Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Channel location and language

audience statistics دکــــتـرانـــ💉ـــه

6 9750
~10 847
~0
110.40%
Telegram general rating
Globally
57 563place
of 78 777
10 544place
of 13 357
In category
1 379place
of 1 674

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    #قسمت282 💉 با عصبانیت نگاهش کردم که اب دهنشو پرصدا قورت داد : اون زن به درد تو نمیخوره اون زن اصلا در حد تو نیست چرا میخوای با اون باشی هان؟ چرا میخوای باهاش زندگی کنی؟ _دهنتو ببند و بعد مشتی به صورتش زدم که قهقه ایی سر داد ، ازش متنفر بودم حالم ازش بهم میخورد یه ادم چطور میتونست انقدر چندش باشه؟ _به من بگو کجاست لبخند چندشی زد :عمرا و بعد در خونه شو باز کرد و رفت با رفتنش مشتمو به در کوبیدم و گفتم _پیداش میکنم انقدر اعصابم خورد بود از پله ها رفتم پایین حالم دست خودم نبود شروع کردم به قدم زدن همزمان به اونم فکر میکردم زن مورد علاقه م ، زنی که فکر میکردم هیج وقت بهم خیانت نمیکنه (چکاوک ) با شنیدن حرفش هینی کشیدم و دستمو جلو دهنم گذاشتم _چی دارییی میگی؟ _اروم باش ‌_جطور اروم باشم اون دنبال منه! _اره دنبال توعه دستام میلرزید من از رو به رو شدن باها‌ش میترسیدم نمیتونستم قبول کنم اشکام رو گونه م جاری بود حالم افتضاح بود خدایا من چه خاکی بریزم تو سرم؟ _چرا استرسی شدی؟
    Show more ...
    10 847
    45
    #قسمت281 💉 _تو سگ از کجا میدونی هان؟؟ توعه نامرد از کدوم گوری میدونی؟ چی تو اون سرت میگذره هان؟؟؟ فقط نگاهم می کرد به طرفش حمله بردم و یقه شو جسبیدم تکونی خورد و با اخم نگاهم کرد _عوضی کثافط تا ازت شکایت نکردم بگو کجاست _نمیگم بهش اسیب میزنی نیشخندی زدم: من اسیب میزنم؟؟ من؟؟ داری جوک میگی اره؟ من به اون اسیبی نمیزنم فقط میخوام بدونم چرا ، چرا داره اینو بلا رو سرم میاره چرا داره عذابم میده چرا رفت؟؟؟ _خب مشکل از خودته هنوز متوجه نشدی؟ ولش کردم طوری که پرت شد طرف دیوار ... اخ که چقدر از‌ش متنفر بودم _بگو کجاست _بهش قول دادم نگم اخ که باید دندوناشو تو دهنش خورد میکردم مرتیکه گاومیش _طلاقش بده من میخوام باهاش ازدواج کنم یه جوری نگاهش کردم که یه قدم عقب رفت این مردک داشت چی زر میزد؟ _چی گفتی؟ سعی کرد خودشو جمع و جور کنه :میخوام باهاش ازدواج کنم _از جون خودت سیر شدی اره؟ _من میخوامش _باهاش بودی؟ _خودت چی فکر میکنی؟ بازم خواستم به طرفش حمله ور بشم که دستاشو برد بالا _صبر کن صبر کن
    Show more ...
    9 772
    17
    #قسمت280 💉 ( کوهیار ) چند وقتی بود ازش خبر نداشتم دیگه داشتم روانی میشدم این ادم روانیم میکرد سعی میکردم فراموشش کنم اما نمیشد اون زن رو نمیتونستم فراموش کنم ، اون زن تموم جون من بود دوستش داشتم واسه همین هم از خودم عصبیم منه احمق چرا باید همچین کسیو دوست داشته باشم؟ در خونه رو باز کردم برم یه خورده قدم بزنم که با اون مرتیکه فرزاد رو به رو شدم با دیدنم سرشو برام تکون داد خواستم حرف بزنم بگم چکاوک پیش توعه؟ اما فقط سکوت کردم و بیخیال به طرف اسانسور رفتم که گفت _همسرت کجاست؟ فقط دستامو مشت کردم و سعی کردم حرفی نزنم _طلاقش بده برگشتم طرفش و چشمامو ریز کردم _مگه تو میدونی کجاست؟ گلویی صاف کرد : مگه فرقی داره؟ _اره داره _نه ازش خبر ندارم عین سگ داشت دروغ میگفت دندون قروچه ایی کردم : مثله ادم حرف بزن! _اون تورو نمیخواد
    Show more ...
