جاسوسی باجناق و سکس با خواهرزن
1400/03/29
من حمید هستم 38 سالمه پونزده ساله که ازدواج کردم و سه تا خواهرزن دارم اوایل ازدواج هیچ حسی به خواهرزنام نداشتم ولی بعد از چند سال هر موقع یه جا جمع میشدیم خواهرزنامو دید میزدمو کم کم فکر سکس باهاشون درگیرم کرد، یکیشون که از من دو سه سال کوچیک تره و از همه خوشگل تره خیلی چشممو گرفته بود اسمشم موناس، یه روز من تو مغازه بودم که خانومم زنگ زد گفت امشب خونه امیر اینا (شوهر مونا) دعوتیم قبول کردمو خوشحال از اینکه امشب کلی قراره خواهرزنو دید بزنم،چند دقیقه بعد امیر زنگ زد گفت لامپ اتاقمون سوخته یه لامپ از مغازه ات بیار (من تو لاله زار لامپ فروشم) قبول کردم و تا قطع کردم یه فکر بکر به ذهنم رسید، یادم افتاد لوسترشون دقیق بالای تختشونه سریع به رفیقم که لوازم ضبط مکالماتو … میفروشه زنگ زدم ازش یه لامپ دوربین دار خریدم و وقتی شب رفتیم خونه امیر سریع رفتم وصلش کردم تصویر هم رو گوشیم گرفتم، اولین بار که سکس امیر و مونا رو دیدم کلی حال کردم کارم شده بود گلچین کردن فیلمای امیر و مونا دیگه حتی رنگ شورتای مونا رو هم از حفظ بودم، یه روز خانومم و خواهراش تصمیم گرفتن زنونه برن ویلای پدر خانومم شمال بعد از رفتنشون فیلمارو چک کردم دیدم بله… باجناقم دختر آورده خونه دیگه ازش یه سوتی حسابی داشتم و یه روز که امیر اومده بود مغازه من همه اش گوشیش زنگ میخورد ولی جواب نمیداد مطمین بودم دوست دخترشه وقتی برای دستشویی رفت بیرون گوشیشو جا گذاشت و سریع گوشیشو باز کردم آخرین شماره به نام حاج آقا مقصودی بود میدونستم همونه، شماره رو برداشتم و وقتی امیر رفت شماره رو سیو کردم عکس پروفایل تلگرامو واتساپش دختر بود دیگه مطمین شدم دوست دخترش همینه. وقتی خانومم اینا از شمال برگشتن یه روز مادر خانومم مهمونی زنونه داشت و قرار بود شبش خواهرزنا همون جا بخوابن میدونستم اون شب قراره امیر دختره رو بیاره خونه منم از یه خط ناشناس به مونا پیغام دادم و امیر و لو دادم، مونا رفت خونه و اتفاقا درست موقعی که تو اتاق بودن مچشونو گرفت، می دونم الان تویی که داری اینو می خونی پیش خودت میگی این حمید عجب آدم حروم زاده اییه ولی آره خودم هم می دونم واقعا نامردی کردم شمای خواننده هم میدونم تو کامنتا قراره حسابی بهم فحش بدید ولی فکر سکس با خواهرزن دیوونم کرده بود.
مونا قهر کرد رفت خونه پدرش منم که دیگه می دونستم آدم فروشی کردم و حسابی گند زدم تازه فهمیدم اگر امیر قضیه دوربینو بفهمه میاد منو کل لاله زارو رو سرم خراب می کنه یه مدت استرس کیری گرفته بودم و باید زودتر لامپه رو عوض میکردم ولی امیر رفته بود خونه پدرش ،مونا هم خونه باباش چند بار خواستم کلید ساز ببرم و خودم درو باز کنم ولی به ریسکش نمی ارزید، یه روز به مونا زنگ زدم و تو یه کافه باهاش قرار گذاشتم وقتی اومد بهش گفتم بیا با امیر آشتی کن بهش یه فرصت دیگه بده و بعد دوساعت راضی شد و قرار شد من با امیر تماس بگیرم و بیارمش خونه و آشتیشون بدم، راه افتادیم سمت خونه امیر اینا وقتی رسیدیم هنوز تختشون از شبی که مونا مچ امیرو گرفته بود دست نخورده بود و وقتی داشتیم تختو نگاه میکردیم مونا یهو گریه اش گرفت منم از فرصت استفاده کردم و بغلش کردم نشوندمش روی تخت داشتم نوازشش میکردم بهش گفتم امیر یه بار به تو خیانت کرده تو هم یه بار بهش خیانت کن دیدم چیزی نمیگه صورتشو نوازش کردم و لباشو بوسیدم هیچ واکنشی نشون نداد لبمو گذاشتم رو لبش و زبوشو میمکیدم و همزمان سینه هاشم میمالیدم آه و اوهش کم کم زیاد شد شرتشو در آوردم و باورم نمیشد بالاخره موفق شدم کسش سفید بود زبونمو میکشیدم رو کسش
Show more ...