#جآل
#کپی_از_این_اثر_پیگرد_قانونی_دارد
#به_قلم_شینوزد
#پارت264
بغضی که خیلی سعی تو نگهداریش کردم ، باعث لرزش چونم میشه و پس از اون سیل اشک هام هستن که گونمو تر میکنن.
کلافه میگه :
- ببین... همهی صورت مسئله رو داری با گریه پاک میکنی...! انتخاب فهام نباید انقدر ضعیف باشه که...
وسط حرفش میپرم و با لحن خودش میگم :
- که هرکس هر چی از دهنش دراومد بارش کنه ؟! به خدا تو خودت با زخم زبونات بیشتر از هر چیزی منو آزار میدی... بیشتر واسم دردی تا دکتر...!!
دردی که تو دلم میپیچه باعث توهم رفتن اخمام میشه. دستمو دور شکمم میپیچم و میگم :
- میشه پاشی بری...
بدون این که به حرفم توجه کنه روی تخت درازم میکنه و با شماره ای تماس میگیره :
- عمه یه آب انار میاری اومدنی !؟
گوشی رو قطع میکنه رو کنسول میذاره. از کیفش آمپولی درمیاره و همون جور که جلدشو باز میکنه میگه :
- حرفامو بد برداشت میکنی... فقط گفتم تو این وضعو اوضاع درد روی دردا نباش... من خیلی از تو تعریف شنیدم...
سرنگو که توی سرم خالی میکنه نگاهشو به چشمام میدوزه :
- با حرفایی که نفسِ تهرانی دربارت میزد این خیسی گونه و اشک دمِ مشکیت خیلی باهم تضاد داره خانوم عظیمی.
دوباره روی صندلی جاگیر میشه و میگه :
- فقط خواستم به خودت بیای و این بچه بازیتو یکم کمترش کنی... یادت بیاد کی بودی و با چیا جنگیدی.
علاوه بر اون خواستم بگم با این که هیچ نسبتی با این خانواده نداری اما خیلی براشون عزیزی...!!
دیگه یادت نره سامیا عظیمی باشه ؟!
صدای تقهی در میاد و بعد از اون راحیل و خدمت کاری سینی به دست وارد اتاق میشن.
صداشو آروم میکنه و ادامه میده :
- پای کار خودتو فهام باهم باید وایستی... خودتو قوی کن که ممکنه اتفاقای خیلی بدتری رو تحمل کنی.
با حرفش لرزی تو بدنم میشینه. هر چقدر زبونش تلخ بود و مشمئز کننده اما یه جورایی راستشو میگفت. من باید خیلی بیشتر از اینا خودمو قوی کنم.
برای اینکه جلوش کم نیارم نیمچه لبخندی میزنم :
- باشه... فقط یه برنامه بریز دیگه نبینمت... اون وقت قول میدم با معنی جدید کلمه قوی آشنا بشی.
راحیل جلو میاد و لیوان آب انار رو به سمتم میگیره:
- بخور عزیزم...!
ادامه مطلب ...