    7 217
    13
    #قسمت279 💉 _اره _جای منو بهش نگیا خندید :مگه خرم؟ من جای تورو به هیج کس نمیگم ، مگه خرم؟ هیچی،نگفتم یه خداحافظ گفت و رفت با رفتنش رو مبل نشستم قلبم داشت تیر میکشید حالم اصلا خوب نبود خیلی استرس داشتم دلم شور میزد حالم افتضاح خراب بود خدایا تکلیف من این وسط چی میشه؟، دلتنگ کوهیار بودم دلتنگ فرزندم بودم ، دلم دخترکوچولومو میخواست دلم میخواست بغلش بگیرم بهش شبیر بدم دلم میخواست محکم به خودم فشارش بدم اخه چی شد که اینطوری شد؟؟؟ چی شد که زندگیم انقدر جهنمی شد؟؟؟ به کجا رسیدیم؟؟؟ اون همه عشق کوهیار کجا رفت؟؟؟ خودمو بغل کردم من یه بچه بودم که همه چیو با کوهیار تجربه کردم چطور تونست منو نخواد؟ چطور تونست با من قهر کنه؟ چطور تونست حرف اون ادما رو باور کنه؟ سولاتی بود که مدام تو ذهنم بود سوالاتی که نمیفهمیدم چی به چیه و هیچ درکی ازشون نداشتم فقط میدونستم باید قوی باشم باید انقدر قوی باشم که این روزا فراموش بشه من باید کوهیار رو فراموش میکردم حتی یه روزی ازش جدا میشدم
    Show more ...
    11 658
    21
    #قسمت598 💉👨‍⚕ جوابشو ندادم رفتم تو اتاقم بازم حسای پیشمونی اومد سراغم بازم ناامید شدم بازم حالم بد شد بخدا کم اورده بودم دیگه نمیکشیدم حالم خیلی بد بود ... دستمو رو قلبم گذاشتم سعی کردم ارامش خودمو حفظ کنم ( شاهین ) نگاهی به نیلا انداختم و پوزخندی زدم عجب ادمی بود ازش متنفر بودم اما حیف که ناچار بودم براش کار کنم _باید رابطه بین یامور و اون زنیکه مهنا بد بشه سرمو تکون دادم : نگران نباش بد میشه ولی چرا؟؟؟ _دلم میخواد بمیره ، دلم میخواد از اینکه یامور رو بزرگ کرده پیشمون بشه اینطوری رابطه ش باسینا بد میشه _و میخوای سینا بیاد پیش تو؟ _اره _زندگیشونو خراب نکن این همه سال گذشته اگه قرار بود جدا بشن تا حالا شده بودن لازم نبود تد خودتو درگیر کنی اخمی کرد : به تو چه؟ شونه ایی بالا انداختم : اممم نمیدونم ‌_پس سرت تو کارخودت باشه انقدر هم رو مخ من نرو فهمیدی؟ _من رو مخت نمیرم _از کجا معلوم؟ کاش میشد بزنم تو سرش خفه ش کنم زنیکه خر _من میرم
    Show more ...
    10 107
    17
    #قسمت597 💉👨‍⚕ _اخه مامان تو از هیچی خبر نداری ، نمیدونی چی به چیه ما میخوایم فقط همو بشناسیم همین _خب قرار بود بشناسین پس چرا از خانواده ها خبر ندادی؟ مظلوم جواب دادم :اون نخواست _اون نخواست تو چرا نگفتی؟ تو این دوره زمونه؟ چی میگفتم بهش؟ بگم منو بردن مهمونی و اون بلا سرم اومده ، چی میتونستم بگم فقط مجبور به سکوت بودم ‌_با توام _نمی‌دونم _ازش خوشت میاد؟ _اره _برو همینا رو به بابات بگو ، اونم باید در جریان باشه اونم باید متوجه همه چی بشه اخمامو تو هم کشیدم :که چی بشه؟ _به حرفم گوش بده یامور نمیتونستم طرز فکرشو قبول کنم واقعا حرفاش تو کتم نمیرفت اعصابم خورد بود اصلا به این زن چه؟؟؟ ندای درونم بود راست میگفت اصلا به این چه؟ مادرم نبود فقط منو بزرگ کرده بود پس کارای من به همچین ادمی ربط نداره _چرا اینطوری نگاهم میکنی یامور ؟؟؟ داد زدم: به تو ربطی نداره چشماش از تعجب چهارتا شد :چی؟
    Show more ...
