The service is also available in your language. To switch the language, pressEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Категория
Гео и язык канала

статистика аудитории Hαмιd ѕαlιмι

facebook.com/hamid.salimi.14 instagram.com/hamid.salimi.59 
29 079+12
~8 794
~70
31.99%
Общий рейтинг Telegram
В мире
31 816место
из 78 777
В стране, Иран 
5 334место
из 13 357
В категории
351место
из 857

Пол подписчиков

Если это ваш канал, тогда можете узнать какое количество женщин и мужчин подписаны на канал.
?%
?%

Язык аудитории

Если это ваш канал, тогда можете узнать какое распределение подписчиков канала по языкам
Русский?%Английский?%Арабский?%
Количество подписчиков
ГрафикТаблица
Д
Н
М
Г
help

Идет загрузка данных

Время жизни пользователя на канале

Если это ваш канал, тогда можете узнать как надолго задерживаются подписчики на канале.
До недели?%Старожилы?%До месяца?%
Прирост подписчиков
ГрафикТаблица
Д
Н
М
Г
help

Идет загрузка данных

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
سلام. کانال (امیدوارم موقتا) از حالت عمومی (پابلیک) دراومد... امیدوارم (راستش زیاد نیستم) روزهای بهتر (یا لااقل کمتر بد) بیاد. من خوبم (اونقدری که میشه). ارادت. حمید سلیمی
1 643
9
سلام پاییز. ما دلمون خونه، تو خوب باش. مهربون باش. خوش اومدی. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

136489731.mp3

4 207
276
دوباره باران آمده بود . دوباره صدای آن خنده دلربا را شنیده بود . دوباره برق چشمان او را به یاد آورده بود . دوباره عاشق شده بود . پاییز بود ؟ پاییز بود ... @Hamid_salimi59 @Alivaali_89

Mehdi-Yarrahi-Mosafere-Paeizi-128.mp3

4 950
281
اگر همه فراموشت کنند، آیا هرگز وجود داشته‌ای؟ @hamid_salimi59 و شب بخیر، به تو در فراموش‌شدن‌ها و فراموش‌کردن‌ها ❤️

Amir_BalafshanSilvery_Coin_Live_version_of_an_unreleased_song.mp3

5 481
178
گوسان/یکشنبه یک مهر از ساعت ۱۷:۳۰ اجرا و تحلیل داستان کوتاه اجرای موسیقی موسسه بهاران م فاطمی خ جویبار کوچه نوربخش پ ۲۱ "لطفا بدون تاخیر تشریف بیاورید." برنامه این جلسه: اجرا و تحلیل داستان کوتاه. اجرای موسیقی. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events/ به امید دیدار.
events
نشست ادبی شعر و قصه گوسان - لطفا برای تهیه بلیت وارد سایت هالین شوید.
5 729
9
روز را می‌گذرانی و طاقت می‌آوری. اما شب... شب قصه‌ی خودش را دارد عزیز من. @hamid_salimi59 و شب بخیر، و عیبی ندارد اگر هزار سال است درختی ساکتی، و دلیل برق چشم کسی نیستی. ❤️

Siavash ghomayshi - Farangis (Slowed).mp3

5 489
313
جنابِ اَبر آهنگ و اجرا: جوما (همراه با صدای شاعر) شعر: بیژن نجدی/ دهه‌ی‌۶۰ (با تغییراتی در متن) و شب بخیر ❤️ @hamid_salimi59

