Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics 🌿عــــطـــر خـوش ریـحــان 🌿(فاطمه مادحی )

به اسم الله ❜أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ❛ اینجا دنیای خیالی منه... هرچی که قلم بخوره از ته قلب منه... پس به دنیای من خوش اومدین... نویسنده فاطمه مادحی (شیطونک) پارت گذاری پنج پارت در هفته چنل پروکسیمون  https://t.me/poorrookse  
Show more
32 5930
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
28 312place
of 78 777
4 683place
of 13 357
In category
1 482place
of 2 610

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    ⭕⭕ فوررری فیلم گل پرسپولیس به استقلال
    کانال هواداران پرسپولیس⭐️
    ﷽ ❤کانال هواداران تیم پرسپولیس ❤ #بازی_بعدی_تیم 🏆 فینال جام حذفی ⚽️ پرسپولیس_استقلال 🗓 چهارشنبه ۱۰ خرداد ⏰ ساعت 19:45 🏟 ورزشگاه ازادی @PerespoIis
    0
    0
    پرسپوليس گل زده🥺
    0
    0
    استقلالیا حملهههههههه😍😍😍😍
    0
    0
    استقلالی نداشتیم؟ 😱
    0
    0
    اوه استقلالیا کجایید؟ پرسپولیسیا جلو زدن😡
    0
    0
    برنده دربی کیه؟
    0
    0
    ببینم طرفدارای کدوم تیم بیشترن ؛😈 ❤️پرسپولیس❤️ 💙استقلال💙
    0
    0

    ❤️پرسپولیسی یا استقلالی؟!💙

    پرسپولیس🔴
    استقلال💙👑
    0
    Anonymous voting
    0
    0
    استقلالیا دستا بالا
    0
    0
    امشب کی میبره؟
    0
    0
    مگه میشه استقلالی باشی و اینجا نباشی💙
    0
    0
    دانشگاه چی بپوشم؟
    0
    0
    اگه دنبال آهنگ شاد میگردے پیدا نمیکنے بیا اینجا 😍💃 🕺 آهنگهای کامل ویس بالا 😘

    file

    1
    0
    لباس زیاد داشتم ولی خوشتیپ نبودم تا اینکه با این چنل اشنا شدم از وقتی اشنا شدم هرروز که میرم دانشگا ۳،۴ نفر روم کراش میشن:
    1
    0
    ایده استایل🤤😉
    1
    0
    دیشب بابام بهم گفت پدرسگگگگگ تو چجوری تلگرامت همیشه کار میکنه من صد تا پروکسی وصل شدم کار نمیکنه گفتم بابا به خودت توهین نکن 🤣🤣 بیا از این کانال یدونه وصل شو کافیه👇 https://t.me/+_8xFSfhh7QIyZTI6
    106
    0
    دنبال آهنگ شاد بودی؟ بیا 🎻💃
    1
    0

