Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics ارباب‌زاده|تۅڪا

توکا ارباب‌زاده  #پایان‌خوش  قلم : مهتاب‌ر ⭕️ تعرفه‌تبلیغ:  @Ads_Tokaa  رمان های تکمیل شده:⬇️  https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk  
27 5340
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
31 785place
of 78 777
5 329place
of 13 357
In category
350place
of 857

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    من" میعاد پیشرو"بعد از ۳سال بالاخره انتقام الهه مو گرفتم زنی که تمام زندگیم بود ولی از یه آدم اشتباه از آدمی که هیچ ربطی به این قضیه نداشت و من بهش ظلم کردم آهش گرفت و خدا پشت اون دخترو بچه ی بی گناش دراومد وحالا من موندم و تاوانی که باید برای بزرگترین اشتباه زندگیم پس بدم..‌... https://t.me/+OOBiVLirxwJlMmVk
    3 447
    11
    توکا و ارباب زاده تو vip تموم شده💃 فقط برای خرید فایل پیام بدید❤️🔥 ۳۳ تومن برای توکا ۳۲ تومن برای ارباب زاده واریز کنن ◽️شماره کارت : 6037997454539959 💢متین دهقان ازاد بعد از واریز برای گرفتن لینک به پیوی مراجعه کنید✅😍 @Rozalin21
    2 478
    1
    - شوهرت تو تخت عالیه خورشید جون! شنیدن این حرف پشتِ تلفن واقعا درد داشت. - ببین دیشب همینکه رسیدیم هتل گفت فقط لباساتو در بیار دیگه نگم برات تا صبح چیکارا کردیم! گفت تا حالا باهات نخوابیده، چه قدر تنگی تو دختر، شل می‌کردی الان باهات سر سفره عقد بود. خورشید به خودش توی آینه نگاه کرد این لباس عروسِ کوفتی را باید از تنش در میآورد. تنش می لرزید، زن از پشت خط خندید و گفت: - مهمونا رفتن؟ آخی عزیزم! حتما خیلی خجالت کشیدی! ولی ببین خودکرده را تدبیر نیست این دوماد شاخِ شمشاد الان دیگه شوهرِ منه... زنی وقیح! که دوستش بود به او خیانت کرده بود. اشک هایش را پاک کرد و زن با قهقهه ادامه داد: - باید قطع کنم گلم! مهیار الان تو حمومه منتظرم! دیر کنم ناراحت می‌شه... ماشالله چه کمری هم داره خورشید جون بد کاری کردی استفاده نکردی! بوس به چشمات که می‌دونم الان خیلی گریه کردی... بای! تلفن را قطع کرد... صدایِ داد و بیداد از بیرون اتاق می‌آمد. خورشید که خودش را به سالن رساند، مرد جوان عصبانی را دید که همه را کنار می‌زد تا به خورشید برسد... اخم هایش در هم بود و طلبکار داد زد: - تو زن اون حرومزاده‌ای؟! خورشید با حرص گفت: - من زن کسی نیستم... به سفره عقد اشفته اش اشاره کرد و گفت: - می‌بینی که! فردین زیر لب غرید: - اون حرومزاده ای که با مادر من رفته گ الان کدوم گوریه؟ همه با تعجب به فردین نگاه می‌کردند و خورشید با بغض گفت: - از مادرت نپرسیدی کجان؟! پیش پات بهم زنگ زد، گفت الان هتلن! مثل اینکه شب خوبی رو هم سپری کردن... رگ گردن فردین بیرون زده بود از فرط حرص..‌ دست خورشید را کشید و حینی که او را دنبال خود می‌کشاند پرت کرد توی اتاق و در را بست و قفل کرد! با عصبانیت داد زد: - فکر کن ببین کدوم جهنمین! وگرنه همون شبو اینجا واسه تو میسازم...!
    Show more ...
    1 672
    4
    دیلـ*ـدوی ویبراتوریو روشن کرد با وحشت حرکاتش رو زیر نظر گرفته بودم میدونستم تنبیه سختی در انتظارمه... دکمه شلوارشو باز کرد سریع لخت شد ... با دیدن حجم بزرگش وحشت زده عقب عقب رفتم ... ویبراتور به دست سریع سمتم اومد دستمو گرفت پرتم کرد روی تخت ... کمرمو گرفت حالت داگی بهم داد _اربـ...ـاب ... با دست محکم به تن لختم زد +هیش...!امشب قراره هر دو سوراخات همزمان جر بخورن ! بلافاصله همزمان ویبراتورو واردم کرد و با شدت شروع به ....🔞💦
    Show more ...
    -
    2 280
    7
    -داداشم می دونه هر شب زیرم جر می خوری و می گی تا دسته فرو کنم توت؟ مهسا لب های قلوه ای آصف را نوازش می کند و برجستگی اش را از روی شلوار می مالد! -تو هم که بدت نمیاد عشقم... می دونی که فقط واژن من تحمل کلفتیتو داره! این را می گوید و سپس دست آرشاویر را روی واژنش می گذارد! -آه ببین برای تو خیس شده آصف... می تونی به خاطر داداشت از این بهشت بگذری؟ آصف حس می کند که آلتش سیخ می شود و نزدیک است که شلوارش را پاره کند. -اگه با سکس دهانی بتونی راضیم کنی، امشب از خیر جر دادنت می گذرم توله! ساحل لبخند لوندی می زند و جلوی پایش می نشیند، زیپش را باز می کند و آلت کلفت مرد با رگ های برجسته اش را داخل دهان می کشد! -آه... زبونت داغه توله سگ! موهایش را چنگ می زند و تلمبه های وحشیانه اش را به ته حلق دخترک می زند! -خوب حال می دی زنداداش سکسی! آبش را روی صورت دختر خالی می کند و با گرفتن موهایش بلندش می کند. -برو رو تخت لنگاتو بچسبون به هم بده بالا! مهسا این بار با ترس می گوید: -اون جوری می میرم از درد آصف! آصف حشری شده با عصبانیت روی تخت پرتش می کند و پاهایش را بالا می دهد. وازن تنگ و خیسش را در ان حالت از نظر می گذراند و خودش را با او تنظیم می کند. خودش را با او تنظیم می کند و یک ضرب واردش می کند. میان رحمش کمر می زند و هر لحظه شدت ضربه هایش را بیشتر می کند جوری که تخت صدا می خورد. کلاهک آلتش را در می اورد و با ناله ی بلندی روی سینه ی دخترک آبش را خالی می کند که همان لحظه در باز می شود و صدای شوکه ی برادرش: -اینجا چخبره؟! مهسا دختری هرزه که همزمان با دو تا داداش رابطه داره... اون قراره زن آرشاویر یعنی داداش بزرگه بشه اما از آصف، برادر کوچکتر حامله می شه و آرشاویر اونو بچشو .........❌🔞
    Show more ...
    -
    2 764
    5
    #پست1 عصبی از دیدن چاک سینه هایم توی آینه، که با این لباس سفیدِ عروس، بیش از حد توی چشم میزند، میغرم: -من این آشغالو نمی‌پوشم! میکاپ آرتیستِ اختصاصی سعی میکند با لبخندِ ملایم مضحکش آرامَم کند: -خیلی بهتون میاد غوغا جون! چرا می‌گید آشغال؟ جوابش را نمی‌دهم و با حرص دستم را دو طرف یقه ی دکلته ی پیراهن میگذارم. سعی میکنم پیراهن را روی سینه‌هایم بالاتر بکشم، اگر بشود! صدای مردانه ‌ی پر تمسخر نجم را می‌شنوم: -بهت خیلی میاد بلوبری! طعنه‌ی توی کلامش آتشم می‌زند با حرص می‌غرم: -نصفه ممه هام بیرون افتاده، چیش بهم میاد؟! چشمهای آرایشگر قد پیاله میشود! بدتر از آن، نگاه بهت زده ی مرد است که به وضوح حسش میکنم! و صدای مردانه ی آرامش: -عفت کلام داشته باش عزیزم! با خنده ی پر حرصی برمیگردم و صاف نگاهش میکنم: -چیه؟ تا حالا اسم م.مه به گوشِت نخورده؟! انگار اصلا انتظار این جواب را نداشت، که حالا ناباور خیره ام است! با تکخندی سر تا پایش را از نظر میگذرانم و البته که... هیچ نقصی پیدا نمیکنم. اما خب... - آقای سر تا پا ادب و کلاس و شخصیت و شعور... تا حالا اسم اجزای بدن به گوشِت نخورده؟! خودت نداری؟ یا نمیدونی چی ان؟ میخوای خودم باهاشون آشنات کنم؟ میخوای یادت بدم آقای رضاییِ چشم و گوش بسته ی صفر کیلومتر؟!! صورتش جوری در هم میشود که کارد بزنی، خونش درنمی آید! زن آرایشگر با خجالت زمزمه میکند: -خاک به سرم! راضی از به هم ریختنِ اویی که حالا لبخند پرتمسخرش جمع شده، قدمی به سمتش برمیدارم. بدون توجه به زیپ بازِ لباس عروس و چاک سینه هایی که زیادی توی چشم میزند، میگویم: -اگه تو دهنم فلفل نمیریزی، باید بگم که این دوتا... دستم را روی سینه هایم میگذارم: -اسمشون ممه ست! فک خوشگلِ مردانه اش جوری فشرده میشود که هرآن ممکن است بشکند! قدم بعدی جلوتر میگذارم و ادامه میدهم: - درست روبه رویش می ایستم و با تکخندی، خیره به چشمهای میشی و خشنش که حالا آماده ی انفجار است، زمزمه میکنم: -یه سری هام که مثل تو کلا صفر کیلومترن، احتمالا بهش میگن بالاتنه! چشمهایش سرخ می‌شود. خجالت کشیده یا عصبانی ست؟ چیزی که در من تعریف نشده، خجالت است! توی چند سانتی صورتش پچ میزنم: -لابد به کلوچه هم میگید پایین تنه! نگاه به خون نشسته‌اش بین چشمان آرایش کرده ام جابه‌جا می‌شود. کجخند پرتمسخری تحویلش می‌دهم و اشاره‌ به پایین تنه‌اش می‌کنم. -به دم و دستگاه خودت چی می‌گی؟ لابد ناناز! ناناز کوچولو... یا نجم کوچولو!! فقط این را می‌فهمم که نفس نمی‌کشد. نگاهش از من می‌گذرد و یک نگاه کوتاه و آتشین به آرایشگر می‌کند. آرایشگر جوان همان دم به خود می‌آید و به ثانیه نمی‌کشد که از اتاق بیرون می‌رود! با بسته شدن در، نگاه او به سمت من می‌چرخد. این نگاه یعنی... دخلت آمده غوغا! قلبم پایین پایم می‌افتد، ولی... سرکش‌تر از آن هستم که پیش این مردِ چشم میشیِ برزخیِ سگ‌اخلاقِ سردِ زیادی های‌کلاس، کم بیاورم! با نگاه طلبکار و مغرورم ادامه می‌دهم: -دلم نمی‌خواد م.مه‌هام رو تو و هیچ احدی ببینن ناناز کوچولو! ناگهان بازویم را محکم می‌گیرد قبل از اینکه به خودم بیایم، با خشونت برم می‌گرداند! بی‌اراده نفسم قطع می‌شود! دم گوشم با کینه و حرارت زمزمه می‌کند: -بی‌ادبی نباش بلوبری... در شأن من نیست که خانومم تا این حد دهن پاره و بی‌تربیت باشه! آتش می‌گیرم از غرور و خودپسندی و ادبش! - شأن‌تو سگ بِگا... قبل از اینکه جمله‌ام تمام شود، دستش را محکم‌تر به پهلویم می‌فشارد: - می‌دونی که تحملت چقدر برام سخته؟ می‌دانم! لعنت بهش... خوب می‌دانم! با زهرخندی می‌گویم: -تو این یه مورد تفاهم داریم گویا! و مثل سگ دروغ می‌گویم! من اصلا قصدم سیریش شدن و چسبیدن به اویی‌ست که تحملم را ندارد!! هرچه بیشتر نتواند تحمل کند، بیشتر سیریش می‌شوم، تا بیشتر اذیت شود! -به هرحال این هدیه‌ی ناقابل پیشکش شما شده جناب رضایی! اگر خوشت نمياد، می‌تونی تا دیر نشده پس بفرستیش! انگشتهای مردانه‌اش کم کم از شانه‌ام سر می‌خورند... تا ترقوه و سپس... نرمی بالای سینه‌ام! مات و بی نفس نگاهش می‌کنم. می‌خواهم دستش را پس بزنم، اما با لحظه‌ای بعد، انگشتانش درست روی نرمیِ سینه‌‌ی چپم کشیده می‌شود. -عادت به پس فرستادن هدیه ندارم، حتی اگه ارزش نداشته باشه... تحمل نمی‌کنم و متنفرتر از او می‌غرم: -پس دست کثافتتو از رو سینه‌م بردار، قبل از اینکه ناناز کوچولوت راست کنه و یادت بره که حالت داشت ازم به هم می‌خورد! گستاخی‌م متحیرش می‌کند! اما کم نمی‌آورد و فشار محکمی به سینه‌ام می‌آوردو... شروعشه😍 و ادامه:
    Show more ...
    آغوش باران‌زده☔️شیرین‌نورنژاد
    طنز و عاشقانه با کلی ماجرای هیجان انگیز🥰 دوتا دیونه درست ضد هم! دختر تتوآرتیست وحشی که یه لحظه آروم و قرار نداره و آقای خشک و سرد و مغرور، که انضباط و ادب از اصول اولیه‌ی زندگیشه! وای از روزی که این دوتا مجبور بشن همدیگه رو تحمل کنن😱 هفته‌ای 6 پارت 😍
    2 952
    19
    بیام با یه اشاره :'))))))))))))

    44933209_924453158788231_2962811528975752908_n.mp4

    1 597
    6
    مرد خلافکاری که دختر سرهنگو دزدیده و میخواد بخاطر انتقام بهش تجاوز کنه ولی ...🙊💦 👅 🔥🔞 تیارای بیهوشو داخل اتاق بردم و روی تخت گذاشتم .. چشم بندش رو روی صورتش فیکس کردم عطر تلخی زده بود که ص‌ک‌صیش کرده بود و لباساش برجستگی های بدنش رو نشون میداد و دیونه‌م میکرد در رو بستم و از پشت قفل کردم نیشخندی زدم و سمت کیسه داخل اتاق رفتم و از داخلش وسایل رو در آوردم .. پایه دوربین رو تنظیم کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم همه چی به خوبی تموم شده از دوربین فاصله گرفتم لباسام رو عوض کردم و جاشون رو به لباس تمام دادم ماسک رو روی صورتم تنظیم کردم مثل همیشه تاریک و سیاه مثل همیشه نباید قربانی منو بخاطر بیاره. سمت دخترک رفتم کامل لباساش رو در آوردم و از بدنش چند تا عکس انداختم .. با احتیاط دستاش رو به پشت آوردم و به پاش بستم‌.. چشم بندش رو مرتب کردم و چندتا عکس هم تو این حین انداختم دوربین رو روی ضبط تنظیم کردم و شروع به لمس اندامش کردم. آروم انگشتامو وسط پاش برده و با لمسش ناله مردونه کردم.. بدن بلوری و نابش فوری تحریکم کرد ولی دلم میخواست صدای ناله و جیغاش رو همه بشنون. سمت دارویی که برای بهوش آوردنش بود رفتم و نزدیک بینیش کردم و منتظر موندم به خودش بیاد بعد از چند مین شروع کرد به تکون خوردن و سرش رو به عقب آورد و جیغ زد.. دستمو روی سینه‌هاش چفت شد اسپ.نکی به رون‌ و با.سن لخ‌تش زدم و حریصانه بدون توجه به جیغ و گریه هاش توش تل*مبه میزدم ولی با باز شدن در .......❌❌❌
    Show more ...
