El servicio también está disponible en tu idioma. Para cambiar el idioma, pulseEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Categoría
Ubicación del canal e idioma

audience statistics عروسـهِـ سیزدهـ سالِهـ

✨﷽✨  #عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ  رمان مناسب افراد زیر هجده سال نیست 🔞 
18 1930
~0
~0
0
Calificación general de Telegram
Globalmente
41 192lugar
de 78 777
7 347lugar
de 13 357
En categoría
3 011lugar
de 5 475

Género de suscriptores

Averigua cuántos suscriptores masculinos y femeninos tienes en el canal.
?%
?%

Idioma de la audiencia

Descubre la distribución de los suscriptores de canales por idioma
Ruso?%Inglés?%Árabe?%
Crecimiento del canal
GráficoTabla
D
W
M
Y
help

La carga de datos está en curso

Duración del usuario en el canal

Descubra cuánto tiempo permanecen los suscriptores en el canal.
Hasta una semana?%Viejos?%Hasta un mes?%
Ganancia de suscriptores
GráficoTabla
D
W
M
Y
help

La carga de datos está en curso

Hourly Audience Growth

    La carga de datos está en curso

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    _ آقا... درد داره توروخدا... _ هیش... می خوام بمالونم بهش  فقط؛  داخل نمی فرستم.  بر خلاف حرفم، نه تنها آروم نشد که ترسیده خودش رو بالا کشید و عصبی زدم روی پاش... جای دست هام کاملا روی پوست سفیدش موند و کلافه گفتم: _ تو چرا زبون نمی فهمی آخه؟؟ می گم نمی گامت، یعنی نمی گامت دیگه! بهم نگاهی کرد و وقتی لباشو باز کرد چیز بگه، فکری به ذهنم زد و لبخند خبیثانه ای نشست روی لب هام...!  انگشتم رو روی لبش گذاشتم  و کش دار گفتم: _ ولی دهنتو که می تونم بگام! می تونم اینجا رو با کی**رم پر کنم که نه تب کنی  و نه جر بخوری! نا باور سرشو تکون داد و سعی کرد از بغلم بیرون بیاد، محکم گرفتمش و ک*یرم رو جلو دهنش گذاشتم. دختر بچه ای که در‌ ازای اعدام نشدن قیم قانونیش پدربزرگش، به قاضی پرونده فروخته می‌شه🔞👇
    Mostrar más ...
    1 075
    1
    دلم هوس ل*ز با دوستمو کرده بود حتی فکر کردن به خوردن بهشتش هم باعث میشد حشری بشم و اب بهشتم راه ببوفته .. بی توجه به کلاس درس دستمو روی بهشتش گذاشتم که نگاهم کرد _دوستت داری نازتو بخورم ملیسا ؟ چشماش خمار شد و سرشو تکون داد ... انگشتمو وارد شورتش کردم و نگاهمو به اقا معلم دادم که درس میداد _بچه ها کلاس بسه برین تو حیاط یه بادی به سرتون بخوره ...فقط شما دوتا بمونید انگشتمو کمی وارد سوراخ ملیسا کردم و گفتم چشم کلاس خیلی سریع خالی شد و اقا معلم به سمتمون اومد التشو از شلوارش بیرون کشید و...
    Mostrar más ...
    645
    0
    🌹☆ ☆🌹
    356
    0
    #پارت_۱۰ _ این دختر ۱۷ ساله چطوری منو تمکین کنه؟ شما که میدونی من ناتوانی جسمی دارم . خونسرد گفت : _ یه شب باهاش بخواب و بکارتش رو بگیر اگه نشد پسش بده . پوزخند زدم کمر بندمو شل کردم و دست کوچولوشو گرفتم و بلندش کردم سمت اتاق بردمش _ چند سالته دختر با خجالت سرشو انداخت پایین _۱۷ _ میدونی شب زفاف چیه؟ _ آره خان‌زاده ندیمه ها گفتن درد داره _ نه من نمیذارم دردت بیاد عروس کوچولو ... دستمال خونی رو پرت کردم رو زمین و رو به مامان داد زدم : _ شب حجله تموم شد بیا اینم دستمال خونی حالا خیالت راحت شد عروس خونبست باکره بوده ، خیالت راحت شد تو این سن بدست من زن شد پوزخندی زد : _ بسه حالا انگار چیشده باید به وظیفه اش میرسید با عصبانیت سری تکون دادم و داخل اتاق شدم در رو محکم بستم ! آیناز روی تخت بود و از شدت درد داشت به خودش میپیچید _ آیناز با خجالت جواب داد : _ بله خان‌زاده _ اولین رابطمون چطور بود کوچولو ؟ هق زد _ من آمادگی نداشتم خیلی درد دارم دستم و دورش حلقه کردم _اما من آمادگی یه دور دیگه رو دارم پس تحمل کن _خیلی درد دارم خان زاده زیر دلش و نوازش کردم و زیر گوشش گفتم ؛ _چند بار بگم توی تخت بهم نگو خان‌زاده ؟ لب گزید _من دیگه نمی تونم خودم و از پشت بهش چسبوندم و خمار پچ زدم ؛ _تحمل کن من هنوز ازت سیر نشدم! 🔞
    Mostrar más ...
    قِصـاص یا صیغهـ 🍃
    ﷽ قِصـاص یا صیغهـ 🍃
    272
    1
    - درد داری آوا؟ آروم زیر دلمو نوازش کرد.نفسش خورد به لبام +باز ميخواي؟ گريه ام گرفت _آره! گوشه ي لبمو بوسيد : +بخواب!
    298
    0
    با شورت و سوتین تو اتاق داشتم برای خودم قر میدادم و خوشحال بودم که بعد ۳سال این شوهر غیابی رو میخام ببینم که در باز شد و یه پسر ناشناس وارد شد ... خواستم جیغ بکشم که به دیوار کوبیدم و جلوی دهنمو گرفت و گفت _تو کی هستی دیگه تو اتاق من چیکار داری با اخم نگاهش کردم سروع کردم به حرف زدن که چیزی از حرف ها نفهمید ... کلافه گازی از دستش که روی دهنم بود گرفتم که دادی زد و‌ دستشو کشید عقب _چته وحشی _وحسی تویی یا من ... اینجا اتاق منه نه تو ... با اخمای در هم نگاهش کردم که لب زد _تا قبل رفتنم اینجا اتاق من بود ...تو کی هستی _عروس خانواده م تو کی هستی با ابرو های بالا رفته نگاهم کرد و چشمک شیطونی زد _شوهرت سرش رو خم کرد و لب هام رو بوسید ...بدون توجه به تقلاهام دستش به سمت .... آموزش شب زفاف از پارت 1تا پارت 20💦🙈
    Mostrar más ...
    290
    0

    sticker.webp

    277
    0
    🌹☆ ☆🌹
    283
    0
    🌹☆ ☆🌹
    285
    0
    -داداشم می دونه هر شب زیرم جر می خوری و می گی تا دسته فرو کنم توت؟ مهسا لب های قلوه ای آصف را نوازش می کند و برجستگی اش را از روی شلوار می مالد! -تو هم که بدت نمیاد عشقم... می دونی که فقط واژن من تحمل کلفتیتو داره! این را می گوید و سپس دست آرشاویر را روی واژنش می گذارد! -آه ببین برای تو خیس شده آصف... می تونی به خاطر داداشت از این بهشت بگذری؟ آصف حس می کند که آلتش سیخ می شود و نزدیک است که شلوارش را پاره کند. -اگه با سکس دهانی بتونی راضیم کنی، امشب از خیر جر دادنت می گذرم توله! ساحل لبخند لوندی می زند و جلوی پایش می نشیند، زیپش را باز می کند و آلت کلفت مرد با رگ های برجسته اش را داخل دهان می کشد! -آه... زبونت داغه توله سگ! موهایش را چنگ می زند و تلمبه های وحشیانه اش را به ته حلق دخترک می زند! -خوب حال می دی زنداداش سکسی! آبش را روی صورت دختر خالی می کند و با گرفتن موهایش بلندش می کند. -برو رو تخت لنگاتو بچسبون به هم بده بالا! مهسا این بار با ترس می گوید: -اون جوری می میرم از درد آصف! آصف حشری شده با عصبانیت روی تخت پرتش می کند و پاهایش را بالا می دهد. وازن تنگ و خیسش را در ان حالت از نظر می گذراند و خودش را با او تنظیم می کند. خودش را با او تنظیم می کند و یک ضرب واردش می کند. میان رحمش کمر می زند و هر لحظه شدت ضربه هایش را بیشتر می کند جوری که تخت صدا می خورد. کلاهک آلتش را در می اورد و با ناله ی بلندی روی سینه ی دخترک آبش را خالی می کند که همان لحظه در باز می شود و صدای شوکه ی برادرش: -اینجا چخبره؟! مهسا دختری هرزه که همزمان با دو تا داداش رابطه داره... اون قراره زن آرشاویر یعنی داداش بزرگه بشه اما از آصف، برادر کوچکتر حامله می شه و آرشاویر اونو بچشو .........❌🔞
    Mostrar más ...
    -
    277
    0
    - شوهرت تو تخت عالیه خورشید جون! شنیدن این حرف پشتِ تلفن واقعا درد داشت. - ببین دیشب همینکه رسیدیم هتل گفت فقط لباساتو در بیار دیگه نگم برات تا صبح چیکارا کردیم! گفت تا حالا باهات نخوابیده، چه قدر تنگی تو دختر، شل می‌کردی الان باهات سر سفره عقد بود. خورشید به خودش توی آینه نگاه کرد این لباس عروسِ کوفتی را باید از تنش در میآورد. تنش می لرزید، زن از پشت خط خندید و گفت: - مهمونا رفتن؟ آخی عزیزم! حتما خیلی خجالت کشیدی! ولی ببین خودکرده را تدبیر نیست این دوماد شاخِ شمشاد الان دیگه شوهرِ منه... زنی وقیح! که دوستش بود به او خیانت کرده بود. اشک هایش را پاک کرد و زن با قهقهه ادامه داد: - باید قطع کنم گلم! مهیار الان تو حمومه منتظرم! دیر کنم ناراحت می‌شه... ماشالله چه کمری هم داره خورشید جون بد کاری کردی استفاده نکردی! بوس به چشمات که می‌دونم الان خیلی گریه کردی... بای! تلفن را قطع کرد... صدایِ داد و بیداد از بیرون اتاق می‌آمد. خورشید که خودش را به سالن رساند، مرد جوان عصبانی را دید که همه را کنار می‌زد تا به خورشید برسد... اخم هایش در هم بود و طلبکار داد زد: - تو زن اون حرومزاده‌ای؟! خورشید با حرص گفت: - من زن کسی نیستم... به سفره عقد اشفته اش اشاره کرد و گفت: - می‌بینی که! فردین زیر لب غرید: - اون حرومزاده ای که با مادر من رفته گ الان کدوم گوریه؟ همه با تعجب به فردین نگاه می‌کردند و خورشید با بغض گفت: - از مادرت نپرسیدی کجان؟! پیش پات بهم زنگ زد، گفت الان هتلن! مثل اینکه شب خوبی رو هم سپری کردن... رگ گردن فردین بیرون زده بود از فرط حرص..‌ دست خورشید را کشید و حینی که او را دنبال خود می‌کشاند پرت کرد توی اتاق و در را بست و قفل کرد! با عصبانیت داد زد: - فکر کن ببین کدوم جهنمین! وگرنه همون شبو اینجا واسه تو میسازم...!
    Mostrar más ...
    320
    0
    بیام با یه اشاره :'))))))))))))

