#داستانک📚
یک روز کشاورزی از خدا خواهش کرد: لطفاً اجازه بده من بر طبیعت حکمرانی کنم، برای این که محصولاتم بتواند پربارتر باشد. خداوند موافقت کرد.
وقتی کشاورز باران خواست، باران بارید. وقتی تقاضای خورشید درخشان زیبا داشت، مستقیم میتابید. هر آب و هوایی درخواست کرد، اجابت شد. جز این که موقع برداشت محصول وقتی دید تلاشهایش طبق انتظارش ثروت زیادی به بار نیاورده است، غافلگیر شد.
از خدا پرسید چرا برنامه ریزیاش شکست خورد. خداوند پاسخ داد: تو چیزهایی را خواستی که خود می خواستی، نه چیزی که به آن نیاز بود.
هرگز درخواست طوفان نکردی که برای تمیز کردن محصول واجب است، که پرندهها و حیواناتی که آنها نابود میکنند، دور نگه میدارد و از آلودگیهایی که آنها را از بین میبرد، پاک کند.
#پی_نوشت: ما هیچ وقت نمیدانیم حادثهای نعمت است یا بدبیاری. پس بهتر است به این یکی یا آن یکی نچسبیم و نه برای یکی خوشحال و نه برای دیگری افسوس بخوریم. بدانید برنامههای جهان همیشه کامل هستند و چیزی به نام خوشبختی یا بدبختی وجود ندارد.
میبل کتز
@ketabdooni ✨
Show more ...