Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics مردبد

10 9480
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
54 269place
of 78 777
9 959place
of 13 357
In category
3 762place
of 5 475

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

Data loading is in progress

Time
Growth
Total
Events
Reposts
Mentions
Posts
Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
کارگشا تضمینی ۲۴ ساعته💯 بختگشا تضمینی ۲۴ ساعته💯 جذب پول تضمینی ۲۴ ساعته💯 باطل سحر تضمینی ۲۴ ساعته💯 فروش ملک تضمینی ۲۴ ساعته💯 جذب معشوق تضمینی ۲۴ ساعته💯 💥با ضمانت نامه کتبی و مهره مغازه💥 🚚🚚ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه🚚🚚 🔮واسه مشاوره رایگان رو متن آبی بزنی10☆3🔮 9229164110
660
0
باورم نکردی آخر ..

10000000_798483608280646_1403654485168264874_n.mp4

1
0
-داداشم می دونه هر شب زیرم جر می خوری و می گی تا دسته فرو کنم توت؟ مهسا لب های قلوه ای آصف را نوازش می کند و برجستگی اش را از روی شلوار می مالد! -تو هم که بدت نمیاد عشقم... می دونی که فقط واژن من تحمل کلفتیتو داره! این را می گوید و سپس دست آرشاویر را روی واژنش می گذارد! -آه ببین برای تو خیس شده آصف... می تونی به خاطر داداشت از این بهشت بگذری؟ آصف حس می کند که آلتش سیخ می شود و نزدیک است که شلوارش را پاره کند. -اگه با سکس دهانی بتونی راضیم کنی، امشب از خیر جر دادنت می گذرم توله! ساحل لبخند لوندی می زند و جلوی پایش می نشیند، زیپش را باز می کند و آلت کلفت مرد با رگ های برجسته اش را داخل دهان می کشد! -آه... زبونت داغه توله سگ! موهایش را چنگ می زند و تلمبه های وحشیانه اش را به ته حلق دخترک می زند! -خوب حال می دی زنداداش سکسی! آبش را روی صورت دختر خالی می کند و با گرفتن موهایش بلندش می کند. -برو رو تخت لنگاتو بچسبون به هم بده بالا! مهسا این بار با ترس می گوید: -اون جوری می میرم از درد آصف! آصف حشری شده با عصبانیت روی تخت پرتش می کند و پاهایش را بالا می دهد. وازن تنگ و خیسش را در ان حالت از نظر می گذراند و خودش را با او تنظیم می کند. خودش را با او تنظیم می کند و یک ضرب واردش می کند. میان رحمش کمر می زند و هر لحظه شدت ضربه هایش را بیشتر می کند جوری که تخت صدا می خورد. کلاهک آلتش را در می اورد و با ناله ی بلندی روی سینه ی دخترک آبش را خالی می کند که همان لحظه در باز می شود و صدای شوکه ی برادرش: -اینجا چخبره؟! مهسا دختری هرزه که همزمان با دو تا داداش رابطه داره... اون قراره زن آرشاویر یعنی داداش بزرگه بشه اما از آصف، برادر کوچکتر حامله می شه و آرشاویر اونو بچشو .........❌🔞
Show more ...
-
1
0
بیام با یه اشاره :'))))))))))))

