Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics °•○لــوتـی امـا جــذاب○•°

بسم رب القلم لا حَولَ وَ لا قُوَتُ اِلا بِاللّه العَليِ العَظِيم لوتی اما جذاب درحال تایپ نویسنده: آرام موسوی ×پس کپی ممنوع× 
4 047-14
~519
~9
12.82%
Telegram general rating
Globally
70 315place
of 78 777
12 637place
of 13 357
In category
4 737place
of 5 475

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    از کنار آراسپ بلند شدم، ملحفه را دور تن پیچیدم. با لبخند به سمتم چرخید، به پهلوی راستش روی تخت دراز کشید و گفت: -من همه‌چی رو دیدم، چی رو مخفی میکنی؟ من اعتراض کردم ولی او از خنده ریسه رفت، تکانی به خودش داد و از روی تخت بلند شد. در حالیکه پشتم را به او کرده بودم سعی داشتم لباس بپوشم ولی او با یک اشاره ملحفه دورم را پایین کشید و گفت: -بگم هنوز ازت سیر نشدم چی؟ به سمتش چرخیدم، شلواری که میان زمین و هوا گرفته بودم را از دستم کشید و گوشه دیگری انداخت. بعد دستش به لباس زیرم رسید و گفت: -میدونی هرچقدر بپوشونی من بیشتر حریص میشم؟ نگاهش کردم، به آرامی دستم را بین موهایش کردم و گفتم: -دیرم میشه، به اتوبوس نمیرسم. دستهایش دور کمرم حصار شدند و گفت: -برات آژانس میگیرم. نفهمیدم چی شد، فقط دیدم خیلی زود با او به تخت رسیدم و بعد همه چیز طوری شد که او میخواست. وقتی کارش تمام شد به سمت حمام رفت، در حالیکه صدای بلندش با صدای دوش آب عجین شده بود گفت: -ماشین بگیر برای خودت، بگو بزنه به حساب اشتراکم. «باشه» را بی حوصله گفتم، خسته از رابطه‌های پشت سر هم تن خسته‌ام را تا تلفن کشیدم و شماره آژانس را گرفتم. درخواست ماشین دادم و ماشین که رسید آراسپ هنوز زیر دوش بود. از خانه‌اش بیرون زدم. با دیدن پیام مهندس عابد سریع بازش کردم. از آراسپ خبر دارین؟ جا خوردم، بین حرف زدن و نزدن مردد بودم که گفت: -من... من چرا باید... صدای خنده کوتاهش را شنیدم و گفت: -من میدونم توی رابطه هستین. نیاز نیست از من مخفی کنید. یخ زدم، قرار نبود کسی بداند. آراسپ همیشه گوشزد میکرد احدی نفهمد و اگر می‌فهمید زنده نمی‌ماندم. https://t.me/+0jZDccUQsh4zODBk گل میس افخمی بعد از هشت سال برگشته تا گذشته رو از آراسپ بگیره، همه چیز خوب پیش میره؛ اما اومدن یک نفر معادلات اونو به هم میزنه.
    Show more ...
    49
    0
    ❗️رمان های  درحال چاپ ۱۴۰۲ که به تازگی قرارداد چاپشون بسته شده💯می‌دونید که اگر چاپ بشن صحنه‌های جذاب و بی سانسورش حدف میشن🥹 پس عضویت بگیرید و بی‌سانسور خوندشون‌و از دست ندید❌ کافیه برای عضویت فقط لینک آبی رو لمس کنید😍👇 فقط امشب فرصت باقیست....❗️ اولین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 دومین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سومین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهارمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 پنجمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 ششمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 هفتمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 هشتمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 نهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 دهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 یازدهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 دوازدهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سیزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهاردهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 پانردهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 شانزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 هفدهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 هجدهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 نوزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیستمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیست ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیست ودومین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیست وسومین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیست وچهارمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیست و پنجمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیست وششمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیست وهفتمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیست وهشتمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 بیست ونهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سیومین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سی ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سی ودومین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سی وسومین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سی وچهارمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سی و پنجمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سی وششمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سی وهفتمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سی‌وهشتمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 سی ونهمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهلمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهل ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهل ودومین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهل وسومین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهل و چهارمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهل وپنجمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهل و ششمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 چهل وهفتمین رمان چاپی ۱۴۰۲❌ 📚 ❌ 🎉🎉🎉🎉🎉                   🎉🎉🎉🎉 🎉🎉🎉
    Show more ...
    61
    0
    با دیدن دخترک که بی پروا روی پشت بام برج خانه اش ایستاده بود، چشم هایش درشت می شود و دلش از هراسی گنگ پر می شود. -اونجا چیکار میکنی دختره احمق؟ اسرا پورخندی می زند. -مگه برات مهمه؟ مگه تو دوسم داری؟مگه ابروی من،احساس من،حال من برات مهمه؟ -چی می‌گی دیوونه؟حالت خوبه؟ اسرا با بغض می گوید: -حالم خوب خوبه! برای تو اصلا چه فرقی می کنه؟ تو الان دیگه باید فکر و ذکرت نامزدت باشه. با یاداوری نامزدی صوری اش اخم هایش در هم می شود. -بااین کارت زندگی من و بچت و تموم کردی پیمان!حالا با خیال راحت به نامزدت برس. جلوتر که می آید پیمان جیغ می کشد. -نه اسرا نه! مرگ من همونجا بمون تابیام پیشت. پاهای اسرا سست می شود. هنوز هم دوستش داشت بااینکه ان مرد ابرویش را برده بود واحساسش را لگد مال کرده بود. دوستش داشت و اجازه داده بود با شناسنامه سفید بچه اش در بطنش رشد کند. -بیا اینور اسرا. خواهش می کنم. اسرا از نگاه و لحن پیمان بغض می کند. هنوز دلش برای این مرد می رفت. -دیره پیمان. خیلی دیره.دیگه خسته شدم. بزار تموم شه زندگیمون! اسرا خیره چشم هایش تاکید می کند: -زندگی من و بچت امروز تموم می شه پیمان! پیمان جلو می آید تا دست اسرا را بگیرد که پایش لیز می خورد و با به هم خوردن تعادلش پیمان اسمش را حیغ می کشد اما... عاشقم کرد وپام رو‌ به تختش بازکرد...دخترونگیم گرفت و خیلی راحت منو از زندگیش بیرون انداخت و با یکی دیگه نامزد کرد...حامله که شدم، دیگه نتونستم ساکت بمونم چون من با شناسنامه سفید حامله بودم واین یعنی بی آبرویی.... https://t.me/+LgxCPI1Pt-Q3ZWVk
    Show more ...
