داستان شب 🌙
مسافری در شهر بلخ جماعتی را ديد که مردی زنده را در تابوت انداخته و بهسوی گورستان میبرند و آن بيچاره مرتب داد و فرياد میزند و خدا و پيغمبر را به شهادت میگيرد که و الله، بالله من زندهام! چطور میخواهيد مرا به خاک بسپاريد؟
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بیتوجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و میگويند: اين ملعون دروغ میگويد. او مُرده.
مسافر حيرتزده حکايت را پرسيد.
گفتند: اين مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است، چند مدت پيش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که مُرده و قاضي نيز به مرگ او گواهی داد.
پس يکی از مقدسين شهر زنش را گرفت و یکی ديگر اموالش را تصاحب کرد، حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حيات میکند.
حالآنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمیافتد.
اين است که بهحکم قاضی به قبرستانش میبريم، زيرا که دفن ميّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعاً جايز نيست.
@fekr_ziiiba. 🍃🍃🍃
Show more ...