44933209_924453158788231_2962811528975752908_n.mp4

1
0
مرد خلافکاری که دختر سرهنگو دزدیده و میخواد بخاطر انتقام بهش تجاوز کنه ولی ...🙊💦 👅 🔥🔞 تیارای بیهوشو داخل اتاق بردم و روی تخت گذاشتم .. چشم بندش رو روی صورتش فیکس کردم عطر تلخی زده بود که ص‌ک‌صیش کرده بود و لباساش برجستگی های بدنش رو نشون میداد و دیونه‌م میکرد در رو بستم و از پشت قفل کردم نیشخندی زدم و سمت کیسه داخل اتاق رفتم و از داخلش وسایل رو در آوردم .. پایه دوربین رو تنظیم کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم همه چی به خوبی تموم شده از دوربین فاصله گرفتم لباسام رو عوض کردم و جاشون رو به لباس تمام دادم ماسک رو روی صورتم تنظیم کردم مثل همیشه تاریک و سیاه مثل همیشه نباید قربانی منو بخاطر بیاره. سمت دخترک رفتم کامل لباساش رو در آوردم و از بدنش چند تا عکس انداختم .. با احتیاط دستاش رو به پشت آوردم و به پاش بستم‌.. چشم بندش رو مرتب کردم و چندتا عکس هم تو این حین انداختم دوربین رو روی ضبط تنظیم کردم و شروع به لمس اندامش کردم. آروم انگشتامو وسط پاش برده و با لمسش ناله مردونه کردم.. بدن بلوری و نابش فوری تحریکم کرد ولی دلم میخواست صدای ناله و جیغاش رو همه بشنون. سمت دارویی که برای بهوش آوردنش بود رفتم و نزدیک بینیش کردم و منتظر موندم به خودش بیاد بعد از چند مین شروع کرد به تکون خوردن و سرش رو به عقب آورد و جیغ زد.. دستمو روی سینه‌هاش چفت شد اسپ.نکی به رون‌ و با.سن لخ‌تش زدم و حریصانه بدون توجه به جیغ و گریه هاش توش تل*مبه میزدم ولی با باز شدن در .......❌❌❌
Show more ...
1
0
- شوهرت تو تخت عالیه خورشید جون! شنیدن این حرف پشتِ تلفن واقعا درد داشت. - ببین دیشب همینکه رسیدیم هتل گفت فقط لباساتو در بیار دیگه نگم برات تا صبح چیکارا کردیم! گفت تا حالا باهات نخوابیده، چه قدر تنگی تو دختر، شل می‌کردی الان باهات سر سفره عقد بود. خورشید به خودش توی آینه نگاه کرد این لباس عروسِ کوفتی را باید از تنش در میآورد. تنش می لرزید، زن از پشت خط خندید و گفت: - مهمونا رفتن؟ آخی عزیزم! حتما خیلی خجالت کشیدی! ولی ببین خودکرده را تدبیر نیست این دوماد شاخِ شمشاد الان دیگه شوهرِ منه... زنی وقیح! که دوستش بود به او خیانت کرده بود. اشک هایش را پاک کرد و زن با قهقهه ادامه داد: - باید قطع کنم گلم! مهیار الان تو حمومه منتظرم! دیر کنم ناراحت می‌شه... ماشالله چه کمری هم داره خورشید جون بد کاری کردی استفاده نکردی! بوس به چشمات که می‌دونم الان خیلی گریه کردی... بای! تلفن را قطع کرد... صدایِ داد و بیداد از بیرون اتاق می‌آمد. خورشید که خودش را به سالن رساند، مرد جوان عصبانی را دید که همه را کنار می‌زد تا به خورشید برسد... اخم هایش در هم بود و طلبکار داد زد: - تو زن اون حرومزاده‌ای؟! خورشید با حرص گفت: - من زن کسی نیستم... به سفره عقد اشفته اش اشاره کرد و گفت: - می‌بینی که! فردین زیر لب غرید: - اون حرومزاده ای که با مادر من رفته گ الان کدوم گوریه؟ همه با تعجب به فردین نگاه می‌کردند و خورشید با بغض گفت: - از مادرت نپرسیدی کجان؟! پیش پات بهم زنگ زد، گفت الان هتلن! مثل اینکه شب خوبی رو هم سپری کردن... رگ گردن فردین بیرون زده بود از فرط حرص..‌ دست خورشید را کشید و حینی که او را دنبال خود می‌کشاند پرت کرد توی اتاق و در را بست و قفل کرد! با عصبانیت داد زد: - فکر کن ببین کدوم جهنمین! وگرنه همون شبو اینجا واسه تو میسازم...!
Show more ...
1
0
دیلـ*ـدوی ویبراتوریو روشن کرد با وحشت حرکاتش رو زیر نظر گرفته بودم میدونستم تنبیه سختی در انتظارمه... دکمه شلوارشو باز کرد سریع لخت شد ... با دیدن حجم بزرگش وحشت زده عقب عقب رفتم ... ویبراتور به دست سریع سمتم اومد دستمو گرفت پرتم کرد روی تخت ... کمرمو گرفت حالت داگی بهم داد _اربـ...ـاب ... با دست محکم به تن لختم زد +هیش...!امشب قراره هر دو سوراخات همزمان جر بخورن ! بلافاصله همزمان ویبراتورو واردم کرد و با شدت شروع به ....🔞💦
Show more ...
-
1
0
#پست1 عصبی از دیدن چاک سینه هایم توی آینه، که با این لباس سفیدِ عروس، بیش از حد توی چشم میزند، میغرم: -من این آشغالو نمی‌پوشم! میکاپ آرتیستِ اختصاصی سعی میکند با لبخندِ ملایم مضحکش آرامَم کند: -خیلی بهتون میاد غوغا جون! چرا می‌گید آشغال؟ جوابش را نمی‌دهم و با حرص دستم را دو طرف یقه ی دکلته ی پیراهن میگذارم. سعی میکنم پیراهن را روی سینه‌هایم بالاتر بکشم، اگر بشود! صدای مردانه ‌ی پر تمسخر نجم را می‌شنوم: -بهت خیلی میاد بلوبری! طعنه‌ی توی کلامش آتشم می‌زند با حرص می‌غرم: -نصفه ممه هام بیرون افتاده، چیش بهم میاد؟! چشمهای آرایشگر قد پیاله میشود! بدتر از آن، نگاه بهت زده ی مرد است که به وضوح حسش میکنم! و صدای مردانه ی آرامش: -عفت کلام داشته باش عزیزم! با خنده ی پر حرصی برمیگردم و صاف نگاهش میکنم: -چیه؟ تا حالا اسم م.مه به گوشِت نخورده؟! انگار اصلا انتظار این جواب را نداشت، که حالا ناباور خیره ام است! با تکخندی سر تا پایش را از نظر میگذرانم و البته که... هیچ نقصی پیدا نمیکنم. اما خب... - آقای سر تا پا ادب و کلاس و شخصیت و شعور... تا حالا اسم اجزای بدن به گوشِت نخورده؟! خودت نداری؟ یا نمیدونی چی ان؟ میخوای خودم باهاشون آشنات کنم؟ میخوای یادت بدم آقای رضاییِ چشم و گوش بسته ی صفر کیلومتر؟!! صورتش جوری در هم میشود که کارد بزنی، خونش درنمی آید! زن آرایشگر با خجالت زمزمه میکند: -خاک به سرم! راضی از به هم ریختنِ اویی که حالا لبخند پرتمسخرش جمع شده، قدمی به سمتش برمیدارم. بدون توجه به زیپ بازِ لباس عروس و چاک سینه هایی که زیادی توی چشم میزند، میگویم: -اگه تو دهنم فلفل نمیریزی، باید بگم که این دوتا... دستم را روی سینه هایم میگذارم: -اسمشون ممه ست! فک خوشگلِ مردانه اش جوری فشرده میشود که هرآن ممکن است بشکند! قدم بعدی جلوتر میگذارم و ادامه میدهم: - درست روبه رویش می ایستم و با تکخندی، خیره به چشمهای میشی و خشنش که حالا آماده ی انفجار است، زمزمه میکنم: -یه سری هام که مثل تو کلا صفر کیلومترن، احتمالا بهش میگن بالاتنه! چشمهایش سرخ می‌شود. خجالت کشیده یا عصبانی ست؟ چیزی که در من تعریف نشده، خجالت است! توی چند سانتی صورتش پچ میزنم: -لابد به کلوچه هم میگید پایین تنه! نگاه به خون نشسته‌اش بین چشمان آرایش کرده ام جابه‌جا می‌شود. کجخند پرتمسخری تحویلش می‌دهم و اشاره‌ به پایین تنه‌اش می‌کنم. -به دم و دستگاه خودت چی می‌گی؟ لابد ناناز! ناناز کوچولو... یا نجم کوچولو!! فقط این را می‌فهمم که نفس نمی‌کشد. نگاهش از من می‌گذرد و یک نگاه کوتاه و آتشین به آرایشگر می‌کند. آرایشگر جوان همان دم به خود می‌آید و به ثانیه نمی‌کشد که از اتاق بیرون می‌رود! با بسته شدن در، نگاه او به سمت من می‌چرخد. این نگاه یعنی... دخلت آمده غوغا! قلبم پایین پایم می‌افتد، ولی... سرکش‌تر از آن هستم که پیش این مردِ چشم میشیِ برزخیِ سگ‌اخلاقِ سردِ زیادی های‌کلاس، کم بیاورم! با نگاه طلبکار و مغرورم ادامه می‌دهم: -دلم نمی‌خواد م.مه‌هام رو تو و هیچ احدی ببینن ناناز کوچولو! ناگهان بازویم را محکم می‌گیرد قبل از اینکه به خودم بیایم، با خشونت برم می‌گرداند! بی‌اراده نفسم قطع می‌شود! دم گوشم با کینه و حرارت زمزمه می‌کند: -بی‌ادبی نباش بلوبری... در شأن من نیست که خانومم تا این حد دهن پاره و بی‌تربیت باشه! آتش می‌گیرم از غرور و خودپسندی و ادبش! - شأن‌تو سگ بِگا... قبل از اینکه جمله‌ام تمام شود، دستش را محکم‌تر به پهلویم می‌فشارد: - می‌دونی که تحملت چقدر برام سخته؟ می‌دانم! لعنت بهش... خوب می‌دانم! با زهرخندی می‌گویم: -تو این یه مورد تفاهم داریم گویا! و مثل سگ دروغ می‌گویم! من اصلا قصدم سیریش شدن و چسبیدن به اویی‌ست که تحملم را ندارد!! هرچه بیشتر نتواند تحمل کند، بیشتر سیریش می‌شوم، تا بیشتر اذیت شود! -به هرحال این هدیه‌ی ناقابل پیشکش شما شده جناب رضایی! اگر خوشت نمياد، می‌تونی تا دیر نشده پس بفرستیش! انگشتهای مردانه‌اش کم کم از شانه‌ام سر می‌خورند... تا ترقوه و سپس... نرمی بالای سینه‌ام! مات و بی نفس نگاهش می‌کنم. می‌خواهم دستش را پس بزنم، اما با لحظه‌ای بعد، انگشتانش درست روی نرمیِ سینه‌‌ی چپم کشیده می‌شود. -عادت به پس فرستادن هدیه ندارم، حتی اگه ارزش نداشته باشه... تحمل نمی‌کنم و متنفرتر از او می‌غرم: -پس دست کثافتتو از رو سینه‌م بردار، قبل از اینکه ناناز کوچولوت راست کنه و یادت بره که حالت داشت ازم به هم می‌خورد! گستاخی‌م متحیرش می‌کند! اما کم نمی‌آورد و فشار محکمی به سینه‌ام می‌آوردو... شروعشه😍 و ادامه:
Show more ...
آغوش باران‌زده☔️شیرین‌نورنژاد
طنز و عاشقانه با کلی ماجرای هیجان انگیز🥰 دوتا دیونه درست ضد هم! دختر تتوآرتیست وحشی که یه لحظه آروم و قرار نداره و آقای خشک و سرد و مغرور، که انضباط و ادب از اصول اولیه‌ی زندگیشه! وای از روزی که این دوتا مجبور بشن همدیگه رو تحمل کنن😱 هفته‌ای 6 پارت 😍
1
0
#پارت۹۲ 🍃 واج های اون کلمه محبت آمیز "عزیزم" رو مثل همیشه با ناز کشید و شک کردم که اصلا تینا باشه یا نه! مگه همین دیروز با من سر اومدن توی خونه ام بحث نکرده بود؟ چطور الان این طور مهربون شده بود؟ کمی شک  توی وجودم نشست و سرفه مصلحتی کردم تا کمی به خودم مسلط بشم.   - ولش کن... واسه چی می خواستی باهام حرف بزنی؟ تک خنده ناز داری کرد و با عشوه گفت: - صحبتای خوب خوب! بیا ببینمت کاویار سیبک گلوم از شنیدن صدای تینا تکونی خورد و دندون غروچه کردم مبادا هرمون های مردنه ام اشتباهی برای ناموس کس دیگه ای تکون بخوره! تینا مال من نبود... دختر جهانگیر بود و حق نداشتم بهش خیانت کنم؛ حتی اگر خودش اینو می خواست! - اوکی. میای کافه اسماعیل؟ کافه ای که روز های عاشقیم رو با تینا توی همون کافه شب می کردم و تا دیر وقت می موندیم و از تم قهوه ای_ سبز و  رنگ های گرم اون جا غرق لذت می شدیم. - نه بیا خونه... تو کافه که نمی شه حرف زد! صدای مخمورش گره ابروهام رو محکم تر کرد و گفتم: - کدوم خونه؟ کاملا متوجه غرش گلوم شد و این بار با لحن محتاط تری گفت: - خونه خودمون دیگه! کرج! کرج....؟ گوشی توی دستم شل شد و ناباور زمزمه کردم: - تینا...!؟ - بهت که گفته بودم کاویار، نمی تونی بهم نه بگی وقتی خودم بخوام کاری رو انجام بدم! وای به من و این زندگی سگی که برای خودم درست کرده بودم! خودش را درون دخترک می‌کوبد، باورش نمی شود دختری که قبلا متاهل بوده آنقدر واژن تنگی داشته باشد!با لذت خودش را محکم تر و عمیق تر درونش می کوبد. دخترک گریه می کند:_یواش تر، خیلی درد دارم! پورخند زده حرفش را باور نمی کند. مگر میشود زن مطلقه با آن همه رابطه بازم درد داشته باشد!مردانگی اش را بیرون می کشد که با آخ دخترک سرحال می آید ولی با دیدن خون رنگ از رخش می پرد: _این...این خون چیه؟مگه متاهل نبودی؟ دخترک هق می زند: _من دست نخورده بودم! با عصبانیت مردانگی اش را....
Show more ...
817
4
☝️☝️💥‌‌راه تشخیص مهره ی مار اصلی لو رفت☝️☝️💥‌‌ 👫‌‌بازگشت معشوق ۲۴ ساعته تضمینی بدون نیاز به دسترسی حتی از راه دور✔️‼️ 💀‌‌ دفع سحر و جادو و چشم نظر ۲۴ ساعته تضمینی✔️‼️ 🏠‌‌فروش ملک ۲۴ ساعته تضمینی ✔️‼️ 🧮‌‌💵‌‌افزایش رزق و روزی و گره گشایی در کمترین زمان تضمینی✔️‼️ 🌟باضمانت کتبی و مهره مغازه🌟 🚚 ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه 🚚 💯‌‌بیا تو کانال با مشاوره رایگان خیلی فوری و تضمینی مشکلتو حل کن👇‌‌A•7👇‌‌💯‌‌ 👇‌‌👇‌‌👇‌‌ 09229164110
Show more ...