    10 426
    12
    #قسمت594 💉👨‍⚕ _اوووه دختر جون بدتر کردی کار رو که... چطور گفتی بهش اخه؟ گناه داره منطقی میگفتی منو میخوای خودمم ناراحت بودم اما اون لحظه خون به مغزم نمیرسید بخاطر همین عصبی شدم _اوف من خرم خب چیکار کنم نتونستم عصبانیت خودمو کنترل کنم _برو از دلش در بیار _الان حال ندارم _کاری که میگمو بکن بادی به غبغبم دادم چی میتونستم بگم جز سکوت فقط یه باشه گفتم و دستامو بغل کردم حالم خیلی گرفته بود با شاهین کمی صحبت کردیم سپس گوشی رو قطع کردم لباسامو عوض کردم قبل اومدن بابام رفتم پایین مامانم رو مبل نشسته بود و داشت چایی میخورد با دیدن من روشو ازم گرفت مردد گفتم :مامان _بله؟ _ازم ناراحتی؟ _نه راست میگی زندگی خودته من حق دخالت ندارم کنارش نشستم و دستشو گرفتم تو چشمام زل زد و گفت _ برو تو اتاقت _مامان میخوام باهم حرف بزنیم _حرفی نمیمونه _توروخدا اذیتم نکن
    Show more ...
    14 558
    18
    #قسمت593 💉👨‍⚕ لبمو از گرفتم و گفتم : مامان با اخم گفت : مامانو کوفت اگه نمیخواستیش پس چرا باهاش بیرون میری هان؟ با ترس نگاهش کرد که سری تکون داد :من از دستت چیکار کنم؟ راستش اولین بار بود اینطوری باهام صحبت میکردن بهم برخورد اخمی کردم و گفتم _زندگی خودمه _چی؟ _خودم تصمیم میگیرم چی برام خوبه و چی بد جون هر کس که دوست دارید تو کارام دخالت نکنید _یامور رفتم تو اتاقم خودمم دلم شکست که اینطوری باهاش صحبت کردم اما من بزرگ بودم خودم تصمیم میگرفتم چی برای زندگیم خوبه و یا چی بد رو تختم نشستم شماره شاهین رو گرفتم بعد چندتا بوق جواب داد :جانم؟ _شاهین کامل معلوم بود داره گریه م میگیره ‌ _جانم چی شده؟؟ چرا صدات گرفته؟ _مامانم ما رو دید مکثی کرد و سپس بلند گفت :چیییی؟ _دعوام کرد _اوووه چی گفت؟ _گفت اگه نمیخواستیش چرا جواب مثبت دادی _تو چی گفتی؟ _ هیچی گفتم زندگی خودمه
    Show more ...
    12 145
    16
    🚨هشـدار، اعلام شرایط اضطراری آلودگی هوا در ایران ! 🔻 در شرایط بحران آلودگی چه کارهایی باید انجام داد؟ با دستورالعمل‌های آموزش داده شده در کانال مجله پزشکی، جان خود و عزیزانتان را نجات دهید 👇🏻👇 .
    3 351
    0
    #قسمت278 💉 راه افتاد ، تو دلم دعا میکردم و نگاهمو از پنجره به بیرون دوختم ، انقدر به بیرون نگاه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد با تکونای دستی چشم باز کردم نگاهی به اطراف انداختم یکم طول کشید تا ذهنم درک کنه چی شده! لبخندی به روم زد _بیدار شو رسیدیم صاف سرجام نشستم و روسریمو رو سرم مرتب کردم گیج گفتم _چی شده؟؟؟ _خب رسیدیم اهانی گفتم و از ماشین پیاده شدم اونم پیاده شد تو پارکینگ بودیم و با اسانسور رفتیم بالا جلو در یه اپارتمان وایستاد نگاهی به من انداخت _بریم تو رفتیم تو ، خونه شیک بود خدایا من اینجا غلطی میکنم _من کمتر میام اینجا خواهشا معذب نباش _سعی میکنم بازم هیچی نگفتم چند قدم اومد جلو که ترسیدم _نترس کاریت ندارم و از کنارم رو میز یه چیزی برداشت و فاصله گرفت ‌_من میرم ناخداگاه گفتم:کجا؟؟؟ _میرم دیگه کار دارم خونه دارم خودم توام راحت باش _میری خونه ایی که رو به رو خونه کوهیاره؟
    Show more ...
    11 281
    18
    #قسمت277 💉 _اینکه من بهت دست نمیزنم و اگه خطایی ازم سر زد میتونی بری! گیج نگاهش کردم و ابرویی بالا انداختم _فقط با حرف؟ _میتونیم شاهد بگیریم ابرویی بالا انداختم :چه شاهدی؟ _تو با من بیا اونش با من ! مونده بودم چی بگم حرفاشو باور کنم یا نه؟ اخه منه بیچاره میترسیدم به این ادم هم اعتماد نداشتم اگه بلایی سرم میاوردچی؟؟؟ دروغ چرا از کوهیار هم میترسیدم اگه یه زمانی پیدام میکرد و میفهمید من با فرزاد هستم چی؟ _نظرت چیه؟ _من میترسم _گفتم که من کاریت ندارم هر جورم بخوای بهت ثابت کنم! بازم مردد بهش چشم دوختم که چشمکی زد _هوم نظرت چیه؟؟؟ _باشه! نمیدونم چرا قبول کردم اما چاره ایی نبود مجبور به قبول بودم مجبور بودم حرف گوش بدم تا یکم به خودم بیام و شلغی پیدا کنم اون وقت از پیش اینم میرفتم سوار ماشینش شدم تموم تنم میلرزید خندید:چرا میلرزی؟ _چیزی نیست ‌_سردته؟ احساس سرما میکردم اما لرزم از ترسم بود فقط به تکون دادن سرم به معنی نه اکتفا کردم
    Show more ...