    44933209_924453158788231_2962811528975752908_n.mp4

    361
    1
    مرد خلافکاری که دختر سرهنگو دزدیده و میخواد بخاطر انتقام بهش تجاوز کنه ولی ...🙊💦 👅 🔥🔞 تیارای بیهوشو داخل اتاق بردم و روی تخت گذاشتم .. چشم بندش رو روی صورتش فیکس کردم عطر تلخی زده بود که ص‌ک‌صیش کرده بود و لباساش برجستگی های بدنش رو نشون میداد و دیونه‌م میکرد در رو بستم و از پشت قفل کردم نیشخندی زدم و سمت کیسه داخل اتاق رفتم و از داخلش وسایل رو در آوردم .. پایه دوربین رو تنظیم کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم همه چی به خوبی تموم شده از دوربین فاصله گرفتم لباسام رو عوض کردم و جاشون رو به لباس تمام دادم ماسک رو روی صورتم تنظیم کردم مثل همیشه تاریک و سیاه مثل همیشه نباید قربانی منو بخاطر بیاره. سمت دخترک رفتم کامل لباساش رو در آوردم و از بدنش چند تا عکس انداختم .. با احتیاط دستاش رو به پشت آوردم و به پاش بستم‌.. چشم بندش رو مرتب کردم و چندتا عکس هم تو این حین انداختم دوربین رو روی ضبط تنظیم کردم و شروع به لمس اندامش کردم. آروم انگشتامو وسط پاش برده و با لمسش ناله مردونه کردم.. بدن بلوری و نابش فوری تحریکم کرد ولی دلم میخواست صدای ناله و جیغاش رو همه بشنون. سمت دارویی که برای بهوش آوردنش بود رفتم و نزدیک بینیش کردم و منتظر موندم به خودش بیاد بعد از چند مین شروع کرد به تکون خوردن و سرش رو به عقب آورد و جیغ زد.. دستمو روی سینه‌هاش چفت شد اسپ.نکی به رون‌ و با.سن لخ‌تش زدم و حریصانه بدون توجه به جیغ و گریه هاش توش تل*مبه میزدم ولی با باز شدن در .......❌❌❌
    Mostrar más ...
    390
    0
    دیلـ*ـدوی ویبراتوریو روشن کرد با وحشت حرکاتش رو زیر نظر گرفته بودم میدونستم تنبیه سختی در انتظارمه... دکمه شلوارشو باز کرد سریع لخت شد ... با دیدن حجم بزرگش وحشت زده عقب عقب رفتم ... ویبراتور به دست سریع سمتم اومد دستمو گرفت پرتم کرد روی تخت ... کمرمو گرفت حالت داگی بهم داد _اربـ...ـاب ... با دست محکم به تن لختم زد +هیش...!امشب قراره هر دو سوراخات همزمان جر بخورن ! بلافاصله همزمان ویبراتورو واردم کرد و با شدت شروع به ....🔞💦
    Mostrar más ...
    -
    468
    0
    #پست1 عصبی از دیدن چاک سینه هایم توی آینه، که با این لباس سفیدِ عروس، بیش از حد توی چشم میزند، میغرم: -من این آشغالو نمی‌پوشم! میکاپ آرتیستِ اختصاصی سعی میکند با لبخندِ ملایم مضحکش آرامَم کند: -خیلی بهتون میاد غوغا جون! چرا می‌گید آشغال؟ جوابش را نمی‌دهم و با حرص دستم را دو طرف یقه ی دکلته ی پیراهن میگذارم. سعی میکنم پیراهن را روی سینه‌هایم بالاتر بکشم، اگر بشود! صدای مردانه ‌ی پر تمسخر نجم را می‌شنوم: -بهت خیلی میاد بلوبری! طعنه‌ی توی کلامش آتشم می‌زند با حرص می‌غرم: -نصفه ممه هام بیرون افتاده، چیش بهم میاد؟! چشمهای آرایشگر قد پیاله میشود! بدتر از آن، نگاه بهت زده ی مرد است که به وضوح حسش میکنم! و صدای مردانه ی آرامش: -عفت کلام داشته باش عزیزم! با خنده ی پر حرصی برمیگردم و صاف نگاهش میکنم: -چیه؟ تا حالا اسم م.مه به گوشِت نخورده؟! انگار اصلا انتظار این جواب را نداشت، که حالا ناباور خیره ام است! با تکخندی سر تا پایش را از نظر میگذرانم و البته که... هیچ نقصی پیدا نمیکنم. اما خب... - آقای سر تا پا ادب و کلاس و شخصیت و شعور... تا حالا اسم اجزای بدن به گوشِت نخورده؟! خودت نداری؟ یا نمیدونی چی ان؟ میخوای خودم باهاشون آشنات کنم؟ میخوای یادت بدم آقای رضاییِ چشم و گوش بسته ی صفر کیلومتر؟!! صورتش جوری در هم میشود که کارد بزنی، خونش درنمی آید! زن آرایشگر با خجالت زمزمه میکند: -خاک به سرم! راضی از به هم ریختنِ اویی که حالا لبخند پرتمسخرش جمع شده، قدمی به سمتش برمیدارم. بدون توجه به زیپ بازِ لباس عروس و چاک سینه هایی که زیادی توی چشم میزند، میگویم: -اگه تو دهنم فلفل نمیریزی، باید بگم که این دوتا... دستم را روی سینه هایم میگذارم: -اسمشون ممه ست! فک خوشگلِ مردانه اش جوری فشرده میشود که هرآن ممکن است بشکند! قدم بعدی جلوتر میگذارم و ادامه میدهم: - درست روبه رویش می ایستم و با تکخندی، خیره به چشمهای میشی و خشنش که حالا آماده ی انفجار است، زمزمه میکنم: -یه سری هام که مثل تو کلا صفر کیلومترن، احتمالا بهش میگن بالاتنه! چشمهایش سرخ می‌شود. خجالت کشیده یا عصبانی ست؟ چیزی که در من تعریف نشده، خجالت است! توی چند سانتی صورتش پچ میزنم: -لابد به کلوچه هم میگید پایین تنه! نگاه به خون نشسته‌اش بین چشمان آرایش کرده ام جابه‌جا می‌شود. کجخند پرتمسخری تحویلش می‌دهم و اشاره‌ به پایین تنه‌اش می‌کنم. -به دم و دستگاه خودت چی می‌گی؟ لابد ناناز! ناناز کوچولو... یا نجم کوچولو!! فقط این را می‌فهمم که نفس نمی‌کشد. نگاهش از من می‌گذرد و یک نگاه کوتاه و آتشین به آرایشگر می‌کند. آرایشگر جوان همان دم به خود می‌آید و به ثانیه نمی‌کشد که از اتاق بیرون می‌رود! با بسته شدن در، نگاه او به سمت من می‌چرخد. این نگاه یعنی... دخلت آمده غوغا! قلبم پایین پایم می‌افتد، ولی... سرکش‌تر از آن هستم که پیش این مردِ چشم میشیِ برزخیِ سگ‌اخلاقِ سردِ زیادی های‌کلاس، کم بیاورم! با نگاه طلبکار و مغرورم ادامه می‌دهم: -دلم نمی‌خواد م.مه‌هام رو تو و هیچ احدی ببینن ناناز کوچولو! ناگهان بازویم را محکم می‌گیرد قبل از اینکه به خودم بیایم، با خشونت برم می‌گرداند! بی‌اراده نفسم قطع می‌شود! دم گوشم با کینه و حرارت زمزمه می‌کند: -بی‌ادبی نباش بلوبری... در شأن من نیست که خانومم تا این حد دهن پاره و بی‌تربیت باشه! آتش می‌گیرم از غرور و خودپسندی و ادبش! - شأن‌تو سگ بِگا... قبل از اینکه جمله‌ام تمام شود، دستش را محکم‌تر به پهلویم می‌فشارد: - می‌دونی که تحملت چقدر برام سخته؟ می‌دانم! لعنت بهش... خوب می‌دانم! با زهرخندی می‌گویم: -تو این یه مورد تفاهم داریم گویا! و مثل سگ دروغ می‌گویم! من اصلا قصدم سیریش شدن و چسبیدن به اویی‌ست که تحملم را ندارد!! هرچه بیشتر نتواند تحمل کند، بیشتر سیریش می‌شوم، تا بیشتر اذیت شود! -به هرحال این هدیه‌ی ناقابل پیشکش شما شده جناب رضایی! اگر خوشت نمياد، می‌تونی تا دیر نشده پس بفرستیش! انگشتهای مردانه‌اش کم کم از شانه‌ام سر می‌خورند... تا ترقوه و سپس... نرمی بالای سینه‌ام! مات و بی نفس نگاهش می‌کنم. می‌خواهم دستش را پس بزنم، اما با لحظه‌ای بعد، انگشتانش درست روی نرمیِ سینه‌‌ی چپم کشیده می‌شود. -عادت به پس فرستادن هدیه ندارم، حتی اگه ارزش نداشته باشه... تحمل نمی‌کنم و متنفرتر از او می‌غرم: -پس دست کثافتتو از رو سینه‌م بردار، قبل از اینکه ناناز کوچولوت راست کنه و یادت بره که حالت داشت ازم به هم می‌خورد! گستاخی‌م متحیرش می‌کند! اما کم نمی‌آورد و فشار محکمی به سینه‌ام می‌آوردو... شروعشه😍 و ادامه:
    Mostrar más ...
    آغوش باران‌زده☔️شیرین‌نورنژاد
    طنز و عاشقانه با کلی ماجرای هیجان انگیز🥰 دوتا دیونه درست ضد هم! دختر تتوآرتیست وحشی که یه لحظه آروم و قرار نداره و آقای خشک و سرد و مغرور، که انضباط و ادب از اصول اولیه‌ی زندگیشه! وای از روزی که این دوتا مجبور بشن همدیگه رو تحمل کنن😱 هفته‌ای 6 پارت 😍
    1 054
    4
    دلم هوس ل*ز با دوستمو کرده بود حتی فکر کردن به خوردن بهشتش هم باعث میشد حشری بشم و اب بهشتم راه ببوفته .. بی توجه به کلاس درس دستمو روی بهشتش گذاشتم که نگاهم کرد _دوستت داری نازتو بخورم ملیسا ؟ چشماش خمار شد و سرشو تکون داد ... انگشتمو وارد شورتش کردم و نگاهمو به اقا معلم دادم که درس میداد _بچه ها کلاس بسه برین تو حیاط یه بادی به سرتون بخوره ...فقط شما دوتا بمونید انگشتمو کمی وارد سوراخ ملیسا کردم و گفتم چشم کلاس خیلی سریع خالی شد و اقا معلم به سمتمون اومد التشو از شلوارش بیرون کشید و...
    Mostrar más ...
    1 791
    3
    #part9 _ می دونی چرا بهشتت پاره شد؟ دستم رو روی شورتش گذاشتم وآروم انگشتم رو روی بهشتش کشیدم و زیر گوشش گفتم:  _ چون کی**رم کلفته و این سوراخ کوچولوی تو تنگ! دست کن تو شورتم، ببین کلفتیشو! خودم دستشو گرفتم و به زور فرو کردم توی شلوارم... _ درش بیا حورا، باید ببینی اربابت کیه!از این به بعد تو اینجایی که بهش خدمت کنی... درش بیار تا دوباره نکردمت و پاره نشدی! با شنیدن پارگی به وضوح بدنش لرزید و مجبور شد کاری که می خوام رو بکنه... مردونه ام با یه فشار بیرون افتاد که بلندش کردم و روی پاهام نشوندمش و عضوم رو فرستادم لای پاش... _ آقا... درد داره توروخدا... _ هیش... می خوام بمالونم بهش  فقط؛  داخل نمی فرستم.  ❌👇💦
    Mostrar más ...
    1 623
    1
    🌹☆ ☆🌹
    962
    0
    با شورت و سوتین تو اتاق داشتم برای خودم قر میدادم و خوشحال بودم که بعد ۳سال این شوهر غیابی رو میخام ببینم که در باز شد و یه پسر ناشناس وارد شد ... خواستم جیغ بکشم که به دیوار کوبیدم و جلوی دهنمو گرفت و گفت _تو کی هستی دیگه تو اتاق من چیکار داری با اخم نگاهش کردم سروع کردم به حرف زدن که چیزی از حرف ها نفهمید ... کلافه گازی از دستش که روی دهنم بود گرفتم که دادی زد و‌ دستشو کشید عقب _چته وحشی _وحسی تویی یا من ... اینجا اتاق منه نه تو ... با اخمای در هم نگاهش کردم که لب زد _تا قبل رفتنم اینجا اتاق من بود ...تو کی هستی _عروس خانواده م تو کی هستی با ابرو های بالا رفته نگاهم کرد و چشمک شیطونی زد _شوهرت سرش رو خم کرد و لب هام رو بوسید ...بدون توجه به تقلاهام دستش به سمت .... آموزش شب زفاف از پارت 1تا پارت 20💦🙈
    Mostrar más ...
    947
    0
    - درد داری آوا؟ آروم زیر دلمو نوازش کرد.نفسش خورد به لبام +باز ميخواي؟ گريه ام گرفت _آره! گوشه ي لبمو بوسيد : +بخواب!
    1 416
    0
    #پارت_۱۰ _ این دختر ۱۷ ساله چطوری منو تمکین کنه؟ شما که میدونی من ناتوانی جسمی دارم . خونسرد گفت : _ یه شب باهاش بخواب و بکارتش رو بگیر اگه نشد پسش بده . پوزخند زدم کمر بندمو شل کردم و دست کوچولوشو گرفتم و بلندش کردم سمت اتاق بردمش _ چند سالته دختر با خجالت سرشو انداخت پایین _۱۷ _ میدونی شب زفاف چیه؟ _ آره خان‌زاده ندیمه ها گفتن درد داره _ نه من نمیذارم دردت بیاد عروس کوچولو ... دستمال خونی رو پرت کردم رو زمین و رو به مامان داد زدم : _ شب حجله تموم شد بیا اینم دستمال خونی حالا خیالت راحت شد عروس خونبست باکره بوده ، خیالت راحت شد تو این سن بدست من زن شد پوزخندی زد : _ بسه حالا انگار چیشده باید به وظیفه اش میرسید با عصبانیت سری تکون دادم و داخل اتاق شدم در رو محکم بستم ! آیناز روی تخت بود و از شدت درد داشت به خودش میپیچید _ آیناز با خجالت جواب داد : _ بله خان‌زاده _ اولین رابطمون چطور بود کوچولو ؟ هق زد _ من آمادگی نداشتم خیلی درد دارم دستم و دورش حلقه کردم _اما من آمادگی یه دور دیگه رو دارم پس تحمل کن _خیلی درد دارم خان زاده زیر دلش و نوازش کردم و زیر گوشش گفتم ؛ _چند بار بگم توی تخت بهم نگو خان‌زاده ؟ لب گزید _من دیگه نمی تونم خودم و از پشت بهش چسبوندم و خمار پچ زدم ؛ _تحمل کن من هنوز ازت سیر نشدم! 🔞
    Mostrar más ...
    قِصـاص یا صیغهـ 🍃
    ﷽ قِصـاص یا صیغهـ 🍃
    908
    0

    sticker.webp

    829
    0
    🌹☆ ☆🌹
    843
    0
    🌹☆ ☆🌹
    853
    0
    دیلـ*ـدوی ویبراتوریو روشن کرد با وحشت حرکاتش رو زیر نظر گرفته بودم میدونستم تنبیه سختی در انتظارمه... دکمه شلوارشو باز کرد سریع لخت شد ... با دیدن حجم بزرگش وحشت زده عقب عقب رفتم ... ویبراتور به دست سریع سمتم اومد دستمو گرفت پرتم کرد روی تخت ... کمرمو گرفت حالت داگی بهم داد _اربـ...ـاب ... با دست محکم به تن لختم زد +هیش...!امشب قراره هر دو سوراخات همزمان جر بخورن ! بلافاصله همزمان ویبراتورو واردم کرد و با شدت شروع به ....🔞💦
    Mostrar más ...
    -
    803
    2
    ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ _الان یه ماهه پریود نمیشی، همین الان زنگ زدم قیم‌ات بیاد دنبالت تا تکلیفت معلوم شه! تیدا فین فین کنان میگوید: _بخدا خانم مدیر من کاری نکردم، این ماه قول میدم ماهانه شم! مدیر پوزخند می زند و با ابروهای نازکش سر تا پایش را برانداز میکند: _داری کیو خر میکنی دختر؟ شرط مدرسه این بود که کسی نفهمه صیغه شدی! تیدا به زیر گریه میزند. اگر سلیم میفهمید او ماهانه نشده پوستش را می کَند! فقط یک شب قرص نخورده بود و این گند بالا آمد! سلیم که به داخل اتاق میاید تیدا با دیدنش به سکسکه می افتد. مدیر با عصبانیت تشر می زند: _شما قول داده بودین کاری به این بچه نداشته باشید این بچه یکماه ماهانه نمیشه، این بود قولتون؟ سلیم سینه ستبر می کند و نگاهی ترسناک به سمت تیدا روانه که بیچاره در خود جمع میشود: _این بچه که میگید زنمه ، اگه کاری هم کرده وظیفشه شوهرش رو تمکین کنه! تیدا از خجالت هینی میکشد و مدیر چشم گرد میکند: _همین الان پرونده ش رو میدم زیر بغلش، اخراجه! سلیم دست تیدا را میکشد و قبل از اینکه مدیر پرونده را تحویل دهد از مدرسه بیرونن میزننند. تیدا گریه کنان می نالد: _اما من میخواستم درس بخونم، دلم برای دوستام تنگ میشه. قول میدم دیگه قرصایی که میدی و همون شب بخورم. سلیم خشمگین به سمتش برمیگردد: _خفه شو‌تیپا، بخدا اگه بفهمم تو این مدرسه لعنتی کاری کردی که بچه م چیزیش بشه از چشم خودت دیدی! تیدا لب بر می چیند: _من حامله نیستم مطمئنم ، چون اونشب جلوگیری داشتی! سلیم فریاد میزند: _جلوگیری نداشتیم پس برای چی اصرار به قرص داشتم؟ تیپا را محکم در ماشین پرت می کند و دکمه های مانتو سرمه ای مدرسه اش باز می کند: _همین الان دراز میکشی تا معاینه ت کنم، دکتر این مملکتم میفهمم حامله ای یا نه! تیدا به اجبار با خجالت لخن میشود و با دستانش سنه های نقلی اش را می پوشاند که سلیم او را روی صندلی می خواباند: _دراز بکش، یالا تیدا معذب دراز می کشد که کاوه انگشت در واژنش می غرد: _تو حامله ای! اما لعبت چه خیسه! خم می شود و زبانش را روی.... سلیم شایگان مرد خوش هیکل و امروزی که همه حاجی صداش میزنن و براش تا کمر خم میشن نمیدونن چه گذشته ایی داره، نمیدونن دختر قشنگ قصه مونو توی تخت کشونده و وقتی از تنش سیراب شده و وقتی چندتا قطره خون بکارت ندیده اونو پس میزنه و تنهاش میذاره....! حالا سالها گذشته و حاج سلیم شایگان قراره برای برادرش، برای مردی که از رگ گردنش بهش نزدیک تره بره خواستگاری....خواستگاری خیاط خانمی که عجیب بوی توت فرنگیش اونو به گذشته میبره‌....دختری که...🍓🔞❌🔥 دختر کوچولویی که زن یه حاجی متعصب شده🔞🥺 هشدار ممنوعه‌است❗️✋
    Mostrar más ...
    887
    4
    وقتی میای صدای پات از همه جاده‌ها میاد انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد تا وقتی که در وا میشه لحظه دیدن می‌رسه هر چی که جاده‌ اس رو زمین به سینه من می‌رسه ..

    52376549_249960410924738_7691514240659218726_n.mp4

    1 009
    1
    🔞♨️ _ داف شدی، فکر نمی‌کردم تا این حد تغییر کنی! چند قدم باقی مونده رو هم طی کرد و به فاصله‌ی یک بند انگشت جلوم ایستاد. از برق نگاهی که داشت تنم رو رصد می‌کرد ترسیدم.. _ فرستادنت آرایشگاه لباس سفید تنت کردن من جذب تو کنن؟ بهشون نگفتی یه خون بس ارزش این کارا رو نداره؟ نگفتی بهشون به‌جا سفید باید لباس مشکی تنم می‌کردین دارم می‌رم جهنم؟ وقتی جوابی ازم نشنید عصبی تر شد و با جفت دست هاش س*ینه‌هام رو توی مشتش گرفت و فشرد. از درد جیغی کشیدم سعی کردم دستش رو جدا کنم اما با لذت به درد کشیدنم نگاه می کرد و پوزخندی گوشه ی لبش جا خوش کرده بود. _ س*ینه هاتم کوچولوعه باید بزرگش کنم.. دستش رو کشید و نفس راحتی کشیدم اما این نفس راحتم زیاد طول نکشید که با یک دست لباس مجلسی شیری رنگی رو که نرگس جون به زور تنم کرده بود رو از وسط سینه‌ام جرش داد.. خشکم زده بود و به مرواریدهایی که از لباسم جدا شدن و به زمین می‌افتادن چشم دوخته بودم. _  هنوز سوتی*ن اسفنجی  پوشیدی و س*ینه‌هات اندازه هسته هلو ؟ دستش رو نوازش وار وسط س*ینه‌ام کشید و از تماس دستش به پوستم تنم مور مور شد. _ نترس خودم برات بزرگش می کنم‌. سرش رو خم کرد و س*ینه‌ام رو به دندون گرفت‌‌.. بدنم سست شد و از ترس زانو هام خم شدن و دستش رو به طرف‌‌‌... 🔞❌ آیه به خاطر آزادی مادرش از زندان زیر بار ازدواج اجباری که عموش براش تعیین کرده می‌ره و زن فریدی میشه که روانی و..‌😱🔞
    Mostrar más ...
    کـامـ🔞ـ هـوســ💦ـ
    ممــنـــــــــوعــــه و بزرگـســــــــال💦🔞 ◇ ◇ چه کسی گفت که مستی فقط از جام شراب است من ز میخانه‌ی چشمان تو هر لحظه خرابم👀♥️🌿 ◇ ◇ بـہ قـلـم بِلا
    1 102
    4
    از شدت درد و خونریزی بهشتم به گریه افتاده بودم - جونم عروسک هرزه ام درد داری آره ؟ دردت گرفته؟ درد خوبه عروسک خوبه برات + باراد ‌...اخ ...توروخدا ولم کن محکم تر به پشتم ضربه زد و غرید - کی اجازه داد اسممو به زبون هر*زت بیاری؟ کی اجازه داد هان؟ الان چی باید صدام کنی؟ + مستر، ارباب -اووووف عالیه دختر خوب خودشو ازم بیرون کشید و به پهلو خوابوندتم پشتم قرار گرفت پاهامو با دستش از هم جدا کرد - تنگی تنگ، انگار نه انگار روزی صد بار زیرمی با التماس گفتم: -ارباب آخ امشب نمیتونم ، خواهش میکنم ارباب انگشتش رو کم کم واردم کرد و ....😱🔥💦 باراد تهرانی مستر خشن و هاتی که با شکیلا دختری سر به زیر و مظلوم ازدواج میکنه ، پس از مدتی فیلمای پـ ورن شکیلا رو توی فضای مجازی میبینه و به جرم خیانت هر شب با یه پوزیش ترتیبشو میده غافل از این که اون فیلم و عکسا...🤫💦
    Mostrar más ...
    1 325
    2
    ‍ ‍ وارد شدم درو دیوار و تخت خواب رو با گل و ربان تزیین کرده بودن سیوان پشت سرم وارد شد و از پشت بهم چسبید بند لباس عروسمو پایین کشید و هامو چلوند و با کنار گوشم گفت: _اوووف دلبر من دارم برای دادنت له له میزنم امشب جوری که هیچ وقت شب یادت نره قلبم شروع کرد به تند تند تپیدن میدونستم بیماری داره کم کم لباس عروسمو بالا زد و دستشو از برد داخل و شروع کرد به مالیدن بدنم شل شده بود که خانم بزرگ اومد تو اتاق و سسوان بی توجه بهش سرشو برد بین پامو زد خانم بزرگ ای کرد وگفت: _لباس عروستو در بیار فقط لباس بزار باشه بعد ریز خندید و ادامه داد: _پسرم خودش اونارو میکنه از خجالت سرخ شدم که گفت: _پسرم یادت نره پارچرو کنی طوری نشون بده که آوازت تو کل روستا بپیچه بگم خدمتکارا کمکش کنن لباسشو در بیاره؟! سیوان انگشتشو از پشت کرد ‌که از درد جیغی کشیدم و شروع کرد به کردن و گفت: _همه بیرون خودم کمکش میکنم اینو گفت و پایین کشید که افتاد بیرون تنم لرزید چقدر و بود با این کارش از شرم سرمو پایین انداختم که بقیه کردن و شروع کردن به خندیدن سیوان فریاد زد چیه نکنه اول باید شمارو بعد ادامه داد: _کسی اینجا نمونه همه برن خونه هاشون تا سه روز نمیخوام کسی مزاحممون بشه لبخند از روی لب همه محو شد و تو وجودم پیچید خدمتکارا و خانم بزرگ در حالی که با دلسوزی و نگرانی بهم نگاه میکردن از اتاق خارج شدن سیوان پرتم کرد رو تخت و در حالی که یکی یکی انگشتاشو وارد میکرد یه کرد تو 😳 🔞🔞
    Mostrar más ...
    image
    2 192
    8
    Última actualización: 11.07.23
    Política de privacidad Telemetrio