Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics داستان کده شبانه

......🌷بِـسـْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🌷...... داستان های فول و واقعی بفرست برا عشقت داغت 
23 9690
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
34 696place
of 78 777
5 939place
of 13 357
In category
2 590place
of 5 475

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    ﺁﺥ_ﮐﺴﻢ ﺳﻼﻡ . ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻦ 19 ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺳﺮ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺳﮑﺲ ﺍﺯ ﮐﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺗﻮﺳﻂ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ .. *** ﻣﻦ ﺍﺳﻤﻢ ﺳﻤﺎﻧﺴﺖ ﺍﻻﻥ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻤﻪ ﺑﺪﻧﻢ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﮑﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺳﺎﯾﺰ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﺷﺴﺖ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮐﻤﺮﻡ ﭼﻬﻞ ﻗﺪﻡ ﺻﺪ ﻭ ﺷﺴﺖ ﭘﻮﺳﺘﻤﻢ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺳﺒﺰﺳﺖ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺪﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﺪﻧﺸﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺷﺖ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺳﻦ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺮﺩﺷﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺵ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺳﮑﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺍﺵ ﻣﻨﻮ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺷﻮﺧﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻣﻨﻮ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺳﻤﺎﻧﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﻻﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﺯﺩ ﺯﯾﺮﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺣﺎﻟﺶ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﻐﻠﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺸﻮﻧﺪﻣﺶ ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﺍﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻨﻮ ﺑﺎﺑﺎﺗﻢ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺮﺳﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﮕﯽ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺵ ﺩﯾﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﻣﺴﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻭﻧﻦ ﺑﻌﺪ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺑﻬﺶ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺍﻭﻧﻢ ﯾﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺑﻬﺶ ﻟﺒﺎﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻩ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺭﻓﺖ ﺣﻤﻮﻡ ﺗﻮ ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺳﻤﯿﺮﺍﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﻤﻮﻣﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺰﺍﺷﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺐ ﺑﻤﻮﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﻭ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺷﺐ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯾﻢ . ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺎ ﺷﺪﯾﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﻣﻨﻢ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺳﺘﺎﺗﺎﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻓﯿﻠﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﺿﺎﯾﯽ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺍﻭﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺳﮑﺲ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻌﺪﺍ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺍﺭﺿﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﺩﯾﻠﺪﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺎﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻮﯾﺞ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﭘﺮﺩﻩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﻟﺰﺑﯿﻦ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺎ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻟﺰ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﯽ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺑﺪﻡ ﻭ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﺮﺝ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺒﺰﺭﮔﻢ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﻦ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺑﻤﻮﻥ ﻣﻨﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺷﺐ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﻫﻢ ﻧﻘﺸﻤﻮ ﻋﻤﻠﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﮐﺴﻤﻮ ﺯﺩﻡ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﻔﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻣﺎﻧﺘﻮﺵ ﯾﻪ ﺗﺎﭖ ﻣﺸﮑﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﺳﺎﻕ ﻣﺸﮑﯽ ﻣﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﯽ ﻧﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﺎﺩ ﺍﻭﻥ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺟﻠﻮ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭼﯿﭙﺲ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻣﻦ ﺯﺩﻡ ﯾﻪ ﺷﺒﮑﻪ ﺳﮑﺴﯽ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺥ ﻫﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺯﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﺑﺰﻥ ﻗﺸﻨﮕﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﯾﻪ ﺯﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﯽ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺘﺶ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﺑﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻣﻨﻮ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮﻭ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﯾﻢ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺮﺩ ﺯﯾﺮ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﻣﻨﻮ ﮐﺴﻤﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﻍ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﮐﺴﻢ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺲ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﻣﺜﻞ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎﭘﺸﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﻮﺗﯿﻨﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺍﯼ ﭼﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺩﻭﺗﺎ ﺳﯿﻨﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﮔﻮﺷﺘﯽ ﻧﻮﮐﺸﻮ ﻟﯿﺲ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻫﻨﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﺷﻠﻮﺍﺭﮐﻤﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﺗﻤﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ ﮐﺴﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﻩ ﺁﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺻﺪﺍﻡ ﮐﻞ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻣﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﺶ ﺯﺩ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﮐﺴﻤﻮ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﻨﻢ ﺳﺎﻕ ﻭ ﺷﺮﺗﺶ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﺴﺸﻮ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ ﮐﺴﺸﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ 69 ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺲ ﺍﻭﻧﻢ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻭﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﺲ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻔﺘﻤﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺟﯿﻎ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷﻬﻮﺕ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺟﯿﻎ ﺑﻠﻨﺪ ﺯﺩﻣﻮ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺲ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺍﺭﺿﺎ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯿﺤﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﺭﻭﺷﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺴﺶ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺗﺎﯾﯽ ﺑﯿﺤﺎﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺭﻭ ﻫﻢ … ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻟﺰ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﭘﺮﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻮﯾﺞ ﻭ ﺩﯾﻠﺪﻭ ﻟﺰ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ … ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻪ ﻟﺰﺍﻣﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ سمانه
    Show more ...
    1 163
    3
    سکس_بازن_کارگرمون سلام به دوستان من علی 21 سالم هستش میخوام داستان خودمو زن کارگرمون رو براتون بگم امیدوارم خوشتون بیاد یه روز از سر کار امدم خونه یه چیز یادم رفته بود به کارگر شیف شب بگم مجبور شدم به تلفنش زنگ بزنم که متاسفانه جا مونده بود خونش همسر ش جواب داد که گفت جا مونده بعد قطع کردم بعد چند لحظه زنگ زد تا جواب دادم قطع کرد پیام داد میشه اهنگ پیشوازتون رو برام ارسال کنید منم براش ارسال کردم که از اونجا شروع شد اس دادنمون گفت میتونم باهات راحت باشم گفتم شما شوهر دارید اخه به من چه نیازی دارید گفت شوهرم اذیتم میکنه همش به فکر خودش هستش حالشو میکنه ولم میکنه البته بدری جون 30 سالشه 13سالگی ازدواج کرده الان یه دختر یه ساله داره .بعد من گفتم راهنمایی میکنم که چطوری خودتم حال کنی البته اولش قبول نمیکردم چون اگه میفهمیدن ابروم میرفت پیش همه از اون شب شروع کردم توضیح دادن یه چند تا کتاب مشاوره خونده بودم شب بعدیش برگش گفت من تو دوست دارم از اون مموقعه که دیدمت عاشقت شدم میترسیدم بهت بگم تا این که خودت زنگ زدی گفتم مهلت خوبی هستش خلاصه ما چند بار با شوهرشو میرفتیم اینو اونور اونم زنشو میورد.شبا به هم اس میدادیم علاقه منم بیشتر میشد بهش از سکساش با شوهرش بهم میگفت باهم دردل میکردیم تا این که رسید به سکس تلفنی بدجور حشریم کرده بود دلم میخواست باهاش سکس داشته باشم اما نمیشد شوهرش روزا همش خونه بود شبا فقط میتونستم یه شب قرار دیدن گذاشتیم خونه مامانش ساعت 12 شب بود بهم گفت بیا طرف خونمون رفتم تا ساعت 1 الاف بودم زنگ زد گفت زود بیا تو کسی نبینه منم رفتم تو گفت همه خوابن خواهر بزرگم مراقبه بریم تو انبار رفتیم تو انباری یه ده دقیقه ای با هم حرف زدیم بعد دیگه حرف پیدا نمیکردیم به هم بگیم یه کم از هم خجالت میکشیدیم بعد دستشو گرفتم بعد بهش گفتم امشب میخوام با هم حال کنیم گفت از خدامه بعد دستمو انداختم دور گردنش شروع کردیم به لب گرفتن دیوانه وار داشیم لب میخوردیمو همدیگرو میمالوندیم سینه هاش 70 البته با شیر بود نمیذاشت زیاد به سینه هاش دست بزنم نمیدونم بهم گفت گناه داره شیر میدم تو ذهنم گفتم این کار ما حتما گناه نداره خلاصه تا یه ساعت لب خوردیم دوتامون حشری شده بودیم ساعت شده بود 2 بهش گفتم لباساتو در بیار اونم در اورد وای نگو چه بدنی داشتم از حال میرفتم میخواستم سینه هاشو گاز بگیرم نمیذاشت حتی سوتینشم باز نکرد قدش 165 بود هیکل زیبایی داشت بعد شلوارشو در اوردم یه چیزی انداختیم زمین دراز کشیدم منم لباسامو در اوردم همش لب میخوردیم بهش گفتم ساک میزنی گفت برا عشقم هر کاری میکنم شروع کرد ساک زدن وای چه حالی میداد قسم میخورد برا شوهرشو یه بار نخورده حتا لبم نگرفتن تا حالا راست میگفت چون مشکل سکس داشت بعد گفتم من میخوام بخورم شروع کردم به خوردن یه مزه خاصی داشت بعد خوابیدم گفتم بشین روش به راحتی رفت داخل فکر نمیکردم که با سن کمش اینجوری بره تو خلاصه داغونش کرده بود. بدری بدجور صداش در امده بود که یعدفه خواهرش امد تو من هنگ کردم گفت یواش صداتون داره میاد هر چی حال کرده بودیم پرید ما همون جور مونده بودییم بعد رفتنش کلی خندیدیم به خودمون یواش یواش شروع کرد منم قصی چیزی نخورده بودم کلا دیر میاد مال من گفت خسته شدم بلند شدم به صروت سگی شروع کردم به تلمبح زدن باز صداش در امد این بار ابش امد ولو شد رو زمین بدنشو میمالوندم بعد یواش یواش شروع کردم تلمبح زدن هر کاری میکردم نمیومد تا اینکه به زور امد عرق کرده بودم انقدر تلمبه زده بودم وقتی میخواست بیاد کشیدم بیرون ریختم رو صورتش ولو شدم روش از سینه هاش داشت شیر مییومد بلن شدیم لباسمونو پوشیدیمو شروع کردیم لب گرفتن ایندفعه خواهرش در زد امد تو گفت ساعتو نگاه کنید نگاه کردم دیدم ساعت 5 صبح هستش بلند شدم وایسادم دیدم پیرهنم خیسه خواهرش گفت یه دو کیلو شیر هم ببر بعد بدری ازم تشکر کرد گفت بهترین شب امشب بود البته چند بار موقعه حرف زدن شوهرش دید به یه بهانه ای پیچوندمش و خواهرش طلاق گرفته بود اون موقعه فهمیدم با یکی از فامیلامون رابطه داره چند بار بهم پیشنهاد داد ولی بدری نذاشت گفت برا خودمه الان یه ماهی هستش سر یه مشکلاتی دیگه باهاش حرف نمیزنم که اون مشکلات را خواهرش برامون ایجاد کرد سر لج بازی اگه جایی کم کاری شده معذرت میخوام امیدوارم خوشتون بیاد منتظر نظرتون هستم نوشته: علی
    Show more ...
    3 593
    11
    سکس_باشوهر_خواهرم با عرض سلام برا همه اونایی که سکسو دوس دارن خخخخخ . خوب من یه سره میرم سر اصلعه مطلب من و علی که شوهر خواهرم بود همیشه شبا میرفتیم تو اشپزخونه و با هم حرف میزدیم درباره اتفاقاتو سیگارو قلیون میکشیدیم ولی خواهرم میرفت میخوابید من وقتی پیشش بودم یه جوریم میشد ولی به خودم میگم کصصصصافط نشو شوهر خواهرته ولی اونم به من همین حسو داشت اون هیکلی بود بازوهای بزرگ داشت با قد کشیده و صدای مردونه ادمو حشری میکرد من دو هفته خونشون بودیم و ما هر شب قلیون میکشیدیمو و ..... تا یه شب دیدم داره میاد سمتم بهش گفتم کجا ؟ گف مگه اشکالی داره بیام جلو بهش گفتم برو گمشو سر جات جلو نیای وگرنه .....بد اونم رف عقب تا گذشتو گذشت یه شب گف بهار تو رو خدا جون مادرت بذار امشب وقتی میریم بخوابیم دستتو بگیرم تو رو قران نگو نه فقط دستتو منم بهش گفتم باش ما وقتی میخوابیدیم جاهامون پیش هم بود تا شب از زیر پتو دستایه همو گرفتیم تمام بدنم داغ شد اتیشی شدم اونم هی دستمو می مالوند منم ناجور تر میشدم بد هی اومد بالا تر تا سینه هامو گرف من غش بودم مثل سگ عرق کرده بودم منم دس اونو گرفتم باهاش ور میرفتم بد بهش گفتم دیگه بسه خوابیدیم صبح داشتم از عذاب وجدان می موردم همون روز رفتم خونه ولی تحریکم کرده بود ناجور تا یه روز بهم زنگ زد گف خونه خالیه بیا منم دو دل بودم ولی رفتم وسط سکس بلند شدم لباسامو پوشیدم رفتم اومد دنبالم گف چی شد نارحت شدی منم زدم زیره گریه محکم زدم تو صورتش بهش گفتم گمشو کثافته اشغال اونم میگف ببخشید بهار غلط کردم تو رو خدا گریه نکن بدش خودشم زد زیره گریه اصن یه وضی تا یه هفته باهاش حرف نزدم تا اومد در خونمو عصبی شده بود داد زد سرم منم ترسیده بودم اخه صداش خیلی کلفت بود گف کدوم گوری هستی چرا گوشیتو خاموش کردی منم گزیم گرف رفتم گف برو به درک بد شب دوباره اومد گف بهار غلط کردم گوه خوردم سرت داد کشیدم ببخشید و ....... خلاصه شروع کردیم به رفتن بیرون انقدر بیرون رفتین تمام شهرو با هم گشتیم منم عاشقش شده بودم اونم از من بدتر برا هم میمردیم تا من رفتم تو بغلش اونم سفت گرفتم تو بغلش گف اگه به جز خودم کسی چپ نگات کنه هم تو هم اونو میکشم نمیذارم دس هیچ مردی بهت بخوره منم خودمو میگرفتم بهش میگفتم باش دهنتو ببند بد یه روز رفتیم خونشون اومد تو بغلم واییی چه بغلی داش بی شرف گردنمو لیس میزد منم از حال رفته بودم بغلم کرد رفتیم تو اتاق یواش یواش لباسامو در اورد /ف عجب هیکلی داری کصصصصصافط دیونم میکنی منم حال میکردم اوففففف لبامو حرفه ایی میخورد منم لباشو کندم بد سینه هامو گرف نوکشونو میخورد منم میگفتم اه ه ه ه اونم نگام میکرد که میخوردشون منم حالم چند برابر میشد بد شلوارمو در اورد لباسایه خودشو وا ا ا ی خدا هیکلو قیافش دیونم میکرد منم هیکلم کشیده و ظریفه ولی باسن دارم تو بغلش گم شده بودم خوابید روم کیرشو میمالوند رو کسم منم بلند اه میکشیدم چشامم نمیتونستم باز کنم بد سر کیرشو گذاشت جلوم خیلی درد داش ولی فقط سرشو گذاشت داخل نداد وولی سر چالیشم منم دیونه کرده بود دندونامو محکم فشار میدادم رو هم داشت قلبم ایست میکرد بد برگردوندم انگشتشو کرد تو کونم بد کردش دوتا بد سه تا بد کرم زدش دادش داخل چقدر درد داشت اصن داشتم از درد هلاک میشدم خیلی فشار بهم میومد جیش تندی میگرفتم ولی میرفتم دسشویی جیش نداشتم فقط پارازید مینداخت کصافط خخخخخ انقدر دادش تو کونم تا ابش اومد ریختش تو کونم دیگه سکسی شدیم هر سری همو میبینیم سکس میذاریم در حد لالی گا منم حرفه ایی شدم یه جوری کیرشو میخورم که از حال میره مگه تو سکسیه خودمی با اون باسنت دیوووونم میکنی منم خیلی دوسش دارم بیخیاله همه کس شدم فقط واسه اون زندم با هیچ کسم ازدواج نمیکنم تا ابد با خودش میمونم اونم فقط با منه و با کسی رابطه نداره حتی خواهرم من میدونم خیلی کارم بده ولی نمیتونم دس از عشقم بردارم به خاطرش با دنیا هم میجنگم اونم از من بدتره ایشالله همه ایجوری عاشق بشن خعلی حال میده تازشم همه میدونن یعنی سر موچمونو وقتی لخت تو بغل هم بودیم گرفتن ولی ما با همه جنگیدیم اصلنم برام مهم نیس چی میشه دقیقا عین عشقه ممنوعس ولی ما همو ول نمیکنیم هر کسیم هم چین ماجرایی داره واسه عشقش بجنگه واسه عشقشه حتی جونشو بده چون وقتی عشقشو از دس دداد دیگه پشیمونی فایده ایی نداره دوستتون دارم اگه تونستید نظربدین
    Show more ...
    1 337
    3
    جاسوسی باجناق و سکس با خواهرزن 1400/03/29 من حمید هستم 38 سالمه پونزده ساله که ازدواج کردم و سه تا خواهرزن دارم اوایل ازدواج هیچ حسی به خواهرزنام نداشتم ولی بعد از چند سال هر موقع یه جا جمع میشدیم خواهرزنامو دید میزدمو کم کم فکر سکس باهاشون درگیرم کرد، یکیشون که از من دو سه سال کوچیک تره و از همه خوشگل تره خیلی چشممو گرفته بود اسمشم موناس، یه روز من تو مغازه بودم که خانومم زنگ زد گفت امشب خونه امیر اینا (شوهر مونا) دعوتیم قبول کردمو خوشحال از اینکه امشب کلی قراره خواهرزنو دید بزنم،چند دقیقه بعد امیر زنگ زد گفت لامپ اتاقمون سوخته یه لامپ از مغازه ات بیار (من تو لاله زار لامپ فروشم) قبول کردم و تا قطع کردم یه فکر بکر به ذهنم رسید، یادم افتاد لوسترشون دقیق بالای تختشونه سریع به رفیقم که لوازم ضبط مکالماتو … میفروشه زنگ زدم ازش یه لامپ دوربین دار خریدم و وقتی شب رفتیم خونه امیر سریع رفتم وصلش کردم تصویر هم رو گوشیم گرفتم، اولین بار که سکس امیر و مونا رو دیدم کلی حال کردم کارم شده بود گلچین کردن فیلمای امیر و مونا دیگه حتی رنگ شورتای مونا رو هم از حفظ بودم، یه روز خانومم و خواهراش تصمیم گرفتن زنونه برن ویلای پدر خانومم شمال بعد از رفتنشون فیلمارو چک کردم دیدم بله… باجناقم دختر آورده خونه دیگه ازش یه سوتی حسابی داشتم و یه روز که امیر اومده بود مغازه من همه اش گوشیش زنگ میخورد ولی جواب نمیداد مطمین بودم دوست دخترشه وقتی برای دستشویی رفت بیرون گوشیشو جا گذاشت و سریع گوشیشو باز کردم آخرین شماره به نام حاج آقا مقصودی بود میدونستم همونه، شماره رو برداشتم و وقتی امیر رفت شماره رو سیو کردم عکس پروفایل تلگرامو واتساپش دختر بود دیگه مطمین شدم دوست دخترش همینه. وقتی خانومم اینا از شمال برگشتن یه روز مادر خانومم مهمونی زنونه داشت و قرار بود شبش خواهرزنا همون جا بخوابن میدونستم اون شب قراره امیر دختره رو بیاره خونه منم از یه خط ناشناس به مونا پیغام دادم و امیر و لو دادم، مونا رفت خونه و اتفاقا درست موقعی که تو اتاق بودن مچشونو گرفت، می دونم الان تویی که داری اینو می خونی پیش خودت میگی این حمید عجب آدم حروم زاده اییه ولی آره خودم هم می دونم واقعا نامردی کردم شمای خواننده هم میدونم تو کامنتا قراره حسابی بهم فحش بدید ولی فکر سکس با خواهرزن دیوونم کرده بود. مونا قهر کرد رفت خونه پدرش منم که دیگه می دونستم آدم فروشی کردم و حسابی گند زدم تازه فهمیدم اگر امیر قضیه دوربینو بفهمه میاد منو کل لاله زارو رو سرم خراب می کنه یه مدت استرس کیری گرفته بودم و باید زودتر لامپه رو عوض میکردم ولی امیر رفته بود خونه پدرش ،مونا هم خونه باباش چند بار خواستم کلید ساز ببرم و خودم درو باز کنم ولی به ریسکش نمی ارزید، یه روز به مونا زنگ زدم و تو یه کافه باهاش قرار گذاشتم وقتی اومد بهش گفتم بیا با امیر آشتی کن بهش یه فرصت دیگه بده و بعد دوساعت راضی شد و قرار شد من با امیر تماس بگیرم و بیارمش خونه و آشتیشون بدم، راه افتادیم سمت خونه امیر اینا وقتی رسیدیم هنوز تختشون از شبی که مونا مچ امیرو گرفته بود دست نخورده بود و وقتی داشتیم تختو نگاه میکردیم مونا یهو گریه اش گرفت منم از فرصت استفاده کردم و بغلش کردم نشوندمش روی تخت داشتم نوازشش میکردم بهش گفتم امیر یه بار به تو خیانت کرده تو هم یه بار بهش خیانت کن دیدم چیزی نمیگه صورتشو نوازش کردم و لباشو بوسیدم هیچ واکنشی نشون نداد لبمو گذاشتم رو لبش و زبوشو میمکیدم و همزمان سینه هاشم میمالیدم آه و اوهش کم کم زیاد شد شرتشو در آوردم و باورم نمیشد بالاخره موفق شدم کسش سفید بود زبونمو میکشیدم رو کسش
    Show more ...
    1 026
    4
    تا اینکه با یه جیغ ارضا شد کیرمو در آوردم و مونا هم شروع کرد برام ساک زدن بعد دو سه دقیقه خوابوندمشو با یه فشار کیرمو کردم تو کسش جیغش رفت هوا و موقعی که داشتم تلمبه میزدم به امیر فحش خواهر مادر میداد و بعد از چند دقیقه آبم داشت میومد کیرمو کشیدم بیرونو همه شو خالی کردم رو سینه هاش بعدش هم ولو شدم رو تخت و مونا رو نوازش کردم و گفتم حالا با امیر بی حساب شدی و با هم رفتیم حموم تو حموم هم یه بار دیگه سکس کردیم و زودتر از حموم اومدم بیرون لامپو عوض کردم و رفتم دنبال امیر و با یه دسته گل آوردمش خونه شو با کلی خایه مالی مونا باهاش آشتی کرد، حالا بعد این داستان تازه من عذاب وجدانم شروع شد و دیگه نمیتونستم با زنم سکس کنم شبا خوابم نمی بره، نمیتونم تو چشمای زنم نگاه کنم مونا هم همینطور دیگه از اون موقع نهایت سالی یه بار مارو دعوت میکنه ما هم دیگه باهاشون صمیمی نشدیم. یه نصیحت برای کسایی که عاشق سکس با خواهرزنشون هستش دارم اونم اینه که لذت فانتزی و توهم سکس با خواهرزن صد برابر سکس واقعی با خواهرزنه درست لحظه ای که باهاش سکس کنید دیگه زندگیتون خراب میشه درست مثل من. نوشته: حمید
    Show more ...
    1 041
    3
    عشق ممنوعه با استاد 1400/04/29 دختری هستم که توی خانواده مذهبی هستم 21 سالمه و هیچ رابطه جنسی قبل از این نداشتم سال اولی که وارد دانشگاه شدم در یک نگاه استادم که یکی از اساتید اصلی امون بود خوشم اومد با تمام تلاشم براش درس میخوندم وخیلی دوستش داشتم ترم یک و دو همین طوری گذشت با همون حس عمیقم به تنهایی میتونست حالم و خوب یا بد کنه تمام روز ها منتظر بودم که باهاش کلاس داشته باشم تمام روزهایی که باهاش کلاس داشتم میرفتم جلوی میزش میشستم و کلاس هامونم که عملی بود من قبل از این عاشق یه آدم دیگه بودم تو تابستون بین ترم 2 و ترم 3 اون آقا اومد و بابت مشکلات قبلیمون ازم عذرخواهی کرد و ما یه مدت باهم خوب بودیم اما تا شهریور و قبل دانشگاه ها باهم کات کردیم و من با حال بدی که داشتم وارد دانشگاه شدم تو طول تابستون استادم فراموش کرده بودم باید بگم استادم از من 20 سال بزرگتر بود با شروع دانشگاه ترم 3 من دوباره وابسته استادم شدم چون عشق قدیمی ام من ترک کرده بود اما این وابستگی. داشت یواش یواش از حس شاگرد استادی فراتر میرفت به بهانه های مختلف میرفتم دفترش چون یه اتاق جداگونه داشت ساعت ها شاید 2 3 ساعت باهم حرف میزدیم یواش یواش یه محبت عمیقی بین ما ایجاد شد بیشتر چت میکردیم شبا باهم چت میکردیم و روزها به روی هم نمی اوردیم میرفتم پیشش بهم نگاه میکردیم و هات میشدیم اما جرئت نداشتیم بهم دست بزنیم یا کاری بکنیم تا کرونا شد و دانشگاه ها تعطیل و روابطمون خیلی عمیق تر شد بعد از یه مدت فهمیدم زن داره قبلش نمیدونستم که زن داره بعد از اینکه فهمیدم با اینکه خیلی سخت بود برام اما نتونستم ازش جدا بشم هرروز با حس پیشیمونی باهم بودیم و حرف میزدیم بعد از چند ماه برای دیدنش رفتم دانشگاه اومد تو دفترش تو این مدت خیلی صمیمی شده بودیم بغلم کرد اونجا اولین ارتباط من با مرد نامحرم بود لب گرفتیم و همدیگر رو بغل کردیم دستش برد سمت کصم ولی بهش اجازه ندادم محکم من به خودش فشار میداد کیرش و کصم از روی لباس بهم مالیده میشد گفت بیا رو میز بشین رو میز نشستم از زو لباس تلمبه زد و حشر داشت دیوونمون میکرد تمام کصم خیس شده بود ولی نمیزاشتم لباسم در بیاره بعد چند دقیقه آبش اومد ولی نفهمیدم موقع رفتن دلم نمیخواست برم برا همین دستم گرفتم رو کیرش و کیرش از رو لباس هی مالیدم حشری شدم و کیرش در اوردم اونجا فهمیدم ابش اومده… اونروز رفتم یکی دیگه از اساتیدم اون روز به ما شک کرده بود و خیلی عجیب رفتار میکرد بعد چند ماه یه بار دیگه هم رو دیدیم من تو شهرستان درس میخوندم خونه مجردی داشتم استادم زن داشت برا همین اومد خونه من… دوست دارین داستان رو کامل کنم!؟ این داستان روند عمیق شدن روابطمون نشون میده تو اولین رابطه چون هنوز رودرواسی داشتم نتونستم بیشتر بهش اجازه بدم نوشته: سهیلا
    Show more ...
    988
    3
    و رزومه تون بگین… سعی کردم حواسمو جمع کنم و به وضعیت بدم فکر نکنم! +مهندس درجریان هستین من دانشجوی ترم اخر کارشناسی معماری هستم و رزومه خاصی ندارم اما به چند تااز نرم افزار ها مثل اتوکدو رویت و فتوشاپ و تریدی مکس اشنایی کامل دارم و کارهای دانشجویی هم با پیج کاری اینستاگرامم انجام میدم. _خب شما چه روزهاو ساعت هایی میتونید تو دفتر باشین؟ +هرروز عصرمیتونم بیام،چندتا کلاس بیشتر ندارم که اون ها همه صبح هستن. _نظر من روی هر روی از ساعت ۲ظهر تا ۸الی۹شب هست این موقع ها خودمم هستم و میتونم توی کارا بهتون کمک کنم!موافقین؟البته ناهار هم بامامیل کنید،چند نمونه از کار های ۳بعدی تونو بهم نشون بدین اگر رندر هاتون سطح خوبی داشت کار های ۳بعدی شرکت باشما…اوصولا کار اموزا حقوقی دریافت نمیکنن امابه گفته مهندس بهمنی شما دانشجوی بومی نیستین …پس من یه حقوقی درنظر میگیرم تا کمک خرج تون باشه… مهندس صبحت میکرد و راجب روند کار و قوانین میگفت و ضعف و درد من مدام درحال بیشتر شدن بود تاجایی که حس کردم دارم از حال میرم با جمله اخر مهندس که گفتن از فردا میتونین شروع به کار کنین با به زور بله ای گفتم واز جا بلند شدم که خداحافظی کنم… از جام بلند شدن همانا و سرگیجه و از حال رفتن همانا،اخرین چیزی که حس کردم درد شدید توی سرم بود… صبحت های گنگی رو میشنیدم اما کم کم صدا ها واضح میشد صدای یه اقایب که داشت میگفت:وا کامران مطمئنی ۲۲سالشه؟چقدر کوچولوئه!این بدن حق داره بایه پریودی ساده به این حال بیوفته… مهندس:اره خودش گفت…چی بگم داداش… اقا:کامران مطمئنی کاراموزته ک؟برنامه جدید نباشه؟ مهندس:خفه شو بابا این جوجه رو میتونه اصلا بره زیر من؟به قول خودت با یه پریودی ساده از حال رفت! اقا:والا من که خوشم اومد ازش ببین چقدر بیبی فیس و کوچولوئه! مهندس:خیرسرت دکتری: صبحتاشون حالمو داشت بد میکرد تصمیم گرفت بهشون بفهمونم بیدارم اروم چشمامو باز کردم مهندس لبه تختم نشسته بود و اون اقا که روپوش سفید تنش بود کنارش ایستاده بود،اون مهندس متوجه چشمای بازم شد و گفت:خانم امینی خداروشکر به هوش اومدین خیلی ترسیدم! دهنم خشک بود ولی به زور گفتم ببخشید افتادین تو زحمت. دکتربرعکس لحن شوخ و تاحدی چندش قبلیش گفت:خانوم شما که از تایم پریودیتون خبردارین از قبلش خودتونو تقویت کنیدوسعی کنید قبل زیادترشدن درداتون مسکن مصرف کنید… خجالت کشیدم هیچوقت راجب این مسائل بایه مرد صبحت نکرده بود و فقط تونستم بگم ببخشید! مهندس:خانم امینی شما مرخص هستین اگه حس میکنید حالتون خوبه میتونیم بریم من کارای ترخیصتونو انجام دادم. … مهندس با اصرار منو رسوند خونه مجردیم و موقع پیاده شدن بهم گفت میتونم فردا استراحت کنم ولی قبول نکردم. بعد وارد شدن به خونه سریع یه چیزایی خوردم که شکمم سیر بشه و رفتم حمام… اب گرمو باز کردم و زیر دوش ایستادم!هنوزم ضعف داشتم و سرم خورده به گوشه میز اما خوشبختانه چیزی نشده بود و فقط کبود بود… اروم دست کشیدم به سینه هام و تو مشتم گرفتمشون دردناک بودن سفت ،شروع کردم با نوکشون بازی کردن توی دوران پریودی همیشه تحریک بودم و دلم ارضاشدن میخواست باشامپو بدن همه تنمو کفی کردم و به همه جای تنم دست کشیدم و مبخواستم شروع کنم مالیدن چوچولم که با ریختن یه لخته خون از کسم همه حسم رفت… سریع خودمو شستم و یه دستمال کاغذی گذاشتم لای کسم و اومدم بیرون از حموم… بدنمو خشک کردم و شورت پوشیدم و سریع نوار گذاشتم میترسیدم خون ریزی کنم و فرش اتاق خوابم کثیف بشه یه پیراهم بندی نازک ساتن پوشیدم وموهای بلندمو با سشوار خشک کردم… بعد تموم شدن کارم
    Show more ...
    973
    2
    دفتر ما 1400/04/29 چند روزی بود که به شدت درگیر کارهای دانشگاه بودم از طرفی پایان نامه و از طرف دیگه باید یه شرکت رو به عنوان محل کاراموزی به دانشگاه معرفی میکردم به چندتا از آشناها سپرده بورم یه جای خوب با محیط کاری مناسب رو بهم معرفی کنن.برای کارهای اداری دانشگاه مجبور بودم یه روز برم ساختمان اداری و این درحالی بود که هنوز دفتر مناسب برای کار اموزی پیدا نکرده بودم…وقتی کارم انجام شد با یکی از استاد ها که قبلا درس داشتم مشغول صبحت شدم واز مشکلم گفتم: استاد حالا بااین وضعیت من شما جایی رو نمیشناسین که کار اموزبخوان؟ +اتفاقا یکی از همکارا کاراموز میخواد وخودمم اونجا حق مهر دارم میخوای معرفیت کنم؟البته باید حواست خیلی جمع باشه وخطانکنی اونجا روی پروژه هاشون خیلی حساس هستن. -نه استاد قول میدم! +اوکی پس من هماهنگ میکنم تایک ساعت دیگه بیاخبربگیر. چشمی گفتم و خداحافظی کردم… از اونجایی که هوای خیلی گرم بود تواین فاصله یک ساعته رفتم بوفه دانشگاه و ابمیوه ای گرفتم. وقتی دوباره برگشتم استادم هماهنگ کرده بود و مهندس دفتر منتظر بود که برم برای اشنایی و صبحت ها…اونطوری که استادم بهم ادرس داد دفتر خیلی نزدیک بود. وقتی به ساختمون دفتر رسیدم یکبار دیگه ادرس رو چک کردم طبقه ۱۰ واحد۲۰! وارد اسانسور شدم از اینه به خودم نگاه کردم بنظرم چهره م خیلی معصوم بودوزیبا بودهمچنین هیکلمم خوب بود ولی متاسفانه قدم به زور به ۱۵۷میرسید بخاطر همین همیشه سنم مخفی میموند…هیچکس باورش نمیشد۲۲سالمه! دست بردم توی مانتو کوتاه و تنگ مشکی رنگ و سوتینمو صاف کردم نزدیک پریودم بود و سینه هام حساس و دردناک بودن حس میکردم امروز دیگه پریود و میشم واز صبح نوار بهداشتی گذاشته بودم که شرتم کثیف نشه… اسانسور ایستادو منم خارج شدم،پشت در دفتر چندتا نفس عمیق کشیدم و زنگ رو فشردم بعد از حدود ۱۰ ثانیه در باز شد خانومی حدود ۳۰ساله درو باز کرد خودمو معرفی کردم و بهم گفت بشینم تا مهندس مهمونش بره… دفتر زیبایی بود با دکوراسیون مینیمال!سفیدوطوسی ومشکلی تنها رنگ هایی بودن که توی دکور به چشم میخوردن… با حس تیر کشیدن زیر دلم دست از نگاه کردن برداشتم دردم درعرض یک دقیقه شدید و شدید ترشد وبعد حس کردم خون ریزی کردم… حس میکردم رنگم پریده و فشارم به شدت پایینه دستمو گذاشتم روی شکمم واروم شروع کردم به مالیدن تایکم دردش ساکت بشه همزمان با مالیدن شکمم حس میکردم خون بیشتری داره خارج میشه! با صدای خداحافظی منشی با یه خانوم دیگه به خودم اومدم ،خانومه داشت خارج میشد! بعداز خارج شدن اون خانوم منشی با مهندس تماس گرفت وبعد از صبحت کوتاهی در حالی که وسایلشو جمع میکرد گفت: +عزیزم ساعت کاری تموم شده من دارم میرم مهندس منتظرتونه …منتظر حرف من نشد خداحافظی کرد وقتی از جام بلند شدم یهو سرگیجه شدید اومد سراغم و سعی کردم با فشردن چشمام مهارش کنم که موفق شدم به سمت راهروی کوتاهی که به دفتر مهندس ختم میشد حرکت کردم و بعد از چند ضربه به در و بفرمایید ایشون وارد شد… توی نگاه اول اقایی۳۷یا۳۸ساله باقدی فوق بلند وظاهری مردونه وشیک و موهایی مرتب و دیدم که چهره ای زیبا با چشم و ابرو مشکلی و بینی قلمی و لب هایی گوشتی داشتن! سلام کردم و خودم رو معرفی کردم: سلام جناب مهندس نازگل امینی هستم استاد بهمنی باهاتون هماهنگ کرده بودن! مهندس باروی خوش وگفت بله بله بفرمایید چرا سرپایین ایستادین… با نشستن روی صندلی باز حس کردم خون ریزی کردم و کم کم نگران بودم که خون لباسم رو هم کثیف کنه و همچنان درد شکمم وضعف بدنیم در حال اوج گیری بود… مهندس شرو کرد: خب خانم امینی از خودتون
    Show more ...
    1 182
    3
    خودمو تو اینه دیدم…نوک سینه هام از روی پیراهنم مشخص بود… برخلاف ظریف بودنم سینه و باسن خوبی داشتم واگر بخاطر نوک سینه هام نبود سوتین نمیبستم چون هم سفت بودن هم گرد ولی نوک سینه هام اندازه یه نخود بود وهمیشه از زیر لباس تابلو بودن مخصوصا وقتی حشری میشدم!یه مسکن خوردم که باز دردم شروع نشه و رفتم توی تختم نرم و گرمم! وسعی کردم بخوابم اما بی فایده بود یادحرف مهندس افتادم که گفته بودنمیتونم برم زیرش چون کوچولوام ونمیتونم تحمل کنم یاداوری حرفش بازداغم کرد!چشمام رو بستم وسعی کردم بهش فکر کنم! تجسم کردم با اون قد بلند و هیکل درشت منو گرفته تو بغلش و سینه و کسمو میماله و منم سعی میکنم از تو بغلش بیام بیرون! ولی اون روی دست بلندم میکنه و میندازتم روی مبل ۳نفره اتاقش و شروع میکنه به لخت کردنم،تاپ توریمو و سوتینمو در میاره میوفته روم و شروع میکنه به لیس زدن ومک زدن گردنم ،همینطور میره پایین و زبونشو میکشه رو قفسه سینه م و یهو نوک سینه راستمو میکنه توی دهنش و مثل یه بچه شروع میکنه مکیدن ! بااین فکردستمو گذاشتم روی کسم و از روی نوار شروع کردم مالیدن کسم! به خیال بافی ادامه دادم ،همینطور که سینمو میک میزنه کامل وزنشو میندازه روم تا نتونم وول بخورم،نوک سینه حسابی سفت شده و زده بیرون.اون یکی دستشو میبره لای پام و کسمو میگیره تو مستش ،توی گوشم میگه نازگلم فکر نمیکردم انقدر گوشتی باشه کست و شروع میکنه مالیدنش!زیرش اه میکشم و بهش میگم مهندس تروخدا ولم کن من دخترم !میخنده و اون یکی نوک سینمو میکنه تودهنش و همزمان میگه اخ فدای کس بسته ست خودم بازش میکنم غنچه رو! با تصور این چیزا خودمو میمالیدم و توی تختم وول میخوردم که ارضا شدم و بیحال شدم… بادیدن ساعت تصمیم گرفتم کلاس فرداصبح رو بیخیال بشم و مستقیم ظهر برم دفتر! نوشته: Mohi
    Show more ...
    970
    2
    مهسا زن شوهردار دروغگو 1400/04/28 سلام ، راستش خیلی وقته داستان های شهوانی رو پیگیرم ولی خب هیچ وقت جرات نداشتم بنویسم. تا اینکه تصمیم گرفتم اولین تجربه خودمو با شما به اشتراک بزارم و اگر بازخورد خوبی داشت بیشتر بنویسم … خب بریم سر اصل مطلب، اول از خودم بگم من امیرعلی سی و پنج سالمه ساکن کرج و این داستانی که براتون مینویسم مربوط میشه به سال ۸۸… یکی از روزهای بسیار گرم تابستون بود ، من اون روزا با ماشین مسافرکشی میکردم هر ایستگاهی که خالی بود وایمیستادم و مسافر میزدم .به واسطه آشنایی با بعضی از خطی ها تو یکی از مسیرها وایستادم تا مسافر بگیرم یکی از راننده ها که سالها میشناختمش منو صدا زد و گفت ی خانوم دربستی هست میبریش تهران؟ منم که از خدا خواسته گفتم چرا که نه و ازش تشکر کردم و خانوم و صدا زدم گفتم تشریف بیارید نوبته منه من میرسونمتون، از خانوم بگم قد ۱۸۰ تا ۱۸۵اندام بسیار تراشیده و تو پر و با آرایش فوق العاده جذاب که چشمان هر مردی رو اسیر شهوت میکرد…اسمش مهسا بود… وقتی سوار ماشین شدم و استارت زدم با کمال تعجب دیدم درب جلو باز شد و اومد نشست جلو و با ی لبخند زیبا گفت آقای راننده من میرم تجریش. و بعد گفت میشه کولر روشن کنید خیلی گرمه … از اونجایی که ماشین من ی پراید داغون بود و کولر خراب با کلی شرمندگی گفتم عذر میخام کولر ماشین خرابه حالا راه میوفتیم باد خدا هست استفاده میکنیم. خلاصه هردو خندیدیم و راه افتادیم… برا ی اینکه حوصلتون سر نره داستان رو کوتاه میکنم چون میدونم الان دارید فحش میدید سریع برسم به اصل داستان… تو اتوبان بودیم خودش سر صحبت و باز کرد و شروع گرد از سختی کارش گفتن اونجا بود فهمیدم آرایشگره و داره میره تجریش ی دستگاه تتو بخره، خلاصه رفتیم و خریدشو کرد و با من برگشت کرج .خونشون مهرشهر بود. رسوندمش دم در و کرایه رو حساب کرد و شمارمو گرفت و گفت اگر خواستم جایی برم با شما تماس میگیرم … دو روز بعد ی شماره ناشناس روی گوشی افتاد تا پشت خط گفت الو، از صداش شناختمش بعد سلام و احوالپرسی ازم خواست برم دنبالش و ببرمش فردیس، منم جنگی ماشین و اتیش کردم و رفتم دنبالش، وقتی تیپ جدیدشو دیدم شوک شدم که اون خانوم ارایش کرده مانتو پوش الان شده یک خانوم محجبه، خلاصه رفتیم فردیس و باز کلی خرید کرد و تا برگردیم خونش ساعت شده بود ده یازده شب… موقع پیاده شدن با ی ناز و کرشمه ای به من گفت امیرعلی جان تشریف بیار خونه من گفتم نه ممنون باید برم و فلان… گفت تعارف نکن کسی خونه نیست من و مادرم اینجا زندگی میکنیم که مادرم الان چند هفته ای رفته تبریز خونه خواهرم من تنهام بیا یکم صحبت کنیم حوصلم سر میره تنهایی…خلاصه منم دیدم مهسا خانوم داره امار میده سریع رفتم داخل ولی کلی استرس داشتم و میگفتم یکی نیاد یهو خفتم کنه و از این داستانا که همه براشون پیش میاد… نشسته بودم رو مبل که از اتاق اومد بیرون با ی ساپورت مشکلی جذب که روانش با ادم صحبت میکرد و ی تیشرت فیروزه ای من مات اون اندام بودم که سکوت و شکست و از خودم پرسید که مجردی یا متاهل که گفتم مجرد کی جرات میکنه زن بگیره و من پرسیدم شما چطور که گفت من مطلقه ام…اونجا دیگه گفتم امیرعلی جون داداش کوشت و زدی رو سیخ و امشب کوبیده میزنی به بر بدن… همینطور که مشغول میوه خوردن بودیم چشمم افتاد به سینهاش باور کنید دوستان این زن همه چیش بیست بود جوری که ادمو طلسم میکرد .منی که با دومین برخورد رفته بودم خونشون دیگه فکرشو کنید طرف چی بود… برگشت بدون مقدمه بهم گفت امیرعلی میشه ی خواهشی کنم گفتم جانم بفرما شما امر کن،گفت تو میدونی برای چی گفتم بیای تو خونه دیگه؟ گفت
    Show more ...
    4 858
    12
    اورده بود تخمای منو آروم میمالید .دوستان این حرکت فوق العاده س است پیشنهاد میکنم موقع سکس از پارتنرتون بخوایید انجام بده. همینطور داشتم میکردمش و سینهاشو فشار میدادم که دیدم ناله های بدی میکنه فهمیدم داره ارضاع میشه با ی حرکت فشارش دادم خوابید زمین و افتادم روش .تن تن میکوبیدم و تمام بدنمون عرق کرده بود لاله گوشش میمکیدم و وقتی باسنش به بدنم برخورد میکرد و صدا میداد رو ابرا بودم ی آخ و اوف کرد و ارضا شد منم اخرای کارم بود داشتم میومدم که پرسیدم چیکار کنم گفت میتونی بریزی تو.با تمام قدرت تخلیه شدم و همینطوری روش دراز کشیدم مهسا با کوسش کیرمو میگرفت و ول میکرد خیلی حال میداد تا قطره اخر و بلعید… پاشدم دیدم ساعت سه شبه و من متوجه گذر زمان نشدم سریع خدافظی کردم و رفتم خونه… سکس من و مهسا چندین ماه طول کشید که بعدها فهمیدم این کثافت شوهر داشته و به من دروغ گفته بوده.یبارم بردمش شمال خاله ش هم همراه ما اومد و شب تا صبح سکس مارو تماشا میکرد. اگر از داستان من خوشتون اومد بگید که بقیه شو براتون تعریف کنم… ببخشید اگر حرفه ای ننوشتم من هنوز هنرجو هستم استادهای عزیز. نوشته: امیرعلی
    Show more ...
    5 392
    12
    م هم صحبتی دیگه؟ گفت واقعا انقدر خنگی… خندیدیم و بهش گفتم بیا کنارم اومد سمتم بدنش ی بوی خاصی داشت ی بویی که هیچ کجا نمیشه گیرش اورد اصلا اون عطر مهسا برای من جاودان شد و تو تمام این سالها هیچ وقت مشابهشو استشمام نکردم… دستمو حلقه کردم دور گردنش و نوک انگشتامو رسوندم رو سینهاش اونم خودشو کاملا رها کرده بود و پای منو لمس میکرد که یک لحظه چشمامون بهم گره خورد و لب تو لب شدیم .جوری که فکر کنم نیم ساعتی مشغول بودیم و زمان از دستمون در رفته بود… شروع کردم پیشونیشو بوسیدن و آروم با حرکت بالاتنه نشون دادم باید بره زیر تا بخوابم روش و کم کم از گردن و گوش و گونه به بوسیدن و لیسدن تبدیل شدم به یک وحشی به تمام معنا که فقط تلاش میکرد فاتح میدان نبرد باشه، تیشرت فیروزه ای زیباشو کشیدم بالا زیرش ی سوتین قرمز جیغ بود. که شهوتمو صد برابر کرد دست انداختم زیر سوتینش و سینهاشو گرفتم دستم باور کنید سایزش نود به بالا بود اما این سینه ها بسیار خوش فرم و سر بالا بود دور سینهاشو زبون زدمو مثل قحطی زده ها میک میزدم و مهسا مثل مار زیر من به خودش میپیچید و هی آه میکشید.دست انداختم ساپورتشو در بیارم که شرتشم باهاش اومد پایین که همرنگ سوتینش بود و ست کرده بود حالا مهسا کاملا لخت و من داشتم شکمشو میلیسیدم خیلی تلاش کرد برم پایین و کوسشو بلیسم ولی من همیشه از این کار بدم میومد حتی با دیدن صحنه های فیلم پورن اون تیکه لیسیدن و رد میکردم… نوبت من شد لباسامو که ی شلوار جین ذغالی با ی تیشرت مشکی بود و دراوردم اما شرتمو در نیاوردم. با اینکه سکس های زیادی داشتم اما نمیدونم چرا یهو خجالت کشیدم .همینطور که سرپا داشتم هیکل لخت و زیبای مهسارو دید میزدم مهسا با ی حرکت رو زانو نشست و سرشو اورد جلو و نوک کیرمو از روی شرت گرفت تو دهنش(از کیرم بگم، تقریبا پانزده سانتی میشه ولی کلفتیش خوبه اینو کسانی گفتن که زیرش خوابیدن) بچه ها واقعا لذت بخش بود .جوری نرمش میداد که انگار صد سال اینکاره س خیلی حرفه ای با دندون شرتمو کشید پاییدن و رفت زیر خایه هام و زبونشو تا جایی که میشد اورد بیرون و انداخت زیر جفت خایه هام و ماساژ میداد نوک کیرم قطره آب منیع جم شده بود. از پایین کیرم لیس زد و اومد نوک کیرم و اون قطره ابمو با زبونش جمع کرد و ملچ و ملوچ کرد داشتم دیوونه میشدم .از شدت شهوت شروع کرد با ساک زدن تا ته میکرد تو و با لباش محکم کیرمو میگرفت و سرشو به چپ و راست تکون میداد. تا اینکه من گفتم بسته و گفتم بخواب میخوام بکنم تو کوست ی جوووون بلندی گفت و پاهاشو داد بالا سر کیرمو شلاقی میزدم رو کوس باد کرده ش ی کوس کاملا شیو شده با لبه های برجسته و ی چوچول جمع و جور صورتی سر کیرمو گذاشتم درش و تا دسته جا دادم توش. خیلی عجول شده بودم دیگه هیچی حالیم نبود و استرس نداشتم و تن تن میکوبیدم مهسا فقط قربون صدقم میرفت و حرفهای شهوت انگیز میزد که منو به مرز انفجار میرسوند. ی ده دقیقه ای رگباری تلمبه زدم ازش پرسیدم کی میای و گفت من دیر ارضاع میشم فعلا بزن ،راستش تو اون لحظه به این فکر میکردم نکنه نتونم ارضاش کنم دفعه بعد بهم نده خب دیگه ما اقایون یکم اینده نگر هستیم خخخ… دیدم کم کم داره آبم میاد از روش پاشدم و رفتم دستشویی یکم آب سرد باز کردم رو کیرم خلاصه تخصص داشتم میدونستم چیکار کنم دیر آبم بیاد. اومدم دیدم قمبل کرده سرش تو گوشیه رو زانو نشستمو سر کیرمو گذاشتم لای کوس گوشتالوش و با ی حرکت فرستادم تو با کف دست میزدم روی باسنش و محکم میکوبیدم .خایه هام اویزون و با هر حرکت رفت و برگشت میخوردن به چوچولش اونم دستشو از زیر
    Show more ...
    5 238
    12
    یکردن با هم دیگه به شکل ناخواسته ای افتادن تو استخر! ما کلی خندیدیم. در این حین یه نفر منو هل داد با لباس افتادم تو آب، با اینکه شنا بلد بودم خودمو گم کردم نزدیک بود خفه بشم! کمی دست و پا زدم سرمو از آب بیرون آوردم دیدم همه وایسادن کر کر میخندن و کسی که منو هل داده کسی نیست جز شوهر محترم من، کمی ناراحت و عصبانی شده بودم که با دیدن من همه باهم یکی کی اومدن شیرجه زدن تو استخر! این کار باعث شد آروم بشم و ناراحتیم برطرف شه. همه داشتن باهم شوخی میکردن و آب بازی میکردن. لباس همه چسبیده بود به بدنشون، منم که یه شومیز نازک پوشیده بودم بدنم کاملا مشخص بود و کمی خجالت میکشیدم که یه دفه آرش فریاد کشید اینطوری نمیشه همه بیاین بیرون لباساتونو دربیارین ، همه رفتیم بیرون و آقایون همونجا شروع کردن به کندن لباساشون ! ما دخترا هم یه نگاهی به همدیگه انداختیم و رفتیم توی ویلا. شروع کردیم عوض کردن لباسای خیس و پوشیدن مایو، من با خودم چنتا مایو آورده بودم که قصد داشتم مایو پوشیده ای بپوشم ولی دیدم مهرناز که میزبان بودن یه مایوی مشکی دو تیکه پوشیده و کون بزرگشو گذاشته بیرون ، منم فوری تغیر عقیده دادم و ست دو تیکه قرمزم رو که خیلی زیبا بود تنم کردم. بعد اینکه با کلی وقفه به خاطر تجدید آرایش رفتیم سمت استخر. بادیدن ما آقایون انگشت به دهن مونده بودن! رفتیم و پریدیم تو آب و پیش شوهرامون.داشتیم توی آب بازی و شوخی میکردیم که یهو یه چیزی توجه همه رو به خودش جلب کرد. سامان و شبنم داشتن گوشه استخر لب بازی می کردن! با دیدن این صحنه من شدید تحریک شدم و دست حامدو گرفتم و موقعی که برگشت سمت من ازش لب گرفتم. با دیدن ما بقیه هم همدیگرو تو آغوش کشیدن و شروع کردن به لب بازی. اما سامان و شبنم پارو فراتر گذاشتن و به لب بازی اکتفا نکرن. در حالی که همه مشغول عشق بازی داخل استخر بودیم. سامان و شبنم رفته بودن داخل ویلا، که با متوجه شدن این موضوع، آرش که رفته بود دنبالشون، با عجله اومد سمت استخر و با لحن آروم گفت بیان ببینین. همه سراسیمه با فکر اینکه اتفاقی افتاده رفتیم سمت پنجره ای که آرش نشون داده بود. فکر کنین چی دیدیم! شبنم نشسته بود روی زانوهاش داش برا شوهرش ساک میزد! همه انگشت به دهن موندن، پسرا خوششون اومده بود داشتن میخندیدن، ما دخترا هم فوری جمع شدیم شروع کردیم به پچ پچ کردن. تو همین حال یهو آرش دست مهرنازو گرفت برد داخل ویلا کمی با فاصله از سامان و شبنم آرش نشست روی مبل و از مهرناز خواست که براش ساک بزنه. بعد اونا نوبت میثم و سمانه بود که برن داخل! بعد اونا دیدم حامد اومد سمتم، خم شد مثل بچه ها منو گرفت بغلش برد داخل ویلا. برعکس بقیه حامد منو گذاشت رو مبل و خودش نشست رو زمین و با کنار زدن مایوم شروع کرد به خوردن کوسم. دیگه همه اومده بودن داخل و داشتن همدیگرو میخوردن. باور نمیکردم، گویا همه از خداشون بود و منتظر همچین لحظه ای بودن. حامد داشت منو لیس میزد منم حسابی ولو شده بودم روی مبل که دیدم میثم که تو مبل روبرویی من بودن زنش سمانه رو انداخته رو مبل و از پشت میکنه. بعد اینکه حامد تموم شد سرپا وایساد تا منم کیر شق شده اونو بخورم، در همین حال آرش از اتاق یه بسته کاندوم آورد گذاشت رو میز. من شروع کردم به ساک زدن حامد که حامد خم شد و یدونه کاندوم برداشت از من خواست خوردنو تموم کنم. فوری کاندوم رو انداخت با یه حرکت سریع نشست رو مبل و از من خواست بشینم روش. من تو حالت مستی و حال داشتم رو کیر شوهرم بالا پایین میشدم، حامد از کمرم گرفته بود و منم در حالی که روش بودم داشتم ازش لب میگرفتم. در
    Show more ...
    4 430
    11
    همین حین احساس کردم یه نفر چسبیده به پشت من، تا برگشتم دیدم میثم، با یه دستش موهامو گرفته با دسته دیگش سعی میکرد کیرشو فرو کنه تو کون من. من شوکه شدم و برگشتم سمت حامد و انتظار واکنش از طرف شوهرم داشتم که دیدم حامد داره لبخند میزنه و به میثم میگه داداش محکم بزن زن من طاقتشو داره! من که واقعا نمیدونستم چیکار باید بکنم، از یه طرف غرق در لذت بودم از یه طرف هزارتا فکر اومد تو سرم، اما با دیدن رضایت حامد، واکنشی نشون ندادم. چشمتون روز بد نبینه، کیر حامد تو کوسم بود و کیر میثم تو کونم. بالاخره میثم نامرد که از صبح منو زیر نظر گرفته بود کار خودشو کرد! تجربه اولم بود با اینکه اولش کمی درد کشیدم اما بعد یه لذتی داشت که نگو و نپرس، هم حامد و هم میثم کیرشونو تا ته فرو میکردن. میثم نامرد تا دسته بیل تو کونم تلمبه میزد. احتمالا با خودش میگفت مال من نیس که پس نهایت استفاده رو ببر! در همین حال حامد رو به میثم گف اونجارو! منم برگشتم دیدم آرش رفته سراغ زن میثم و داره از پشت میکنتش، بیچاره سمانه زن میثم هم شوهرش از کون کرده بودش هم آرش، فعلا کوسش دست نخورده مونده بود. در همین لحظه مرتضی دوست دیگمون اومد پیش ما و رو به میثم گف داداش بسه پاشو کمیم ما بکنیم! با کنار رفتن میثم مرتضی دست منو گرفت نشست رو مبل بغلی از من خواست پشت بهش با کون بشینم روش که منم در حالی که داشتم به حامد نگا میکردم ناخودآگاه دستورشو انجام دادم و با کون نشستم رو کیر مرتضی، بعد میثم وقتی دید حامد رو مبله هنوز، از فرصت استفاده کردو کیرشو فرو کرد تو کوسم. نامرد دستبردار نبود از من. بعد اینکه چنتا تلمبه زد تو کوسم فوری ارضا شد و آبشو ریخت رو شکمم و رفت کنار و من هنوز روی مرتضی بودم و دیدم که حامد رفته و با آرش دارن دو نفری زن میثمو میکنن. بعد از میثم فوری علی شوهر فریبا اومد روم و تو کوسم تلمبه زد و در همین حال دیدم مرتضی شدت تلمبه هاشو بیشتر کرد و آبشو ریخت تو کونم. بعد از من خواست پاشم تا بره. تو اون وضعیت که پاشدم در حالی که آب مرتضی داشت از کونم سرریز میشد یه نگاهی به دورو برم انداختم. عجب وضعی بود همه داشتن چند نفری سکس میکردن و داخل ویلا یه صدایی پیچیده بود که… یهو آرش با صدای بلند گفت بچه ها تو رو خدا کمی آرومتر، همه کمی ساکت شدن اما بعد یه دیقه باز صدای آه و ناله و جیغ و فریاد فضای ویلا رو پر کرد. حالا تو بغل آرش بودم و علی داشت از پشت میکرد. کیر علی از بقیه بزرگتر بود. واقعا کونم درد اومده بودم اما راستش داشتم لذت میبردم. فکر میکنم بیشترین استفاده از من برده شد! اونقدر منو دست به دست کردن که به شوهر خودم مجال ندادن! هر کی میرسید تو کوس و کونم چنتا تلمبه میزد میرفت! کل سکسمون تقریبا یه ربع طول کشید بالاخره من ارضا شدم و بقیه هم تقریبا تموم شده بودن که حامد اومد پیشم، فوری پرسیدم رو کی آبت اومد، گفت رو مهرناز! کمی حسودیم شد چون مهرناز باشگاه می رفت و خیلی خوش اندام بود و کونش واقعا زیبا و بزرگ بود. اما کون منم هیچی ازون کم نداشت. وقتی فکر کردم خودمم زیر چند نفر داشتم سکس میکردم، دیگه به حامد گیر ندادم. همه تموم شدیم و دوش گرفتیم، هوا کم کم داشت رو به تاریکی میرفت که از ویلا اومدیم بیرون آرش گفت بچه ها بار آخرتون نباشه ها انشاا… داریم ازین مهمونی ها، همه خندیدن منم با اینکه درد رو تو سوراخ کونم حس میکردم ولی لبخندی به نشان رضایت زدم. بعد اون مهمونی کمی عذاب وجدان گرفته بودم، آخه من همچین دختری نبودم، خودمو فقط مال شوهرم میدونستم، نمیدونم چطور شد اصلا دست خودم نبود، اصلا هیشکی فکرشو نمیکرد یه
    Show more ...
    4 656
    13
    مهمونی ساده این وضعی تموم بشه. الان که یکماه ازون مهمونی گذشته، قرار هس همون جمع گذشته جمع بشیم تو باغ مرتضی و پری! برام دعا کنید! اگه عمری باشه و حال داشته باشم ماجرای اونم مینویسم براتون. نوشته: نازنین
    4 658
    12
    سکس توپ با زن مطلقه 1400/04/27 سلام خدمت همه دوستان عزیز شهوتی میخوام یکی از خاطرات سکس های جذابم رو براتون تعریف کنم امیدوارم همیشه به کام شماها هم بیاد بنده اسمم رو عوض میکنم و در این خاطره پیمان میزارم و اسم پارتنرم هم میزارم رویا در محل کارم (کارمند نوبتکار یکی از ادارات هستم)نشسته بودم و همینجوری با گوشیم ور میرفتم و چون سرم هم خلوت بود حسابی سرگرم بودم تصمیم گرفتم سر به سر یکی از دوستان قدیمی ام به نام میلاد بزارم دفتر تلفن قدیمی ام رو ورق زدم و شماره اش رو پیدا کردم و پیام دادم بعد از چند دقیقه جواب اومد شما منم حسابی چرب زبونی کردم و سر کارش گذاشتم چون میدونستم اونم شماره منو نداره اما با خودم یه لحظه فکر کردم که عکسم رو پروفایلم هست پس شوخی رو کنار گذاشتم و خودمو معرفی کردم دیدم میگه آقا اشتباه گرفتین میلاد کیه ، گفتم حتما اون میخواد دیگه سرکارم بزاره ، زنگ زدم دیدم یه خانم گوشی برداشت و خلاصه عذرخواهی کردم و قطع کردم ، بعد متوجه شدم جای یه هشت از تو شماره اشتباه ۵گذاستم …خلاصه از این چیزا بگذریم … بنده متاهل هستم و حسابی هات و بچه جنوب ، کیرم کلفت هست تقریبا و بلندیش هم خوبه و هرکس که باهاش سکس کردم راضی بوده اندام و فیس نسبت خوبی دارم و به تیپ و ظاهرم خیلی اهمیت میدم ،، من به خانمه( که اسمش رو گذاشتم رویا) فرداش پیام دادم از سر کارم و چت کردن ما شروع شد از معرفی کردن خودش شروع کرد ، اونم مربی یه آموزشگاه بود ، مطلقه بود با اندام خوب و فیس خوب ، سینه های ۸۵کون گرد و اندام بغل پر کن و یکم شکم ، ۸سال از من بزرگتر بود من ۳۲سالمه و اون ۴۰ساله بود . عکس فرستاد و عکس منم پروفایل بود و همدیگه رو دیدیم و پسندیدیم … عصر رفتم در آموزشگاه از قبل هماهنگ کرده بودیم ، سوار شد با هم دست دادیم و حرکت کردیم و رفتیم ،، با هم گرم صحبت شدیم و نفهمیدیم کی شب شد …چند روز به همین منوال گذشت و رفت آمد به خونه هم (وقتی همسرم نبود خونه ما و وقتی دختر اونم نبود خونه اون ) و رابطه ما در حد همین بود نهایت روبوسی و فقط یه روزش بعد از شب کاری من( از شب هماهنگ کرده بودیم بعد از کار من برم خونه اون چون تنها بود) سرمو گذاشتم رو پاش و بعد از کمی حرف و دلبری کردن لب گرفتیم و یکم همو مالیدیم و برای اولین بار سینه هاشو خوردم … تا اینکه … یه روز غروب چون همسرم خونه خواهرش بودن و مطمئن بودم نمیاد بخاطر تولد پسر باجناقم منم بهانه جلسه کاری آوردم که دیرتر میام بعد از کمی گشت و گذار رفتیم خونه ما رفت رو مبل نشست خدایش مهربونی و بودن رویا بهم آرامش میداد منم دوتا قهوه دم کردم و اومدم کنارش و رخ به رخ شدیم و یکم حرف زدیم ، قهوه رو داشتیم می‌خوردیم که موبایلش زنگ خورد و شروع کرد حرف زدن دخترش بود که می‌گفت داره با داییش می‌ره پارک و از این چیا که تو هم بیا فلان پارک و فلان و این چیزا میدونستم با موبایل حرف میزنه نمیتونه بهم بگه نکن ، که منم دستمو گذاشتم پشت گردنش و یکم با گوشش ور رفتم دیدم چیشاش داره می‌ره جسارتم رو بیشتر کردم و دکمه های مانتوشو باز کردم و تاپشو دادم بالا اونم هی میزد پشت دستم و هی پسم میزد و با تلفن حرف میزد هر جوری بود دست بردم و از تو لباس سینه ها مالوندم تلفنشو قطع کرد و یکم مقاومت کرد منم هی باهاش عشقبازی میکردم و یکبارگی دیدم لب تو لبیم خوابونمدش رو زمین و شروع کردم به خوردنش و سینه های خوشکل و خوشمزه شو انداختم دهنم و شروع کردم خوردن اونم دستاشو گذاشته رو چیشاش که نبینه و چشاش به چشام نیفته کم کم دکمه ی شلوارشو باز کردم و چوچولشو گرفتم و باهاش بازی بازی کردم ، کسش حسابی خیس بود، معلوم بود
    Show more ...
    4 239
    12
    دلش میخواد ولی روش نمیشه ، منم کمربندمو باز کردم و شلوارمو تا نیمه دادم پایین دستشو گرفتم و گذاشتم رو کیرم یهو یکم جا خورد و شروع کرد به نوازش از روی شرتم بعد هم کیرمو گرفت تو دستای گرمش ، بعد از مدتی مالش دادن هم و خوردن سینه هاش پاشدم شلوارمو در آوردم و بهش گفتم مانتو و شلوارشو در بیاره که گفت نمی‌خواد بهتره بیشتر پیش نریم تا همین حد کافیه و این جور حرفا به نحوی داشت ناز میکرد یا اینکه روش نمیشد ولی تحریک شده بود من شلوار و شورتمو در آوردم ولی اون داشت سینه های بزرگ و خوشمزه شو جا میداد داخل سوتینش که همینجور که ایستاده بودم و اون نشسته بود دستشو گرفتم که بیشتر از این کاری نکنه و کیرم دقیقا جلو صورتش بود بهش گفتم ما که تا این حد پیش رفتیم نمی‌خواد رو بگیریم از هم تو هم که طلاق گرفتی و گناه نیست اگه از این چیا می‌ترسی حداقل یکم برام بخور که من ارضا بشم با کمی من من کردن کیرمو با دستش گرفت و شروع به ساک زدن کرد و چه خوب این کارو میکرد ، منم دوباره دستمو بردم و سینه هاشو در آوردم و وررفتم باهاش ، بعد کیرمو در آوردم و شلوارشو یکم کشیدم پایین یکم مقاومت کرد اما من در آوردم و رفتم سراغ شورت مشکیش که گفت بسه از رو شرت دست بزار و لاپایی بزار ، منم از رو شورت دست گذاشتم که باز گوشیش زنگ خورد خوشبختانه تا شروع کرد به حرف زدن من شورتشو در آوردم و خوابیدم روش اونم هول هولی جواب داد و قطع کرد ولی من روش بودم ، کیرم خورده بود به چوچولش ، میخواست منو پس بزنه و بلند بشه که من خودم بلند شدم فکر کرد بیخیال شدم اما من نشسته بودم جلوش تا دست برد واسه شورتش منم پاهاشو باز کردم و چوچولشو کردم تو دهنم و شروع کردم به خوردن کس خیسش که دیگه وا داد …بعد از کمی خوردن من اومدم روش خوابیدم پاهاشو دادم بالا بهش گفتم مانتو رو دربیار راحت باشی که قبول نکرد فقط سوتینشو باز کرد که راحت بتونم سینه هاشو بخورم منم کیرومو کردم تو کس داغ و تنگش و شروع کردم به تلمبه زدن و لب گرفتن و سینه هاشو خوردن ، بعد از کمی اینجور کردن ، گفتم بیا بشین روش که اومد نشست روش ، آه و اوهش بلند شد منم حسابی داشتم کیف میکردم ، گردن و سینه هاش از بس خورده بودم یکم کبود شده بود اما حسابی دوتایی رو ابرا بودیم ، کم کم داشتم ارضا میشدم که بهش گفتم دیگه نزن و پاشو قمبل کن ، اونم قمبل کرد و اومدم پشتش و شروع کردم به تلمبه زدن و چوچولشو دست میزدم که اون ارضا شد منم اینقدر تلمبه زدم که ابم اومد و ریختم رو کمرش ،، با دستمال پاکش کردم و لباس پوشیدیم و با کمترین حرف زدن از خونه اومدیم بیرون چون رومون نمیشد ، در حد اینکه من بگم کجا برسونمت و اونم گفت ببرم پارک پیش بچه ها ، سوار شدیم و تو ماشین یه بوسش کردم و ازش عذر خواستم میدونستم هردومون نیاز داریم و پشیمون هم نبودیم اما یه هر حال از هم رو می‌گرفتیم نزدیک پارک اومد عقب نشست که اگه کسی دید بگه اسنپ هستم ،، رسیدیم و خداحافظی کردیم و رفت ، هر روز فقط در حد سلام و شب بخیر و احوال پرسی تلفنی یا پیامکی با هم حرف می‌زدیم تا چند روز تا اینکه بعد از چند روز دل و زدم به دریا و موقع شبکاری در مورد همون شب حرف زدم و رومون باز به هم باز شد و ارتباط ها و سکس های بعدی شکل گرفت ،،، الان هم با اینکه شوهر کرده اما باهم در ارتباط هستیم ولی نه در حد سکس فقط دوست اجتماعی … نوشته: ررر
    Show more ...
    4 318
    12
    مهمونی دوستانه 1400/04/28 اسم من نازنین 28 سالمه، همسرم حامد 29 سالشه و یه دختر کوچولو هم داریم. ماجرایی که میخوام براتون بگم کاملاً واقعی هس و اولین بار برامون اتفاق افتاده لطفا قضاوت دیگه ای نکنید در مورد ما. اولش خجالت میکشیدم بگم ولی شما که منو نمیشناسید، امیدوارم براتون جذاب باشه. اوایل خرداد ماه امسال بود که حامد وقتی از سر کار برگشت بهم گفت که آخر هفته دعوتیم به یک مهمونی دوستانه که بانی مهمونی هم آرش از دوستان دوران سربازی حامد بود. برامون این مهمونیا عادی بود، چون اکثرا از طرف اقوام یا دوستان دعوت میشیم و همیشه هم سعی می کنیم دعوت کسی رو رد نکنیم. فرداش که حامد سر کار بود من یه تماسی گرفتم با مهرناز زن آرش که جزئیات مهمونی رو ازش بپرسم. ما باهم دیگه رفت و آمد خانوادگی و سابقه مسافرت و… داریم. خلاصه مهرناز گف که مهمونی تو ویلا هستو قراره خوش بگذره، اما گفت که با همه هماهنگ شدیم بچه نیاریم به مهمونی و همه زن و شوهری بیان. درباره تعداد مهمونا پرسیدم که گفت 14 نفریم یعنی 7 تا زوج که قرار بود بچه نبریم. مهمونا هم بجز یکشون که از دوستان مهرناز و آرش بودن همشونو میشناختم و از دوستان مشترکمون بودند. بعد مهرناز گف که بساط نوشیدنی و… هم برقراره و ازم خواست مایو هم بردارم که کمی تعجب کردم چون تا حالا تو جمع های قبلیمون برنامه استخر نداشتیم و مهرناز گفت میخوایم راحت باشیمو خوش بگذرونیم که منم زود قانع شدم. چون واقعا هر فرصتی که بتونه حالمو خوب کنه از دستش نمیدم. خلاصه آخر هفته شد و جمعه قرارمون واسه ناهار بود، حاضر شدیم،من طبق عادتم لامبادا تنم بود با یه شلوار لی کوتاه70 سانتی با مانتوی جلوباز که از زیرش بادی پوشیده بودم و چون سوتینم جکدار بود ممه هام از یقه بزرگ بادی بیرون زده بود و نمای خوبی بهم داده بود، تو آینه که خودمو نگا کردم از خودم لذت بردم! حامد هم طبق معمول تی شرت با شلوار اسلش پوشیده بود که وقتی تیپ منو دید نتونست خودشو نگه داره و منو بغل کرد و لبامو خورد گفت که خیلی خوشتیپ شدم. من هم همیشه سعی میکنم وقتی با حامد میرم بیرون کاملا باز و سکسی بپوشم چون کسی نمیتونه مزاحم شه و چیزی بگه. بچه رو رسوندیم خونه مامانم اینا و رفتیم سمت ویلا و رسیدیم. چون ویلا آیفون نداشت حامد به آرش زنگ زد خبر بده ما رسیدیم و درو باز کنه. کمی بعد دیدیم در باز شد. میثم که از دوستای خانوادگیمون بود و همسرش با من هم تو دانشگاه همکلاس بود اومده بود درو باز کنه. رفتیم داخل و ماشینو پارک کردیم. پیاده شدیم بعد از خوش و بش با میثم ، من احساس کردم میثم محو تیپ من شده و مدام داره منو نگاه میکنه، اهمیتی ندادم و از قضا از اینکه خوشتیپ بودم و تونسته بودم نظر کسی رو جلب کنم اعتماد به نفسم زیاد شد! رفتیم سمت ساختمون، آرش و مهرناز به پیشوازمون اومدن و خوش و بش کردیم و پشت سرشون چند نفر از دوستامونم رسیده بودن و اونجا بودن و بقیشونم بعد از ما رسیدن. جمعمون که جمع شد ما خانوما جمع شده بودیمو طبق معمول داشتیم حرف میزدیم، آقایون هم داشتن والیبال بازی میکردن ولی آرش و میثم در تدارک ناهار بودن که من بازم احساس کردم میثم داره منو دید میزنه، ولی چون با دخترا جمع بودیم با خودم گفتم شاید یکی دیگه رو نگا میکنه و زیاد جدی نگرفتم. کمی بعد بساط منقل و کباب آماده شده بود، مردا داشتن آماده میکردن و خانوما هم در تدارک سالاد و وسایل میز بودیم. ناهارو زدیم و همراه ناهار هم کلی ویسکی رو میز بود که نوش جان کردیم و خیلی چسبید. اتفاق خاصی نیفتاد و همه چی عادی پیش میرفت که یکی دیگه از دوستامون بنام سامان و شبنم داشتن باهم شوخی م
    Show more ...
    4 356
    13
    گفت درش بیار به آرومی منم شلوارمو باز کردم کیرمو درآوردم برایش اونم با دست گرفت گفت وااااای خیلی بزرگه تف به دستش زد و میمالید واسم دستشو گرفتم نزاشتم دیگه بماله چون سره کیرم حساس شده بود یهو دیدم سرشو خم کرد با زبونش کیرمو لیس میزد دیگه داشتم دیوونه میشدم منم از رو شلوارش کونشو که خم کرده بوت گرفته بودم دیگه فشارم داشت میفتاد سرشو بلند کردم بغل جاده وایسادم گفتم س… بیداری بازم جواب نداد جاده تاریک بود پیاده شدم د…رو هم پیاده کردم پنجاه متر از ماشین دور شدیم رفتیم پشت درختی که روبه جاده بود جاده تاریک تقریبا خلوت.گفت چیکار می‌کنی بیدار بشه بدبختم میشیم گفتم نگران نباش میگیم دستشویی داشتی تو خواب بودی من باهاش اومدم.گفتم بکش پایین فقط با ترس شلوارشو کشید پایین گفتم خم شو زود خم شد کیرمو در آوردم با تف خیسش کرد انداختم روی سوراخ کسش اولین تلمبه زدم گفت وااای بکن زود کونش خیلی گنده بود شوارم پاش بود نمیتونست پاشو باز کنه نصف کیرم نمی‌رفت داخل گفتم د من می‌خوابم تو بیا رو کیرم من خوابیدم اومد کیرمو با دستش گرفت گذاشت روی سوارخ کسش و نشت رووش این بار کل کیرم رفت داخل واااای چه کسه داخی داشت لامصب بالا و پایین میکرد آه و ناله های آرومش منو دیوونه کرده بوم گفت سرم درد گرفت کیرت خیلی بزرگه همینجور که تلمیه میزد رون هاش می‌لرزید و آبم داشت میومد گفتم بلندشو بسه بلند شد آبمو ریختم رو زمین شلوارشو کشید بالا منم کیرمو انداختم تو گفت وااای فوق‌العاده بود خیلی لذت بردم منم گفتم توهم خیلی عالی بودی.گفت تورو خدا زنم داشتی همیشه منو بکن ازم دست برندار دوست دارم.بعد یه بوسم کردو برگشتیم گفتم خدایا س… بیدار نشده باشه رفتم داخل ماشین س… روبه جعبه ماشین خوابیده خودشم جمع کرده ماهم خیلی خوشحال که بیدار نشده خیلی هم میترسیدم که چیزیش شده باشه.نزدیک شهر شدیم س بیدار شد گفت نرسیدیم گفتم آره رسیدم حالت چطوره هرچه صدات کردم بیدار نشدی خوب خوابیدی گفت به خدا از شدت درد خوابم برد نمیدونم چیم شده.گفت بریم د رو بزاریم خونه خودمون بریم بیمارستان. رفتیم د رو گذاشتیم خونه رفتیم بیمارستان اونم هی تو خونه پیام میداد عاشقتم عاشق کیرتم شدم تو خیلی عالی هستی لحظه شماری میکنم واسه دفعه بعد و از این حرفا.تو بیمارستان معلوم شد سنگ کلیه داشت دردشم خیلی شدید بود مسکن بهش داد و رفتیم خونه من تو فکر د… بودم خیلی عالی بود همه ی صحنه ها میومد جلو چشمم.تا اینجا اولین سکس بود باهاش سکس داشتم یه چند بار دیگه با سختی هایی که خودمونو به هم رسوندیم تو قسمت های بعدی می‌نویسم.اگرم غلط املایی یا جمله بندیهام مشکل داشت ببخشین نوشته: فرازمراد
    Show more ...
    4 151
    12
    بیا خونمون دوس دارم همیشه ببینمت گفتم انشاالله قسمت بشه حتماً میام.گفت دستمو میدم عقب بگیرش گفتم باشه ضربان قلبم شدید شده بوم دستشو گرفتم واای چقدر دستاش خوشگل بود گفت هروقت خواستی بهم دست بزن ولی س… نفهمه گفتم باشه در همین صحبتا س… اومد بستنیو داد بخوریم و حرکت کرد درحال خوردن بستنی بودم یه فکری به سرم زد گفتم اون که نمیفهمه ب د… دست میزنم خیلی میترسیدم وله شق کرده بودم دلو زدم به دریا ب آرومی دستمو بردم ساعد دست راستشو گرفتم اونم دستشو شل کرد و گرم صحبت بودم دستشو فشار میدادم اونم حال میکرد کم کم پر رو شدم از زیر بغلش دستمو بردم بغله سینشو گرفتم وای خدا چقدر نرم بودن خیلی کیف کردم اونشبم تموم شد تا اینکه دوستم یه شب دیگه منو دعوت کردن خونشون واسه شام رفتم خونشون بازم د… داشت دیونم میکرد با اون لیباس خونگی خیلی خیلی سکسی بوم وقتی سفره رو پهن میکرد کونشو دید میزدم خیلی گنده و پر بود عاشقش شده بودم.شاممونو خوردیم منم گفتم باید دعوتتون کنم امشب خیلی بهم خوش گذشت اوانم گفتن باشه گفتم من که خونه ندارم شمارو بیرون دعوت میکنم اونام قبول کردن.اون روز دعوتشون کردم یه جایی تو منطقه خودمون تو ارتفاعاته حدود یه ساعت و نیم دوره از شهر نزدیکای عصر بود راه افتادیم س… ماشین آورد بازم واااای تا اونجا میتونم د…رو دستمالی کنم سوار شدیم و دستمالی شروع شد اونم خودشو تکون میداد حدس میزدم هوسی شده مثل خوم من که تا میدیدمش شق میکردم.به مکان مورد نظر رسیدیم شام یه کباب مشتی زدیم کلی صحبتو و خنده و اینا من و د… هی به هم چشمک میزدیم زیر میز با پاهاش خودشو به من میزد خیلی هوسی شده بودم خودشم هوسی شده بود بعد این سوار شدیم برگردیم س… که خیلی خورد بود سوار ماشین شد گفت من یه جوریم میرم دس به آب ببخشید الان میام گفتم اگه حالت بده بیام باهات گفت نه تو پیش د… بمون تنها نباشه اون مکان تو ارتفاعاته پارکینگشم تاریک بود شیشه ماشینشم دودی.اون رفت تو دستشویی که خیلی شلوق بوم از دور میدیدمش وایساده بودم دستشو به شکمش گرفته.گفتم د… خیلی هوسیم کردی امشب گفت منم هوسی شدم الان خودمو خودت یه کاری کن تا س… برنگشته سرمو بردم جلو صورته زیباشو برگردوندم لباشو بوسیدم نمی‌دونم چرا لباش می‌لرزید از پشت صندلی سینه هاشو فشار میدادم همینجوری لب می‌گرفتیم آه و ناله ش راه افتاد گفت خیلی خوب بلدی هوسیم کنی دارم می‌ترکم از هوس مانتوشو داد بالا زیپ شلوارشو باز کرد گفت کسمو بمال گفتم نه نکنه س بیاد گفت بیاد میبینمش زودباش دستمو بردم تو شلوارش وااای خدای منه چقدر کسش خیس شده بود کسشو میمالیدم خیلی حال میکرد گفتم کی میشه بدون ترس من تو تنها باشیم گفت به زودی می‌خوام کیرتو بزاری تو کسم.تو همیشه صحبتا س… اومد خودمونو جمع و جور کردیم و اومد سوار شد گفت خیلی مریضم زیاد خوردم باید برگشتیم بریم بیمارستان حدود بیس دقیقه رانندگی کرد گفت دیگه نمیتونم تو بیا رانندگی کن گفتم باشه د… بهش گفت بیا اینجا من میرم عقب می‌شینم میدونستم واسه دستمالی کردن من می‌گفت گفت نه میرم عقب می‌خوام دراز بکشم خیلی درد دارم اون (در آخر معلوم شد سنگ کلیه دارد)رفت دراز کشید منم پشت فرمون راه افتادیم یه نیم ساعتی گذشت گفت د…خانم ببین س… حالش چطوره انگار خوب شده خدارو شکر صداش کردم جواب نداد خیلی ترسیدم گفتم نکنه چیزیش شده باشه ماشینو زدم بغل برگشتم(جاده تاریک بود تو آینه جلو چیزی نمی‌دیدم)دیدم خوابش برده دوباره صداش زدم جواب نداد.د… فهمید خوابش برده هی نگام میکرد روبه من نشت و یه نگاه به عقب کرد و دستشو آورد کیرمو گرفت رو شلوارم فشارش میداد
    Show more ...
    4 064
    12
    گاییدن زن ۲۱ ساله دوستم 1400/04/27 سلام خدمت دوستان من ف…هستم ۲۳ سالمه این داستان برمیگرده به دو ماه پیش.اینم بگم که حوصله ی اضافه هارو ندارم اصل کاریو می‌نویسم.یه دوست دارم ب اسم س…اونم ۲۴ سالشه چن سال پیش واسش یه دختر ۱۹ ساله جور کردم باهم دوست شدن غافل از این که دختره از من خوشش اومده دوستم که عاشق دختر شد رفت خواستگاری و اون دختر زنش شد.بعد از ازدواجشان دختر به اسم د…شمارمو گیر آورده بود توی گوشیه دوستم و به من مسیج داد بعد از سلام و اینا گفتم خودتونو معرفی کنین.گفت من د… هستم همسر دوستت گفتم ببخشد نشناختمتون احوالپرسی گرم کردمو گفت ببخشید یه درخواست دارم ازت بهم قول بده هیچکس از صحبتهایه من و تو با خبر نشه گفتم مشکلی نیست کسی نمیفهمه قول میدم.گفتم خیره به من پیام دادین.گفت می‌خوام یه چیزو بهت بگم حالا که شما تو دارم میتونم راحت باهات صحبت کنم.بعد اصرار های فراوانی که کرد راجب به این که بین خودمون باشه گفت اولین روز تا الان عاشقت شدم هیچ فرصتی نداشتم بهت بگم ولی الان خدارو شکر بهت گفتم همش به یادت بودم و تنها دلیله ازدواجم با س… نزدیک شدن به تو بوده من با کمال تعجب گفتم این حرفا چیه میزنی تو ازدواج کردی دیره واسه این صحبتا گفت نه همین الان موقعه گفتنشه چون اصلا شما تو نداشتم تا بهت بگم.در این صحبتا بودیم یهو گفت س… برگشت اس نده خودم هر وقت تونستم بهت پیام میدم.اونروز خیلی شکه شدم گفتم وای خدای من اینا چی بود من شنیدم فکر میکردم خوابم اصلا باورم نمیشد.منتظر بودم تا دوباره پیام بده لحظه شماری میکردم فردای اون روز پیام داد بحث دوباره شروع شد.همیشه وقتی منو میدیده ضربان قلبش زیاد میشده منم بی خبر از عالم.گفت که هرجا باشم تلاش میکنم پیشم باشی و همیشه ببینمت نزدیکم هستی اینجوری آروم میگیرم.بعد از مدتی صحبت کردن باهاش صمیمی شدیم اولش نمی‌خواستم ادامه بدم ولی خیلی خیلی ازم خوشش میومد منم دلو زدم به دریا باهاش ادامه دادم.بعد از کلی حرف زدن عاشق سکس با من بود گفت هر فرصتی باشه می‌خوام باهات سکس کنم.حالا بزارین توصیفش کنم براتون.د… یه دختر نسبتا قد بلند با چهره خیلی خیلی زیبا و سفید اندامش خیلی خوش فرم بوم سینه های نسبتا بزرگ و باسن ورزیده یاد اینها دیونم میکرد.منم یک پسر سبزه نسبتاً خوشتیپ قد بلند.اینها به کنار اولین بار دیدنش که بیرون بودم اونم با دوستم اومد سلام گرمو احوال پرسی خیلی استرس داشتم همونجا شق کردم اونم بهم چشمک میزد اندامش داشت دیونم میکرد.فردای اون روز بهم پیام داد گفت دیروز که منو دیدی چطور بودم منو میپسندی گفتم خیلی خیلی عالی بودی اندامت خیلی سکسیه گفت که چطور نتونستم دستو بگیرم دفعه بعد به هم رسیدیم باید دستمو بهت بزنم گفتم باشه حالا ببینیم چطور به هم میرسیم.یک هفته بعد اون روز من دمه در بودم یه ماشین اومد جلوم وایساد(خونه ی دختره دو کوچه پایین خونه ی ما بود) شیشه رو داد پایین س… بود باد… خونه ی پدرزن بودن آخر وقت داشتن میفرتن خونه گفتن کجا میری این وقت شب گفتم هیچی بی حوصله اومدم بیرون یه چرخی بزنم گفت بیا بریم یه دور بزنیم برمیگردیم د… هم اصرار کرد منم که از خدامه رفتم عقب نشستم پشت د… س… هم که راننده بود همانطور که صحبت میکردیم د… به دوستم گفت میشه برام بستنی بگیری اونم گفت چشم واسه ستامون میگیرم گفتم به دوستم پیاده نشو مهمون من من میارم اونم با د… اصرار کردن که مهمون مایی دوستم گفت به خدا پیاده نمیشی چون همیشه میدونست من حساب میکنم نزاشت پیاده شد من یه فکری به سرم زد که میتونم تنها با د… صحبت کنم پیاده شد گفتم چقدر خوشگلی اونم خندیدو گفت توهم خوش‌تیپی گفت تورو خدا
    Show more ...
    4 389
    17
    سکس عاشقانه با دوستی قدیمی 1400/04/25 سلام نیکا هستم .۲۹ ساله میخام قصه سکس با دوستم رو براتون بگم وقتی ۱۸ سالم بود از طریق یه بازی اندرویدی با یه نفر آشنا شدم به اسم علی اولش تو همون برنامه با هم یکم چت کردیم و این حرفا بعدش من شمارمو بهش دادم که توی واتسپ در ارتباط باشیم خلاصه روزی چنبار بهم پیام میدادیم تو این بازه زمانی نه ویس میدادیم نه عکس نه تماس . فقط پیام متنی. جفتمون تمایلی به این کار نداشتیم.از همون موقع رابطه ما تبدیل به یک دوستی خیلی معمولی شد دوستی که نه دوستم داشت نه عاشقم بود منم همینطور البته از شما چه پنهون یکم دوسش داشتم کلا هوای همدیگرو داشتیم تا این که دیگه خیلی کم بهم پیام میدادیم. بعد از ۷سال که احوالش رو پرسیدم ضمن اینکه خیلی خوشحال شد گفت میخاد بیاد شیراز ( من شیراز زندگی میکردم اون سمنان) خیلی خوشحال شدم ازش پرسیدم تنهایی گفت آره من اون موقع ۲۵ سالم شده بود شاغل بودم مدیر یه شرکت کوچیک و … گفتم پس نرو هتل بیا خونه خودم … تا اون موقع هم ندیده بودمش اونم منو ندیده بود بعد گذشت تا روزی که رفتم فرودگاه دنبالش بعد از کلی گشتن بلاخره پیداش کردم وقتی بهم رسیدیم و دیدمش وای خدا چه پسری بود خوش قیافه خوش اخلاق خوش قد و هیکل مثل همون دوران اولش مهربون بود اونم منو دید کلی تعریف کرد منم یکی از کیفاشو گرفتم باهم سوار ماشینم شدیم بردمش خونه به نگهبان ساختمان گفتم این آقا از آشناهامونه چن روزی مسافرن منم که خیلی تو این خونه نمیام خونم چن روز دستشه فقط گاهی میام یه سر بهش میزنم کم و کسری نداشته باشه رفتیم بالا خونمو بهش نشون دادم و … بعد بهم گفت نمیخای برام بگی این سالا چیکار میکردی؟ نشستیم رو کاناپه واسه بصورت تقریبا خلاصه تعریف کردم یه نگاه خاصی بهم داشت اونم داستانشو برام تعریف کرد و فهمیدم مث خودم هنوز مجرده دیگه بلند شدم که برم یهو برقا رفت بهم گفت بمون تا برقا بیاد بهتره منم قبول کردم … تو تاریکی که فقط پنجره سالن یکمی خونه رو روشن میکرد هیچی پیدا نبود حتی اون لحظه به فکرمون نرسید فلش گوشی هامونو روشن کنیم یا شعمی چیزی… بعد حس کردم یه چی اومد کنارم … خودش جلوم وایساده بود خیلی فاصلمون کم بود یکم شل میکردم میوفتادم تو بغلش . من سرم انداختم پایین چیزی نمیگفتم … بعد با انگشتش صورتمو گرفت بالا گفت اگه میدونسم چنین فرشته ای رو پیدا کردم هرگز رابطمو باهاش سرد نمیکردم . من همیشه به فکرت بودم تو تنها کسی بودی که تو بیشتر عقایدم و افکارم و سلیقه هام باهام تفاهم داشتی نیکا خانم . همیشه منتظر دیدنت بودم ولی فکر کردم تو از من خوشت نمیاد منم یه حس عجیبی بهم دست داد دلم یهو ریخت انگار درونم آتیش روشن کردن بهش گفتم منم همیشه مشتاق دیدنت بودم عزیزم حالا که اینجایی خوب چه خوب همدیگرو میبینیم همون موقع یکم سرم رو کشید سمت صورتش و لب های داغشو گذاشت رو لبام … واااای اون موقع تو بهشت بودم بعد آروم لب پایینیم رو مک میزد منم خیلی یواش همکاری میکردم وقتی فهمید اوکی دادم دستشو انداخت دور کمرم با اون یکی دستشم شالمو درآورد گردنم رو آروم گرفت گفت عاشقتم . منم گفتم من بیشترررررر دست گذاشتم رو شونه هاش اون دستش که دور کمرم بود رو گذاشت رو گلوم و اومد پایین رسید به سینه هام همون جا وایساد .! دکمه های لباسمو تک تک آروم باز کرد منم دکمه های اونو باز کردم پیراهنشو از تنش درآوردم وقتی همدیگرو لمس کردیم فهمیدیم دوتامون بشدت داغ شدیم منو بلند کرد برد تو اتاق گذاشتم رو تخت بعد روم خیمه زد تو چشام نگاه کرد همون موقع برقا اومد و ما همدیگرو تو اون حالت دیدیم گفت اجازه هست؟ گفتم البته جناب !! اونم دوباره ل
    Show more ...
    6 691
    13
    ب گرفت کنارم دراز‌کشید و بند سوتینم رو باز کرد و درش آورد و انداخش اون طرف بعد شلوارمو درآورد الان فقط یه شرت پام بود بهش گفتم نمیخای هیولاتو بهم نشون بدی غار من اماده پذیرایی از اونه شرتشو کشیدم پایین کیرشو گرفتم تو دستم عجب چیزی بود حدودا ۱۵ سانت بود کلفتیشم به اندازه ای بود که نشون میداد بدجوری حشری شده منکه تاحالا ساک نزده بودم فقط یه بوسه روش زدم و انداختمش تو دهنم فقط لبامو دورش محکم کردم که یه آخی کشید ۵ ۶ دقیقه اون کارو کردم تا دیگه تحمل نیاورد سریع منو خابوند پاهامو باز کرد سرشو گذاشت رو سینم بوسیدشون زبونشو گذاشت رو بدنم و اومد پایین تا رسید به کسم داشتم دیوونه میشدم گفتم بدو دارم میمیرم بجمب لباشو گذاشت رو کسم گفت به به چه بوی هلویی میده عجب‌کس نازی یهو کل کسمو انداخت تو دهنش و محکم میمکید وااااای خدا اصلا عالی انجام میداد مطمئن بودم تاحالا این کارو نکرده … دیگه نزدیک بود بمیرم گفتم بدو کیرت بکن توش دیگه کیرشو رو کسم میمالید اما توش نمیکرد گفتم تورو خدا وااای مردم بکن توش . سر کیرشو گذاشت رو کسم . پاهامو باز تر کرد و کیرشو کرد تو کسم . یه دردی گرفت که تقریبا شدید بود اشکم در اومد کنار گوشم گفت پردتو زدم منم یه لبخند زدم گفتم ادامه نمیدی؟ گفت با کمال میل بعد تنش رو انداخت روم و آروم آروم منو میکرد منم هنوز درد داشتم بعد تند ترش کرد از روم بلند شد و باز سرعتشو برد بالا من اون لحظه ارضا شدم و بدنم یهو لرزید اونم یکم بعد من ارضا شد کیرشو درآورد تا نصفه خونی بود بعد دوباره منو بوسید دوتایی رفتیم حمام و خودمونو شستیم و کنار هم خوابیدیم … روز اای بعدش بازم سکس داشتیم و الان از اون اتفاق ۴ سال میگذره و ما ازدواج کردیم و یه نی نی پسر ۱ ساله به اسم نیکان داریم با آرزو خوشبختی برای تمامی زوجین نوشته: نیکا
    Show more ...
    6 966
    17
    م بمونه بعدا از ماشین که پیاده شدم دیگه پشتم نگاه نکردم یک سره سریع رفتمو ازش دور شدم سریع رفتمو رسیدم خونه چون شب شده بود .میدونستم مادرو پدرم خونه نیستن چون گفته بودن میخان برن دکتر منم سریع رفتم خونه رسیدم خونه سریع پریدم داخل دستشویی تاخودمو خوب تمیز کنم بعد یه ربع اومدم بیرون خودمو حسابی تمیز کردم اما کونم خیلی خیلی درد میکرد انگشتمو بردم طرف کونم ببینم کونم گشاد شده چون خیلی کونم درد میکرد نتونستم خوب کونمو پاک کنم فقط کونم یه آب زدم اومد بیرون خاب حالا رد شدیم از اینا انگشتمو بردم طرف کونم ببینم چقدر کونم باز شده دیدم به جز اینکه کونم باز شده حسابی جر خورده با خودم گفتم این همون کونیه که به زور مداد میتونستم بکنم توش الان نگاه دستم راحت می‌ره تا ته میاد بیرون بعد از اون ماجرا اون اکانت پاک کردمو کلن گفتم ول کنم این قضیه رو الان فقط شده یه خاطره ممنون از اینکه داستانمو خوندید این داستان واقعی و واقعاً کونم جر خورد سر این داستان ممنون از اینکه داستانمو خوندید نوشته: عرشیا
    Show more ...
    6 150
    7
    ی درد میکرد که نمی‌تونستم حتی جوم بخورم نفسم بند اومده بود اونم داشت با تمام توان فشار میداد داخلم یکم دیگه فشار داد بعد یهو احساس کردم یه صدای تق محکم از توی کونم اومد خیلی ترسیدم فکر میکردم رودم پاره شده کیرشو سریع از تو کونم در اورد در دستش محکم زد روی کونم جوری که صداش داخل کل خونه پیچید بعدش گفت اینقدر تنگی که کاندوم پاره شد از دوباره یه کاندوم دیگه در اورد بعد رو آن بر داشت بعد یکم روغن مالید تا اومد ت یکمی جوم بخرم تا از زیرش در برم از دوباره منو گرفت ایندفعه دیگه حرفی نزد یهو تا ته کرد توم ایندفعه کیرش تا ته رفت توم اینقدر کیرش بزرگ بود و اینقدر درد داشتم که از درد نه میتونستم تکون بخورم نه میتونستم حرفی بزنم فقط میتونستم درد بکشم یه چند دقیقه کیرشو همینطوری توم نگه داشت بعد شروع کرد به تلمبه زدن کیرشو تا ته در میآورد بعد تا ته میکرد توم به جز اینکه خیلی حال میداد خیلی هم درد می‌گرفت دیدم که خیلی دردم داره میگیره بهش با التماس گفتم (داگی داگی لطفاً بگا)کیرشو در اورد گفت باشه عشقم منم چون فکر میکردم داگی کم تر درد داره داگی وایسادم اونم پاشود یکم روغن از دوباره مالید بعدش کیرشو کرد توم از دوباره منم چون از دوباره خیلی دردم گرفت دستور پام شل شدو افتادم اونم ول نکرد منو همینطوری یک سره داشت تلمبه میزد بعد از یه ربع گیدن یکم وایساد بعد کیرشو در اورد منو به پشت خابوند پاهامو محکم گرفت از بین دستش رد کرد بعد گذاشت روی شونش بعد کیرشو از دوباره کرد توم ایندفعه سریع تر تلمبه میزد منم از درد زیاد نمی‌تونستم تکون بخورم بعد از چند دقیقه بازم از داخل کونم یه صدای بلند تق شنیدم اما درد نمیزاشت چیزی بگم اونم بیخیال داشت تلمبه میزد بعد از چند دقیقه دیگه چیزی هست نمی‌کردم یه خورده که گذاشت بدنم لرزید بعدشم ابم اومد اونم یهو تا ته کیرشو کرد یه یکی دو دقیقه همینطوری موندش بعد کیرشو در اورد اونوقت فهمید که کاندوم پاره شده منم که دیگه حال نداشتم همینطوری رو زمین افتاده بودم ابمم ریخته بود روی شکمم بلندم کرد منم آروم بلند شدم اینقدر کونم درد میکرد که نمی‌تونستم درست راه برم منو برد تا دست شویی گفت خودتو تمیز کرد منم داخلمو تمیز کردن و آبشو سعی کردم پاک کنم اینقدر کونم درد میکرد که نمی‌تونستم انگشتمو بکنم توم خیلی درد داشتم از دست شویی در اومدم دیدم نیست سریع دویدم رفتم اتاق تا سریع لباسمو بپوشم در برم درو که باز کرد دیدم اونجاست دیدم داره با دست مال کیرشو پاک می‌کنه اومد جلو تر یه چند تا دستمال کند داد به من گفت ابتو از رو شکنت پاک کن منم گرفتم شروع کردم به پاک کردن ابم از رو خودم جای دستمال کاغذی رو گذاشت زمین خودش از اتاق رفت بیرون منم فرصتو قنیمت شمردم شروع کردم به لباس پوشیدن سریع شلوارشو شورتمو پوشیدم داشتم دکمه های لباسمو می بستم که اومد داخل گفت داری چی کار میکنی داشتیم تازه شروع میکردیم که منم بهش گفتم خیلی دیرم شده باید برم خونه یکم خواهش تمنا کرد گفت بمون منم برای بهانه آوردمو گفتم نمیتونمو از اینجور چیزا اونم راضی شد گفت دفعه بعدی بهتر میگایمت اونم سریع لباس شلوارشو پوشید بازم قبل از اینکه راه بیوفته منو یکم نشوند گفت یکم برام ساک بزنی اونم همینطوری که داشت لباسشو میپوشید براش ساک میزدم بعد از یه ربع الکی طول دادن راه افتادیم منو تا نصف راه رسوند منم میترسیدم بفهمه خونم کجا که نکنه یه بار بیاد برای باج گیر گفتم بقیه راه رو میرم بازم خواهش تمنا کردو گفت زیاد دور نشدیم بیا بازم بریم یکم دیگه حال کنیم منم دیگه سریع از ماشینش پیاده شدم خداحافظی کردم گفت
    Show more ...
    5 986
    7
    باید ادب بشی بخدا اینقدر زد تو سرم و گوشم مثل بچه هایی که از بس گریه میکنن ، گریه شون قطع نمیشه اونجوری شده بودم موهامو گرفت منو پرت کرد رو زمین شلوارمو کشید پایین تف انداخت وسط کونم یهو کیرشو تا ته کرد تو کونم ، دنیا جلو چشمم سیاه شد از شدت درد خودمو کشیدم جلو کیرش دراومد از کونم اینکارو کردم یه مشت محکم زد تو کمرم خیلی دردم گرفت نامرد فقط میزد منو انگار تموم عقده های عمرشو میخواد خالی کنه گفتم داد بزنم شاید یکی بفهمه بیاد نجاتم بده تا صدامو بلند کردم از رو بلند شد با مشت و لگد افتاد به جونم اینقدر زد منو که گفتم امروز میمیرم گفت ساکت نباشی اینجا میکشمت منم ترس و درد و گریه تموم وجودمو گرفته بود دیگه تکون نمیخوردم اینقدر تو کونم تلمبه زد تا آبش اومد ، آبشو تو کونم خالی کرد اما خبری از سهیل نشد مثل یک برده کتک خورده بودم و تموم جونم درد میکرد کونمم داشت آتیش میگرفت از درد بلند شد خودشو جمع و جور کرد گفت از این قضیه به کسی چیزی بگی جونتو میگیرم من از بی حالی نمیتونستم حرفی بزنم دید جواب ندادم با لگد زد تو صورتم کفشش سفت بود دماغم شکست کل صورتم شده بود خون ، یارو رفت ده دقیقه ای افتاده بودم رو زمین بی حرکت مثل یه جنازه یهو دیدم صدای سهیل میاد میگه آرش جان اومدی آرشم کجایی تا اومد بالا منو دید داد زد یا حسین اومد پیشم آرش آرش چی شده کدوم کصکشی این بلارو سرت آورده و بلند بلند داشت گریه میکرد من اصلا نمیتونستم حرف بزنم سریع رفت یکم آب آورد خون دماغمو شست و یکم آب داد خوردم زنگ زد اورژانس … خلاصه منو بردن بیمارستان از شدت ترس و درد و کتکایی که خوردم بستری شدم اصلا حرف نمیزدم هرچی خانوادم و پلیس می پرسید کی این بلا رو سرت آورده چیزی نمیگفتم فقط میپرسیدن کار سهیل بوده سرمو تکون میدادم که نه … تا یه هفته بستری بودم تا تا حالم سر جا اومد دکتر که معاینه کرده بود منو فهمیده بود بهم تجاوز شده به خانوادم و پلیس گفته بود مادر پدرم داشتن میمردن خلاصه برا پلیس تعریف کردم که قضیه چی بوده پلیس گفت تو خونه مردم چیکار میکردی دروغ سر هم کردم که اونجا متروکه بود چند سال با سهیل میرفتیم سیگار میکشیدیم که اون روز اون بلا سرم اومد ، مشخصات پسره رو ازم پرسیدن منو بردن برا گرفتن مشخصات چهره طرف کلانتری ، یه عکس در اومد از حرفام ولی زیاد شبیه اون نبود منم تا حالا تو محل ندیده بودمش یا دقت نکرده بودم پلیسا کل منطقه رو گشتن هر کی پسر داشت تو محله بازجویی شد و من رفتم برا شناسایی ولی پیداش نشد که نشد نمی دونم اون حرومزاده از کجا اومد ، چجوری مارو دیده بود و کجا غیبش زد شاید فهمیده بود شکایت کردیم خودشو گم و گور کرده بود … کل محل فهمیدن بهم تجاوز شده آبروم رفت پدر مادرم داغون تنها کسی که مثل کوه پشتم بود سهیل بود آبرومون تو اون محل رفته بود خونه رو فروختیم و رفتیم یه جای دیگه که کسی نشناسه مارو خداروشکر از رابطه من و سهیل هیچکس چیزی نفهمید و مثل قبل باهم بودیم و هنوزم باهم هستیم و اون خودش رو مقصر میدونه که چرا زودتر نیومده منم میگفتم خداروشکر که نیومدی وگرنه تورم میزد نامرد بی وجود ، این بدترین خاطره برا من و خانوادم و سهیل بود هر وقت یادم میاد میرم یه گوشه ای گریه میکنم میگم خدایا چرا من ؟؟؟؟؟ همیشه میگم چطور دلش اومد اونقدر منو بزنه مگه چیکارش کرده بودم ، تازه بهم تجاوزم کرد ، نامرد بزور گاییدی چرا میزنی آخه … ببخشید طول کشید ، معذرت میخوام از همه دوستان نوشته: آرش
    Show more ...
    5 674
    6
    اولین سکس در ویلا 1400/04/25 سلام من دفعه اولمه که دارم داستان می‌نویسم پس ممنون میشم زیاد گیر ندید سلام اسم من عرشیا و 16سالمه تعریف از خودم نباشه بدن خوبی دارم و عاشق اینم که چند نفر بریزم سرم اینقدر منو بگان تا دلو رودم بریزه بیرون این داستانی که میخام براتون بنویسم برای حدوداً یه سه ماه پیشه یه روز همینطوری داشتم داخل داستانی سایت می‌گشتم گفتم این سایت که خوبه امنم هست اومدم یه اکانت برای خودم دیگه بعدش گذشت تا چند روز اومدم رفتم داخل سایت دیدم خیلی داخل سایت پیام اومده همشونم درخواست گایدن بنده رو داشتن منم حشرم زد بالا بینشون گشتم دیدم یکیشون خوش تیپه رفتم بیوشو خوندم دیدم پولدارم هست جواب پیامشو دادم بعدشم رفتیم داخل تلگرام با گپ زدیم بلاخره باهم صحبت کردیم گفت اسمش محمد 18سالشه و کیرشم گفت 15سانته منم با خودم گفتم که دفعه اول زیاد به کونم فشار نیارم بلاخره یه چند روز گذشت قرار گذاشتیم برای دو شنبه گفت من یه ویلا دارم می برمت اونجا رفتم سر قرار سوار ماشینش شدم . تمام مدت فکر میکردم یه پسر رشته و عکس دیگران برداشته اما با دیدنش خیلی حال کردم خیلی خوشتیپ بود بدنشم رو فرم از منم یه پنج شیش سانت بلند تر بود بلاخره سوار ماشینش شدم تا سوار شدم گازشو گرفت با تمام سرعت داشت گاز میداد خیلی حرف زد داخل مسیر و هی قربون صدقم میرفت منم از خدام بود بعد از یه ربع رسیدیم خونش سریع پارک کرد ماشینی اومد در خونه رو باز کرد منو فرستاد بالا منم وارد خونش شدم منو به سمت اتاقش فرستاد اتاقش بزرگ بود کافشنمو در آوردم تا اینکه دید من کافشنمو در آوردم چسبید بهم لبشو گذاشت رو لبم یه جور لب گرفت که فکر کردم که داره دلو رودم و می‌کشه بالا بدنمو می‌مالید خیلی داشتم تو اون حالت حال میکردم یهو ولم کرد گفت لباستو درار من لباسمو در آوردم اونم همینطور از روی شلوار دیدم کیرش راست شده اول فکر میکردم کوچیکه بعد برگشت به سمت پشت به من ایستاد شلوارشو در اورد منم لباسو شلوارمو در اورد با شورت نشستم وسط اتاق اونم بعد از اینکه شلوارشو در اورد برگشت ترفم . یهو حیرت زده شدم اون داخل تلگرام گفته بود کیرش 15سانت بیشتر نیست قبل از اینکه من حرفی بزنم کلمو آورد نزدیک درجا کیرشو کرد تو دهنم کیرش خیلی بزرگ بود حدودا 20.22سانت میشد کیرش از لحاظ قطرم نگم براتون انگار دهنم تا آخر جر داده باشن اول سر کیرشو گذاشت دهنم یکم یکم برای ساک زدم بعد کیرشو از تو دهنم در اورد منو رو شکم خابوند زمین بعد نشست روم دیدم یه جعبه در اورد یه چیزی ازش در اورد فهمیدم که کاندوم با خودم گفتم بهتر با کاندوم بهتره کاندومو گزاشت روی کیرش بعدشم یه کیف کناره بود آورد و روغن بچه از داخل اون کیف در اورد اولین بار که دیدم دیدم کامل پر بود در روغن باز کرد دیگه همه جا پاشید روغنو رو کیرش رو کونم مخصوصاً رو کونم خیلی ریخت بعد گذاشت کنار شروع کرد مالیدن کونم بعد از یکی دو دقیقه کیرش که احساس میکردم خیلی بزرگ شده رو گذاشت رو سوراخم من چون یک هفته بود باهم صحبت میکردیم بیشتر جق میزدم تو این یه هفته که با اون آشنا شدم گفتم به کونم اصلا دست نزنم تنگ بمونه که بیشتر حال کنم با خودم فکر نمی‌کردم گیره یه آدم کر کلفتی مثل این بیوفتم خاب برسیم به خود داستان سر کیرشو گذاشت روی سوراخ کون تنگم که حسابی روغن مالیده بود بعد دستاشو از زیر دستام رد کردو گذاشت بالای سرم بعدش بهم گفت آماده هستی منم تا میخاستم بگم آره کیرشو تا ته کرد توم اول چون کونم خوب باز نشده بود کیرش تا آخر نرفت توم اما با این حال اینقدر کیرش گنده بود که احساس کردم از وسط جر خوردم خیلی کونم درد میکرد جور
    Show more ...
    5 797
    7
    سه روز پیش با آبجیم طبیعی شدم 1400/04/24 سلام من میلادم30 ابجیمم سمیرا22 از مشهد چند روز پیش باهاش طبیعی شدم یعنی رمون تو رو هم باز شد الان تعریف میکنم چجوری. مامان و بابام دو روز کار داشتن رفتن روستا منم نشسته بودم تلویزیون نگا میکردم یهو دیدم آبجیم از اتاقش با یه لباس مجلسی کوتا خیلی تابلو اومد بیرون. منم خشکم زده بود تا حالا فقط با شلوار و تیشرت توخونه بوده… اومد جلوم گفت بیزحمت ازم یه عکس بگیر میخام مدل لباسمو برا دوستم بفرستم. اون لباسشو برا عروسی دختر داییم خریده بود ولی من تنش ندیده بودم. خیلی تابلو سرخ شدم و دستپاچه شدم،گوشام قرمز شده بود. من شلوارک پام بود بدون شورت اونقدر تابلو کیرم راست کرده بود نمیتونستم از جام پاشم. یه لحظه دیدم چشمش به کیرم افتاد زیر لب یواش خندش گرفته بود منم بیشتر قرمز شدم. یه چندتا عکس گرفتم ، دیدم کاراش ضایس هی خم میشه به طرفم چاک سینش تابلو بود. فهمیدم که شورتم نداره دیگه یه لحظه نزدیک بود ابم بیاد گوشیو سریع دادم بهش گفتمببین خوبه؟ منم رفتم سمت یخچال یکم اب بخورم سریع کیرمو دادم زیر کش شلوارکم تابلو نباشه. اونم نگاه کرد عکسارو گفت یه دوتا ه از پشتش بگیر. ÷شت لباسشم مثل یقه باز بود. وقتی پشتش بهم بود الکی گفتم تکون نخور تار میشه داشتم سریع کیرمو میمالیدم. بعد یهو به خودم گفتم خاک تو سرت تابلوعه داره نخ میده دیگه شورتم نداره بر همین منم مث خر میترسیدم و همونجوری که پشتش بهم بود از پشت گوشیو اوردم جلوش گفتم خوبه؟ بهش خورده بودم ولی کیرمو جرات نکردم بزنم بهش داغ داغ بودم.گفت مرسی خیلیخوشگل گرفتی منم بغلش کردم دستام رو سینه هاش بود ، دفعه اول بود دستم به سینه هاش خورد خیلی حال میداد منم گردنشو بوس کردم گفتم با این لباس چقد خوشگلی تو یهو دیدم خودشو داد عقب خورد به کیرم باورم نمیشد یکدفعه با دستش کیرمو گرفت تومشتش منم خشکم زده بود برگشت رو به کیرمم تو دستش چشاش پر اب بود تابلو حشری بود منو سمت مبل هل داد منم افتادم رو مبل کیرمو یکم مالید یهو ابم با فشار تو شلوار پاشید اینقد خجالت کشیدم نمیدونستم کجا فرار کنم اونم گفت خجالت نکش من یهو سرد شدم ولو شدم رو مبل به سمت عقب سقفو نگا میکردم دیدم رفت دسامال کاغذیو آورد شلوارکمو کسید دراورد کیرم هنوز شق بود خشکش کرد همونجوری کون لخت بودم دیدم واستاد دامنشو داد بالا اومد جلو دهنم منم از خدا خاسته ترسم ریخته بود کسشو خوردم با دستامم کونشو میمالیدم هیچ مویی نداشت کسشم شور مزه بود یهو دیدم لرزید و نشست رو زمین چند دقیقه دوتامون ساکت ساکت بودیم من رفتم حموم بعدش رفتم خوابیدم شبشم بابام اینا اومدن امروزم هنوز باورم نمیشه باهاش طبیعی شدم همش به هم نیگا میکنیم زیر زیریکی میخندیم هر موقع میرم تو اتاقش مثلا کار دارم هی انگشتش میکنم اونم دست میزنه به کیرم تا بعد ببینم چه برنامه ای میشه بریزیم ممنون نوشته: میلاد
    Show more ...
    5 770
    12
    ساکت شدیم منم تو هنگ ، خلاصه تعریف کرد برام از خودش گفت و منم از خودم براش گفتم یه ساعتی گذشت منو سهیل با هم اوکی شدیم اون تاپ بود و من بات یا همون مفعول دستشو گرفتم دلم میخواست بغلش کنم ولی نمی شد تو پارک اینقدر حشری بودم که بد رفتاریم یادم رفته بود چشمم افتاد به شمشادای پارک که خیلی بلند شده بودن پشتش از هیجا دید نداشت گفتم سهیل بریم اونجا من طاقت ندارم گفت کسی ببینه دردسر میشه صبر کن یه جای امن پیدا کنیم گفتم نه امنه بیا الان ظهره هوا گرم کسی تو پارک نیست دستشو گرفتم بردمش پشت شمشادا رو چمن بغلش کردم سفت چسبیدمش انگار هزار سال گمش کرده بودم تازه پیداش کردم نیم ساعتی رو چمنا بهم پیچیدیم و لب گرفتیم کیر جفتمون داشت میترکید یهو صدای جاروی پاکبان اومد که خودمون رو جمع کردیم و رفتیم شده بودیم دوتا مرغ عشق … دیوانه وار همو دوست داشتیم ولی مکان برا سکس نداشتیم یه خونه نیمه ساز تو کوچه مون بود صاحبش ورشکست شده بود همینجوری ول کرده بود نیمه ساز اصلا سرم نمیزد به ساختمون به سهیل گفتم بهترین جاس یه پتو از خونه کش رفتم و از دیوار رفتیم تو ، طبقه سوم یه جای ساکت و امن سکسمون رو اونجا انجام میدادیم شده بود پاتوقمون روزا ساعت ها تو اون ساختمون نیمه کاره بودیم . مثل دوتا مار بهم میپیچیدیم و لب میگرفتیم سهیل منو لخت میکرد و شروع میکرد بدنمو خوردن از بس هر روز بدنمو میخورد از گردن به پایین کبود کبود تو خونه جرات نداشتم پیرهنم رو در بیارم سهیل برام ساک میزد و آبمو میارود بعد من شروع میکردم ساک زدن سهیل دیرانزال بود چند دقیقه با کیر سفیدش تو دهنم تلمبه میزد به حدی که حالم بد میشد میگفتم بسه الان بالا میارم اونم میومد سراغ کونم و حسابی زبون میزد و برام میخورد سوراخمو این کارش هم حشریم میکرد هم سوراخمو آماده برا ورود کیر نازش میکرد کیرشو میزاشت دم سوراخم آروم تلمبه میزد تا جا باز کنه و منم درد تموم بدنم رو میگرفت هی میگفتم سهیل مردم آروم بکن جون مادرت آروم اونم لج میکرد محکم تر تلمبه میزد اوایل که یه بار کم مونده بود گرریه کنم کم کم کونم به کیر عادت کرد و اون دردا تبدیل به لذت شد آبش که میومد می ریختش رو کونم و رو زمین مثل جنازه میوفتاد کارمون شده بود عشقبازی و سکس تو خونه نیمه ساز مردم … یه روز سهیل پیام داد آرش یه ساعت دیگه تو ساختمون باش میام منم صبر نکردم همون موقع رفتم با خودم گفتم منتظر میشم تا بیاد تو خونه حوصلم سر رفته بود رفتم اونجا رو پتویی که قبلا برده بودیم دراز کشیدم تو گوشیم بودم که یهو دیدم صدا میاد فکر کردم سهیله بلند گفتم کثافت تو که گفتی یه ساعت دیگه میام یهو دیدم یکی دیگه اومد تو خشکم زد نمیتونستم تکون بخورم مِن من میکردم گفت تخم سگا میاین اینجا کون هم میزارین پسره حدود 28 سالش بود ، با ترس گفتم چی میگی برا خودت اومد جلو چنان زد تو گوشم که تا یه هفته گوشم درد میکرد ، گفت خودم چند بار دیدمتون از دیوار میاین بالا مشکوک شدم یواشکی اومدم دیدم چیکار میکنین ، داشتم سکته میکردم اونم که زد تو گوشم گریم گرفته بود داشتم اشک میریختم گفت کو دوستت چیزی نگفتم شاید سهیل بیاد بفهمه این اینجاس یه کاری بکنه ، همینجوری سرم داد میکشید منم گفتم ولم کن تورو خدا برم ، بلند گفت گوه نخور کونی دیدم با کیرش ور میره فهمیدم میخواد چیکار کنه هی میخواستم فرار کنم نمیزاشت گوشیم رو هم گرفت ازم ، منو بزور نشوند جلو خودش کیرشو کرد تو دهنم محکم تلمبه میزد و هی محکم میزد تو گوشم اینقدر کیرشو میکرد تو دهنم که اوق میزدم خرکیرم بود بهش گفتم برات ساک میزنم تورو خدا اینقدر نزن منو ، گفت
    Show more ...
    5 568
    3
    چرا آخه رفتیم اونجا خدا؟ 1400/04/24 سلام دوستان آرشم 20 سالمه این داستان مال سه سال پیشه ، من یه پسر همجنسگرا هستم قدم بلنده و پوستم سفید و قیافه ی خوبی دارم . از بچگی این حس تو وجودم بود اما قدرت گفتنش رو به کسی نداشتم چون اکثر کسایی که این حسو ندارن آدمو درک نمیکنن ، اذیت میکن ، فحش میدن ، با آبروی آدم بازی میکنن … *این خاطره یکم طولانیه * من دوست و رفیق زیاد داشتم تو مدرسه همه باهام دوست میشدن چون خیلی مهربون و خوش اخلاق بودم ولی دوستام همه فکر میکردن استریتم چون خیلی عادی مثل همه آدما رفتار میکردم ولی درونم غوغا بود نیاز داشتم به یک همجنس که به هم عشق بورزیم برای هم زندگی کنیم و در کنارش نیاز جنسیمون رو هم تامین کنیم . اول مهر بود رفتم مدرسه (پیاده تا مدرسه مون چهارتا کوچه فاصله بود ) طبق روال با دوستام که چند ماه ندیده بودمشون احوال پرسی میکردم … رفتیم سر کلاس یه معلم اومد سر کلاس لیست حضور غیابو درآورد و شروع کردن به خوندن اسم بچه ها چند نفری جدید بودن بین اونا یه نفر بود اسمش سهیل خیلی خوشتیپ و جذاب ، چشام بهش دوخته شده بود سر کلاسا همش حواسم پیشش بود اصلا به درس گوش نمیدادم . همین جوری روزا گذشت و گذشت یه روز دنبالش رفتم ببینم خونش کجاس زیاد از ما دور نبود ، باهاش سلام علیک داشتم اما صمیمی نبودم نمی شد برم تو روش بگم من دوست دارم با خودم کلنجاز میرفتم چطور شماره شو گیر بیارم از طریق تلگرام بهش بگم ، خلاصه با یکی از بچه ها خیلی رفیق بود ازش کمک خواستم اونم شماره رو داد نفهمیدم چطور خودمو رسوندم خونه بهش پیام دادم ولی خودمو معرفی نکردم کامل توضیح دادم قضیه چیه منتظر بودم سین کنه تو دلم میگفتم خدایا خواهش میکنم دست رد به سینه م نزنه سین کرد اما جواب نداد یه روز گذشت جواب نداد دوباره پیام دادم گفتم منتظر جوابم فقط نوشت نه دنیا رو سرم خراب شد داشتم روانی میشدم خدایا اینهمه تنهایی حالام که یکی رو دوس دارم اینجوری شد چند هفته گذشت بیخیال رابطه شدم ولی همچنان تو دلم دوسش داشتم یادم رفته بود بلاکش کنم یا پی ویش رو پاک کنم یه عکس قشنگ از خودم گذاشتم پروفایلم بعد چند ساعت سهیل پیام منم حواسم نبود قضیه چیه نوشت پس تویی آرش و چندتا استکیر خنده تازه فهمیدم اوضاع از چه قراره گفتم اره آرشم خب که چی میخوای آبرومو ببری برو ببر هر کار دلت میخواد بکن من ازت نمیترسم ، مال این حرفا نیستی عمو تازه اومدی این محل شیر شدی واسه من چون بهم نه گفته بود مثل طلبکارا جوابشو دادم از دستش عصبانی بودم ، یه ویس فرستاد گفت هوییییی آروم باش کوصخول چته چرا دعوا داری دیوونه ، با خودم گفتم زیاده روی کردی جوابشو ندادم گوشیو پرت کردم رو تختم کلافه تو اتاقم راه میرفتم و شاکی از همه چی حتی خدا باهاش دعوا میکردم چرا اینجوری منو آفریدی که تنها باشم … گوشی رو برداشتم رفتم تو تلگرام دیدم پیام داده آرش جان نیم ساعت دیگه پارک کنار مدرسه منتظرم زود بیای و یه استیکر بوس فرستاده بود . با خودم گفتم برم نرم چیکار کنم چه غلطی کردم بهش گفتم نکنه میخواد اخاذی کنه یا تهدیدم کنه چون یکم غرور داشتم گفتم نباید بترسم میرم ، سریع رفتم دیدم رو صندلی تو سایه نشسته سرش تو گوشیشه کنارش نشستم بدون سلام گفتم فرمایش ولی تو دلم میخواستم بپرم بغلش … گفت علیک سلام تو روانی هستی گفتم حرف دهنتو بفهم بچه پرووو شاخ شدیا ، گفت آرش آروم باش میخوام حرف بزنم ، من کوصخل گفتم حرفی ندارم بلند شدم برم سهیل عصبانی شد دستمو گرفت گفت کصکش بشین لات بازی درنیار گوش کن بهم گفتم بگو ، گفت آرش منم همجنسگرام و سرشو انداخت پایین انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم هر دومون
    Show more ...
    5 968
    5
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio