‌شود تحت هیچ شرایطی آن حکم مورد ارزیابی و یا تجدیدنظر قرار نمی‌گیرد؟ عدم تغییر فرماندهی نیروی انتظامی آیا عملا تأیید تمام سیاست‌های ناکارآمد ایشان نیست؟ آیا امنیت در شهرها از دید حکمرانان کشور رابطه مستقیمی با خشونت ظابطان و مجریان قانون دارد؟! برای حفظ یک نفر و دوری از شائبه انتخاب نادرست، کشور چقدر باید هزینه بدهد؟ چقدر باید جان از دست برود! باور کنید فقط دیکتاتورها و افراد ترسو و ضعیف هستند که از تغییر می‌ترسند. فرهنگ بالای مردم، دیگر تحمل تحکم‌های قرون وسطایی را ندارد. مردم دیگر از بیان نظرات به‌حق خود نمی‌ترسند. تحریم‌ها را نمی‌توانید رفع کنید عضو FATF نمی‌توانید بشوید برای بهبود وضع اقتصادی مردم، می‌گویید خزانه خالیست! ادامه کار فرماندهی نیروی انتظامی با وجود این همه ضعف مهم، ادامه کار ریاست صدا و سیما با این مدیریت در حد صفر، ادامه کار آقایان جنتی و ولایتی و حداد و بسیاری افراد ناتوان دیگر تنها یک لجبازی است و پرداخت هزینه سنگین برای هیچ... برای خرابی کشور!
Показати повністю ...
34 625
460
نامه مهم مصطفی تاج‌زاده به رهبری در آغاز دهمین سال حبس ظالمانه‌اش ** شما (سردمداران انقلاب) مجموعا چند سال در زمان محمدرضا پهلوی زندان کشیدید؟ من تا کنون ۹ سال و دو ماه بخاطر انتقاد از رهبر، کدام دیکتاتور بود!؟ ** ظاهرا تصمیم گرفته‌اید تا پایان عمر زندان بمانم، به‌جرم انتقاد از عملکرد شما! متن کامل نامه سرگشاده دکتر مصطفی تاج‌زاده از زندان اوین: ‍ ‍ به نام خدا جناب آقای خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران باسلام ✅پیرو دستور/تایید شما، سازمان موازی اطلاعات سپاه هفتمین پرونده را علیه اینجانب ساخته و به جریان انداخته است. برآن‌اساس آقای محمدجواد رستمی، بازپرس شعبه ۱ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۳۳ تهران، با ارسال نامه شماره  ۱۴۰۳۶۸۹۹۰۰۲۸۶۸۰۲۴ مورخ ۱۰/۰۶/۱۴۰۳ اینجانب را به اتهام "اجتماع و تبانی به منظور ارتکاب جرم علیه امنیت کشور" و "فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران" به دادگاه فراخوانده است. ✅جناب‌عالی آگاهید که من به روال سابق و در اعتراض به بی‌عدالتی حاکم بر دستگاه قضا، در دادگاه حاضر نمی‌شوم و از خود دفاع نمی‌کنم. بنابراین یکی از دو-سه قاضی مشهور و بدنام می‌تواند مرا به دو اتهام بالا به ۶ سال زندان جدید محکوم کند که ۵ سال آن قابلیت اجرایی‌شدن خواهد داشت. ✅سال ۹۲ که آقای روحانی رای آورد، ۶ سال زندانم به ۷ سال افزایش یافت. این‌بار ظاهراً قرار است ۵ سال زندانم به ۱۰ سال برسد. ✅مستحضرید تا همین لحظه و بدون احتساب حدود سه‌سال باقیمانده حبسم و بدون درنظرگرفتن محکومیت جدید احتمالی، من فقط به جرم انتقاد از شما که کشور را به وضعیت اسف‌بار کنونی کشانده‌اید، ۹ سال و ۲ ماه حبس کشیده‌ام. ✅تاآنجاکه می‌دانم طول مدت زندان مؤسسان حزب جمهوری اسلامی یعنی آقایان بهشتی، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، باهنر و خامنه‌ای به ۹ سال نرسید. کسانی‌که نزدیکترین یاران و شاگردان آیت‌الله خمینی بودند و هدف‌شان براندازی رژیم شاه بود. باوجوداین محمدرضا پهلوی را دیکتاتور می‌خوانید و خود را مبارز راه آزادی می‌نامید؟ سلطنت مطلقه شاه را فسادآفرین و ولایت مطلقه فقیه را رهایی‌بخش لقب می‌دهید؟ ✅می‌دانم که در نشست‌های خصوصی می‌گویید ما اشتباه شاه را مرتکب نمی‌شویم. یعنی مجازات انتقاد از خطاهای ایران‌سوز و مردم‌گداز خود را ۱۲-۱۷ سال زندان تعیین می‌کنید (باتوجه به سن و سال من یعنی حبس ابد)، تا کسی جرأت نکند به نقد رفتار و گفتار رهبر و سپاهی بپردازد که قرار بود پاسدار انقلابی باشد که یکی از اصلی‌ترین شعارهایش آزادی بود، ولی به پلیس پرونده‌سازی تبدیل شده که سوژه‌هایش، آزادی‌خواهان این سرزمین‌اند. ✅اما آنچه نمی‌دانید این است که باوجود این‌همه بگیروببند، ترس مردم ریخته و نقد و بلکه اعتراض به رهبر، رایج‌ترین سکه جامعه شده است. متاسفم که نمی‌بینید با این پرونده‌سازی‌ها مردم را آگاه‌تر و خود را منزوی‌تر می‌کنید. ✅رهبر محترم! حیات و ممات همه ما دست خداست. ظاهراً نظر مبارک این است که تا خامنه‌ای زنده است، تاجزاده باید در زندان بماند. اگر قضای الهی چنین مقدر کرده باشد، راضی‌ام و اعتراضی ندارم. ✅دعا می‌کنم اوین کفاره گناهان و خطاهایم باشد. برای شما نیز دعا می‌کنم خداوند مهربان توفیق توبه و جبران خطاها و جفاهایتان را بدهد، پیش از آنکه در دادگاه عدل الهی حاضر شویم. ✅می‌دانید که آنجا با دیگران برابر خواهید بود. مطلقاً قدرت ندارید و قدرت مطلقه هم ندارید و باید جواب‌گوی تک‌تک رفتار و گفتارتان باشید. بنده کوچک خدا سیدمصطفی_تاجزاده زندان اوین ۱۰شهریور ۱۴۰۳ منبع: پی‌نوشت: آقای مصطفی تاج‌زاده از مهمترین سرمایه‌های انسانی کشورمان ایران است. همانطور که دیگر زندانیان عقیدتی و سیاسی سرمایه‌های بزرگ کشورند. همه آنها با یک فرمان می‌توانند آزاد شوند و رضایت و امید به کشور تزریق شود. بدون هیچ تردیدی تداوم زندان و حصر افرادی که جرمی جز اندیشیدن و خیرخواهی برای مردم ایران ندارند، بر عهده تمام حاکمیت و به‌ویژه ارکان مهم آن می‌باشد و هیچ‌یک فردا حق ندارند بگویند "ما از این ظلم‌ها خبر نداشتیم". رحیم قمیشی
Показати повністю ...
36 560
817
نه به‌خاطر خدا! ✍️ رحیم قمیشی - آقا، چرا دوست داری و اینهمه تلاش می‌کنی مقامی مسئول شوی؟ - چون کشورم را دوست دارم، مردمم را دوست دارم، اسلام را دوست دارم، فقط به‌خاطر خدا، دلم می‌خواهد با کسب مقام به خدا، مردم، اسلام و کشورم خدمت کنم! چقدر از این دروغ ها شنیده‌ایم؟ آنقدری که حالمان بد می‌شود. مقام را پذیرفتی، جنگیدی آن را بدست آوردی، اگر دروغ نگویی اتفاقی می‌افتد!؟ راست گفتن آنهمه مشکل است؟ - من دوست داشتم منشأ اثرات بزرگی باشم. من دلم می‌خواست آدم مهمی شوم و مردم به من احترام بگذارند. من حس می‌کردم توانایی کارهای بزرگ را دارم که از من مضایقه شده. احساس کردم تلاش نکنم کار به دست آدم‌های ضعیف‌تر از من می‌افتد و من برای این سمت محق‌ترم! من شهرت و مقام را دوست دارم. در مقامات بالا درآمدهای بهتری کسب می‌کنم. با کدامیک از این دو تیپ آدم‌ها می‌شود کار کرد؟ به شکل واضحی دسته دوم. چه تیپ آدم‌هایی در سیستم جذب می‌شوند؟ دروغگوهای تیپ اول! با دروغ بهتر می‌شود مقام را بدست آورد و آن را تا آخر حفظ کرد. با بهانۀ خدا! این خاص ایران نیست. روش متعارف همه سیاستمداران دغل‌باز است. آقای صد ساله چرا از قدرت کناره نمی‌گیری؟ به‌خاطر امام زمان. آقای هشتاد و چند ساله شما بازنشستگی نداری؟ نه، به‌خاطر خدا! آقایی که چهل و پنج سال است یک روز بدون مسئولیت نبوده‌ای، قرار نیست دوره‌ات تمام شود؟ نه! اسلام، انقلاب، کشور نیازم دارند. خدا چطور می‌تواند بگوید من هم از دست شما خسته شدم!؟ اسلام چطور بگوید شما بروید شاید بتوانم آبرویم را بازیابم. ایران چطور بگوید می‌خواهم نفس بکشم، گلوی مرا رها کنید. مردم به‌وضوح گفته‌اند؛ دروغ‌هایتان دیگر رنگی ندارد. کودکان هم فهمیده‌اند، جز با رفتن شما وضع بهتر نمی‌شود. دولت رئیسی مورد تایید مطلق شما بود. هر تصمیمی این روزها بر خلاف رویه آنها، گرفته می‌شود، مردم از صمیم قلب خوشحال می‌شوند. صدای هشتاد درصد مخالف را نشنیدید؟ تقاضا برای رفراندوم یک شوخی نبود. یک درخواست واقعی و جدی است. که مشمول مرور زمان نمی‌شود! شما که سهل است امام زمان هم بیاید ما با احترام به او خواهیم گفت قربان لطفت هزار و دویست سال منتظرت بودیم اما برای کسب قدرت یک راه بیشتر نداری. نظر مردم را جویا شو... هزاران سال آنقدر به‌خاطر خدا کلاه سرمان رفت که دیگر آن جمله برای ما فقط زدگی می‌آورد. بگو اگر مردم بپذیرند و قول بده وقتی گفتیم رفراندم، بپذیری تو دیگر نگو جواب خدا با من! قدرت را بپذیر ولی نه به‌خاطر خدا!
Показати повністю ...
25 682
298
فرمانده نیروی انتظامی را عزل کنید! ✍️ رحیم قمیشی وزیر کشور، جانشین فرمانده کل قوا در نیروهای انتظامی شده. لذا هر اتفاقی در نیروی انتظامی عملا به وزیر کشور و آقای پزشکیان مربوط است. هیئت ویژه رسیدگی به جنایت لاهیجان، در گزارش اولیه‌اش قید کرده مرحوم محمد میرموسوی پس از دستگیری فحاشی و تندخویی می‌کرده و مأموران عصبانیت خود را کنترل نکرده و او را کشته‌اند، در حین بازداشت! فردی که دستگیر می‌شود قرار نیست شعر و ترانه بخواند، او نگران آبروی خود و خانواده‌اش است، او برای مجازات دستگیر شده و طبیعی است از کوره در برود، اما آیا مأموران، ابزار کنترل دستگیر شدگان را ندارند؟! آنها نباید دوره‌های لازم را برای کنترل خشم طی کرده باشند؟ نباید باور داشته باشند عملکرد آنها آبروی تمام پرسنل خدوم و پرکار نیروهای انتظامی را می‌برد؟ محدود کردن جنایت به چند مامور خاص، که مسلما باید به‌طور علنی محاکمه شوند، پاک کردن صورت مسئله است. چه کسی به آنها اجازه داده متهم را شکنجه کنند. قبل از او چند متهم دیگر شکنجه شده‌اند؟ بازرسی نیروی انتظامی چرا رسیدگی نکرده؟ چرا فرماندهی و سیستم نیروی انتظامی شکایت از ماموران متخلف را انجام نداده؟ دایره حقوقی نیروی انتظامی چه‌کار می‌کرده؟ فرمانده نیروی انتظامی استان گیلان چرا طرح شکایت نکرده؟ اگر دادستانی ورود نمی‌کرد چه می‌شد؟ آیا کسی در چهاردیواری مرکز پلیس جرأت شهادت یا شکایت داشت؟ آفرین بر دادستان شجاع لاهیجان. اما، ادامه داستان برای همه ما روشن است. پرونده به شعبه رسیدگی به تخلفات خاص نیروهای انتظامی سپرده می‌شود. دادگاه غیرعلنی آنقدر ادامه می‌یابد تا خشم جامعه خنثی شود. نهایتاً چند مامور دون‌پایه به حبس و یا خلع درجه یا انفصال محکوم می‌شوند. و مقتول برای همیشه به فراموشی سپرده می‌شود. امروز عزل و نصب فرمانده نیروی انتظامی کشور در اختیار وزیر کشور است. نیازی به هیچ دادگاهی نیست. فردی بیگناه به شکل فجیعی در نیروی انتظامی به قتل رسیده. حداقل انتظار جامعه آنست که فرمانده نیروی انتظامی کشور تعلیق و از کار برکنار شود و به شکل فوری سرپرستی دانا، متعهد و خوش‌نام به‌جای ایشان نصب گردد. جان یک انسان مطرح است. قرار نیست ده‌ها نفر کشته شوند تا رسیدگی جدی صورت بگیرد. در جامعه‌ای که خون یک نفر بی‌ارزش تلقی شود، جان همه انسان‌های آن جامعه بی‌ارزش است. جان او به اندازه جان نزدیکان ما مهم است. او سندی خواهد ماند تا نشان دهد چقدر مقامات ما به جان شهروندان، بی‌اهمیت بودند. همانطور که با زندان کردن‌ بیگناهان و ادامۀ حصرها، نشان می‌دهند؛ حفظ نظام برای آنها، از جان همه ایرانیان مهمتر است!! و ما هرگز قبول نمی‌کنیم. و برابر این جنایت آشکار، نمی‌توانیم سکوت کنیم. فرمانده نیروی انتظامی را عزل کنید تا باور کنیم؛ جان بی‌گناهان برایتان مهم است نه حفظ قدرت!
Показати повністю ...
36 700
426
جنایت، جنایت است سوم ماه، سید محمد میرموسوی حوالی لاهیجان دستگیر می‌شود. پنجم شهریور از خانواده‌اش می‌خواهند بروند و جنازه او را تحویل بگیرند. پیکر بی‌جان او آثار شکنجه های فراوان و شدیدی را داراست. دادستان لاهیجان اعلام می‌کند پنج نفر از پرسنل نیروی انتظامی موقتا دستگیر شده‌اند تا ابعاد موضوع روشن شود. آیا مجاز به شکنجه بوده‌اند یا نه! حتما این اتفاق یک استثنا بوده، استثنایی قابل چشم‌پوشی. حتما آن فردِ دستگیر شده، حکمش مرگ بوده. خونش حلال بوده. حتما شلاق‌ها را با اجازه مقامات شرع به او زده‌اند. حتما در دنیا بیشتر از اینها جنایت می‌شود! حتما باید از حاکمیت تشکر کنیم که چند نفر را تحت تعقیب قرار داده. حتما در شرایطی که غزه زیر بمباران است نباید سیاه‌نمایی کنیم! حتما امامان جمعه خبر را نشنیده‌اند. حتما مراجع تقلید در حال تهیه بیانیه هستند. حتما پزشکیان وزیر کشورش را گفته برود فوری و مستقیما به موضوع رسیدگی کند. حتما رهبری امشب خواب نمی‌رود. حتما خدا نگفته جان یک نفر مثل جان کل بشر است. حتما ما مُرده‌ایم قبل از اینکه سید محمد را بکشند! خبرش برای من شوک آور بود نگاه به تصویر جنازه برایم ناممکن بود چرا اخبار جنایت‌های دولتی برای ما عادی می‌شود؟ چرا جان ایرانی‌ها به اندازه جرج فلوید ارزش ندارد به اندازه یک فلسطینی ارزش ندارد چرا... رحیم قمیشی لینک خبر:
Показати повністю ...
40 834
697
آب و برق مقامات در چه وضعی است!؟ ✍️ رحیم قمیشی نزدیک به یک هفته است در شهر کوچکی ساکنم. بر خلاف گزارشات دروغ وزارت نیرو، بطور مرتب و بدون اعلام قبلی، هر روز سه ساعت برق‌ قطع می‌شود. سه ساعت دیگر نیز احتمالا بخاطر آنکه برق تصفیه‌خانه قطع شده با بی‌آبی مواجهیم. روزهای اول تصور می‌کردم فشار به شبکه و اتفاق است، اما امروز مطمئن شده‌ام دامنه ناترازی برق است که به اکثر شهرها کشیده شده. قبلا دوستان صنعتگر و کارخانه‌دار به من گفته بودند تولیدشان بابت بی‌برقی به‌شدت کاهش یافته و مجبورند کارگر اخراج کنند. دوستانم در وزارت نیرو گفته بودند برنامه‌هایشان به هفته هم نمی‌کشد، چه رسد به برنامه‌های میان مدت و دراز مدت در صنعت برق. خودروهای برقی در راهند. صنایع متکی به برق در حال ورشکستگی. هیچ طرح مهم نیروگاهی در حال اجرا نیست. اصلا طی دهه گذشته یک نیروگاه بزرگ به بهره‌برداری نرسیده. یک طرح ملی با عنوان انرژی خورشیدی و بادی در کشور در دست اقدام نیست. نخبگان گوشه نشسته‌اند. من در فضای اینترنت فیلتر شده، نگران از تاریک شدن هوا در بی‌برقی، بدون آب، دارم فقط می‌نویسم! بابت این افتخار و بابت سقوط تولید که زمینه‌ساز تورم و عقب‌ماندگی کل کشور است از کدام دولت باید شکایت کنیم؟ دولت رئیسی دولت روحانی دولت احمدی‌نژاد دولت خاتمی و یا آنجا که نمی‌شود شکایت کرد؟! هلی‌کوپتری در جبهه سرنگون شده بود ژاندارمری می‌گفت من زدم سپاه می‌گفت من بودم ارتش می‌گفت او بوده تک‌تک بچه‌های کلاشینکف بدست مدعی بودند آنها بوده‌اند تا وقتی که خبر رسید هلی‌کوپتر نگون‌بخت، ایرانی بوده ناگهان همه با هم انکار کردند چه انکار کردنی! افتخارات برای همه است؛ از رهبری تا وزیر و استاندار و فرماندار خرابی‌ها دست تقدیر است و تحریم و آمریکا و اسرائیل خوشبختی برای مقامات است و بدبختی برای مردم در شهرهای کوچک راستی الان برق مقامات هم قطع است؟! آب‌شان چطور؟ کسی از بستگان‌شان بیکار شده... چرا نگویند در آستانه فتح قله‌اند! باران کوثری را نگرفتند!؟ عامل عقب ماندگی کشور حتما حجاب او و دختران ما بوده!
Показати повністю ...
32 212
430
آیا رهبری پاسخ می‌دهد؟ ✍️ رحیم قمیشی ماه‌هاست می‌گویند نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل به‌دنبال تداوم بحران است، چون پس از بحران، او حتما از نخست‌وزیری سقوط می‌کند و سیستم قضایی امکان محاکمه او و همسرش را پیدا می‌کند. ظاهراً قانونی وجود دارد که فرد اول حاکم بر اسرائیل از دسترس قضات و رسیدگی قضایی مصون است. چه رژیم جنایتکاری! و چه خوب که نتانیاهو نمی‌تواند تا آخر عمر در نخست وزیری باقی بماند، یکسال دیگر، دو سال دیگر، بالاخره گرفتار سیستم قضایی و قاضی‌هایی احتمالأ مستقل خواهد شد. اما در ایران خبر بسیار خوبی آمد که به آقای کروبی گفته‌اند می‌تواند از حصر بیرون بیاید -احتمالا با شرایطی- و ایشان در کمال شجاعت و جوانمردی پاسخ داده‌اند، اگر حصر از میرحسین موسوی و همسرشان برداشته می‌شود او هم می‌پذیرد، و گر نه، خیر. این لکه سیاه بماند بر پیشانی نظام. فرض فردا به او خبر دهند، بله آنها هم آزاد خواهند شد، اما برای اینکه جو احساسی برای مردم به‌وجود نیاید و حس پیروزی نداشته باشند، آنها هم به فاصله، آزاد خواهند شد. شک ندارم برای آقای میرحسین و بانو رهنورد هم شرایطی تعیین خواهند نمود؛ عدم برگزاری کنفرانس، عدم تشکیل اجتماع، عدم حضور در مراسمات، عدم صدور بیانیه و... اما یک شرط مهم دیگر را باید اضافه کنند؛ عدم شکایت به سیستم قضایی از آنها که در قدرتند، و دستور حصرشان را دادند! چه کسی دستور حصر را داد؟ شورای عالی امنیت ملی؟ رئیس قوه قضاییه؟ رئیس جمهور وقت؟ سران سه قوه؟ یک قاضی مستقل؟ یا رهبری؟ و برای چند سال؟ در سیستم اسرائیل از نتانیاهو در زمان قدرت نمی‌شود شکایت کرد. آیا در جمهوری اسلامی هم همین است؟ اگر آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد بخواهند شکایت کنند، دوباره زندان نخواهند شد؟ دوباره به حصر نخواهند رفت!؟ رفع حصر باز شدن فضای مجازی ارتباط با آمریکا رفع تحریم‌ها همه بسیار خوشحال کننده‌اند و بی‌شک در مردم ایجاد امید می‌کند. اما قبلش یک قانون مهم باید گذرانده شود؛ از افرادی که در قدرتند، کسی حق شکایت ندارد. نباید پرسید چرا ۱۴ سال حصر ظالمانه چرا زندانی شدن بزرگان و اندیشمندان به جرم اظهار نظر چرا استقبال از تحریم چرا فیلتر اینترنت و تلف کردن عمر و سرمایه میلیون‌ها ایرانی و پرسش‌های فراوان دیگر. اگر می‌خواهید ثابت کنید ایران اسرائیل نیست. اگر می‌خواهید ادعا کنید در اسلام بین حاکم و مردم عادی تفاوتی نیست. اگر می‌خواهید شکاف بین مردم و حاکمیت را اندکی کاهش دهید. سخت نیست. رهبری بیایند و در مواردی که خودشان تصمیم گیرنده اصلی بوده‌اند، به خبرنگاران و افکار عمومی پاسخ دهند و اگر اشتباه هم کرده‌اند صادقانه بگویند اشتباه شد. جبران می‌شود! و اگر ایشان تصمیم‌گیری اصلی نبوده‌اند، اجازه دهند آن تصمیم گیران محاکمه شوند. ما عاشق اسامی و ادعاها نیستیم! در تاریخ، فراوان به اسم عدالت ظلم شده! شاه شهید و ظل‌الله و سایه خدا و امیرالمومنین، در تاریخ کم نداشته‌ایم، که مردم را به خاک سیاه نشاندند و نامی از آنها نماند، جز به نفرین. اصلاح رویه های اشتباه گذشته، شجاعت می‌خواهد. نشان بدهند شجاعتش را دارند.
Показати повністю ...
28 166
360
Останнє оновлення: 11.07.23
Політика конфіденційності Telemetrio