    10 785
    21
    #قسمت592 💉👨‍⚕ _اااخ نکن _نکردم که! دستمو از رو صورتم برداشتم و چشم غره ایی بهش رفتم :داری پرو میشیا بوسیدم : عیب نداره میخوام واسه تو پروترین ادم رو زمین بشم حرفیه؟؟؟ نوچ بلندی گفتم که بازم بوسیدم و اروم گفت _میخوام متعجب پرسیدم :چیو؟؟ _تورو اون بار خیلی بهم حال دادی خیلی خیلی لذت بردم و خوشم اومد بازم میخوام مشتی به‌ش زدم : دیوانه ایی؟؟؟ اهومی گفت:اره دیوانه م خندید خودشم فهمید زیادی تند رفته بخاطر همین صاف سرجاش نشست و ماشین رو روشن کرد کمی تو شهر دور زدیم و بعد منو رسوند خونه. رفتم خونه مادرم با اخم گفت _کجا بودی یامور؟ _با دوستم بیرون بودم چرا؟ اخما‌شو تو هم کشید :دوستت پسره؟ اوه مامان از کجا فهمیده؟ سرمو پایین انداختم _نه _به من دروغ نگو، خودم دیدم، همونی نیست که خواستگارت بود؟ نوچی کردم :نه یه جوری نگاهم کرد که خودم خجالت کشیدم
    Show more ...
    10 136
    18
    #قسمت591 💉👨‍⚕ باورم نمیشد داره این رفتار رو میکنه اصلا برام غیرقابل پیش بینی بود این مرد چطور میتونه اتقدر خفن و خوب باشه؟چطور میتونه انقدر عالی باشه؟ وای خدای من اصلا برام باور پذیر نیست من عاشق شاهین شدم؟؟؟ واقعا ازش خوشم میاد اونم همین حسو به من داره؟ لبمو گاز گرفتم استرس داشتم اما خب ذوق هم داشتم خوشحال بودم خیلی دستمو گرفت : دوست دارم جا خوردم با تعجب گفتم :هان؟؟؟ _دوست دارم مشتی به سینه ش زدم : عههه نکن چرا اینطوری میکنی اخه خجالت میکشم ‌_میخوای یه کاری کنیم؟ _چیکار؟ _ولش کن بعدا میگم ابرویی بالا انداختم که سرشو جلو اورد : دلم میخواد بیشتر بشناسمت دلم میخواد بیشتر باهات باشم _چرا؟ - نمیدونم ضربان قلبم رفت بالا بوسه ایی رو لبم نشوند _اوفف چه لبایی داری _ خجالت میکشم و دستمو جلو صورتمو گرفتم و شروع کرد به قلقک دادنم جیغی کشیدمممم
    Show more ...
    9 119
    13
    #قسمت276 💉 چشمامو رو هم گذاشتم :از کجا منو پیدا کردی؟ _راحته! این مرد خیلی مشکوک بود ،اخه کسی جز لیلا از جای من خبر نداشت حالا چطور اومده دنبال منه؟ عجیب بود همه چی خیلی خیلی عجیب بود... عجب گرفتاری گیر کرده بودم ...با پام رو زمین ضربه زدم دستی به گوشه لبم کشیدم الان چه خاکی تو سرم میریختم؟ _میخوای با من بیای؟ برگشتم نگاهش کردم:چی؟ _با من بیا لب زدم :کجا؟ _میریم یه جایی قول میدم هیچ اسیبی بهت نرسه منم کاری باهات ندارم فقط میخوام باهم صحبت کنیم باشه؟ اخمامو تو هم کشیدم :من با تو نمیام هیچ جا ریلکس دستاشو بغل گرفت :پس کجا میخوای بری؟ _بالاخره پیدا میشه _لاقل تا شهر ببرمت هوم؟ نوچی کردم :نه جلوتر اومد :چکاوک با من بیا لطفا با من بیا قول شرف کاری بهت ندارم! از اعتماد کردن به‌ش میترسیدم میترسیدم اتفاق بدی بیوفته! مونده بودم چی بگم که گفت : باشه حق داری اما بیا یه قراری ببندیم گیج گفتم:چی؟
    Show more ...
    9 367
    18
    #قسمت275 💉 (چکاوک ) شبانه از عمارت بابام زدم بیرون جایی نداشتم اینجا اصلا این زندگی دیگه فایده نداشت هیچکی رو نداشتم حتی پول کافی هم تو جیبم نبود خب من واسه چی زندم؟ چرا سر زایمان دخترم جون ندارم بمیرم؟ سر چشمه نشستم تو خودم جمع شدم اهی کشیدم و سرمو رو زانوهام گذاشتم دلم اشوب بود قلبم داشت کنده میشد دلتنگ دخترم بودم دلم میخواست الان پیشم باشه دلم میخواست کنارم باشه دلم میخواست بدی تنشو حس کنم اما دیگه تا اخر عمرم نمیدیدمش با بی اعتمادی کوهیار زندگیمون نابود شد خدایا من چه خاکی بریزم تو سرم؟؟؟ دستمو به اب کشیدم کاش میشد خودمو بندازم تو اب و خودکشی کنم اون وقت از این زندگی کوفتی راحت میشدم ارامش پیدا میکردم اهی کشیدم و دلم شدید گرفته بود از این دنیای کوفتی دلگیر بودم تو همین فکرا بودم که صدای مردی اشنا به گوش رسید _تو بازم نمیخوای منو قبول کنی؟؟؟ با ترس برگشتم به طرف صدا با تعجب نگاهش کردم باز منو تعقیب کرده ؟؟؟ _تو دنبال منی همش؟ _اره من مثله شوهرت بی غیرت نیستم!
    Show more ...
    9 503
    24
    #قسمت274 💉 _والا من هیچی نمیدونم چرا دست از سرم برنمیداری مگه من با اون دختر دوست بودم؟ _پس چرا میگی با دوست پسرشه؟ _من یه چی گفتم تو چرا باور میکنی؟ چشم غره ایی بهش رفتم هدیه همون لحظه شروع کرد به گریه کردن و رفت یه خورده تو خونه قدم زدم و بعد شماره علی دوستمو گرفتم _به به اقا کوهیار _مزه نریز کارت دارم! _اوووه چرا؟؟ ‌_میخوام یه نفر رو برام پبدا کنی _ کی؟ _چکاوک _واا چکاوک مگه زنت نیست؟ چرا ؟ چی شده؟ _برام پیداش کن همین! و بعد اجازه کنجکاوی بهشو ندادم و گوشی رو قطع کردم عین روانیا شده بودم کامل خشکم زده بود این چه بلایی بود سرم میومد؟ واقعا هنگ بودم مونده بودم چی بگم از اعصبانیت تو شوک بودم یعنی الان با کی بود؟؟؟ یعنی الان داشت چه غلطی میکرد؟ خاک بر سر بی غیرت من! نباید این اتفاقات میوفتاد ، نباید اصلا همچین چیزی میشد خدایا خودت به من صبر بده
    Show more ...
    8 946
    16
    #قسمت273 💉 نمیخواستم هیچ بلایی سرش بیاد نمیخواستم اذیتش کنم اما چه کنم دلم اشوب بودم من چکاوک رومیخواستم هدیه رو با چکاوک میخواستم چطور بچه خودشو ول کرد رفت به امون خدا؟؟ اهی کشیدم خدایا خودت به من صبر بده _کوهیار _چیه؟ _توروخدا اینطوری نکن تو که انقدر دوستش داری چرا باهاش اون رفتار رو کردی؟ _،نمیدونم کور بودم _شاید با اون پسره فرار کرده تیز نگاهش کردم :چیییی؟ چی میگی تو؟ شونه ایی بالا انداخت : بعید نیست! نه این امکان نداشت اون موقعه واقعا میکشتمش ازش متنفر بودم دلم میخواست خفه ش کنم _تو چی میدونی؟ _هیچی _به من دروغ نگو چی میدونی؟ دستشو بالا برد : هیچی بخدا شک داشتم بهش مطمئن بودم یه چی زیر سرش بود این یه چی میدونست بی دلیل حرف نمیزد انگشتمو تهدید کنان جلوش تکون دادم _هر چی میدونی بگو
    Show more ...
    8 331
    17
    #قسمت272 💉 (کوهیار ) داد زدم : کجاست اون دختر هان؟ شونه ایی بابا انداخت : اوه چرا انقدر عصبی هستی هان؟؟ بابا جان خب رفته! نه این امکان نداشت نمیتونست بره حق نداشت بره چطور میتونه انقدر بی رحم باشه؟ چطور هم اون بچه رو ول کرد هم منو؟ باید اینجا میموند هر چقدرم عذابم میکشید باید میموند باید کنارم باشه! اهی کشیدم خدایا خودت به من صبر بده خودت راه چاره بهم نشون بده الان من جه غلطی کنم؟ چه خاکی تو سرم بریزم؟ داشتم روانی میشدم خون به مغزم نمیرسید بخدا کم اورده بودم _ناراحتی؟ _نباشم؟ _نه چون اون دختر خیانتکاره با اینکه سنش کمه اما همه رو به بازی داده! همه رو بازیچه کرده _تمومش کن داد زد: تموم نمیکنم چون لیاقت عشق تورو نداره دستی به پشت گردنم کشیدم دلم میخواست چکاوک جلوم باشه و گردنشو بشکنم دلم میخواست خفه ش کنم دلم میخواست تا میتونم بزنمش بمیره اونطوری خیالم راحت تره اونطوری دیگه حرص و جوش نمیزنم اعصابم خورد بود، داشتم روانی میشدم
    Show more ...
    8 808
    16
    #قسمت271 💉 پامو زمین کوبیدم تا کی میخواست منو مقصر بدونه مگه این زن مادر من نبود؟پس چرا طرفداری منو نمیکرد؟ چرا سرزنشم میکرد همش؟ خدایا چرا اخه با من همچین کاری میکرد الان من کجا برم؟ چه خاکی تو سرم بریزم؟ اهی کشیدم و با اخم گفتم :مامان نمیخوای تمومش کنی؟ _نه دختر جون من نمیدونم دیگه به بابات چی بگم _توروخدا تمومش کن مامان مگه من مقصرم؟ _اره تو هر جور شده باید سر زندگیت باشی _یعنی هر خفت و خاری رو تحمل کنم؟ _اره اخه به چه جرمی؟ به چه دلیلی من باید انقدر بدبخت باشم ؟ اشکامو پاک کردم اهی کشیدم _از اینجا میرم _خونه خودت _خیر میرم جایی که هیچ کس نتونه منو پیدا کنه! یه جوری نگاهم کرد که کامل معلوم بود میخواد سر به تنم نباشه اب دهنمو پرصدا قورت دادم و گفتم _من نمیتونم خفت و خاری رو تحمل کنم _رفتی شهر فکر کردی خبریه؟ _مامان تمومش کن _نمیتونم تمومش کنم دختر تو یه زنی میفهمی؟ تو یه مادری هر چی هم باشه باید بشینی مادری کنی اون بچه چه گناهی داره؟ _مامان بسه _عقل نداری بچه ایی!
    Show more ...
    8 207
    17
    #قسمت270 💉 با عصبانیت گفتم :تمومش کن نمیخوام هیچی ازت بشنوم خسته م کردی دیگه نمیخوام ازت چیزی بشنوم _چرا اینطوری میکنی؟ _ من؟؟؟ من چیکار کردم؟؟ چه خاکی ریختم تو سرم؟ من نمیتونم زندگی کنم من نمیتونم تحمل کنم من نمیتونم با اون ادم باشم اون منو نمیخواد اون از من متنفر بود نمیتونیم زندگی کنیم پس اصرار نکنید لطفا من میخوام اینجا بمونم _دختر این دوتا شوهر _خب من چه کنم؟ _الان همه فکر میکنن تو مشکلی داری اخمامو تو هم کشیدم این چه وضعشه اخه ، دیگه دا‌شتم دیوانه میشدم مخم داشت تاب برمیداشت چرا این خرفات رو تموم نمیکرد؟؟ چرا ول کن نبود؟؟؟ خدایا بسه تحمل ندارم عاصی شدم _یعنی از اینجا برم؟ _برو پیش شوهرت _اون منو نمیخواد _حتما یه گوهی خوردی وگرنه اون مرد عاشق توعه و تورو دوست داره چرا متوجه نمیشی؟ تو یه گوهی خوردی که الان اینطوری میکنه
    Show more ...
    9 070
    15
    #قسمت269 💉 دخترمو بغل کردم هیچ وقت نمیدیدمش دیگه ، دیگه هیچ وقت کنارم نبود اما چه میتونسم بکنم بخدا دیگه چاره ایی نبود ... هیچ مادری راضی نیست از بچه ش دور باشه اما من چه کنم مجبور بودم هیچ چاره ایی نداشتم !!! ( سه روز بعد ) شبانه از خونه زدم بیرون دلم داشت میترکید انقدر اشک ریخته بودم داشتم دق میکردم خیلی خیلی ناراحت بودم سوار اتوبوس شدم و راهی روستا لیلا برام بلیط گرفته بود ... از خوشحالی تو پوست خودش نبود صیح رسیدم روستا ، رفتم تو عمارتمون و اتاق مادرم مامان مشکوک نگاهی به چمدونم انداخت _تو اینجا چیکار میکنی؟ _من میخوام اینجا بمونم _که چی بشه؟ _نمیتونم با کوهیار زندگی کنم میخوام اینجا بمونم مامان نگاهی بهم انداخت : شوخیه؟ _نه والا _دختر جون چی چی رو میخوای اینجا بمونی مگه الکیه؟ _میخوام جدا بشم! _باز زبون ضد کل روستا میشیم _خب میخوای چیکار کنم هان؟؟ _از اینجا برو
    Show more ...
