#نعره زد:
-تو اینجا چه غلطی میکنی؟
اهمیتی ندادم و با آخرین سرعتم جلو رفتم. با هر دو دست بازوهایش را گرفتم و تلاش کردم مانع صدمه زدن بیشترش به پریوش بشوم. پریوش مظلومانه در خود جمع شده و لباسش غرق خون بود. برخلاف همیشه فحش نمیداد. حتی در مقابل لگدهای شوهرش ناله هم نمیکرد. چند ضربهای هم نثار من شد! هر چه داریوش را قسم میدادم، هر چه التماسش میکردم، حرفهایم را نمیشنید. یکباره میان خشم و طغیان، روی زمین ولو شد، ضجه زد و فریاد سر داد:
-تو میدونستی... میدونستی بچه از من نیست... الان خیلی خوشحالی؟ دلت خنک شد؟
به جای هر حرفی، همانطور که مثل او اشک میریختم دست بزرگش را نوازش کردم. گریهاش به هقهق تبدیل شد. مثل کودکی ترسیده و بیپناه سر روی شانهام گذاشت و هایوهای گریست. ناواضح نالید:
-با این رسوایی چیکار کنم؟ چه خاکی تو سرم بریزم؟
https://t.me/+Sb5K2M1aFYtr9CV3
پیشنهاد میکنم بخونید و از زیبایی داستان و قلم نویسنده لذت ببرید.
_پس عملا از قصد داری منو سوق میدی به سمت
#شوهرت؟ درست فهمیدم؟
با حفظ همان لبخند، سرش را بالاپایین کرد.
من هم تبسمی روی صورتم نشاندم؛ هر چند مصنوعی:
_اشتباه گرفتی... من اهلش نیستم.
جدی شد:
_حتی اگه خودم بخوام؟ من مشکلی ندارم!
_من مشکل دارم! جدای از زن داشتن، آقاداریوش به درد من نمیخوره. از هیچ نظری... سنی، اقتصادی، اجتماعی، هر چی که فکرش رو بکنی به هم نمییایم... اما بهت قول میدم با این شیوه بیتفاوتی و کممحلی که تو در موردش داری، بدون اینکه خودت بخوای تلاش کنی، دیر یا زود یکی میاد تو
#قلبش!
با حسرت سری تکان داد:
_اگه خودش عرضه داشت که تو این چند سال یکی اومده بود و من راحت شده بودم! نه قیافه داره، نه هیکل داره، نه اخلاق داره، نه شعور داره... فقط پول و جایگاه داره. اینم از بدبختی منه دیگه. هیچ
#زنی حاضر نیست روش سرمایهگذاری کنه!
چشمانم از دفعهی قبل گردتر شد:
_بیانصافی نکن... شوهرت خیلی
#خوشهیکله... به خدا حتی بدون پول و جایگاهش، آرزوی خیلیاست. خودش شرف داره و
#خیانت نمیکنه.
خندید و نوک انگشتانش را ریتمیک به هم زد:
_پیشکش تو!
زل زدم به چشمانش:
_منو قاطی بازیتون نکن. دو هفته به اصرار خانومی اینجا میمونم و بعدش میرم ردّ کارم.
نگاهش به بازی انگشتانش بود. لحن
#معاملهگرایانهای به صدایش داد و گفت:
_به چشم یه موقعیت کاری بهش نگاه کن. دو هفته زمان خیلی خوبیه... نمیخوام پیشش بخوابی که اینجوری نگام میکنی... فقط
#قاپش رو
#بدزد، یه کاری کن
#عاشقت بشه. داریوش تو رو خیلی قبول داره، براش محترمی... یه ذره تلاش کنی از مرحله محترم بودن میرسی به مرحله
#معشوق شدن. بعد شرط بذار که تا زن داره، زنش نمیشی! بتونی
#طلاقم رو بگیری یه سرویس برلیان خیلی سنگین دارم همون رو میدم بهت.
https://t.me/+Sb5K2M1aFYtr9CV3
https://t.me/+Sb5K2M1aFYtr9CV3
https://t.me/+Sb5K2M1aFYtr9CV3Ko'proq ko'rsatish ...