    22
    0
    مخاطبای عزیزم خوندن رمان‌های جذاب وخفن رو از دست ندید❤️ 🔻🎁🔻🎁 عطرشکوفه های لیمو ❤️ کهربا 🧡 بازنده ها نمی‌خندند 💛 تنهایی 💚 شاپرک تنها 💙 عروسک آرزو 💜 منشورعشق 🤍 لوتی اماجذاب 🤎 منتهی به خیابان عشق ❤️ فودوشین 🧡 سونای 🖤 وصله ناجور دل 💛 سایه ی سرخ 💚 کابوس پر ازخواب 💜 پناهگاه طوفان 🤍 شاهزاده یخ زده 🤎 ازطهران‌تاتهران ❤️ تلاطم ماهی ها 🧡 ویرانه های سکوت 💚 فرنوه 🖤 سورئالیسم 💙 مجنون بی‌کلام ❤️ قرار ما پشت شالیزار 🧡 دنیای هپروت 💜 هزار و سیصد سکوت 🤎 جدال دوعین 🖤 آناشه 💛 راز طلسم 💚 رمانسرای تخیلی 💙 ماهرو ❤️ رویای عشق من 🧡 آنارام 🤍 به تودچارگشته ام 💜 بانوی رنگی 💙 همدرد 💚 همخونه استاد 💛 اسپار 🧡 طعمه‌ هوس 💙 بودن بعداز رها 💜 لمس تنهایی ماه ❤️ ماه در مه 💚 طنین تنهایی 🖤 پرونده ی ناتمام 💛 سایه های مست 🤍 به جهنم خواهم رفت 🤎 کیلومترصفر ❤️ سارال 🖤 وکیل تسخیری 💛 دلیبال 💚 سرنوشت شوم ملکه نور 💙 سایه مجنون 💜 کوارا 🤍 شبی در پروجا 🤎 گلاویژ ❤️ ستاره های نیمه شب 🧡 منفصل 💜 اوتای 💛 آبان سرد 💚 بابالنگ دراز 💙 دل بی‌جان
    Show more ...
    15
    0
    -کوچولو زیر میز قایم شدی که نبرنت ؟ فریا با موهای فرفری و زیبایش معصومانه او را نگاه می کند: -آخه خاتون تو حموم وشگون می گیره دردم می گیره! نامی با لبخند گونه اش را نوازش می کند: -بیا بریم من حمومت بدم قول می دم دختر آروم بشورم! فریا فین فین کنان می گوید: -آخه بی بی گفته دخترا رو کسی نباید ببینه! نامی پوزخندی زده و شروع به کندن لباس هایش می کند: -من کوچولو... در ضمن به خاتون بگو نترسه من با دختری که تازه جوونه زدن کاری ندارم! دختر و پسری که برخلاف اختلاف سنی زیادشون ناف بریده ی همن💥🔞
    Show more ...
    62
    1
    نویسنده_هستم😍 امشب اومدم با معرفی لیست و از#ممنوعه ترین و ترین رمان های 🔞🤤 فقط امشب فرصت جوین دارید بعد از اون لینک برای همیشه میشه ❌ همین الان انتخاب کن و جوین شو❌😃 🔞 🔞 🔞 🔞 🔞 پرمخاطبین‌ترین و جذاب‌ترین های امشب‌و از دست ندید😁👆🔥 🌹۱۵/۱/۱۴۰۱🌹
    Show more ...
    97
    1
    ‍ با قرار گرفتن لب‌های نبض‌دارش روی لب‌هام تنم گُر گرفت و وجودم سرشار از عطش شد. من دلم هر لحظه برای بوسیدن این مرد، برای نوازش‌هاش، حتی برای وسوسه شدنش پر می‌زد و عاشق‌تر از پیش می‌شد. هنوز لباس تنمون بود اما انقدر حرارت تن بی‌تابمون بالا رفته بود که انگار هیچ فاصله‌ای به نام لباس بینمون وجود نداشت. سرش روی گوشم نشست و صداش وجودم رو نوازش کرد: _ بهم اطمینان کن و نترس باشه؟ من به تو آسیب نمیزنم. دستم رو به حالت نوازش روی موهاش کشیدم و لب زدم: تیشرتِ خودش رو بیرون کشید و لباس‌خواب من رو هم از تنم در اورد. بیا ببین حاجیمون چجوری دلداده‌ی دخترک اغواگر قصه شده😍😉 بنرها کاملا واقعی هستن💯
    Show more ...
    69
    0
    چند بار بگم که دیگه فرصت عضویت‌و تمدید نمی‌کنم 😐؟ ولی به خاطر شما دوباره لیست‌و تمدید کردیم😁 هزار بار تو پیوی ازم رمان‌هایی رو درخواست کردید که خودمون میخونیم برای آخرین بار فرصت دارید تا قبل از ۲۲ امشب عضو vipبی‌سانسورترین رمان‌های سال که خودمون هم می‌خونیم بشید🎁❌
    66
    0
    توصیه‌ی ویژه نویسنده🎁 رمان‌هایی که درعرض یک ماه غوغا وچند هزار مخاطب رو به خودش جذب کرد...😍 این رمان‌ها بعداز اتمام میره برای چاپ🤷🏻‍♀️👇 بی سانسور خوندنشون‌ رو از دست ندید🔥🎁 🌸۱۵/۱/۱۴۰۲🌸 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 رمان های و ممنوعه‌ی بالا رو از دست ندید😉♨️ دارای محدودیت جدی سنی🔞❌لطفا از دست ندید😍
    Show more ...
    93
    1
    - تو ماشین بالا بیاری انقدر می‌زنمت صدای سگ بدی. محتوی معدم داره می‌جوشه و سرم داره گیج میره. با صدا عق می‌زنم که پشت دستش تو دهنم فرود میاد. - عق نزن اشغال! نمی‌تونم خودمو نگه دارم یه لحظه چشمام سیاهی میره و صدای بالا آوردنم با نعره‌های ماکان مخلوط میشن: - زندت نمی‌ذارم جنده پاپتی! ماشینمو به گوه کشیدی گوساله.