    11 606
    20
    #قسمت590 💉👨‍⚕ تو دهنش به اوج رسیدم با عوق سرشو بلند کرد چشم غره ایی بهم رفت و از ماشین پیاده شد و بالا اورد خودمو مرتب کردم رفتم پایین _چی شد؟ خوبی؟ با اخم گفت :چیکار م کردی؟ _هیچی بخدا _اه حالم بد شد چرا ریختی توهم _نتونستم درش بیارم تو ماشین اب بود بهش دادم و یه شکلات حالش جا اومد اما همچنان با من قهر بود _چرا قهری اخه؟ _میترسم _از چی؟ _ول کن شاهبن نمیخوام در موردش صحبت کنم فقط بدون اگه ترکم کنی یه بلایی سر خودم میارم _یعنی انقدر ضعیفی؟ _چه ربطی داره؟ _داره ، من از دخترای قوی خوشم میاد من دوست دارم همسرم خیلی قوی باشه و تو باید اینجوری بشی _من همینطور که هستم باید قبول کنی! ابرویی بالا انداخت:واقعا؟ _بله خندید ، تو چشمای زیباش زل زدم خیلی خیلی جذاب بود _خوشم میاد ازت _واقعا؟
    Show more ...
    10 917
    19
    استروژن بیشتر چهره زن را ظریف تر و زیباتر میکند سایز و سفتی سینه و باسن را افزایش میدهد و سیستم دفاعی بدن زن را تقویت میکند یکی از موثر ترین راههای افزایش استروژن در بدن زنان، معاشقه با جنس مکمل است 👌 💉
    9 308
    41
    💸‌💰‌ درآمد روزانه ۵۰۰ هزار تا ۲ میلیون تومن فقط با گوشی موبایل در منزل بدون نیاز به دانش فنی،تخصص و تحصیلات 🔴‌ کسب درآمد تضمینی روزانه ۳٠ دلار و بیشتر 🟢‌ با گارانتی ۱۱٠٪ تضمین درآمد دلاری روزانه 👈‌🏻‌خیلی ها همین الان دارن روزانه میلیونی از اینترنت درامد کسب می کنن 😎‌ با هر سن و سالی که هستی، خانه دار یا دانشجو، خانم یا اقا همین الان عضو این کانال شو آموزش میده چکار کنی 6 👇‌👇‌
    1
    0
    .
    8 509
    8
    #قسمت268 💉 دخترمو بغل کردم هیچ وقت نمیدیدمش دیگه ، دیگه هیچ وقت کنارم نبود اما چه میتونسم بکنم بخدا دیگه چاره ایی نبود ... هیچ مادری راضی نیست از بچه ش دور باشه اما من چه کنم مجبور بودم هیچ چاره ایی نداشتم !!! ( سه روز بعد ) شبانه از خونه زدم بیرون دلم داشت میترکید انقدر اشک ریخته بودم داشتم دق میکردم خیلی خیلی ناراحت بودم سوار اتوبوس شدم و راهی روستا لیلا برام بلیط گرفته بود ... از خوشحالی تو پوست خودش نبود صیح رسیدم روستا ، رفتم تو عمارتمون و اتاق مادرم مامان مشکوک نگاهی به چمدونم انداخت _تو اینجا چیکار میکنی؟ _من میخوام اینجا بمونم _که چی بشه؟ _نمیتونم با کوهیار زندگی کنم میخوام اینجا بمونم مامان نگاهی بهم انداخت : شوخیه؟ _نه والا _دختر جون چی چی رو میخوای اینجا بمونی مگه الکیه؟ _میخوام جدا بشم! _باز زبون ضد کل روستا میشیم
    Show more ...
    7 986
    14
    #قسمت591 💉👨‍⚕ تو دهنش به اوج رسیدم با عوق سرشو بلند کرد چشم غره ایی بهم رفت و از ماشین پیاده شد و بالا اورد خودمو مرتب کردم رفتم پایین _چی شد؟ خوبی؟ با اخم گفت :چیکار م کردی؟ _هیچی بخدا _اه حالم بد شد چرا ریختی توهم _نتونستم درش بیارم تو ماشین اب بود بهش دادم و یه شکلات حالش جا اومد اما همچنان با من قهر بود _چرا قهری اخه؟ _میترسم _از چی؟ _ول کن شاهبن نمیخوام در موردش صحبت کنم فقط بدون اگه ترکم کنی یه بلایی سر خودم میارم _یعنی انقدر ضعیفی؟ _چه ربطی داره؟ _داره ، من از دخترای قوی خوشم میاد من دوست دارم همسرم خیلی قوی باشه و تو باید اینجوری بشی _من همینطور که هستم باید قبول کنی! ابرویی بالا انداخت:واقعا؟ _بله خندید ، تو چشمای زیباش زل زدم خیلی خیلی جذاب بود _خوشم میاد ازت _واقعا؟
    Show more ...
    8 325
    12
    #قسمت267 💉 _نه! ‌_عااالی کی میری؟ _فردا خودم داشتم از ناراحتی دق میکردم اما اون انگار نه انگار اصلا براش مهم نبود و خوشحال بودم شاید منم جای اون بودم از خوشحالی بال در میاوردم اما برام مهم نبود دیگه میرفتم تا راحت به زندگیشون برسن! دیگه اجازه نمیدادم کسی اذیتم کنه! بهم اسیبی بزنه! ‌_کجا میخوای بری؟ _مگه اهمیتی داره؟ _اره میخوام بدونم کجا میاری! احتمالا برمیگشتم روستا اما خودمم نمیدونستم باید کجا برم! اگه خونه ی پدریمم جایی داشته باشم! _سوالم جوابی نداره؟ _نه _بگو میخوام بدونم شاید یه زمانی لازمم ‌شد. _شاید برگشتم روستا اهان غلیظی گفت و سرشو تکون داد :خیلی خب موفق باشی اما طلاقت چی؟؟؟ _قرار نیست جدا بشیم چون کوهیار همچین چیزی رو قبول نمیکنه! _پس میخوای زنش بمونی ‌_وقتی ازش دورم دیگه فایده ایی نداره زنش باشم یا نه مهم اینکه ازش دورم همین مگه نه؟ _اره خوبه!
    Show more ...
    7 938
    14
    #قسمت266 💉 به زور جلو خودمو گرفتم بهش حرف نزنم! من دهانی بودم اما اون با اصالت خیلی خوبه!! برای افکار پوچ و بی معنی شون متاسف بودم سرمو پایین انداختم و اهی کشیدم قلبم دیگه نمیزد بخدا خسته بودم کم اورده بودم دخترمو خواستم ازش بگیرم که کوهیار دستمو گرفت _نکن _هان؟ _میگم نکن نمیخوام بهت وابسته بشه پس به این دختر دست نزن! با دهانی بازخیره نگاهش کردم از تعجب نزدیک بود شاخ در بیارم اخه این حرفا‌ش یعنی چی؟ پس کوهیارم میخواست طلاقم بده؟ کوهیارم میخواست از من دوربشه با بغض دستمو از دستش کشیدم بیرون و اشکامو پاک کردم فقط دو روز مونده بود و از اینجا دور میشدم *** این دو روز مثله جهنم بود برام به شدت نفرت بار بود و حالم گرفته بود از لیلا متنفر بودم از اینکه دخترمو داشت ،شوهرمو داشت به‌ش حسودی میکردم _میزاری دخترمو بوس کنم؟ _چرا؟ _میخوام برم با این حرفم ابروها‌شو بالا انداخت :واقعی؟ _بله _شوخی میکنی؟
    Show more ...
    8 078
    16
    #قسمت265 💉 _هیچی -چرا حرفتو نمیزنی؟ بازم هیچی نگفت اخ که چقدر حرص میداد چشم غره ایی بهش رفتم _حرف بزن! _چرا گیر دادی؟ جوابمو نداد با اخم نگاهش کردم ازش متنفر بودم دیگه دوستش نداشتم اون برای من دیگه غریبه بود این مدت انقدر بهم سخت گرفته بود که ازش متنفر شده بودم خیلی حالم بد بود خیلی زیاد تو دلم انقدر غصه داشتم که حد نداشت فقط میخواستم از دستشون خلاص بشم بوسه ایی رو دستش زدم عاشق بوی عطرش بودم _هدیه رو بده من! _من نمیخوام هدیه بزارم با تحکم گفت : من هر چی میگم بگو چشم! و بعد بچه رو از دستم گرفت اخمامو تو هم کشیدم این دیگه چه وضعی بود!!!! دستمو رو قلبم گذاشتم تند تند میزد استرس داشتم اما چه میتونستم بکنم دلم میخواست این چند روزی که هستم از پیش دخترم تکون نخورم *** لیلا بچه مو بغل کرد نگاهی به کوهیار انداخت _شبیه توعه! با اصالت خوشگل و خواستنی دهاتی نیست! ههه الان داره به من تیکه میندازه؟؟؟
    Show more ...
    8 035
    17
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio