- تیغ به دست توی حموم می خوای چیکار کنی؟
https://t.me/+E74Inzy5YCpmNmY8
اروم نگاهی به رییس انداختم.
دستم رو روی پیشونی عرق کردم کشیدم و اروم گفتم:
- اومدم تن برادرتون رو تمیز کنم.
نگاهی به داداشش که با ویلچر اورده بودمش توی حموم و لختش کرده بودم انداخت.
اومد جلو و دستمو گرفت:
- با تیغ می خوای تمیزش کنی؟
مدل جدیده؟
تنشو یه صابون بزن بیا بیرون دختر.
آروم لپم رو گاز گرفتم.
چطور می گفتم منظورم از تمیز کردن یعنی اونجاشه؟
بیچاره تنش داشت میسوخت و آرمان هم به فکر نبود.
- چکاوک، نکنه می خوای داداشم رو دستمالی کنی؟
از حرفش مات و مبهوت برگشتم سمتش، این چه حرفی بود؟
همین مونده بود دلم هوای تن یه فلج رو بکنه. یهو اشک نشست تو چشمام...
آرمان نجات دهنده من بود، فکر نمیکردم کسی که از بدبختی نجاتم داده باشه همچین فکری درموردم بکنه..
اشک چشمم رو پاک کردم.
آروم لیف رو کشیدم روی تن برادرش.
- من حتی اسم داداشتونم نمیدونم.
اقا شما سرپناه منید.
من فقط دیدم این بیچاره تنش داره میسوزه.
شما هم نبودید.
عصبی چنگی به شونم زد.
از جا پریدم، چرا هی عصبی تر میشد؟
من خدمتکار بودم باید این کار رو می کردم.
لبمو گاز گرفتم.
- تو غلط میکنی دست به مردونگی داداشم بزنی!
- خب مریض میشه.
- این که تنش از مو بسوزه بهتره تا شق کنه و...
لعنت بهت بیاد.
این تحریک شه دیگه نمی خوابه.
گونههام از حرفهای بی ملاحضش اتیش گرفت. دستمو گرفت و ژیلت رو گرفت.
- گه خوردی دست زدی اونجاش.
- من...من فقط خواستم کارمو بکنم.
- کجای اون قرارداد کوفتی نوشته بود لا پای داداشمو تمیز کن!
بغض کردم.
تاحالا کسی این طوری سرم داد نزده بود.
کلافه نفس کشید.
دستش هنوز روی شکمم بود.
منو محکم چسبونده بود به در.
شبی که از بیمارستان منو اورد خونه هم...
تا صبح بالا اوردم، حالم بد بود. بازم اینطوری منو میگرفت.
اشکمو که دید نوچی کرد.
- گریه نکن..من معذرت می خوام.
فقط دوست ندارم دست بزنی.
منم مردم. درسته فلجه ولی بهم بر میخوره.
متعجب سر بالا گرفتم.
- چرا باید بربخوره؟ نکنه شما هم توقع دارید اونجاتونو...
با اخم هیسی گفت و محکم لب هامو...
https://t.me/+E74Inzy5YCpmNmY8
https://t.me/+E74Inzy5YCpmNmY8
https://t.me/+E74Inzy5YCpmNmY8
سرپناه داد بهم به ازای اینکه از برادرش مراقبت کنم.
بیخبر از اینکه برادرش....
Show more ...