🔞🔞🔞🔞🔞🔞
🔞♥️🔞♥️🔞
@Sinoeyn ♡
#هوس_شیطان😈
#پارت۲۶۹
روی تخت خوابیده بودم که درد طاقت فرسایی رو دور ناحیهی شکم و لگنم حس کردم.
با حس این درد لعنتی، جیغی کشیدم و دستم رو به شکمِ دردناکم گرفتم.
شایان هول زده بلند شد.
نفس نفس میزدم و جیغ میکشیدم.
شایان نگران بالا سرم ایستاده بود.
از جا بلند شد و مانتوم رو آورد و تنم کرد.
با حس خیسی آب چشمهام درشت شد و با لکنت گفتم:
+کیسه آب... آبم پاره شد.
دارن میان شایان!
نمیدونم چطور لباس رو تنم کرد اما زمانی که به خودم اومدم روی ویلچر کشیده میشدم.
جیغ میکشیدم و عرق از همه جام سرازیر شده بود.
حس میکردم الانه که شکمم پاره بشه؛ دردم خیلی زیاد بود.
عرق و اشکم قاطی شده بود.
دستم رو محکم به دستهی ویلچر گرفته بودم.
زیرم از کیسه آبم خیس شده بود.
وضعیت وحشتناکی بود.
پرستاری که کنارم بود با هول گفت:
-تند تند نفس بکش.
زود باش دختر!
وضعیتت بده، ممکنه خفه بشن جنینای تو شکمت!
طبق حرفش عمیق و تند تند نفس میکشیدم.
از درد جیغی کشیدم و با گریه اسم خدا رو صدا زدم.
چشمم پایین رفت و قرمزی بین پام باعث شد جیغی بکشم..
شایان کجا بود؟
با لکنت داد زدم.
+بچ... بچه هام
پرستار دستم رو فشرد.
-آروم !
چیزی نیست.
زن سفید پوشی رو دیدم که با سرعت اومد و گفت:
- ببرینش اتاق عمل، سریع!
دیگه هیچی نفهمیدم...
@Sinoeyn ♡
🔞♥️🔞♥️🔞
🔞🔞🔞🔞🔞🔞
Mostrar más ...