jenabe-abr. final1.mp3

6 218
264
روز هشتم، یا رفاقت چگونه آدم را از شر خودش نجات می‌دهد. یک/ من. احتمالا من بدترین دوستی هستم که کسی می‌تواند داشته‌باشد. بداخلاق، گوشه‌گیر، خبر نگیر، پرتوقع و خودخواه و این‌جور رذالت‌ها. برای همین است که من دوستان نزدیک کمی دارم، چون تعداد آدم‌های صبور دنیا زیاد نیست. صادقانه بگویم با آدمی شبیه خودم دوست که نمی‌شوم هیچ، تحملش هم نمی‌کنم. یادم رفت بگویم بدزبان و عصبی هم هستم، و شوخی‌های افتضاح می‌کنم. خلاصه، از من رفیق درنمی‌آید. دو/ علی. وقتی رفیق شدیم، دوست فیسبوک بودیم. علی آمد جلسات شعرخوانی ما، و بعد یک مرتبه دیدم برادر دارم. صبور و مهربان و حامی، با شوخی‌های درجه یک. علی همیشه حواسش هست، همیشه مرا می‌بیند، می‌داند کی باید غیب شود و کی باید یک کری مسخره فوتبالی را بهانه کند تا من سر درددلم باز شود. رفیق گریه‌های من وقتی مست پشت اپن نشسته‌ایم و چهرازی گوش می‌دهیم، و رفیق خنده‌های من وقتی در ساحل یا در کوه یا در کافه داریم چیز دردناکی را بدل به سوژه‌ی خنده‌دار یک موقعیت کمدی سیاه می‌کنیم. علی اصلا عجیب است. از آن‌ها که باید یک‌بار با او شمال بروید و همه آهنگ‌ها را نصفه رد کند و با نوشین کل‌کل کند و با من شتری یا سارایوو برقصد تا بفهمید انسان چقدرقلب بزرگی برای دوست‌داشتن دارد. سوم/ما. بردیا که رفت، از فرودگاه تنها برگشتم خانه. وقتی رسیدم خانه، تازه توانستم گریه کنم. بعد با تراپیستم حرف زدم. تراپیستم آخر مکالمه پرسید افکار خودکشی که نداری؟ محکم گفتم نه. گفت به پنج نفری فکر کن که به خاطرشان زنده می‌مانی. یادم هست در آن‌لحظه دقیقا صورت علی هم جلوی چشمم آمد. مثل چند نفر دیگر. بعد فکر کردم احمقانه است که بمیرم و دوباره با علی والیبال نشسته بازی نکنیم و ریسه نرویم از خنده. زنده ماندم. زنده می‌مانم. چهار/ تولد. تولد علی والی است، و من از پدر و مادرش و پزشک زایشگاه و بقیه دست‌اندرکاران تولید او ممنونم. بدون علی، من از این هیولایی که هستم هم عبوس‌تر و تلخ‌تر بودم. تولدت مبارک علی، و امیدوارم بدانی یک نور عجیب قشنگ لازم و مهمی، در آسمان زندگی من، جایی که همیشه شب سی و دوم ماه است و تاریکی مذابم می‌کند. تولدت مبارک، استکان باشد، شب بخیر. @hamid_salimi59
Показать полностью ...
6 602
120
و شب بخیر، و امیدوارم فردا برات روز بهتری باشه.
7 583
44
گذشتن و رفتن و فاصله گرفتن و حرف‌نزدن و خلوت موندن پیوسته. @hamid_salimi59

Alborz Nabavian - Avar-e-Paeiz.mp3

8 133
297
در آغاز، پیش از نگاه و نفس، گریسته‌ام. چرا؟ چگونه از ادامه‌ی ایام خبر داشته‌ام؟ آیا باید فکر کنم این اولین‌باری نیست که در جهنم پرسه می‌زنم؟ آیا شیطانی که در چشم‌های آینه زندگی می‌کند، منم که از درون من به بیرون من خیره است؟ چه فکرهای سرد عجیبی.‌پیداست دلم برای او تنگ شده‌است. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Arooj Aftab - Last Night.mp3

8 720
191
ما خانه‌ای نداریم و مقیم یکدیگریم. @hamid_salimi59

01 Bi Sarzamin Tar Az Baad.mp3

8 483
284
And take a piece of my heart make it all your own So when we are apart You’ll never be alone @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

03._never_be_alone.mp3

9 319
234
یکم/ در آن چندماه، ما معترضانی زیبا بودیم. این مهمترین چیزی است که نباید از یاد ببریم. مردمی بودیم که در فشار هولناک اقتصادی، برای اعتراض به غیاب آزادی اعتراض کردیم. نان نداشتیم اما نام بلند زن را فریاد زدیم، نامی انکارشده. ما زیبا و زنده بودیم، و انکار آن زیبایی ممکن نیست. دوم/ آیا جنبش زن زندگی آزادی شکست خورد؟ جواب این سوال را در خیابان‌های تهران به سادگی می‌توان دید. زنان موتورسوار ده‌ها برابر شده‌اند، پوشش اختیاری به رغم سرکوب مستمر زنان از منظر اجتماعی بدل به امری پذیرفته‌شده و قطعی شده‌است، و بسیاری از ما مردان در دیدگاه‌های فسیلی خود بازنگری کرده‌ایم. زنان بسیاری را هم می‌شناسم که خشم و درد دارند اما تعصب و تنفر از وجودشان رفته. جنبش دانشجویی احیا شده، و مخالفت سیاسی که امری کاملا بی‌اهمیت شده‌بود، دوباره رفتار توده‌های مردم شده. نه. گفتگو دوباره مهم و‌ممکن شده. جنبشی که ادامه‌ی منطقی حرکت‌های آزادیخواهانه‌ی پیشین بود، زنده و اثرگذار در جریان است. سوم/ بله، ما سوگواریم. تا ماه‌ها، قرار است سالگردها را و اسم پرنده‌های پرپر را مرور کنیم. برای اعدامی‌ها غصه بخوریم. نگران پرونده‌های هنوز باز باشیم. مثل من که امروز عکس بچگی سارینا را دیدم و گریه کردم. مثل من که از ۸۸ تا حالا رخت غالبم سیاه است. مثل من که وقتی می‌روم سر خاک پدرم، به حمیدرضا روحی و یلدا و ندا هم سر می‌زنم. مثل من که در قلبم پدر ویران نیکا و ابوالفضلم. ما سوگواریم، و خشمگینیم، اما مأیوس نه. هر روز در کلاس‌هایم، در میان دوستانم، در جمع گوسانی‌ها، در بین همکارانم، در میان مردم کوه و هرجای دیگر، هزار نشانه از امید و احیای آزادیخواهی می‌بینم. پس ممکن است روزهای زیادی گریه کنم یا افسرده و مغموم باشم، اما نمی‌توانم به قبل از شهریور ۱۴۰۱ برگردم. آن تهران دیگر وجود ندارد، و آن من احمق که هرگز به عجیب‌بودن پوشش اجباری فکر نکرده‌بود هم دیگر زنده نیست. آخر/ به اول حرف برگردم: ما در آن ماه‌ها زیبا بودیم. بسیاری کوشیدند قیام مردم را به نفع گروه‌ها و ایسم‌ها و قوم‌ها مصادره کنند، اما هرکسی که یک‌بار در آن خیابان‌ها بوده خوب می‌داند شور و درد آن مردم وقتی با اشک‌آور می‌گریستند و باز فریاد می‌زدند زن زندگی آزادی، ربودنی نیست. پس گریه کن عزیز من. بخند. برقص. زندانی شو. کتک بخور. مست کن. مهاجرت کن. همین‌جا بمان. رای بده. رای نده. اپلای کن. کنکور بده. زندگی کن. اجازه نده زندگی را از تو بدزدند. ما هزاران شکل داریم، و در تمام شکل‌ها یک هدف داریم: ایران آباد آزاد. و اگر یک‌نفر از ما بماند تا خورشیدی علیه ارتش سیاهی باشد، هنوز نباخته‌ایم. و اگر یک‌نفر از ما بماند تا در صبح آزادی برقصد، هنوز تمام نشده‌ایم. همین. @hamid_salimi59
Показать полностью ...
13 094
179
می‌بینمت. کنار پنجره ایستاده‌ای، به شب و باران نگاه می‌کنی و بوی خاک خیس مستت کرده و در خانه‌ات موسیقی ملایمی پخش می‌شود. ‏امیدوارم تنها نباشی. و امیدوارم فراموشم کرده‌باشی. ‏مثل من که تنها نیستم، و فراموشت کرده‌ام، و باران غمگینم نمی‌کند، و دروغگو نیستم. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

bi to man as nasle baranaaaaaaaaaaaaaam.MP3

9 388
480
چطور ممکن است داستان خیلی بدی که دارم می‌نویسم در بازنویسی هزارم به داستان خوبی که قرار بود بنویسم بدل شود؟ و چطور ممکن است حتی با هزار معجزه‌ی دعاهای مامان زندگی کوفتی این‌روزهایم به زندگی‌ای که احتمال می‌دادم داشته‌باشم نزدیک شود؟ دیروز دوباره کسی پرسید واقعا همینقدر که می‌نویسی غمگینی؟ نه، معلوم است که نه. فقط خسته‌ام. خسته‌تر از آن‌که بتوانم غمگین باشم، یا استراحت کنم. امشب هم که سرم پر از یاد رفیق مرده‌ام است. سالگردت باز هم گذشت آقای شاهد. بی‌خداحافظی مردی با این‌که بارها برایت گفته‌بودم از بی‌خداحافظی‌ رفتن آدم‌ها می‌ترسم. دلتنگم اما فکر نمی‌کنم چیز خاصی را در این سال‌ها از دست داده‌باشی. و امیدوارم کمتر کلافه باشی. باز چقدر مشوشم. بگذریم. باید به نوشتن داستانم برگردم، یا به خواب‌هایم، جایی که نهنگ تنهای محترمی هستم در ساحل منجمدی در انتهای دریا. فردا ممکن است بوسیده‌شوم، یا از کوه پرت شوم، یا ایده‌ای برای پایان داستانم پیدا کنم. امشب بهتر است فقط در تاریکی دراز بکشم. @hamid_salimi59 و‌ شب بخیر به تو، تو که همیشه خسته بودی و خندیدی ❤️
Показать полностью ...