    1 679
    7
    #توکا وارد کلاس که شدم کلافه نفسم رو بیرون فرستادم و به میز استاد نگاهی انداختم. هنوز نیومده بود ولی امیدوارم بودم هیچ وقت برنگرده. درسته نادیده ش میگرفتم ولی حضورش ازارم میداد. خاطرات بدی رو زنده میکرد. یادم میومد چقدر بچه و خام بودم. احمق و کودن و بی تجربه هم خصوصیات اون روزام بود. بهش دلبستم چون نمیدونستم عاشق کی شدم.نمیشناختمش. روی صندلیم که نشستم حسین گفت: -روشی...بیا جزوه های منم بنویس به مولا حوصله ندارم قول میدم یروز تو و اون کچل و ببرم رستوران ایرانی نغمه غر زد : -کچل خودتی لواشک عمرا بذارم حتی جزوه شو بهت بده چشم غره ای بهشون رفتم و گفتم: -محض رضای خدا یه دیقه دعوا نکنید ببینم چه خبره شما که عین سگ و گربه اید چرا با هم دوستید آخه؟ حسین موهای نغمه رو بهم ریخت و با خنده گفت: -آخه یروز این قورباغه زشت رو نبینم شب خوابم نمی‌بره نغمه کفری موهاش رو مرتب کرد و گفت: -برو بابا...اتفاقا من هر چی نبینمت راحت تر خوابم میبره فاصلتم حفظ کن الان استاد جونم میاد میخوام امروز مخش و بزنم -تو غلط کردی...وای به حالت اگه ... -وای به حالت چی؟...ها؟ بگو دیگه ...وای به حالت چی؟... -چخه...چخه...باز سگ شدی که یادم رفت استخون واست بیارم دستام و روی گوشام گذاشتم تا دعواهای اون دو نفر و نشنوم.اخرش دیوونه م میکردن. سکوت که یهو حکم فرما شد فهمیدم استاد تشریف فرما شده. خودش را درون دخترک می‌کوبد، باورش نمی شود دختری که قبلا متاهل بوده آنقدر واژن تنگی داشته باشد!با لذت خودش را محکم تر و عمیق تر درونش می کوبد. دخترک گریه می کند:_یواش تر، خیلی درد دارم! پورخند زده حرفش را باور نمی کند. مگر میشود زن مطلقه با آن همه رابطه بازم درد داشته باشد!مردانگی اش را بیرون می کشد که با آخ دخترک سرحال می آید ولی با دیدن خون رنگ از رخش می پرد: _این...این خون چیه؟مگه متاهل نبودی؟ دخترک هق می زند: _من دست نخورده بودم! با عصبانیت مردانگی اش را....
    Show more ...
    5 282
    32
    🕎سرکتاب صببی توسط استاد ییدیش 🖤جادو سیاه 🪞آینه بینی دیدن کل آینده شما 💴💷جادو ثروت 💍انگشترهای موکل دار واقعی 💋☘️بخت گشایی تضمینی ❤️‍🔥😭بازگشت معشوق یا همسرم 💔حذف نفر سوم رابطه 🔯جادو صببی فوق العاده قوی ⚖️نتیجه کارهای دادگاه به نفع شما 🪪قبولی در کنکور و آزمون های استخدامی 🛠⚙️پیدا کردن شغل و کار 🏘فروش ملک و زمین و مغازه و آپارتمان👇👇 👆👆┈┅┅━ا━┅┅┈┈┅┅━ا━┅┅┈ 👤 مشاوره_رایگان ❤️

    file

    3 068
    4
    -عزیزم دفعه بعد بگو شوهرت هم واسه سونوگرافی باهات بیاد دخترک با خجالت سرش را پایین می‌اندازد -شو...شوهرم ماموریته خانم دکتر زن پایش را روی پای دیگرش می‌اندازد -عزیزم من باید در مورد زایمانت با ایشون صحبت کنم... ببینم مشکلی با زایمان سزارین دارن یا نه... هزینه زایمان سزارین اونم داخل چنین بیمارستانی بالاست دخترک گوشه‌ی لبش را میگزد -فکر نکنم... فکر نکنم مشکلی داشته باشه... شوهر من جواهرفروشه صدای زن گوشی دخترک بلند می‌شود -سلام عمرم...رفتی دکتر؟!.. توله سگ باباش چطوره؟! لبخندی روی لب دخترک می‌نشیند. در جواب مرد تایپ میکند -سلام... آره رفتم... دکتر میگه حال خوبه... کی میای خونه غیاث؟! بالای صفحه‌ی گوشی در حال تایپ نمایش داده می‌شود -دارم دیونه میشم از دوریت... خیلی زود معامله رو جوش میدم پیام پیشت زندگیم دخترک دلش قیلی ویلی می‌رود -خداروشکر رشد بچه کامل هست... دیگه باید کم کم آماده بشی که بچه رو به دنیا بیاری عزیزم... به سلامتی ایشالله دخترک دستش را روی شکمش قرار می‌دهد -فقط اینکه باید این چند مدت از هر گونه نزدیکی خودداری کنید... تا اینجا که از عمل بابای خانواده راضی بودم ایشالله که به همین روند پیش میره دخترک سرش را به بالا و پایین تکان می‌دهد -چشم... فقط ببخشید من کی باید بیام واسه زایمان زن شانه‌ای بالا می‌اندازد -سه هفته، دوشنبه بیا دیگه که بستری بکنیمت ایشالله که سه شنبه بچه رو به دنیا بیاری دخترک چشمانش را روی هم قرار می‌دهد -چشم... ممنونم زن دستش را روی گوشی قرار داده و می‌گوید -خانم لطفا بیمار بعدی رو راهنمایی کنید دخترک به طرف در رفته و در را باز می‌کند. سرش پایین است. همین که می‌خواهد از در خارج شود به چیزی برخورد می‌کند -ای دستش را روی بینی‌اش گذاشته و آن را میفشارد. صدای مردانه‌ای می‌گوید -خانم حالتون خوبه؟! سر دخترک به سرعت بالا آمده و لبخند روی لبش جای میگیرد -غ..غیاث؟ مرد رنگ از صورتش میپرد -تو... اینجا؟!.. اومدی پیشم نه؟!... میدونستم تنهام نمیزاری مرد نگاهش لرزان است -ملیسا؟!... عمرم؟!.... تو دکترت رو عوض کردی چرا به من نگفتی؟! قبل از اینکه دخترک فرصت حرف زدن بکند دستی دور بازوی مرد حلقه می‌شود -خانم شما چرا جلوت رو نگاه نمیکنی؟!... نزدیک بود شوهرم رو کور بکنی! نفس کشیدن از یاد دخترک میرود. نگاهش میخ شکم برجسته زن رو به رویش می‌شود -ش...شوهرت؟! نگاهش پر از اشکش به سمت مرد بر میگردد -غیاث؟!... این چی میگه؟! مرد با درماندگی مینالد -توضیح میدم ملیسا دخترک گام به گام عقب می‌رود. باورش نمی‌شود آنچه را میبیند. پس ماموریت هایش دروغ بود تمام حرف‌هایش دورغ بود؟! تمام آن دوستت دارم ها، عاشقتم‌ها و.... ولی چشم ها که دروغ نمی‌گویند. او عشق را در چشمان مردش می‌خواند. نکند آن هم دروغ بود -زن.... بچه... سرم هوو اوردی؟! قبل از اینکه مرد فرصت حرف زدن پیدا کردن دخترک سکندری خورده و به عقب پرت می‌شود. سرش به لبه‌‌ی میز بر خورد می‌کند! گرمی خون را روی صورتش حس کرده و قبل از اینکه چشمانش بسته شود عربده مرد را می‌شوند -ملیسا... زندگیم... نفس بکش زندگیم.... من غلط کردم... خب؟!.. گوه خوردم... ملیسا بیچارم نکن
    Show more ...
    1 989
    6

    sticker.webp

    2 212
    1
    - اینایی که تو شیشه ریختی اسپرمه؟ با شنیدن این حرف چشمانش گرد می شود: - چی؟ آوش پوزخندی می زند و نگاهی به شکم بالا امده پروانه می کند - اسپرمای سیاوش و نگه داشته بودی؟ نکنه این بچه هم بعد مرگ داداشم ساختی! پروانه شیشه درون دست آوش که با جدیت تکان میداد، را می بیند ناخودآگاه دستش سمت روسری اش می‌‌رود و خجالت زده زمزمه میکند: - میشه بدیش به من آوش با شیطنت ابرویی بالا می اندازد: -نچ و سپس نگاه عجیب غریبه به شیشه میکند و متفکر میگوید: -پس اسپرمه، هوم؟ پروانه چند نفس عمیق می کشد و جدی نگاهش میکند - خیر آقای آوش میشه بدیش؟ آوش دستش را دراز می‌کند و گونه سرخ شده پروانه را بی مقدمه می کشد و تو گلو میخندد: - پس چیه؟ پروانه از ترس قدمی عقب می رود و به در بسته پشت سرشان نگاه میکند ضربان قلبش سر به فلک میکشد و آوش دست راستش را دراز میکند و کمره پروانه را میگیرد و سمت خودش می کشد - هیع.. آقا آوش.. پروانه از شک زدگی کف دو دستش را روی سینه ستبر آوش میگذارد و آوش شیشه را درون جیبش میگذارد و دست خالی شده اش را روی گردن پروانه می کشد پروانه تقلا میکند و سفت تر گرفته می شود - هیس.. تکون نخور بزار لمست کنم، بگو اون شیشه چی بود: از ترس پشت سرهم ردیف میکند - به خدا شربت بود.. و برای آنکه آوش فکر های سرش را بیرون کند قسم میخورد: - به روح سیاوش شربت بوده و در دلش لعنتی به سیاوش آشغال می فرستد آوش اما بی خبر دستش از حرص بیشتر فشرده می شود و پروانه بغض کرده آخی میگوید - هیس.. اسم سیاوش و دیگه نیار جنین درون شکمش منقبض می شود و پروانه صورتش از درد جمع می شود آوش سرش را درون گردن دخترک لرزان می برد و بی توجه به لرزش پروانه بو‌می‌کشد و آهسته زمزمه میکند: - چرا بله رو‌ نمیگی لامصب؟ چرا نمی زاری مردت شم؟ ببین حاج بابا مجبورم کرده بیام اینجا.. ولی بعد دیدنت ازت خوشم اومده.. بله رو‌ بگو خلاص شه همه چی مردت میشم، پدره نطفه تو رحمت میشم پروانه این را نمی خواست. شاید اگر وانمود میکرد عاشق سیاوش بوده است آوش پشیمان می شد، که البته در حقیقت جز تنفر هیچ حسی به سیاوش نداشت و حتی برای مرگش تنهایی با جنینش جشن گرفته بود نفس عمیقی می کشد و بدون انکه بداند با حرف هایش چه آتشی بر جان آوش می اندازد پشت سرهم میگوید: - توروخدا نمیخوام من.. جا سیاوش دیگه کسی رو نمیتونم بیارم بزار از اینجا برم، از این روستا! بزار با بچم برم یه جای دور با یاد سیاوش آوش با دو دست پهلوهایش را فشار میدهد و همزمان لاله گوش دخترک را میگزد و ترسناک زمزمه میکند - وقتی همینجا مهره مالیکتمو تو جای جای بدنت زدم میفهمی دیگه نباید اسم سیاوش بیاری توله ســـگ!! 🔞❌ رمان حق عضویتی که این روزا تو همه گپای مقد ازش تعریفه♨️🚶‍♀ لینک تنها برای عضویت 15 نفر است و بعد از اون لینک باطل میشه‼️🔞
    Show more ...
    پروانه ام 🦋
    نویسنده : صدف ز (بچه مشد) پارت گذاری منظم 🤗 آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد ... 🍷
    1 499
    2
    ضربات پی در پی درون رحمش آهش را بلند می‌کند. دست‌هایش را روی میز کار فرزام چنگ می‌زند. با برخورد باسنش به زیر شکم مرد صدای بلندی در فضا بلند می‌شود. - آه فرزام… - جونم… تو فقط برام ناله کن عشقم. داد بزن… آه بلندی می‌کشد. خیسی از میان پاهایش راه افتاده است. - آخ داره میاد. ضرباتش را تند تر و محکم تر می‌کند. نفس دخترک میان گلویش حبس شده و سینه‌هایش به میز چسبیده است. با تکانی که می‌خورد چند وسیله به زمین می‌افتد و لی هیچ‌کدام توجه نمی‌کنند. - کجا بریزم نفسم؟ - هرجا دوست داری! کمرش را با دو دست محکم نگه می‌دارد. مایع با شدت بالا و گرمای زیاد درون رحمش پمپاژ می‌کند. از همان پشت چنگی به سینه‌ی دخترک می‌زند. صدای ویبره‌‌ی گوشی‌ای که درست کنار صورت دختر قرار دارد نظر هردویشان را جلب می‌کند. برش می‌دارد و به عقب می‌گیرد: - زن جندته.
    Show more ...
    -
    1 784
    3
    _باهم بیرون بودیم دعوامون شد، از واتس اپ و تلفن بلاکش کردم.اینستا هم پیاماشو سین نمی‌کردم؛ دیدم استوری گذاشت: رسیدی خونه؟!😂 نجلا با دهان نیمه باز به آیگل خیره بود. باورش نمیشد که این یک الف بچه چنان بلایی به سر مهدیار اورده باشد... آن هم مهدیاری که خودش به تنهایی یک شهر را اسیر خود می‌کرد...! _بنده ی خدا شوهرت! واقعاً دلت میاد اینجوری اذیتش کنی؟ انصاف نیست بخدا تازه آدم شده طفلکی! اصلا سر چی دعواتون شد باز؟ آیگل در مقابل نجلا که طرفداری مهدیار را میکرد، گارد گرفت. _طرفشو گرفتی نگرفتی ها...‌ بخدا پا میشم میرم دیگه تو هم دستت به من نمی‌رسه... _باشه. ببخشید.... حالا بگو چی شد که باز دعواتون شد؟! آیگل شروع کرد به تعریف کردن.... _قرار بود باهم ناهارو بریم بیرون بخوریم. یه خانومه که باردارم بود یهو داد زد و به عربی داشت یچیزایی می‌گفت.‌یکم نگاهش کردیم که یهو آقا پرید رفت سمت خانومه... منم تعجب کردم که چرا مهدیار باید پاشه بره سمت اون خانومه که درد زایمانش گرفته. هر چی بهش گفتم زنگ زدن اورژانس الان میرسه جوابمو نداد... نجلا که خوب می‌دانست، تا همین حالا هم مهدیار از نگرانی دق مرگ شده، بدون جلب توجه گوشی موبایلش را برداشت و پیامی مبنی بر اینکه زن تحفه اش خانه ی اوست، برای مهدیار نوشت تا از نگرانی درش بیاورد.... شاید خود آیگل هنوز متوجهش نشده بود اما برای دوستانشان مثل روز روشن بود که جان مهدیار به جان آیگل وصل است... آرام گوشی را سر جایش قرار داد و گفت: _خب! چون کمک خانومه کرده بود، تو قهر کردی؟ آیگل از ریلکس بودن نجلا به نقطه ی جوش رسید و فریاد زد: _نخیر... بخاطر اون زنه قهر نکردم! اینکه من باید تازه متوجه شدم شوهرم دکتر زنان و زایمانه، قهر کردم! نجلا تمام تلاشش را کرد که به صورت عصبی آیگل نخندد... _یعنی بهت نگفته بود که تو بیمارستان هم مشغول به کاره.. _زمانی فهمیدم که با اون خانومه سوار امبولانس شد...😔 صدای زنگ در توجهش را جلب کرد. فورا بلند شد. _تو بهش گفتی من اینجام؟! _چی نه بابا دیوانه شدی؟! بشین ببینم کیه, الان برمی‌گردم. آرام سرجایش نشست. چند لحظه بعد صدای شاکی مهدیار را شنید که بسمتش می‌رفت... _کجاست این زن خل ما ! بابا قهر کردن نداره که اینکه تو بفهمی شوهرت دکتره خوشحالی داره.... درست مقابلش که رسید لبخند دندان نمایی نشانش داد و جمله اش را زیرکانه تغییر داد: _سلام عشقم! آیگل خواست گله و شکایاتش را شروع کند که نجلا بلند گفت؛ _وای خاک به سرم، این بچه ی کیه مهدیار؟! آیگل چشمانش گرد شد که دوباره صدای نجلا بلند شد _وای خوداااا، نگاش کن چقدرم شبیه خودته مهدیار.... آیگل همانطور که با تهدید نگاهش می‌کرد کم کم آستینش را بالا داد و گفت: _من ترو میکشمت مهدیار......
    Show more ...
    ♡عیوق♡رویا حسینی
    أُريدك دائماً بِقُربي إن وقع حُزن الأرض على كَتفي أميلُ إليك.. 🍃❤️🍃❤️ می‌خواهم همیشه کنارم باشی تا اگر اندوه زمین روی شانه‌هایم افتاد به سمت تو کج شوم ♡ #عیوق هر روز هفته بجز، پنج شنبه_جمعه #نویسنده_رویا_حسینی خالق اثر: #ماهرو
    2 195
    11
    #معشوقه_اجباری یکی از لمبر هاش رو چنگ زدم و اسپنک کوبیدم. نفس نفس زدن هاش رو می‌شنیدم و هر لحظه بیشتر تحریک میشدم. اما نمیخواستم اون شب همونجا تمام بشه. وقتی خوب سرخش کردم آروم روی زمین گذاشتمش. با گیجی بهم نگاه کرد و گفت: -ونزدی میدونی چیه؟ -نه چی هست؟ سرش رو با تاسف تکون داد و گفت: -اینم نمیدونی چیه؟ و بعد دستم رو گرفت و دو نفری زیر تخت رفتیم. همون مخفیگاهی که یبار با هم کارتون دیده بودیم. آیپد رو روشن کرد و بعد از اینکه فیلم رو پلی کرد خوراکی ها رو توی ظرف ریخت و با اشتیاق گفت: -خیلی فیلم خفنیه من رقصش و بلدم ولی اینقدر تو اینستا و تیک تاک همه انجام دادن خز شده تیلدا برگه های چیپس رو توی دهنش میذاشت و با ذوق و شوق برام از فیلمی تعریف می‌کرد که هیچی ازش نمیفهمیدم. اصلا کدوم مردی وقتی دختری به اون قشنگی نیمه برهنه کنارش خوابیده می‌تونست فیلم ببینه؟ مگه اینکه عقیم بوده باشه. کاملا توی حس فیلم فرو رفته بود که دستم رو آروم روی چاک باسنش کشیدم و انگشتام راه خودش رو به اندام زنونه ش پیدا کرد. _اقای معلم وضعیت درس دخترم چطوره؟ نگاهی به دختر کوچولو انداختم و گفتم :  باید چندتا سواد بپرسم تا بهتون بگم اگر میشه شما بیرون منتظر باشین مادر دانش اموز کوچولوم بیرون رفت ...بهش نگاه کردم   _سه کاری کن برام تا به  مامانت نگم همه نمره هات تجدید شده شوکه نگاهم کرد که زیپ شلوارمو پایین کشیدم و بهش اشاره زدم جلو اومد و روی پاش زانو زد و زبونشو روش کشید و اینکارو تکرار کرد ... ناله م بلند شد  که با صدای جیغ مامانش... پارت واقعی نبود بلفت ❌پیشنهاد نویسنده👆
    Show more ...
    1
    0
    از شدت درد و خونریزی بهشتم به گریه افتاده بودم - جونم عروسک هرزه ام درد داری آره ؟ دردت گرفته؟ درد خوبه عروسک خوبه برات + باراد ‌...اخ ...توروخدا ولم کن محکم تر به پشتم ضربه زد و غرید - کی اجازه داد اسممو به زبون هر*زت بیاری؟ کی اجازه داد هان؟ الان چی باید صدام کنی؟ + مستر، ارباب -اووووف عالیه دختر خوب خودشو ازم بیرون کشید و به پهلو خوابوندتم پشتم قرار گرفت پاهامو با دستش از هم جدا کرد - تنگی تنگ، انگار نه انگار روزی صد بار زیرمی با التماس گفتم: -ارباب آخ امشب نمیتونم ، خواهش میکنم ارباب انگشتش رو کم کم واردم کرد و ....😱🔥💦 باراد تهرانی مستر خشن و هاتی که با شکیلا دختری سر به زیر و مظلوم ازدواج میکنه ، پس از مدتی فیلمای پـ ورن شکیلا رو توی فضای مجازی میبینه و به جرم خیانت هر شب با یه پوزیش ترتیبشو میده غافل از این که اون فیلم و عکسا...🤫💦
    Show more ...
    3 465
    12
    🔞♨️ _ داف شدی، فکر نمی‌کردم تا این حد تغییر کنی! چند قدم باقی مونده رو هم طی کرد و به فاصله‌ی یک بند انگشت جلوم ایستاد. از برق نگاهی که داشت تنم رو رصد می‌کرد ترسیدم.. _ فرستادنت آرایشگاه لباس سفید تنت کردن من جذب تو کنن؟ بهشون نگفتی یه خون بس ارزش این کارا رو نداره؟ نگفتی بهشون به‌جا سفید باید لباس مشکی تنم می‌کردین دارم می‌رم جهنم؟ وقتی جوابی ازم نشنید عصبی تر شد و با جفت دست هاش س*ینه‌هام رو توی مشتش گرفت و فشرد. از درد جیغی کشیدم سعی کردم دستش رو جدا کنم اما با لذت به درد کشیدنم نگاه می کرد و پوزخندی گوشه ی لبش جا خوش کرده بود. _ س*ینه هاتم کوچولوعه باید بزرگش کنم.. دستش رو کشید و نفس راحتی کشیدم اما این نفس راحتم زیاد طول نکشید که با یک دست لباس مجلسی شیری رنگی رو که نرگس جون به زور تنم کرده بود رو از وسط سینه‌ام جرش داد.. خشکم زده بود و به مرواریدهایی که از لباسم جدا شدن و به زمین می‌افتادن چشم دوخته بودم. _  هنوز سوتی*ن اسفنجی  پوشیدی و س*ینه‌هات اندازه هسته هلو ؟ دستش رو نوازش وار وسط س*ینه‌ام کشید و از تماس دستش به پوستم تنم مور مور شد. _ نترس خودم برات بزرگش می کنم‌. سرش رو خم کرد و س*ینه‌ام رو به دندون گرفت‌‌.. بدنم سست شد و از ترس زانو هام خم شدن و دستش رو به طرف‌‌‌... 🔞❌ آیه به خاطر آزادی مادرش از زندان زیر بار ازدواج اجباری که عموش براش تعیین کرده می‌ره و زن فریدی میشه که روانی و..‌😱🔞
    Show more ...
    کـامـ🔞ـ هـوســ💦ـ
    ممــنـــــــــوعــــه و بزرگـســــــــال💦🔞 ◇ ◇ چه کسی گفت که مستی فقط از جام شراب است من ز میخانه‌ی چشمان تو هر لحظه خرابم👀♥️🌿 ◇ ◇ بـہ قـلـم بِلا
    2 970
    14
    کانال vip پارت 235 اپ شد😍❤️ روزی ۲ پارت جز اخر هفته ها💦 تبلیغات اضافه نداریم ✅😍 فقط و فقط مبلغ : 40 تومن✨ ◽️شماره کارت : 6037997454539959 متین دهقان ازاد بعد از واریز برای گرفتن لینک به پیوی مراجعه کنید✅😍 @Rozalin21
    6 179
    2
    فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا بعد از هشت سال، ونداد برگشته... به عنوان استاد توی همون دانشگاهی که فلورا داره طرح پایان نامه رو می گذرونه، غافل از این که شاگرد سخت کوشش، چه سال هایی رو پنهانی عاشقش بوده و حالا همکاریشون برای یک طرح تحقیقاتی، اون عشق و دوباره از نو زنده کرده. دوباره سبز می شویم، قصه ی آدم هایی رو روایت می کنه که ساقه هاشون خشک شده اما ریشه هاشون هنوز توان تلاش برای از نو سبز شدن رو داره‌.
    Show more ...
    3 777
    15
    ‍ ‍ وارد شدم درو دیوار و تخت خواب رو با گل و ربان تزیین کرده بودن سیوان پشت سرم وارد شد و از پشت بهم چسبید بند لباس عروسمو پایین کشید و هامو چلوند و با کنار گوشم گفت: _اوووف دلبر من دارم برای دادنت له له میزنم امشب جوری که هیچ وقت شب یادت نره قلبم شروع کرد به تند تند تپیدن میدونستم بیماری داره کم کم لباس عروسمو بالا زد و دستشو از برد داخل و شروع کرد به مالیدن بدنم شل شده بود که خانم بزرگ اومد تو اتاق و سسوان بی توجه بهش سرشو برد بین پامو زد خانم بزرگ ای کرد وگفت: _لباس عروستو در بیار فقط لباس بزار باشه بعد ریز خندید و ادامه داد: _پسرم خودش اونارو میکنه از خجالت سرخ شدم که گفت: _پسرم یادت نره پارچرو کنی طوری نشون بده که آوازت تو کل روستا بپیچه بگم خدمتکارا کمکش کنن لباسشو در بیاره؟! سیوان انگشتشو از پشت کرد ‌که از درد جیغی کشیدم و شروع کرد به کردن و گفت: _همه بیرون خودم کمکش میکنم اینو گفت و پایین کشید که افتاد بیرون تنم لرزید چقدر و بود با این کارش از شرم سرمو پایین انداختم که بقیه کردن و شروع کردن به خندیدن سیوان فریاد زد چیه نکنه اول باید شمارو بعد ادامه داد: _کسی اینجا نمونه همه برن خونه هاشون تا سه روز نمیخوام کسی مزاحممون بشه لبخند از روی لب همه محو شد و تو وجودم پیچید خدمتکارا و خانم بزرگ در حالی که با دلسوزی و نگرانی بهم نگاه میکردن از اتاق خارج شدن سیوان پرتم کرد رو تخت و در حالی که یکی یکی انگشتاشو وارد میکرد یه کرد تو 😳 🔞🔞
    Show more ...
    image
    3 696
    13
    #ارباب‌زاده بالاخره به کلبه رسیدیم در حالیکه من گر گرفته و ملتهب به خسرو چسبیده بودم و منتظر بودم تا وقتی برسه که منو به آرامش برسونه. جلوی در کلبه کمک کرد از اسب پایین برم و خودش هم بلافاصله پیاده شد. وسایلی رو که آورده بود رو جلوی در کلبه گذاشت و گفت: -تو برو چایی رو ردیف کن تا من برم یه چیزی واسه شام شکار کنم گفتم کلبه رو گرم کنن بخاری هم روشنه سری به علامت باشه تکون دادم و وسایل رو برداشتم و داخل کلبه رفتم. جلوی در وایسادم و به داخل نگاهی انداختم. من توی همون اتاق زیر تن خسرو زن شده بودم. اون موقع فقط ۱۳ سال داشتم. ترسیده و ضعیف بودم و‌ میدونستم به محض اینکه برگردم خونه از سیما کتک مفصلی میخورم. اما اون شب یه اتفاق دیگه هم افتاد. ارباب لباسم و عوض کرد و لباس خودش و بهم پوشوند. شبیه یه بچه تر و خشکم کرد و آخر شب که رسید منو زیر تن خودش کشید. اون شب درد زیادی داشتم،وحشت زده بودم‌ و میدونستم کار بدی کردم. ولی ارباب یجوری منو بوسید و تنم رو با دستاش لمس کرد که تا مدت ها دلم می‌خواست برگردم به اون شب. چون ارباب تنها آدم زندگیم بود که بهم حس خوبی داد،بغلم کرد. تنم رو بوسید. وقتی درد داشتم زیر شکمم و ماساژ داد . اون شب برای اولین بار فهمیدم به جز کتک و توهین و تحقیر آدما حس دیگه ای رو هم میتونن تجربه کنن. فهمیدم بقول سیما من نجس و خنگ نیستم بلکه باارزش و زیبام. _اقای معلم وضعیت درس دخترم چطوره؟ نگاهی به دختر کوچولو انداختم و گفتم : باید چندتا سواد بپرسم تا بهتون بگم اگر میشه شما بیرون منتظر باشین مادر دانش اموز کوچولوم بیرون رفت ...بهش نگاه کردم _سه کاری کن برام تا به مامانت نگم همه نمره هات تجدید شده شوکه نگاهم کرد که زیپ شلوارمو پایین کشیدم و بهش اشاره زدم جلو اومد و روی پاش زانو زد و زبونشو روش کشید و اینکارو تکرار کرد ... ناله م بلند شد که با صدای جیغ مامانش... پارت واقعی نبود بلفت ❌پیشنهاد نویسنده👆
    Show more ...
    7 023
    33
    #معشوقه_اجباری تو یه حرکت بلندش کردم و روی شونه م انداختم. تاپش بالا رفته و باسن سفیدش کاملا در دسترسم بود. اسپنک محکمی بهش کوبیدم و گفتم: -امشب جوری پاره ت کنم که دیگه با پیرمردا شوخی نکنی آروم به کمرم مشت کوبید و گفت: -بابا، جنبه شوخی داشته باش اسپنک دوم و سوم و همونجا کوبیدم و از صدای برخورد دستم با بدنش غرق لذت شدم. وقتی از جنب و جوش افتاد اسپنک های بعدی رو کوبیدم و گفتم: -تو هر چقدر دوست داری میتونی زبون درازی کنی منم میتونم اینقدر بهت اسپنک بزنم که نتونی رو باسنت بشینی شنیدم که آب دهنش رو قورت داد. اسپنک های بعدی رو محکم و دو طرف لپ های باسنش کوبیدم و گفتم: -چرا زبون نمی‌ریزی توله سگ؟ نکنه گربه زبونت و خورده؟ نفس عمیقی کشید و گفت: -واسه امشب سریال ونزدی دانلود کردم میتونم دمر بخوابم ببینم به باسنم احتیاج ندارم رمان 🔞🔥 اووووم چه خوبهه دستش پایین برد تو شلوارم و لاله گوشم میکی زد  + هیش بذار انگشتام حرکت بدم ، صدات درنیاد توله سگ ناله هام خفه کردم که لبخند خبیثی زد و چندتا انگشتش کرد بهم فشار داد و بلند خندید +مامی لطفااا ..  بیشتر باهم بازی کن پنج انگشتش محکم بهم فشار داد و داخلش چرخوندشون + دوست داری دوباره بیشتر باهات بازی کنم کوچولو سفید ؟ و پشت سرهم چندبار محکم زد روم که صداهام بلند شد ...
    Show more ...
    415
    1
    👫بازگشت فوری معشوق در ۳ روز تضمینی بدون نیاز به معشوق حتی از راه دور😳 ☠️دفع فوووری سحر و جادو و چشم نظر 👁قدرت آینده نگری👁️ 🏠فروش ملک ۳ روزه تضمینی🏠 افزایش رزق و روزی و ثروت در کمترین زمان تضمینی 🚚ارسال ۴۸ ساعته کاملاً محرمانه🚚 💯بیا تو کانال با مشاوره رایگان خیلی فوری و تضمینی مشکلتو حل کن👇🏻👇🏻👇🏻 🫵🏻سفارش و مشاوره👇🏻

    tumblr_f0e1c7fd3fde4ba9ad4ea6111ba752e2_aed0296f_400.gif.mp4

    4 029
    2

    sticker.webp

    3 168
    1
    _دلبری و رقصیدن بلدی دختر؟ مغموم همونجایی که وایساده بودم سرمو تند تند تکون میدم. _کارت توی تخت چی؟ سرم‌و بالا گرفته و توی تخم چشم‌های براقش نگاه میکنم. _من دخترم! با همون خونسردی ذاتی‌اش دست به سینه بیشتر خودش را روی کاناپه رها کرده و خنثی می‌گوید: _که باشی! دخترا رنگ تخت و رابطه رو نمیبینن؟ گیج شده و سر از حرف هایش در نمی‌آوردم...به قول سوگل زیادی بچه مثبت و آفتاب مهتاب ندیده بودم! _من نمیدونم. پوزخند می‌زنه و سر تا پامو از نظر می‌گردونه: _منو به سخره گرفتی دختر؟ چطور ممکنه توی این سن تجربه‌ی هیچ‌ رابطه‌ای نداشته باشی؟ سرمو به نشانه‌ی نفی چندبار تکون داده و تند تند توضیح میدم. _من سر از این چیزا در نمیارم آقا و تا حالا اصلاً رابطه نداشتم و از سر بی‌چارگی به اون فساد خونه راه پیدا کردم و حالا من.... صورتش درهم شده و کف دستشو به نشانه‌ی استپ بالا میاره. _بسه دیگه نمی‌خوام توجیه بشنوم...از قرار معلوم گیرِ یه آماتور نابلد افتادم! نفسش رو عمیق و پر صدا بیرون داده و با اشاره‌ی دست آمرانه میگه: _یالا لباساتو درآر. معذب می‌چرخم تا راحت‌تر بتونم لباس هامو از تن در بیارم که تشر می‌زند. _نچرخ. رو به روی من تیکه تیکه‌ی اون پارچه‌ها رو در میاری...دِ یالا! پلکام محکم فشرده شده و دست‌های لرزونم سمت گره‌ی اصلی شومیز سفیدم می‌ره. بند شومیز و که میکشم، شل شده و در کسری از ثانیه روی کفپوش اتاق افتاده و سوتین قرمزم نمایان میشه. از روی کاناپه بلند میشه و با قدم های پر صلابتش آروم آروم جلو اومده و پشتم قرار میگیره. دست‌های گرم و بزرگش که روی کمر سردم میشینه، شونه هام خفیف شروع می‌کنن به لرزیدن. غزن سوتینم و باز کرده و روی زمین می‌ندازه. _بدن خوبی داری. حداقل به درد ارضا کردن می‌خوری! دوستم از نفس‌هاش مور مور شده که اینبار از پشت کامل خودشو بهم میچسبونه‌. _همین امشب که تقه‌اتو زدم، دیگه قرار نیست دختر باشی پریماه! با خشونت دستشو به پایین تنم رسونده و محکم چنگ می‌ندازه که از درد ناله‌ی آرومی سر میدم. _خوبه! همینجوری تا صبح ادامه بده چون هیچ جوره قصد ول کردنتو ندارم پری! ⚠️پریماه دختری که به مردی خشن فروخته میشه و هرشب مورد تجاوز قرار میگیره👅🔞❌ #ارباب_برده🔥 #سینه هاشو توی دستم فشردم که اخش بلند شد.. _هنوز که نکردم داخلت #ناله میکنی #دخترم قراره خیلی جیغ بزنی ترسیده خواست تقلا کنه که دستشو با #طناب بستم و... ⚠️🥂
    Show more ...
    2 173
    6
    _هوس کردم تو ماشین برام بخوریش! از شدت شوک زبونم بند اومده بود! وقتی دید کاری نمیکنم و فقط دارم نگاهش میکنم عصبی چنگی به موهام زد و غرید: _پس چرا مثل احمقا داری فقط نگاه می‌کنی خم شو بخورش دیگه گفت و سرم و با فشار به خشتکش نزدیک کرد. شروع کردم به تقلا _ولم کن چیکا.. با فرو رفتن مردونه‌اش داخل دهنم خشکم زد! سرم و محکم فشرد و گفت: _دندون بزنی همینجا جوری جرت میدم که صدای جیغات به گوش پدر عزیزت برسه حالا مثل یه دختر خوب از اون دهن خوشگلت کار بکش زود باش. بغض داشت خفه‌م میکرد،این همه تحقیر برای چی؟! پنجه هاش که تو پهلوم فرو رفت ناله ای کردم و ناچار سرم و عقب و جلو بردم. برعکس من که داشتم  از ترس پس می افتادم، آراج سرش و به صندلی تکیه زده بود و آه میکشید. _هوم عالیه، تند تر برای لحظه ای حرصم گرفت و با اینکه از عواقب بعدش خبر داشتم از عمد به مردونه‌اش دندون زدم. آه های پر لذتش جاش و به داد بلندی داد و خیلی زود من و از روی خودش کشید کنار و با صورتی مچاله شده غرید: _چیکار می‌کنی احمق، گوه زدی تو حسم. کف دستش و گذاشت روی مردونه‌اش و با صورتی مچاله شده به خودش پیچید. همینطور داشتم با لذت نگاهش میکردم که بی هوا فکم و بین دستاش گرفت و غرید: _از قصد بود نه؟ حالا که مجبورت کردم جلو پدر عزیزت برام بخوریش یاد میگیری دیگه گوه نزنی تو حس من توله سگ. من و از ماشین کشید بیرون و به سمت خونه برد.. 💥  🔥 😍 🔞
    Show more ...
    آراج
    از پشت بغلش کنی به خودت فشارش بدی هی پوست گردنشو میک بزنی🔥 شروع رمان بزرگسال #آراج https://t.me/c/1579569132/4869 به قلم راحلهdm کپی ممنوع❌
    2 700
    4
    -تا بابات نیومده یه لاپایی بریم، من تاب نمیارم تا بعد جلسه! اوریا شوکه از حرف مالک دهانش تا نیمه باز ماند. -مالک تو شرکتیم... طرف قراردادهای ارمنی و عرب دو اتاق کنفرانس منتظرن تو دنبال سکسی؟! مالک نزدیک شد و از پشت به تن اوریا چسبید. هرلحظه تشنه‌ی چشیدن تنش بود و سیر نمیشد. -مگه تایم بلند شدن دم و دستگاهم با اومدن رفتن طرف قراردادهای شرکت تنظیم میشه؟! اوریا بی‌اراده هربار رام دست‌های پرمهارت مالک میشد ولی اینبار قرصت کافی نداشت. -نمیتونم مالک... بس کن. باید متن سخنرانی رو مرور کنم. مرد سر در گردن دخترک فرو برد و گوشت لذیذش را لای دندان کشید. -گور پدر سخنرانی و جلسه و اون بی‌پدرا... بیا یه چند دقیقه رو همین میز کارو تموم میکنم. دخترک که نالع کرد، مالک فهمید راهش درست بود فقط باید کمی نازش را می‌کشید. -عمرا مالک... لباسام پر لک سفید میشه رسول میشم. جونی کشید و دستش بین پاهای دخترک فرو رفت. -خب کلا درشون بیار تو اتاق رست هم حموم هست منم که عاشق سکس سرپایی زیر دوش آبم. به‌خوبی تحریک شده یود اما هنوز هم قصد پیچاندن مالک را داشت ولی می‌دلنست که محال بود. -مالک بیخیال شو... الان نمیشه بعد جلسه هرچند راند بخوای هستم تن اوریا را روی میز خم کرد و خودش درست پشتش ایستاد. کمی تنش را به اوریا مالید و گازی از گردنش گرفت. -من قبل و بعد حالیم نیست. مگه گشنگیه که با وعده‌ی غذا رامم کنی بی‌شرف؟! میگم راست کردم تو شلوار مشخصه روی تن اوریا خم شد و آه مردانه‌اش اتاق را پر کرد. -ای خدا من گفتم کار کردن من و تو توی یه محیط اشتباهه شلپار دخترک را پایین کشید و اسپنکی روی تن برهنه‌اش زد. -اتفاقا یکی از دلایلم واسه همکار شدنت باهات همین بود بیا لج نکن وقت کشی هم نکن خودش را وارد تن دخترک کرد که دست روی دهانش گذاشت تا صدای ناله‌اش بلند نشود. -مالک آی... درد و لذت در تمام تنش پیچید و با حرف مالک بیشتر تحریک شد. مالک بلد بود هربار اوریا را رلم خودش کند. -جووووون صدات خوراک بلند شدن تو سالن کنفرانسه... بعد جلسه یه راند رو میز کنفرانس می چسبه. صدای کوبش بدنش که بلند شد، در اتاق باز شد و با ورود اردوان، هردو شوکه شدند. -دخترم جلسه شروع شده... با مالک... 👑 مرد بی نام و نشانی که یه شب سر از انباری درمیاره که دارن یه دختر برهنه رو بین چندین مرد می‌چرخونن، از سر غیرت و ناموس‌پرستی دست رو اون دختر می‌ذاره و مجبور میشه واسه اینکه بقیه بهش تعرض نکنن، باهاش همخواب بشه ولی بعد از پس فرستادن به عمارت اعیانی‌اش، متوجه میشه که پدر اون دختر...
    Show more ...
    2 536
    8
    با حس گرمی و خیسی چیزی روی لبم کمی چهرمو توهم فرو کردم ولی این قدر خسته بودم که اهمیتی ندادم و چشمام و بسته نگه داشتم ولی با سوزش لبم تازه فهمیدم خواب نمی‌بینم! چشمام با وحشت باز شد و با دیدن کسی که روم خیمه زده خواستم جیغ بزنم که دستشو گذاشت رو بیام: - هیش منم بهارم و تنم مور مور شد و آره این مرد و می‌شناختم غریبه نبود ولی ذره ای از ترسم کم نشد و بدنم رفت رو ویبره که لبشو کنار گوشم برد و دو زد: - چرا میترسی؟! چرا لرز افتاده تو‌ تنت! ها؟ آدم مگه از شوهرش می‌ترسه؟ با دستام به سینش فشاری وارد کردم و لال مونی گرفته بودم و همش به این فکر می‌کردم که چطوری پیدام کرده؟! - عروسم از شب حجله این قدر می‌ترسید که به خاطرش این همه راه فرار کرده؟ از ترس دندونام بهم می‌خورد لب زدم: - سه..سهراب چرا صداش زدم؟ شاید چون یادم بود که بهم گفت وقتی صدام می‌کنی آروم میشم نگاهش رو روی صورتم چرخوند و قطره اشکم و با انگشتش گرفت: - چیه بهارم؟! می‌خوای آرومم کنی؟ نچی کرد و نه بلندی گفت و ادامه داد: - د نه د دیگه این طوری سهراب آروم نمیشه... الان سهراب ازت می‌خواد مثل یه دختر خوب بلند شی ساکتو ببندی بشینی تو ماشین تا پس فردا به عروسیت برسی عروسم هق هقم شکست و اون خونسرد اشکامو پس زد که لبام این باز باز شد: - نمیام... نمی‌خواستمت نمی‌خوامت نمیاااام کلمه آخرو جیغ زدم ولی یه طرف صورتم که سوخت تازه فهمیدم این جا حرف اون به کرسی می‌شینی: - خفه شو عشقم خفه شو قشنگم خفه شو و من ساکت نشدم: - نمی‌خوامت و نمیام مگه این که به زور ببریم و به زور آرایش عروسی که میشورمش هر دفعه و بشونی رو صورتم مگه این که بخوای با لباس عروسی که با قیچی هر یه تیکشو تیکه تیکه کردم جلو اون مهمونات بشینم دندوناش چفت شد و کن تازه زبون باز کرده بودم: - آخ اصلا زشت نمیشه جلو‌ اون مهمونای افاده ایتون من بلند بگم نه نمی‌خوامت ازت بدم میاد چهرش خونسرد بود ولی حرارت درونش از آتیشی که تو چشماش روشن شده بود و می‌تونستم بخونم! از روم بلند شد و من به تاج تخت چسبیدم و خونسرد تو اتاق رژه ای رفت و سمت در اتاق رفت و خدا جونم بالاخره خلاص شدم؟! رفت؟! لبخندی روی لبم نشست که در اتاق و بست و قفلش کرد و کیلید و که تو جیب کتش گذاشت وا رفتم و اون لب زد: - منو می‌بخشی مگه نه؟! دوباره ترس تو کل تنم پیچید و دکمه های لباسش و که باز کرد جیغ زدم و سمت در اتاق دویدم اما از پشت محکم گرفتمو روی تخت با زور خوابوند و گاهی از قدرت مرد ها تنفر تو وجودم شعله ور میشه و کاش با من اون کارو نمی‌کرد... کاش... - عروس خانم وکیلم؟! دستمال تو دستم هزار تیکه شده بود و صدای پچ پچ مهمونا به گوشم می‌رسید و اشکام صورتمو خیس کرده بودن و اگه می‌گفتم نه بچه تو شکمم همیشه بی پدر بزرگ میشد! با دستش ضربه ای به رون پام زد که سرمو آوردم بالا نگاهی به جمع کردم و همه با ترحم نگاهم می‌کردن و دیگه ساکت نموندم: - با دلی خسته... روحی شکسته... بدون هیچ پدر و مادری که ازشون اجازه بگیرم؛ بله و همون لحظه نگاهم و تو نگاه مشکی پشیمونش دادم و منو میخواست؟! بیا اینم منی که خورد شدم منی که دیگه من نبود و صدای کل کشیدن مادرش فقط در سالن پیچید و این داستان تازه شروع شد
    Show more ...
    عشق محبوس شده❤️‍🔥
    《یا فتّاح 》 پارتگذاری منظم و روزانه
    3 359
    13
    🔞معشوقه ی دو برادر 🔞 سیاوش جهاندار ❌🔥💦 کاری از نویسنده ی محبوب مافیایی، لیانا دیاکو، نویسنده #انتقام_و_آبرو، #عشق_و_آبرو، #هوس_و_آبرو و #غنیمت_عرب🔥🔥🔥

    ezgif-2-51b83c432173.gif.mp4

    3 949
    17
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio