#پست1
عصبی از دیدن چاک سینه هایم توی آینه، که با این لباس سفیدِ عروس، بیش از حد توی چشم میزند، میغرم:
-من این آشغالو نمیپوشم!
میکاپ آرتیستِ اختصاصی سعی میکند با لبخندِ ملایم مضحکش آرامَم کند:
-خیلی بهتون میاد غوغا جون! چرا میگید آشغال؟
جوابش را نمیدهم و با حرص دستم را دو طرف یقه ی دکلته ی پیراهن میگذارم. سعی میکنم پیراهن را روی سینههایم بالاتر بکشم، اگر بشود!
صدای مردانه ی پر تمسخر نجم را میشنوم:
-بهت خیلی میاد بلوبری!
طعنهی توی کلامش آتشم میزند با حرص میغرم:
-نصفه ممه هام بیرون افتاده، چیش بهم میاد؟!
چشمهای آرایشگر قد پیاله میشود! بدتر از آن، نگاه بهت زده ی مرد است که به وضوح حسش میکنم! و صدای مردانه ی آرامش:
-عفت کلام داشته باش عزیزم!
با خنده ی پر حرصی برمیگردم و صاف نگاهش میکنم:
-چیه؟ تا حالا اسم م.مه به گوشِت نخورده؟!
انگار اصلا انتظار این جواب را نداشت، که حالا ناباور خیره ام است!
با تکخندی سر تا پایش را از نظر میگذرانم و البته که... هیچ نقصی پیدا نمیکنم. اما خب...
- آقای سر تا پا ادب و کلاس و شخصیت و شعور... تا حالا اسم اجزای بدن به گوشِت نخورده؟! خودت نداری؟ یا نمیدونی چی ان؟ میخوای خودم باهاشون آشنات کنم؟ میخوای یادت بدم آقای رضاییِ چشم و گوش بسته ی صفر کیلومتر؟!!
صورتش جوری در هم میشود که کارد بزنی، خونش درنمی آید! زن آرایشگر با خجالت زمزمه میکند:
-خاک به سرم!
راضی از به هم ریختنِ اویی که حالا لبخند پرتمسخرش جمع شده، قدمی به سمتش برمیدارم.
بدون توجه به زیپ بازِ لباس عروس و چاک سینه هایی که زیادی توی چشم میزند، میگویم:
-اگه تو دهنم فلفل نمیریزی، باید بگم که این دوتا...
دستم را روی سینه هایم میگذارم:
-اسمشون ممه ست!
فک خوشگلِ مردانه اش جوری فشرده میشود که هرآن ممکن است بشکند!
قدم بعدی جلوتر میگذارم و ادامه میدهم:
-
البت! یه سریا بهشون میگن پستان، یه سریا میگن غذای بچه... یه سریام میگن ویتامین! بالشت سرِ شوهر! اما یه سری با ادب ترا بهشون میگن سینه...
درست روبه رویش می ایستم و با تکخندی، خیره به چشمهای میشی و خشنش که حالا آماده ی انفجار است، زمزمه میکنم:
-یه سری هام که مثل تو کلا صفر کیلومترن، احتمالا بهش میگن بالاتنه!
چشمهایش سرخ میشود. خجالت کشیده یا عصبانی ست؟
چیزی که در من تعریف نشده، خجالت است! توی چند سانتی صورتش پچ میزنم:
-لابد به کلوچه هم میگید پایین تنه!
نگاه به خون نشستهاش بین چشمان آرایش کرده ام جابهجا میشود. کجخند پرتمسخری تحویلش میدهم و اشاره به پایین تنهاش میکنم.
-به دم و دستگاه خودت چی میگی؟ لابد ناناز! ناناز کوچولو... یا نجم کوچولو!!
فقط این را میفهمم که نفس نمیکشد. نگاهش از من میگذرد و یک نگاه کوتاه و آتشین به آرایشگر میکند. آرایشگر جوان همان دم به خود میآید و به ثانیه نمیکشد که از اتاق بیرون میرود!
با بسته شدن در، نگاه او به سمت من میچرخد. این نگاه یعنی... دخلت آمده غوغا!
قلبم پایین پایم میافتد، ولی... سرکشتر از آن هستم که پیش این مردِ چشم میشیِ برزخیِ سگاخلاقِ سردِ زیادی هایکلاس، کم بیاورم!
با نگاه طلبکار و مغرورم ادامه میدهم:
-دلم نمیخواد م.مههام رو تو و هیچ احدی ببینن ناناز کوچولو!
ناگهان بازویم را محکم میگیرد قبل از اینکه به خودم بیایم، با خشونت برم میگرداند!
بیاراده نفسم قطع میشود! دم گوشم با کینه و حرارت زمزمه میکند:
-بیادبی نباش بلوبری... در شأن من نیست که خانومم تا این حد دهن پاره و بیتربیت باشه!
آتش میگیرم از غرور و خودپسندی و ادبش!
- شأنتو سگ بِگا...
قبل از اینکه جملهام تمام شود، دستش را محکمتر به پهلویم میفشارد:
- میدونی که تحملت چقدر برام سخته؟
میدانم! لعنت بهش... خوب میدانم!
با زهرخندی میگویم:
-تو این یه مورد تفاهم داریم گویا!
و مثل سگ دروغ میگویم! من اصلا قصدم سیریش شدن و چسبیدن به اوییست که تحملم را ندارد!! هرچه بیشتر نتواند تحمل کند، بیشتر سیریش میشوم، تا بیشتر اذیت شود!
-به هرحال این هدیهی ناقابل پیشکش شما شده جناب رضایی! اگر خوشت نمياد، میتونی تا دیر نشده پس بفرستیش!
انگشتهای مردانهاش کم کم از شانهام سر میخورند... تا ترقوه و سپس... نرمی بالای سینهام!
مات و بی نفس نگاهش میکنم. میخواهم دستش را پس بزنم، اما با لحظهای بعد، انگشتانش درست روی نرمیِ سینهی چپم کشیده میشود.
-عادت به پس فرستادن هدیه ندارم، حتی اگه ارزش نداشته باشه...
تحمل نمیکنم و متنفرتر از او میغرم:
-پس دست کثافتتو از رو سینهم بردار، قبل از اینکه ناناز کوچولوت راست کنه و یادت بره که حالت داشت ازم به هم میخورد!
گستاخیم متحیرش میکند! اما کم نمیآورد و فشار محکمی به سینهام میآوردو...
شروعشه😍
و ادامه:
https://t.me/+CleCXl8Mz9Q1NmVk
https://t.me/+CleCXl8Mz9Q1NmVk
https://t.me/+CleCXl8Mz9Q1NmVkعرض المزيد ...
آغوش بارانزده☔️شیریننورنژاد
طنز و عاشقانه با کلی ماجرای هیجان انگیز🥰
دوتا دیونه درست ضد هم! دختر تتوآرتیست وحشی که یه لحظه آروم و قرار نداره
و آقای خشک و سرد و مغرور، که انضباط و ادب از اصول اولیهی زندگیشه!
وای از روزی که این دوتا مجبور بشن همدیگه رو تحمل کنن😱
هفتهای 6 پارت 😍