#پارتی_از_وی_آی_پی
همچنان در تقلا بودند و امیر هاتف سعی می کرد او را در آغوشش نگه دارد … ملتمسانه گفت :
-خواهش میکنم...نرو...خودتو و هانا رو ازم نگیر...
نعنا فشار محکمی به او داد و ازلای دندان هایش گفت :
-
اون موقع که رفتی دو سال گم و گور شدی باید فکر اینجا رو می کردی جناب سوز … حالام ولم کن میخوام برم وسایلمو جمع کنم … کلی کار دارم !
امیر هاتف در تلاش بود تا او را ثابت نگه دارد :
-هزار بار گفتم غلط کردم ... گه خوردم …
نعنا سعی کرد به او لگد بزند بلکه رهایش کند :
-برای غلط کردن و گه خوردن خیلی دیر شده دیگه !
امیر هاتف مثل کسی که در حال غرق شدن است ، دست از تلاش بر نمی داشت و با پشتکار ادامه می داد :
-خب تو نمیزاری برات توضیح بدم نعنا جان !
نعنا با پوزخند بلندی گفت :
-هزار بار گفتم واسه توضیح دادن خیلی دیره ….
امیر هاتف یک لحظه کنترلش را از دست داد ! از شدت خشم آمپر چسبانید و دیگر اختیارکارهایش دست خودش نبود....
نعنا را روی تخت پرت کرد و خودش هم او را میان بدنش گیر انداخت ... دستانش را هم بالای سرش نگه داشت...
انقدر همه چی سریع اتفاق افتاد که نعنا گیج و منگ ماتش برده بود . زود به خود آمد و سعی کرد دستانش را تکان دهد یا حداقل کمی خود را آزاد تر کند…نگاهی به صورت سرخ از عصبانیتش انداخت و داد زد :
-چرا اینجوری میکنی؟
https://t.me/+leKKrgvY8zVjYWQ8
https://t.me/+leKKrgvY8zVjYWQ8
دوباره زور زد و ادامه داد:
-برو کنارنفسم بند اومد ...
امیر هاتف نسبت به قبل لاغرتر هم شده بود ، با این حال بازهم نعنا احساس خفگی می کرد :
-بابا چرا نمی فهمی چی میگم ؟! همچینم سبک نیستیا ! برو کنار غولتشن !
امیر هاتف بی توجه به حرف نعنا از لای دندانهایش که روی هم فشارشان می داد غرید:
-نمی زارم بری نعنا نمیزارم …
نعنا هم سر دنده ی لج افتاده بود . با تمسخر گفت :
-دیگه کارت به جایی رسیده تهدید میکنی ؟! مثلا میخوای چه جوری جلومو بگیری ؟!
امیر هاتف خیلی وقت بود نعنا را از این فاصله و در این حالت ندیده بود ! در چشمانش خشم رنگ می باخت و دلتنگی جایگزین میشد ! مصرانه گفت :
-هر طوری شده نمیزارم بری !
نعنا می خواست دستانش را از چنگ امیر هاتف دربیاورد ! امیر هاتف نیشخند زد :
-بیخودی خودتو خسته نکن نمیتونی دستتو دربیاری ! چند بار گفتم … بازم میگم که نمیزارم بری !
نعنا وقتی دید موفق نمیشود ، سرتقانه و برای درآوردن حرص او گفت :
-هه … حالا ببین ! میرم خوبشم میرم نمیتونی جلومو....
امیر هاتف آب از سرش گذشته بود و تا اینجا آمده بود … بعد از به چالش کشیده شدن از طرف نعنا ، رسما به سیم آخر زد !
طی یک حرکت غیر قابل پیش بینی و ناگهانی ، سرش را پایین آورد و ناغافل لبهایش را روی لب های نعنا گذاشت !!!
https://t.me/+leKKrgvY8zVjYWQ8
https://t.me/+leKKrgvY8zVjYWQ8
.
ادامه مطلب ...