file

466
0
مهربونِ منی.🤍

259647740_190631746605969_6303163381681996328_n.mp4

964
0
#ساواش کیان فلاح با نفوذی که به خاطر فوت عموش و دست گرفتن شرکت مجبوره با اون جا یعنی اقا فرهود همخونه بشه. همه چیز خیلی عالی پیش میره تا وقتی که خیلی اتفاقی مست می کنن. اون جاست که همه چیز برای این آقازاده ما بهم می ریزه. یه رابطه ی نصفه نیمه با کافیه تا بفهمه فرهود یه مرد کامل نیست و یه است، کسی که در حین مرد بودن زن هم هست. و همین کافیه برای تا نگاهش به همخونه ی جدیدش عوض بشه و کم کم بهش دل ببیازه. دل که برای ی با نفوذی مثل اون آسون نیست و قراره به خاطر این عاشق شدن حسابی مواخذه و تنبیه بشه . که در نظر عموم و طبق قانون و ولی ... . ############################ پسره اتفاقی داروی جنسی خورده حالا اون جاش درد گرفته. -باید رو بدم تا خوب بشی؟؟ _اون جام؟اون جام کجاست؟ چشم غره ای سمت رفت. انگار اون محرک کوفتی علاوه بر اش روی مغزش هم اثر گذاشته و ای کیوش رو پایین آورده. _#همون سیخ شده رو‌میگم!میگم لازمه بدم تا خوب بشی؟!الان کبود میشه کلا از کار میوفته. همینش مونده بود که با ور بره تا خوب بشه. به اندازه ی کافی با هر بار دیدنش جلوی بی رو می گرفت حالا اگه بهش دست می زد اون هم الان که تا سرش داغ کرده بود بدون شک یه بلایی سرش میورد. _اگه بخوام با دست خالی بشم که دست دارم. لازم نیست تو باهام ور بری. الان چیزای دیگه لازمه، یه چیز که قشنگ احاطه اش کنه. با درشت شدن چشمای لبخند بدجنسی روی لبش نشست و بی توجه به حال فرهود ادامه داد. _اون رو می خواد که تو داری؟!نظرت چیه تا قبل از اینکه از درد بمیرم یه کار برام بکنی هان؟!
Show more ...
❌متفاوت❌FOAD
❌کپی ممنوع
247
0
_خیلی دلت میخواد لنگاتو برا پدر رفیقت ببری بالا؟ زیر زیرکی نگاهی به ایدا انداختم که مشغول ور رفتن با گوشیش بود و دست پدرش اروم نشست و سرشو تو گردنم فرو برد _تو جای دخترمی هلن...ولی همیشه با دیدنت دم و دستگاهم سیخ میشه! حرکت دستشو کرد و چشمام خمار شد....اگه الان ایدا نبود میدونستم چطوری کنم و تو همون حال رهاش کنم ولی باید جلو ایدا اروم پیش میرفتیم _زیپ شلوارتو باز کن! _دخترت اینجاس سورن سرشو تو سینم فرو برد و مکی به پوست لطیفم زد و صدای نالمو با انگشتاش خفه کرد و لیسی به انگشتاش زدم _پاهاتو باز کن و برگرد طرف من تا با دهنم کنم! شلوارمو در اورد و بی اختیار رو مبل ولو شدم و باز کردم از استرس داشتم پس میوفتاد و اگه ایدا من و پدرشو باهم میدید.... موهام با نشستن دست سورن رو رون پام شد و خندون پیرهنشو دراورد _چیکار داری میکنی؟ لخت نشو میبینه مارو! روم دراز کشید و چونمو تو مشتش گرفت و لبامو زیر دندوناش محکم فشرد و صدامو میون هاش خفه کرد _هنوز طعم اولین شبی که فتحت کردم زیر زبونمه بدنم بدجوری وا داده بود و کنترل تنم دست خودم نبود و چشمای نیمه بازمو به لبای دوختم _میخوام مامان دخترم بشی! _دخترت هم سن منه! دکمه‌ی اول پیرهنمو باز کرد و دستشو دوباره برد و دکمه‌های باقی مونده رو کم کم باز کرد و پایین تر رفت _پاهاتو باز کن! دستشو رو کش گذاشت و سرشو جلو اورد.....
Show more ...
「هــــ𝐋𝐀𝐍𝐃‌ـــــات🍑」
لباستو بزنم بالا با زبونم رو شکمت راه برم و همزمان از رو ساپورتت دست بکشم وسط پاهات🔞💦 #lams_dagh🔥 #havasran💋 #کپی_ممنوع❌ ورود افراد زیر🔞سال به هیچ عنوان توصیه نمیشود‼️
201
0
با حس حرکت موجود سردی روی بهشتم از ترس چشمام باز کردم که با چشمای خمارش روبه رو شدم... در حالی که با چشمای پر از بهم زل زده بود اروم با سرانگشتش چوچولمو میمالوند. ناله‌ی خفه ای کردم که سرشو جلو اورد جفت به دندون گرفت... -انقدر خودت بهم مالوندی تا اخر اربابتو بیدار کردی💦 بینیم به بینیش مالیدم و اوممی کشیدم که جریحه دار تر شد و کامل رو خیمه زد -بلا شدی عادت کردی به اینکه زیرم جر بخوری و مطیعم باشی؟ 🔞⛓ لحن صداش وقتی اروم و محکم تو صورتم پچ میزد حس بیشتر میکرد طوری که بخوام بهش التماس کنم تا جرم بده -بهم بگو بگو که خودت داری له له میزنی برای با من بودن! از حرفایی که بهم میزد اهی کشیدم و با ناله صدامو بالا بردم ... +ارباب ..‌. میخوامـِ... حرفم تموم نشده بود که ...🔞💦
Show more ...
287
0
کارگشا تضمینی ۲۴ ساعته💯 بختگشا تضمینی ۲۴ ساعته💯 جذب پول تضمینی ۲۴ ساعته💯 باطل سحر تضمینی ۲۴ ساعته💯 فروش ملک تضمینی ۲۴ ساعته💯 جذب معشوق تضمینی ۲۴ ساعته💯 💥با ضمانت نامه کتبی و مهره مغازه💥 🚚🚚ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه🚚🚚 🔮واسه مشاوره رایگان رو متن آبی بزنی9☆3🔮 9229164110
663
0
دیگه این شبهای من به یاد تو بارونیه..🌧 🎵

file

1 144
2
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ _الان یه ماهه پریود نمیشی، همین الان زنگ زدم قیم‌ات بیاد دنبالت تا تکلیفت معلوم شه! تیدا فین فین کنان میگوید: _بخدا خانم مدیر من کاری نکردم، این ماه قول میدم ماهانه شم! مدیر پوزخند می زند و با ابروهای نازکش سر تا پایش را برانداز میکند: _داری کیو خر میکنی دختر؟ شرط مدرسه این بود که کسی نفهمه صیغه شدی! تیدا به زیر گریه میزند. اگر سلیم میفهمید او ماهانه نشده پوستش را می کَند! فقط یک شب قرص نخورده بود و این گند بالا آمد! سلیم که به داخل اتاق میاید تیدا با دیدنش به سکسکه می افتد. مدیر با عصبانیت تشر می زند: _شما قول داده بودین کاری به این بچه نداشته باشید این بچه یکماه ماهانه نمیشه، این بود قولتون؟ سلیم سینه ستبر می کند و نگاهی ترسناک به سمت تیدا روانه که بیچاره در خود جمع میشود: _این بچه که میگید زنمه ، اگه کاری هم کرده وظیفشه شوهرش رو تمکین کنه! تیدا از خجالت هینی میکشد و مدیر چشم گرد میکند: _همین الان پرونده ش رو میدم زیر بغلش، اخراجه! سلیم دست تیدا را میکشد و قبل از اینکه مدیر پرونده را تحویل دهد از مدرسه بیرونن میزننند. تیدا گریه کنان می نالد: _اما من میخواستم درس بخونم، دلم برای دوستام تنگ میشه. قول میدم دیگه قرصایی که میدی و همون شب بخورم. سلیم خشمگین به سمتش برمیگردد: _خفه شو‌تیپا، بخدا اگه بفهمم تو این مدرسه لعنتی کاری کردی که بچه م چیزیش بشه از چشم خودت دیدی! تیدا لب بر می چیند: _من حامله نیستم مطمئنم ، چون اونشب جلوگیری داشتی! سلیم فریاد میزند: _جلوگیری نداشتیم پس برای چی اصرار به قرص داشتم؟ تیپا را محکم در ماشین پرت می کند و دکمه های مانتو سرمه ای مدرسه اش باز می کند: _همین الان دراز میکشی تا معاینه ت کنم، دکتر این مملکتم میفهمم حامله ای یا نه! تیدا به اجبار با خجالت لخن میشود و با دستانش سنه های نقلی اش را می پوشاند که سلیم او را روی صندلی می خواباند: _دراز بکش، یالا تیدا معذب دراز می کشد که کاوه انگشت در واژنش می غرد: _تو حامله ای! اما لعبت چه خیسه! خم می شود و زبانش را روی.... سلیم شایگان مرد خوش هیکل و امروزی که همه حاجی صداش میزنن و براش تا کمر خم میشن نمیدونن چه گذشته ایی داره، نمیدونن دختر قشنگ قصه مونو توی تخت کشونده و وقتی از تنش سیراب شده و وقتی چندتا قطره خون بکارت ندیده اونو پس میزنه و تنهاش میذاره....! حالا سالها گذشته و حاج سلیم شایگان قراره برای برادرش، برای مردی که از رگ گردنش بهش نزدیک تره بره خواستگاری....خواستگاری خیاط خانمی که عجیب بوی توت فرنگیش اونو به گذشته میبره‌....دختری که...🍓🔞❌🔥 دختر کوچولویی که زن یه حاجی متعصب شده🔞🥺 هشدار ممنوعه‌است❗️✋
Show more ...
338
0
دیلـ*ـدوی ویبراتوریو روشن کرد با وحشت حرکاتش رو زیر نظر گرفته بودم میدونستم تنبیه سختی در انتظارمه... دکمه شلوارشو باز کرد سریع لخت شد ... با دیدن حجم بزرگش وحشت زده عقب عقب رفتم ... ویبراتور به دست سریع سمتم اومد دستمو گرفت پرتم کرد روی تخت ... کمرمو گرفت حالت داگی بهم داد _اربـ...ـاب ... با دست محکم به تن لختم زد +هیش...!امشب قراره هر دو سوراخات همزمان جر بخورن ! بلافاصله همزمان ویبراتورو واردم کرد و با شدت شروع به ....🔞💦
Show more ...
-
338
0
از شدت درد و خونریزی بهشتم به گریه افتاده بودم - جونم عروسک هرزه ام درد داری آره ؟ دردت گرفته؟ درد خوبه عروسک خوبه برات + باراد ‌...اخ ...توروخدا ولم کن محکم تر به پشتم ضربه زد و غرید - کی اجازه داد اسممو به زبون هر*زت بیاری؟ کی اجازه داد هان؟ الان چی باید صدام کنی؟ + مستر، ارباب -اووووف عالیه دختر خوب خودشو ازم بیرون کشید و به پهلو خوابوندتم پشتم قرار گرفت پاهامو با دستش از هم جدا کرد - تنگی تنگ، انگار نه انگار روزی صد بار زیرمی با التماس گفتم: -ارباب آخ امشب نمیتونم ، خواهش میکنم ارباب انگشتش رو کم کم واردم کرد و ....😱🔥💦 باراد تهرانی مستر خشن و هاتی که با شکیلا دختری سر به زیر و مظلوم ازدواج میکنه ، پس از مدتی فیلمای پـ ورن شکیلا رو توی فضای مجازی میبینه و به جرم خیانت هر شب با یه پوزیش ترتیبشو میده غافل از این که اون فیلم و عکسا...🤫💦
Show more ...
447
0
وقتی میای صدای پات از همه جاده‌ها میاد انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد تا وقتی که در وا میشه لحظه دیدن می‌رسه هر چی که جاده‌ اس رو زمین به سینه من می‌رسه ..

52376549_249960410924738_7691514240659218726_n.mp4

349
1
🔞♨️ _ داف شدی، فکر نمی‌کردم تا این حد تغییر کنی! چند قدم باقی مونده رو هم طی کرد و به فاصله‌ی یک بند انگشت جلوم ایستاد. از برق نگاهی که داشت تنم رو رصد می‌کرد ترسیدم.. _ فرستادنت آرایشگاه لباس سفید تنت کردن من جذب تو کنن؟ بهشون نگفتی یه خون بس ارزش این کارا رو نداره؟ نگفتی بهشون به‌جا سفید باید لباس مشکی تنم می‌کردین دارم می‌رم جهنم؟ وقتی جوابی ازم نشنید عصبی تر شد و با جفت دست هاش س*ینه‌هام رو توی مشتش گرفت و فشرد. از درد جیغی کشیدم سعی کردم دستش رو جدا کنم اما با لذت به درد کشیدنم نگاه می کرد و پوزخندی گوشه ی لبش جا خوش کرده بود. _ س*ینه هاتم کوچولوعه باید بزرگش کنم.. دستش رو کشید و نفس راحتی کشیدم اما این نفس راحتم زیاد طول نکشید که با یک دست لباس مجلسی شیری رنگی رو که نرگس جون به زور تنم کرده بود رو از وسط سینه‌ام جرش داد.. خشکم زده بود و به مرواریدهایی که از لباسم جدا شدن و به زمین می‌افتادن چشم دوخته بودم. _  هنوز سوتی*ن اسفنجی  پوشیدی و س*ینه‌هات اندازه هسته هلو ؟ دستش رو نوازش وار وسط س*ینه‌ام کشید و از تماس دستش به پوستم تنم مور مور شد. _ نترس خودم برات بزرگش می کنم‌. سرش رو خم کرد و س*ینه‌ام رو به دندون گرفت‌‌.. بدنم سست شد و از ترس زانو هام خم شدن و دستش رو به طرف‌‌‌... 🔞❌ آیه به خاطر آزادی مادرش از زندان زیر بار ازدواج اجباری که عموش براش تعیین کرده می‌ره و زن فریدی میشه که روانی و..‌😱🔞
Show more ...
کـامـ🔞ـ هـوســ💦ـ
ممــنـــــــــوعــــه و بزرگـســــــــال💦🔞 ◇ ◇ چه کسی گفت که مستی فقط از جام شراب است من ز میخانه‌ی چشمان تو هر لحظه خرابم👀♥️🌿 ◇ ◇ بـہ قـلـم بِلا
399
0
‍ ‍ وارد شدم درو دیوار و تخت خواب رو با گل و ربان تزیین کرده بودن سیوان پشت سرم وارد شد و از پشت بهم چسبید بند لباس عروسمو پایین کشید و هامو چلوند و با کنار گوشم گفت: _اوووف دلبر من دارم برای دادنت له له میزنم امشب جوری که هیچ وقت شب یادت نره قلبم شروع کرد به تند تند تپیدن میدونستم بیماری داره کم کم لباس عروسمو بالا زد و دستشو از برد داخل و شروع کرد به مالیدن بدنم شل شده بود که خانم بزرگ اومد تو اتاق و سسوان بی توجه بهش سرشو برد بین پامو زد خانم بزرگ ای کرد وگفت: _لباس عروستو در بیار فقط لباس بزار باشه بعد ریز خندید و ادامه داد: _پسرم خودش اونارو میکنه از خجالت سرخ شدم که گفت: _پسرم یادت نره پارچرو کنی طوری نشون بده که آوازت تو کل روستا بپیچه بگم خدمتکارا کمکش کنن لباسشو در بیاره؟! سیوان انگشتشو از پشت کرد ‌که از درد جیغی کشیدم و شروع کرد به کردن و گفت: _همه بیرون خودم کمکش میکنم اینو گفت و پایین کشید که افتاد بیرون تنم لرزید چقدر و بود با این کارش از شرم سرمو پایین انداختم که بقیه کردن و شروع کردن به خندیدن سیوان فریاد زد چیه نکنه اول باید شمارو بعد ادامه داد: _کسی اینجا نمونه همه برن خونه هاشون تا سه روز نمیخوام کسی مزاحممون بشه لبخند از روی لب همه محو شد و تو وجودم پیچید خدمتکارا و خانم بزرگ در حالی که با دلسوزی و نگرانی بهم نگاه میکردن از اتاق خارج شدن سیوان پرتم کرد رو تخت و در حالی که یکی یکی انگشتاشو وارد میکرد یه کرد تو 😳 🔞🔞
Show more ...
image
584
1
#پارت۹۱ 🍃 - امید وارم بار آخرت باشه چون دفعه بعدی تضمین نمی کنم دندون سالم توی ذهنت بذارم! این قدر با حرص گفته بودم که صدای خنده اش رو آزاد کرد و با لذت به خندیدن برادرم گوش دادم... شهریار فراتر از رفیق بود! خانواده ای بود برام... برادری که زانیار همه عمرش رو به من بدهکار بود رو این مرد در حقم تمام کرد... برادرم بود! - خیله خب! برو بیرون کلی کار دارم. دوباره به شونه ام ضربه ای زد و همینطور که از در بیرون می رفت گفت: - تا آخر هفته واست دستگاه هارو جور می کنم، باید برم توی این کارخونه های ورشکسته، از اونا خوب می شه بز خری کرد! سرم رو تکون دادم و شهریار هم بی هیچ حرفی بیرون رفت... تا عصر درگیر انجام کارهام بودم و حتی وقتی برای خوردن ناهار هم نداشتم. گوشیم رو برداشتم و با دیدن پیامک  تینا، دوباره همه  عصب های مغزم واکنش نشون دادند. " باید حرف بزنیم کاویار " فشار کار از یک طرف، فشار هایی که تینا به روح و روان خسته من وارد می کرد هم از یک طرف دیگه  داشت از پا درم میاورد. بی فوت وقت شماره اش رو گرفتم و هرچقدر منتظر شدم جواب تماسم رو نداد. کلافه دوباره شماره  اش رو گرفتم که این بار صدای ناز دارش توی گوشی پیچید و بدون این که فرصت بدم چیزی بگه، با خستگی زیادی که داشتم نالیدم: - در مورد چی می خوای حرف بزنی تینا؟ بهت گفتم اون قضیه رو تمومش کن! تمومش کن! - کدوم قضیه عزیزم...؟ _اقای معلم وضعیت درس دخترم چطوره؟ نگاهی به دختر کوچولو انداختم و گفتم :  باید چندتا سواد بپرسم تا بهتون بگم اگر میشه شما بیرون منتظر باشین مادر دانش اموز کوچولوم بیرون رفت ...بهش نگاه کردم   _سه کاری کن برام تا به  مامانت نگم همه نمره هات تجدید شده شوکه نگاهم کرد که زیپ شلوارمو پایین کشیدم و بهش اشاره زدم جلو اومد و روی پاش زانو زد و زبونشو روش کشید و اینکارو تکرار کرد ... ناله م بلند شد  که با صدای جیغ مامانش... پارت واقعی نبود بلفت ❌پیشنهاد نویسنده👆
Show more ...
1 169
1
🎶گلچین اهنگ های شاااد قدیمی و جدید زیبا🌸🌱🌺 برای دانلود خواننده ی مورد علاقت رو انتخاب کن👇 قمیشی فتانه هایده مهستی بهنام بانی حمید هیراد حامد همایون شادمهر محسن چاوشی محسن یگانه فرزاد فرزین ابراهیم زاده علیزاده هایده گوگوش معین ابی گلچین قدیمی گلچین عربی گلچین لری گلچین کردی ریمیکس جدید
Show more ...
1
0
من نفسم بند میاد نداشته باشم تورو..💔 🎵

205294340_562385361603350_5458227963923621743_n.mp4

1 266
2

sticker.webp

820
0
🔶فراخوان کمک برای یک دختر جوان  🔸این دختر جوان مبتلا به سرطان روده است و تحت درمان قرار دارد. 🔸 در این مرحله هزینه درمانی شامل ۶ جلسه شیمی درمانی و رفت آمد بالای 12 میلیون تومان می شود.در کنار ما، سلامتی و مهر هدیه دهید. شماره کارتهای خیریه مهرمبین: 6104-3378-0666-3215 6063_7370_0480_8968 شماره حساب ملت: NaN پرداخت الکترونیکی و اطلاعات بیشتر: ❤️در کانال خیریه عضو شوید و مدارک کمک ها را ببیند👇
520
0

sticker.webp

724
0
🔶فراخوان کمک برای یک دختر جوان  🔸این دختر جوان مبتلا به سرطان روده است و تحت درمان قرار دارد. 🔸 در این مرحله هزینه درمانی شامل ۶ جلسه شیمی درمانی و رفت آمد بالای 12 میلیون تومان می شود.در کنار ما، سلامتی و مهر هدیه دهید. شماره کارتهای خیریه مهرمبین: 6104-3378-0666-3215 6063_7370_0480_8968 شماره حساب ملت: NaN پرداخت الکترونیکی و اطلاعات بیشتر: ❤️در کانال خیریه عضو شوید و مدارک کمک ها را ببیند👇
174
0
بهت ایمان قلبے دارم ولے میلرزه دست و بالم...😍 🎵

file

1 078
1
Last updated: 11.07.23
Privacy Policy Telemetrio