Dang-Show-Bi-Khabi-128.mp3

10 081
262
گوسان/یکشنبه ۲۵ شهریور از ساعت ۱۷:۳۰ اجرا و تحلیل داستان کوتاه و شعر موسسه بهاران م فاطمی خ جویبار کوچه نوربخش پ ۲۱ "لطفا بدون تاخیر تشریف بیاورید." برنامه این جلسه: اجرا و تحلیل داستان کوتاه و شعر. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events/ به امید دیدار.
events
نشست ادبی شعر و قصه گوسان - لطفا برای تهیه بلیت وارد سایت هالین شوید.
9 734
12
آیا عجیب است آدم دلش بخواهد از غربت خانگی به مثلا خانه‌ی مادرش مهاجرت کند؟ یا مثلا دلش بخواهد برود با عکس پدرش روی سنگ قبر حرف بزند؟ آیا عجیب است آدم تنهایی را برگزیده‌باشد، اما دندان نیش تنهایی که در گردنش فرو می‌رود، باز هم دردش بگیرد؟ آیا عجیب است که همزمان نومید و مشتاق باشی؟ نه. عجیب نیست. بعد از این همه سال فهمیده‌ام هیچ‌چیز عجیب نیست. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Safarnak.mp3

9 778
306
امروز ۲۲ شهریور است. دو سال قبل در چنین روزی، مهسا امینی که خانواده ژینا صدایش می‌کردند و همراه برادرش برای تفریح به تهران آمده‌بود، توسط نیروهای گشت ارشاد حکومتی بازداشت و به مرکز پلیس در خیابان وزرا منتقل شد. او ساعاتی بعد در وضعیت بحرانی به بیمارستان کسری منتقل شد، و دیگر هرگز به خیابان برنگشت. مرگ مهسا، منجر به اعتراضات گسترده در سراسر کشور شد، و خون بی‌گناه او جوشید و ردای سیاه ظلم را از همیشه کریه‌تر کرد. امروز به یاد مهسا هستم. و به یاد شهیدان ۱۴۰۱ و به یاد اعدام‌شده‌ها، ساچمه‌خورده‌ها، زندانیان، منع از تحصیل شده‌ها، مهاجرت‌کرده‌ها و به یاد همه‌ی کسانی که در راه آزادی آسیب دیده‌اند. تو نمرده‌ای مهسا، و من هر روز در خیابان و مترو و کلاس و تمام شهر می‌بینمت. می‌خندی، و موهایت در باد می‌رقصد، مثل پرچم عزیز آزادی. @hamid_salimi59
Показать полностью ...
11 894
150
"تو ماه بودی، ماه. زیبا، دور، دست‌نیافتنی. من؟ من بره‌ای گم‌شده در کوهستان، که آن‌قدر سربه‌هوای ماه ماند تا گله را گم کرد.." @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Hezaro Yek Shab Bi Panahi.mp3

