Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics قـرین‌دلدادگی☾︎🥀

بیا و باش ای بالا بلندِ ، عشوه گر بی مرامِ من.❥ رمان‌های کاملم : ๛  https://t.me/+FgygK8aQFKVhZmNk  ⊱⊰⊱⊰⊱⊰⊱⊰⊱⊰⊱⊰ تعرفه تبلیغات : ✆  @tblight_eshgh  ⊱⊰⊱⊰⊱⊰⊱⊰⊱⊰⊱⊰  #کپی_ممنوع  Zhra.kuhi✍ 
Show more
8 4150
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
61 352place
of 78 777
11 166place
of 13 357
In category
769place
of 857

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    کدوم شلوار با کدوم کفش ست میشه🪪؟
    241
    1
    لباس زیاد داشتم ولی خوشتیپ نبودم تا اینکه با این چنل اشنا شدم از وقتی اشنا شدم هرروز که میرم دانشگا ۳،۴ نفر روم کراش میشن:
    76
    0
    استایل های تابستونی من همه بهم میگن چقدر خوش‌تیپی لعنتی :) نمیدونن از این کانال یاد میگیرم لباسامو چطور انتخاب کنم و چی رو با چی بپوشم😌:
    128
    1
    یاد بگیر تو تابستون چی بپوشی :)👙👗
    129
    0
    🌱✨🪷✨🍃 🪷✨🍃✨ 🌱✨🪷 🌱🪷 گوشه‌ی‌ لبمو دادم بالاو گفتم: -نه، من حوصله ندارم. بهار اعتراض گونه زد به بازومو گفت: -چرت نگو شمیم، پاشو... پاشو . بالاخره بعداز کلی اصرار راضی به رفتن شدم، بااینکه اصلا حوصله‌ی بیرون رفتن و خوشگذرونی رو نداشتم. بعداز یه ساعت که بهار حاضر شد، باهم از خونه زدیم بیرون و سوار ماشین کروکش شدیم. رفت و آمد کردن این ماشین ها تو شهر باعث شگفتی خیلی‌ها میشد. حتی خود من! من نشستم عقب و بهارم جلو، سرمو بردم تو گوشیمو مشغول بالا پایین کردن گوشیم شدم. میثم خل بازی درمیورد و من تو حالی قرار نداشتم که بخوام شاد باشم! با اومدن صفحه‌ی تماسی که از آرین بود تپش قلبم بالا رفت و صورتم گر گرفت ... با دستایی لرزون تماسو برقرار کردم، آب دهنمو قورت دادمو گفتم: -الو؟ با صدای داد آرین گوشام تیر کشیدو گوشی رو از گوشم فاصله دادم. -شمیم؟ لعنتی تو کجایی؟ به حدی صداش بلند بود که میثم و بهار سرشو برگردونن به طرفم. ابرویی بالا انداختم و گفتم: -سلام! آرین از پشت تلفن نفس عیقی کشیدو گفت: -گفتم کجایی؟ -بیرون. -یعنی چی بیرون؟ یعنی چی بیرون شمیم تو داری منو دیونه میکنی. مفهمی؟ داری دیونه ام میکین تو داری رسما از من فرار میکنی . پوزخند بلندی زد: - چرا؟ -من ازت فرار نمیکنم آرین، فقط گفتم بیرونم. عصبی گفت: -آدرس بفرس برام میام دنبالت. -نه من کار دارم. داد زد: -بهت گفتم آدرس بفرس شمیم. دستامو مشت کردمو گفتم: -آروم باش آرین، من کارم تموم شه برمیگردم. -یا همین الان میگی کجایی یا میرم و همه چیو بهم میریزم شمیم، میدونی که ازم برمیاد. لبامو بهم فشردمو گفتم: -خیلی خب. نگاهی به خیابون و تابلو ها کردم: -سهروردی! نزدیک میدون. ╓┈┈⋇⌔⌔┈┈•❥•┈┈⌔⌔⋇┈┈╕ 🔖🕊 ╘┈┈⋇⌔⌔┈┈•❥•┈┈⌔⌔⋇┈┈╛
    Show more ...
