⛔️ #منشی_شوهرم
شب فرهاد مثل این چند وقت پیش دیر به خانه اومد
اولش میخواستم داد و بیداد کنم و یک دعوای حسابی راه بندازم
ولی با خودم فکر کردم چیزی که بلند دیوار حاشاست
باید مچشو بگیرم
به منشی زنگ زدم و با هماهنگی اون قبل از اینکه فرهاد به دفتر کارش بره تو کابینت آبدارخونه قایم شدم
با اون شکم بزرگم به زور خودمو تو کابینت جا کردم....
⬅️ادامه داستان➡️