Xizmat sizning tilingizda ham mavjud. Tarjima qilish uchun bosingO'zbek
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
الفئة
لغة وموقع القناة

audience statistics گذری بر اسرار تاریخ

کامل ترین مرجع تاریخ ایران و جهان تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران ...🤝 
36 333-22
~2 224
~4
5.22%
تقييم تيليجرام العام
عالميًا
23 165المكان
من 78 777
3 753المكان
من 13 357
في الفئة
573المكان
من 2 333

جنس المشتركين

تعرف على عدد كل من المُشتركين الذّكور والإناث على القناة.
?%
?%

لغة الجمهور

معرفة توزيع المشتركين في القناة حسب اللغة
الروسية?%الإنجليزية?%العربيّة?%
نمو القناة
رسم توضيحيجدول
ي
أ
ش
س
help

جار تحميل البيانات

فترة تواجد المستخدم على القناة

اعرف كم من الوقت قضى المُشتركون على القناة.
حتى أسبوع?%المؤقتات القديمة?%حتى شهر?%
الزيادة في المُشتركين
رسم توضيحيجدول
ي
أ
ش
س
help

جار تحميل البيانات

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
🔻«پزشکیان» نهمین رئیس‌جمهور منتخب مردم ایران شد 🔸«مسعود پزشکیان» با کسب اکثریت آرا در دومین مرحله چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری، رئیس‌جمهور منتخب مردم شد. 🔸«پزشکیان» ۱۶۳۸۴۴۰۳ رأی به دست آورد. 🔸«سعید جلیلی» نیز ۱۳۵۳۸۱۷۹ رأی کسب کرد. 🔸نهمین رئیس‌جمهور ایران، متولد ۱۳۳۳ و دارای مدرک فوق‌تخصص جراحی قلب است. 🔸«پزشکیان» از ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ سمت وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی را بر عهده داشت. 🔸وی ۵ دوره نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس بود. 🔸«پزشکیان» نایب‌رئیس دوره دهم مجلس شورای اسلامی نیز بوده است.
عرض المزيد ...
12 435
48
برای تغییر زندگی چاره دیگری نداشتم!!! سال ۱۳۸۸ سازمان سنجش یک داوطلب را مجبور کرد دوباره کنکور بدهد، معدل این داوطلب ۱۱/۳۰ بود. از یک منطقه دورافتاده از یک خانواده با ده فرزند، پدر کارگر ساختمانی، ظاهرا پسر، بهمن ماه از خدمت سربازی برگشته بود و فقط حدود ۵ ماه فرصت مطالعه داشت، اتفاق عجیبی افتاد! سازمان سنجش مشکوک به تقلب این فرد بود، آزمون دوم در شرایط ویژه ای برگزار شد بدون هیچ سروصدای رسانه ای، این بار پسر همه درس ها را ۱۰۰٪ زد، نام این پسر "" بود، رتبه یک کشور در رشته تجربی- رتبه یک کشور در رشته زبان و رتبه ۴۴ کشور در رشته هنر. اولین بار که از او پرسیدند چرا موفق به کسب این رتبه شدی؟ پاسخش این بود: ((برای تغییر زندگی چاره دیگه‌ای نداشتم))
عرض المزيد ...
5 611
52
جدال دو برادر بر سر زن یهودی تبار پس از قتل آغامحمدخان قاجار و به پادشاهی رسیدن فتحعلی شاه ، مریم خانم زن زیبای یهودی تبار که به دین اسلام گرویده و یکی از زنان حرمسرای آغامحمدخان بود ، به عقد فتحعلی شاه درآمد. معروف است که حسینقلی خان ثانی پسر حسینقلی خان جهانسوز ، به مخالفت با فتحعلی شاه برادر اعیانی خود برخاسته بوده و دلیل این مخالفت ، همین مریم خانم بوده است که حسینقلی خان دلباخته او شده بود و فتحعلی شاه نیز خواهان او بود. اما در کشاکش این رقابت ، چون زور و زر فتحعلی شاه بیشتر بود ، آن زن را صاحب شد و عاقبت برادر خود را که متوالیاً سر به شورش برمی داشت ، در سال ۱۲۱۸ قمری مقتول نمود. فتحعلی شاه از این زن صاحب ۴ پسر و ۲ دختر گردید و پنج فرزند دیگر او نیز در کودکی جان سپردند. : دختران ناصرالدین شاه_ فاطمه قاضیها
عرض المزيد ...
5 114
21
#تدارک_همسر و برای حضرت مهدی توسط شاه تهماسب؛ فرستاده ونیزی ها به دربار شاه تهماسب، در ارتباط با تهیه مقدمات و انتظار ظهور حضرت مهدی در دربار صفوی می نویسد: "شاه یک خواهر در خانه اش دارد که نمی خواهد ازدواج کند، زیرا می گوید او را نگه می دارد تا زن مهدی بشود... شاه می گوید که از خواهرش در روی زمین که جایگاه راستین محمد(ص) است مراقبت می کند. او یک اسب سفید هم دارد که برای مهدی (عج) نگه داشته است. این اسب یک پالان مخملی سرخ رنگ و نعل های نقره و بعضی اوقات طلای ناب دارد. هیچ کس سوار این اسب نمی شود و همیشه آن را در جلوی بقیه اسب های شاه قرار می دهند." : ممبره، ص 23.
عرض المزيد ...
4 645
43
✅خاموشی! آورده اند که : نادانی بر آن شد تا به الاغی سخن گفتن بیاموزد . پیاپی با درازگوش بیچاره حرف می زد و ‌به گمان خود الاغ در حال پیشرفت بود. خردمندی این را دید و بگفت : ای نادان! بیهوده تلاش مکن و خود را مضحکه دیگران قرار نده! الاغ از تو سخن گفتن نمی آموزد، ولی تو می توانی خاموشی را از او بیاموزی.
4 993
24
**در مستراح ایرانی ظرف آبی می‌گذارند که لوله‌ای دراز چون گردن دُرنا دارد! سفرنامه آشی کاگا آتسواوجی آفتابه به عمرش چنین شاعرانه توصیف نشده !!!
5 606
73
همدستی با دزدها عزیز نسین در یکی از کتاب های خود می نویسد: قرار بود هیئتی از انگلیس به ترکیه بیاید. رئیس پلیس استانبول قبل از ورود هیئت، به زندان رفته و خطاب به یک دزد با سابقه میگوید: اگر یک کار ملی انجام بدهی، آزاد خواهی شد؟! سارق سابقه دار میگوید: من و کار ملی؟! چکار می توانم، بکنم. رئیس پلیس میگوید: تو در عرض سه روز که هیئت انگلیسی اینجا هستند، مرتب وسایل آنها را، بگونه ای که نفهمند، بزن و به ما بده؟! دزد میگوید: این که چیزی نیست. خلاصه، اعضای هیئت انگلیسی هر روز کلاه، کیف، کفش، پاسپورت خود را از دست می دهند و رئیس پلیس بلافاصله، با اعلام اینکه سارق را دستگیر کردیم، آنها را بر میگرداند. روز سوم در پایان سفر هیئت انگلیسی، رئیس پلیس که در پاویون فرودگاه آنها را بدرقه می کرد، گفت: امیدوارم این چند روز در استانبول به شما خوش گذشته باشد، البته از نزدیک شاهد پیشرفت پلیس کشور ما هم بودید که چگونه دزدها را بلافاصله دستگیر و اشیاء سرقتی را مسترد می نمود؟! رئیس هیئت انگلیسی، یک نگاه معنی دار به رئیس پلیس شهر انداخته، در پاسخ می گوید: البته این درست است که پلیس شما پیشرفت قابل ملاحظه ای داشته، اما در طول اقامت در استانبول، ما همچنین شاهد همکاری دزدها با آنان نیز بودیم؟! عزیز نسین با نگارش این داستان، در واقع می خواهد بگوید، چنانچه سرقت کلان، پیچیده و یا غیر متعارفی رخ داد و بعد دزدها بلافاصله دستگیر شده و مبنای موفقیت قرار گرفتند، باید به کل ماجرا شک کرد؟!
عرض المزيد ...
4 829
53
این نقاشی ‎تاریخی توسط هنرمند هلندی سر لارنس آلما تادما (1836 - 1912ا) در سال 1856 به سبک رمانتیسیسم تکمیل شد. این نقاشی افسانه ای را به تصویر می کشد که پس از سیل در هلند، یک نوزاد و یک گربه در گهواره شناور پیدا شدند. گربه از این طرف به آن طرف می پرید تا از واژگون شدن گهواره جلوگیری کند..

file

4 530
41
ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است ! خری و اشتری بدور از آبادی بطور آزادانه باهم زندگی می کردند.... نیمه شبی در حال چریدن علف ، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند. شتر چون متوجه خطر گرديد رو به خر کرد و گفت : ای خر خواهش می کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند!" خر گفت : "اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سر دادن من است." شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بی خیال گردد.تا مبادا بدست انسانها بیافتند. خر گفت: " متأسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت می دانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!" پس خر بی محابا نعره های دلخراش بر میداشت. از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی می گذشت، متوجه حضور آنان گرديدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپايان بارکش گذاشتند. صبح روز بعد در مسیر راه ، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانيده و شتر را به آب راندند. چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود. خر گفت :ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می افتم و غرق می شوم." شتر گفت : خر جان، من عادت دارم در آب برقصم.!! ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!" خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد. خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟! شتر گفت : " چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود!!! امروز زمان رقص ناساز اشتر است!" شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بينداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت : " رفاقت با خر نادان ، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشيد! امثال و حکم علامه دهخدا
عرض المزيد ...
گذری بر اسرار تاریخ
کامل ترین مرجع تاریخ ایران و جهان تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران ...🤝
3 970
44
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه ‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نيز در شعرى چنين میفرماید : ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهايى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم ...
عرض المزيد ...
4 802
39
🟢 نتایج نهایی و رسمی انتخابات/ انتخابات به دور دوم کشیده شد/ ۴۰ درصد مشارکت 📊۵۸ هزار و ۶۴۰ شعبه در ۴۸۲ شهرستان شمارش شده و تعداد ۲۴ میلیون و ۵۳۵ هزار و ۱۸۵ رای اخذ شده است. ⬅️ مسعود پزشکیان: ۱۰ میلیون و ۴۱۵ هزار و ۹۹۱ ⬅️ سعید جلیلی: ۹ میلیون و ۴۷۳ هزار و ۲۹۸ ‏ ⬅️ محمدباقر قالیباف: ۳ میلیون و ۳۸۳ هزار و ۳۴۰ ⬅️ مصطفی پورمحمدی: ۲۰۶ هزار و ۳۹۷ ⬅️آرای باطله: یک میلیون و ۵۶ هزار و ۱۵۹
3 681
4
در ایل ما گوسفندان را داغی روی صورت یا گوش شان می گذاشتند تا اگر گم شدند یا دزدیده شدند بتوان ردی از آنها گرفت نشانی از آهن داغ که پشم و پوست و گوشت را می سوزاند و ضجه گوسفند بیچاره را به فلک می رساند و آن نشان تا همیشه خدا پیدا بود کاش همین داغ را روی دزدها می گذاشتند تا میان آدمها گم نمی شدند . وگرنه گوسفند بیچاره هیچ گناهی نداشت .. ما از ترس آدمها گوسفندان را داغ می کردیم .. محمد بهمن بیگی
5 758
71
✅ستم‏پيشه بر خويش اِستَمگر است‏! 🔵حکایت: شيوه عدل نوشيروانى، شيوايان‏ را شيفته ساخت و بينايان را فريفته. موبدى از وى به شگفت آمد. پرسش گرفت كه هيچ روز دست دادخواهان از دامن چون تو پادشاهى دادگر كوتاه مباد. آيا اين عدل و داد كه تو راست در نهاد است يا به كوشش در خود نهادى؟ گفت: در روزگار جوانى، با پدرم قباد گذرم به شكارگاهى فتاد، تازى سگى را ديدم كه از تكتازى باز آمده و از ناتوانى جان‏پرداز، ناگاه يك تن پياده، بيهوده بدان سگ، سنگ انداخت و پاى آن را لنگ ساخت. پياده، پاى رفتن گرفت و سگ، جاى ماندن. همان دم سوارى را ديدم كه پياده را پيش آمد، اسبى سركش زير پاى داشت، لگد زد و پاى پياده را شكست. پياده نشست و سوار بار رفتن بست. از پى آن، پاى اسب به سوراخ موشى فرورفت خرد شد و دستبرد پاداش خورد. چون به اندكى هر يكى را سرهنگ روزگار دستمزد كار خود داد و از پاى درآورد، دانستم كه هر كارى را پاداش از پى، و كيفر از دنبال خواهد بود. لاجرم پيرامون كار زشت نخواهم رفت و با هيچ‏كس ترمنشت‏ (بدکردار) نخواهم شد. عرب گويد: من حفر بئرا لأخيه وقع فيه‏. بيت‏ اگر خود ستم را ستم كيفر است‏ ستم‏پيشه بر خويش استمگر است‏ گل از خار اشترگيا كس نچيد ز سرگين سگ، كيميا كس نديد مخور زهر بر جاى سقمونيا مكن شوره خاک را توتيا چو از سنگ و چقماق آتش بجست‏ تو را كرده و كيفر آيد به دست‏ ز كردار، كيفر بود آشكار تو را كار آن به كت آيد به كار (ص.۳۳۰) : فقير شيرازى، خرابات، به‌تصحيح منوچهر دانش‌‏پژوه‏، تهران: ميراث مكتوب‏، سال ۱۳۷۷.
عرض المزيد ...
4 507
20
⭕️ دوستان خبر خوش هر هزار سکه همستر 50 دلار قیمت گذاری شد هرچه سریعتر شروع کن ✌
1
0
🚀⭕️ کامبوی امروز، ۷تیر ۱۴۰۳ ✔️ این سه کارت رو پیدا کنید و یک لول ارتقا بدید. تبریک؛ شما ۵،۰۰۰،۰۰۰ سکه جایزه گرفتید! 👍 در کامبوی روزانه، همیشه نسبت هزینه به درآمد رو در نظر بگیرید
3 382
3
متنى قابل تامل در باب ديدن نعمت ها «قارون» هرگز نمی دانست که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند، ما را به آسانی مستغنی میکند. و «خسرو پرويز» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است. و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند، کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید. و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند؛ هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید... و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان گذشته نيز اینگونه نمی زیستند اما باز گله منديم! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم...! كمى متفاوت بنگريم...
عرض المزيد ...
4 839
55
وقتی که یک بچه بود، پدرش به عنوان یک مربی اسب برای تربیت اسبها از یک اصطبل به اصطبل دیگر و از یک مزرعه به مزرعه دیگر در گردش بود. به همین خاطر مدرسه‌اش در طول سال چند بار عوض می‌شد. یک روز، وقتی که شاگرد دبیرستان بود، معلم از شاگردان خواست که بنویسند وقتی که بزرگ شدند می‌خواهند چه کاره شوند. او یک دقیقه هم صبر نکرد و هفت صفحه کاغذ درباره هدفش که می‌خواست مالک یک مزرعه اسب باشد نوشت، او همه چیز را با جزئیات کامل نوشت و حتی طرحی از آن مکان با اصطبلها و ویلایش کشید. دو روز بعد او نوشته‌اش را با یک نمره F (پائین‌ترین نمره) در صفحه اول دریافت کرد. بعد از کلاس، نزد معلم رفت و پرسید، «چرا من پائین‌ترین نمره را گرفتم؟» معلم پاسخ داد: «این آرزو برای بچه‌ای مثل تو که نه پول دارد، نه امکانات و از یک خانواده دوره‌گرد است خیلی غیرواقعی است. به هیچ وجه ممکن نیست روزی به این آرزوی بزرگ دست پیدا کنی.» سپس پیشنهاد کرد دوباره بنویسد و آرزوی واقعی‌تری داشته باشد. پسر به منزل رفت و از پدرش پرسید که چکار باید بکند. پدر پاسخ داد:«این تصمیم خیلی برای تو مهم است. پس خودت باید به آن فکر کنی.» پس از چند روز، پسر همان نوشته را برای معلمش برد. هیچ تغییری در آن نداد و گفت: «شما نمره F را نگهدار و من آرزویم را نگه می‌دارم.» اکنون مونتی رابرتز مالک خانه‌ای با زیربنای 400 متر مربع در وسط یک مزرعه اسب به مساحت 8 هکتار می‌باشد و هنوز آن نوشته را با خودش دارد و آن را قاب گرفته و بالای شومینه‌اش نصب کرده است. بخاطر داشته باشید، باید به حرف دل خود گوش کنید و اجازه ندهید هیچکس رویای‌تان را از شما بگیرد. آرزو ها و اهداف خودتان را تعیین کنید هرچند که به نظر دیگران غیرعملی باشد و با تلاش خود به آن جامعه عمل بپوشانید ...
عرض المزيد ...
3 944
33
در روسیه سه پدیده عجیب وجود دارد که در عقل و ذهن انسان نمیگنجد!!! اولی آبی که سنگ های سنگین درآن شناور میمانند. دومی گرانش منفی زمین یعنی هرچیزی به طرف آن پرت کنی دوباره به خودت برمیگرده. و سومی چشمه آبی که هم میتوانی ازآن بخوری و هم آن را آتش بزنی!!!

file

6 559
175
فووووری یه خبر اومده که بر طبق شواهد هر ١٠ میلیون همستر ۳۱۵ دلاره نزدیک ۱۹ میلیون تومن 😳 هنوزم دیر نشده و میتونی همین الان شروع کنی 👇 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop! 💸  2k Coins as a first-time gift 🔥  25k Coins if you have Telegram Premium
1 063
2
حرف مردم

file

5 185
39
خیلیا نمیدونن تو برج آزادی چه چیزایی هست!!؟؟ واقعا جالب بود

file

4 648
83
در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود. در روز موعود، مهمان سیاستمدار تأخیر داشت و بنابراین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند. پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم. انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌ و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد. آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده ام و این شهر مردمی نیک دارد. در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد. در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت: به یاد دارم زمانی که پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم. :/
عرض المزيد ...
گذری بر اسرار تاریخ
کامل ترین مرجع تاریخ ایران و جهان تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران ...🤝
6 014
41
مستر جیکاک، خفن ترین و مرموزترین جاسوس تاریخ بشریت انگلستان در ایران که خود را سید معرفی کرده بود و بلایی سر مردم جنوب آورد که فقط باید بشنوید!

file

5 463
87
#تقاص داستانی واقعی و عبرت انگیز از یک قاضی مصری یک قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را تعریف میکند: 15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم و فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم. وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد غریبه با زنم ....... و نمیدانستم چکار کنم. خودم وکیل بودم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم. تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم. آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که باهاش هیچ کاری نکردم. او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم. خانه پدر زنم تو یک شهر دیگر بود و تو راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم. من کار خودم را به خدا سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم. خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا بشویم. وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم بهش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی. خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی توی تلویزیون یا خیابان یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید. بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم. یک روز یک پرونده ی قتل آمد جلو دستم و مرد قاتل را داخل آوردند. به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که همان مرد است که با زن قبلیم.......... ولی او مرا نشناخت. بهش گفتم: ماجرا را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی. گفت: جناب قاضی رفتم خانه دیدم یک مرد غریبه با همسرم........ و نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش. گفتم: شاهد داری؟ گفت: نه گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟ گفت: زنم زود از خانه فرار کرد. گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید ۴ شاهد ماجرا را می دیدند. گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟ گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته. آن موقع بود که یادش افتاد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم......... .. و باهاش کاری نکردم. گفتم: من آن روز کار خودم را به خدا سپردم و من الان با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم. و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم. "به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند"
عرض المزيد ...
4 367
58
#حکایت_بز_و_روباه روباهی از بخت بدش به درون چاهی افتاد. او هرچه تلاش کرد نتوانست از آن بیرون آید. کمی بعد، بزی از آنجا می گذشت و چون روباه را در چاه دید، پرسید که چه می کند؟ روباه گفت: مگر نشنیده ای که خشکسالی بزرگی در راه است؟ از این رو به این چاه آمده ام تا آب کافی در دسترسم باشد. تو چرا به من ملحق نمی شوی!؟ بز اندرز روباه را پذیرفت و به درون چاه رفت. اما روباه به آنی بر پشت بز پرید و پای بر شاخ های طویلش نهاد و از چاه بیرون جست. آنگاه روباه رو به بز کرد و گفت: خداحافظ دوست من. اما دیگر به خاطر بسپار: هیچگاه اندرز کسی که به گرفتاری و مصیبت دچار است را نپذیر....
عرض المزيد ...
3 674
39
چون یک دستش را با شمشیر زدند، با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را سرخ کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟ او گفت: وقتی دست‌هایم را قطع کنند خون‌های بدنم بیرون ریخته و چهره‌ام زرد میشود. و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترس زرد شده است! چهره‌ام را خونین کردم تا زردی‌اش دیده نشود... نام این دلیر مرد بابک بود، بابک خرمدین...

file

4 062
42
"داستان افسانه ای قلعه ی زنان وفادار" در شهر وينسبرگ آلمان قلعه ای وجود دارد به نام زنان وفادار که داستان جالبی دارد و مردم آنجا با افتخار آنرا تعريف ميکنند. در سال 1140 میلادی شاه کنراد سوم شهر را تسخير ميکند و مردم به اين قلعه پناه می برند و فرمانده دشمن پيام ميدهد که حاضر است اجازه بدهد فقط زنان وبچه ها ازقلعه خارج شوند و به رسم جوانمردی با ارزش ترين دارایی خودشان را هم بردارند و بروند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشند قيافه فرمانده ديدنی بود وقتی ديد هر زنی شوهر خودش را کول کرده و دارد از قلعه خارج ميشود ...! زنان مجرد هم پدر يا برادرشان را حمل ميکردند شاه خنده اش ميگيرد، اما خلف وعده نمی کند و اجازه ميدهد بروند و اين قلعه از آنزمان تا به امروز به نام "قلعه زنان وفادار" شناخته ميشود اينکه با ارزش ترين چيز زندگی مردم آنجا پول و چیزهای مادی نبود و اينکه اينقدر باهوش بودند که زندگی عزيزان خود را نجات دادند تحسين برانگيز است!
عرض المزيد ...
گذری بر اسرار تاریخ
کامل ترین مرجع تاریخ ایران و جهان تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران ...🤝
3 637
27
اگر از طریق آزادی و دموکراسی نتوانیم کاری بکنیم؛ از طریق اختناق و زور و قلدری نيز برای مردم ناراضی نمی­توانیم کاری انجام دهیم... دكتر مصدق
4 030
22
وقتی شمس ناپدید میشه مولانا از هرکسی دنبال نشونه میگرده ببینه شمس کجاست یه روز یکی میاد بهش میگه من شمس رو تو دمشق دیدم، مولانا پول همراهش نبوده و عبا و دستار و کفش و هرآنچه که همراهش بوده رو میده به طرف طرف میره، یکی میگه این بهت دروغ گفت اصلا دمشق نرفته بوده مولانا بهش میگه من برای خبر دروغش دستار و کفشمو دادم اگه خبرش واقعیت داشت که جونمو فدا میکردم… عشق همچین چیزیه فقط میخوای یه خبری از معشوقت برسه حتی به غلط حتی به دروغ
گذری بر اسرار تاریخ
کامل ترین مرجع تاریخ ایران و جهان تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران ...🤝
4 446
28
یک فیلم کوتاه از تنیدن تار توسط عنکبوت که بسیار دیدنی و قابل تأمل و سکوت‌ برانگیز است رو دیدم که بسیار شگفت زده‌ام کرد. حتی اگر چیزی تارش را نابودکند بازهم به همین ظرافت تار می تند و تلاش میکند عزیزان اگر تار زندگیتان نابود شد بازهم با ظرافت ، تلاش کنید و زندگیتان را بسازید و هیچ گاه نا امید نشوید نا امید نشدن یکی از اصول واقعی موفقیت است

file

4 478
51
آخر تحديث بتاريخ: ١١.٠٧.٢٣
سياسة الخصوصية Telemetrio