من بمیرم برایت که انقدر خوبی؟!
من بمیرم برای آن دستهای زمخت مردانه؟!
بمیرم برای آن تهریشهای خستهی جانانه؟!
بمیرم برای آن چشمها؟!
چشمهایی که بهشت از آنها چکه میکند؟!
کسی جز من نمیداند که چه لذتی دارد کنار تو نشستن و با تو حرف زدن
کسی جز من نمیداند که چه لذتی دارد با تو سفر کردن و از آدمها دور شدن
کسی نمیداند که چه لذتی دارد با تو شعر خواندن و چای نوشیدن
من بمیرم برای تو که اینهمه دوستت دارم
تویی که بهترین گزینه ی ممکن برای دوست داشتنی