9 988
609
این داستان کوتاهی درباره‌ی عشقی است که از دست داده‌ام: سینما. روز ملی سینما احتمالا احمقانه‌ترین مناسبت فرهنگی دولتی کشور ماست، کشوری که حکومتش عملا سینما را از هستی ساقط کرده است. اما من کاری به سیاست و روزها و مناسبت‌ها ندارم، می خواهم برایتان درباره‌ی دوری و دوستی میان خودم و حرفه‌ام بنویسم؛ فیلمنامه نویسی. آخرین‌بار که نشسته‌ام پای کار و سکانس آخر فیلمنامه را نوشته‌ام، تقریبا هزارسال قبل بوده. بعد دیگر رابطه‌ام با شغل محبوبم درست پیش نرفته. یا ممنوع‌الکار بوده‌ام، یا آن‌قدر کم‌استعداد و کم‌جان که از بازار بلاخیز سینما دور مانده‌ام. نمی‌دانید چقدر دردناک است فیلم‌هایی را ببینی که ایده‌هایش را سال ها در سرت زنده نگه داشته‌ای، و حالا کس دیگری نوشته، و خوب هم ننوشته. بله، خودشیفته‌ای مثل من حتی وقتی بازنده باشد هم قادر نیست خودش را بهتر نبیند.حالا آدمی هستم که ده‌ها فیلمنامه ساخته‌شده دارد، اما بقیه او را یک کپشن‌نویس می‌شناسند. نه که بد باشد، نه. اما اگر به عشقت نرسی، بهتر نیست کلا ازدواج نکنی؟ سینما گهواره‌ام بود و گور رویاهایم شد. لذت جلسه‌ی دورخوانی را با لذت‌های دیگر تاق زدم، و حالا حتی رمقش را ندارم کارت عضویتم در خانه سینما را تمدید کنم. آدم اگر خودش را سینماگر نداند، نیازی به شماره‌ی نظام‌سینمایی دارد؟ من که با شوق فیلمنامه‌ام را به شورا بردم و حاج‌آقای یقه‌آخوندی با صراحت گفت باید پی حرفه‌ی دیگری باشم چون زبانم دراز است، چطور خودم را قانع کنم دوباره بنویسم: شب، داخلی، خانه... سینما، سینما، سینما. معشوقه‌ی نامهربانم که با همه می‌خوابی و هربار به من می‌رسی پریودی... اگر دوباره ببوسمت، و اگر دوباره فرم پروانه ساخت را امضا کنم، و اگر همان‌طور که به محسن و مامان و علی قول داده‌ام دست از سر خودم بردارم، و اگر دوباره در تاریکی سالن سینما اسمم را در تیتراژ ببینم و بغض کنم، سفت‌تر لبانت را خواهم‌بوسید. اما خوب می‌دانم تو هم برنمی‌گردی، چرا که این کرگدن عبوس هرچه را دوست دارد از دست داده‌است. سینما، عشق مشترک من و بابا، حرفه‌ی آبرومند زندگی خراب‌کن، هنوز دوستت دارم و این بلای خوشایندی است که سر خودم می‌آورم. بالاخره حاج‌آقاها از ارشاد می‌روند، و من فیلمنامه‌ای در ستایش بوسه و دست و مهره‌های کمر و درهم‌تنیدن تن‌های داغ می‌نویسم، و بعد به سالن سینما می‌روم تا فیلمم را ببینم و عشاق را تماشا کنم که همدیگر را در تاریکی می‌بوسند. دیدی؟ هنوز خیال‌بافم. و خیال‌باف‌بودن یعنی هنوز شکست را نپذیرفته‌ام. پس منتظرم باش عشق عزیز آدم‌کش من. منتظرم باش. @hamid_salimi59
Показать полностью ...
11 044
70
عیبی نداره اگه آرزوهات هی کوچیک شد و یهو دیدی خیلی وقته قبل خواب دیگه به چیزای رنگی فکر نمی‌کنی و فقط امیدواری فردا روز بدتری نباشه. عیبی نداره. تقصیر تو نبود، لااقل همه‌ش تقصیر تو نبود. عیبی نداره. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Sergio Díaz De Rojas - The Day I Lost Her.mp3

10 372
503
Let it go. @hamid_salimi59 و‌ شب بخیر❤️

Eels – I Need Some Sleep.mp3

10 946
230
صبح برای مهتاب نسخه نوشتم: دوتا صبح، دوتا شب. بعد هم نسخه‌اش را امضا کردم و دادم دستش. نسخه را گرفت جلوی صورتش و مثلا خواند. بعد گفت دست شما درد نکنه آقای دکتر. بعد دست‌هایش را باز کرد: بگل. بغلش کردم، و دوباره برای بیمار سه ساله‌ی شیرینم توضیح دادم من دکتر نیستم اما روزی چهارتا آب نبات برایش کافی است. مهتاب گفت آخه خوشمزه‌س. و من بلد نبودم توضیح بدهم اتفاقا چیزهای خوشمزه‌اند که مصرفشان محدودیت دارند. بعد بردمش در حیاط بیمارستان و با هم چرخیدیم، و برگرداندمش به اتاقش در بخش جراحی اطفال. مادرش نقاشی مهتاب را نشانم داد که چسبانده بالای تخت، و مثلا خودش را کشیده کنار دریا. به مادرش گفتم بهتر که شد ببرش شمال. چیزی نگفت. نگاهم کرد. با درد. چشم‌های مادرهایی که بچه‌ی مریض دارند، بی‌خواب و زیبا و فرسوده است. مثل چشم‌های مامان مهتاب. مثل چشم‌های مامان من. قربان چشم‌هایت بروم مامان. به خانه برگشته‌ام، به سرزمین تاریکی که امشب شاگردم درباره‌ی نوشته‌هایم درباره‌اش تکه انداخت. تلویزیون روشن است و فوتبال بازی می‌کنند، بی‌صدا. خبر بدی گرفته‌ام درباره‌ی دلی که شکسته‌ام، و خبر خوبی گرفته‌ام درباره‌ی کسی که می‌خواهم بلند بخندد. دلم پیش مهتاب است، و امیدوارم جراحی فردا برایش خوب پیش برود. دلم برای مامان تنگ شده، و فکر می‌کنم خوب است اگر بروم مدتی پیشش بمانم و بگذارم لوسم کند. برای مامان نوشته‌ام خیلی چاکریما. هنوز ندیده. پشت پنجره شب نه چندان خنک شهریور لای درختها پرسه می‌زند. توی گوشی، یک خواننده‌ی ترک دارد چیزهای غمگینی می‌خواند. درد می‌کنم، و می‌دانم بقیه‌ی شب همین شکلی است. دوتا شب، دوتا صبح مهتاب. دوتا غصه برای صبح‌ها، دوتا برای شب‌ها. من زیاده‌روی کرده‌ام و مریض شده‌ام. هیولای بیماری که فقط همه را ناراحت می‌کند، و بعد غصه می‌خورد چرا دست‌هایش را از دست داده و در قلبش کاکتوس کاشته‌اند. شب بخیر مهتاب. فرداشب حتما درد بیشتری داری، اما لااقل امیدوارم قلبت دیگر نخواهدبترکد، و بروی ساحل، و مشت‌مشت آب‌نبات بخوری، و روی شن‌های سرد پاییز بدوی، و اجازه بدهی مادرت بالاخره درست و حسابی بخوابد. شب بخیر مامان. شب بخیر مردم بی کلمه‌ی غمگین، که تا آخر این متن آمدید، در جستجوی وردی برای شفا، یا راهی برای گریه. شب بخیر. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️
Показать полностью ...
11 487
86
ساعتی خراب بودی، و زمان را درست نشان نمی‌دادی. نه با موی سپید و نه با تن فرسوده. @hamid_salimi59

Faramarz-Aslani-Darigh-256.mp3

10 211
256
به خانه برگشتی، خسته‌تر. و خانه بغلت کرد، کهنه‌تر. و شب برایت شعر تازه‌ای نوشته‌بود: یکی نبود، یکی نیست، بفهم یکی همیشه نیست، حالا هزاربار برگرد. بعد ماهی شدی، و در گلدان خالی گیاه مرده خوابیدی. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Artificial Animals Riding On Neverland - Deluxe Edition CD 1.mp3

12 066
409
گاهی خودت را بغل کن، تو که کودک رنجوری هستی، با کفش و لباس بزرگسالان... @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️

Ebi-Mohtaj-320.mp3

11 859
488
کار گروه لینکین‌پارک 🔥 و بالاخره رونمایی از «امیلی آرمسترانگ» خواننده‌ی جدیدِ گروه که جایگزین «چستر بنینگتون» شده 💔 بنینگتون چند سال پیش خودکشی کرد. 🆔 و البته چستر بنینگتون جایگزینی نخواهدداشت. نه حالا و نه بعدتر. هیچ ستاره‌ی مرده‌ای جایگزین نداره. @hamid_salimi59

Linkin Park - The Emptiness Machine.mp3

2 137
142
و شب بخیر ❤️ @hamid_salimi59

Taylor Swift - my tears ricochet.mp3

12 516
166
گوسان/ ۱۸ شهریور/ از ساعت ۱۷:۳۰ موسسه بهاران م فاطمی خ جویبار کوچه نوربخش پ ۲۱ مهمان ویژه‌ی این هفته‌ی ما آقای مهدی ربی داستان‌نویس و مدرس ادبیات داستانی هستند. با ایشان درباره‌ی آثارشان-به ویژه کتاب تازه: کلیات سعدی اهوازی- گپ می‌زنیم و از تجربه‌های این نویسنده بهره می‌بریم. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events
12 973
13
Последнее обновление: 11.07.23
Политика конфиденциальности Telemetrio