    sticker.webm

    1
    0
    _ درد داری زندگیم؟ پاهاتو باز کن، باز کن تا زودتر تموم شه این درد دورت بگردم... ناله ی دردناکش را در نطفه خفه و پاهایش را بیشتر چفت هم کرد. همه ی تخت را کثیف کرده بود و داشت از خجالت میمرد. _وای خدا... دارم میمیرم... شما برو بیرون اعلی خان... اعلی کنارش روی تخت نشسته و دستان یخ زده اش را میان دستان لرزانش میگیرد. دخترک تنها ۱۶ سال داشت و درد زایمان برای بدن ضعیفش زیادی بود. _ بیرون نمیرم عمرم... تا تهش پیشتم. به حرف قابله گوش کن تا دردت تموم شه... _ اعلی خان بیا کمکم بده، تو مگه درس دکتری نخوندی؟ بیا اینجا مادر دستام دیگه عین سابق جون ندارن. صبور وحشت زده سری به طرفین تکان داده و ناله کنان میگوید: _ نه نه ... اعلی خان بره بیرون، تو رو خدا... نامحرمه... اعلی روی صورتش خم شده و با حرصی آشکار لاله ی گوشش را به دندان میگیرد. _ ببند دهنتو خوشگلم، ببند عزیزکم تا خودم نبستمش! منی که قراره شوهرت باشم شدم نامحرم توله سگ؟! به کمک قابله رفته و دست بین پاهایش انداخت. به هر ضرب و زوری بود شلوار و شورت صبور را بیرون کشید و پاهایش را کامل باز کرد. صدای گریه های ریز صبور روی اعصابش بود. مقصر خودش بود که مراعاتش را میکرد. _ اعلی... آخ خدایا مردم... قابله از حرص و خشم مرد ترسیده و لب گزید. نگاهش بین پای دخترک افتاد و پوفی کرد. _ زور بزن دخترم، زور بزن سر بچه بیرونه... یکم دیگه فشار بده... دست اعلی روی ران های لختش چنگ شده و از پشت دندان های چفت شده اش غرید: _ جای جیغ و داد زور بزن تا تموم شه زودتر. قابله نگاهش را بین اعلی و صبور چرخاند و دلش برای دخترک کم سن و سال سوخت. آب دهانش را با صدا بلعید و مردد رو به اعلی گفت: _ آقا روم به دیوار، میگم... میگم اگه سینه هاشو تحریک کنی ممکنه زودتر بزاد... الان تلف میشه اون طفل معصوم! چشمان اعلی درخشید و صبور درمانده چشم بست. _ رو چشمم قابله خاتون، شما فقط امر کن! پشت صبور نشست و دستان گرم و پر حرارتش را داخل لباسش سر داد. _ تحریک کن این توله که کاری نداره! صبور آنقدر درد داشت که راضی به هر کاری میشد و بدون اعتراض خودش را به دست اعلی سپرده بود. نفس بریده از درد و لذتی که لمس دستان اعلی در تنش جاری ساخته بود، به ملحفه چنگ زد. عذاب وجدان داشت که در همان حین نالید: _ ولی... گناهه... م... محرم نیستیم... اعلی نوک سینه هایش را با بی رحمی فشار داده و زیر گوشش پچ زد: _ حیف که داری زایمان میکنی و دستم بستست صبور... حیف... فشار دستانش را روی سینه های دردناک صبور بیشتر کرد و غرید: _فعلا بچه رو دنیا بیار تا محرم و نامحرمی رو نشونت بدم زندگی چموش من! با پیچیدن صدای گریه ی نوزاد سرخ رنگ و کوچک، صبور نفس راحتی کشید و اعلی با فریاد گفت: _ بچه رو ودار برو بیرون خاتون! بعد از رفتنشان، بلافاصله روی صبور خم شد و اینبار با آرامشی ترسناک پچ زد: _ حالا که عدت تموم شده از کجا شروع کنیم خوشگلم؟! چطوره برای شروع همین الان پوست سفیدتو مهر بزنم تا باورت شه مال منی، هوم؟ صبور بی جان و بغض کرده سر بالا انداخت. _ شما زن داری اعلی خان... اعلی دست روی شکمش کشیده و با چشمانی ریز شده پچ زد: _ ولی تو رو دوست دارم توله، هنوز نفهمیدی؟ نگاه مات صبور پوزخندی روی لبش نشاند و لبهای گوشتی اش را هدف گرفت. _ نفهمیدی جونم شدی دختره ی خیره سر؟ جوابش در دهان اعلی زمزمه شد و لبهایشان... صبور بعد از مرگ شوهرش، مجبور میشه با برادر شوهر متاهلش ازدواج کنه... زن دوم زندگیش میشه و اعلی یه شب تو مستی میره سراغش... تا اینکه حامله شدن صبور به گوش زن اول میرسه و بچه رو...
    Show more ...
    1
    0
    ⁠ ⁠ - آشتی کن...لطفا! با اخم نگاهم را از کاغذ گرفتم و بدون نگاه کردن به دامون ، بقیه بچه‌ها را پاییدم! جای شکرش باقی بود که حواسشان به کار خودشان بود و زمزمه‌های یاشار را نمی‌شنیدند. - با توام حوا! بد نبود اگر کمی اذیتش می‌کردم. می‌دانستم همین چند کلمه را هم حامد یادش داده وگرنه این مرد منت کشی بلد نیست. - متوجه نشدم چیزی گفتید رئیس؟ روی میز خم شد و کنار گوشم لب زد. - می‌گم چه مرگته از دیروز؟ پوزخندی به خیال خام خودم زدم! عمرا اگر حرف قبلی اش را تکرار می‌کرد. همان احساس کوچک هم از این مرد که رفتارش ربات منشانه بود، عجیب به نظر می‌رسید! - من! چیزیم نیست که. صندلی‌ام را کمی فاصله دادم و نفس حبس شده ام را رها کردم. اما دوباره با حرص دسته‌س صندلی چرخ‌دارم را کشید و من را در نزدیک ترین فاصله به خود نگه داشت. - چرا نگاهم نمی‌کنی؟ از دیروز به‌جای دامون دوباره شدم رئیس! بی محلی می‌کنی! تلفن هامو جواب نمی‌دی! بازم بگم؟ تمام این کلمات را با حرص و از پشت دندان های کلید شده‌اش ادا می‌کرد. اخم هایم را در هم کشیدم و نگاهم را دوباره به کاغذ های روی میزم دادم. - نگاهم کن! با فریادش نه تنها من، بلکه بقیه بچه‌های گروه هم از جا پریدند. میلاد که اوضاع را خطری می‌دید، جلو آمد و کنار آراد ایستاد. - چی شده رئیس؟ کلافه دستی به موهای خیلی کوتاهش کشید. مثل بچه‌هایی که اسباب بازی‌شان گم شده بود، کلافه و بهانه گیر بنظر می‌رسید. بجای این‌که جواب میلاد را بدهد، انگشت تهدیدش را رو به من بالا آورد. - وای به حالت با من قهر کنی دختر جون! وای به حالت رو بگیری ازم! یاشار رئیس خشن و مغروری که چکاوک رو مجبور می‌کنه تا کنارش کار کنه اما.....
    Show more ...
    68
    0
    _سر بچه رو دیدم آقا سرشو دیدم. تمام بدنم به عرق نشسته بود و حس می کردم فاصله ای تا مرگ ندارم. _زودتر تمومش کن خدیجه؛ وگرنه می دونی که چه بلایی سرت میارم؛ زودتر بکشش بیرون اون تخم سگو. _تمومه آقا تمومه؛ خانم جان یکم دیگه زور بزن؛ فقط یکم مونده تموم شه؛ به خدا زور نزنی بچه تو شکمت خفه می شه؛ زور بزن خانم جان. جونم تو تنم نمونده بود اما با همون وضع با تمام قدرتی که داشتم زور زدم و بالاخره خارج شدن بچه از بدنم رو احساس کردم و بی جون رو زمین افتادم. صدای گریه هاش لبخند رو لبم آوورد اما انقدری بیحال بودم که نتونم چشمام رو برای دیدنش باز کنم. _ماشاالله ماشالله؛ خدا نگه داره براتون آقا جان؛ هزار الله اکبر چه بچه تپل و درشتیه؛ خدا حفظش کنه براتون. با حرفای خریجه آروم لای پلکام رو باز کرد که آرمان دست دراز کرد و با گرفتن بچه از خدیجه ای که داشت تنش رو تمیز می کرد گفت: _کافیه دیگه؛ پروازمون دیر شده باید بریم. و همون لحظه صدای رویا از پشت در اناق به گوشم رسید و اشک هام تند تند روی گونه هام چکید. _تموم شد عزیزم؟! بچمون به دنیا اومد؟! آرمان بچه رو میون دستاش جا به جا کرد و حینی که نگاهش رو به چشمای خیس از اشکم می دوخت گفت: _تمومه خانومم؛ بریم که بیشتر از این موندن تو این خرابه فقط وقت تلف کردنه. پر حرف و غصه نگاهش کردم که نیشخندی به روم زد و آروم و با نفرتی عمیق زمزمه کرد: _کارتو خوب انجام دادی؛ از اینجا به بعد راهمون از هم جداست؛ می تونی برگردی پیش پدر حروم زادت و کنارش زندگی کنی. پشت بهم با بچه به سمت در قدم برداشت و من بالا رفتن ضربان قلبم رو به وضوح احساس کردم. خدای من یعنی قرار نبود حتی برای یه بار هم بچم رو ببینم؟! اونم بچه ای که به خاطر به دنیا اومدنش حاضر شدم از درمانم بگذرم و جون خودم رو براش به خطر بندازم؟! صدای یا خدا گفتن خدیجه رو به وضوح شنیدم و پشت بندش صدای دویدن های با عجله ای که به سمتم میومد و اسما اسما گفتن های وحشت زده آرمان و همینطور صدای جیغ های نوزادی که فقط چند دقیقه از به دنیا اومدنش می گذشت. اما قلب مریض من تحمل عذاب بیشتر از این رو نذاشت؛ چشمام نم نمک روی هم افتادن و تا به خودم بیام این من بودم برای همیشه دست از این دنیای پر از نامردی و نفرت می شستم...
    Show more ...
    انتخابی برای اسما | به قلم اقلیما
    ♠️♣️بسم الله الرحمن الرحیم♣️♠️ ♟️شروع رمان انتخابی برای اسما♟️ 🎲نویسنده : اقلیما ✒️پارت گذاری: شنبه تا چهارشنبه روزانه یه پارت "ای عشق؛ دو عالم ز رخت مست و خرابند"
    1
    0
    -بابا شولت دنیس جونو اولدم... فک تنم پاهاش مثه من سوخیده شولت نپوشیده. چشمام گشاد میشه و سعی میکنم آب دهنم رو قورت بدم و نگاه سنگین شهرادو رو خودم حس میکنم. -باباجون از کجا پیدا کردی اونو؟ -از خیاط... دشته عمو همساده بود. نفس تندی میکشه و حالا میفهمم چرا همش اصرار داشت لباس هامو تو تراس پهن نکنم. لعنت بهش احتمالا باد زده بود و انداخته بودتش تو حیاط همسایه پایینی که یه پسر جوون بود و فوق العاده هیز بود. -شما اونو بزار همینجا برو تو اتاقت خودم میدمش به دنیز جونت. -باشه بابایی، پس بوسشم کن تا خوف بشه... صدای دویدن ماهین که میاد میخوام فرار کنم از پشت میگیرتم. برمیگردم و پشت سرم بدن لُخت و عورش رو میبینم. صدای زیر لبیش مو به تنم سیخ میکنه: -بوسشم میکنم... خوبَم میکنم. نشنیده میگیرم و با قدم های لرزونم به سمت در میرم و در تا دستم به دستگیره میره، درو جوری محکم میبنده که شونه هام بالا میپره. -که شورت توریتو میندازی وسط حیاط مردم هومم؟ چی بهت گفتم اولی که اینجا اومدی دنیز؟ گفتم اینجا دو تا بچه داره زندگی میکنه و جای کارای خاک برسریه تو نیست، نگفتم؟ مضطرب سمتش بر میگردم و سرمو تا جایی که میتونم پایین میندازم. -مـ... من چیز، میدونین اخـ... اخه... برای فرار از اون موقعیت و اینکه فکر بدی راجع بم نکنه بدون فکر حقیقتو به زبون میارم. -یکم حساسیت دارم، نمیتونم همش لباس زیر پام ک... صدای غرش خفش، حرف رو تو دهنم خشک میکنه... لعنت بهم چی داشتم میگفتم؟! -پس واقعا نیاز به یه فوتِ اساسی داری اره؟ سرمو به چپ و راست تکون میدم ولی اون بدون مکث دستش رو آروم سمت کش شلوارم سوق میده. -دوست داری فوت کردنم چجوری باشه؟ دست سردش که به شکم برخورد میکنه، تکون ریزی میخورم و دستمو بند سینه‌ی عضله‌اش میکنم. -جوون؟ جوجه فراری بالاخره باید از یه خاروندنی شروع بشه دیگه نه؟! بین در و هیکلش گیر افتاده بودم و نفس بهم حروم شده بود... انگشتاش آروم سمت پایین حرکت میکنن و لمس دستاش چشمامو خمار میکنه. -نـ...ـکن! -چیو نکنم جوجه؟ هنوز مونده تا کردن که... پیشونیش رو رو پیشونیم میزاره و هومی از سر لذت میکشه. -هومم... بهت گفتم بوی توت فرنگی میدی، از اون توت فرنگیایی که ادمو هوس میکنه بخورتشون! تقلاهام فایده نداره وقتی اون با جذابیت بی نهایتش تموم تنمو لمس میکنه: -نکن لطفا شهراد... -جونم؟ لب میزنه و بدون مکث لباشو رو لبام قرار میده نفسم بار دیگه بند میاد. -بابایی؟مگـ...داری خاله دنیزو میخولی؟ دکتر شهراد ماجد، دکتری بسیار خشن با گذشته‌ای ترسناک دختری که گیر همچین مردی بیوفته رو باید براش فاتحه خوند دنیز مظلومی که برای نجات خواهرش پا به خونه‌ای میزاره که... محدودیت سنی رعایت بشه❌
    Show more ...
    1
    0
    لباس زیاد داشتم ولی خوشتیپ نبودم تا اینکه با این چنل اشنا شدم از وقتی اشنا شدم هرروز که میرم دانشگا ۳،۴ نفر روم کراش میشن:
    1
    0
    دیشب بابام بهم گفت پدرسگگگگگ تو چجوری تلگرامت همیشه کار میکنه من صد تا پروکسی وصل شدم کار نمیکنه گفتم بابا به خودت توهین نکن 🤣🤣 بیا از این کانال یدونه وصل شو کافیه👇 https://t.me/+_8xFSfhh7QIyZTI6
    384
    0
    ایده استایل🤤😉
    127
    0
    موزيك شاد قفلي ♥️🔒 ( رو تو قفلی زدم الا تو فقط ) ...

    file

    329
    1
    دیشب بابام بهم گفت پدرسگگگگگ تو چجوری تلگرامت همیشه کار میکنه من صد تا پروکسی وصل شدم کار نمیکنه گفتم بابا به خودت توهین نکن 🤣🤣 بیا از این کانال یدونه وصل شو کافیه👇 https://t.me/+_8xFSfhh7QIyZTI6
    FREE PROXY پروکسی رایگان
    ارتباط با ما: 🆔 @FreeProxyMakerBot 👍وصله 👎قطعه حتما 👍 و 👎 رو بزنید که ما بدونیم پروکسی در چه وضعیتی هست و اگه مشکل داشت سریعا پروکسی جدید رو قرار بدیم براتون. 🧿بزرگترین #حمایت از ما پخش کردن پروکسی ها توسط شماست. 🧿
    162
    0
    ‌ ❌اگر زیر ۱۸ سال هستید این متن را نخوانید❌ به اتاق تزئین شده نگاه کردم .. بی بی گفت: _دخترا کمکت کنن لباس عروستو در بیاری؟ قبل از اینکه من چیزی بگم سهراب جواب داد: _ نه ... خودم کمکش میکنم ، با این حرفش دختر ها آروم و ریز خندیدن و سر تا پام داغ شد . بی بی هم با لبخند معنی داری سر تکون داد و گفت: _ باشه... چیزی خواستین بگین من پشت درم سهراب حرف بی بی رو قطع کرد و گفت: _ پشت در نباشید  ...  این طبقه کلا میخوام خالی باشه امشب ... اینبار کسی نخندید و همه نگران به من نگاه کردن ...
    Show more ...
    123
    0
    🎀🎀
    1
    0
    کتابهای مود زبان اصلییی ❤️🤌
    1
    0
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio