Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
CategoryNot specified
Channel location and language

audience statistics •میوه ممنوعه (عاشقی)🍎

💢تلگرامتون آپدیت کنید تا پیام براتون بیاد💢🕊 کانال رسمی میوه ممنوعه l 
19 5740
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
39 464place
of 78 777
6 981place
of 13 357

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    عزیزان رمان خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان  بگه رمان رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇 👈👈👈
    2 161
    0
    #پارت485 رویا سریع جو رو تو دستش گرفت.. گوشیش رو بیرون کشید و گفت -امیرحسین این اس ام اس رو برات نفرستادم.. گوش کن... و تند مشغول خوندن جوك شد. .. امیر فقط لبخند میزد... یه لبخند تلخ و ناراحت کننده... اما خب... کاریش نمیشد کرد.. به جنگ سرنوشت که نمیشد رفت... بعد از قهوه، من با ماشین برگشتم خونه ،امیرحسین هم رفت تا رویا رو برسونه... و من فکر کردم... بیچاره امیرحسین.. بیچاره کسی که قرار بود باهاش زندگی کنه... مطمئنا همیشه اون رو به چشم سیب گل میدید... و از این فکر آهی کشیدم... *** اواسط آذر بودیم... تازه از شر امتحان های میان ترم خلاص شده بودیم که امیرحسین پیشنهاد داد بریم برف بازی... من و رویا هم از خدا خواستیم... هنوز کلی تا پایان ترم وقت بود و این یه فرصت خوب براي یه تفریح درست و حسابی... عزیزان رمان خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان  بگه رمان رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇 👈👈👈
    Show more ...
    3 624
    5
    #پارت484 من ادامه دادم -دوست آشنا فامیل دور... امیرحسین سریع گفت -چرا، تو اینا تا دلت بخواد دختر و پسر هست! لبم رو تر کردم و گفتم -پس چرا باهاشون نمی گردی؟ شونه هاشو داد بالا... –تو جمعشون احساس خوبی ندارم !مخصوصا یکیشون رو که مامان برام نشون کرده... رویا خوشحال گفت -واقعا؟ چه جور دختری؟ امیرحسین فکر کرد - نمیدونم... دختر خوبیه ولی من ازش خوشم نمیاد! رویا تند گفت -افاده ای؟ امیر سر جنبوند... –امروزی ولی افاده ای نیست... یه کم از کیکم رو خوردم -اسمش چیه؟ چند ساله شه... امیر پوفی کرد.. .-سیما، بیست و یکی دو سال! رویا ادامه داد -چطوری که ازش خوشت نمیاد... امیر آهی کشید... –بدبختانه هر کی و بهم معرفی میکنن، من تو شخصیتش دنبال سیب گل میگردم... هیچ کسی هم مثل اون نمیشه... بعد به این نتیجه میرسم برا ازدواج زوده... چه کاریه آخه... ولی مامانم حرف تو گوشش نمیره انگار... امیرحسین آه عمیق تری کشید و خیره شد به فنجون قهوه اش...
    Show more ...
    2 969
    6
    سلام عزیزای دلم بریم برای ادامه رمان کاملااا واقعی و بسیار زیبای این رمان حتما بخونید عالیهههه👇👇
    2 958
    1
    برید تو کانالش سودهای دلاری و واریزی‌های کاربراشو گذاشته 👆🏼
    3 014
    0
    🔴 ماهانه 60,000,000 تومان تو خونه پول دربیارید! 👇📱فقط با یه گوشی! ✅بدون نیاز به داشتن سرمایه و دانش خاصی، با دوتا آموزش ساده، درآمد دلاری داشته باش 👇🏽 @Daramad_Dollari 💵
    3 032
    0
    عزیزان رمان خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان  بگه رمان رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇 👈👈👈
    5 745
    1
    عزیزان رمان خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان  بگه رمان رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇 👈👈👈
    3 185
    1
    #پارت482 و بلند شد و به طرف اتاقشون رفت!!! من موندم و یه دهن باز از تحیر! مامان واقعا یه چیزیش میشد! دعوا داشت انگار! *** زندگی خیلی زودتر از اون چیزي که فکر میکردم به حالت عادی برگشت... هرچند دیگه هیچ چیز عادی نبود!! نه من، نه احساسم، نه خونه، نه آدماش... یه عده رفته بودن... یه حسای جدید اومده بودن... آپارتمان مثل قبل بود اما انگار سوت و کور تر شده بود.. مخصوصا وقتی به این فکر میکردم که سه نفر رفتن و نیستن... من بودم و یه احساس نو پا، و تلاش براي پنهون کردنش تا زمانی که عمید ابرازی نکرده... سعی میکردم ازش دوری کنم... ولی واقعا شدنی نبود... ولی به مرور یاد گرفتم خونسرد باشم... یکم احساساتم رو تو چنگ گرفتم و روشون کنترل پیدا کردم... باهم میرفتیم دانشگاه، خیلی وقتا باهم می اومدیم.. وقتی هم که عمید جایی کار داشت من با اتوبوس یا تاکسی برمیگشتم خونه یا میرفتم دیدن امیرحسین... مخصوصا بعد از مرخص شدنش، تقریبا یه روز درمیون باهم میرفتیم بیرون... وقتایی هم که من نمیتونستم باهاش برم رویا همراهیش میکرد...
    Show more ...
    5 816
    11
    #پارت483 همراهی رویا پررنگ تر بود... چون امیرحسین هم به جمع کسایی که باهاشون اس ام اس بازی میکرد اضافه شده بود و هرشب تا دیر وقت به خزعبلات گفتن میگذشت... عمید اینقدر درگیر دانشگاه و کارای خدماتیش بود که فرصت نداشت نفس بکشه... این بود که دو سه باری که بهش پیشنهاد دادم بیاد با من و رویا و امیرحسینی که دوست رویا بود بریم بیرون قبول نکرد و به من گفت بهتر نرم و همینطور رویا رو از رفتن منصرف کنم.... اما گوشم بدهکار نبود... کار بدی که نمی کردیم.. امیرحسین هم تقریبا گرگ بارون خورده بود و فولاد آبدیده... از طرفی، نجابت نگاهش و تلاشش برای حفظ حریم ها باعث میشد کنارش بیشتر احساس آرامش کنم... یه بار وقتی سه تایی تو کافی شاپ نشسته بودیم و داشتیم قهوه می خوردیم رویا ازش پرسید -امیرحسین تو فک و فامیل به سن خودت نداری؟ یه اکیپ بشیم تعدادمون بیشتر باشه بیشتر خوش میگذره ها! امیر شونه هاش رو داد بالا و گفت -همه شون از ایران رفتن... فقط ریزه میزه ها موندن...
    Show more ...
    6 245
    15
    سلام عزیزای دلم بریم برای ادامه رمان کاملااا واقعی و بسیار زیبای این رمان حتما بخونید عالیهههه👇👇
    5 641
    2
    ماهانه 75 میلیون تومن تو خونه پول دربیارید! 👆🏼📱فقط با یه گوشی!
    4 784
    0
    🔴پسر عموم 19 سالشه 75 میلیون تومن دراورده تو یکماه!! ✅بهش گفتم تو چطوری بدون سرمایه خاصی وضعت انقد خوب شده؟ گفته از وقتی با این چنل آشنا شدم👇🏾 @SarmayeGozari @SarmayeGozari
    4 816
    0
    #پارت480 چرا زحمت کشیدی مهرو... -قابل تورو نداره! دیدم مال خودت شکسته، گفتم این رو برات بیارم... بذاریش رو پاتختی خونه تون! لبخند زد و تشکر کرد... داریوش همزمان که تشکر میکرد توضیح داد پرستو معده درد بوده... گویا به خاطر فشارای عصبی و غذا نخوردن... و من نگاهش کردم... واقعا لاغر شده بود... براي شام، غذاهای شب قبل رو خوردیم... و من حس کردم واقعا از هرچی گوشت و مرغه دارم متنفر میشم... و نزدیکای یازده خدافظی کردیم و برگشتیم... و من حس کردم، اگر پرستو هم بره خونه خودش چقدر عمه و عمید تنها میشن... و بیشتر از قبل دلم براشون سوخت... همین که وارد خونه شدیم، مامان گفت -پرستو و داریوش از فرداشب میرن خونه خودشون... زود گفتم -معلوم بود میرن... شما صبر نداشتین...
    Show more ...
    6 161
    11
    #پارت481 مامان با حرص گفت - ولی پرستو راضی نبود... عمه ات میگفت دیشب از بس باهم جر و بحث کردن معده اش درد گرفته... مات موندم روي مامان... از داریوش بعید بود بخواد کسی رو اذیت کنه... مامان ادامه داد -آخه اینم شانس بود بچه من داشت؟ این چه اقبالی بود خدا! زود گفتم - مامان ناشکري نکن... اقبال داریوش بلند تره یا ورشان؟ مامان زد رو صورتش -زبونت رو مار بزنه بچه این چه مقایسه ای بود! تند گفتم -شما از تصور اینکه بلایی سر داریوش بیاد چه حالی میشید، حالا فکر کنید عمه چه حال و روزی داره، بعد از اون... اگه پرستو بره که یهو خیلی تنها میشه... -نمیره قندهار که... خونه اشون چهارتا خیابون با ما فاصله داره! -همین 4تا خیابون رو یه ساعت طول میکشه رفت و اومد! مامان حرص میخورد -اصلا من چرا دارم براي تو میگم!!! تو کی با من موافق بودی بار دومت باشه!
    Show more ...
    6 678
    13
    سلام عزیزای دلم بریم برای ادامه رمان کاملااا واقعی و بسیار زیبای این رمان حتما بخونید عالیهههه👇👇
    5 994
    1
    ☝️☝️💥‌‌راه تشخیص مهره ی مار اصلی لو رفت☝️☝️💥‌‌ 👫‌‌بازگشت معشوق ۲۴ ساعته تضمینی✔️‼️ 💀‌‌ دفع سحر و جادو و چشم نظر ۲۴ ساعته تضمینی✔️‼️ 🏠‌‌فروش ملک ۲۴ ساعته تضمینی ✔️‼️ 🧮‌‌💵‌‌افزایش رزق و روزی و گره گشایی در کمترین زمان تضمینی✔️‼️ 🌟باضمانت کتبی و مهره مغازه🌟 🚚 ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه 🚚 💯‌‌بیا تو کانال با مشاوره رایگان خیلی فوری و تضمینی مشکلتو حل کن👇7^ 💯‌‌ 👇‌‌👇‌‌👇‌‌ 9229164110

    file

    5 158
    0
    #پارت478 سرم رو برگردوندم... زبونم رو تو دهنم فشار میدادم تا بهش نگم ته ریش بهت میاد!!! فقط گفتم -مرسی... و قبل از اینکه فرصت زدن حرف دیگه رو بدم در رو باز کرد و پایین پریدم... عمید تند گفت -همه خونه ما هستن... تو نمیای؟ نمی‌خواستم حتی یه ثانیه ي دیگه اونجا باشم... خیلی نزدیک بودن منو می ترسوند.. . حتی اگه به عمید مطمئن بودم به خودم شک داشتم!!! -نه... من برم دوش بگیرم... خیلی خسته ام... فردا هم کلاس داریم... ببخشید! و بدو بدو رفتم سمت پله هاي خونه... چقدر این مدل توجه ها به دلم می‌نشست! *** لبخند از روي لبم کنار نمیرفت... همین که در رو بستم تازه یادم افتاد سوییچ دستش مونده... همینطور یادم اومد پرستو دل درد داشته و من باید برم احوال پرسیش... زود دوش گرفتم... لباسام رو عوض کردم...
    Show more ...
    6 300
    10
    #پارت479 یه ساعت پایه دار خوشگل که از تو شرکت بابا کش رفته بودم و میدونستم پرستو ازش خوشش میاد رو کادو کردم... بلوز شلوار طوسی نایکم رو پوشیدم.. . یه شالم انداختم رو موهام و هدیه بدست رفتم بالا... در زدم... عمید در رو باز کرد ... همین که منو پشت در دید گفت -فکر میکردم نمیای! توضیح دادم -یادم نبود پرستو مریضه! عمید لبخند زد و کنار رفت -خوش اومدی... وارد شدم... با همه سلام علیک کردم و کنار پرستو نشستم... یه کم رنگ پریده بود ولی حالش خوب بود... صورتش رو بوسیدم و گفتم- امروز جاتون خیلی خالی بود.. چی شده بودی؟ و همزمان هدیه اش رو دستش دادم... خندید و کلی تشکر کرد... نگاه متعجب و تحسین برانگیز بقیه رو روی خودم حس میکردم...
    Show more ...
    6 831
    12
    سلام عزیزای دلم بریم برای ادامه رمان کاملااا واقعی و بسیار زیبای این رمان حتما بخونید عالیهههه👇👇
    6 186
    1
    داستان +۱۸ میخای پیام بده👇👇👇
    35
    1
    ☝️☝️💥‌‌راه تشخیص مهره ی مار اصلی لو رفت☝️☝️💥‌‌ 👫‌‌بازگشت معشوق ۲۴ ساعته تضمینی✔️‼️ 💀‌‌ دفع سحر و جادو و چشم نظر ۲۴ ساعته تضمینی✔️‼️ 🏠‌‌فروش ملک ۲۴ ساعته تضمینی ✔️‼️ 🧮‌‌💵‌‌افزایش رزق و روزی و گره گشایی در کمترین زمان تضمینی✔️‼️ 🌟باضمانت کتبی و مهره مغازه🌟 🚚 ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه 🚚 💯‌‌بیا تو کانال با مشاوره رایگان خیلی فوری و تضمینی مشکلتو حل کن👇6^ 💯‌‌ 👇‌‌👇‌‌👇‌‌ 9229164110

    file

    4 080
    0
    عزیزان رمان خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان  بگه رمان رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇 👈👈👈
    6 962
    1
    #پارت477 خیره شد تو چشمام و گفت -به منم همینطور! و اگه به خاطر هدی ناراحت شدی بازم معذرت میخوام... زود گفتم -این چه حرفیه... اتفاقا یه تنوع خوب بود!! و من چقدر از هدی ممنون بودم که با اومدنش باعث شده بود مطمئن بشم عمید هم یه حس هایی بهم داره! و خواستم پیاده شم... برق چشمهای مشکیش وسوسه کننده بودن... -مهرو... مانع شد تا در رو باز کنم... برگشتم سمتش... چشماش تو تاریکی هم می درخشیدن... منتظر موندم تا ادامه ي حرفش رو بزنه... -این مدل ابرو خلی بهت میاد... ناخواسته لبخند عمیقی زدم... چقدر خوب که متوجه تغییر مدلشون شده بود... -خوشگل تر شدی!!! تو دلم چغندر قند درو کردن... نگفت خوشگل شدی... گفت خوشگل تر شدی و این یعنی قبلا هم به نظرش خوشگل بودم!!
    Show more ...
    6 866
    12
    #پارت476 حقش بود... با اینکه میدونست ماشین مال من باز میرفت می تمرگید جلو توقع داشت عمید هیچی نگه؟ با کلی پشت چشم نازک کردن پیاده شدم و رفتم جلو نشستم... و با لبخند رو به رویا گفتم -ببخش پشتم بهت! رویا خندون گفت -ماشین خودته ، عذرخواهی چرا!!! و بیشتر از قبل حال هدی رو گرفت ... تا آخر مسیر به سکوت گذشت... رویا سرش گرم اس ام اس بازیش بود... هدی بانو داشتن موزیک گوش می دادن... منم اینقدر خسته بودم ، که دلم میخواست بخوابم... مخصوصا حالا که از جام مطمئن بودم!!! چشمام و بستم و خیلی زود خواب رفتم... و وقتی که عمید گفت -مهرو رسیدیم... چشمام نیمه باز شد... خندون داشت نگام میکرد... منم خندیدم... زود گفتم -مرسی امروز خیلی خوش گذشت...
    Show more ...
    6 362
    10
    عزیزان رمان خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان  بگه رمان رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇 👈👈👈
    6 292
    1
    ☝️☝️💥‌‌راه تشخیص مهره ی مار اصلی لو رفت☝️☝️💥‌‌ 👫‌‌بازگشت معشوق ۲۴ ساعته تضمینی✔️‼️ 💀‌‌ دفع سحر و جادو و چشم نظر ۲۴ ساعته تضمینی✔️‼️ 🏠‌‌فروش ملک ۲۴ ساعته تضمینی ✔️‼️ 🧮‌‌💵‌‌افزایش رزق و روزی و گره گشایی در کمترین زمان تضمینی✔️‼️ 🌟باضمانت کتبی و مهره مغازه🌟 🚚 ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه 🚚 💯‌‌بیا تو کانال با مشاوره رایگان خیلی فوری و تضمینی مشکلتو حل کن👇5^ 💯‌‌ 👇‌‌👇‌‌👇‌‌ 9229164110

    file

    4 042
    0
    #پارت475 آرزوم خیلی زود برآورده شد... یه بال اساسی کباب شده به طرفم دراز شد و الحق که گوشت شد چسبید به تنم!!! خندیدم و سرخوش تشکر کردم!!! چقدر اون جوجه کباب مزه داد و من چقدر حسای خوب گذاشتم تو گوشه گوشه های ذهنم براي یاد آوری *** وقت برگشتن به خونه باز هدی جلو نشست!!! انگار تنها راه حرص دادن من رو پیدا کرده بود... اینبار ولی عمید گفت- هدی جان شما بشین عقب، مهرو بیاد جلو.. . تو و رویا خانوم رو باید پیاده کنم، مهرو مجبور نباشه وسط راه بیاد جلو! هدی آنچنان چشم غره ای به عمید رفت که من زهره ترك شدم... عمید اما لبخندش رو حفظ کرده بود... رویا ذوق مرگ دستم رو فشار داد و چشمک زد... هدی با حرص پیاده شد و آنچنان محکم در ماشین رو بهم کوبید که پشیمون شدم چرا فرش خونشون رو نسوزوندم... دختره عفریته...
    Show more ...
    7 095
    11
    #پارت474 تو دلم گفتم -نازی چه کم اشتها! و تند ادامه داد -میرم موزیک گوش کنم! تو آلاچیق اونوریم! اوا مامانم اینا!!! موزیکت تو حلقم... برو گوش بده خب!! میمیرد میگفت آهنگ؟ عمید سریع گفت -باشه هر جور راحتتری! و یه لبخند زد.. من دلم خواست اینجور تفسیرش کنم که لبخند رضایت بود... رضایت از اینکه اون عفریته رفته بود.. پس منم یه لبخند زدم و همین که دور شد با رویا دستامون رو بهم کوبیدیم... عمید دیگه عنان از دست داد و بلند بلند زد زیر خنده... هدی برگشت ببینه به چی می خندیم! عمید سریع گفت - به قیافه ي رویا!!! تو برو... و من فکر کردم.. چرا نگفت مهرو؟ مرسی که نگفته بود... هم مهرو مثل رویا جنبه اش بالا نبود، هم رویا با هدی رقابت نداشت.. . هم ... هم حس کردم نمیخواد من رو مسخره کنه!!! حتی شده برا ماست مالی کردن یه قضیه !!!! و این چه معنی داشت، جز اینکه اونم داشت تغییر میکرد! و من به شدت به این تغییر امیدوار بودم و برام شیرین بودند... و ته دلم یه آرزو کردم... اینکه عمید یه تیکه گوشت بذاره دهن من... یا نه! بده دستم... من به همونم راضی بودم...
    Show more ...
    6 660
    8
    عزیزان رمان خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان  بگه رمان رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇 👈👈👈
    6 380
    1
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio