Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Kategoriya
Kanal joylashuvi va tili

auditoriya statistikasi خرمگس

 من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. «دفاعیات سقراط» یادداشتهای فرهاد قنبری برخی مطالب کانال در اینستاگرام [به آدرس زیر] هم اشتراک گذاری می شود👇  https://www.instagram.com/farhad_ghanbariii  
Ko‘proq ko‘rsatish
20 0810
~0
~0
0
Telegram umumiy reytingi
Dunyoda
38 825joy
ning 78 777
Davlatda, Eron 
6 830joy
ning 13 357
da kategoriya
1 658joy
ning 2 793

Obunachilarning jinsi

Kanalga qancha ayol va erkak obuna bo'lganligini bilib olishingiz mumkin.
?%
?%

Obunachilar tili

Til bo'yicha kanal obunachilarining taqsimlanishini bilib oling
Ruscha?%Ingliz?%Arabcha?%
Kanal o'sishi
GrafikJadval
K
H
O
Y
help

Ma'lumotlar yuklanmoqda

Kanalda foydalanuvchining qolish muddati

Obunachilar sizning kanalingizda qancha vaqt turishini bilib oling.
Bir haftagacha?%Eskirganlar?%Bir oygacha?%
Obunachilarning ko'payishi
GrafikJadval
K
H
O
Y
help

Ma'lumotlar yuklanmoqda

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
یادش به خیر پاییز با آن توفان ِ رنگ و رنگ که بر پا در دیده می کند ! هم بر قرار ِ منقل ِ ارزیز ِ آفتاب خاموش نیست کوره چو دی سال: خاموش خود من ام ! مطلب از این قرار است چیزی فسرده است و نمی سوزد امسال در سینه در تن ام

mp3

3 258
97
حمله پهپادی باکو  علیه پایگاه نظامی صلح‌بانان روسیه در آرتساخ حوادث این روزهای آرتساخ عبرت‌های بسیاری در خود دارد. در یک سوی این ماجرا ناتو و آمریکا قرار دارند که برای فشار و محاصره ژئوپولتیک بیشتر ایران و روسیه به ارمنستان امتیازاتی داده و دولت این کشور را بیخیال منطقه آرتساخ (و احتمالا استان مرزی خود با ایران) کرده‌اند. در سوی دیگر هم روس‌ها به دلیل نزدیکی دولت ارمنستان به آمریکا علاقه چندانی به دخالت نظامی در بحران پیش آمده در این منطقه ندارند. حال در این میان ده‌ها هزار ارمنی ساکن این منطقه مانده است و باکو و ترکیه که با چراغ سبز و سکوت اروپا و آمریکا آماده نسل‌کشی و اخراج دوباره ارامنه از خانه‌هایشان می‌شوند..
Ko'proq ko'rsatish ...

file

2 098
28
کشور بی در و پیکر وزیر آمورزش و پرورش: «در سال جدید تحصیلی مدارس ایران میزبان ۶۰۰ هزار دانش آموز اتباع خارجی است» پ.ن: ۱- با تقسیم تعداد معلمان کشور به تعداد دانش آموزان دولت به چیزی حدود چهل هزار معلم برای تحصیل این میزان تبعه افغان نیازمند است. متوسط حکم و فیش حقوقی سالیانه یک معلم را اگر صد و پنجاه میلیون تومان در نظر بگیریم در واقع دولت سالیانه شش هزار میلیارد تومان (سایر هزینه‌ها مانند ساخت و نگه‌داری کلاس درس و هزینه‌های جاری مدارس به کنار) از بودجه عمومی برای تحصیل اتباع بیگانه هزینه می‌کند. بودجه‌ای که با آن می توان در یک سال دو هزار مدرسه با بودجه سه میلیارد تومانی در نقاط محروم و نیازمند کشور تاسیس کرد. ۲- کشور جالبی داریم. در یک سو هزینه تحصیل و کسب تخصص دانشجو را پرداخت کرده و موقع بهره‌برداری او را راهی اروپا و آمریکا و اقیانوسیه می‌کنیم و در سوی دیگر با پول این ملت فقیر هزینه تحصیل همسایه‌ای را پرداخت می‌کنیم که عموما نگاه به شدت منفی به ایران و ایرانیان دارند.
Ko'proq ko'rsatish ...
4 784
150
این بیت از حافظ که توسط وزیرخارجه و پس از نشان دادن قرآن توسط آقای رئیسی در سازمان ملل توئیت شد، حواشی بسیاری در پی داشته است. اما به نظر عموم این متلک‌ها از درست نفهمیدن بیت حافظ است وگرنه همان مفهومی را دارد که عبداللهیان در نظر داشته است. حافظ در این بیت می‌گوید که زاهد اگر رندی حافظ را نمی‌فهمد (و به این دلیل از او فراری است) عیبی ندارد. چرا که دیو هم از قاریان و کسانی که قرآن می‌خوانند فراری است. حافظ در این بیت خود را در جایگاه قاری قرآن و زاهد را در کنار دیو قرار می‌دهد و به کنایه می‌گوید که زاهد(که در تمام دیوان حافظ به علت زُهدمآبی و خشک مغزی و تحجر به شدت مورد انتقاد است) فهم و ارتباطی با قرآن ندارد و به مانند دیو (نماد شیطان) از قرآن می‌گریزد. حال دو خوانش از توییت عبداللهیان می توان داشت. اول آنکه ایشان خود و رئیس جمهور را در جایگاه (زاهد) می‌بیند که بسیار بعید است و دوم اینکه از نگاه حافظ به زاهد و جایگاه قرآن می‌نگرد که در این صورت مفهوم توئیت با عکس متناسب است.
Ko'proq ko'rsatish ...
3 572
49
فرهاد قنبری زمین سترون سیاست اتفاقی که در جامعه امروز ایران رخ داده بسیار فراتر از جدالهای جناحی و گروهی است (که هنوز بسیاری درگیر آن‌اند) و آن بن بست سیاست ورزی یا ترسیم افق سیاسی در کشور است. در سپهر سیاسی ایران امروز، واژه های سیاسی معنا و مفهوم خود را از دست داده‌اند و هیچ توان و قوتی برای برانگیختگی اجتماعی ندارند. واژه های سیاسی بی جان شده‌اند و بیشتر از آنکه فکر و اندیشه قابل تاملی را نمایندگی کنند، بیشتر به شوخی و هزل شباهت دارند. در سالهای گذشته به واسطه مصادره بسیاری از واژه های سیاسی از سوی برخی افراد و گروههای به اصطلاح سیاسی، سیاست ورزی جان و رَمق خود را از دست داده است و توانایی و امکان درانداختن هیچ طرح نویی را در خود نمی بیند. امروز دیگر اصلاح طلبی هم به همان میزان بی معنا و فکاهی به نظر می‌رسد که اصولگرا و بهاری و معتدل و...، به نظر می رسند. در دو دهه گذشته جناح‌های سیاسی بیش از آنکه نماینده فکر و طبقه و گروه یا جریان سیاسی و اجتماعی خاصی باشند، بیشتر درگیر نامها و برچسب‌ها بودند و هر کس به دنبال این بود که واژه زیباتری را در پسوند سیاسی خود به عاریت بگیرد تا با نزدیک شدن به مرکز قدرت گوی سبقت را از رقبا برباید. در این سالها عناوین جناح‌های سیاسی بیشتر از آنکه ارتباطی با متن و واقعیت جامعه داشته باشد، بیشتر به برنامه هواشناسی شبکه های خبری شباهت داشت. جماعتی به غایت فکاهی بیش از یک دهه «بهار بهار» کردند و از آمدن بهار گفته و بدون اینکه مرام و ایدیولوژی و اساسنامه‌ای داشته باشند، از درخت و جنگل سخن گفته و اینگونه جامعه را به ریشخند می‌گرفتند. گروه دیگری خود را "معتدل" می نامیدند و آن هم بدون هیچ اصول و قاعده‌ای انگار که از هوای معتدل خوشش آمده باشد، مدام از آن سخن می‌گفتند. گروه دیگری از اصلاحات سخن می‌گفتند و هنوز که هنوز است خود هم نمی دانند به دنبال اصلاح چه بودند و وقتی راهی مجلس یا دولت می شدند از «سلاح کشنده سکوت!» برای پیشبرد برنامه های خود استفاده می کردند و اندک «امید» باقیمانده در جامعه را به پای لیست های «ناامیدشان» به حراج می‌گذاشتند و آن دیگری هم که خود را اصولگرا می‌نامید به هیچ اصل و اصولی پایبند نبوده و برای گرفتن قدرت به هر درخت و «فرزند طبیعتی» چنگ می‌زد و به هر چیزی توسل می جست. با چنین اوضاع و شرایطی جامعه ایران وارد قرن پانزدهم خورشیدی شد و زمین سِترون و خشکیده سیاست در ایران هیچ جوانه نورسی در مقابل دیدگان مردم ترسیم نمی کند و ناامیدی مطلق به تنها چشم انداز قابل مشاهده در صفحه مبتذل سیاست ایران تبدیل شده است. و طبیعتا در چنین زمین لم یزرع و رها شده‌ای است که هر تجزیه‌طلب و تروریست و شومن و جاسوس و هرزه‌ِسیاسی بستر خود را پهن کرده و آماده استفاده و بهره‌برداری از وضعیت کشور می‌شود.
Ko'proq ko'rsatish ...
3 590
31
"پول... انسان چیزی شوم تر از این نیافریده است، اوست که شهر ها را تباه می کند، اوست که خانواده ها را می پراکند، اوست که شرافت قضات و تقوای زنان را بر باد می دهد. دروغ و بی‌شرمی زادگان اویند و هم اوست که نفرت پنهان به ایزدان را در قلبها جای می دهد." افسانه های تبای، آنتیگونه_ سوفوکلس

افسانه های تبای.pdf

4 383
113
فرهاد قنبری زبان محلی به جای فرهنگ ملی مطالبه «تدریس به زبان و گویش مادری» در این سالها بهانه اصلی ایجاد نزاع قومی و کشیدن جنگ داخلی به ایران است. خواست تدریس به زبان مادری در این سالها سنگر و بهانه ای برای تجزیه طلبان و عوامل بیگانه شده است تا بیشترین نقدها و حملات را به کلیت ایران و زبان ملی ایرانیان وارد نمایند. اما آیا «زبان مادری» فقط زبان و دستور و نظام آوایی برای سخن گفتن است و یا چیز فراتری را دربرمی گیرد؟ آیا یک آفریقایی یا آسیایی کسی که امروز زبان مردم [مثلا] انگلیس و آمریکا را یاد می گیرد و تابعیت این کشورها را هم دریافت می کند، واقعا انگلیسی و آمریکایی می شود!؟ آیا هویت یک ملت فقط بر اساس زبان گفتاری ساخته می شود و تفاوت زبان و لهجه دلیل بر تفاوت ملیت و نژاد و تاریخ است؟ گفتمان «غیریت ساز و ستیزه جو» در این سالها با پول عربستان و اسرائیل و ترکیه و.. تا می توانسته با سوء استفاده از کلید واژه «زبان مادری» سعی در جعل هویت غیرایرانی برای اقوام ایرانی داشته است. آنها از ایرانیان به ملت ترک و ملت کرد و ملت فارس یاد می کنند و سعی در جعل فرهنگ و تاریخ متفاوتی برای اقوام ایرانی دارند، اما از زبان مادر مشترک و بسیار قدیمتر ایرانیان که همان یک تاریخ و یک نژاد و یک سنت و یک تجربه زیسته مشترک است (مانند عید نوروز و یلدا و...) سخنی نمی‌گویند. آنها از نگارش فارسی شاهنامه سخن می گویند اما نمی گویند که پهلوانان و قهرمانان شاهنامه نه از یک منطقه خاص بلکه از کردستان و لرستان تا آذربایجان و مازنداران و سیستان و کابلستان و.. در برمی گیرند. آنها از ساده ترین رسومات زیست مشترک اقوام ایرانی [که از اسفند دود کردن و مهمان نوازی و عرووسی تا رقص ها و اساطیر مشترک ایرانی را شامل می شود] سخن نمی گویند. آنها زبان و لهجه و گویش را برجسته می کنند، اما یک تاریخ و یک نژاد و یک فرهنگ و یک سبک زندگی مشترک که زبان فرهنگی تمام اقوام ایرانی بوده است را انکار می کنند. آنها نمی گویند که چطور صد سال پیش یک پیرمرد و پیرزن بی سواد در مناطق لُر و تُرک و کُرد زبان تمام داستانهای شاهنامه را به صورت فولکولور حفظ بوده و سینه به سینه به فرزندانش منتقل کرده است. چیزی که این گفتمان غیریت ساز سعی در نادیده گرفتن آن دارد، «زبان فرهنگی» مشترک اقوام ایرانی در طول تاریخ است. زبان فرهنگی که نه با چند اعلامیه و توییت کارمندان و جاسوسان فلان شبکه و دستگاه امنیتی قابل فروپاشی است و نه نیزه و تفنگ نوکران بیگانه توان آسیب زدن به آن را دارد.‌ چیزی که کارمند فارسی زبان سازمانهای امنیتی و اسرائیلی و باکویی و.. توان شناخت آن را ندارند، «زبان فرهنگی و مادری» [مادر در مفهوم کلی به مام وطن گفته می شود] مشترک است که از پیرزن و پیرمرد اهل استان مرزی آذربایجان و تا کردستان و لرستان را تسبیح و قرآن به دست مشغول دعای پیروزی ورزشکار و تیم ایرانی می کند و شب یلدا و نوروز را با همان ظرافت و صورتی جشن می گیرد، که در سرتاسر این قلمرو فرهنگی جشن گرفته می شود.‌.
Ko'proq ko'rsatish ...
4 438
64
↕️ نگاه کنید چگونه دفاع مردم از تمامیت ارضی و مقابله با تروریسم را به تقابل قومیتی و کرد هراسی دروغین در ایران می‌کشاند! ایشان با این میزان بلاهت و تلاش برای جعل واقعیت، سالها به عنوان استاد برجسته علوم سیاسی مهمترین دانشگاه کشور شناخته می‌شود و کتابهای بی‌سروته ایشان به عنوان متون دوره کارشناسی و منابع کارشناسی ارشد به خورد دانشجویان نگون‌بخت داده می‌شد. شوونیسم پارسی که لقلقه زبانی این جماعت است واقعا به چه معناست؟ مثلا در ترکیه یا آمریکا هر کسی از تمامیت ارضی و منافع ملی کشورش دفاع کند، اساتید دانشگاهی‌شان از شوونیسم ترکی و شوونیسم انگلیسی و آمریکایی سخن می‌گویند؟ یا کردهراسی به چه معناست و یا چه کسی را باید از کردها که از قدیمی‌ترین اقوام ساکن فلات ایران هستند، ترساند؟
Ko'proq ko'rsatish ...
5 233
76
در چه جامعه‌ای زندگی می‌کنیم‌! افرادی که معلوم نیست با چه لطایف الحیلی به مدیریت باشگاه و مجموعه ورزشی و... می‌رسند، با این حال به پست و حقوق و ده‌ها نوع رانت و سوء استفاده قانع نبوده و هدیه یک ورزشکار خارجی به یک شهروند معلول را هم کِش می‌روند!! عصر ما بیشتر از هر برهه‌ای یک عبید زاکانی می‌خواهد تا با قلم خاص خود «اخلاق‌الاشراف» زمانه ما را بنگارد.
4 749
78
فرهاد قنبری چرندیات پست مدرن «پست مدرنیسم» از آن شوخی های تلخ روزگار با «انسان ایرانی» قرن بیست و یکم بود. انسان ایرانی که هنوز تفاوت میان «رعیت» و «شهروند» را نمی داند و هنوز تا رسیدن به بلوغ هنری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فرسنگ ها فاصله دارد، حتی کلمه «پست‌مدرن» هم برایش سم مهلک است و تنها نتیجه این وضعیت پرورش شهروندان شبه هیستریک و علاف و پرسه زن در کافه ها و دانشکده هاست که اصلا توان برقراری ارتباط با جامعه خویش را ندارند و به اصطلاح از آنجا مانده و از اینجا رانده و در شرایطی بیمارگون سیر می کنند. شهروندانی که به واسطه آشنایی با زبان انگلیسی و دسترسی آسان به شبکه های مجازی، آشنایی ظاهری [هالیوودی-سریالی] با سبک و الگوی زندگی جوامع غربی دارند و عموما بی هیچ شناختی از سنت و تاریخ و فلسفه و فرهنگ جامعه خویش به تقلید از گفتار و رفتار و کردار بازیگران و بلاگرهای غربی می پردازند. عموما درک و شناختنشان از اندیشه و فلسفه چند جمله از نیچه و فوکو و هانا آرنت است و بدون هیچ شناختی از مفاهیم و تاریخِ آن مفاهیم، «فاشیسم» را لقلقه زبانی خود کرده و هر سخن و نگاه متفاوتی را با بدترین توهینها پاسخ می دهند. لطماتی که امروز به اسم «پست مدرن» به ادبیات و شعر و هنر و فرهنگ و خرد و اندیشه و سیاست و فلسفه و جامعه‌شناسی در جامعه ما [که اصولا نزده می رقصیم و دشمنی تاریخی با خرد داریم] وارد می شود بسیار وحشتناک و دردناک است. امروزه عده ای در دانشکده های فلسفه و جامعه شناسی و ادبیات خود را «دیلوزی!» می دانند و در مقابل «فوکویی»ها و «دریدایی»ها موضع سختی دارند و بدون هیچ فهمی از سنت و تاریخ به دنبال تقلید از هر کنش اجتماعی و سیاسی در جامعه غربی هستند. اگر در غرب کسی برای اعتراض برهنه می شود، آنها هم برهنه می شوند، اگر کسی پرچم رنگین کمانی می آورد آنها هم همان پرچم را به دوش می کشند، اگر نداشتن جنسیت ارزش می شود، در سخنرانی های خود تریبون را به بازیگر پورن و زن مردنما و امثالهم می دهند و.. امروزه چاپ کتاب از فوکو و دریدا در ایران به مراتب از افلاطون و ارسطو بیشتر است، امروزه در ویترین اکثر کتاب فروشی ها در کنار «خاطرات زن اوباما» و «کتابهای انگیزشی» و «خاطرات فرگوسن» و «نوح حراری» و «چگونه پولدار شویم» و «مجموعه اشعار» سلبریتی ها و.. یک کتاب منقش به کله کچل «میشل فوکو» هم قابل رویت است‌. اما به خاطر داشته باشیم یکی از بدبختی های بزرگی که بخشی از جامعه ایران دچار آن است و آخر هم فرهنگ و هنر ما را نابود خواهد کرد همین تقلید کورکورانه برخی رفتارها، اندیشه ها و گفتارهای جامعه غربی، بدون درک و فهم ارتباط آن مسئله با فرهنگ و تاریخ جامعه ایران است. امروزه این مسئله در هنر و موسیقی و شعر و ادبیات و سیاست و جامعه‌شناسی و بسیاری از حوزه های دیگر به وضوح قابل ردیابی است و هنر و اندیشه در این سرزمین را تا مرز تباهی کشانده است. امروزه عده ای به تقلید از شعر مدرن و پست مدرن غربی [بدون آنکه اصلا اندک فهمی از شعر داشته باشند] فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی را به اسم کهنه گرا می دانند و لاطائلات فلان «جوانک لوس فوکولی» و فلان «سیبیل کلفت کرده وراج» که هر جمله بی‌سرو تهی را به اسم شعر به خوردمان می دهند، را بر صدر نشانده اند. شاهنامه، این نگین درخشان تاریخ ادبیات ایران را به کل به اسم کهنه گرایی و تمجید شاهان انکار کرده و فلان مفنگی هذیان‌باف را بر صدر می نشانند. نتیجه این وضعیت آن است که امروز دیگر به ندرت نوجوان و دانش آموز و دانشجویی می‌توان یافت که مثنوی و شاهنامه و بوستان و دیوان حافظ بخواند یا شناخت صحیحی از تاریخ و سیاست و سنت و مفاهیم فلسفی و فکری جامعه خود داشته باشد. تحت تاثیر این فضای به شدت آلوده و مسموم عموم دانشکده های جامعه‌شناسی و علوم سیاسی و فلسفه و ادبیات و هنر در ایران به مکانی برای تربیت دانشجویان جامعه‌ستیز و ایران‌ستیز تبدیل شده است که در فضایی هپروتی مشغول تکرار سخنان بی‌سروته از متفکران پست‌مدرن و پست مارکسیست‌‌اند و در هدایت جامعه به سمت قهقرای بیشتر از هیچ تلاشی فروگذار نیستند.
Ko'proq ko'rsatish ...
4 060
69
فرهاد قنبری برده‌پروری مدرن ایراد اصلی از این نوجوانان و جوانانی نیست که دنبال خودرو سلبریتی‌ها می‌افتند، از شنیدن نام آنها اشک شوق می‌ریزند، پای خوانندگان پاپ را می‌بوسند و با تعصبی شدیدتر از تعصب خانوادگی و رگ گردن برافراشته از آثار سطحی و مبتذل سینما و سریال پخش خانگی و برخی بازیگران و لُمپن‌های فعال در این عرصه دفاع می‌کنند. بلکه ایراد اساسی از گفتمان فرهنگی و نظام آموزشی و رسانه‌ای حاکم است که انگار دست‌روی‌دست هم قرار داده و هم‌قسم شده‌اند که تا جایی که می‌توانند، در احمق نگه داشتن جامعه به‌ویژه نسل‌های جدید تمام تلاش خود را به‌کار بگیرند. برتراند راسل معتقد بود: "انسان‌ها جاهل متولد می‌شوند، نه احمق، آنها توسط نظام آموزش و پرورش به «احمق» تبدیل می‌شوند." البته این سخن راسل برای حدود یک قرن پیش است و در آن عصر، رسانه‌ها به هیچ‌وجه قدرت و گستردگی امروز را نداشتند وگرنه بدون شک در کنار نظام‌های آموزشی از رسانه‌هایی مانند تلویزیون و برخی شبکه‌های مجازی مانند اینستاگرام هم به‌عنوان مهمترین ابزار تحمیق انسان‌ها نام می‌بردند. اورتگا یی گاست فیلسوف اسپانیایی می‌گوید: "ما در حوزه‌ای زندگی می‌کنیم که انسان معتقد است به‌گونه‌ای افسانه‌وار قادر به خلق اشیا می‌باشد، اما نمی‌داند که باید چه چیزی را خلق کند، او ارباب همه چیز است، اما ارباب خود نیست." انسان امروزی برای به‌دست آوردن رفاه و لذت‌های امروزیِ خود هزینه‌های گزافی را پرداخته‌است که شاید سنگین‌ترین و ارزشمندترین آنها فردیت و استقلال فکری و سوژگی خود بوده‌است. انسان امروز توسط تلویزیون و سینما و سریال و شبکه‌های مجازی کوک می‌شود و فکر می‌کند که صاحب اندیشه و فکر است. انسان امروز یک روز برای قهرمانِ ساخته‌شده در تلویزیون هورا می‌کشد، یک روز فلان قهرمان کاغذی اینستاگرام را بالای سر خود می‌نشاند و یک روز سخن بی‌معنی فلان مجری و خبرنگار دربه‌در فلان شبکهٔ تلویزیونی را به‌عنوان باور و اندیشهٔ خود عرضه می‌کند. در روم باستان بردگان برای حفظ جایگاه ارباب می‌جنگیدند و گاهی جان خود را فدا می‌کردند اما آنها تفاوت عمده‌ای با بردگان امروزی داشتند و آن این بود که از جایگاه متصلب و تغییرناپذیر بردگی خود آگاه بودند، اما بردهٔ امروز نه تنها از چنین جایگاهی آگاه نیست، بلکه در توهم اربابی و خودمختاری خویش غوطه‌ور است. انسان توده‌ای امروز بردهٔ رسانه و سلبریتی است. برده‌ای که نه تنها از بردگی خود آزرده نیست، بلکه با لذتی وافر آن را فریاد می‌زند و گاهی به پای ارباب خود می‌افتد... آن هم اربابانی کوتاه قامت در قالب خواننده پاپ و سلبریتی سینما و فوتبالیست و مانکن و...
Ko'proq ko'rsatish ...
3 828
42
چگونه دانشگاه از تفکر علمی و ملی عقب افتاد؟ یکی از اتفاقات تاسف باری که پس از انقلاب رخ داد اخراج برخی اساتید محترم و برجسته دانشگاهها حتی بدون برقراری حقوق بازنشستگی بود. دکتر ناتل خانلری اواخر حیات را با فروش کتابهای کتابخانه شخصیش سپری می کرد، عباس زریاب خویی سالهای آخر حیاتش را با تدریس خصوصی و فروش کتابخانه اش روزگار گذراند و محمدرضا باطنی روزگار بسیار سختی را سپری کرد. این مسئله طی سالهای متمادی دنبال شد و بسیاری از اساتید برجسته و وطن دوست به دلایل عجیب و غیرعلمی از دانشگاه حذف و بازنشسته شدند. نتیجه این مسئله دو چیز بود. اولی سقوط آزاد سطح علمی دانشگاه‌ در کشور بود. در علوم سیاسی کرسی استادی از حمید عنایت و جواد طباطبایی و حسین بشیریه به امثال مجید حسینی رسید و گروه ادبیات فارسی دانشگاه تهران از امثال فروزانفر و خانلری به کسانی رسیده است که توان خواندن یک متن بدون غلط از ادبیات کلاسیک فارسی را ندارند. دومین مسئله رشد تفکر هپروتی و ضدملی در دانشگاه بود. در این سالها عده‌ای با چند شعار ضدآمریکایی به استادی جامعه شناسی و... رسیدند و دانشجویانی بیگانه با جامعه و دشمن وطن تربیت کردند.
Ko'proq ko'rsatish ...
6 208
119
4 465
122
«عقیده من این است که یک زن روستائی زیباتر از یک «خانم (زن اشرافی)» است، زن روستائی با آن دامن  آبی رنگش، پوشیده از گرد و خاک، وصله دار که فرسودگی و باد و آفتاب، در آن هزار ریزه کاری ایجاد کرده‌اند؛ ولی همین زن، آن لباس زرق و برق دار «خانم» را بر او بپوشانید،اصالت خود را از دست می دهد» (ونسان ونگوک) پ.ن: همین چند جمله ساده کافیست تا به درک عمیق و اصیل ونگوگ از زیبایی پی ببریم، درکی که بدون رسیدن به آن محال است کسی به هنرمندی جاودان و بزرگ در تاریخ هنر تبدیل شود. چنین درکی از زیبایی درکی به غایت عمیق و لذت‌بخش است، درکی که در آن خرابه‌های تخت جمشید بسیار زیباتر و باشکوه‌تر از کاخ‌های طلایی فهمیده می‌شود، درکی که در آن یک خانه کاهگلی قدیمی با دیوارها و ستون‌های چوبی، زیباتر از آپارتمانهای پر زرق و برق فهمیده می‌شود، درکی که در آن یک صورت و پوشش ساده و اصیل بسیار باوقارتر و جذاب‌تر و زیباتر از صورتها و ظواهر از ریخت افتاده توسط اعمال جراحی و ابزارهای پلاستیکی و پنهان شده در زیر مواد شیمیایی به نظر می‌رسد. درکی که در آن زیبایی، سادگی و اصالت و تناسب خود را حفظ کرده است. * تابلو زن روستایی _ ونگوک
Ko'proq ko'rsatish ...
5 566
159
مهرداد عربستانی، استاد راهنمای لیلا حسین زاده تعلیق شد. دانشگاه تهران در اعلامیه‌ای تاکید کرد که استاد راهنما و مشاور معروفه کمونیست موسوم به لیلا حسین زاده که سخنان خود را با یادکرد از سرکرده متجاسرین فرقه دموکرات آغاز کرده بود از سمت استادی تعلیق شد. وی در عین حال مدیر گروه رشته مردم شناسی نیز بود. گفتنی است نامبرده اصولا دانشجوی دانشگاه تهران نبود اما عربستانی برای وی موقعیتی ایجاد کرده بود تا به سخنرانی علیه امنیت ملی بپردازد./ کانال آذری‌ها پ.ن: از پول ملت ایران حقوق می‌گیرند اما شبانه روز بر علیه امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور مشغول فعالیتند. دانشگاه‌های ایران به ویژه در رشته‌های علوم انسانی نیاز به یک انقلاب ملی دارد و این مسئله باید از ابتدا سوی خود دانشجویان آغاز گردد. دانشگاه ایرانی نباید اتاق‌ امنی برای ایران‌ستیزان باشد. اصولا هیچ کشوری بودجه و سرمایه خود را هزینه دشمنان امنیت و تمامیت ارضی خود نمی‌کند.
Ko'proq ko'rsatish ...
5 549
102
ماکیاول پانصد سال پیش به ما گفته است که برای هر کشور و هر نظام سیاسی دو چیز مهم است و آن «قانون‌های خوب» و «جنگ‌افزارهای خوب» است. او معتقد بود که قانون‌های خوب، بدون جنگ‌افزارهای خوب هیچ ارزشی ندارد و کشوری که جنگ‌افزارهای خوب ندارد در مواجهه با اولین تهاجم خارجی ویران خواهد شد. ماکیاول نه اتحاد با ابرقدرت‌ها، نه دل بستن به کشورهای دیگر و نه انتظار از جامعه جهانی، بلکه روحیه سلحشوری و داشتن جنگ‌افزارهای خوب (البته در کنار قوانین خوب) را عامل بقای یک کشور می‌داند. افغانستانِ اشرف غنی، اوکراینِ زلنسکی و امروز ارمنستانِ پاشینیان همگی به جای واقع‌بینی و اتکاء بر افزایش قدرت دفاعی به امید قدرتهای دیگر نشسته بودند. اشرف غنی در اولین مواجهه با طالبان فرار را برقرار ترجیح داد و هوادارانشان را به سمت آویزان شدن از هواپیماهای آمریکایی هدایت کرد، زلنسکی همانگونه که منتظر هواپیما و تانک آمریکایی و انگلیسی است ویرانی اوکراین را به نظاره نشسته است و پاشینیان آرتساخ را تقدیم نوچه اردوغان کرده و ارمنی‌های آن منطقه را به خداوند سپرده است..
Ko'proq ko'rsatish ...

file

4 957
85
«نظرات ما از پرسه‌زدن در شبکه‌های اجتماعی سرچشمه می‌گیرند، نه مطالعه کتاب‌ها، این تقلید از دانایی، در واقع الگوی جدید نادانی است» (کارل گرینفلد) پ.ن: اتفاق جدیدی که دو دهه اخیر رخ داده و آسیب بسیار فراوانی به جوامع در حال گذاری مانند ایران (که هنوز درگیر گذار از سنت و فهم مدرنیته است) وارد می‌کند این است که مرجعیت فکری جامعه از کتاب و آراء اندیشمندان و روشنفکران به چهره‌های تلویزیونی و شومن‌ها و سلبریتی‌ها (خوانندگان، بازیگران، ورزشکاران، بلاگرها، بدن‌نماها و..) تغییر کرده است. حالا دیگر نه اندیشه‌های متفکران و روشنفکران بلکه فوتبالیست‌ها و آشپزها و خوانندگان پاپ و شومن‌ها و بازیگران سینما و عیاشانِ اینستاگرامی هستند که جهت‌دهی افکار عمومی را در دست دارند و در مقام پرچم‌دار اندیشه و سیاست و تحولات اجتماعی ایستاده‌اند. این جَو به غایت عجیب که حامیان و پیروان متعصب خود را دارد از چنان قدرت و نفوذی برخوردار است که بسیاری از [شبه‌]روشنفکران مجازی و رسانه‌ای را نیز (به دلایل مختلفی مانند ترس از بی‌آبرویی، از دست دادن جایگاه و موقعیت اجتماعی، طرد شدن، از دست دادن مخاطب و..) مرعوب و پیرو خود ساخته است.
Ko'proq ko'rsatish ...
5 374
164
فرهاد قنبری ابتذال چپ زدگی ⏺ این میزان از «سیاست زدگی» حاکم در جامعه که از سینما و ادبیات و موسیقی تا اخلاق و ورزش را کاملا تحت سلطه خود درآورده و مجال تنفس به هیچ اندیشه متفاوتی را نمی دهد، محصول گفتمان «چپ» در تاریخ معاصر ایران است. این گفتمان که با عینک لنین و استالین و چه گوارا و مائو و گنگستریسم دهه شصت و هفتاد میلادی، به جهان می نگریست، هر تفکر وطن دوست و هر هنر غیرسیاسی را با چنان ادبیاتی توهین آمیز و تحقیر آمیزی پس می راند که روشنفکران دلسوز، از ترس آبرو هر کدام به کنجی خزیده و به تلخی گذر ایام را نظاره می کردند. گفتمان چپ سرمست از آرمانخواهی و بشردوستی کذاییش چنان در ایدئولوژی خود مستغرق بود که تاریخ پربار هنر این سرزمین را نیز احضار کرده و آنها را با نگاه طبقاتی خود ارزشگذاری می کرد. در این راه منوچهری و معزی و عنصری و فرخی شاعران خودفروخته درباری و فردوسی اشراف‌زادهِ مجیزه‌گویی که توانی جز مدیحه سرایی جباران و ستمکاران نداشته است، معرفی می‌شدند. ⏺ گفتمان چپ در ایران که ملغمه و شله‌قلمکاری عجیب و غریب از همه چیز بود تلاش داشت، با پیوند لنین و چگوارا با ابوذر و اسلام، ایدیولوژی را شکل دهد که مفاهیمی مانند، "لیبرال" و "توسعه" و "فردوسی" و "ایران باستان" با برچسب هایی مانند لیبرال خودفروخته، غربزده بیمار، امپریالیست، فاشیسم ایرانی و امثالهم به فحش و ناسزای عمومی تبدیل شده و طرد شود. این گفتمان که یک سوی بیرقش را جلال آل احمد و سوی دیگرش را چریک‌ها و گنگسترهای فدایی و مجاهدخلق و سران حزب توده و روشنفکران و شاعران و هنرمندان و نویسندگان چپ گرا در دست گرفته بودند، چنان بر فضای روشنفکری و رسانه ای کشور مسلط بودند که هر سخن و تفکری غیر از سخن و تفکر خود را با بدترین انگها و توهین ها به حاشیه می راندند. در آن فضای ایدئولوژی زده نه کسی جرات داشت علیه فیلم «گوزنها» و منطق خشونت بار مستتر در آن چیزی بگوید و بنویسد و نه کسی جرات می کرد در مقابل نوشته های ساعدی و شاملو که برای حادثه "سیاهکل" [حمله چریک های فدایی خلق به پاسگاهی در سیاهکل استان گیلان] حماسه سروده و به «زیبایی شناسیِ گنگستریسم چریکی» مشغول بودند، کوچکترین مخالفتی ابراز نماید. ⏺ کمونیست‌های ایرانی و بسیاری از سران حزب توده که آشکار و نهان در زیر بیرق شوروی سینه می‌زدند و بدون دستور مسکو آب هم نمی خوردند، عادت داشتند که به هر متفکر و اندیشه ملی‌گرا و وطن دوست و در کل به هر اندیشه "غیری" با شدیدترین توهین و انگ چ‌ها هجوم می بردند و تا لجن مال کردن و بی‌آبرویی کامل و گاهی ترور و حذف فیزیکی مخالفان خود دست از تلاش برنمی داشتند. (احمد دهقان اولین مدیر مجله "تهران مصور" و محمد مسعود مدیر روزنامه "مرد امروز" هر دو به وسیله گروه نورالدین کیانوری و خسرو روزبه ترور شدند و دکتر مصدق و خلیل ملکی و سایر ملی‌گرایان همیشه آماج شدیدترین اتهامات و توهین‌های ساخته و پرداخته از سوی حاملان این جریان فکری شوروی‌پرست بودند) ⏺ این میراث جریان چپ، در دهه‌های پس از انقلاب به اکثر گروها و جناح های سیاسی و روزنامه ها و رسانه ها نیز سرایت کرد. از نحوه مواجهه این جریانات با جبهه ملی و نهضت آزادی در اوایل انقلاب تا امروز که بسیاری از فحاشان مجازی مانند گرگ در کمین نشسته‌اند تا شاید کسی اندکی پای خود را بر خلاف مسیر دلخواه آنها بگذارد با تمام قدرت حمله کرده و او را تکه پاره نمایند. این جماعت صبح تا شب در پستوهای مجازی دنبال تصویر یا مصاحبه و سخن قدیمی از یک هنرمند محبوب یا فعال سیاسی وطن‌دوست که هنوز اقبال و محبوبیتی میان مردم دارد، هستند تا با علم کردن آن، بهانه لازم برای حمله به او را به دست آورده [و به گمان خود] تشت رسوایی او را برافرازند. ⏺ این جماعت نه تنها منتقد نبوده و بویی از نقد و نقادی نبرده اند، بلکه کردار و گفتارشان نشانگر آن است که شیفته هر آنچه به آن فحاشی می‌کنند، هستند. کمونیست بودن آنها از این جنس که چرا فلانی دارد و فلان کارگر ندارد نیست، بلکه چرا فلانی دارد و من ندارم است. آزادی‌خواهی آنها از جنس چرا فلان جریان سیاسی آزادی کامل دارد و فلان جریان ندارد نیست، بلکه چرا فلان جریان آزادی کامل دارد و من قدرت لازم برای گرفتن آزادی او را ندارم است. مبارزه آنها با فساد و اختلاس برای ایجاد مرز میان درستی و نادرستی و کشیدن سره از ناسره نیست، بلکه به دست آوردن بهانه ای برای فحاشی به همه و یک کاسه کردن همه است.
Ko'proq ko'rsatish ...
4 234
52
5 168
74
5 558
91
بخشی از اولین سخنرانی خاتمی در سازمان ملل خاتمی با ریش جوگندمی و لبهای خندان تصویری متفاوت از روحانیت را به مردم نشان می داد. خاتمی برای جامعه بسته و مرعوبی که وزیر فرهنگش مصطفی میرسلیم بود و مردمش به خاطر حمل ویدئو هزینه های سنگینی پرداخت می کرد، از تمدن و فرهنگ و تاریخ سخن می گفت. خاتمی در زمانه پرآشوبی که برخی قتل دگراندیشان را حق طبیعی خود می دانستند با صراحت از پیگیری و محاکمه عاملان آن سخن می گفت. خاتمی برای اولین بار در ایران پس از انقلاب کاندیدای انتخاباتی شده بود که قرار بود مسیری خلاف جهت آب شنا کند و اجماع همیشگی صاحبان قدرت بر روی شخص خاص را به چالش بکشد و رقابتی واقعی نه تشریفاتی را رهبری کند. خاتمی از ایران سرفراز سخن می گفت و جهانیان را به گفتگو و تعامل دعوت می کرد. خاتمی حامل گفتمانی بود که پذیرفتنش برای جامعه «غیرستیز»، با استبداد تن نشین شده چند هزار ساله، بسیار سنگین و دشوار بود.
Ko'proq ko'rsatish ...

file

4 544
141
کاری به این شعارهای تکراری «کار غرب تمام است»، «لیبرال دموکراسی به تاریخ پیوست» و امثالهم که از مدیران مدارس تا رؤسای‌جمهور سالهاست مشغول تکرار آنند ندارم اما این انتظار که رئیس جمهور یک کشور باید قبل از قرار گرفتن در پشت تریبون سازمان ملل چند بار متن آماده شده را خوانده و اشراف کاملی بر روی آن داشته باشد انتظار چندان زیادی نیست.

file

7 792
225
«برای داشتن دموکراسی باید ذهن ها نیز عوض شوند، باید ذهن ها نیز قوانین بازی را بپذیرند. ابتدا باید مدارا را آموخت و سپس به اعتراض پرداخت، نزد ما، اعتراض و مخالفت فورا به یک امر ناموسی و غیرتی تبدیل می شود. از آنجا که شما یا دوست من یا دشمن من هستید، پس به شیوه قبیله ای از یکدیگر انتقام میگیریم. اگر دوست من باشید، باید در کنار من قرار بگیرید. و اگر دشمن من هستید خونتان را می ریزم. هموطنان ما هنوز دارای ذهنیت رعیت مآب هستند. هنوز شهروند نشده اند، این امر نیاز به زمان دارد، نمی توان به نیروی معجزه از تئوکراسی به دموکراسی پرید. و بعد، دیگر چه بگویم از آداب و رسوم و خلقیات، از این عاداتی که به اعماق روح مان چسبیده اند.» (داریوش شایگان_ زیرآسمان های جهان) پ.ن: کلیپ سخنان «هما ناطق» تحلیلگر و مورخ و استاد تاریخ معاصر که می گوید: "ما ملت آزادی خواه نیستیم، هرگز هم آزادی خواه نبوده ایم. ما تصور و توهم آزادی خواهی داریم..."
Ko'proq ko'rsatish ...

file

4 376
155
این میزان توهین و فحاشی به آقای زیدآبادی ریشه در برداشت نادرست بخشی از جامعه از آزادی و ضعیف‌کُشی نهادینه شده در فرهنگ ما دارد، وگرنه سخن ایشان در مورد عدم وجود توتالیتاریسم در ایران سخن نادرستی نیست. متاسفانه در جامعه ما مفاهیم سیاسی بدون عدم فهم درست معانی مورد استفاده قرار می‌گیرند.(یکی از عوامل مهم عدم توسعه سیاسی کشور) در فلسفه و اندیشه سیاسی «توتالیتاریسم» و «فاشیسم» و امثالهم معنا و مصداق صریح و مشخصی دارند و ما حق نداریم آنها را به صورت دلبخواهی و بر اساس حُب و بغض شخصی مورد استفاده قرار دهیم. توتالیتاریسم در تعریف دم دستی بدین معناست که حتی زن و شوهر هم در خلوت خود جرات سخن گفتن و کوچکترین انتقادی از نظام حاکم را نداشته باشند. توتالیتاریسم به این معناست که شهروندان با در و پنجره باز منزل، جرات سخن گفتن از نظام سیاسی را نداشته باشند. اینکه در جامعه ما آزادی کامل سیاسی و انتخابات آزاد و گردش نخبگان وجود ندارد، امری کاملا ملموس است اما اینکه این وضعیت را توتالیتور نامیده و یا هر کنش مخالف عقیده خود را به فاشیسم منتسب نماییم ناشی از عدم شناخت صحیح مفهوم آزادی و سایر مفاهیم سیاسی است.
Ko'proq ko'rsatish ...

file

4 514
65
جناب وزیر ورزش و رئیس فدراسیون فوتبال و مسئولان مربوطه کاش کمی از «فضیلت شرم» بهره‌مند بودید. کاش به جای دادن فرش و بنرهای خوش آمدگویی به بازیکنان حریف در حد ساختن چمن بزرگترین ورزشگاه فوتبال کشور قدرت و توانایی مدیریتی داشتید. امروز حتی در ورزشگاه‌های جهان چهارم آفریقا و جنوب آسیا هم در چنین وضعیتی مسابقات بین‌المللی برگزار نمی‌کنند..

file

6 251
116
از رفتار هموطنانمان از دویدن دنبال اتوبوس تیم النصر یا بالا رفتن از بیابان‌های اطراف هتل محل اقامت رونالدو انتقاد کردیم اما این رفتار در مقابله با خودتحقیری و خودباختگی آن هموطنانی که پس از باخت تیم ملی ایران مقابل انگلیس و آمریکا خوشحالی کردند، هیچ نبود. به شخصه شاید تنها روزی که از هموطن بودن با برخی از مردم احساس شرم و خجالت کردم و آرزو کردم کاش در برهه دیگری از تاریخ این سرزمین به دنیا می‌آمدم آن روز بود. درد و رنج و شرم آن روز به حدی بود که تصور نمیکنم تا روزی که زنده هستم فراموشش کنم.
Ko'proq ko'rsatish ...
4 913
58
آب و هوای اروپا تا همین چند دهه پیش به شدت نخبه‌پرور و فرهنگ‌ساز بود و هر کس که چند سالی گذرش به اروپا می‌افتاد، دیگر آن آدم سابق نمی‌شد و با حجم عظیمی از تمدن و فرهنگ بشری آشنا می‌گشت. این مسئله را به وضوح می‌توان در روشنفکران نسل اول (عصر قاجار) و روشنفکران نسل دوم (عصر پهلوی اول) و حتی بخش بزرگی از روشنفکران نسل سوم (عصر پهلوی دوم) ایرانی مشاهده کرد. بسیاری از آن روشنفکران (و هنرمندان نامداری چون کمال الملک) تحت تاثیر فرهنگ و اندیشه پویای حاکم در اروپا به مدافعان پرشور آزادی و وطن تبدیل شده و پس از بازگشت مبدع خدمات بسیاری به کشور شدند. اما آب و هوای این سالهای غرب به واسطه سلطه همه جانبه گفتمان های خردستیز و هوچیگیر (تحت لوای پست‌مدرنیسم و پست مارکسیسم با قدرت رسانه‌ای فراوان) به شدت سُفله‌پرور است و نتیجه آن را می‌توان به وضوح در کردار و گفتار و رفتار اپوزسیون ایرانی ساکن غرب مشاهده کرد. @طرف آن سوی دنیا نشسته، رخ نظریه پرداز گرفته و از پیروانش می خواهد که خود را به اولین پاسگاه و کلانتری محل سکونت رسانده و تحویل پلیس دهند:-))
Ko'proq ko'rsatish ...

file

5 320
113
فرهاد قنبری جامعه شناسانِ ضد جامعه سوالی که در مواجهه با برخی از اساتید و دانشجویان رشته جامعه شناسی و بسیاری فعالین سیاسی که تحصیلات عالیه دانشگاهی دارند مطرح می شود این است که چرا آنها از بدیهیات لازم برای ساخت یک اجتماع مدرن فاصله گرفته و از زیست جهان «قبیله ای» در مقابل «شهروند ملی» دفاع می کنند؟ مگر آرمان روشنگری این نبود که انسان را از کودکی و طفولیت فکری و دست و پا زدن در تعصبات قومی، قبیله ای رها کرده و او را به انسانی صاحب خرد و مستقل و شهروند دولت-ملت تبدیل نماید، اما چرا استاد و کنشگر سیاسی و روشنفکر قرن بیست و یکم ایرانی که ادعای هگل و مارکس و روسو و دکارت شناسیش گوش عالمیان پر کرده از «قبیله گرایی» [در مقابل شهروند] دفاع می کند و مدافعان شهروند دولتِ ملی را فاشیست و پان و.. می نامد و در مقابل به ستایشگر پرشور قبیله گرایان خشونت طلب تبدیل می شود؟ ریشه این مسئله را در عوامل مختلف از قبیل «ذهنیت رعیت مآب»، «تاریخ استبدادی»، «عدم تجربه زیسته دموکراسی»، «عدم شناخت صحیح دولت-ملت در عصر مدرن»، «نفهمیدن آرمان روشنگری» و از همه مهمتر نهاد دانشگاه و رشته های تحصیلی مانند جامعه شناسی و علوم سیاسی و فلسفه باید جستجو کرد. در جوامع توسعه یافته غربی اگر دانشگاه و علوم انسانی و جامعه شناسی و علوم سیاسی پدید آمد نه بر اساس تقلید از دیگران بلکه در پاسخ به نیازی بود که برحسب تحولات اجتماعی در آن جامعه ایجاد شده بود. دانشگاه و علوم انسانی در غرب با زیست اجتماعی مردم همان قرن و عصر در هم تنیده بود و اگر دورکهایم و هگل و آگوست کنت و دیلتای و وبر و بوردیو و بودریار و دیگرانی پیدا شده و شروع به نظریه پردازی می کردند در پاسخ به نیاز زمانه خویش و برای گشودن افق فکری نو و شناخت و شناسایی و رفع آسیب های اجتماعی و بحرانهای فکری موجود در جامعه خویش بود. بر این اساس اگر «جامعه شناسی پُست مدرن» هم در جوامع غربی ایجاد شد و نظریه پردازن به مباحثی مانند «هویت» و «جنسیت» و «قومیت» و «تفاوتها» و امثالهم پرداختند در پاسخ به نیاز جامعه در پرداختن به چنین مسائلی بود. جامعه دانشگاهی غرب با تجربه دویست ساله روشنگری، تجربه طولانی دموکراسی، تجربه دو جنگ جهانی و در پاسخ به برخی بحرانهای اجتماعی دهه های پایانی قرن بیستم به این برداشت رسیده بود که برای بسط بیشتر دموکراسی باید به چنین حوزه هایی پرداخته و امکانهای جدیدی را به روی شهروندان خویش بگشاید. حال استاد و دانشجوی جامعه شناسی و علوم سیاسی و فلسفه ایرانی که نه شناخت درستی از تاریخ و فلسفه غرب دارد و نه تاریخ و الزامات آموزشی کشور خویش را می‌فهمد، با تکیه بر چند ترجمه دست و پا شکسته از متون جامعه شناسان و متفکران غربی [که همگی آنها در پاسخ به نیازهای وقت جامعه خود طرح شده است] به شهروندی تبدیل می شود که پاهایش روی زمین ایران است، اما ذهنش در یک دنیایی خیالی و ضد ملی سیر کرده و با بازی با مفاهیمی چون فاشیسم و سوسیالیسم و هویت و امثالهم به مخالف سرسخت جامعه خود تبدیل می‌شود. استاد و دانشجوی جامعه شناسی در ایران با مطالعه مثلا چند واحد«جامعه شناسی پست مدرن» تمام مسائل هویتی و قومی مستتر در جامعه غربی را به جامعه خویش بسط می دهد و بدون درک اینکه ایران جامعه مهاجرپذیر و متکثر نژادی نیست و یا تجربه روشنگری و دموکراسی و شهروندی مدرن ندارد و یا در کدام جغرافیای جهان واقع شده و با چه تاریخ و سنت و فرهنگی رشد یافته است و یا با چه تهدیدات امنیتی مواجه است، به مدافع قبیله‌گرایی تبدیل می شود و در مقابل نگاه ملی که تلاش می‌کند انسان جهانِ سومیِ خاورمیانه ای را به جایگاه «شهروند» ارتقاء دهد به مدافع پرشور ارزشهای «عشیره‌ای-قبیله‌ای» تبدیل شده و در مقابل توسعه فرهنگی و سیاسی جامعه قرار می گیرد. پ.ن: بدیهی است که منظور بخشی از اساتید و دانشجویان این رشته‌های دانشگاهی است.
Ko'proq ko'rsatish ...
4 484
35
فرهاد قنبری دانشگاه ضدملی اگر دانشکده های فنی و علوم پزشکی در ایران به محلی برای تربیت متخصص برای غرب و اقیانوسیه تبدیل شده است، عموم دانشکده‌های علوم انسانی هم به محلی برای تربیت تفکر ضدملی و صدوطنی تبدیل شده است. دانشگاه در ایران به ویژه در رشته هایی مانند «جامعه شناسی» و «تاریخ» و «علوم سیاسی» و «فلسفه» و امثالهم بیشتر از آنکه در خدمت جامعه و گشودن گره و مشکلی از جامعه باشد، در خدمت تربیت انسانهایی افسرده، هپروتی، ضداجتماع و یاوه گو بوده است. تصور کنید طرف از فلان منطقه دورافتاده یا شهر کوچک بلند شده آمده در دانشگاه تهران و.. به اسم جامعه شناسی و فلسفه سر کلاس چند استاد هپروتی تر از خودش نشسته و چند جمله بریده از مارکس و آرنت و هگل و هایدگر و گرامشی و لوکاچ و فوکو و... خوانده و به انسانی بیگانه با جامعه و محیط خویش تبدیل شده و چنان سخنان بی سروتهی می گوید که آدم نمی داند بخند یا گریه کند. طرف یک کلمه به اسم «پست مدرن» شنیده و تصور می کند که «چشمه دانایی» را کشف کرده و چند واژه دهان پرکن مثل «فاشیسم» را هم تنگ کارش گرفته و صبح تا شب در حال لعن و نفرین به «زبان» و «تاریخ» و «هویت» سرزمین خویش است و از فردوسی و شاهنامه تا نوروز و چله را به اسم فاشیسم و نژادپرستی انکار می کند و به نام «آنتیک بازی» در حال ترویج و دفاع از تروریسم و خشونت است. آن یکی دو جمله «خدا مرده است» و «به سراغ زنان می روی، تازیانه را فراموش نکن» نیچه را شنیده و تصور می کند که بزرگترین نیچه شناس قرن بیست و یکم شده است و مدام پادکست و کلیپ پر می کند و هذیانات ذهنی خود را به اسم «تحلیل فلسفی» به خورد مخاطب نگون بخت خود می دهد. آن دیگری چهار کلمه به اسم «نئولیبرال» و «امپریالیسم» شنیده و همانها را شمشیر خود کرده تا از طریق آن به هر کسی که اندک تلاشی برای کارآفرینی و رشد اقتصادی این سرزمین داشته بتازد و خود را در جایگاه قهرمان توده و خلق بنشاند. آن دیگری دو جمله از هایدگر خوانده و کلا در فضا سیر می کند و از «شوند تاریخی خویشتن در پرسش بنیادین هستی» و «تجربه وجودی دازاین» در پاسخ به بحران هستی در اندیشه های ملاعلی کنی سخن می گوید. آن دیگری که کمی زرنگتر بوده به اسم علوم انسانی بومی و مقابله با علم امپریالیستی کلا ارتباط خود را با واقعیت قطع کرده و در جهان دُن کیشوتی سیر می کند و از جن و جین و موسیقی پاپ و سینما تا فرهنگ و سیاست خارجی بنگلادش را در چند دقیقه برای مخاطب حقیقت جویش تحلیل کرده و در کاسه می ریزد. باور بفرمایید بسیاری از همین افراد که آدم دلش هم به حالشان می سوزد، [چرا که اغلب نه درآمد و شغلی دارند و نه وضعیت اقتصادی مناسبی دارند] اگر پس از گرفتن دیپلم سراغ کار و کاسبی چیزی می رفتند، الان هم وضعیت اقتصادی بهتری داشتند و هم خدمت بهتری به تولید و اقتصاد کشور انجام می دادند و هم اینکه اعصاب آرامتری داشته و به فردی عصبی و پرخاشگر و ضدوطن تبدیل نمی شدند. پ.ن: طبیعتا منطقه دور افتاده و شهر کوچک اشاره شده به معنای این نیست که اگر فلان فرد از شمال تهران می آید، جامعه شناس و فیلسوف برجسته ای تبدیل می شود. مسئله این است که فردی که از خانواده ثروتمند در این وادی می افتد آسیب اقتصادی کمتری می بیند و حداقل دچار دغدغه معیشت نمی شود و هگل و لنین و مارکس و هایدگر برایش یک تفنن است.
Ko'proq ko'rsatish ...
4 342
51
فرهاد قنبری هامارتیای هنرمندان «هرگز عقل سیاسی شهروندان را به دست هنرمندان و اهل ادب ندهید. با ذهنیت رومانتیک و فهم ناچیزی که از امر مهیب سیاست دارند درهای جهنم را باز می کنند.» (جمله‌ای منسوب به آلکسی دو توکویل) حقیقتی بزرگ و قابل تامل در این سخنان توکویل نهفته است. هنرمندان و ادیبان و شاعران عموما روحیه بسیار حساس و رمانتیکی دارند و به همین دلیل بیشتر تحت تأثیر رنج‌ها و مصائب و مشکلات اجتماعی قرار می‌گیرند. حال همین روحیه‌ رمانتیک و نوع دوست که در زندگی فردی و کمک به خلق آثار هنری بسیار نیکو و پسندیده جلوه می‌کند، وقتی وارد حوزه پیچیده‌ای چون سیاست می‌شود نه تنها نقطه قوت نیست بلکه امکان خلق فاجعه بیشتر را فراهم می‌کند. عموم هنرمندان از واقعیت‌های حاکم بر عرصه بین‌الملل و تنازعات سیاسی میان دولتها بی‌اطلاع‌اند، شناخت درستی از واقعیت  آنتاگونیستی سیاست ندارند، تنوع و گوناگونی باورها و اعتقادات را جدی نمی‌گیرند و در یک کلام تحت تاثیر احساساتند. عموم این افراد جایگاه و اهمیت مرز و قلمرو و تمامیت ارضی را نمی‌فهمند، نیاز به نیروی نظامی و چشم طمع اقوام زورگو به سایر سرزمین‌ها را درک نمی‌کنند و با مشکلات و دشواری های کنترل و مدیریت یه کشور ناآشنا هستند. آنها با روحیه رمانتیک خود فقط یک فضیلت (مثلاً کرامت انسان، فقرستیزی، عدالت اجتماعی، آزادی و...) را می‌بینند و همین مسئله باعث چشم بستن آنها به روی تمام مسائل دیگر می‌شود و با یک نگاه خطی و تک‌بعدی تصور می‌کنند که دیگرانی که به مانند آنها فریاد سر نمی‌دهند یا آن معضل را نمی‌بینند یا خودفروخته‌اند و یا بزدل و احمق و عافیت ‌طلبند. این نگاه باعث می‌شود که وقتی وارد عرصه سیاست و فعالیت سیاسی می‌شوند، ناخواسته فاجعه خلق کرده و به قول توکویل درهای جهنم را باز کنند.
Ko'proq ko'rsatish ...
5 077
91
Oxirgi yangilanish: 11.07.23
Privacy Policy Telemetrio