Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics ~ 𝑯❤️‍🔥𝒕 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ▾

*آره من مُعتادَم؛ معتادِ اون تنِت🥃* Other Channls:  @HotChannls  🔥 Ads:  @Adschnnls  👤 
10 6760
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
54 903place
of 78 777
10 082place
of 13 357
In category
3 806place
of 5 475

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    شورتشُ توی پاهاش پاره کنی و کلاهکشُ بمالی وسط چاک خیسش ~ 😈
    3 834
    32
    OM Yeah🔥👅~

    animation.mp4

    4 665
    21
    🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸 ⚠️رمان فول صحنه⚠️ 🙊 _ سیاوش داخل اتاق اومده بود چی داشت بهت میگفت عزیزم ..!؟ خندیدم و خیلی آهسته گفتم : + حسودیش شده بود ، اومده بود داخل اتاق تهدید که تو حق نداری عاشق هیچکس جز من بشی مامان چشمهاش گرد شد _ خب تو چی بهش گفتی ؟ + میخواستی چی بهش بگم جوابش رو دادم یکم داد و بیداد کرد بعدش هم گذاشت رفت ، اما مامان میدونی چیه من اصلا نمیتونم سیاوش رو درک کنم چرا انقدر خودخواهِ و همه ی حرف هاش زوره . مامان با تاسف سرش رو تکون داد و گفت : _ زیاد بهش فکر نکن خودت که اخلاقش رو میشناسی‌ + میگه عاشق همتا هستم اما میاد سمت من نمیتونم بفهمم اگه من رو دوست داره پس چرا همتا رو نگه داشته ، اگه همتا رو دوست داره پس چرا نمیزاره من برم ؛ حرف هاش بیشتر از همه داره دیوونم میکنه . مامان با تاسف سرش رو تکون داد _ این پسر دیوونه شده باید ببینیم چیشده ...! + درسته حق با شماست. مامان انگار چیزی یادش افتاده باشه که دستش رو روی پیشونیش کوبید و گفت : _ داشت یادم میرفت متعجب به مامان خیره شدم + چی رو داشت یادتون میرفت !؟ _ حواس نمیزارن برای آدم که ، قراره فردا شب پدر همتا همراه زنش بیان اینجا چشمهام گرد شد با بهت گفتم : + چی !؟ _ خودشون زنگ زدن بدون اینکه من دعوتشون کنم خودشون رو دعوت کردند و قرار شد از فردا بیان خونه ما نتونستم مخالفت کنم من از باباش میترسم . + باشه مامان حالا باید چیکار کنیم ، بی شک اگه باباش من رو فردا ببینه اینجا ‌... _ میدونه اینجا هستی .. شکه گفتم : + از کجا میدونه !؟ مامان پوزخندی زد _ مثل اینکه باباش یه خلافکاره و از همه چیز خبر داره تو هم ساده ای دخترم تازه میپرسی از کجا ، بعدش همتا هم که هست شاید اون گفته . + درسته _ ولی ستایش ... + جان با ناراحتی گفت : _ فردا تو هم باید باشی میدونم برات سخته اما ‌.... وسط حرفش پریدم : + هیچ مشکلی نیست شما نگران نباشید ، بعدشم من باید فردا شب یه جوری رفتار کنم و حرف بزنم که انگار سیاوش خیلی با من بده و دیوونه وار عاشق همتاست تا هیچ آسیبی بهش نرسونه، بعدش بی شک با منم کاری نخواهد داشت چون فکر میکنه خطری برای دخترش نیستم . _ فکر خوبیه ؛ هر کاری فکر میکنی درستِ انجام بده دخترم . 🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸
    Show more ...
    5 331
    11
    مثلا تو شلوغی ببرمت تو اتاق درو قفل کنم ازت بخوام یه ساک پُرتف یهویی بزنی ~ 🍆
    5 020
    18
    🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸 ⚠️رمان فول صحنه⚠️ 🙊 نگاهم به دستای مشت شده سیاوش افتاد پس حالت گرفته شد حقته ، سر خوش بلند شدم و با گفتن شب بخیر به سمت اتاقم راه افتادم ، مشغول عوض کردن لباس هام شده بودم که در اتاق باز شده بود نگاهم به سیاوش افتاد + نمیتونی در بزنی ؟! با عصبانیت به سمتم اومد : _ اون پایین چی داشتی میگفتی !؟ خودم رو زدم به اون راه + چی میگفتم !؟ _ ستایش من رو سگ نکن درست جواب بده ببینم اون پایین داشتی چه غلطی میکردی . + تو که همیشه خدا سگ هستی و داری پاچه میگیری ، بعدش من حرف زیاد زدم نمیدونم داری کدوم رو میگی ، حالا هم لطف کن برو بیرون من میخوام بخوابم بازوم رو تو دستش گرفت و گفت : _ به من نگاه کن ببینم !! بهش خیره شدم که ادامه داد : + من نه طلاقت میدم نه میزارم زن هیچکس دیگه ای بشی ، تو باید عاشق من بشی حق نداری  عاشق کسی جز من بشی . چشمهام گرد شده بود چقدر خودخواه بود ، پس بخاطر این عصبی شده بود چون گفتم عاشقش نیستم + چقدر خودخواهی ! _ چیزی که مال منه همیشه مال من میمونه اینو همیشه آویزه ی گوشت کن . 🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸
    Show more ...
    5 376
    11
    انگشتتو ببری تو سوراخش هی انگولک کنی چشاشو ببنده و قیافش بره توهم.. *^ ~ 😈
    4 104
    10
    ~ 🤤👅

    animation.gif.mp4

    4 313
    16
    در حال خوردن لبات دستشو ببره لاپات آروم آروم کُـ‌ستو بماله ~ 🥹
    4 175
    11
    ~ ❤️‍🔥💍
    4 643
    15
    ببریش رو تخت پاهاشو بدی بالا سرتو ببری وسط پاش هی لیس بزنی بهشت خیسشو ~ 👅
    4 289
    17
    Kiss u🍓💋💜~

    file

    5 228
    14
    🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸 ⚠️رمان فول صحنه⚠️ 🙊 _ ستایش شنیدم مامان بابات رفتند مسافرت ...! به سامان خیره شدم + آره ، باهام تماس گرفت بهش گفتم نمیتونم بیام ، اما خیلی دوست داشتم برم کاش زودتر طلاق بگیرم و راحت بشم اون وقت میتونم یه زندگی مجردی عالی داشته باشم . زیر چشمی نیم نگاهی به سیاوش انداختم اما برعکس تصور من اصلا عصبی نشده بود و خیلی خونسرد داشت بهم نگاه میکرد دستام از شدت حرص مشت شد. × ستایش جون به سمت همتا برگشتم و با حرص گفتم : + بله × تو عاشق سیاوش شدی !؟ با شنیدن این حرفش سیاوش بهم خیره شد ؛ برای چند دقیقه خشکم زده بود اما خیلی زود به خودم اومدم و گفتم : + نه ابرویی بالا انداخت و گفت : × عجیبِ ... ! اخمام رو تو هم کشیدم + چی عجیبه !؟ × اینکه عاشق سیاوش نشدی بعد این همه مدت زندگی ! دوست داشتم یکم سیاوش رو بچزونم اونم تو این مدت زیاد باعث  شده بود من ناراحت بشم + واقعیتش آدم هیچوقت عاشق متجاوزش نمیشه ‌ × قانع شدم ! 🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸
    Show more ...
    4 740
    9
    یه جوری براش بخوری که از شـهوت ملافه رو مشت کنه و چنگ بزنه ~ 😈
    5 426
    29
    I NEED🥹❤️‍🔥~
    5 537
    35
    kiss u❤️‍🔥🙊~

    file

    5 499
    22
    جیغ بکشی وقتی زبونم روشه و دارم انگشتام و توت عقب جلو میکنم. ~ @Hot_Couplx 😈
    5 071
    23
    🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸 ⚠️رمان فول صحنه⚠️ 🙊 نمیتونستم در مقابل این زن آروم برخورد کنم عصبی میشدم و اصلا دست خودم نبود ، خب حق داشتم اون با شوهر من جلوی چشمهام رابطه داشت ...! _ ستایش با شنیدن صدای سیاوش به سمتش برگشتم و سرد گفتم : + بله ؟ _ مامانت باهات کار داره گویا گوشیت خاموش بوده ‌. گوشی رو از دستش گرفتم + جان مامان _ سلام عزیزم خوبی !؟ کجایی پس چرا گوشیت خاموشِ ؟ + سلام مامان ممنون ، شما خوبی ؟ گوشیم حتما باطری نداشته خاموش شده من تو اتاق نشسته بودم برای همین متوجه گوشی نشدم . _ عزیزم خواستم بهت خبر بدم من و بابات همراه ستاره داریم برای یه مدت میریم مسافرت تو نمیای با شوهرت !؟ نگاهی به سیاوش که مثل اجعل بالا سرم ایستاده بود انداختم و گفتم : + نه مامان سیاوش کارش زیاده نمیشه ، شما مراقب خودتون باشید ، ممنون که به من خبر دادید . _ باشه عزیزم هر جور خودت صلاح میدونی مراقب خودت باش ، کاری داشتی باهام تماس بگیر . + چشم مامان جون _ خداحافظ دخترم + خداحافظ گوشی رو قطع کردم که سیاوش گفت : _ مامان چی میگفت !؟ دارند برای یه مدت میرن مسافرت از من و تو خواست باهاشون بریم گفتم کارات زیاده نمیشه . سرش رو با تاسف تکون داد + برای چی داری این شکلی میکنی !؟ _ چیکار !؟ با عصبانیت گفتم : + سرت رو با تاسف تکون میدی !؟ نیشخندی زد : _ شاید برای تو دارم تاسف میخورم . + مثل اینکه دیوونه شدی سیاوش اومدی تا اعصاب من رو خراب کنی آره ، اومدی دعوا اما من الان نه حوصله اش رو دارم نه اعصابش رو پس لطف کن برو بیرون از اتاق به سمتم اومد و خیره به چشمهام شد : _ چی باعث شده انقدر عصبی بشی و مثل سگ پاچه بگیری !؟ نفس عمیقی کشیدم ، سعی میکردم عصبانیتی رو که داشتم کنترل کنم وقتی آروم شدم خواستم از کنارش رد بشم بازوم رو گرفت و گفت : _ کجا !؟ + جهنم میای !؟ _ نه تنهایی بری بهتره من میخوام کنار عشقم باشم . احمق عوضی با حرص بازوم رو از دستش کشیدم بیرون و از اتاق خارج شدم که همتا رو رو بروی خودم دیدم _ سیاوش کجاست !؟ انقدر عصبی بودم که تموم حرصم رو سرش خالی کردم و با خشم غریدم : + قبرستون متعجب شد _ چرا انقدر عصبی هستی این چه وضع جواب دادنِ نمیتونی مثل آدم جواب بدی !؟ + مگه برای آدم اعصاب درست هم میزارید که مثل آدم جواب شما رو بدم هان ؟؟! بعدش از کنارش رد شدم زود چون اگه بیشتر میموندم بی شک از دست من کتک میخورد 🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸
    Show more ...
    5 176
    9
    دلم از اون راندای پشت هم میخاد که کل تخت خیس بشه و بعدش بریم حموم ~ 🙈
    3 850
    33
    بشینه روش خودش بهشتشو رو سالارت بالا پایین کنه ~ @Hot_Couplx 🍆
    4 002
    16
    عجب سکانس نفس گیریه وقتی یهو میچسبونت سه گوش دیوار دستش میره زیر گردنت چونه اتو محکم میگیره و با حرص لباتو میبوسه :) ~ 🥹
    4 450
    30
    So Hot🤤🔥~

    IMG_3206.mp4

    4 406
    16
    حسش خوب اون لحظه ایه که کلاهکشو تا ته جاش داده توت دوباره میکشه بیرون و تا ته هولش میده تو ~ 😈
    4 186
    23
    Kiss u❤️‍🔥🥺~

    file

    4 244
    24
    🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸 ⚠️رمان فول صحنه⚠️ 🙊 میدونستم اون نامه های تهدید آمیز از طرف بابای همتا هست ، و این رو هم خیلی خوب میدونستم که تا وقتی من از سیاوش طلاق نگیرم این نامه های تهدید همیشه میاد. _ ستایش با شنیدن صدای سیما از افکارم خارج شدم و بهش خیره شدم ، مامان و دریا هم باهاش بودند + جان _ چیشده چرا اینجا ایستادی مگه قرار نبود بری دیدن مادرت پس چیشد !؟ + درسته قرار بود برم دیدن مادرم اما نشد چون سیاوش بهم اجازه نداد مثل اینکه یه سری نامه ی تهدید براش میاد برای همین گفت نمیتونم بهت اجازه بدم. _ چه نامه ای !؟ + نمیدونم مامان _ پس بلاخره بابای همتا داره کار خودش رو انجام میده ، آخه نمیدونم کی قراره از این دردسر خلاص بشیم ...! + به زودی ‌ همه متعجب به دریا خیره شدیم که دستپاچه شد ، مامان با چشمهای ریز شده بهش خیره شد : _ تو چیکار کردی دریا !؟ هول شده گفت : _ هیچی چرا اون شکلی نگاه میکنید‌ _ دریا دریا با شنیدن این لحن مامان مظلوم بهش خیره شد _ یکی از دوستای صمیمیِ من شوهرش پلیسِ با اون درمیون گذاشتم و کمک خواستم قراره به صورت پنهانی به ما کمک کنه مثل اینکه پدر همتا یه خلافکاریِ که پلیس خیلی وقته دنبالشه . مامان با نگرانی گفت : _ اگه از واقعیت با خبر بشه و بفهمه ما پلیس رو در جریان گذاشتیم خیلی بد میشه . دریا مطمئن گفت : _ نگران نباش آبجی اینا کارشون رو خیلی خوب بلد هستند بعدش قرار شد مخفیانه کارشون رو انجام بدن جوری که انگار ما اصلا بی اطلاع هستیم . _ مطمئنی دریا !؟ _ آره + مامان مامان به سمت من برگشت و خسته گفت : _ جان + بنظر من که دریا کار درستی انجام داده ، ما باید از اولش با پلیس تماس میگرفتیم ولی بی عقلی کردیم حالا که دریا اینکارو انجام داده خیلی خوبه ! _ اما من ... + شما چی !؟ _ هیچی بیخیال ! دریا به خواهرش خیره شد خواست چیزی بگه که صدای همتا اومد : × چرا همتون اومدید اینجا !؟ دریا به سمت همتا برگشت و با خود شیرینی گفت : _ سیاوش نذاشته ستایش بره پیش مادرش برای همین اومدیم ببینیم مشکل چیه. همتا ابرویی بالا انداخت × جدی !؟ _ آره همتا به سمت من برگشت و گفت : × چیکار کردی سیاوش بهت اجازه نداد بری بیرون !؟ با شنیدن این حرفش دندون قروچه ای کردم + من هیچ کاری انجام ندادم که باعث عصبانیت سیاوش بشه. × پس چرا ... وسط حرفش پریدم : + منم دلیلش رو نمیدونم بهتره از عشقت بپرسی ! 🩸🩸🩸🩸🩸 🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞 🩸🩸
    Show more ...
    4 773
    16
    مثلا بگه با اینکه درد داره ولی تو چون دوس داری بیا از عقب بکن -.- ~ @Hot_Couplx 🙈
    4 016
    40
    Eating her👅🥹❤️‍🔥~

    file

    4 012
    37
    مثلن خواب باشه تنشو لیس بزنی و حرارت نفسات بخوره به تنش با شرت خیس بیدار شه ~ 😈
    3 907
    18
    از جذاب ترین صحنه ها به بالا پایین شدن سینه هاش وقتی روته میتونم اشاره کنم ~ 🥺
    3 973
    14
    زبون بزنی سوراخشو با انگشتات جاشو باز کنی کلاهکشُ نرمک نرمک فشار بدی توش ~ 😈
    4 319
    19
    OM Yeah😈🔞🤤~

    6555.gif.mp4

    4 760
    19
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio