گفت حواست به آدمای اطرافت که مثل کاکتوس زندگی میکنن باشه؛ گفتم مثل کاکتوس؟ منظورت چیه؟
گفت آدمایی که مثل کاکتوس هستن، نیازی نمیبینی دائم حواست بهشون باشه ، نیازی نمیبینی هرروز خاکشونو چک کنی تا مبادا خشک نشده باشه ، ترس پلاسیده شدنشون رو نداری و به خیالت خیلی مقاومن و هیچیشون نمیشه! اما یه روز که مثل روزای دیگه مشغول رسیدن به بقيهی گُلای رنگارنگت هستی ، یهو چشمت به کاکتوس میفته که زرد و پلاسیده شده و ریشههاش خاکستر! و تو تازه متوجه میشی که کاکتوسام میمیرن ، ولی تدریجی!