    335
    2
    ولی مدلی که شاملو آیدارو صدا میکرد🥺 بیا اینجا یاد بگیر رلت رو چطوری صدا کنی😍🤤
    127
    0
    وای چقدر نمونه سوال هاش خوبه برای معلممون فرستادم بهم مثبت داد😌😁
    276
    0
    محکم منو توی اغوشش گرفت...کنار گوشم اروم نجوا کرد: اگ دختر خوبی باشی یه شب عالی برات میسازم... تنم لرزید... من...من نمیخواستم... اون..اون نمیدونست من دختر نیستم میخواست هرکاری بکنه و...🔞
    196
    1
    محکم منو توی اغوشش گرفت...کنار گوشم اروم نجوا کرد: اگ دختر خوبی باشی یه شب عالی برات میسازم... تنم لرزید... من...من نمیخواستم... اون..اون نمیدونست من دختر نیستم میخواست هرکاری بکنه و...🔞
    1
    0
    تم ومپایر وااااااای :)))🖤
    181
    0
    میخوای ازخنده پاره شی بزن روی ایموجی ها👇🏻
    1
    0
    🩵تم آیفون :
    177
    0
    وای چقدر نمونه سوال هاش خوبه برای معلممون فرستادم بهم مثبت داد😌😁
    67
    1
    حاج سلیم شایگان، مردی جذاب و گیرا🥺 مردی که آرزوی هر دختریه! سالها پیش وقتی با دختری که دوسش داشته خوابیده و ازش خون بکارت ندیده، اونو رها کرده🥲 حالا تیدای خوشگل برگشته و حاجی باید اونو برای داداش جذابش خواستگاری کنه! اما وقتی اونو میبینه....❌❌
    88
    0
    📍 📍
    85
    0
    🌱✨🪷✨🍃 🪷✨🍃✨ 🌱✨🪷 🌱🪷 میثم ابرویی بالا انداخت : -من ؟ نبابا. -اتفاقی افتاده من بی خبرم ؟ درحالی که سه تایی داشتیم به سمت پذیرایی حرکت میکردم بهار گفت: -آقا اومدن اینجا فلشمو که توش یسری آهنگ واسه مهمونیه بگیره. رفتم براش شربت اوردم دستپاچلفتی ریخت روی شلوارش. بلند خندیدمو گفتم: -خیس کردی خودتو ؟ نچ نچ... میثم درحالی که سرش تو گوشیش بود ادای منو درود و بهار شروع کرد به گفتن ادامه‌ی حرفش. -حالا ازشانس گند من دخترعمه‌ی فضولمم اومد اینجا، به قول خودش میخواست چندتا لباس مجلسی ازم قرض بگیره اما من میدونم اومده بود فضولی چون دیده خونه تنهام. تک خنده ای کردمو گفتم: -خب ؟ -هیچی دیگه میثم تو اتاق من با اون وضعیتش نشسته بود تا من برم لباس بهش بدم. بعد دخترعمه امم رفته تو اتاق و.... چشمام درشت شدو گفتم: -نه ؟؟؟ واقعا ؟ بهار خنده‌ی بلندی سردادو رفت تو آشپزخونه. -بخدا آبرو نزاشت واسم ... الان دخترعمه امم همه جا رو پر میکنه بهار پسر اروده خونه نگاهی به میثم انداختمو گفتم: -دیدم چه تیپی داری نگو لباسای بابا بزرگ بهارو تنت کردی. -من هرچی بپوشم بهم میاد لقمان. -زهرمار لقمان یه دفعه دیگه به من بگی لقمانا ... بهار شربتو گرفت جلومو گفت: -اه بس کنید شمادوتا ... -میثم دست دراز کرد شربت از سینی برداره اما بهار سینی رو کشید کنارو گفت: -نه تو یکی نه ... شربت به درد تو نمیخوره... دوباره کار دستمون میدی. دوتامون زدیم زیرخنده و میثم درحالی که از روی مبل بلند میشد گفت: -زهرمار به جفتتون! بهار خنده اشو خورد گفت: -کجا حالا؟ بشین ناهار باهم باشیم. میثم دستی به صورتش کشیدو گفت: -اممم...نه نمیتونم بهتون افتخار بدم. -چرا ؟عه خل نشو دیگه میثم دورهمیم دیگه. لیوان شربت رو گذاشتم روی میزو گفتم: -بیخیال بهار. بیکاریا. میثم گوشه‌ی لبش کش اومدو گفت: -واسه لج لقمان جونم شده پاشین حاضر شین ناهار میریم بیرون. ╓┈┈⋇⌔⌔┈┈•❥•┈┈⌔⌔⋇┈┈╕ 🔖🕊 ╘┈┈⋇⌔⌔┈┈•❥•┈┈⌔⌔⋇┈┈╛
    Show more ...
    367
    4
    🌱✨🪷✨🍃 🪷✨🍃✨ 🌱✨🪷 🌱🪷 شقیقه هامو مالیدم و از حرص پوست لب پایینم رو کندم . - چرا شرط گذاشتی من با آرین ازدواج کنم ؟ دستی تو موهام بردم و محکم کشیدمشون : -دلیل خاصی نداره حنا خواست حرفی بزنه که تقه به در اتاق خورد عمه اومد داخل اتاق و با دیدنمون اونم بی صدا و ایستاده یه تای ابروش رفت بالا. -من میخوام برم بیرون، ناهار پای شماها - عمه واسا باهم بریم، منم قراره برم جایی. -باشه شمیم جان. حنا گوشه‌ی لبش کش اومدو کنار گوشم گفت: -حالا فرار کن شمیم خانم ... کلافه نگاهش کردم که از اتاق رفت بیرون. بعداز حاضر شدنم از اتاق رفتم بیرون و با عمه راهی شدیم. مسیرامون باهم فرق میکرد، عمه میخواست بره خونه‌ی دوستش و من آواره بودم! حتی نمیدونستم کجا باید برم؟ درواقع جایی هم نداشتم که برم. بهار بهترین گزینه بود، گوشیمو از داخل کیفم برداشتم بعداز هماهنگی با بهار، تاخونشون دربس گرفتم. به قدری تو فکر بودم که اصلا نفهمیدم کی رسیدیم دم در خونه اشون! کرایه رو حساب کردمو از ماشین پیاده شدم. زنگ در خونه رو فشردمو طولی نکشید که در باز شد. خوب موقع ای خانواده‌ی بهار رفته بودن سفر! حداقل تو این یه مورد شانس داشتم. بعداز طی کردن حیاط وارد خونه شدم، خبری ازش نبود. صداش زدم. -بهار ؟ کجایی ؟ کیفمو پرت کردم روی مبل و گفتم: - من اومدم خودت کدوم قبرستونی غیبت زده ؟ نه انگار نبود اینجا . خواستم از پله ها برم بالا که از پشت با نعره‌ی کسی زهرم ترکید. برگشتم عقب و بادیدن میثم قالب تهی کردم. این اینجا چیکار میکرد؟ دستمو گذاشتم روی قلبمو گفتم: -تو اینجا چه غلطی میکنی. -تو خودت اینجا چه غلطی میکنی؟ -به توچه من چرا هرجا میرم توهم هستی؟؟ پوزخندی زدو گفت: -بزار پای خوش شانسیت! خواستم حرفی بزنم که صدای پای بهار رو شنیدم که داشت از پله ها میومد پایین.. -عه شمیم کی اومدی ؟ پشت چشمی واسه میثم نازک کردمو گفتم: -تازه رسیدم. نگاهی به میثم انداختو گفت: -به شمیم که چرت و پرت نگفتی هان ؟ ╓┈┈⋇⌔⌔┈┈•❥•┈┈⌔⌔⋇┈┈╕ 🔖🕊 ╘┈┈⋇⌔⌔┈┈•❥•┈┈⌔⌔⋇┈┈╛
    Show more ...
    343
    4
    اون داییم بود! مردی که برام پدری کرده بود.. تنها مرد مورد اعتماد زندگیم! اما یه شب، تمام باورا و آرزوهام و خراب کرد.. چون بهم تجاوز کرد! اما داستان همونجا تموم نشد.. ❌❤️‍🔥
    190
    0
    + خوب این عکسو گرفتم بذارم استوری ؛ ولی متنش چی؟:/ چیزی ننویسم؟ چیزی بنویسم؟ چی بنویسم رو عکس ؟؟؟ + بیا این چنل پر از تک خطی انگیزشی و موفقیت برای استوریاته:
    234
    0
    خیلی هاتون درخواست کرده بودید که لینک کانالی رو بزارم که همه ی کتابا رو رایگان گذاشته باشه اینجا همون چنلیه که میخواستید :))
    67
    0
    متاسفانه کتابا خیلیییییییی گرون شدن و اصلا نمیشه سمتشون رفت اگه تو هم مثل من به کتاب خوندن علاقه داری اما پولشو نداری که بخری از اینجا رایگان دانلود کن😢😐
    55
    0
    📍 پخش رایگان سوالات نهایی 📍
    303
    0
    تو اينستام يه نوت سنگین نوشتم راجب رفيق دوروم تا ببينتش "‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کلی ریپلای خورد که چی شده حتی خودش ریپلای زد به اونا نگفتم به شما میگم از اینجا نوتامو برمیدارم: 👉🏻
    170
    0
    یوقت دل درد نگیرید؟؟😐🔴
    114
    0
    سوالات امتحان نهایی دینی فردا :
    114
    0
    آرن مقدم...🔥♨️ مردی که جزو پزشکان نخبه است و صدالبته باهوش اما شکست خورده و انتقامجو...♨️⭕️❌ به هیچ کس اعتماد نداره و دنبال طعمه‌اس ولی طی اتفاقی یه دختر ساده و دلبر به پستش می‌خوره که شاگرد ممتازشه اما این دختر برای خرج درس و زندگیش مجبور میشه پیشنهاد استادشو قبول کنه و به عنوان...♨️💢🔞
    354
    4
    ‌ ‌ ‌سنگین‌ترين متن‌هايی كه هيچ‌جا پيدا نميكنی 👇🏼 : ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌‌
    1
    0
    دیروز با یکی بحثم شد اومدم جوابشو بدم، حوصله نداشتم به جاش یه متن ادبی از اینجا براش فرستادم خودش فهمید چه غلطی کرده :
    1
    0
    💢ازدواج دختر ۱۸ ساله با مرد ۳۰ ساله💢 - میشه با من ازدواج کنی؟ با خشم برگشت طرفم و گفت: - حالیته چی میگی؟ من سی سالمه دختر! بهش نزدیک‌تر شدم و با دست گذاشت رو قفسه سینش گفتم: - اما من می‌خوام زنت شم! دست گذاشت رو گونم و به آرومی گفت: - ولی تو خیلی کوچیکی هنوز… خودمو بهش نزدیک تر کردم و با گذاشت دستم دور گردنش…❌ https://t.me/+6pluyJYCCpw4OTY8
    207
    1
    🌱✨🪷✨🍃 🪷✨🍃✨ 🌱✨🪷 🌱🪷 بلندخندیدو گفت: -اِ ترش نکن حالا ... ولی واقعا خوشگلی. بهم میایم. -رودل نکنی؟ -واسه چی رودل کنم؟ تک خنده ای کردو ادامه داد: -هزارتا پروپاچه ریخته دور من لقمان جون. ولی نمیدونم با این اخلاق مزخرفت چطوری ازت خوشم اومده. اصولا میثم بزرگپور از دخترای سر سنگین خوشش میاد! یهو پقی زدم زیرخنده؛ انقدر بلند خندیدم که دعا دعا میکردم عمه اینا بیدار نشده باشن. - چه خوب میخندی. -زهرمار... بگیر بخواب از وقت خوابت گذشته. -با تو شب زنده داری یه حال دیگه داره. -چرت نگو دیگه ... میخوام بخوام شرت کم. -خواب منو ببینی .. آها یه چیزی. پوف کلافه ای کشیدمو گفتم: -بگو؟ -سه شنبه هفته ی بعد خونه‌ی من دورهمیه. خوشحال میشم بیای. یهو یادآخر هفته و نامزدی آرین و حنا افتادم. گوشه‌ی لبمو دادم بالا و گفتم: -ممنون، حالا تونستم میام. -نه دیگه نشد، باید بیای، اگه نیای که میام دم خونتون از پنجره میکشمت بیرون. لحنشو شیطونی کردو : - آدرستم که دارمو ... به به . از حجم خل بودنش لبخند اومد روی لبم. -حالا قطع کن میخوام بخوابم ... -خوب بخوای لقمان جون. زیرلب کوفتی گفتمو گوشی رو قطع کردم. انقدر خسته بودم که به محض فرو رفتن سرم روی بالشت به خواب رفتم... صبح با حرکت چیزی روی صورتم چشمامو باز کردم. حنا بالا سرم بودو سگرمه هاش توهم بود. پلکامو بستم : -پووف...حنا ترسیدم دختر. -دیشب کجا بودی؟ اصلا معلوم هست دیروز کجا غیبت زد؟ منو آرین کلی بهت زنگ زدیم... به پهلو خوابیدمو گفتم: -میخوام بخوام حنا. -نه پاشو ... زیاد خوابیدی پاشو دیگه شمیم. کلافه ملافه رو از روی خودم کنار زدمو تو چشماش خیره شدم. -چرا نمیزاری بخوابم ؟ بی رحم شدی چرا ؟ -من بی رحم شدم ؟ کلافه چشم ازم گرفت و ناراحت لب زد: -اونی که بی رحم شده تویی نه من شمیگ. -بسم الله شروع شد دوباره. روی تخت نیم خیز شدمو گفتم: -من بدبخت که اینجا کپه‌ی مرگمو گذاشته بودم چیکار به شماها دارم. -یهو غیبت میزنه، نمیگی کجا میری کجا میای. خب مشکلت چیه شمیم ؟ بخدا من میزنم زیر همه چی... اون زندگی که توش بخواد شمیم اینطوری بشه رو نمیخوام. بره به جهنم. عصبی بازوشو گرفتمو گفتم: -چرت نگو حنا... داری عصبیم میکنیا. -توهم منو عصبی کردی... من کنسل میکنم همه چیو شمیم ... کنسل میکنم! ╓┈┈⋇⌔⌔┈┈•❥•┈┈⌔⌔⋇┈┈╕ 🔖🕊 ╘┈┈⋇⌔⌔┈┈•❥•┈┈⌔⌔⋇┈┈╛
    Show more ...
    462
    5
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio