#محرمیت رو
#دوساعت دیگه بهت حالی می کنم خوشگلم!
🚷🚷🚷🚷🚯🚯
-
به اذن ولی نیاز ندارم، ازدواج دوممه. همسرم بیشتر از هشت ماه که توی زندانِ، ملاقات شرعی هم نداشتیم اگه نیاز به تست بتاست. تست بدم...
با همین چند جملهی افرا تمام جان ارسلان یخ کرد و دستش روی زانو مشت شد. .....« به اذن ولی نیاز ندارم........ ازدواج دوممه......... همسرم بیشتر از هشت ماه که توی زندانِ....... ملاقات شرعی هم نداشتیم اگه نیاز به تست بتاست. تست بدم...» صداها به طرز عجیب توی سرش اکو میشد چه میگفت این دختر قالی باف؟ داشت از کدام ماجرا حرف میزد مگر او چند روز محرم سیاوش بود که حالا از تست بتا حرف میزد؟
جواب آقای مجیدی به عاقد خط بطلان بود به تمام صداهای توی سر ارسلان:
- در زمان زندان بودن همسر سابقشون
#محرمیتی بینشون نبوده..
افرا باز ضربتی جواب داد:
- محرمیت که به دو خط دعا نیست. هست حاج آقا؟..
سر ارسلان به سمتش شتاب برداشت و لبش را تقریباً چسباند به گوش افرا و
#گفت:
-
#محرمیت رو دو ساعت دیگه بهت حالی میکنم خوشگلم.
چشمان افرا بسته شد و ته دلش یک حفره کنده شد، حفرهای که یک سرش میرسید به حفرهای که در قلب سیاوش کنده شده بود. وقت تسویه حساب عجیب تلخ و دردناک بود و عمق جانش را میسوزاند. دروغ نبود که بگوید از این لحن پر از تهدید ارسلان نترسیده، ترسیده بود، بد هم ترسیده بود. ارسلان صبحش شرط کرده بود که روز بعد مثل دو عروس و داماد معمولی لباس عروس میپوشند و کت و شلوار دامادی بر تن میکنند. عکس میگیرند شادی میکنند و به درک که حتی اگر مراسمی هم ندارند. خودشان دو نفر میروند و یک شام عاشقانه میخورند بعد درهای زندگی را به روی خودشان باز میکنند.
https://t.me/joinchat/UU7R1FiqWymiCDT-
- من یه شرط دارم. البته اگه حق شرط گذاشتن داشته باشم.
ارسلان به نیم رخش نگاه کرد که حتی نمیخواست او را مهمان نگاهش کند و آرام گفت:
- بگو...
-
میخوام تا وقتی که همسرم از زندان نیومده بیرون مراقبت از مادرش به عهده من باشه و برای این کار محدودیت نداشته باشم.
جو بینشان مثل جو یک خانهی بود که مردهای را آورده بودند تا آخرین وداعش را با خانه و زندگیاش بکند.. ارسلان سرش را توی گوش افرا فرو برد تا چیزی که میگوید را کسی جز خودشان نشنود:
-
#همسرت؟
پوزخند زده و ادامه داده بود:
-
بلند بگو #همسر_سابقم تا قبول کنم.
دست افرا شروع به لرزیدن کرد، آنقدر که لرزشش از چشم ارسلان پنهان نماند و دلش بند شد به بند بند دست لرزان افرا و بیاراده دست گذاشت روی دست افرا و دستش را میان دستش فشرد و گفت:
-
هر چی همسرم میخواد رو براش بنویسید توی عقد نامه....
#بویجنگل_های_افرا
https://t.me/joinchat/UU7R1FiqWymiCDT-عرض المزيد ...