#قاصدکآرزو
#دلوین
#پارت_۴۸۰
_ گفته بودم میخندی دنیام رنگی میشه دیگه ؟!...
دخترک مکالمه شان را به یادآورد ، گفته بود اما دخترک خبیث شده بود و این زبان
ریختن ، مخصوص خودش بود .
_ نه .. نگفته بودی !..
کارن سرش را نزدیک کرد و ابروبالا انداخت .. خیره در نگاه او ، بوسه ای روی
پیشانی اش کاشت و این شد آغاز بوسه های کوتاهش در جای جای صورت دختر؛
از اعماق وجودش چشمانش ، پیشانی اش ، نوک بینی اش ، گونه هایش ، شقیقه
هایش را بوسید .
قبل از اینکه بوسه روی لبانش را آغاز کند ، نیم نگاهی به چشمان بسته او انداخت ؛
دخترک جوری چشمانش را فشار میداد که گوشه چشمانش چین افتاده بود .
کارن از حرکت او خنده اش گرفته بود و با همان لبخند ، لبش را به لب او فشرد .
لحظه ای مکث کرد و بوسه های کوتاهش تبدیل شد به بوسه ای عمیق و طولانی ..
او را دوست داشت و بعد از این همه دوری و تلخی ، این رسیدن و شیرینی ، بزرگ
ترین آرزوی او بود .
پیشانی به پیشانی دخترک لپ اناری چسباند و بلند خندبد ؛ از ته دل .. قهقه زد و
فشار دستش را دور کمر دخترک محکم تر کرد .
رگ پر تپنده گردن دخترک را بوسید و همانجا لب زد :
_ دوست دارم ..
***
یک ماه بعد
_کارن ها ... بدویید شام .
جوابی که از آنها نشنید ، دوباره صدا زد واینبار هم جوابی نشنید ؛ فقط پچ پچ های
نا مفهمومی می آمد.
میدانست این صداها برای چیست . ارام به سمت سالن قدم برداشت ... بله ! . دقیقا
همانطورکه فکر میکرد !..
_ ولی من نمیدونم دستگاه خراب شده ، چخبره که آفسایدت و نگرفت جغله ..
کارن هم به تقلید از عمویش ، پچ پچ کرد :
_ اِاِ .. عمو ! .. گل زدم دیگه .. چرا قبول نمیکنی ؟
اون دفعه هم گفتی دسته ات خراب بوده گل خوردی !..
#کپیحراماستعرض المزيد ...