تکیه داده بود به اپن و با اون اخمهای هولناکش خیره شده بود بهم تا با اون
#شکم_هشت_ماهه ظرف های مهمونی و بشورم !!! از قصد و برای اینکه آزارم بده ، دستور داده بود حتی یه ظرف یکبارمصرف هم استفاده نشه و حالا من مونده بودم و این همه ظرف کثیف !!!
دستمو به کمر دردناکم گرفتم و نگاهم روی ظرفهای کثیف نشست ، هنوز نصف هم نشده بودن !!!
_ عشقم ، نمیای بخوابیم ؟؟؟ خسته شدم !!!
بغض توی گلوم نشست ، خسته شده ؟؟؟ از چی ؟؟؟ از رقصیدن و خوشگذرونی کردن ؟؟
برگشتم با چشمایی که اشک توشون میرقصید بهشون خیره شدم ،
کی باور میکرد اخر اون عشق آتشین بشه این ؟؟؟؟
دختره با دلسوزی رو به من گفت :
_ عزیزم برای امشب کافیه دیگه ، برو استراحت کن اخه کی با این شکم میاد کلفتی دختر خوب ؟؟؟
خوب بود که فکر میکرد کلفتشونم !!! نمیخواستم با فهمیدن اینکه من زن همونی ام که الان توی بغلش لم داده غرورم بشکنه !!!
شاهرخ با صدای بمی لب زد
_ برو میام !!
لبخند تلخی روی لبم نشست و چشم ازشون دزدیدم ، صدای قدمهای دختره نشون از رفتنش میداد
_ کافیه دیگه !!!! بقیه اش بمونه برای فردا
بدون اینکه برگردم سمتش پوزخندی زدم
_ لازم نکرده دلت برام بسوزه !!! اگه از نگاه کردن خسته شدی میتونی بری !!! نترس از زیر کار در نمیر ...م
با #دردی که توی کمرم پیچید نفس توی سینه ام حبس شد و بشقاب از دستم افتاد و شکست ، اونقدر محکم لبمو گزیدم که طعم گس #خون توی دهنم پیچید
دست زیر شکمم گذاشتم و
#آخ دردناکی از بین لبام بیرون پرید ، زیر زانوهام از شدت درد خالی شدن و چیزی نمونده بود بخورم زمین که از پشت توی آغوشش کشیده شدم
با درد هق زدم
_ دست .. به ..من ..نزن ..آی
صورت ترسیده اش مقابل صورتم قرار گرفت
_ چته برفین ؟؟؟
با دندون قروچه نگاهش کردم و خواستم چیزی بگم اما با خیس شدن شلوارم ، ترسیده صداش زدم
هول شده گفت :
_ نترس .. نترس عزیزم کیسه آبت پاره شده ...
_ شاهرخ !!! اینجا چه خبره ؟؟؟
این صدای همون دختره نبود ؟؟؟ معشوقه شوهرم ؟؟؟
با چشمایی که اشک دیدشونو تار کرده بودن و کم کم داشتن سیاهی میرفتن به شاهرخ چشم دوختم
_ ازت ..متنفرم ....آخ
درد با قدرت بیشتری توی شکمم پیچید و ...
https://t.me/+Eh0qG9ZOmJJjOTg0
https://t.me/+Eh0qG9ZOmJJjOTg0
https://t.me/+Eh0qG9ZOmJJjOTg0
❌
بیش از 220 پارت بلند و بدون سانسور🫣
Ko'proq ko'rsatish ...