    7
    0
    ⭕️توجه توجه⭕️ به درخواست مخاطبان عزیز عزیز زحمت کشیده و یه لیست از رمان های جذاب وداغ رو‌برای اعضای چنل جمع کرده 💕⭕️💕⭕️💕 ری را 💛 مخمور شب 🖤 عطرشکوفه های لیمو ❤️ کهربا 🧡 بازنده ها نمی‌خندند 💛 تنهایی 💚 شاپرک تنها 💙 عروسک آرزو 💜 منشورعشق 🤍 لوتی اماجذاب 🤎 منتهی به خیابان عشق ❤️ فودوشین 🧡 وصله ناجور دل 💛 سایه ی سرخ 💚 کابوس پر ازخواب 💜 پناهگاه طوفان 🤍 شاهزاده یخ زده 🤎 ازطهران‌تاتهران ❤️ تلاطم ماهی ها 🧡 ویرانه های سکوت 💚 فرنوه 🖤 سورئالیسم 💙 دنیای هپروت 💜 هزار و سیصد سکوت 🤎 جدال دوعین ❤️ چشم های آهیل 🧡 تسبیح یاصلیب 🖤 آناشه 💛 راز طلسم 💚 رمانسرای تخیلی 💙 ماهرو 💜 رویای عشق من 🖤 آنارام 🤍 ققنوس در بند ❤️ همدرد 🧡 همخونه استاد 💛 اسپار 💚 طعمه‌ هوس 💙 سارال 🖤 بودن بعداز رها 💜 لمس تنهایی ماه ❤️ طنین تنهایی 🖤 لالایی برای خواب های پریشان 🤍 به جهنم خواهم رفت 🤎 کیلومترصفر ❤️ وکیل تسخیری 🧡 آوازقو 💛 دلیبال 💚 سرنوشت شوم ملکه نور 💙 کوارا 🤍 شبی در پروجا 🤎 گلاویژ ❤️ ستاره های نیمه شب 🧡 اوتای 💛 من نامادری سیندرلا نیستم ❤️ آبان سرد 💚 بابالنگ دراز 💙 دل بی‌جان 💕⭕️💕⭕️💕 فقط به درخواست شما⛔️
    Show more ...
    5
    0
    #پست۵۸۰ ولی دیگه کافیه! نمیذارم بیشتر از این منو بشکنی! من فردا می رم تهران و بعد هم بوشهر. بلیطمو هم گرفتم. چشمانم فراخ می شوند. سر به زیر می شود: -نمی تونم بمونم. می خوام کنار کسانی باشم که بهم احتیاج دارن! بهروز تونست برام بلیط تهیه کنه! با بغض می گویم: -پس من چی... خیره ام می شود. اشکش سر می خورد: -تو کار نیمه تموم داری. من حتی دلم نمیاد که طناز رو از خودت برونی چون اونم به یه امیدی کنار تو هست. همه چی دست خودته. اگر به نتیجه ای رسیدی که من در اون دخیل بودم که راهشو می دونی. اگر هم نه که من کارتو آسون کردم. شاید بعدا بفهمی. فقط می مونه این قرارداد ازدواج که طبق قانون اینجا بعد از این ویزای دو ساله ی موقتی که دارم ویزام‌دائم می شه. من می دونم که ۵ سال دیگه شهروند دائم انگلیس می شم . اما واقعا برام مهم نیست! اصلا شاید هم برنگشتم.تنها چیزی که ازش مطمئنم اینه که تامراسم عزاداری تموم‌شد ؛ همه چیزو به خانواده ام می گم. دیگه تحملش برام مشکله. من دارم زیر بارش له می شم. تلاش کردم اما نشد... عصبانی می شوم . بر می خیزم: -چه خوب واسه خودت بریدی و دوختی! -چون دیگه امیدی ندارم. شاید تا دیشب داشتم اما الان هیچ امیدی برای معجزه ندارم ! به لیوان شیر روی دراور نگاه می کند: -بابت شیر هم ممنونم. لطفا برو ! من می خوام با خیال راحت برای آبوام عزاداری کنم. چیزی به قلبم فشار می آورد. لنگ می زنم . به طرف در اتاق می روم. نگاهش به پاهایم هست. دستانش را به هم می فشارد. لبخندم تلخ است . می گویم: -توی پیاده رو شیشه افتاده بود و من پابرهنه بودم! سرش را بالا می آورد و من را نگاه می کند. ادامه می دهم: -ولی تو نگران من نباش! فردا چه ساعتی پرواز داری؟ دهانش می لرزد: -دوازده ظهر! -من امشب اینجا می مونم. اون پایین هستم و بالا نمیام. وسایلتو جمع کن. از اینجا تا فرودگاه کلی راهه. ساعت ۹ می ریم! اشکش را پاک می کند: -لازم نیست! پونه منو می بره. قبلا قرار گذاشتیم. سرم را روی یک شانه ام خم‌می کنم. دلخور و شکسته دلم. اما نمی خواهم آزارش بدهم. تا می توانم آن چهره ی غمزده راه نگاه می کنم و بعد سر تکان می دهم: -باشه عزیزم! هر طور تو بخوای..‌. و بی خداحافظی با قلبی اندوهبار بیرون می رم. چه شب سختی ست. چه درد عظیمی ست. به چشم دلم می بینم که جانم می رود و من آنقدر گناهکارم که حتی توان التماس و مجاب کردنش را ندارم. حتی نتوانستم بغلش کنم . حتی نخواست بدرقه اش کنم . حتی دلش به حال پای زخمی ام نسوخت. مراعاتم نکرد که حالم چطور است. ایران چشم به روی من بست.....
    Show more ...
    43
    1
    سلام دوستان نویسنده هستم💋 ❗️لیستی از لینک‌هایی که در اختیارتون قرار دادیم از مطرح ترین نویسنده های مجازی به همراه vip رمان های آنلاین‌شون از همراهیتون ممنونیم فقط تا آخر امشب فرصت دارید بعد از اون لینک‌ها به طور خودکار باطل میشن❌🔥😭 🍂رمان اول بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان دوم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سوم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهارم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان پنجم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان ششم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان هفتم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان هشتم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان نهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان دهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان یازدهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان دوازدهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سیزدهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهاردهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان پانزدهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان شانزدهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان هفدهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان هجدهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان نوزدهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیستم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیست ویکم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیست ودوم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیست وسوم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیست وچهارم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیست وپنجم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیست وششم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیست وهفتم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیست وهشتم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان بیست ونهم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ام بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ ویکم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ و دوم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ وسوم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ وچهارم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ و پنجم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ و ششم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ وهفتم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ و هشتم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان سی‌ ونه‌ام بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهلم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهل ویکم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهل ودوم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهل وسوم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهل وچهارم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهل وپنجم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهل وششم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهل وهفتم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهل وهشتم بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان چهل ونه‌ام بی‌سانسور🔞 💯 🍂رمان پنجاه‌ام بی‌سانسور🔞 💯 در آخرین ماه سال پرمخاطبین رمان‌ها رو فراموش نکنید...❗️👆😁
    Show more ...
