Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

all posts سید مهدی موسوی

اشعار، ترانه‌ها، داستان‌ها و... مرا فقط از این کانال و همچنین اینستاگرام، فیس‌بوک و کانال یوتیوب شخصی‌ام دنبال کنید 
25 689+8
~4 372
~46
16.49%
Telegram general rating
Globally
32 579place
of 78 777
5 500place
of 13 357
In category
375place
of 857
Posts archive
آن چشم‌ها که آخر بدمستی من است آن چشم‌ها که هی همه‌ی هستی من است در تاکسی نشسته به من فکر می‌کنند همراه دختری که بغلدستی من است! آن چشم‌های خیره‌شده توی دفترم که گریه می‌کنند به شب‌هات در سرم هر بار می‌نویسمشان، می‌نویسم و... هر بار در مقابلشان کم می‌آورم این غم میان سرخوشیِ گیجِ آبجو از من شروع می‌شود و چشم‌های تو از من شروع می‌شود و آن دو چشمِ تر که عاشق منند و من از هرچه بیشتر! از بوسه‌ی نداده‌ی تو، توی خانه‌ام از چشم‌هات، از قفس عاشقانه‌ام از تو که نیستی و من انگار مرده‌ام از من که سال‌هاست به بن‌بست خورده‌ام از من: در ابتدای خودش انتها شده از من که پاک عاشق آن چشم‌ها شده از من که در میان عطش گریه می‌کند شب‌ها کنار بی‌کسی‌اش گریه می‌کند شب‌های دوست دارمت و روزهای بد شب‌های من که مال تو هستند تا ابد شب‌های چشم‌های تو و بی‌قراری‌ام شب‌های دوست دارمت و دوست داری‌ام! از التماس گریه که هی عاشقم بشو از من شروع می‌شود و چشم‌های تو از چشم‌های شبزده‌ی در مقابلم که جیغ می‌زنند تو را در تهِ دلم آن چشم‌های مسئله‌دارِ همیشه‌خواب مثل سؤال‌های من از عشق، بی‌جواب از آن دو چشم مستِ به آتش کشیده‌ام از من که خواب بوده‌ام و خواب دیده‌ام «خواب دو تا ستاره‌ی قرمز» که نیستیم بیدار می‌شدیم و فقط می‌گریستیم بیدار/ می‌شدیم دو تا استکان پُر از... بیدار/ می‌شدیم دو تا چشمِ دلخور از... از چی؟ کجا؟ چگونه؟ چرا؟ از کدام؟ کِی؟ بیدار می‌شدیم دقیقاً چهارِ «دی» بیدار می‌شدیم در « آذر» که سوختم بیدار می‌شدیم و مرا می‌فروختم به چی؟! به آن دو چشم که باران گرفته بود که حسّ‌و‌حال چندم «آبان» گرفته بود چندم؟! سؤال مسخره‌ای که تو نیستی چندم؟! که در تمامی آبان گریستی چندم؟! که فکر می‌شدم از من به هیچ‌چیز بس کن! نپرس!! خسته‌ام و خسته‌تر عزیز... خسته شبیه درصدی از احتمال‌ها بس کن! نپرس!! خسته‌ام از این سؤال‌ها مثل تویی که چندم آبان ادامه داشت که می‌گریست در من و باران ادامه داشت مثل تویی که این‌همه در تاکسی، منی! هی با خودت کنار خودت حرف می‌زنی هی با خودت که از خود من ناامیدتر بدجور عاشقی و من از تو شدیدتر! مثل دو چشم خسته که در من نشسته است مثل دو چشم خسته که بدجور خسته است یک جفت چشمِ خیسِ بغلدستی شما یک تاکسی به مقصدِ یک‌مشت هیچ‌جا دستان دور ما و تماسی بدون حس یک عمر استرس، همه‌ی عمر استرس دستان دور ما و دو تا چشم آشنا یک جفت چشم، مثل دقیقاً خود شما! یک جفت چشم، حاصل یک‌عمر خستگی من این‌طرف، نتیجه‌ی یک دل‌نبستگی! من این‌طرف، صدای غم‌انگیز باد که... تو آن‌طرف، همان زن بی‌اعتماد که... که با تنش به پوچی من حرف می‌زند که حرف می‌زند، از زن حرف می‌زند! که مثل اشتباه من از عشق، تازه است مانند خواب‌های خودت بی‌اجازه است که فکر می‌کند به من و عمق دردها زل می‌زند به آلت جنسی مردها! زل می‌زند به این‌همه تکرارِ پشتِ‌هم زل می‌زند به غم، همه‌ی زندگیش، غم! حس می‌کند که آخر این راه بسته است که خسته است، مثل خود مرگ خسته است که خسته است مثل زنی توی بسترت که خسته است خسته‌تر از دردِ در سرت... مثل دو چشم که ته بدمستی تو است مثل دو چشم که همه‌ی هستی تو است مثل تویی که در ته درّه هنوز هم... همراه دختری که بغلدستی تو است سید مهدی موسوی
Show more ...
980
51
شیدا عشق را کمال دیوانگی می‌داند. اینکه کسی را آن‌قدر دوست داشته باشی که اگر احساس کنی سردش شده، بدون یک لحظه مکث، بنزین را بریزی روی خودت و آتش بزنی! شیدا به وجود چنین عشقی باور دارد حتی اگر در جهان، نمونه‌ای برای آن وجود نداشته باشد. او برای ایمان به وجود چیزی، به عینیت نیاز ندارد. هزار و چند شب 📚
1 628
37
#سهراب_سپهری در ویژه‌برنامه‌ی با اجرای با ۱۵ موزیک‌ویدئو از زیباترین اشعار سهراب و حرف‌هایی پیرامون اشعار او اگر پخش زنده‌ی برنامه را ندیده‌اید تکرار آن را در اینجا ببینید:
سهراب سپهری در برنامه بامداد با اجرای مهدی موسوی
@MehdiMousavi برنامه بامداد، برنامه‌ای مخصوص شعر و موسیقی هر جمعه عصر از شبکه ماهواره‌ای چنل وان با اجرای سید مهدی موسوی برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید یا دکلمه‌هایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید. Mehdi Moosavi
2 050
8
بامداد تا دقایقی دیگر...
499
0
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: یا مهدی موسوی
2 312
2
مگر می‌شود آدم از خوشبختی پشیمان بشود؟... :)
2 214
13
شهریور است و شهر ما عمری‌ست پاییز است چیزی نمی‌گویم که می‌دانی دلم چیز است این روزها... این روزها بدجور بی‌رحمند این هیچ‌کس‌هایی که دردت را نمی‌فهمند
2 185
36
شهریور است و شهر ما عمری‌ست پاییز است چیزی نمی‌گویم که می‌دانی دلم چیز است مهدی موسوی
2 432
42

4_695743491740859334.mp3

3 686
70
از یاد بردم خاطراتی که ندارم رو روزای خوبم رو، قشنگی بهارم رو بوی خوش موهات، تنها یادگارم رو! آدم توو غربت ذرّه ذرّه ذرّه می‌پوسه
4 595
60
دوستان عزیزم ظاهرا محدودیتی برای اکانت توانا ایجاد شده که قادر به آغاز لایو و مصاحبه نیستم. من در تلاشم برای شروع گفتگو و اگر حل نشد، گفتگو با مهمان عزیز برنامه به جمعه‌ی بعد موکول خواهد شد. از صبر و مهربانی شما سپاسگزارم 💚❤️
4 802
0
تقدیم به پرنده ی ناباورم غزل تقدیم به همیشه ی غم: دخترم غزل... سید مهدی موسوی
5 337
15
برنامه‌ی این هفته با موضوع جنگ و و هنرمندان پاچه‌خار!! اگر بامداد را به‌طور زنده از ماهواره ندیده‌اید تکرارش را در اینجا ببینید:
برنامه زنده بامداد ویژه جنگ ایران و اسرائیل با اجرای مهدی موسوی
@MehdiMousavi برنامه بامداد، برنامه‌ای مخصوص شعر و موسیقی هر جمعه عصر از شبکه ماهواره‌ای چنل وان با اجرای سید مهدی موسوی برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید یا دکلمه‌هایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید. Mehdi Moosavi
4 500
1
تا دقایقی دیگر با برنامه‌ی بامداد ویژه‌ی هنر و جنگ ایران و اسرائیل!
446
1

Zarin-Bonbast.mp3

4 064
47
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: یا مهدی موسوی
Kanal Yek Live Stream
Kanal Yek on Parsa TV, Free Live TV Channels HD Quality
4 953
4
تا دقایقی دیگر در کلاب‌هاوس در اینجا خواهم بود:
برای«یه زندگی معمولی»؛«حق مسلم» افراد «ضد ولایت فقیه» کجاست؟ - Clubhouse
*مهمانان: رعنا سلیمانی (نویسنده‌ی چند رمان و داستان کوتاه در ستایش زندگی)، رضا نجفی (مترجم، نویسنده و منتقد ادبی)، مهدی موسوی (شاعر و نویسنده) و شمای صاحب‌نظر
4 260
7
ای لحظه‌ی عزیمت من، از من! ای شانزده دقیقه‌ی طوفانی ای «آخرین صدای صداهایم» ای مکث روی نقطه‌ی پایانی پیدای از تمام جهان، پنهان! ای دوزخِ فرشته‌تر از انسان ای حسّ خلسه‌آور اطمینان در گرمی لباس زمستانی ای «ساعتِ چهارِ» هماغوشی ای حرف‌های موقع خاموشی ای غیرممکن است فراموشی! مانند بوسه در شب بارانی ای خارج از تصّور و محدوده ای کشوری که مال خودم بوده! ای انتهای آن‌همه بیهوده ای «ابتدای این‌همه ویرانی» ای انتظارِ پستچیِ در راه دلتنگیِ عجیب‌ترِ هر ماه ای لحظه‌ی فریب‌تر از روباه ای حسّ خوبِ قبل پشیمانی! هر صید توی دام، پر از ترس است دنیای بی‌دوام پر از ترس است خرگوش چشم‌هام پر از ترس است باید مرا به سینه بچسبانی «ای یار!» ای رهاشده از بسیار! ایمان مطلقی وسط انکار! تردید یک پیامبری انگار بعد از نزول آیه‌ی شیطانی ای آخرین رسیده به دادِ من بی‌عقلی همیشه زیاد من این پیک را بنوش به یاد من پس زنده باد مستی و نادانی! آواز می‌کنی نفسِ خود را آزادیِ پُر از هوسِ خود را! ترجیح می‌دهی قفس خود را مانند یک پرنده‌ی زندانی در چشم تو غمی‌ست که می‌دانم باران نم‌نمی‌ست که می‌دانم در تو جهنمی‌ست که می‌دانم در من جهنمی‌ست که می‌دانی ای بوسه‌هات شربت خواب‌آور با من بمان در این شبِ ناباور! یک شانزده دقیقه‌ی بی‌آخر یک شانزده دقیقه‌ی طولانی... مهدی موسوی
Show more ...
9 425
252
 بی‌رمق… ناامید… بی‌صیاد! طعمه‌ی نیم‌مرده‌ای بودم هرچه خود را حساب می‌کردم چک برگشت‌خورده‌ای بودم مثل یک دستبند طولانی ترک زندان به مقصد زندان پشت یک‌عمر جاده پیدا شد شهر کابوس‌های من: تهران… سعی کردم که گریه‌ات نکنم مثل یک مرد کاملاً عادی در دلم از تو انقلابی بود نرسیدم ولی به آزادی مهدی موسوی
5 838
139
بغل گرفته مرا سفت بدون هیچ سؤالی به او چگونه بگویم که دوستی‌ست خیالی؟! رفیقِ تا به همیشه بدون آشتی و قهر به او که کودکی‌ام را نجات داد از این شهر که ایستاده کنارم هر آن کجا که نیاز است به او که شانه‌ی گریه به او که محرمِ راز است کسی که سنگ صبور است همیشه خنده به غم کرد اگر که ترس بَرَم داشت تمام شب بغلم کرد مرا که تنها بودم به خانواده‌‌ی خود برد به خاطر من از آنها هزار دفعه کتک خورد مهم نبود چه می‌شد همیشه بود کنارم برای من که به جز او نداشتم... و ندارم! کسی که منتظرم بود میان خانه‌ی خالی به او چگونه بگویم که دوستی‌ست خیالی؟! که ما بزرگ شدیم و نیازمان به رهایی‌ست که ما بزرگ شدیم و زمان، زمان جدایی‌ست کنار بسته‌ای از قرص نشسته توی اتاقش شبیه گربه‌ی تنها میان حلقه‌ی آتش برادرش می‌گوید بس است این‌همه بازی که تا کجا می‌خواهی خیال تازه بسازی؟! زنش به او می‌گوید که من وجود ندارم که من وجود ندارم که من وجود ندارم... از این‌همه می‌ترسم درون مغزم انگار پرنده‌ای می‌میرد - «نه! واقعیّت دارم!...» مرا بغل می‌گیرد زنش نشسته کنارش میان لرزشِ دامن شبیه یک تهدید است که جای اوست... و یا من! و گریه می‌کند آرام برای لحظه‌ی رفتن از این‌همه می‌فهمم که جای اوست... و یا من! نگاه می‌کنم از خود به عکس‌های به دیوار نه! من وجود ندارم! برای حتّی یک بار کنار او می‌خوابم نگاه سردش خالی‌ست مردّدم که بگویم منم! کسی که خیالی‌ست تنِ تب‌آلودش را میان خود می‌گیرم زمان، زمان جدایی‌ست بگو بمیر! بمیرم! نه بسته‌ی قرصش را... نه گریه‌های زنش را... نه حرف‌های برادر نه هر تصوّر دیگر اثر نداشت به رویش کنار پنجره رفتیم مرا گرفت در آغوش و خواست تا که نترسم که واقعیّت دارم! و هرچه جز من و او هست توهّم است و خیال است گرفت دست مرا و میان ابر پریدیم... مهدی موسوی
Show more ...
6 617
119
در دریا احساس عطش سخت‌تر است بودن با مُشتی تنِ‌لش سخت‌تر است دنیا سخت است... کار دنیا سخت است... اما دوری از همه‌اش سخت‌تر است مهدی موسوی
8 287
99
اگر برنامه‌ی بامداد را این هفته از ماهواره ندیده‌اید تکرار آن را می‌توانید در این لینک تماشا کنید تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی در شبکه‌های فارسی‌زبان:
شعر و موسیقی در برنامه بامداد با اجرای مهدی موسوی از کانال وان
@MehdiMousavi برنامه بامداد، برنامه‌ای مخصوص شعر و موسیقی هر جمعه عصر از شبکه ماهواره‌ای چنل وان با اجرای سید مهدی موسوی برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید یا دکلمه‌هایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید. Mehdi Moosavi
7 723
5
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: یا مهدی موسوی
6 187
1
صدات، پیچش موهات، گرمی دستت نبوغ له‌شده‌ی غیرقابل‌ادراک تمام خستگی‌ات، ناامیدی‌ات، رنجت خلاصه توی کفن شد... و دفن شد در خاک صدات نیست از اینجای قصه تا به ابد هنوز شوک‌زده‌ام پای گوشی تلفن خبر بد است... دروغ است... دست‌های تو گرفته است مرا در بغل که گریه نکن صدات نیست از اینجای قصه تا به ابد صدای بوق شب و اگزوز موتورها بود تو در کنار من و گریه‌کردنم بودی جنازه‌ات وسط جشن لاشخورها بود صدات نیست از اینجای قصه تا به ابد صدات نیست که با غسل خون، خوشی نکنم! رهام کردی و رفتی، رها شدن سخت است! به من دلیل بده تا که خودکشی نکنم صدات نیست از اینجای قصه تا به ابد چه مانده است، به‌جز بغض و زخم‌های عمیق؟! چگونه بعد تو؟! اصلا چرا؟! چه جور؟! چقدر؟! نمی‌توانم دیگر... مرا ببخش رفیق! صدات نیست از اینجای قصه تا به ابد ولی نخواه که این درد را سکوت کنم «کدام قله؟! کدام اوج؟!»... نیستی و فقط از این به بعد قرار است که سقوط کنم چه بود جرم من و تو، به غیر عشق و جنون؟! که خوب ماندی و ماندم در این زمانه‌ی بد من و تو ریل قطاریم، ماه و خورشیدیم نمی‌رسیم به هم، تا همیشه، تا به ابد مهدی موسوی
Show more ...
7 239
105
اگر تمایل به پخش شعرهایتان در برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد» از «کانال وان» دارید. شعرهایتان را به‌صورت فایل صوتی یا ویس ضبط کنید و به واتساپ برنامه بفرستید: 4740572356 یا پنج‌شنبه‌ها در هنگام پخش برنامه با این شماره در واتساپ تماس بگیرید و شعر بخوانید. «بامداد» می‌خواهد صدای شما و ادبیات فارسی باشد ❤️
5 819
20
پیچیده است عشق، هیولایی گاهی شبیه خودکشیِ «تختی»ست گاهی تفاوتی‌ست عذاب‌آور تصویرهای راحتی از سختی‌ست گاهی تلاشِ یافتنِ یک مو روی لباسِ بر سرِ جارختی‌ست! اما برای ما که جنون داریم هر چیز هست، معنی خوشبختی‌ست!
6 325
58
می‌گه بزن بریم از شب دوباره بسته ساکش رو امید ترسناکش رو ولی تو این اتاق سرد به‌جز یه اسب چوبی نیست می‌گه برقص دیوونه! بذار بخنده این خونه می‌گه برقص و می‌دونه میون این‌همه تابوت که جای پایکوبی نیست دو تا درخت غمگینیم با یه نگاه افسرده دو شاخه‌ی گره‌خورده تو جشن ارّه‌برقی‌ها صدای دارکوبی نیست می‌گه من و تو خوشبختیم با سختیا که تو راهه با زندگی که کوتاهه تو افقی که ما هستیم منظره‌ی غروبی نیست می‌گه با اینکه غمگینیم با اینکه خونه تاریکه روزای خوب نزدیکه ولی چشاش پر از اشکه دروغگوی خوبی نیست! ورمی‌دارم از اون خونه یه دونه اسب چوبی رو دو چشم غرق خوبی رو یه ساک غرق امّیدو یه انتظار خورشیدو می‌گم بزن بریم از شب... مهدی موسوی
Show more ...
6 993
84
شیدا می‌گوید که کوآلاها به‌ خاطر خنک بودن تنه‌ی درختان، آن‌ها را بغل می‌کنند. می‌گوید که کوآلاها فقط برگ اکالیپتوس می‌خورند اما به درخت اقاقیا می‌چسبند چون تنه‌ی خنک‌تری دارد و آب کمتری از دست می‌دهند. همین حقیقت‌های علمی که صبح تا شب، بی‌قاعده از دهان شیدا درمی‌آید، مرا می‌ترساند. من اگر برگ اکالیپتوس می‌خوردم، حتما درخت اکالیپتوس را هم بغل می‌کردم. حتماً هزاران سال قبل، کوآلاهایی بوده‌اند که درخت اکالیپتوس را بغل می‌کرده‌اند اما انتخاب طبیعی بی‌رحم است و آن موجودات خیانتکاری باقی مانده‌اند که به اقاقیاها چسبیده‌اند و آب کمتری در روز از دست داده‌اند... 📚هزار و چند شب مهدی موسوی
Show more ...
6 448
68
اشعار و زندگی او به همراهی شعرخوانی و موسیقی در برنامه‌ی زنده‌ی با اجرای اگر برنامه‌ی این هفته را از دست داده‌اید می‌توانید تکرارش را در اینجا ببینید:
اقبال لاهوری در برنامه زنده بامداد و شعر و موسیقی با اجرای مهدی موسوی Mehdi Moosavi
@MehdiMousavi برنامه بامداد، برنامه‌ای مخصوص شعر و موسیقی هر جمعه عصر از شبکه ماهواره‌ای چنل وان با اجرای سید مهدی موسوی برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید یا دکلمه‌هایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید. Mehdi Moosavi
5 847
4
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: یا مهدی موسوی
4 150
7
اثر “قایــق وارونـــه” به قلم فاطمه ی اختصاری و اهتمام و تلاش تک تک اعضای تیم آرِس برای خلق موسیقی و ویدیو، پیشکش به حضور یکایک شما دوستان. مرسی که هستید! . The art work “Capsized Boat” lyrics by Fatemeh Ekhtasari and the efforts of each member of the Ares Band team to create music and video, is an offering to each and every one of you, friends. Thank you for being and supporting… . ——————————————— Music&Arrangement&Mastering: .band Lyrics: .ekhtesari Music Project Management: .musica . Video Casting Performance: Script: .rasool DOP&Director: Post production: .flh Trailer design&Cover art: Producer: .rasool Production by ARES BAND
Show more ...

Maria - Capsized Boat.mp3

5 736
46
غزلی از دهه‌ی هفتاد: این چار برگ خشک‌شده مال دفتر است؟! نه! آخرين قمار من و دست آخر است: ۱- من را به چاه درد خود انداخت و گذشت هر کس که گفت با منِ خسته برادر است!! ۲- گفتید عاشقید و به من... آه! بگذریم... چون شرح ماجرای شما شرم‌آور است ۳- گفتيد: «بی‌کسی به‌خدا سرنوشت توست! تنهاترين پرنده‌ی عالم، کبوتر است» ۴- گفتيد: «زندگی کن و خوش باش و دم نزن» اين حرف‌ها برای من از مرگ بدتر است! سرباز برگ‌های مرا جمع می‌کند ما باختیم... نوبت یک مرد دیگر است مهدی موسوی
6 112
91
غزلی از دهه ی هفتاد: . این چار برگ خشک شده مال دفتر است؟! نه! آخرين قمار من و دست آخر است: ۱- من را به چاه درد خود انداخت و گذشت هر کس که گفت با من خسته برادر است!! ۲- گفتید عاشقید و به من... آه! بگذریم... چون شرح ماجرای شما شرم‌آور است ۳- گفتيد: «بی کسی به خدا سرنوشت توست! تنهاترين پرنده‌ی عالم، کبوتر است» ۴- گفتيد: «زندگی کن و خوش باش و دم نزن» اين حرف ها برای من از مرگ بدتر است! سرباز برگ‌های مرا جمع می‌کند ما باختیم... نوبت یک مرد دیگر است سید مهدی موسوی
1
0
توی لحظه‌هایی که تاریک بودم، به تو فکر کردم در اعماق شب، از سحر می‌سرودم، به تو فکر کردم اگه خونه خون شد، سراسر جنون شد به تو فکر کردم، که طاقت بیارم اگه مرگو دیدم، به آخر رسیدم به تو فکر کردم، که طاقت بیارم به تو فکر کردم... در گوش پاییز از برگ گفتم که سبزه هنوزم توو مرداد دستات نشستم که عشقو بسازم، بسوزم اگه ناامیدم که نوری ندیدم به آخر رسیدم به تو فکر کردم که زیر شکنجه لبامو بدوزم تبر خوردم از دوست، گفتم به تو، قبل اینکه بیفتم: بذار باد پاییز مستی کنه، من هنوزم بهارم اگه فصل بد بود و دلواپسی‌ها، شب بی‌کسی‌ها به این فکر کردم: تو رو دوست دارم، تو رو دوست دارم اگه خونه خون شد، سراسر جنون شد به تو فکر کردم، که طاقت بیارم اگه مرگو دیدم، به آخر رسیدم به تو فکر کردم، که طاقت بیارم به تو فکر کردم... مهدی موسوی
Show more ...
6 326
86
به تو فکر کردم شاعر: دکتر سید مهدی موسوی آهنگساز و خواننده: یاسین صفاتیان آلبوم: از پشت ماسک

Yasin Safatian-be to fekr kardam .mp3

6 098
76
اتاق من، تهِ دریاچه‌ست که گریه‌دارترین آدمِ تمامِ جهانم تو بی‌ملاحظه و قانون به شکلِ وحشیِ یک عشقِ لعنتی شادی! چقدر آزادی! چقدر من نگرانم چقدر منتظرم تا که اتفاق بیفتد مرگ چقدر زیر تگرگ به ترسِ رفتنِ تو فکر می‌کنم شبیه برگ که در انتظار پاییز است چقدر من نگرانم و فکر می‌کنم این آدمِ ملال‌انگیز برای ترک شدن اینجاست قرار بوده بمانم و دیگران بروند شبیه چلچله‌ای بی‌بال که زل زده‌ست به کوچِ پرندگانِ شاد که مانده است بمیرد چقدر من نگرانم که این سیاه بگیرد تمام مغزم را کسی که نیستم از پشتِ در جواب دهد شبیه پنجره‌ای تا همیشه بسته شوی و گریه می‌کنم از اینکه گریه کردنِ یکریزم تو را عذاب دهد از اینکه خسته شوی که من پس از تو چگونه که من چطور که من چرا بتوانم؟! چقدر من نگرانم و تو چگونه بغل می‌کنی مرا از یأس و تو چگونه مرا رقص می‌دهی در باد آزاد رهای از کلمات و بیان احساسات شبیه یک فریاد که خالی از معناست ولی سراسر خشم است و غرق در امّید ولی رهاست چقدر من نگرانم اتاق من، تهِ دریاچه‌ست کنار نعش صدف‌ها و ماهیِ مرده کنار یک زنِ افسرده فرار می‌کند از اینکه لایق تو نباشد که زل زده‌ست به آیینه در دل تردید سؤال می‌کند از خود: اگر بیاید روزی که عاشق تو نباشد؟!... و گریه می‌کند آهسته چقدر من نگرانم کنار این‌همه خوشبختیِ بدون مکث کنار درک جنون کنار مرز شکسته کنار خنده‌ی تو در عکس اتاق من، تهِ دریاچه‌ست مرا بکش بیرون مرا نجات بده از خودم، به من برسانم به من که با تو به هر احتمال، مطمئنم! کنار یک چمدانم و مثل قاصدکی در باد تمام عمر قرار است در سفر باشم میان دست تو بدون مقصد و آزاد بدون گریه‌ی طولانی بدون هیچ پشیمانی بدون قانون شبیه چلچله‌ای مست تمام عمرم، آواز عاشقانه بخوانم اتاق من، تهِ دریاچه‌ست مرا بکش بیرون... مهدی موسوی
Show more ...
6 679
129
تختم به سنگ قبر شبیه است ربطی به مستطیل ندارد! چیزی نپرس، گوش کن امشب! کابوس بد، دلیل ندارد ظرف غذا کپک زده در من حمّام را نمی‌روم از خود تقویم را بکش به عقب‌تر من را بمیر قبل تولّد گاهی سؤال توی سکوتی گاهی تشنّج است جوابم تکراری است روزم و روزم شب را بقرص تا که بخوابم یادم نرفته... خنده چه شکلی‌ست؟! یادم نرفته... سکس چه جوری‌ست؟! تقدیر من امید به هیچ است تقدیر من تحمّل دوری‌ست مرده‌ست از تمامی روحم حسّ جنون و لذّتِ آنی من باختم، تو سعی بکن باز! شاید تو خوب‌تر بتوانی! رسوام توی شهر به پوچی مانند جای بوسه به گردن دورم برای وسوسه‌ی عشق دیرم برای تجربه کردن جز خاطراتِ خوبِ گذشته به هیچ‌چی نیاز ندارم محکومم از گناهِ نکرده من حقّ اعتراض ندارم من آن کلاغ زشت و سیاهم که توی ابرهای سفید است صدها هزار قصّه پریده امّا به خانه‌اش نرسیده ست بغضم سبک نمی‌شود اصلا ربطی به حرف و نامه ندارد باید که در سکوت بمیرم این بیت‌ها ادامه ندارد... مهدی موسوی
Show more ...
7 508
165
یه روز یه نامه از «آیدین آغداشلو» خوندم که ظاهراً به دوستش نوشته بود. توش گفته بود که از من گله نکن که بی‌معرفتی و به یاد ما نیستی. من مثل غزاله بی‌معرفت نیستم. من اگه زنده‌م، به خاطر شماست. من مث آدمی‌ام که رفته سینما و داره فیلم مزخرف و مبتذل و تکراری و تهوع‌آور زندگی رو می‌بینه. دلش می‌خواد بلند شه و از این سینمای لعنتی بزنه بیرون. اما می‌بینه باید پای یه‌عالمه آدمو لگد کنه تا برسه سر ردیف. از اونور جلوی دید ردیفای عقبی رو بگیره که دارن با لذت فیلمو نگاه می‌کنن. کلاً باید یه سینما رو به هم بریزه تا خودش یه کوچولو زودتر بره بیرون. آغداشلو گفته بود من این چند ثانیه چشامو می‌بندم و تحمل می‌کنم. چند دقیقه دیگه فیلم تموم می‌شه و همه با هم می‌ریم بیرون. 📚
Show more ...
6 179
68
امروز برنامه‌ی بامداد برگزار نمی‌شود با عرض معذرت از شما هفته‌ی دیگر مثل همیشه در خدمت شما هستم با یک ویژه‌برنامه‌ی دیدنی و شعرخوانی‌های زیبای شما
6 471
1
تصویرِ پشتِ پنجره نسبی‌ست زاییده‌ی نگاه قشنگی‌ست شاعر! «کدام قله؟! کدام اوج؟!» قدری بایست، راه قشنگی‌ست!
7 595
40
الان یه عده می‌گن: نه بابا! کسی رو توی خیابون نکشتن یا زندانی نکردن و تمام فیلم‌ها و خبرها دروغه!! اینا همونایی هستن که مکالمات اسب‌های حسین و علی‌اکبر رو از حفظن و مطمئن هستن یه کلمه‌ش دروغ نیست! کاش کاش کاش اگر دین ندارین، آزاده باشید! پانوشت: راستی انتخابات تموم شد؟ کی رأی آورد؟ به قول فروغِ بزرگ که دهه‌ها بهش گفتین جنده و فاحشه و بزرگیش رو هنوز انکار می‌کنین: نجات‌دهنده در گور خفته است!
6 495
35
دارم به گریه می‌كنم و گریه می‌كنم از تو، به تو، بدون تو، تو! گریه می‌كنم... تو نیستی! شبیه كلیدی بدون قصر پرسه زدن به‌تنهایی در «ولیّ‌عصر» من، سردیِ نبودنِ دستی كه هیچ‌وقت... شب، تاكسی، صدای «مهستی» كه هیچ‌وقت... «به من نگا كن واسه‌ی یه لحظه/ نگات به صد تا آسمون می‌ارزه» باران به شیشه می‌زند از چشم‌های من حتی نمی‌رسد به خودم هم، صدای من باران، صدای هق‌هق مردی كه داشتی كه جا گذاشتیش، «مرا» جا گذاشتی! از پشت شیشه، رد شدنِ چند خطّ كج باران، صدای گریه‌ی یک خانه در كرج «تو خاموشی، خونه خاموشه/ شب آشفته، گل فراموشه» در خواب‌های كوچك تو دیر كرده‌ام از تارهای حنجره‌ات گیر كرده‌ام دارم شبیه یک حشره گریه می‌كند بر روی تخت یک‌نفره گریه می‌كند یک عنكبوت سیر، ته خواب‌های زن كه زل زده به مردمک چشم‌های من «اون نگاه گرم تو یادم نمی‌ره/ بوسه‌ی بی‌شرم تو یادم نمی‌ره» از روزهای مَردُم و مردم، شبت شدن در كوچه‌های خلوت، لب بر لبت شدن از یك مسیح گمشده روی صلیب من از دست‌های كوچک تو، توی جیب من از من كه بی‌تو هیچ زمانی و هیچ‌جا... از یک قطار پُست‌شده سمت ناكجا! «هرچی آرزوی خوبه مال تو/ هرچی كه خاطره داریم مال من» یك كیسه‌ی زباله به من قرص خورده است یك تیغ نصفه، داخل حمّام مرده است! بوی جنازه در تن من می‌دهد كسی دارم به مرگ می‌روی امّا نمی‌رسی زل می‌زنم به آینه‌ی بدقیافه‌ام خون می‌جهد به خاطره‌ها و ملافه‌ام «اگه حتی بين ما/ فاصله یک نفسه/ نفس منو بگیر... نفس منو بگیر...» مهدی موسوی
Show more ...
6 996
112
محکم‌تر بغلم می‌کند و می‌گوید که قبل از اینکه مرا ببیند، از این درخت به آن درخت می‌رفته و می‌خوابیده و بیدار می‌شده و هیچ‌کدام از آن درخت‌ها خانه‌اش نبوده است. می‌گویم که ولی من ترجیح می‌دهم کلمه‌ی فارسی‌اش را به کار ببرم: سرگردانی! مرا به خودش فشار می‌دهد و بعد درِ گوشم آهسته می‌گوید: سرگشتگی... مهدی موسوی/ هزار و چند شب
5 861
60
صدای شمس می‌آید درون جمجمه‌ام که در اتاق برقصم که مولوی بشوم که تا سحر، وسطِ شعر زندگی بکنم که بعد عاشق «آقای موسوی» بشوم
7 137
37
در سرت ازدحام زامبی‌هاست گاز می‌گیرد از تن و بدنت گاز می‌گیرد از تن و بدنت خاطرات شکسته‌ی وطنت در سرت ازدحام زامبی‌هاست جیغ هی می‌کشند توی سرت می‌خزد حسّ تکّه تکّه شدن مثل یک کِرم، داخل کمرت! در سرت ازدحام زامبی‌هاست در تنت یک شبِ دراز شده وسط کرم‌های توی سرت حفره‌ای رو به مرگ باز شده در سرت ازدحام زامبی‌هاست زامبی سرخ و قهوه‌ای و سفید موقع شب به راه می‌افتند از صداشان نمی‌شود خوابید در سرت ازدحام زامبی‌هاست گاز می‌گیرد از کسی خود را در زمان رفته‌ای که پاک کنی لحظه‌ی احمقِ تولّد را! در سرت ازدحام زامبی‌هاست مسخ‌تر می‌شوی تکان به تکان تن نده... تن نده به این تغییر ماشه را زود و زودتر بچکان ■ در سرت یک گلوله‌ی سربی در تنت جای زخم‌های زیاد شهر در اختیار زامبی‌ها پرچم خسته‌ی وطن در باد... مهدی موسوی
Show more ...
6 426
61
در «بامداد» این هفته به موزیک‌ها و ترانه‌هایی با محوریت پرداختیم و همچنین شعرخوانی‌ها و دکلمه‌های شما را پخش کردیم اگر برنامه‌ی این هفته را از دست داده‌اید تکرار آن را در اینجا ببینید:
5 715
14
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: یا مهدی موسوی
4 376
4
اگر تمایل به پخش شعرهایتان در برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد» از «کانال وان» دارید. شعرهایتان را به‌صورت فایل صوتی یا ویس ضبط کنید و به واتساپ برنامه بفرستید: 4740572356 یا پنج‌شنبه‌ها در هنگام پخش برنامه با این شماره در واتساپ تماس بگیرید و شعر بخوانید. «بامداد» می‌خواهد صدای شما و ادبیات فارسی باشد ❤️
5 713
17
https://youtu.be/icnLZerHXDA?si=yM8YiWa5aNOaIMNj
گفتگوی آقای منشه امیر با مهدی موسوی زندانی سیاسی سابق و شاعر مخالف رژیم از زندان تا سفر به اسراییل
#ایران #إسرائيل #تاریخ #شعر
5 524
9
۱۸ تیرِ بی‌سرانجامی امروز ۱۸ تیر ماه است، ۲۵ سال پیش، نیروهای سرکوبگر به کوی دانشجویان حمله کردند و بسیاری را بازداشت، زخمی و به قتل رساندند. روزنامه «سلام» در ۱۵ تیرماه ۱۳۷۸ تیتر می‌زند که سعید امامی - مجری قتل‌های زنجیره‌ای - مجری اصلی طرح قانون مطبوعات بوده است. این روزنامه ۱۶ تیرماه توقیف می‌شود. غروب پنج‌شنبه ۱۷ تیرماه، دانشجویان برای اعتراض به توقیف سلام، در کوی دانشگاه گرد می‌آیند. تظاهرات دانشجویان تا پاسی از شب طول می‌کشد. نیروی‌انتظامی به همراه نیروهای لباس‌شخصی به کوی یورش می‌آورند. دانشجویان به شدت مضروب و مصدوم می‌شوند و حتی سرپرست کوی دانشگاه و معاون دانشجویی دانشگاه تهران بازداشت می‌شوند. اما خشم نیروهای حزب‌اللهی نمی‌خوابد. ساختمان‌های مختلف کوی محل تاخت‌وتاز نیروهای حزب‌اللهی می‌شود و تا سپیده‌دم آن روز، دانشجویان به شدت کتک می‌خورند. روایت‌هایی از پرت‌کردن دانشجویان از طبقات بالا وجود دارد. با فریاد «یا حسین» و «یا زهرا» حتی به مسجد کوی حمله می‌برند و دانشجویان نمازگزار را نیز به شدت زیر ضرب می‌گیرند. در ساختمان‌ها گاز اشک‌آور می‌زنند. دانشجویان احساس خفگی می‌کنند. در راهروها دالان مرگ درست می‌کنند و بر سر و روی دانشجویان بی‌پناه باتوم می‌کوبانند. نوشتاری:
Show more ...

file

6 080
59
ناگهان زنگ می‌زند تلفن، ناگهان وقت رفتنت باشد... مرد هم گریه می‌کند وقتی سرِ من روی دامنت باشد بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات واقعاً عاشق خودش باشی، واقعاً عاشق تنت باشد روبرویت گلوله و باتوم، پشت سر خنجر رفیقانت توی دنیای دوست‌داشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد دل به آبی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی بعد، در راه دوست جان بدهی... دوستت عاشق زنت باشد! چمدانی نشسته بر دوشت، زخم‌هایی به قلب مغلوبت پرتگاهی به نام آزادی مقصدِ راه‌آهنت باشد عشق، مکثی‌ست قبل بیداری... انتخابی میان جبر و جبر جام سم توی دست لرزانت، تیغ هم روی گردنت باشد خسته از «انقلاب» و «آزادی»، فندکی درمی‌آوری... شاید هجده «تیر» بی‌سرانجامی، توی سیگار «بهمنت» باشد سید مهدی موسوی
Show more ...
5 688
118
من از کجای شعر، تو را دربیاورم؟ از صندلی که بی تو نشسته‌ست در اتاق؟ از پنجره که بسته شده رو به آفتاب؟ یا از درختِ خشک‌شده در میان باغ؟
6 103
89
مثل این است که عصر جمعه در تو آرام بالا بیاید مثل این است که بچه‌دیوی در درونت به دنیا بیاید! دکتر موسوی
5 614
44
. من هاشمم! که کارگر کارخانه‌ام با یک زن و چهار پسر، چند دخترِ... بی اتّفاقِ خاص به جز مرگ مادرم بی هیچ عاشقانه و بی هیچ خاطره در مُردگیِ دائمیِ خود شناورم از ذرّه‌های زنده‌ی خود کار می‌کشم تا شب، غرور له شده در کارخانه‌ام تا صبح، پشت پنجره سیگار می‌کشم من آتنام! سالِ یکِ رشته‌ی حقوق خشمِ سکوتِ جمع شده در تحصّنم من اعتراض نسل جوانم به هرچه هست از دردهای جامعه فریاد می‌کنم مشتی کتاب فلسفی‌ام لای جزوه‌ها بحثی سرِ چگونگیِ رشدِ اقتصاد هر چند سال، با گریه رأی می‌دهم بی هیچ اعتماد به هرگونه اعتماد! من کوکبم! همیشه زنِ خانه‌داری‌ام!! که سال‌هاست حرف ندارد سلیقه‌ام مختص به خانواده و آقای شوهر است هر ماه و روز و ساعت و حتّی دقیقه‌ام! یا پای ماهواره عدس پاک می‌کنم یا فکر بچّه‌دار شدن داخلِ صفم یا پای یک اجاق قدیمی به فکر شام من یک زنم که قابل هرجور مصرفم من صادقم! که عضو بسیج محلّه‌ام آزادیِ رسیده به میدان انقلاب! یک جانماز خسته که پهن است سمت نور پیراهنِ سفیدِ یقه‌بسته و گلاب مدّاح روزهای غریبِ محرمّم آواز طبل و سنج، شریکند در غمم در هرچه هست و نیست در این شهر لعنتی دنبال ردّپای بهشت و جهنّمم من کاوه‌ام! که داخل کافه تمام روز مشغول بحث و قهوه و سیگارم و حشیش کیفم همیشه پُر شده از فیلم، از کتاب مویی بلند دارم و یک متر و نیم ریش سیگار برگ می‌کشم از دردِ نیستی یادِ هزار آدمِ در بند، در سرم در کلّ شهر، توی دلم فحش می‌دهم! تا شب که می‌روم بغل دوست‌دخترم من اصغرم! که لات بزرگ محلّه‌ام تنها رفیق واقعی‌ام چند تا قمه! مشغول زورگیری و گاهی تجاوزم! بیزارم از تمامی این شهر، از همه هر روز چرخ با موتور و دزدیِ یواش! شب‌ها بساط بنگ و قمار و عرق‌خوری امّا میان سینه‌ی من قلب عاشقی ست دل‌باخته به دختر کمروی چادری... ■ . بحث جنازه‌های جوان در تمام شب تابوت‌های چیده شده توی قبرها مهمانیِ بُخورْ بُخورِ کرم و مورچه!! در پس‌زمینه، گریه‌ی یکریزِ ابرها... . سید مهدی موسوی
Show more ...
6 358
90
زمین، سگش به بهشت خدا شرف دارد اگر که عشق، دلیل سقوط انسان شد...
5 248
121
اشعار در برنامه‌ی با موزیک‌هایی از شجریان، محمدحسین سرآهنگ، لیلا فروهر، شکیلا، علیرضا قربانی، اکبر گلپایگانی، علیرضا افتخاری و... به همراه شعرخوانی زنده‌ی مخاطبان با اجرای تکرار برنامه را در اینجا ببینید:
فخرالدین عراقی در برنامه بامداد با اجرای مهدی موسوی Mehdi Moosavi
@MehdiMousavi برنامه بامداد، برنامه‌ای مخصوص شعر و موسیقی هر جمعه عصر از شبکه ماهواره‌ای چنل وان با اجرای سید مهدی موسوی برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید یا دکلمه‌هایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید. Mehdi Moosavi
6 210
1
شروع شد
595
1
بامداد تا دقایقی دیگر
551
0
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: یا مهدی موسوی
3 633
3
لایو در اینستاگرام آغاز شد...
376
1
خوابی و نمی‌خوابم در این شب طولانی ای روزنه‌ی امّید در صفحه‌ی پایانی می‌چرخی و می‌چرخم از این شب بی‌امّید تا صبح فراموشی تا تجربه‌ی خورشید خاموشی و در صحبت دوری و به من نزدیک امنیّت آغوشی در طولِ شبِ تاریک در جاده‌ی بی‌مقصد رفتیم و گریزی نیست دنیای مرا گشتند جز عشق تو چیزی نیست! گفتند که باید رفت گفتند که برگردم در این‌همه شک، تنها ایمان به تو آوردم پایان شب من باش چون جای درنگی نیست جز عشق برای ما پایان قشنگی نیست... مهدی موسوی
7 667
221
باغ بارون‌زده، شاهرخ

Shahrokh Baghe Baroon Zadeh 320 .mp3

6 407
135
صدای «شمس» می‌آید که می‌کند ما را یواشکی جلوی دیگران نظربازی مرا به‌زور کسی روی تخت می‌بندد تو را به‌زور کسی می‌برد به سربازی دو عقربه وسطِ گردباد افتادند برای بردنِ ته‌مانده‌ی من از پیشت آدامس می‌چسبانم به رفتنِ کفشم تو گریه‌ای و پُر از خستگی‌ست ته‌ریشت تو می‌زنی با ناخن به دست لرزانم به تارهای غم‌انگیزِ زیرِ روسری‌ام که شمس می‌خوانی، زیرِ ماهِ افسونگر به قرنِ چندمِ کابوسه‌هات! می‌بری‌ام تو شمس می‌خوانی، مثل «شمع»، گریه‌کنان! شب جنون‌زده «عین‌القضات» خواهد شد کسی که آمده تا شعر بشنود از تو دوباره عاشق آن چشم‌هات خواهد شد تو می‌روی وسطِ جنگ باطل و باطل برای دادنِ پوتین به دشمنِ فرضی! مرا بغل کرده، یک پتوی گریه‌شده تو در کنار تفنگت یواش می‌لرزی زنی که شرعاً و عرفاً نمی‌توانی را فرار می‌کند از تو به گوشه‌ی تختم که می‌کشند به دیوار، عجزِ ناخن‌هام که تازه می‌فهمم که چقدر بدبختم صدای شمس می‌آید درون جمجمه‌ام که در اتاق برقصم که مولوی بشوم که تا سحر، وسطِ شعر زندگی بکنم که بعد عاشق «آقای موسوی» بشوم چه آتشی‌ست که می‌رقصدم به تنهایی کمی نمانده زنِ قصّه‌هات دود شود لبان بوسه‌ی هرگز نداده، باد کنند که از تصوّر تو گردنش کبود شود دراز می‌کشد آرام در شبی مرده زنی که بوده و هرگز نبوده‌ام پیشت که دست می‌کشم از تو، از این گناه لجوج که دست می‌کشم آهسته روی ته‌ریشت تو ایستاده‌ای آن‌سوی مرزها در باد بدون هیچ دلیلی هنوز دلتنگی و دست می‌کشی آرام بر تفنگ عبوس و می‌گذاری تویش گلوله‌ی جنگی تو فکر مورچه‌هایی بدون آذوقه... تفنگ داری و باید که قتل‌عام کند آدامس می‌جوی و فکر می‌کنی شاید گلوله‌ای کابوسِ تو را تمام کند... صدای شمس می‌آید که نوحه می‌خواند که فصل عشق، تمام است و قرن جادو نیست بلند می‌شوم از خواب و چشم می‌مالم تو نیستی و تمام ملافه‌ام خونی‌ست تو نیستی و تمامِ اتاق را هستی که بوی موهایت مانده روی دامن من صدای شمس می‌آید از آن‌ورِ دیوار یواش می‌رقصم... تن تتن تتن تن تن... مهدی موسوی
Show more ...
7 649
99
محصول گذشته‌ای سراسر دردیم از یاری دوستان خود دلسردیم نه خانه به جا مانده و نه برگشتی یک روز ولی به خانه برمی‌گردیم مهدی موسوی
6 572
73
دوستانی که برنامه‌ی «بامداد» را امروز از ماهواره ندیده‌اند تکرارش را در اینجا تماشا کنید تنها برنامه‌ی ادبی زنده که به ادبیات فارسی می‌پردازد به همراه شعرخوانی‌های شما...
برنامه زنده ادبی بامداد با اجرا سید مهدی موسوی در ۷ تیر ۱۴۰۳ به همراه دکلمه شعرخوانی و موسیقی
@MehdiMousavi برنامه بامداد، برنامه‌ای مخصوص شعر و موسیقی هر جمعه عصر از شبکه ماهواره‌ای چنل وان با اجرای سید مهدی موسوی برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید یا دکلمه‌هایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید. Mehdi Moosavi
6 611
5
منتظر تماس‌هایتان هستم
618
1
برنامه‌ی بامداد تا دقایقی دیگر...
629
1
پس کجا خواب مانده‌ای سهراب؟! «کفش هایت کجای این قصّه ست؟!» «عاقبت آب را گل‌آلوده» یا گل‌آلوده، آب را کردند یک، دو، سه، چار، پنج، شش یا هفت، هشت، نه، ده، دوباره ده، ده، ده... بعد انگشت‌ها کم آوردند، با مسلسل حساب را کردند! زنگ اوّل که زنگ تاریخ است، خواب بودند انتهای کلاس زنگ آخر که جبر و هندسه بود جای ما انتخاب را کردند ما و ارباب‌ها و دهقان‌ها، ما و فریاد در خیابان‌ها ظاهراً انقلاب را کردیم، واقعا انقلاب را کردند!! گریه کردند در شب آتش، بعد خواندند از کراماتش تا که تبدیل به خدای بزرگ، آدمِ توی قاب را کردند عاشقی خسته گیر آوردند، از ته کوچه قیر آوردند! آتش از چشمشان زبانه کشید تا خدایان، عذاب را کردند «از کجا می‌رسم به خانه‌ی دوست؟!» خون سهراب بود یا که ندا؟! بعد از زندگی جواب شدیم، بعد آنها جواب را کردند سید مهدی موسوی
Show more ...
6 075
50
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: یا مهدی موسوی
3 947
3
موعود نیست! قاتل بی‌رحم است! هر کس شبانه پشت دری آمد! سلّاخیِ فرشته به‌پا بوده! در بالِشَت اگر که پری آمد تنها دلیل خودکشی‌ام بودند آن چشم‌های خیسِ پدرسگ را هر بار تیغ می‌زدم این رگ را هر بار خون بیشتری آمد ای زنده از روایتِ از معکوس! لب‌هام را ببوس‌تر از هر بوس شاید دو خطّ و نیم از این کابوس در روزنامه‌ها خبری آمد من جنّ رفته در کمدم هستم من سال‌هاست مثل خودم هستم وردی بخوان که زنده شوم از نو! بر گردنم اگر تبری آمد آمد! میان حبسِ مکعّب با آتش میان چشم و تن و لب با تسلیم که نمی‌شدم و شب با جادوگران حیله‌گری آمد تنها رها شدیم سوارِ ابر، تنها سکوت بود و شبِ بی‌صبر در وقتِ خاک کردنمان در قبر، از سمت دوستان، نظری آمد!! . گفتم برو که تا ته خط اینجام! با قرص‌هام و این شبِ نافرجام شاید که آن کبوترِ بی‌پیغام یک روز، خسته از سفری آمد تاریخی از شکنجه‌ی در هر برگ، ما مرغِ در عزا و عروسی، مرگ! یعنی به ما چه! باز از این آخور، خر رفت و بعد کرّه‌خری آمد!! . سید مهدی موسوی
Show more ...
5 342
55
من از کجای شعر، تو را دربیاورم؟ از صندلی که بی تو نشسته‌ست در اتاق؟ از پنجره که بسته شده رو به آفتاب؟ یا از درختِ خشک‌شده در میان باغ؟ من از کجای شعر تو را دربیاورم؟ یخچالِ خالی از همه‌چی غیرِ الکلِ...؟ از کوچه‌های جن‌زده‌ی مشهد و کرج؟ تهرانِ تا همیشه‌ی تاریخ، غلغله؟! لپ‌تاپِ هنگ‌کرده‌ی یک‌عمر روی میز؟ از لابه‌لای بی‌کسیِ چند تا کتاب؟ میدانِ مه‌گرفته‌ی آزادی و سکوت؟ از آخرین شلوغیِ میدانِ انقلاب؟ زندانِ بی‌اجازه به هر چیز، غیر رنج؟ افزایشِ جهانی و پیوسته‌ی دما؟! از روزنامه‌های سمج روی پیشخوان؟ از عشقبازی من و تو توی سینما؟ برنامه‌های تلویزیون موقع ناهار؟ از کودکیِ گم شده‌ام لای ابرها؟ از گریه‌های مادر و بابا کنار در؟ از صحنه‌ی دویدن تو لای قبرها؟ از شعرهای حافظ و سعدی و مولوی؟ از حرف‌های غم‌زده‌ی شمس یا فروغ؟ از دستبندِ سبزِ بدونِ امیدِ من؟ یا دوربینِ زل‌زده به چهره‌ی دروغ؟! سجّاده‌ای که پهن شده داخل اتاق؟ از خواندن و نوشتن و هی انتظار و شک؟ از کیف‌های پُر شده با درد و مدرسه؟ از مشق‌های خط‌زده با مزّه‌ی کتک؟ از کافه‌های قهوه و سیگار و بستنی؟ از شعرهای خوانده شده در فضای باز؟ از خوابگاه و مزّه‌ی تکرارِ تخم‌مرغ؟ از بازداشتگاه، پس از چند اعتراض؟ از مسجدِ محلّه، صدای اذان، غروب؟ از متروی شلوغ‌تر از خاطرات ما؟ لبخندهای آخرِ مادربزرگ که...؟ از ترس‌های بسته به راهِ نجاتِ ما؟ آه ای وطن! که گم شده‌ای در تمامِ من! آه ای وطن! شکسته‌ترین شکلِ باورم! من از کجای شعر، تو را دربیاورم؟ من از کجای شعر، تو را دربیاورم؟... سید مهدی موسوی
Show more ...
6 526
129
سه قاشق شکر می‌ریزی یکی برای من یکی برای خودت سومی موهای زنی‌ست روی سنگ توالت که سیاه است مثل کابوس‌هایی که نمی‌بینمت که جیغ می‌کشم تو را در آغوشی که ندارم در زیتون‌های تلخ به دنبال تو می‌گردم در چای‌های شیرین به دنبال تو می‌گردم و آن تفاله‌ی رو آمده مهمانی‌ست که همیشه وقتی من نیستم از راه می‌رسد در زیرنویس‌های تلویزیون به دنبال تو می‌گردم در شخصیت‌های منفی فیلم‌ها در ایمیل‌های تبلیغاتی در اس‌ام‌اس‌های بی‌نام‌ونشان و خون بالا می‌آورم روی سنگ توالت گریه را من می‌کنم سیفون را تو می‌کشی برمی‌گردیم سر سفره‌ای که فقط به اندازه‌ی دو نفر جا دارد چایت را تلخ بخور! وقتی شیرین هم اسطوره‌ای‌ست که می‌خواست با دو نفر بخوابد! مهدی موسوی
Show more ...
6 470
70
مثل نگاهت لحظه‌ی آخر، دلم تنگه مثل یه نامه لای یه دفتر، دلم تنگه مثل یتیمی واسه‌ی مادر، دلم تنگه تاوان این اشکا رو کی می‌ده؟ کجا می‌ده؟ انگار دلتنگیت رفته توو رگ و خونم می‌خوام بخندم مثل آدم‌ها... نمی‌تونم! من بسّمه! هر چی بشه، ساکت نمی‌مونم این دل اگر که بشکنه، حتما صدا می‌ده از یاد بردم خاطراتی که ندارم رو روزای خوبم رو، قشنگی بهارم رو بوی خوش موهات، تنها یادگارم رو! آدم توو غربت ذرّه ذرّه ذرّه می‌پوسه ای آخر بن‌بست‌ها راه نجات من! ای با جهان زشت، تنها ارتباط من! از عشق، از تو، از تمام خاطرات من چیزی نمونده غیر طعم آخرین بوسه گیجم شبیه تیر خوردن موقع پرواز بغض لبای دوخته توو حسرت آواز غمگینم و دلتنگ، مثل آخرین سرباز می‌باره بارون مثل هر شب اون‌ورِ شیشه لب‌های تو می‌خنده با اینکه دلت خونه دنیا کوچیکه واسه‌ی عشق دو دیوونه می‌دونم و می‌دونی این‌جوری نمی‌مونه من مطمئنم که یه روز دنیا عوض می‌شه مهدی موسوی
Show more ...
6 305
143
بی‌تاب، بی‌خواب، بی‌عشق... یک نامه‌ی بی‌نشانی! جز زخم‌هایم چه مانده، از سال‌های جوانی؟ کردند در خون پَرم را، چشمان ناباورم را آن دوستان که سَرم را کندند با مهربانی! از جمع، بیگانه ماندم، یک‌عمر دیوانه ماندم محبوس در خانه ماندم با سایه‌هایی روانی تنهای در هر تجمّع، دل‌خسته از هر تنوّع مانند حسّ تهوّع در محفل شعرخوانی تنها رفیق صمیمی، نوشابه‌های رژیمی یک کارمند قدیمی، در قسمت بایگانی یک‌عمر در جستجو ماند، بغضی که در خود فروماند فریاد من در گلو ماند، لعنت به این ناتوانی! خود را به دیوار می‌زد، این قلب که می‌ستیزد ای کاش روزی بریزد، این خانه‌ی باستانی انسان درمانده‌ای بود، مهمان ناخوانده‌ای بود سرباز جامانده‌ای بود از جنگ‌های جهانی در آینه شکل من بود، ترکیبی از مِهر و خشمم که زل زده توی چشمم یک‌عمر با بدگمانی شب بود در حجم کوله، گل بود در متن لوله! تبدیل شد به گلوله، با اتفاقی زبانی!! خشم و جنون را به غم ریخت، شب را سرِ صبحدم ریخت کل جهان را به هم ریخت، در پیچشی داستانی! با سال‌ها بی‌قراری، از هر بهشتی فراری ترجیح می‌داد باشد در دوزخی جاودانی با جای هر زخم خندید، از هیچ‌چیزی نترسید نسلی که یک‌عمر رقصید با بوق آتش‌نشانی سید مهدی موسوی
Show more ...
6 953
76
با سلام خدمت دوستان این هفته برنامه‌ی «بامداد» پخش نخواهد شد از هفته‌ی بعد باز هم در خدمتتان هستم با شعر و ترانه و موسیقی ❤️💚
3 578
0
شادی يادت رفت كه غم يادت رفت! قولی كه نداديم به هم يادت رفت!! مانند عروسکی تهِ انباری خوابی بودم كه صبحدم يادت رفت...
6 839
100
شعری از دهه‌ی هفتاد و مجموعه‌ی «پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود! نه کوچولو!»: چقدر دیر رسیدم... [زمان که زود ندارد] گرفته آتش مغزم [اگرچه دود ندارد] جهان معا/دله من مُرد، حساب‌های تو جبر است «اگر که بود» ندارد، «اگر نبود» ندارد! تمام فلخفه‌ی تو! تمام خفسطه‌ی من!! خدای خوب و بزرگی‌ست [ولی وجود ندارد] شبیه خانه‌ی گنگی که بسته است به هر فعل درِ خروج ندارد، درِ ورود ندارد نِشسته و می‌خشکد، نِشسته و می‌خشکد شبیه دریایی که دو بار رود ندارد!! نوشته بر تنِ تندت‌: چقدر دیر رسیدی! نوشته بر سر قبرم که گریه سود ندارد پرنده‌ی بدبختی به شیشه می‌خورد از تو... و اوج قصّه همین بود [ولی فرود ندارد!] چگونه حرف شود با صدای پوست و شلاق که توی قافیه‌هایش «تن کبود» ندارد نِشسته و می‌خشکد، نِشسته و می‌خشکد نِشسته و می‌خشکد... [خدا وجود ندارد] مهدی موسوی
Show more ...
8 128
68
آدم‌برفی دم‌برف م‌بر بـ آب می‌شود ایستاده در برابر آفتابی که از خودش نمی‌پرسد چرا آدم‌برفی اگر که آب شود آدم‌برفی نیست من که این‌همه ایستاده‌ام من که این‌همه قطره‌قطره من که این‌همه! چه خواهم شد؟ از خودش نمی‌پرسد چرا نه آفتاب نه قرص‌های در تبعید نه خاطراتی که دارند ذره ذره ذره فراموش نمی‌شوند! در من کودکی‌ست که آدم‌برفی آب‌شده را هم به اندازه‌ی آدم‌برفی آب‌نشده دوست دارد کودکی که در برابر آفتاب ایستاده با دستی لرزان که دست آدم‌برفی‌اش را گرفته است مهدی موسوی
6 674
34
اگر تلگرام پرمیوم دارید می‌توانید کانال تلگرام مرا بوست کنید تا بتوانم با اختیارات بیشتری در خدمت شما باشم:
سید مهدی موسوی
از این کانال حمایت کنید تا بتواند به قابلیت‌های اضافی دسترسی پیدا کند.
1
0
آن ابرهای تیره و این سایه‌ها شومند نوشابه‌ها از مشکیِ کشتار مسمومند فریاد را خوردم به جُرمِ «دوستت دارم» در دادگاهی که همه از پیش محکومند! آرام نجوا کن... در اینجا گوش بسیار است ایران ما گربه‌ست امّا موش بسیار است! خسته شده دنیا از این آواز تکراری خاموش شو! در جوب‌ها یا زیرسیگاری از رادیو خاموش کن امواج صافت را که پخش خواهد کرد فردا اعترافت را با من کتک می‌خوردی و شب‌های آخر بود که درد تنهاییت از باتوم بدتر بود! فهمیده بودی هیچ راهی نیست... راهی نیست... یعنی برایت مرگ و آزادی برابر بود در ازدحام کف زدن‌های هواداران بازنده‌ای در انتظار سوت داور بود در مغز ما می‌سوخت عشق و خواب جنگل‌ها گربه میان دست‌های بچّه‌تنبل‌ها! در سردخانه فارغ‌التّحصیل می‌گشتند اعلامیه، اعلامیه «شاگرد اوّل»‌ها می‌خواستم با تو بگویم: دوستت دارم امّا نمی‌فهمند اینها را مسلسل‌ها! من غصّه خوردم، سیب را فرزندِ آدم خورد من گریه کردم، یک نفر در آینه سم خورد تو نیستی... دیگر به آن کافه نخواهم رفت تو نیستی... نوشابه‌ی مشکی نخواهم خورد! عمری سیاهی پشت رؤیای سپیدی بود نه! تحفه‌ی این ابر، باران اسیدی بود دیشب موتورها را سواران باز زین کردند!! تنها نه ما، خورشید را توی «اوین» کردند خورشید خوب مشرقی! که ناگهان بد شد فردا یقیناً اعترافش پخش خواهد شد ما مرده‌ایم امّا دماغ زنده‌ها چاق است! در روزنامه‌ها ستون ادّعا چاق است از خون ما پُر شد شکم‌هاشان... چه دردی داشت! با که بگویم درد را؟ حتّی خدا چاق است!! . شلّاق یا حبس ابد؟ محکومِ از پیشیم که عشق، ممنوع است که احساس، قاچاق است دیگر چه گویم؟ دوستانم یک به یک مُردند در کشوری که گربه‌اش را موش‌ها خوردند... . سید مهدی موسوی
Show more ...
6 393
81
مروری بر اشعار و ترانه‌های به بهانه‌ی میلادش در برنامه‌ی این هفته‌ی بامداد به همراه تعدادی از برترین موزیک‌های ساخته‌شده از اشعار او اگر دیدن بامداد این هفته را از دست داده‌اید می‌توانید آن را از اینجا ببینید:
اشعار و ترانه های فاطمه اختصاری در بامداد با اجرای مهدی موسوی Fateme ekhtesari
@MehdiMousavi @fatemehekhtesari4941 برنامه بامداد، برنامه‌ای مخصوص شعر و موسیقی هر جمعه عصر از شبکه ماهواره‌ای چنل وان با اجرای سید مهدی موسوی برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید یا دکلمه‌هایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید. Mehdi Moosavi
13 096
34
مصاحبه - دكتر مهدى موسوى توليد شده در كمپين اصل ٢٠ با به اشتراك گذارى اين ويدئو بادوستان خود، ما را به عنوان مجموعه‌اى كوچك امّا مُصمّم در راه ساختن ايرانى آباد و آزاد یاری کنید.

IMG_4897.MOV

5 777
15
وسط روز، ناگهان شب شد آسمان شد سیاه‌تر از نفت! پیشگوی بزرگ با خود گفت: این شبِ لعنتی نخواهد رفت! صبر کردیم و صبر ما را کرد هر چه که جانمان به لب آمد به امیدِ سحر نشستیم و شب گذشت و دوباره شب آمد! چند شب ذره‌ذره جان دادم مثل ماهی کوچکم بر خاک چند شب مغزِ شهر را خوردند مارها روی شانه‌ی «ضحاک» چند شب کودکیم را کشتند مثل سوزن زدن به بادکنک چند شب مؤبدان زرتشتی پوست کندند از تنِ «مزدک» چند شب لشکر مسلمانان دست در نقشه‌ی جهان بردند دختر هفت‌ساله را با شوق به کنیزی به خانه‌شان بردند چند شب نوبت مغول‌ها بود خشم «تیمورلنگ» یا «چنگیز» از درختم به خاک افتادم مثل یک برگ، آخرِ پاییز تا بخوابند شب در آرامش بالشِ خون و پَر می‌آوردند! چند شب خواجگان قاجاری چشم از کاسه درمی‌آوردند موقع کشتن «امیرکبیر» ناگهان گونه‌هاش خیس شدند تکه‌های بریده‌ی وطنم هدیه به روس و انگلیس شدند چند شب در بهارِ «مشروطه» خاکِ سرمازده تبسّم کرد چند شب هم «مظفرالدین شاه» استکان توی کون مردم کرد! چند شب با امید سر کردیم بد به پایان رسید و بدتر شد! دل به طوفانِ کینه‌توز نداد گلِ‌سرخی که زود پرپر شد چند شب روی منقلش قاضی حکم اعدام نوجوان می‌داد شرق تا غرب، تا شمال و جنوب همه‌جا بوی «خاوران» می‌داد چند شب کوچه بوی خون می‌داد واعظی رنگ زد، سفیدش کرد! چند شب هر که گفت: آزادی... حاکمِ شهر ناپدیدش کرد همه را توی کوچه‌ها کشتند عده‌ای داخل کمد بودند! جنگجویان راه آزادی!! گرم دعوا میان خود بودند چند شب از میان آن‌همه شوق زندگی روحِ خسته‌ای می‌ساخت بچه‌ها از گرسنگی مُردند کشورم بمب هسته‌ای می‌ساخت هیچکس غیر شاعری مرده حرفی از نسل زجردیده نزد! چند شب... چند شب... نه چندین شب پشت‌هم آمد و سپیده نزد پیشگوی بزرگ خود را کشت هیچ‌چیز از خودش به‌جا نگذاشت پیشگوی بزرگ می‌دانست تا ابد شب ادامه خواهد داشت... مهدی موسوی
Show more ...
6 965
185
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: یا مهدی موسوی
3 451
5
«نَگمه» یک اسم فارغ از معناست «چکمه» یک شیء دوست‌داشتنی «خواب» یک کودتا علیه زمان «زندگی» طعم میوه‌ای دهنی «مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟ یک: زنی ترسناک در کوچه دو: قدم‌های مرد منحرفی سه: تماشای آخرین تزریق چار: هفتاد سال بی‌هدفی «مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟ بچه‌ی «رستم» و «هلن سیکسو» بچه‌ی «آل پاچینو» و «مجنون» بچه‌ی «حافظ» و «سیمون دوبووار» بچه‌ی «معده‌درد» و «تلویزیون»! «مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟ ضرب مشتقّ پنج در سی و دو جذر پنجاه و پنج در هشتاد شصت و یک به توان سیصد و هشت صفرِ پشتِ ممیّزِ آزاد «مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟ مشت «موسی» به صورت مقتول «خضر» در قصه‌ای عجیب‌غریب قتل «جرجیس» و باز زنده شدن شکّ «عیسای ناصری» به صلیب «مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟ قایقِ بی «کیان پیرفلک» معنی آخرین نگاه «ندا» لمس وحشت از آن‌ور کلمه حسّ موسیقی بدون صدا «مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟ خوابِ یک شاعرِ تمام‌شده معنیِ رنج، در نوشتنِ رنج گیجیِ یک جهانِ پست‌مدرن مهره‌ای ناشناس در شطرنج «مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟ آخرین سطرهای در تبعید حسّ پیروزیِ درونِ شکست لذتِ مرگِ انتخاب‌شده «مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟ بعد مرگش مهم نخواهد بود... مهدی موسوی
Show more ...
6 464
80
آزادی شهر از حصارش پیداست از کینه‌ی چوبه‌های دارش پیداست فردای من و تو باز هم تاریک است سالی که نکوست از بهارش پیداست مهدی موسوی
5 857
49
Petition for Pedramito:
7 788
5
از هر خبر به شوقِ خبر، شادم شادم دَم از هزار نفر شادم با چشم‌های خیره به در شادم مثل درختِ بعدِ تبر، شادم! از عاشقانِ تا ابدیّت! که رفتند در سکوت از آغوشم از یادِ دوستان عزیزم که کردند توی باد، فراموشم! از مادرم که دووورتر از هر دور با زورِ قرص‌ها سرِ پا مانده دلتنگی‌ام برای کرج، تهران، ایران: خرابه‌ای که به‌جا مانده از خانه‌ای که بوی تو را می‌داد از یک چراغ خسته که روشن نیست از تو که غرق کافه‌ای و قهوه با یک نفر که مثل من اصلاً نیست! از عکس‌های آخرِ لبخندم قبل از هجومِ این شبِ افسرده از رازهای کوچک خوشبختی از گربه‌ای که داشتم و مرده آهنگ‌های مشترکِ ما که در خواب‌ها نواخته خواهد شد از پارک... شوقِ نیمکتِ چوبی... که جاش برج ساخته خواهد شد! شادم به زور قرص و مسکّن‌ها شادم... اگرچه قابل باور نیست! از هرچه دوست داشتم و دارم از هرچه بوده است... که دیگر نیست... . چیزی نمانده است به غیر از هیچ در حال یا گذشته و آینده شادم اگرچه می‌گذرد گاهی بارانِ اشک، از وسطِ خنده با داستان و شعر و هنر شادم با چشم‌های خسته‌ی تر، شادم در اوج لحظه‌های خطر شادم در روزهای کشتنِ دلتنگی با قرص‌های مختلفِ رنگی... . سید مهدی موسوی
Show more ...
7 441
82
بررسی اشعار در برنامه‌ی «بامداد» پخش موزیک‌هایی از گلپا، ایرج، علیرضا قربانی، سیمین غانم و... و شعرخوانی زنده‌ی مخاطبان با اجرای اگر برنامه‌ی این هفته را از دست داده‌اید آن را در اینجا ببینید:
سلمان ساوجی در برنامه‌ی بامداد با اجرای مهدی موسوی Mehdi Moosavi
@MehdiMousavi برنامه بامداد، برنامه‌ای مخصوص شعر و موسیقی هر جمعه عصر از شبکه ماهواره‌ای چنل وان با اجرای سید مهدی موسوی برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید یا دکلمه‌هایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید. Mehdi Moosavi
6 694
8
شعرخوانی من در کپنهاگ دانمارک اجرای شعر «بغل کردی»

file

6 961
44
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: یا مهدی موسوی
5 098
4
دوستان عزیزم من حدود یک سال است به توییتر پیوسته‌ام و این پیج من است چون برای دوستانی شک و شبهه ایجاد شده بود گفتم که توضیح بدهم آدرس پیج:
6 971
11
اگر تمایل به پخش شعرهایتان در برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد» از «کانال وان» دارید. شعرهایتان را به‌صورت فایل صوتی یا ویس ضبط کنید و به واتساپ برنامه بفرستید: 4740572356 یا پنج‌شنبه‌ها در هنگام پخش برنامه با این شماره در واتساپ تماس بگیرید و شعر بخوانید. «بامداد» می‌خواهد صدای شما و ادبیات فارسی باشد ❤️
5 415
16
شعر، ای رنج پیوسته‌ی من! لب بگیر از لبِ بسته‌ی من سکس کن با تن خسته‌ی من احتیاجی به آغوش دارم درک کن عمق تنهایی‌ام را دوستان مقوایی‌ام را روزهای هیولایی‌ام را گرچه لب‌های خاموش دارم خسته از دوست و دشمن، از شهر! آرزویم فقط رفتن از شهر شهر می‌ترسد از من، من از شهر! مطمئنّم توهّم ندارم خانه‌ی خالی از رنگ هستم حسّ آرامشِ جنگ هستم! بی‌تفاوت‌تر از سنگ هستم هیچ حسّی به مردم ندارم غیرِ هر سال، جشنی و کیکی! غیرِ با یادی از دوست، پِیکی! جز سلامی و گاهی علیکی بین ما ارتباطی نمانده بی‌نقابم! حجابی ندارم عینک آفتابی ندارم در دلم اضطرابی ندارم چون‌که راه نجاتی نمانده خسته از یار هم شعر گفتم بر سرِ دار هم شعر گفتم بعد انکار هم شعر گفتم چون ندارم عزیزی به‌جز شعر بغض تاریخ در چشم‌هایم وارث رنج بی‌انتهایم توی غربت نمانده برایم واقعاً هیچ‌چیزی به‌جز شعر راهِ من، آن تنِ بی‌گناهت توی پیراهن راه‌راهت قبله‌ام چشم‌های سیاهت عشق‌بازی، نماز شبم بود! بی چپ و راست، مابِین بودم! زخمِ بر گردنِ دِین بودم! «طاهره قرةالعین» بودم عشق تو تا ابد مذهبم بود با تنِ غرقِ غم، سکس کردم! از ازل تا عدم سکس کردم با خود شعر هم سکس کردم چون یکی بودن ما، رهایی‌ست! چیزهای زیادی ندارم خسته‌ام! شوق شادی ندارم غیر تو اعتقادی ندارم تا ابد مذهبم بی‌خدایی‌ست مهدی موسوی
Show more ...
10 522
253
این هم یک برنامه‌ی شاد شاد پر از موسیقی و رقص و البته به همراه شعرخوانی تقدیم به تمام شادی‌های فارسی‌زبانان جهان از کشته شدن اگر برنامه را از ماهواره زنده ندیده‌اید تکرار آن را از یوتیوب تماشا کنید:
رقص و موسیقی شاد به همراه شعرخوانی در برنامه بامداد به مناسبت کشته شدن ابراهیم رئیسی
@MehdiMousavi برنامه بامداد، برنامه‌ای مخصوص شعر و موسیقی هر جمعه عصر از شبکه ماهواره‌ای چنل وان با اجرای سید مهدی موسوی برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید یا دکلمه‌هایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید. Mehdi Moosavi
8 182
17
بامداد تا دقایقی دیگر...
552
0
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد. (۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی) شعر و موسیقی و ترانه با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید: 4740572356 اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید: مهدی موسوی
12 821
10
. «این تخته، سیاه است»، مجموعه‌داستانی با موضوع «معلم»، شامل آثاری از بیست و یک نویسنده است. عاطفه اسدی عزیز همت کرده و این مجموعه را به مناسبت روز معلم (سالروز درگذشت ابوالحسن خانلری) تهیه و با انتشارات سایه‌ها منتشر کرده است. این کتاب هدیه‌ای از طرف نویسندگان داستان‌ها به سید مهدی موسوی است که سال‌های سال بار سنگین معلمی را بر دوش کشیده و می‌کشد. من نیز این افتخار را داشته‌ام که در کنار بیست نویسنده‌ی دیگر، با یک داستان کوتاه به نام «قبیله» در این مجموعه حضور داشته باشم. تا حالا مجموعه‌ای با این موضوع را نخوانده بودم، و می‌توانم بگویم نیمی از داستان‌ها را واقعا دوست داشتم، و تعدادی را هم تلاش‌هایی از نویسندگان جوان می‌دانم که شاید این مجموعه برایشان تلنگری بوده است برای ورود به دنیای داستان‌نویسی حرفه‌ای. خواندن کتاب را توصیه می‌کنم و اگر به مبارزه با سانسور اعتقاد دارید، پیشنهاد می‌کنم در نشر کتاب سهیم باشید و آن را برای دوستانتان بفرستید.
Show more ...

این-تخته،-سیاه-است-نسخه-موبایلی.pdf

7 042
50
اتفاق طنزی بوده که در ماجرای مرگ رییسی اتفاق نیفته؟ این‌بار حماسه‌ی پاره شدن خشتک حمل‌کنندگان تابوت 😁

file

8 834
238
دکلمه‌ی شعر «در خواب‌هام خامنه‌ای بود» مهدی موسوی

file

7 091
72
Last updated: 11.07.23
Privacy Policy Telemetrio