    73
    1
    با طمانینه دستش را داخل جیب شلوار پارچه ای سرمه ای رنگش کرد و پاکت سیگارش را بیرون آورد و رو به مستانه پرسید: -دود سیگار که ناراحتت نمی کنه؟ مستانه سری به علامت جواب منفی تکان داد و به پشتی مبل تکیه داد. اصلانی در جعبه را باز کرد و سیگاری را بین لب هایش گذاشت و بعد با فندک نقره ای رنگش، سیگار ر روشن کرد و با ژستی ماهرانه پکی عمیق از سیگار گرفت. بعد سرش را به سمتی دیگر کرد و دودش را به سمت مخالف جایی که مستانه نشسته بود، بیرون فرستاد و دوباره به سمت مستانه برگشت و گفت: -این روزا بیشتر حواست به پدرت باشه ... حضورت براش دلگرمیه بزرگیه! مستانه آه عمیقی کشید و نگاهش را از صورت اصلانی که با دقت به او خیره شده بود برداشت و گفت: -بابا عادت نداره مشکلات کاریش رو برای ما توضیح بده ... از منم جز نگرانی برای حال و روزش کاری بر نمیاد ... دکتر گفته سیگار براش مثل سم می مونه... این روزا این قدر درگیره که بیشتر از همیشه به سلامتیش بی توجه! اصلانی دست چپش را روی پشتی مبل گذاشت و خیره در چشم های عسلی رنگ مستانه گفت: -نگران نباش! هیچ مشکل حل نشدنی توی زندگی بابات وجود نداره مستانه جان! بعد لبخند زد و ادامه داد: کاش منم کسی رو داشتم که نگران سیگار کشیدنای افراطیم بود! مستانه معذب از نگاه خیره ی اصلانی، انگشت هایش را در هم قفل کرد. اصلانی یکی از فنجان ها را برداشت و آن را مقابل مستانه گذاشت و گفت: -بخور عزیزم! بعد از روی مبل بلند شد و به سمت میز پدرش رفت. سیگار به نیمه رسیده اش را در زیر سیگاری خاموش کرد و دوباره به سمت مستانه آمد و گفت: -فهوه ات سرد شد مستانه جان! درست کنار مستانه ایستاد و خم شد و ظرف کریستال روی میز وسط را برداشت. مستانه به طرز نامحسوسی خودش را کمی عقب کشید. حس خوبی از این همه نزدیکی مرد و بوی عطر تندش که با بوی سیگار مخلوط شده بود نمی گرفت. اصلانی ظرف کریستال را که پر از گز بود به سمت او گرفت و گفت: -قهوه ات رو تلخ نخور! قبل از اینکه مستانه جوابی بدهد، در اتاق به ضرب باز شد. مستانه با دیدن پدرش سریع از روی مبل بلند شد و گفت: -سلام بابا جون! فرامرز لبخند کمرنگی به رویش زد و بعد از اینکه جواب سلامش را داد به سمت اصلانی برگشت و سرد و بی حس گفت: -دخترم گز دوست نداره! اصلانی لبخند زد و شانه بالا انداخت و گفت: -نمی دونستم اما یادم می مونه! بعد ظرف را روی میز گذاشت و به سمت در رفت و گفت: -گفتم تا شما بیای مستانه جان تنها نمونه! فرامرز چیزی نگفت و اصلانی دستش را روی شانه اش گذاشت و گفت: -دخترت نگران سیگار کشیدنت بود ... گفتم بهش که هیچ چیز نگران کننده و مشکل حل نشدنی وجود نداره! فرامرز عصبی نگاهش کرد و اصلانی با لبخند پلک هایش را روی هم فشرد و گفت: -خلوت پدر و دختریتون رو به هم نمی زنم!
    Show more ...
    35
    2
    چند بار بگم که دیگه فرصت عضویت‌و تمدید نمی‌کنم 😐؟ ولی به خاطر شما دوباره لیست‌و تمدید کردیم😁 هزار بار تو پیوی ازم رمان‌هایی رو درخواست کردید که خودمون میخونیم برای آخرین بار فرصت دارید تا قبل از ۲۲ امشب عضو vipبی‌سانسورترین رمان‌های سال که خودمون هم می‌خونیم بشید🎁❌
    40
    0
    توصیه‌ی ویژه نویسنده🎁 رمان‌هایی که درعرض یک ماه غوغا وچند هزار مخاطب رو به خودش جذب کرد...😍 این رمان‌ها بعداز اتمام میره برای چاپ🤷🏻‍♀️👇 بی سانسور خوندنش‌و از دست ندید لطفا🔥❌👇 🌸۱۲/۱۲/۱۴۰۱🌸 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک کانال vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 رمان های و ممنوعه‌ی بالا رو از دست ندید😉♨️ دارای محدودیت جدی سنی🔞❌ فقط تا قبل از ساعت ۱۸فرصت دارید.
    Show more ...
    33
    1
    – آبرومون تو تالار رفت، چرا هنوز نیومدید؟ همه‌ی مهمونا خسته شدن و سراغتون رو می‌گیرن! لباس‌عروس‌ میان‌ دستم‌ مچاله‌شد و با بغض نالید: - مامان، آرمین هنوز نیومده! صدای بهت‌زده مادر مانند ناقوس مرگ در گوشش زنگ خورد. - یعنی چی مگه میشه؟ جواب این همه فامیل رو چی بدیم دوساعته همه منتظرن... با بغض میان حرفش پریدم: اشکم سرازیر شد بدون اینکه به فکر ارایشم باشم. -نابود می‌شم‌ مامان‌، هزار تا‌ حرف‌ پشتم‌ می‌زنن... مخصوصا ارسلان و مادرش با اون جریانی که قبلا ... هما باحرص غرید. - ترسم از همین بود روشنا... دست خواهرت رو بگیر و زود بیا. خانواده پدرت دیدن این روز آرزوشون بود... حرف مادرم چون خنجر در قلبم فرو رفت. دستانم مشت شد. - اون که صبح اومد ارایشگاهی که تو بودی، یعنی چی؟ 💔 پدرم به خود که آمد، نعره زد. صدای پچ‌پچ مامان راشنیدم. -رویا هم غیبش زده،گوشیش رو جواب نمیده، نکنه.... ⛔️ دست و دلم به لرز افتاد نمی‌خواستم باور کنم. امکان نداشت #خواهرم با تموم #حسادت‌هاش چنین #خنجری در قلبم فرو کنه. اما حرفی که دو روز پیش با بدجنسی گفته بود: - نمی‌ترسی چشمای‌ عسلی‌ و خوش‌تیپی‌ آرمین‌ دردسرساز شه؟ مثل ارسلان که اون همه دختر زیر پروبالشه! نمی‌ترسی کسی با لوندی قاپش رو بدزده؟ زیادی ساده‌ای که انقدر به شوهرت اعتماد داری... زانوانش سست شد و روی زمین زانو زد. آرمین عاشقش بود همانطور که او عاشق بود. صدای زنگ تلفن نگاه خیس از اشکش را به سمت گوشی کشاند. کی تماس قطع شده بود؟اسم ارسلان که روی صفحه نمایان شد قلبش از حرکت ایستاد. هنوز بله نگفته بود که صدای خندانش در گوشش پیچید. - #عروس‌خوشگله‌عروسیت‌مبارک. داماد کدوم گوری قایم شده؟ میخوای بهت آدرس بدم ببینی در چه حاله....؟
    Show more ...
    34
    0
    @oranooossss به موقع ریش باشید لطفا چک می کنم💋❤️
    1
    0
    توصیه‌ی ویژه نویسنده🎁 رمان‌هایی که درعرض یک ماه غوغا وچند هزار مخاطب رو به خودش جذب کرد...😍 این رمان‌ها بعداز اتمام میره برای چاپ🤷🏻‍♀️👇 بی سانسور خوندنش‌و از دست ندید لطفا🔥❌👇 🌸۱۲/۱۲/۱۴۰۱🌸 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک کانال vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 لینک vip لو رفت😡🔞 🎁 رمان های و ممنوعه‌ی بالا رو از دست ندید😉♨️ دارای محدودیت جدی سنی🔞❌ فقط تا قبل از ساعت ۱۸فرصت دارید.
    Show more ...
    54
    1
    می‌گفت عاشقمه اما چرا من عروس بی داماد شدم و شوهرم شد پدر بچه ای که تو بطن خواهرمه؟ روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت و معصومیتش داده... روشنا با قلبی شکسته شاهد ازدواج خواهرش با عشقش میشه و دلیل این ازدواج هم معماییه که آرمین و روشنا در پی کشف اون راز هستند. رازی که دردی سنگین تر روی دل روشنا و آرمین میذاره تا جایی که روشنا ترک دیار میکنه و آرمین به یک مرد خشن تبدیل میشه و آوار میشه بر سر رویا تا اینکه....
    Show more ...
    12
    1
    #نویسنده_نوشت ! 📣📢پرمخاطب ترین و ممنوعه ترین و بی‌سانسورترین رمان های دوازدهم اسفندماه سال ۱۴۰۱ لو رفت🔞 لطفا تا لینک ها به باطل نشده جوین شید👇♨️ 🌸۱۲/۱۲/۱۴۰۱🌸 اولین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 دومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 سومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 چهارمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 پنجمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 ششمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 هفتمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 هشتمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 نهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 دهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 یازدهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 دوازدهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 سیزدهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 چهاردهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 پانزدهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 شانزدهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 هفدهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 هجدهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 نوزدهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 بیستمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 بیست ‌و یکمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 بیست و دومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 بیست و سومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 بیست و چهارمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 بیست وپنجمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 بیست وششمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 بیست وهفتمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 بیست و هشتمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 بیست و نهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 سیومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 سی و یکمین رمان ۱۰۰درصد انتخابی🔞 🌹 سی و دومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 سی‌ وسومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 سی‌ وچهارمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 سی‌ وپنجمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 سی و ششمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 سی و هفتمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 سی و هشتمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 سی ونهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 چهلمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 چهل و یکمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 چهل و دومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 چهل و سومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 چهل و چهارمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 چهل وپنجمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 چهل وششمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 چهل و هفتمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 چهل و هشتمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 چهل‌ ونهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 پنجاهمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 پنجاه و یکمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 پنجاه‌و دومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 پنجاه وسومین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 پنجاه وچهارمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 پنجاه وپنجمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌸 پنجاه وششمین رمان ۱۰۰٪انتخابی🔞 🌹 ♨️پرمخاطب ترین رمان های تاریخ🌸 ۱۲/۱۲/۱۴۰۱✌️😁 از دیدگاه مخاطبین❗️فقط امروز و همین حالا فرصت باقیست....
    Show more ...
    14
    1
    -من و برای آخرین بار ببوس ...! -سلام آقا،سلام خانوم. -خاتون کجاست؟ گلناز که طبق معمول این چند وقت با دیدن هیبت آبان زبان در دهانش قفل شده بود،با تته پته لب زد: -ت..تو سالن نشیمن ن..نشستن. نگاه سرد و سنگینش متوجه دخترک ریز نقش شد. -به خاتون خبر بده اومدم،بگو بعد اینکه دوش گرفتم به دیدنش میرم. -ب..بله چشم ساره با سرگرمی به دخترک هول شده نگاهی انداخت و سپس کمی خودش را بالا کشیده و باخنده ای ریز در گوش آبان پچ زد: - بعد میگم ترسناکی باورت نمیشه بیا دختره بدبخت الان از ترس سکته میکنه عصبی از برخورد نفس های ساره با گریبانش خودش را عقب کشیده و با اخم غلیظی نگاهش را از گلناز گرفت. و بی حوصله تکرار کرد: -میرم دوش بگیرم -پس منم تا اون موقع میرم پیش خاتون،گلناز برام قهوه بیار.. بی آنکه حتی لحظه ای دیگر معتل کند ،سالن ورودی را گذرانده و از پله ها بالا رفت. ببش از حد ظرفیتش امشب را تحمل کرده بود و حالا نیاز مبرمی به دوش آب گرم و قرص هایش داشت. حیف که باید به دیدار خاتون میرفت وگرنه تا صبح خود را در اتاقش زندانی کرده و بدون هیچ ریسکی در اتاقش را قفل میکرد. به بالای پله ها که رسید خواست به طرف اتاقش برود که توجهش جلب هوای خنک و سپس در باز بالکن شد. یادشان رفته بود در بالکن را ببندند؟ با گام های بلند به سمت بالکن راه افتاد. پرده های سفید حریر به خاطر باز بودن در و وزیدن باد تکان می خوردند. کیف و کتش را در دستانش جابه جا کرد و خواست در بالکن را ببندد که نگاهش مات ماند. متحیر به نیم رخ دخترک چشم دوخت. با دیدن سیگار و کام عمیقش ناخوداگاه اخم هایش بیشتر در هم گره خورد ،این دختر دیگر که بود! خشمگین از بی اطلاعی اش پا به بالکن گذاشت: -تو دیگه کی هستی ؟ با شنیدن صدای آشنای مرد دست دخترک در میانه راه خشک شد. مسخ شده به مقابلش نگاه کرد،حتی جرئت سر برگرداندن هم نداشت. آبان عصبی ازعدم واکنش دختر قدمی دیگر به جلو برداشت،یعنی صدایش را نشنیده بود؟ -با شمام خانوم.! صدای من و میشنوید؟ دندان هایش را از عجز به روی هم سایید. این آبان،نامزدش بود که اورا خانوم می نامید و غریبه می شناخت؟ با سگرمه هایی که بیشتر از آن در هم نمیرفت به نیمرخ نا آشنای دختر نگاه کرد و با تردید پرسید: -خدمتکاری اینجا؟ خون در رگ هایش منجمد شد،به او میگفت خدمتکار؟ صدای ضبحه دخترکی در قلبش پیچید و او ناباور به طرف کسی برگشت که روزی اورا کمتر از جان صدا نکرده و حال خدمتکار می نامیدش. خسته از روز تمام نشدنی اش دهانش را پر کرده تا چیزی بار دختر ناشناس کند که با دیدن یک جفت تیله براق،حرف در دهانش ماسید. دریای خروشان نگاه جانا که در تافی های آشنا اما غریبه شده مرد نشست، قطره اشکی بی اجازه به روی گونه اش غلتید. نگاه تیره مرد بی اراده ازچشمان بی نقص دخترک جدا شده و به دنبال قطره اشک سرگردان تا چانه اش کشیده شد..گریه میکرد! -سلام جان داد برای گفتن همین سه واژه و کلمه دیگری به روی زبان گس شده اش ننشسته بود... اصلا مگر آن بغض توپ شده در حنجره اش اجازه گفتن چیز دیگری را هم میداد؟ نگاهش چون آهنربا به روی تیله های شناور برگشته و با شنیدن زنگ آشنا،اما خش دار صدای دختر،کمی از شدت اخمش کاسته شد. بی اختیار پرسید: -من شما رو میشناسم؟ دق کرده از سوال آبان ،به آن تافی های فراموشکار لعنتی اش خیره شد و همین که خواست نام مرد را دل بزند صدای ملوس گربه ای اشرافی حناق شد بر سر فغانِ دل آتش گرفته اش.. -آبــان عزیــزم،کجایی..؟ ***** عاشق بودند؛ هردویشان....! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا ...حکم جانش را داشت... عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد... ژانر:عاشقانه/اجتماعی *****
    Show more ...
    -
    41
    1
    بهترین‌های تلگرام  تقدیم مخاطب های عزیز کانال🤩🤩🤩 🔻💕🔻💕🔻 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇 ... 💜🍇💜🍇 💜🍇💜🍇
    Show more ...
    48
    1
    #پارت_۱۸۰ موهامو تو چنگش گرفت و غرید: - چه خوردی؟ جواب بده! باهاش نه؟! جواب بده! با ترس نگاهش کردم، چشماش سرخ و بیرون زده بود. - به تو چه؟ هرکار دلم میخواست کردم چیکارمی؟ با پرتم کرد گوشه اتاق و نعره‌زد: - لعنتی ! چیکارم؟ بهت نشون میدم چیکارم... کمربندشو رو باز کرد و محکم کشید با وحشت گفتم: - تو خواستی این ازدواج واقعی نباشه... تو گفتی منو به چشم زنت نمیبینی... های پیراهنش رو با خشم کند. با‌دیدن های برجستش رومو گرفتم که داد زد: سمتم خیز برداشت و من خیره بهش سعی کردم خودمو خلاص کنم: - ولم کن... من با کسی نبودم! ناگهانی هامو و با چشم های خمار شدش گفت: دستش سمت لباسام رفت که... اینقدر حجم درخواست هاتون زیاد بود به سختی رمانو پیدا کردم براتون گذاشتم سریع عضو شید تا لینک رو باطل نکرده نویسنده🚶‍♀❤️
    Show more ...
    25
    0
    ⭕️توجه توجه⭕️ به درخواست مخاطبان عزیز عزیز زحمت کشیده و یه لیست از رمان های جذاب وداغ رو‌برای اعضای چنل جمع کرده 💕⭕️💕⭕️💕 مخمور شب 🖤 عطرشکوفه های لیمو ❤️ کهربا 🧡 بازنده ها نمی‌خندند 💛 تنهایی 💚 شاپرک تنها 💙 عروسک آرزو 💜 منشورعشق 🤍 لوتی اماجذاب 🤎 منتهی به خیابان عشق ❤️ فودوشین 🧡 وصله ناجور دل 💛 سایه ی سرخ 💚 کابوس پر ازخواب 💜 پناهگاه طوفان 🤍 شاهزاده یخ زده 🤎 ازطهران‌تاتهران ❤️ تلاطم ماهی ها 🧡 ویرانه های سکوت 💚 فرنوه 🖤 سورئالیسم 💙 دنیای هپروت 💜 هزار و سیصد سکوت 🤎 جدال دوعین ❤️ چشم های آهیل 🧡 تسبیح یاصلیب 🖤 آناشه 💛 راز طلسم 💚 رمانسرای تخیلی 💙 ماهرو 💜 رویای عشق من 🖤 آنارام 🤍 ققنوس در بند ❤️ همدرد 🧡 همخونه استاد 💛 اسپار 💚 طعمه‌ هوس 💙 بودن بعداز رها 💜 لمس تنهایی ماه ❤️ طنین تنهایی 🖤 لالایی برای خواب های پریشان 🤍 به جهنم خواهم رفت 🤎 کیلومترصفر ❤️ وکیل تسخیری 🧡 آوازقو 💛 دلیبال 💚 سرنوشت شوم ملکه نور 💙 کوارا 🤍 شبی در پروجا 🤎 گلاویژ ❤️ ستاره های نیمه شب 🧡 اوتای 💛 من نامادری سیندرلا نیستم ❤️ آبان سرد 💚 بابالنگ دراز 💙 دل بی‌جان 💕⭕️💕⭕️💕 فقط به درخواست شما⛔️
    Show more ...
    8
    0
    با وحشت به چشمای سرخش نگاه کردم - کدوم قبرستونی بودی تا این موقع؟ - خونه... خونه بابابزرگم! صدای فریادش روح از تنم جدا کرد: - به من دروغ نگو ماهور! پیش اون حرومزاده بودی؟ دستی به سرم کشیدم و خیره به چشماش گفتم: - به تو چه؟ چیکاره ای که بهت جواب پس بدم؟ - شوهرتم! شوهرت! باورم نمیشد این حرف ها رو امیر میزد... سعی کردم خودم رو بی تفاوت نشون بدم: - کدوم شوهر؟ گفته بودی هیچ وقت به عنوان زنت قبولم نمیکنی ک... با خیزی که سمتم برداشت ترسیده جیغ زدم، بین خودش و دیوار خفتم کرد و با همون عصبانیت گفت: ! اب دهنم رو قورت دادم و خیره به چشم های مشکی وحشیش، زمزمه کردم: - چیه کتکم میزنی؟ چنگی به پایین تتم انداخت که از درد چشمام سیاهی رفت: ماهور به اجبار باباش با رییس باند قاچاق خلاف ازدواج میکنه اما پسره اونو به عنوان زنش قبول نمیکنه تا اینکه... به خاطر حجم درخواست هاتون یه بار دیگه این بنر رو گذاشتیم سریع سیوش کنید دیگه گم نشه🙈❤️‍🔥
    Show more ...
    28
    0
    ⭕️توجه توجه⭕️ به درخواست مخاطبان عزیز عزیز زحمت کشیده و یه لیست از رمان های جذاب وداغ رو‌برای اعضای چنل جمع کرده 💕⭕️💕⭕️💕 مخمور شب 🖤 عطرشکوفه های لیمو ❤️ کهربا 🧡 بازنده ها نمی‌خندند 💛 تنهایی 💚 شاپرک تنها 💙 عروسک آرزو 💜 منشورعشق 🤍 لوتی اماجذاب 🤎 منتهی به خیابان عشق ❤️ فودوشین 🧡 وصله ناجور دل 💛 سایه ی سرخ 💚 کابوس پر ازخواب 💜 پناهگاه طوفان 🤍 شاهزاده یخ زده 🤎 ازطهران‌تاتهران ❤️ تلاطم ماهی ها 🧡 ویرانه های سکوت 💚 فرنوه 🖤 سورئالیسم 💙 دنیای هپروت 💜 هزار و سیصد سکوت 🤎 جدال دوعین ❤️ چشم های آهیل 🧡 تسبیح یاصلیب 🖤 آناشه 💛 راز طلسم 💚 رمانسرای تخیلی 💙 ماهرو 💜 رویای عشق من 🖤 آنارام 🤍 ققنوس در بند ❤️ همدرد 🧡 همخونه استاد 💛 اسپار 💚 طعمه‌ هوس 💙 بودن بعداز رها 💜 لمس تنهایی ماه ❤️ طنین تنهایی 🖤 لالایی برای خواب های پریشان 🤍 به جهنم خواهم رفت 🤎 کیلومترصفر ❤️ وکیل تسخیری 🧡 آوازقو 💛 دلیبال 💚 سرنوشت شوم ملکه نور 💙 کوارا 🤍 شبی در پروجا 🤎 گلاویژ ❤️ ستاره های نیمه شب 🧡 اوتای 💛 من نامادری سیندرلا نیستم ❤️ آبان سرد 💚 بابالنگ دراز 💙 دل بی‌جان 💕⭕️💕⭕️💕 فقط به درخواست شما⛔️
    Show more ...
    13
    0
    #پارت_صد_هفتاد_دو امیر سم را ریخت داخل لیوان و فریاد کشید: - بخورش! دختر اما دست و پایش یخ زده بود، با وحشت گفت: - بخدا اشتباه میکنی... من بهت نکردم! من به عشقمون... - ببر صداتو! خفه شو! بخورش اینو تا با دست های خودم نفستو نگرفتم! در ادامه با حرفش دیگر وسایل روی میز را با قدرت به زمین ریخت و خطاب به دخترکی که از ترس میلرزید فریاد زد: - چیه فکر نمیکردی دستت رو بشه؟ فکر کردی تا اخرش قراره منو با عشق مسخره و دروغت خر کنی؟ مزه با رفیقم زیر زبونت رفت نه؟ منم مزه مرگو الان بهت میفهمونم! سمت لیوان سمی جهید و درحالی که چانه دخترک را سفت گرفته بود، لیوان را نزدیک لبش برد. دخترک بریده بریده گفت: - میخورم... خودم میخورم! اگه با خوردن این میتونم دوست داشتنمو ثابت کنم میخورمش... امیر که با این حرف ها داغ دلش تازه شده بود لیوان را دست دختر داد و عقب کشید! دست به سینه و با پوزخند منتظر خودکشی دخترک ماند... درحالی که لیوان را به لبش نزدیک میکرد با بغض گفت: - وقتی اینقدر به من و عشقمون شک داری مردن برام بهتره... اما برای اخرین بار میگم، من بهت خیانت نکردم، اینو میخورم ولی بعد اگر حقیقتو فهمیدی حق اینکه سر قبرمم بیای نداری... - ببر صداتو هرزه! خفه شو! خودم دیدم لعنتی! فیلم وقتی داشت تو بغل دوستم میخوابید دیدم... از فشار توهین ها دختر بی مکث محتوایات لیوان را سر کشید و سوز تندی گلویش را اتش زد... درحالی که سمت میز خم میشد با سرفه امیری که رگ پیشانی اش بیرون زده بود را خطاب گرفت: - من با کسی نبودم... نمیتونستم باشم! بدون... بدون من و بچه تو شکمم فقط خودتی... تو، تو قاتل... زن و بچه خودتی... حامل...حامله...بود...م خون از دهان دخترکی که پخش زمین شده بود راه گرفت و امیر، بهت زده سمتش دوید و به نگهبانان بیرون در فریاد زد: - دکتر... دکتـــــر خبر کنید! ماهـــور! ماهور منو ببین... 🔞🔞🔞🔞🔞🔞 این رمان عضویت داره و فقط ۶۰ نفر دیگه میتونن عضو کانالش بشن.
    Show more ...
    17
    0
    ⭕️توجه توجه⭕️ به درخواست مخاطبان عزیز عزیز زحمت کشیده و یه لیست از رمان های جذاب وداغ رو‌برای اعضای چنل جمع کرده 💕⭕️💕⭕️💕 مخمور شب 🖤 عطرشکوفه های لیمو ❤️ کهربا 🧡 بازنده ها نمی‌خندند 💛 تنهایی 💚 شاپرک تنها 💙 عروسک آرزو 💜 منشورعشق 🤍 لوتی اماجذاب 🤎 منتهی به خیابان عشق ❤️ فودوشین 🧡 وصله ناجور دل 💛 سایه ی سرخ 💚 کابوس پر ازخواب 💜 پناهگاه طوفان 🤍 شاهزاده یخ زده 🤎 ازطهران‌تاتهران ❤️ تلاطم ماهی ها 🧡 ویرانه های سکوت 💚 فرنوه 🖤 سورئالیسم 💙 دنیای هپروت 💜 هزار و سیصد سکوت 🤎 جدال دوعین ❤️ چشم های آهیل 🧡 تسبیح یاصلیب 🖤 آناشه 💛 راز طلسم 💚 رمانسرای تخیلی 💙 ماهرو 💜 رویای عشق من 🖤 آنارام 🤍 ققنوس در بند ❤️ همدرد 🧡 همخونه استاد 💛 اسپار 💚 طعمه‌ هوس 💙 بودن بعداز رها 💜 لمس تنهایی ماه ❤️ طنین تنهایی 🖤 لالایی برای خواب های پریشان 🤍 به جهنم خواهم رفت 🤎 کیلومترصفر ❤️ وکیل تسخیری 🧡 آوازقو 💛 دلیبال 💚 سرنوشت شوم ملکه نور 💙 کوارا 🤍 شبی در پروجا 🤎 گلاویژ ❤️ ستاره های نیمه شب 🧡 اوتای 💛 من نامادری سیندرلا نیستم ❤️ آبان سرد 💚 بابالنگ دراز 💙 دل بی‌جان 💕⭕️💕⭕️💕 فقط به درخواست شما⛔️
    Show more ...
    14
    0
    گلچینی از #برترین‌و‌عاشقانه‌ترین رمان های ممنوعه‌های آنلاین تقدیم عزیزان کانال 😍👇 💕⚠️💕⚠️💕⚠️💕⚠️ جانان دختر ساده ای که ازروی عشق بامردی ازدواج میکنه که حبس کشیده ست وگذشته سیاهی داره اما 💕 روشنا روز عروسیش بدون داماد و سرشکسته برمیگرده خونه پدریش و... 💕 ابان رئیس جذابی که دلباخته کارمند دلبرش میشه اما.. 💕 تویک قدمی ازدواج یه آشنا عکس های برهنه ام رو برای نامزدم فرستاد عکس هایی که واقعیت نداشت اما 💕 دختری مبتلا به بیماری مرد هراسی مجبور به ازدواج با مردی‌ سرد و خشن می‌شود که ۱۵ سال از او کوچکتر است.مرد قصه بی‌خبر از این بیماری به او تجاوز می‌کند تا انتقام 💕 ازدواج اجباری پسر حاجی و معامله ای برای حفظ آبرو 💕 دختری که از بچگی دلش گیره پسرعموی لجبازش بود اما نگاه پسرعموی جذابش دنبال دختری که 💕 ماهک عاشق پسرمغروری میشه اما برای هم ممنوعه میشن ولی ماهک کوتاه نمیاد برای رسیدن به عشقش دست به هر کاری میزنه حتی... 💕 فرشید مربی باشگاه بدنسازی تهرانه توی یه منطقه پایین شهره یه دختره پولدار و پر ناز و عشوه که از دماغ فیل افتاده 💕 فریماه،دختر سختی کشیده ای که بعد از اینکه تیرداد عشق اول و پسر شوهرش بهش تجاوز می کنه، پا توی زندگی سرگرد آران احدی می ذاره، کسی که فریماه براش یه خط قرمز ممتده... 💕 ری‌را و دو تا از دوستاش توی اصفهان هم خونه ان که یک شب دو مرد غریبه بهشون تجاوز میکنه. پگاه قراره به زودی با طاها نامزد کنه و مجبور میشه .. 💕 صدف زنی‌مریض که شوهرش او را ترک کرده و بافهمیدن اینکه شوهرش درترکیه با معشوقه اش زندگی میکند 💕 لیدا قاتل‌مهدی شوهرشه اما کسی از راز خبرنداره جزفولاد؛رفیق صمیمی همسرش 💕 راحیل بخاطر زندانی بودن برادرش مجبور میشه صیغه ی دوست صمیمی داداشش بشه تا جایی برای موندن داشته باشه 💕 دخترشیطونی که خیلی اتفاقی باپرونده ای رو به رو میشه که اونو وارد دنیای سیاه یک مافیای بی رحم میکنه 💕 به دنبال رویاهام رفتم اما توچاه افتادم.چاهی که مجبورم کرد ازدواج کنم  وبچه بیارم اما مجبورشدم همسر و فرزندم رو ترک کنم درحالی‌که عاشقشون بودم 💕 دختری که بعد از قتل دو نفر در یک مهمانی سکوت کرده و.. 💕 فریاد موزیسین معروفی که طی یک حادثه زبونشوازدست داده اون تواوج روزگارسیاهش باخزانی آشنامیشه که.. 💕 عاشقش نبودم.اما عاشقم کرد و بعدرهام کرد. حالا برگشته تا انتقام جدایی‌مون رو بگیره 💕 علی مردی مذهبی‌که برای گرفتن حق برادرش دختر دشمنشون رومیدزده‌و.. 💕 رستابخاطر گذشته نمیتونه واردرابطه  زناشویی بشه ولی امین وادارش میکنه همبسترش بشه وتموم سفته هاروامضاکنه 💕 دل درگرو برادر دوستم داشتم ولی اون با همکلاسیش ازدواج کرد وحالا که همسرش فوت کرده مجبورش کردند با من ازدواج کنه 💕 بازی ماهرانه مردهوسباز اروپایی بادختری که نامزد داره وباازدست رفتن دخترونگیش باعث میشه 💕 می‌گفت عاشقمه اما من نمی‌خواستمش ونمیدونستم بانه گفتن به اون 💕 پسر شردانشگاه که سر دخترمحجبه با دوست هاش شرط بندی می‌کنه وفردای روزی که باهاش خوابیده میگه که همه چی نقشه بوده و.. 💕 حناازکشور دزدیده ومحکوم به تن فروشیه اما یک شب با دیدن سید الیاس ورق برمی‌گرده 💕 هنوزم نمی خوای سقطش کنی؟اگه شوهرت بفهمه‌خانوادت سرت وزنده زنده میبرن 💕 سارا دختری که بخاطرخانوادش تن به ازدواج بامردی میده که بویی ازاحساس نبرده ودرپی آزاراونه 💕 شاهد دزدی مداوم مدیراجرایی شرکت بودم ..شماره تلفنش رو گیر آوردم تا بهش از اختلاس یکی از شرکتهاش خبر بدم ولی غافل از اینکه با دم شیر بازی کردم 💕 هامون مردی که از خیانت نامزدش زخم خورده اس و از همه دخترها بیزاره امابخاطرخانوادش‌ محبور می‌شه نرگسی رو‌به عقد خودش دربیاره که.. 💕
    Show more ...
    44
    3
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio